من و دشمن و قلاده هایش…

نه که خیلی آدم مهمی هستم(!) اغلب به شماره های ناشناس، جواب نمی دهم. به خصوص حالا که دانشمند جماعت، جانش در خطر ترور تروریست هاست!! چند باری از شورای عالی امنیت ملی درخواست کرده ام برایم محافظ بگذارند که لامروت ها، از این گوش می گیرن، از اون گوش درمی دن! کی می خواهند به خود بیایند، خدا می داند! اصلا امیرکبیر چگونه کشته شد؟! همین سهل انگاری ها بود دیگه!! خودم شمردم؛ در آخرین راهپیمایی ۲۲ بهمن، آقای هاشمی نزدیک ۳۴ محافظ داشت؛ خب! ۴ تاشو بدین این ور!! من اصلا می خواهم ببینم اگر یکی آدم مهمی نباشد، اما دلش بخواهد که محافظ داشته باشد؛ یقه چه کسی را باید بگیرد؟! یقه سعید جلیلی را؟! عزیز جعفری را؟! خود آقای هاشمی را؟! حسن روحانی را؟! ناطق را؟! کی را؟!! خداوکیلی دوست دارم محافظ داشته باشم و مزه محافظ داشتن را بچشم! گناه که نیست! دوست دارم محافظم، هم محافظم باشد و هم راننده ام؛ این جوری دوست دارم باشه! از این ماشین هایی که شیشه شان دودی است، دوست دارم باشه! کلت محافظم را دوست دارم ببینم چه جوریه؟! آهای! شما جایی را می شناسید که جلیقه ضد گلوله بفروشن؟! برجستگی اش را زیر لباسم دوست دارم، تابلو باشه مثل بعضی ها!!

حالا از شوخی گذشته، راستش حدود یک ماه پیش، شماره ناشناسی در گوشی ام افتاد که بار اول جواب ندادم. دقایقی بعد اما همین شماره تکرار شد. برداشتم. آن سوی خط، خانم جوانی بود که خود را علاقه مند به نوشته هایم نشان می داد و اشاره مستقیمش به یکی از نوشته هایم بود با این تیتر: «من به حاج احمد متوسلیان رای می دهم». از شما چه پنهان که این خانم می گفت: هر روز حدود یک ربع در فراق حاج احمد متوسلیان گریه می کنم. من هم در انتخابات، بنا دارم به تاسی از شما، به تعدادی از شهدا رای دهم و…

آن روز و از آنجا که سخن این خانم جوان را کمی تا قسمتی احساسی ارزیابی کردم، اصلا با ایشان وارد بحث نشدم. گمانم بر این بود که این خانم، لابد آنقدر بصیرت دارد که روز انتخابات، مفهوم حرف و اصل پیام مرا در آن نوشته می گیرد و به جای رای دادن به تعدادی از شهدا، می گردد و به آن دسته از نامزدهایی رای می دهد که راه شان به راه شهدا نزدیک تر است. ابتکاری که شهدا نیز اگر در قید این حیات ظاهری بودند، قطعا همین کار را انجام می دادند. با همه این حرف ها اما این خانم، آنجا که گفت روزی یک ربع در فراق حاج احمد گریه می کند، کمی مشکوک شدم! اصولا این حرف ها نیازی به بیان ندارد، وانگهی! حاج احمد، مردی نبود که در فراقش، لازم باشد روزی یک ربع گریه کنیم، ابرمردی است که در فراقش باید علمش را بلند و بالا نگه داریم. خلاصه که خیلی نچسب بود این قسمت حرف های آن سوی خط تماس.

