نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
دوستان محترم؛
با اینکه داداش حسین، امسال هم در جشنواره مطبوعات، شرکت نکرده بودند، اما تیتر یک «غدیر قم» ایشان(روزنامه وطن امروز/ مورخ ۲۸ مهر ۱۳۸۹) که توسط بچه های روزنامه وطن امروز به جشنواره ارسال شده بود، حائز جایزه بهترین تیتر شد. این موفقیت را به ایشان و همه بچه های خوب قطعه ۲۶ تبریک عرض می کنم.
برنا: «غدیر قم» بهترین تیتر نظرسنجی مطبوعات/ در پایان هفدهمین نمایشگاه و جشنواره مطبوعات نتایج نظرسنجی بین شرکتکنندگان جشنواره مطبوعات و خبرگزاریها اعلام شد. بر اساس این گزارش، «غدیر قم» از روزنامه «وطنامروز» به مناسبت سفر رهبر معظم انقلاب به قم، عنوان تیتر برگزیده را به خود اختصاص داد.
“اینجا بود که سرنوشت ما با خون شهدا «روشن» شد.”
“اینجا «آزادی» تجربه می شود و عشق، فقط با زبان اشک، ترجمه می شود.”
“«الله اکبر»، اینجا بود که آشنا شد با زبان ما. و نیز «لا اله الا الله». اینجا بود که ما چشم باز کردیم و با دم مسیحایی روح الله، دوباره زنده شدیم.”
“اینجا بوسیدن دارد پیشانی علیرضا. اینجا دیدن دارد نقاشی آرمیتا. اینجا بوی شهید می دهد.”
“اینجا هسته ای آمده ایم…”
بسیار یبا و دلنشین… به به…
سالاری داداش حسین!
ماشاء الله… انرژی (شور و شعور انقلابی) گرفتم.
مخصوصا پاراگراف یکی مونده به آخر!
#قلاده های طلا و تحسین جسارت توقیف!
http://sms88sms.persianblog.ir/post/1188/
اگه می گفتید کس دیگه ای برنده شده تعجب آور بود! تبریک میگیم.
این متن هم مثل خیلی از متن هاتون آرامش بخشه. قشنگه.
الحمدالله که ما بچه های همین خیابانیم و مردم بحرین و مصر و لیبی، بچه های خیابان پشتی اند. خیلی زیبا و حماسی بود و ممنون از دوستان وطن که خلاقیت به خرج دادند و به فکر پذیرایی فرهنگی در ۲۲ بهمن هم هستند. انشاءالله که انقلاب مان، همیشه در پناه الطاف خفیه ی الهی باشد.
داداش حسین!
عجب ترجیع بند حماسی و زیبایی سرودید:
اینجا هسته ای آمده ایم.
در ضمن انتخاب تیتر یک (غدیر قم) در جشنواره ی مطبوعات، اول به بچه های قطعه ی مقدس ۲۶! به خاطر داشتن چنین داداش هنرمندی، و بعد هم بر جنابعالی مبارک باد.
حسین قدیانی: ممنون از همه شما دوستان! هیچ وقت، تک خور نبوده ام در موفقیت ها. اینکه دیگر، جایزه خود خود خودتان است. این را هم بگویم؛ هر وقت چنین جوایزی می گیرم، اول از همه زنگ می زنم به استاد عمرم هرندی عزیز و به ایشان تبریک می گویم، که حتما اوقات برنده شدنم، دست حضرت استاد و معلمی های شان در کار است.
…در این هیاهوی سکه و دلار و اختلاس
در این “ولع بازار”
و البته دراین “بهشت تحریم ها”
شانه به شانه ی شهدامان آمده ایم!
آمده ایم تا “موش کور خانه به دوش” بداند که بازار”روشن” شدنمان همیشه از سکه ودلار داغتر است!
ما اینجا داغتر آمده ایم!
“روشن”تر آمده ایم!
هسته ای تر آمده ایم!
دارد می رسد از راه روز یوم الله. بهترین روز بچگی های پر از خاطره ما، که تا به میدان آزادی نمی رسیدیم، قبول نبود راهپیمایی.
