نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
دوستان محترم؛
با اینکه داداش حسین، امسال هم در جشنواره مطبوعات، شرکت نکرده بودند، اما تیتر یک «غدیر قم» ایشان(روزنامه وطن امروز/ مورخ ۲۸ مهر ۱۳۸۹) که توسط بچه های روزنامه وطن امروز به جشنواره ارسال شده بود، حائز جایزه بهترین تیتر شد. این موفقیت را به ایشان و همه بچه های خوب قطعه ۲۶ تبریک عرض می کنم.
برنا: «غدیر قم» بهترین تیتر نظرسنجی مطبوعات/ در پایان هفدهمین نمایشگاه و جشنواره مطبوعات نتایج نظرسنجی بین شرکتکنندگان جشنواره مطبوعات و خبرگزاریها اعلام شد. بر اساس این گزارش، «غدیر قم» از روزنامه «وطنامروز» به مناسبت سفر رهبر معظم انقلاب به قم، عنوان تیتر برگزیده را به خود اختصاص داد.
“اتاق بیضی، میز مستطیل دارد. میز اما گزینه های زیادی رویش دارد که البته هیچ کدامش «نظامی» نیست!!”
عجب شروعی… به به…
“«مصطفی احمدی روشن» اعضای پیکر بنی آدم ۹۹ درصد در جنبش تسخیر وال استریت است.”
“از این پس، ما شهید نمی دهیم الا اینکه شهیدمان را جهانی کنیم و کاخ سفید را روانی کنیم.”
احسنت…
“نبض اقتصاد منطقه در تریبون نماز جمعه ما می تپد. آری! موضع ما همچنان موضع نماز جمعه است. برعکس میز کار شلوغ پلوغ اوباما، روی میز کار ملت ما فقط یک گزینه است: «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست».”
عالی… عالی… عالی…
آقای قدیانی شما فوق العاده اید به خدا.
چقدر زیبا و عالی نوشتید. چقدر منحصر به فرد نوشتید.
اصلا زبانم قاصر است از بیان حسی که با خواندن این متن به وجود آمده.
شما فوق العاده اید.
“اردوغان، هم برای «حسین» اشک می ریزد و هم برای «یزید» فرش قرمز پهن می کند!”
“دانشمندان هسته ای اردوغان، خار چشم نظام سلطه نیستند، البته اگر وجود خارجی داشته باشند!!”
جدا عالی بود. خیلی پر انرژی بود.
خدا قوت.
سلام علیکم حاج حسین عزیز.
آقا خیلی مخلصیم.
همچنان بی رقیبی حاجی.
آدم جیگرش حال میاد با خوندن متنت. حق نگهدارت باشه.
“آقای اوباما! تو رئیس جمهور آمریکا نیستی… رئیس جمهور نظام سلطه ای.”
همیشه قدرتمند و هوشمند در برابر دشمن موضع می گیرید.
خوشم می آید از زیرکی تان.
قله (گفت و شنود)
گفت: سایت ضد انقلابی بالاترین خطاب به موسوی و خاتمی و کروبی نوشته است؛ « باور کنید که شما در حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸ فریب مشاورانتان را خوردید و ما هم باور می کنیم که فریب شما را خوردیم.»
گفتم: یارو به خیال خودش خیلی زرنگ تشریف داره!
گفت: چطور مگه؟!
گفتم: می خواهد رد پای آمریکا و انگلیس و اسرائیل را پاک کند و فتنه ای را که آنها دیکته کرده بودند، یک تصمیم درون گروهی اپوزیسیون قلمداد کند.
گفت: مگر آنهمه دلیل و سند که از وابستگی سران و عوامل فتنه به سرویس های اطلاعاتی بیگانه حکایت می کند قابل انکار کردن است؟ درباره مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس که آشکارا به طراحی فتنه اعتراف دارند چه می توانند بگویند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! دانش آموزی به مادرش گفت؛ مامان جون! دعا کن تا فردا صبح ۲۰ متر از ارتفاع قله دماوند کم بشه. مادرش با تعجب پرسید؛ چرا؟! واسه چی؟! دانش آموز گفت؛ آخه سر امتحان ارتفاع قله دماوند را به جای ۵۶۸۱متر، ۵۶۶۱ متر نوشته ام!
داداش حسین!
فوق العاده بود.
در عین زیبائی چند نکته و اشارۀ عالی داشت.
اشاره به اردوغان و سیاست مکارانه اش؛ اشاره به دزدی بزرگ سیاست مداران آمریکا از رای مردمشان!
سالاری به خدا…
خواندن این متن در آستانه ی ۲۲ بهمن، زیبایی و حلاوت اش را صدچندان کرده است.