آن گفت و گو بیشتر از ۵ دقیقه طول نکشید، اما روز اربعین، داشتم می رفتم فیلم «قلاده های طلا» اثر «ابالقاسم طالبی» را در آخرین مراحل تدوین ببینم که باز هم شماره ای ناشناس، صدای زنگ موبایلم را درآورد. جواب دادم. خانم جوانی بود. گفت: آقای قدیانی! مرا یادتان می آید؟! حدود یک ماه پیش به شما زنگ زدم و درباره رای دادن به حاج احمد و تعدادی از شهدا با شما صحبت کردم. گفتم: چرا، یادم می آید. گفت: انتخابات نزدیک است و وبلاگ شما هم بیننده های خودش را دارد. نمی خواهید یک لیستی از شهدا آماده کنید که ما از بلاتکلیفی دربیاییم؟! فکر کنم بد نباشد حتی اسم پدرتان را هم در لیست بیاورید و…

دروغ نگفته باشم، وقتی که می بینم مخاطب، به جای گرفتن روح دل نوشت های همراه با استعاره ام، در بند ظاهر جملات می ماند، عصبانی می شوم. به این خانم گفتم: انتخابات مجلس، تعدادی نامزد مشخص، معین و قانونی دارد و من بنا به سلیقه ام، حتما به نامزدهایی رای می دهم که نسبت به دیگر نامزدها خلق و خوی شان، حتی المقدور بیشتر شبیه شهدا باشد. خواهر محترم! منظور من از رای دادن به حاج احمد متوسلیان هم فی الواقع همین بود. بگذریم که صرف حضور ما در انتخابات، یعنی رای دادن به راه شهدا، به خون شهدا.

این خانم جوان اما ول کن بحث نبود و مدام حرف خودش را تکرار می کرد. ادعا داشت که دانشجوی بسیجی است و خودش هم فرزند شهید است، اما وقتی در جواب استدلال روشن من، یکی هم برداشت و حرف مفت و بی ربط به بحث مان زد و گفت که آن دنیا باید جواب خون پدرتان را بدهید، شک نکردم که این فرد، نه دوست احمق، که اتفاقا عنصر دشمن است و برخلاف لاف گزافش، نه بسیجی است و نه فرزند شهید. این ظنم اما بنا به برخی برداشت ها، آنجا تبدیل به یقین شد که دیدم و فهمیدم این خانم جوان، ظاهرا بیش از آنکه به شهدا ارادت داشته باشد، قائل به تحریم انتخابات یا افزودن بر تعداد آرای باطله است. جایی از بحث، این خانم گفت: من یا در انتخابات شرکت نمی کنم یا در برگه رایم اسم تعدادی از شهدا را می نویسم!!

آهان! این را هم گفت که اگر خواستی اسم تعدادی از شهدا را بیاوری که ما به آنها رای بدهیم، این نوشته را به روزنامه ها نده! فقط بگذار در وبلاگت! تاکید داشت که روزنامه ها همچین متنی را کار نمی کنند و…

*** *** ***

قطعا نه رجل سیاسی هستم و نه یک نویسنده مثلا معروف. گذشته از لطف دوستان، قطعا خودم بهتر شان خودم را می دانم که هیچ نیست جز بی شانی. با این همه، وقتی دشمن، حتی روی نوشته های شهداییِ کوچکی مثل من حساب باز می کند، وای به حال خواص، چهره ها و آدم بزرگ ها. می بینی که دشمن، چقدر زیرکانه و رندانه، اما ابلهانه، عناصر خود را به میدان می فرستد تا با سوء استفاده از نام شهدا، بر طبل تحریم انتخابات یا کاهش شور مردم بکوبد. لابد دشمنی که از رای به حاج احمد، مدد می گیرد، تا راه حاج احمد، یعنی ولایت فقیه، جمهوری اسلامی و انتخابات این نظام مردمی را کم رنگ کند، خیلی بی شرف است. بدیهی است بزرگان و نام داران و اهل شهرت و صندلی، بیش از من، در خطر دشمن اند و دسایس رنگارنگش. آیا ایشان هم دست دشمن را می بینند؟! آیا مراقب رفتار و گفتار دشمن هستند؟!