ما از همان بچگی، آدمک عموسام را آتش می زدیم. اول، یک حال اساسی به پرچم اسرائیل می دادیم، بعد بادبادک هوا می کردیم. ما از همان بچگی در رکاب انقلاب اسلامی بودیم.
دارد می رسد از راه روز یوم الله. لا یوم، کیومک یا اباعبدالله. “حسین حسین شعار ماست”، حتی در روز ۲۲ بهمن. شهادت در این روز افتخار ماست. دهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری، ۲۲ بهمن دین خداست و ۲۲ بهمن، عاشورای انقلاب اسلامی است. امسال خاورمیانه عربی، یکی از مسیرهای ۶ گانه راهپیمایی ۲۲ بهمن شده است.
انقلاب اسلامی هر چه می گذرد جوان تر می شود. انقلاب اسلامی اگر چه سال هاست که به پیروزی رسیده، اما هنوز تمام نشده، که بشود علیه اش انقلاب غیر اسلامی کرد. انقلاب اسلامی هنوز ادامه دارد؛ نشان به نشان خاورمیانه امروز.
**ما هم سن انقلابیم و ۲۲ بهمن جشن تولد ماست. کیک تولد انقلاب ما “کیک زرد” انرژی هسته ای است.**
“کتاب قطعه ۲۶/ ص۳۴۲”
حسین قدیانی: تا ساعاتی دیگر، یک حال اساسی و کیهانی، به آقای اوباما خواهم داد!! آقای اوباما! تو رئیس جمهور آمریکا نیستی…
واقعا متن زیبائیست… عالی…
“ما بچه های همین خیابانیم. اگر ماهی باشیم، اینجا دریا است. اگر ستاره باشیم، اینجا آسمان است. اگر مجنون باشیم، اینجا کوی لیلی است. اگر لاله باشیم، اینجا دشت حاصل خیز آلاله هاست.”
“ما بچه های همین خیابانیم… اینجا نوروز طینت ماست.”
در اینجا قلب ما قلوب شد. حال ما را در اینجا باید پرسید؛ جایی که سرآغاز “احسن الاحوال” ماست. ما ندای “الله اکبر” را از پای برجی در همین خیابان به جهان صادر کردیم. صفای اینجا “مصفا” به خون “روشن” ضمیرانیست که سرخی خونشان پایه محکمی برای رنگ سفید و سبز پرچم ایران است. طاووس های این خیابان، کابوس چشم دشمنانند. پنجره های این خیابان رو به خورشید باز می شود…
“اینجا هسته ای آمده ایم.”
آنقدر زیبا می نویسید که مخاطب غرق در شعف و غرور می شود.
خط به خط نوشته هایتان باعث می شود افتخار کنیم به هویت و اصالتمان.
اشک لذت بخشی دارد این متنتان.
شما فوق العاده اید…
فرهـادم و سـوزِ عشق شیـرین دارم… امّـــــید لقــــاء یـــــار دیـــــرین دارم
طاقت ز کفــــم رفت و ندانم چه کنم… یادش همه شب در دل غمگین دارم
“امام روح الله”
چرااااااااااااا؟
این همه بچه بسیجی اون وقت “قلاده های طلا” مثل فیلم های دیگه ی ارزشیمون (ملک سلیمان، پایان نامه، ۳۳روز و…) رو زمین بمونه!!!!!!!!!
بابا حتی اگه توی جشنواره بلیط هم بهمون نمی رسه باید بریم و بفهمونیم که ما حمایت می کنیم از این فیلم. خیلی زحمت کشیده شده برای این فیلم. خیلی هنرمندانه دست این جلبکی ها رو رو کرده..
دوستان فریضه ست؛ خودمون باید به داد فیلم های ارزشیمون برسیم. باید هزینه کنیم همه جوره، باید.
نباید گذاشت مثل فیلم پایان نامه که تو جشنواره ی پارسال از طرف همین جلبکی ها “هو” شد، برای “قلاده های طلا” هم اتفاق بیفته..
بابا “قلاده های طلا” الان حضور می خواد، حضور.