آتش زدن پرچم امریکا و اسرائیل، دیگر فقط مختص راهپیمایی های ما نیست، جهانی شده شعارهای انقلابی ما.
به قول یکی از دوستان، ممنون که هستید! انشاءالله همیشه در پناه دعای خیر حضرت بقیه الله باشید…
هنوز «فانتشروا فی الارض» نشده، با جمله های خطبه ها، قیمت نفت را بالا می بریم!!
یک جمله مختصر و مفید و آرام و بی نگاه و با تن صدای پایین اما در عین حال کوبنده! عاقل باش آل خلیفه!
عاقل باش اوبی!!
ممنون…
“اوباما میز دارد، اما روی میزش «گزینه نظامی» ندارد؛ جگرش را ندارد”
این جمله تکبیر داشت و باقی جملات احسنت…
خداقوت
یه دونه ای داداش حسین قدیانی.
بهتر از این نمیشد. چه صفائی داره خوندن شاهکارهای شما.
(اوباما میز دارد، اما روی میزش «گزینه نظامی» ندارد؛ جگرش را ندارد)
ای والله عکس!!
من از متن هایی ام که اینطوری از آیات استفاده می کنن واقعا خوشم میاد:
ما در نماز جمعه سال جهاد اقتصادی، در ساعات دشمن شکن «و ذرو البیع» که کار اقتصادی مان تعطیل است، هنوز «فانتشروا فی الارض» نشده، با جمله های خطبه ها، قیمت نفت را بالا می بریم!!
در ضمن انتخاب عکس فوق العاده بود. کلی خندیدم.
اشاره به اردوغان هم ظریف بود.
ذهن و قلمتون پایدار.
امشب، دور میز بیضی، جلسه پوزه بر خاک مالیده هاست برای پیدا کردن راهکاری به منظور مقابله با حسین قدیانی!
حسین قدیانی: آذرخش! الان آخرین پست وبلاگت را خواندم؛ عالی بود! چه قشنگ نجوا کردی با پرستو… و چه قشنگ بود این جمله آخر: «راستی پرستو! دیروز بعد از سالها داشتم “گنجشک ناز و زیبا” را گوش میکردم. به اینجایش که رسیدم که میگفت “گریه نمیکنم من، که شاد نباشه دشمن” نمی دانم چرا زدم زیر گریه. بدجوری هم زدم زیر گریه. دشمن که شاد نشد، شد؟» بر همین سبک، وقتی می نویسی، قشنگ تر می شود نوشته هایت. هم نامه بود و هم قصه و هم گزارش و هم خوب و هم قشنگ. پس سلام مرا هم به پرستو، به بهار برسان!
این شعر زیبای مولانا تقدیم به داداش حسین عزیزمان!
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیفست سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه است این دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو
ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
http://www.islamupload.ir/user_uploads/iuseydahmadd225/.mp3
“… با جمله های خطبه ها، قیمت نفت را بالا می بریم!! نبض اقتصاد منطقه در تریبون نماز جمعه ما می تپد.”
“ما اراده کنیم، تنگه هرمز را از این هم تنگ تر می کنیم! و دنیا را از «بیداری اسلامی» هم قشنگ تر! جمهوری اسلامی، ابرقدرت معنوی دنیای معاصر است.”
“«آقا»ی ما افتخار نمی دهد اسم سارکوزی را ببرد!!….”
واقعا که غرور اقتدار ملی در متنتون موج میزنه………
خداقوت
گاهی بعضی جملات تان، در عین سادگی، احساس خاص و شیرینی را به مخاطب منتقل می کند، مثل این جمله:
“از این خودکارهایی که با هر دکمه، یک رنگ می نویسند، هست”
*هنوز «فانتشروا فی الارض» نشده* اوجِ اوجِ زیبایی است. ابداعات قشنگی دارد جملات تان، خیلی مواقع.
سلام.
در راهپیمایی مجازی وبلاگ میکده منتظرتون هستم. با یک یادگاری در قسمت نظرات یاری کنید. به بقیه هم اطلاع دید.meikadeh1001@blogsky.com
اجرتون با خدا
۱۴۵* امیرالمومنین على علیه السلام:
نـادانى، مایـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
(غررالحکم، ح ۱۴۶۴)
خدا قوت!
میلاد آقا رسول الله (ص) و امام صادق (ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد.
http://www.islamupload.ir/user_uploads/iumahdi31310b9/89.wma
سلام. عالی بود. با عکس کلی خندیدم، بعد رفتم سراغ متن! واقعا عالی مینویسید. قلم و قدمتون همیشه پایدار.