القصه! وقتی از آن خانم پرسیدم؛ شما از کجا زنگ می زنید؟! بحث را عوض کرد، ولی از سر و صدای پس زمینه صدا، حدس زدم که از کیوسک تلفن دارد با من حرف می زند. بعد از مکالمه هم، وقتی شماره اش را گرفتم، بوقی زد که مطمئنم کرد از کیوسک های عمومی است.

*** *** ***

دقایقی بعد، یعنی وقتی داشتم همراه ابالقاسم طالبی عزیز، اولین سکانس فیلم «قلاده های طلا» را می دیدم، موبایلم زنگ خورد. شناس بود این شماره ناشناس. می شناختمش. دشمن بود. عنصر دشمن بود. در یکی از همین خیابان های تهران، شاید چند کوچه آن طرف تر، لاکردار، عجب قلاده ای دور گردنش بود…

روزنامه وطن امروز/ ۲۸ دی ۱۳۹۰

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. مرتضى اهوازى می‌گوید:

    سلام…
    البته قبلش به نام خدا

  2. حنظله می‌گوید:

    سلام اخوی
    خیلی دوست دارم بیدارم بمونم و مطلبتو بخونم ولی خوابم میاد
    البته بعد از مطلب دامت برکاته انتظار یه طنز خوش دست دیگه رو از شما داشتم که خدا رو شکر وقتش رسیده
    ایشاالله خوب دربیاد حالشو ببریم
    یا علی

  3. بی تاب هویزه می‌گوید:

    خصوصی
    سلام.
    چرا ۲۷ دی؟!
    حسین قدیانی/ عمومی: تاریخش درسته! مال روزنامه پس فرداست…

  4. بی تاب هویزه می‌گوید:

    ما هم چند وقتی هست که نگران حال و احوالات و از همه مهمتر، نگران جانمانیم! 🙂
    پیشانی مان هم که بلند نیست، می ترسیم وقتی هم که قصد جانمان را کردند به جای شهید ، جانباز قطع نخاع بشویم!

  5. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین!

    کی ادامه متن را می گذارید؟
    حسین قدیانی: راستش را بگویم؟! داشتم آخرای متن رو می نوشتم و جمع بندی و جمع و جور می کردم که دربی ایتالیا یعنی بازی میلان و اینتر شروع شد. نمی تونم نیگا نکنم این بازی رو. از بچگی باهاش صفا می کردم… از اینها گذشته، خوابمم گرفته. خسته هم هستم. باقی متن، می مونه برای فردا. عذرخواهی می کنم از بچه ها… فقط اینکه اصلا این نوشته، طنز نیست. تیترش هم معلومه که طنز نیست!

  6. میلاد پسندیده می‌گوید:

    فعلاً شروعش که تند بود تا بعد منتظریم اما با موبایل!

    من هم الآن چندین متن نصفه کاره دارم ولی نمی دانم چرا نمی توانم تمامشان کنم؟! شاید در آینده نزدیک من هم همین نصفه ها را بگذارم و بنویسم “ادامه تا دقایقی دیگر…”

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “نه که خیلی آدم مهمی هستم”

    بر منکرش…!

  8. مرتضى اهوازى می‌گوید:

    من هم با موبایلم؛ ولى موبایل داریم تا موبایل(از این شکلک هاییه که گر میگیره!)

  9. چشم انتظار می‌گوید:

    واقعا” که طنز نیست!!
    شاید تا حالا خوابیده باشید ولی اگه بیدار بودید. حتما” می فرمایید که طرفدار میلان هستید دیگه!
    حسین قدیانی: میلان… شیطونه می گه برای فردا یه متن آث میلانی بنویسما… آث میلان دهه ۹۰ و مثلث رود گولیت، مارکو فان باسن، فرانک ریکارد…

  10. ناشناس می‌گوید:

    خدا خیرت بده. ما هم میریم بخوابیم.