ای کاش که حمایتمون از هم همه جانبه و جانانه باشه…
اینم سینماها و سانس های اکران “قلاده های طلا” در جشنواره ی امسال:
سانس هایی که زمانشون گذشت:
۲شنبه، ۱۷/۱۱… ساعت ۲۰، سینما استقلال
۳شنبه، ۱۸/۱۱… ساعت ۱۶، سینما اریکه ایرانیان
۳شنبه، ۱۸/۱۱… ساعت ۱۹، سینما جوان
۴شنبه، ۱۹/۱۱… ساعت ۱۶، سینما فلسطین(۱)
۴شنبه، ۱۹/۱۱… ساعت ۱۹، سینما آزادی(شهر هنر)
سانس های آینده:
۵شنبه، ۲۰/۱۱… ساعت ۱۷:۳۰، سینما آزادی(شهر فرنگ)
جمعه، ۲۱/۱۱… ساعت ۱۵:۳۰، سینما بهمن(۱)
محمد خزاعی، تهیه کننده ی فیلم «قلادههای طلا»، دقایقی پیش اعلام کرد: این فیلم پنجشنبه شب در برج میلاد روی پرده میرود.
“این پذیرایی، قطعا به جز اون همه ساندیسی است که به شما خواهند داد!! اون سر جاش محفوظه!!”
“بنازم انقلاب اسلامی را که با ساندیس و تیتاپ و هوندا ۱۲۵ و اتوبوس، دهنکجی کرده به تمام دنیای غرب. آمریکا حریف ساندیس ما نمیشود.
برادر کوچک من، ساندیس خود را که خورد، آن را باد کرد و ترکاند جلوی چشم عکس نتانیاهو و مردک ۲ متری عقب رفت. من یک ساندیس جمهوری اسلامی را با کل دنیای آمریکا و اسرائیل عوض نمیکنم. من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد که به عشق BBC سر از لندن درآورم. ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست. آب زمزم است. آب زمزم ما ساندیسهای جمهوری اسلامی است، نه چشمهای که اختیارش دست سعودیهای شیعهکش است.”
عاشق این جملاتم…
پیشاپیش ولادت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و امام صادق(ع) رو تبریک عرض میکنم.
پیشاپیش سالروز حماسه ۲۲ بهمن رو تبریک عرض می کنم.
اللهم عجل لولیک الفرج!
حسین قدیانی: پیشاپیش الهی آمین!
خیلی زیباست. تکرار جمله “اینجا هسته ای آمده ایم” جدا حس قشنگی منتقل می کنه.
از اونهائیه که چند بار خوندنش لذتی شیرین داره.
خدا قوت آقای قدیانی.
میشه پیشاپیش تبریک گفت؟!!
پس من هم به علت عدم دسترسی به اینترنت در روزهای آینده، پیشاپیش عیدو تبریک عرض میکنم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
قله (گفت و شنود)
گفت: سایت ضد انقلابی بالاترین خطاب به موسوی و خاتمی و کروبی نوشته است؛ « باور کنید که شما در حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸ فریب مشاورانتان را خوردید و ما هم باور می کنیم که فریب شما را خوردیم.»
گفتم: یارو به خیال خودش خیلی زرنگ تشریف داره!
گفت: چطور مگه؟!
گفتم: می خواهد رد پای آمریکا و انگلیس و اسرائیل را پاک کند و فتنه ای را که آنها دیکته کرده بودند، یک تصمیم درون گروهی اپوزیسیون قلمداد کند.
گفت: مگر آنهمه دلیل و سند که از وابستگی سران و عوامل فتنه به سرویس های اطلاعاتی بیگانه حکایت می کند قابل انکار کردن است؟ درباره مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس که آشکارا به طراحی فتنه اعتراف دارند چه می توانند بگویند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! دانش آموزی به مادرش گفت؛ مامان جون! دعا کن تا فردا صبح ۲۰ متر از ارتفاع قله دماوند کم بشه. مادرش با تعجب پرسید؛ چرا؟! واسه چی؟! دانش آموز گفت؛ آخه سر امتحان ارتفاع قله دماوند را به جای ۵۶۸۱متر، ۵۶۶۱ متر نوشته ام!
بسم رب الشهدا
دلخوری یک شاگرد کوچک باعث نمیشود از زیبایی سرمشقی که استادش بالای آسمان قطعه اش، نه ببخشید بالای دفتر صدبرگش نوشته ذوق نکند و به داشتن قلم فاخر استادش افتخار نکند…
.