تقدیم ستاره ها.
http://upload20.ir/upload/13287694881027392398.jpg
حسین قدیانی: ممنون از تو! به جواب همراه با تاخیرم پای کامنت آذرخش، همه دوستان توجه کنند! الحق متن قشنگی نوشته!
متن آذرخش رو همون پریروز خوندیم. اشکی بود.
چه قدر در بهمن ۵۷، جای صاحب این عکس، خالی بود…
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/09/04/00203011.JPG
امام خمینی رحمه الله علیه:
اگر ده نفر مثل آسیدعلی اندرزگو داشتیم، دنیا را می توانستیم، زیر سلطه ی اسلام ببریم…
مرگ بر ضد ولایت فقیه
گزینه «نه» به نظام سلطه، روی میز چادرنشینان آمریکاست که عکس شهید هسته ای ما دست شان است.
دقیقا.
۲۲بهمن منتظریم… گامهایتان استوار!
در کلمات جستجو می کنم تا چیزی بنویسم در خور وشایسته قلم زیبا و نافذتان. جز درماندگی هیچ نمی یابم. خدا قوت دهد به فکرتان و اندیشه ی نابتان.
تا کور شود هر آنکه نتواند دید…
“رهبر ما وقتی درباره «همه گزینه ها روی میز است»، صحبت می کند، با یک لحن حرف می زند”
آقا اینقدر این رو قشنگ گفتن که نتونستیم جلو خنده مون رو بگیریم!!
عالی بود داداش حسین! عالی بود…
شاسگولای اسگل، فقط گزینهی هیچکدام واسشون مونده!!
در این پست اصلا” من نه به گوزینه ی نظامی ( با لهجه ی بایرام!) کار دارم، نه به متن قشنگ داداش حسین، که دیگه هیچ حرفی برای گفتن نمی ذاره و مستقیم با نوک قلم، می ره تو چش و چال اوباما و بقیه ی ارازل.
من فقط می گم: داداش حسین! دوستت داریم همه.
عیدت مبارک. چه روزهای خوبیه این روزها، هم قَمریش هم شمسیش.
“غدیر قم”
http://www.vatanemrooz.ir/1389/7/28/VatanEmrooz/528/Page/1/VatanEmrooz_528_1_SiteVersion.jpg
اینها که گفت، رجز نبود آقای اوباما!
عجب اشتباهی!!
اینکه کامنت قبلی عکس ندارد بخاطر خرابی رایانه مان بود در این چند روز خواندن قطعه با موبایل… حالا که درست شد، آدرس ایمیلم فرامشم شده بود!
گفتم که ببخشید و حلال کنید و دعا کنید شدید.
دست مریزاد…
السلام علیک یا رسول الله (ص)، السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق(ع)
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/3_45.jpg
انشاءالله زیارت حرم نورانی پیامبر اکرم و ائمه بقیع به زودی، روزی همه اهالی قطعه ۲۶ شود.
عید همگی مبارک.
“اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ”
افسوس همراه با امید/ یعنی فکر می کنید، ممکنه یه روزی برسه که، اهالی قطعه ی مقدس ۲۶ به زیارت حرم نورانی پیامبر اکرم (ص) و ائمه ی مظلوم بقیع، مشرف بشن؟
فکرش رو بکن…
داداش حسین؛
اینکه شما بعضی مواقع بر روی موضوعی تأکید چند باره می کنید، حتما” از اهمیت خاصی برخورداره.
از جمله توجه ویژه ی شما، به راههای پیشرفت در نوشتن و خلق آثار مکتوب ادبی و طنز، با رویکردهای: سیاسی، اجتماعی، فر هنگی، اقتصادی، ورزشی و… مثلا” با این عبارات: (خبره نمی شویم الا اینکه زیاد رمان و داستان و شعر بخوانیم).
سئوال من اینه که به نظر شما، چه رمان هایی بیشتر می تونه به ما در این زمینه کمک کنه؟ و از اونجایی که تنها استفاده از الفاظ و کلمات منظور نظر شما نیست، رمان هایی که محتوای ارزشی، آموزشی خوب دارند، چه کتاب هایی هستند؟ آیا مجلات یا کتابهای رمان شعر و یا داستان خاصی مد نظرتون هست که معرفی کنید؟
ناگفته نماند، سرلوحه ی کتاب های زیبا، بی رقیب و آموزنده ای که خواندم، بی شک نه ده و قطعه ی ۲۶ است.
حسین قدیانی: «بارون درخت نشین» اثر «ایتالو کالوینو» رمانی عالی است. عجالتا فعلا همین را خوب و با دقت بخوانید که هم رمان خوانده اید و هم طنز…
سلام بر رفقا،
حتما تشریف بیارید. پایگاه تحلیلی سیاسی پاتـــــــــــک هستیم…
یا علی…
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت … توصیف رسول انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عــــــالم … تبریک به صــاحب الـــزمان باید گفت
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ___________________ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
جمهوری اسلامــــی ما جاویـــد است … دشمن ز حیات خویشتن نومید است
آن روز که عـالم ز ستمگر خالی است … ما را و همه ستم کشان را عید است
هر ۳ تا عید شمسی و قمری مبارک.
عجب متنی شده این متن،
الحق که هنرمندی داداش حسین!
در روزگاری که کسی بچه های مکتب لیبرالیسم را نمی شناسد، «آرمیتا» و «علیرضا» جهانی شده اند. از این پس، ما شهید نمی دهیم الا اینکه شهیدمان را جهانی کنیم و کاخ سفید را روانی کنیم.
ما در سرمای زیر صفر، با خطبه های گرم «آقا»ی مان، گرم گرم می شویم،
ما در نماز جمعه سال جهاد اقتصادی، در ساعات دشمن شکن «و ذرو البیع» که کار اقتصادی مان تعطیل است، هنوز «فانتشروا فی الارض» نشده، با جمله های خطبه ها، قیمت نفت را بالا می بریم!!
نبض اقتصاد منطقه در تریبون نماز جمعه ما می تپد. آری! موضع ما همچنان موضع نماز جمعه است.
روی میز کار ملت ما فقط یک گزینه است: «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست». ما اراده کنیم، تنگه هرمز را از این هم “تنگ تر” می کنیم! و دنیا را از «بیداری اسلامی» هم قشنگ تر!
… سگ زرد در هر دوره ای، و با هر حال و روزی، برادر شغال است!!
رهبر ما وقتی درباره «همه گزینه ها روی میز است»، صحبت می کند، با یک لحن حرف می زند، اما وقتی درباره آل خلیفه سخن می گوید، لحن شان را عوض می کند؛ «ما اگر بخواهیم در بحرین دخالت کنیم، اتفاق دیگری می افتد».
——————————————————
“در قلم من جوهر نیست ،خون گرانقدر پدرم است”…برای شادی روح پدر شهیدتان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام!
ضمن تبریک عید به شما و تمام اهالی قطعه ۲۶
یه مشکلی داشتم که خدمنتون عرض می کنم:
دیروز یا پریروز خواستم در سایتتون نام نویسی کنم, وقتی ایمیلم رو وارد کردم، پیام اومد که ایمیل تکراریه(یه چیز تو این مایه ها), منم به گمانم حدود یک سال پیش شاید قبلتر, نام نویسی کرده بودم.
رفتم ایمیلمو اونجا وارد کردم که رمز عبور و نام کاربری رو فراموش کردیم, بعدش پیام اومد که میلتونو چک کنید و تایید.
ولی هیچ میلی دریافت نکردم تا الان…
چه کنم؟!
خانم فاطمه؛
سیستم نام نویسی سایت بعضا و متاسفانه دچار مشکل می شود!
بهترین پیشنهادی که می توانم برایتان داشته باشم این است که ایمیلی جدید بسازید و مجددا سعی در ثبت نام کنید. اگر مجددا هم موفق نشدید، چند روزی صبر کنید، شاید مشکل حل شود!
حالا تا نام نویسی، اصلاح شود، لطفا به این سایت بروید و با همین ایمیلی که دارید، یک آواتار برای خود انتخاب کنید!
http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm
بد دهانی مسواک کردی از ما، پسر!
چشم! بسیار ممنون.
۱۴۶* امام صادق علیه السلام:
آگاه باشید که به راستی هر چیزی را گوهری است و گوهر فرزندان آدم، محمد صلی الله علیه و آله است و پس از آن حضرت، ما و بعد از ما، شیعیان ما هستند؛ خوشا بر شیعیان ما که نزدیکند به عرش خدای عزوجل و چه نیکو است، رفتار خدای عزوجل نسبت به آنان در روز قیامت. به خدا سوگند، اگر بر مردم گران نمی آمد و شیعیان را خود بینی فرا نمی گرفت، فرشتگان رو در رو به آن ها سلام می کردند.
(کافی، ج۸، ص۲۱۴)
حسین قدیانی: فردا شب، هر ۲ ستون یمین و یسار وبلاگ قطعه ۲۶ با ۲ متن تقریبا «خانوادگی/ قصه واره» به روز می شود و از هر ۲ ستون، قطعا ۲ مطلب، خود به خود از صفحه اصلی وبلاگ، حذف و به آرشیو منتقل می شود. لذا ۲ متن آخر هر ۲ ستون را نیم نگاهی بکنید، بد نیست!