.
ومنِ کمترین هرچند دلخورم
اما ذوق کردم و افتخار
حسین قدیانی: شما لطف دارین… ممنون!
میلاد آقا رسول الله و امام صادق (ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد.
http://www.islamupload.ir/user_uploads/iumahdi31310b9/.mp3
سلام. پیشاپیش تولد من و انقلاب مبارک! نمیدونید چه لذتی داره روز تولدت، پا به پای مردم همیشه در صحنه بری راهپیمایی و تو دهن اسرائیل و امریکا بزنی! خیلی لذت بخشه! خیلی!
حسین قدیانی: به به! مبارک باشد…
سلام
تیتر “غدیر قم” واقعا زیبا بود. تبریک عرض می شود.
تبریک تولد از زبان فرزند شهیدی که مثل پدر، مقدس و افتخار آفرین میدرخشه، خیلی افتخار میخواد، که خوشبختانه نصیبم شد. ممنون.
مبارکا باشه؛ عید و تیتر و تولد و فجر و بدر و خیبر و… کلا!
سلام و درود بر همه اهالی قطعه.
داداش متن خیلی قشنگی بود. خـــــــــــــــــیلی.
این یوم الله چه یوم اللهی بشه! برای رسیدنش لحظه شماری می کنیم.
خیره به ثانیه شمارِ ساعت دیواری اتاقم، ۱۵۱۲۰۰ ثانیه تا حماسه ای دیگر…
راستی؛
شنبه ۳۴/۱/۱ انقلابی شمسی!
خیلی قشنگه که چند روزی با این تاریخ زندگی کنیم!
http://camp707.com/archives/2683
پس بچه های قطعه سال نو مبارک !!
یک چیزی میگویم جوش نیاوری ها! خیلی شبیه جوانی های(آقا) هستی. دقت کن.
ماشاالله به این قلم. ماشاالله به این شور و شعور.
اینجا «رقیه»، دلداری می دهد به «علیرضا». اینجا موقعیت «خیبر» و «بدر» است.
ما بچه های همین خیابانیم. همین راه. همین راهپیمایی. اینجا بوسیدن دارد پیشانی علیرضا. اینجا دیدن دارد نقاشی آرمیتا. اینجا بوی شهید می دهد. بوی گلاب. بوی مادر شهید دهه ۶۰ و یک اتوبوس با ۲ طبقه شهید. سوگند به مادران چند شهید، به لاله در خون خفته! اینجا هسته ای آمده ایم…
موفق باشید.
آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما می چکد از چنگ تو
ای ز شراره ستم شعله به عالم زده
امن و امان جهان یکسره بر هم زده
بر سر هر خرمنی در د ل هر گلشنی
آتش بیداد تو صاعقه غم زده
ثروت انبوه تو خون دل توده هاست
کین تو بر سینه ها دشنه ماتم زده
دزد جهان خواره ای دیو ستم پاره ای
عقرب جراه ای روبه مکاره ای
جور و جفا در تو هست مهر و وفا در تو نیست
زهر بلا در تو هست شهد صفا در تو نیست
در همه دور زمان چون تو ستم کاره نیست
عامل هر فتنه ای صلح و صفا در تو نیست
آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما می چکد از چنگ تو
در همه گیتی به پاست نائره جنگ تو
گوش جهان خسته طبل بد آهنگ تو
مظهر شیطان تو یی دشمن انسان تویی
ای همه اهریمنی سرحد فرهنگ تو
رسم تو عصیانگری کار تو ویرانگری
تیره شده عالم از حیله و نیرنگ تو
دشمن هر ملتی موجب هر ذلتی
سایه هر وحشتی فتنه هر امتی
جور و جفا در تو هست مهر و وفا در تو نیست
زهر بلا در تو هست شهد صفا در تو نیست
در همه دور زمان چون تو ستم کاره نیست
عامل هر فتنه ای صلح و صفا در تو نیست
آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما می چکد از چنگ تو
حسین قدیانی: وای که چقدر دوست دارم این سرود را…
در بین سرود های انقلابی، این سرود یکی از بهترین هاست!