“عاقل باش آل خلیفه! عاقل باش اوباما!”
خیلی لذت بخش است خواندنش!
امشب همه نیلوفران، مشتاق روی دلبرند
جمع شقایقها همه مست می پیغمبرند
امشب تمام قدسیان مهمان بزم سرمدند
جمع ملائک تا سحر مشغول ذکر احمدند
میلاد خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و امام جعفر صادق علیهالسلام بر همهی قطعهایها مبارک.
فیلم سینمایی «قلاده های طلا» ساخته ابوالقاسم طالبی با “استقبال بی نظیر” مخاطبان در مرکز همایش های برج میلاد روی پرده رفت.
توقیفش می کنید همین می شه دیگه! به قول خودتون: “خیلی از اسلحه های واقعی و مجازی و تبلیغاتی دشمن، به خواست خدا، بر ضد منافع سازندگانش دارد عمل می کند و به دست ما افتاده است.”
سلام داداش حسین قدیانی. خدا قوت برادر. خدا قوت بسیجی سر سپرده ولایت؛ بسیجی که نون و جونش رو صرف دین و میهن خودش می کنه…
داداش! نثرنویسی ات فوق العاده هست؛ همین فصاحت کلام شما باعث می شه مخاطبان از ماضی تا به حال و از حال به مستقبل، بیشتر به این سایت مراجعه کرده و گوش و جان به کلامتان بسپارند؛ عالی است!
برادر! دمت گرم. من هر موقع میام به سایتت، حال و هوای خوبی به من دست میده. جیگرم حال میکنه. وقتی این کلمه را جلوی چشمان خود می بینم: حـــضـــرت مـــاه، خیلی با لطافت و نرمی سخن میگویی. برادر! خوش به حالت که با قلم خود، دل آقایمان را اینگونه شاد می کنی، شهیدان زنده شمایید و نقش شما خوش جلوه تر از آن چیزی است که می گویند…
خوب هستش که داداش حسین قدیانی، موضع خودشو نسبت به کاندیداتوری این دوره از انتخابات در مجلس تهران بیان کنه، مردم روت حساب باز کردند برادر…
امیدوارم در سایه سار نخل ولایت موفق و سر بلند باشی. التماس دعا. یاعلی.
حسین قدیانی: خیلی ممنون، اما یعنی چی؟!!
ای والله!
سلام…
یاد نوستالژی های کودکیمان بخیر… ما هنوز هم برای دلمان که دیگر بزرگ شده، میخوانیم این شعر را…. شاید که کمتر بهانه بگیرد… گاهی فکر میکنم، پدرانمان که سربازان خمینی بودند…. خودمان هم سربازان خامنه ای… دهه ی هشتادی ها سربازان که اند؟… آن موقع است که امیدمان گل میکند و دعا میکنیم که انصارالمهدی (عج) باشند…
عیدتان مبارک حاجی خوب ما. متن هم فوق العاده بود. خدا قوت….
عجب استقبالی شد از قلاده های طلا!!! به به.
سلام داداش حسین عزیزم
نظرت را راجع به شخصیت های زیر میخواستم بدانم
آقای علی لاریجانی
حجت الاسلام و المسلمین آقای صادق آملی لاریجانی
آقای محسن رضایی
علی فریمانی(فرزند شهید آیت الله مطهری)
جناب آقای دکتر حداد عادل
آیت الله مهدوی کنی
حضرت آیه الله وحید خراسانی
جناب آقای دکتر کامران باقری لنکرانی
سید حسن مصطفوی(فرزند آیه الله شهید حاج سید احمد آقای خمینی)
جناب آقای حجت الاسلام و المسلمین سید علی خمینی(فرزند و ته تغاری حاج احمد آقای خمینی و یادگار واقعی و بصیر امام خمینی)
فعلا همین ها
تا اشخاص بعدی که به نظرم رسید اگه دوست داشته باشی و به نظرت اشکال نداشته باشد آن ها را در فرصت جداگانه ای بنویسم.
حسین قدیانی: نظری ندارم درباره هیچ کدام شان. اغلب شان، مالی نیستند؛ فردا را عشق است…
بعضی ها علیه ۲۲ بهمن های عاشقانه ما فتنه کردند، مجبور شدیم در ۹ دی نباریم جز به سیل.
خدا نسبت به انقلاب اسلامی تعصب دارد. نبودم و ندیدم و کوچک بودم و نفهمیدم این تعصب را در سوم خرداد، اما بودم و دیدم و بزرگ بودم و فهمیدم این تعصب را در یوم الله نهم دی ماه ۸۸ که به وضوح، خدا نشان داد عاشق جمهوری اسلامی است. خدا ما را دوست دارد. خدا از ایستادگی ما برابر ابرقدرت ها راضی است. خدا راهپیمایی ۲۲ بهمن ما را دوست دارد. دست خدا بر سر ماست. خامنه ای رهبر ماست. خدا را شکر، ما همان قومیم که “محمد” وعده داده بود آمدن ما را در آخرالزمان…
(کتاب قطعه۲۶/ متن “موضع ۲۲ بهمن ملت، همان موضع ۹ دی است”)
سلام. دیشب سالگرد عملیات والفجر ۸ بود. منتظر نوشته تان بودیم اما اینبار ننوشتید حکایتی از عشق…
حسین قدیانی: درباره این عملیات، اتفاقا متنی نوشته ام که نظر به چینش مطالب وبلاگ، بعد از ۲۲ بهمن آپ می کنم و حتما به یک روزنامه هم برای چاپ خواهم داد. اگر الان می خواستم بگذارم، یک جورهایی قربانی می شدند مطالبم… و البته! مگر می شود از امواج اروند و فاو ننوشت؟!! از اینکه به یاد این عملیات بودید، ممنون «فریاد فداییان رهبر»…
بچه های جا مانده از اروند اشکهایشان را پیامک کردند. ما فراموش کرده بودیم آن شب را ولی مگر عاشق فراموش می کند شب عشقش را…
خیلی قشنگ بود
چقدر شب قشنگیست امشب؛
خیلی پر خاطره و دوست داشتنی است.
فردا یکی از باشکوه ترین راهپیمائی های تاریخ انقلاب را شاهدیم، شک نکنید!
خدا را هزاران هزار بار شکر بابت نعمت انقلابمان.
رحمت خدا بر روح مطهر امام خمینی؛
خدا رهبر عزیزمان را تا ظهور مولا صاحب الزمان حفظ بفرماید.
الله اکــبــر…
امشب، روی بام منازل، یا خیابان های محل، یا هرکجا که بلرزاند اندام نحیف و ناتوان دشمنان را، بانگ الله اکبر… خامنه ای رهبر… مرگ بر ضد ولایت فقیه…
الله اکبر
.
.
.
الله اکبر
.
.
.
الله اکبر
.
.
.
لا اله الا الله و لله الحمد
الله اکبر ….. خامنه ای رهبر
هیجان این لحظات را خیلی دوست دارم!
لحظات جالبی بود این الله اکبر گویی های ساعت ۲۱ در شب تولد انقلاب؛ آن هم روی شیروانی های سُر و سَرد برفی… و کودکانی که با هیجان تمام فریاد می زدند… ببینید:
http://s2.picofile.com/file/7291801826/rasht21bahman.wmv
سلام داداش حسین.
عید شما و عید همه قطعه ۲۶ی ها مبارک!
جوابتون به کامنتم رو خوندم. ازتون واقعا ممنونم که با وجود اینکه سرتون شدیدا شلوغه اما وقت می ذارید و مطالب ما رو هم می خونید.
تایید یه متن از طرف کسی که خیلی ها قلمش رو ستایش می کنن، نمی دونید چه کیفی داره.
امیدوارم بتونم با تمرین بیشتر سبک نوشته هام رو به جایی برسونم که ارزش وقت گذاشتن رو داشته باشن.
اون متن هم تقدیم به شما، پرستو، و همه فرزندان عزیز شهدا که روی چشم ما جا دارن.
ماشالله مردم… ماشالله…
با مطلب:
جای مهر حبیب کاشانی از بین رفت؟؟؟
به روز هستم.
http://foreign-policy.blogfa.com/
سلام
ساندیس خوردید؟
حسین قدیانی: کوفت هم نخوردیم!!
۲۰
به ما هم ندادند
ما رو بگو کلی پیاده اومدیم برا یه دونه ساندیس، اونم که ندادند.
والا
به روزیم با گزارش تصویری راهپیمایی امروز/ عکاس مهدی از سایت عاشورا ۷۲
به ما شیر کاکائوی داغ و کیک دادن!
جاتون خالی… خیلی هم چسبید!!!
حضور مردم عالی بود, انشاء الله شاهد این حضور در انتخابات هم باشیم تا برای چندمین بار باز هم دشمنان داخلی و خارجی را تار و مار کنیم.
متاسفانه به ما امسال از اون ساندیسای شفا بخش نرسید:- (…خشک خشک رفتیم, خشک خشک برگشتیم منزل!