لینک دانلود صوتی سرود امریکا امریکاننگ به نیرنگ تو:
http://www.sajed.ir/new/download/doc_download/629——.html
امیدوارم لینکش مشکلی نداشته باشه، خودم هرکاری کردم اپلودش کنم نشد، اگه احیانا لینک مشکل داشت، اینم لینک صفحه:
http://www.sajed.ir/new/component/docman/cat_view/788–/834–/910–.html?orderby=dmdate_published
تا فتح خیبر، فقط یک یا حیدر:
http://lajman.blogsky.com/1390/11/20/post-94/
سلام
عیدهاتون مبارک.
اومدم حاظری بزنم گفتم یه نظری هم بدم.
ما بچه های همین خیابانیم. اینجا خیابان نیست. اینجا اتوبان است اینجا باند است هواپیمایی اسلامی است برای پرواز عروج. اینجا کارمندان خطوط هوایی اعتصاب نکرده اند.
اینجا برای هر ساعتی بلیط داریم. به ذکر الله اکبر و بیمه لا اله الا الله میپریم اینجا بحران سرما نداریم. اینجا به گرمای ماه دل گرمیم. خورشید هم امروز و فردا می آید. (حالا کی گفتم.)
اینجا گرسنه و نداریم چشم و دل همه مان به ساندیس سیر است.
اینجا شروع است.
اینجا پایان است.
اینجا ایران است.
راستی مثل اینکه اینجا هسته ای هم آمده ایم.
دماغ تمام دوستان بیضی سوز. پوزشون کش.
اینجا ما ۱۰۰ درصدیم شما هم جزو آدمی زاد نمی شمریم.
تا جونتون در آد!
🙂
همیچن خنک شدما.:))
سلام…
حسین جان! رفیقت آقای دامت برکاته امروز اومده رفته خونه امام خامنه ای نشسته کنار لاریجانی! خبر داری؟ نماز جمعه نمیاد، حالا اومده دیدار مسئولین نظام! معلوم نیست چطور سر از اینجا در آورده.
سلام بر تمام عزیزان قطعه ای
یوم الله بیست و دوم بهمن و اعیاد بزرگ ربیع
ولادت حضرت خاتم صل الله علیه و آله و میلاد رئیس مذهب شیعه حضرت امام صادق علیه السلام بر همه خیلی خیلی مبارک.
امروز جمعه بود و انشاءالله عید اصلی را با حضور حضرت خورشید امام حی و حاضر خود مولانا صاحب الزمان عجل الله جشن بگیریم.
یک خواهش دسته جمعی از عزیزان
چون من نمی توانم در راه پیمایی شرکت کنم از همه تقاضا دارم به جای منم چند تا شعار بدید.
پیشاپیش از شما تشکر میکنم…
الله اکبر…
قطعه ۲۶: خامنه ای رهبر!
الله اکبر…
شناسایی !(گفت و شنود)
گفت: چند سایت وابسته به اپوزیسیون خطاب به اردشیر امیرارجمند مشاور فراری موسوی و رجبعلی مزروعی مشاور پناهنده خاتمی نوشته اند؛ «شما اگر مامور وزارت اطلاعات رژیم نیستید، چرا می خواهید هواداران داخلی جنبش سبز را دودستی تقدیم ماموران وزارت اطلاعات کنید»؟!
گفتم: چطور مگه؟! واسه چی؟! چی شده؟!
گفت: امیرارجمند و مزروعی به نمایندگی از سران فتنه، پیشنهاد کرده اند که مخالفان نظام روز ۲۵ بهمن در چند پیاده رو دست به پیاده روی سکوت بزنند!
گفتم: مگر بقیه مردم در پیاده روها داد می زنند و راه می روند؟!
گفت: پیشنهاد کرده اند که مچ بند سبز همراه خود داشته باشند و چنانچه ماموران پلیس در اطراف نبودند از آن استفاده کنند.
گفتم: مگر ماموران پلیس و اطلاعات با لباس فرم می آیند که شناخته شوند؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: پسری با پدرش رفته بود دزدی، مامور پلیس دنبالشان کرد و داد زد گوساله وایستا! پسره ایستاد و به پدرش گفت؛ بابا جون! تو فرار کن! من شناسایی شدم!