قسمت مان شد: یک فروند بادکنک + دو پرچم(البته سه تا هم از خونه برده بودیم) + چند برگ روزنامه مخصوصا وطن امروز + یک عکس حضرت آقا که با هیچ چیز نمیشد عوضش کرد.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۴۱
تعداد افراد آنلاین: ۳۰ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین هنرمند بسیجیها فـــــــــــدائی داری…
دوستان محترم! متن «الله اکبر» در ستون یمین وبلاگ را از دست ندهید…
مادرم سالهاست معلم اول دبستان است و هرسال کلی شاگردانش را شستشوی مغزی میدهد و یک سپاه مبارزه با بدحجابی و ماهواره و…
خلاصه هر کار که “بد” باشد تشکیل میدهند که روی نرو خانواده هاشان میروند به قولی:-)
حالا امسال از مادر شنیدم که با بچه ها قرار گذاشته هرکس راهپیمایی برود کارت ۲۰ امتیازی دریافت میکند!
لازم دونستم این مساله رو مطرح کنم تا حسودان عزیز بدانند که غیر از ساندیس و کیک و ساندویج و البته توزیع سکه مخصوصا در این گرانی بازار بین کارمندان و اضافه حقوق و خیلی امتیازات دیگر, در ازای حضور در راهپیمایی, به بچه ها هم کارت ۲۰ امتیازی تعلق میگیرد!
سلام.
امروز ۳۴/۱/۱ انقلاب اسلامی ایرانی
امروز همه آمده بودند، الا یک نفر…
با اجازتون یک سوال بیربط داشتم:
من هم دیشب هم امشب برا آواتار درست کردن به اون آدرس که سیداحمد فرمودن مراجعه کردم، ولی موفق نشدم حتی همون مرحله اولش رو انجام بدم, اصلا ساین آپ نشدم!
مشکل از منه یا از اون سایت؟!
خانم فاطمه؛
سایت آواتار مشکلی ندارد؛
الان که نمی توانم، اما اگر تا فردا مشکلتان حل نشد، فردا مرحله به مرحله راهنمائی تان می کنم!
از لطفتان ممنون…
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/8137
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
آقای قدیانی؛
به نظر شخص شما، آزادى بیان تو نظراتی که در سایت شما منتشر میشه وجود داره؟
اگر تمایل ندارید پاسخ بدید، لطفا به کل منتشر نکنید سؤال من را.
حسین قدیانی: جمله آخر شما یا شاید تذکر یا شاید توقع یا شاید تهدید شما را متوجه نمی شوم!! یعنی اصلا دلیلش را نمی فهمم! قرار نیست فقط کامنت هایی را که جواب می دهم، منتشر شوند! راستش خوشم نمی آید که با شرط چاقو کامنت بگذارید!! وانگهی! وقتی کامنتی را عمومی ارسال می کنید، آزادی مرا در مواجهه با کامنت خود، مخدوش نکنید و خط و مشی تعیین نکنید که از «آزادی بیان» و دغدغه هایی از این دست، حتما به دور است!! این را البته فقط به شما نمی گویم!! دوستان دیگری هم هستند که باید بگیرند منظورم را. این از این، و اما، گاهی بعضی کامنت های انتقادی را تایید نمی کنم، هم چنان که گاهی بعضی کامنت های همراه با تعریف و تمجید را تایید نمی کنم. مسئله اصلا «آزادی بیان» و این چیزها نیست، که آزادی بیان در «قطعه ۲۶» هرگز دغدغه ام نیست؛ صرف نظر از اینکه مخالفش باشم یا موافقش! دغدغه من، شان «قطعه ۲۶» است. هر بیانی و هر زبانی، البته که آزاد نیست در «قطعه ۲۶»، و الا اینجا «قطعه ۲۶» نمی شد!! از یاد نبرید که بخش عمده ای از مطالب من، اصلا جوری نیست که به معنای مصطلح کلمه، نقدبردار باشد. مثل همین نوشته، که یا نقدی نمی آید، و یا اگر هم نقدی هست، فحش و ناسزاست!! تجربه گرداندن «قطعه ۲۶» نیز به من ثابت کرده که ستون کامنت ها، کرسی آزاداندیشی نیست و اغلب مباحث، وقتی زیاد به آن دامن زده می شود، منحرف می شود و جمع کردنش، دشوار! دوست دارم اینجا بیش از اینکه آزادی بیان داشته باشد یا نه، فضای امن و ایمنی باشد برای اهالی «قطعه ۲۶»، و الا جا و مکان برای ارائه بیان آزاد، زیاد است!! و زیادی هم هست!! بگذاریم اینجا آلوده نشود به هر بیانی و هر زبانی! برای باز کردن این موضوع، باید بیشتر مایه بگذارم، اما فعلا گرفتارم. امیدوارم گرفته باشید منظورم را.
نه توقع بود، نه خدای ناکرده تهدید!
به چند دلیل بود:
۱- راحت باشید در جواب دادن یا ندادن.
۲- گمان نکنید اگر این سوال را پرسیدم در جستجوی آتو گرفتن از شما بودم؛ خواستم بدانید اگر جواب ندهید، سوال بنده تکرار نخواهد شد و منظورتان را از جواب ندادن، مصلحت ندانستن تان می دانستم. ترجیح می دهیم اگر مایل به جواب دادن نیستید، اصل سوال هم منتشر نشود تا چالش برانگیز نشود.
۳- جمله آخر را برای منتشر نشدن زدم؛ انتظار بُلد شدنش را نداشتم در ذهنتان، ولی بهتر شد که گذاشتید باشد تا بیراه قضاوتش نکنید و توضیحاتم را بدانید.
حسین قدیانی: هم شما و هم دیگر دوستان، اگر سعی کنید که در کامنت های تان، غلط نداشته باشید و اصول ویرایشی را رعایت کنید و لااقل وقتی که کامنت اصلاح شده تان را می بینید، بهتر و درست تر کامنت های بعدی را بگذارید، خیلی لطف کرده اید به رعایت ظاهر آزادی بیان در «قطعه ۲۶». آیا شما دوست دارید نوشته های «قطعه ۲۶» هم مثل بعضی کامنت های شما، شتاب زده و بی مراعات و پر از غلط باشد؟!!
خانم فاطمه؛
در مورد انتخاب آوارتار؛
این دو لینک را به دقت ببینید؛ خیلی خوب و مرحله به مرحله توضیح داده شده!
قسمت اول:
http://upload20.ir/upload/13166366481858295915.wmv
قسمت دوم:
http://upload20.ir/upload/13166366481574099086.wmv
نکات دیگر که لازم است بگویم:
آ- من اگر قبول نداشتم، هم شما هم قلم هم قطعه مقدستان را، هیچ وقت نه می خواندمتان، نه با اشتیاق کامنت میگذاشتم.
پس شرط چاقو را به حساب خودم نمیگذارم.
ب- بهتان حق میدهم در مورد چیزهایی که پاسخم دادید و البته از لابلایش چیزهای خوبی دستگیرم شد، تشکر.
ج- بنا به عادت رک بودن و رو راستی ام، خواستم این سوال را بپرسم تا نباشد چیزی که باعث فاصله گرفتن از قطعه ۲۶ شود برایم و خرده افکار اشتباهی نماند برایم.
د- سربلند باشید و قلمتان همیشه با اقتدار و روان باشد انشاءالله.
حسین قدیانی: هم شما و هم دیگر دوستان، اصلا برایم مهم نیست که قبولم داشته، و یا نداشته باشید، و یا کامنت بگذارید یا نه و… پس از شمای نوعی، خیلی رک ترم!! خیلی زود بود برای شما این جمله که «اگر من قبول نداشتم…»!! خیلی زود!! خیلی افراد بزرگ تر از شما، مرا قبول داشتند و قبول نداشتند و البته هیچ اتفاق خاصی هم رخ نداد!! به جای این حرفها به کار اصلی تان برسید!!
درست میگویید ولی بعلت خرابی کامپیوترم مدتیست با گوشی بهتان سر میزنم و کامنت میگذارم
باور کنید اگر با کیبرد کامپیوتر بودم اینقدر برای ویرایش به دردسرتان نمی انداختم
حلال بفرمایید اذیت های مارو
……………………………
حسین قدیانی: این، از همان جاهایی است که باید مخدوش شود در آن آزادی بیان!! «گاها» را «بعضا» بنویسید!
نبض اقتصاد منطقه در تریبون نماز جمعه ما می تپد. متن زیبایی بود.
http://1175.blogfa.com/post-1595.aspx
عکس های جدید حاج بخشی
سلام آقای قدیانی؛
یادداشتهایم و پاسخ های شما را مجدد مرور کردم…
……………………….
…………………………………
سلام:((
آخه من چیکار کنم با این آواتارم؟!
هرچی میزنم نمیشه!باور کنید عین اون فیلمه که سید احمد گذاشته بود انجام میدم،
به اینجا که میرسه https://fa.gravatar.com/accounts/activate/f.moayya%40yahoo.com/1b0051f4f7 دیگه نمیشه!
هرچی نام کاربری و گذرواژه میزنم نمیه توش:((