**یا ذالجلال و الاکرام**
خیلی سالها خودم را هر طور شده از این سر دنیا میرسوندم برای خوردن آن ساندیس مستی فزای کمال آور که شما به زیباترین وجه آن را توصیف کرده اید.
امسال همراه با متن زیبا و شگفت انگیز شما، بر محرومیت خودم از آن همه حماسه و غرور و آگاهی، حسابی عقده گشایی کردم.
و البته بیشترش برای احساس خسران و افسردگی بود که از نخوردن آن ساندیس کذایی عارض شده بود.
جمله هایتان هر یک از دیگری زیباتر و عمیقتر هستند.
هنر آن است که بی تکلف و خود نمایی، اعماق جان انسان را از شادی و غم لبریز کند.
کاری که قلم سحر آمیز شما به شایستگی و روانی از عهده آن بر میاید.
همیشه برایتان دعا میکنم و صدقه میدهم.
حسین قدیانی: لطف دارید شما.
روز ۲۲ بهمن، یک بنده خدایی تعریف کرد، واسه انجام کاری، رفته بوده خونه یکی از اقوام. که یه خانم مسن و مریضی هست، طوری که نمیتونه راه بره. به اون بنده خدا گفته بوده، منو تا جلوی در ببر تا همراه با مردم یکم راهپیمایی کنم، از اون بنده خدا که تو مریضی و واجب نیست، و از اون خانم هم که، احتیاج دارم به این هم قدم شدن! طوری که انگار همپای دسته عزاداری امام حسین(ع) میخواد حرکت کنه، و حاجت روا بشه!!!! خیلی برام جالب بود این طرز فکر. خیلی.
سلام. خسته نباشید.
احسنت. شور انقلابیمون مضاعف شد.
با دو مطلب با عنوان های “ما وظیفه ی بزرگی داریم” و “یاد آن روزها واین روزها”بروزم. خوشحال می شم تشریف بیارید.
به نام خدای روزهای آسمانی
به روزم…
چراغ دولت عشقم امام خامنه ایست
یقین که رهبر راهم امام خامنه ایست
برای آنکه به تنگ آوری تو دشمن را
سلاح معرفتت یک کلام خامنه ایست
به هر حکایت دشمن بخند و طعنه بزن
ستون مقتدر این نظام خامنه ایست
شما که مرد نبردید و خستگی نافهم
به کوه پای شماها دوام خامنه ایست
همان کسی که نگاهش ز چشم مهدی هست
برای اهل طریقت پیام خامنه ایست
به هرکه نیت می خوارگی مهدی کرد
بگو نه خو نه می و نی که جام خامنه ایست
شاعر: محسن فریدونی
http://www.moshtagh.pelakfa.com
رأی (گفت و شنود)
گفت: «۱۲گروه فعال سبز» با صدور بیانیه ای خواستار شکستن حصر موسوی و کروبی شده اند.
گفتم: این ۱۲گروه کی هستند؟ کجا هستند؟ اسمشان چیست؟ هرکدام چند نفر عضو دارند؟! و…
گفت: اسمی از اعضا و تعداد آنها نبرده اند.
گفتم: بالاخره باید یک دفتری؟ دستکی؟ آدرسی؟ یا حداقل یک علامت و نشانه ای ارائه کنند که معلوم باشد این ۱۲گروه وجود خارجی هم دارند!
گفت: نه! هیچ آدرس و نشانه و شماره تلفن و… هیچی ارائه نکرده اند.
گفتم: یارو کاندیدای مجلس شده بود بعد از شمارش آراء معلوم شد فقط ۲ تا رأی آورده، شب که به خونه رفت همسرش با دمپایی به سراغش اومد و گفت؛ فلان فلان شده، من که به تو رأی ندادم، پس فقط یک رأی مال خودته، اون رأی دوم مال کیه؟ نکنه زیر سرت بلند شده باشه؟!
سلام به برادر خوبم. وقتی مطالبو میخونم حس عجیبو خوشایندی که تو رگهای بی جونم میدوه حس میکنم…
آه خدای من! حتی نمیتونم حسمو تعریف کنم… خدا خیرت بده.
دست عالی مولا علی یارت