  11. مرتضى اهوازى می‌گوید:

    خدا صد در دنیا، n در آخرت بهتون بده داداش! خوابم گرفته ناجور، این گوشى هم که پیرمو در آورده!
    شب عالى متعالى

  12. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    …………………..
    انشاءالله خواب شهدا و شهادت ببینید…

  13. به جای امیر می‌گوید:

    شاعر (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: «آلن ایر» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا از اقدام مدعیان اصلاحات در تحریم انتخابات قدردانی کرده است.
    گفت: ولی تحریم انتخابات را دو ماه قبل، خود آمریکایی ها به مدعیان اصلاحات توصیه کرده بودند.
    گفتم: خب! «آلن ایر» هم به خاطر این که مدعیان اصلاحات دیکته آمریکا را بی غلط نوشته اند از آنها تشکر کرده است.
    گفت: یعنی برای آمریکا نوشابه باز کرده و از خودشان تعریف و تمجید کرده است؟!
    گفتم: شخصی که ادعای شاعری داشت در یکی از محافل ادبی، یک شعر بی سر و ته را خواند و بعد با هیجان از شعر خودش تعریف کرد. به او گفتند؛ رسم آن است که دیگران از شعر یک شاعر تعریف کنند و یارو گفت؛ ۳۰ سال صبر کردم غیر از «زکی» چی شنیدم؟!

  14. قاصدک منتظر می‌گوید:

    ببخشید آقای قدیانی؛ با اجازه!
    دوستانی که با موبایل کامنت می گذارید، میشه بپرسم فارسی ساز موبایلتون چیه که الف با مد داره?!

  15. سلاله 9 دی می‌گوید:

    ۱۲۷* امام سجاد علیه السلام :

    بهترین شروع کارها صداقت و راستگویى و بهترین پایان آنها وفا است.

    (بحارالأنوار، ج۷۸، ص۱۶۱)

    معمولا همیشه سعی می کنم احادیثی را که انتخاب می کنم، مرتبط با متن باشد و یا لااقل بشود یک جوری بین آن حدیث و آن پست ارتباط برقرار کرد؛ اما الان هرچه فکر کردم برای این چند خط، نتوانستم حدیث مرتبط، پیدا کنم، ولی چون آقای قدیانی فرمودند: “راستش را بگویم و …” و ما را منتظر نگذاشتند، حدیث درباره راستگویی گذاشتم. گاهی این انتخاب احادیث، از بین این همه سخنان ناب ائمه، خیلی سخت می شود.

  16. سجاد می‌گوید:

    ما منتظر نوشته هستیم
    هیج جا نمیریم همینجا هستیم

  17. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم!

    تا دقایقی دیگر، صفحه اصلی قطعه ۲۶ به روز می شود…

  18. کبوترحرم می‌گوید:

    تفاهم قطعه ای ها منو کشته!منم با موبایل اومدم،نیست امتحان داریم یواشکی با موبایل میایم که مامان نبینه!!!چه میکنه این قطعه:)

  19. عمار می‌گوید:

    سلام.ما همچنان چشم انتظار

  20. حنظله می‌گوید:

    بازم سلام
    می بینم که دعای ته دل ما مستجاب شده و شما متن رو دیشب ادامه ندادی خدا روشکر
    بالاخره شما هم دردسرهای خودتونو دارین برادر حسین.
    زنده باد آث میلان!!!!!

    راستی قسمتی از متن رو که خوندم گمان کردم طنز باشه. به هر حال هرچی باشه ما خریداریم اخوی.

  21. م.طاهری می‌گوید:

    و حالا فردا شده، فردای دیروز یعنی!

  22. میلاد پسندیده می‌گوید:

    باختید که 🙂

  23. چشم انتظار می‌گوید:

    چه مثلث معرکه ای بودند داداش در دهه ی نود. هنوز از کلکسیون عکس های تیم ملی هلند و میلان که در آلبومم داشتم یادم نمی ره. یادش بخیر دلمون به چه چیزهایی خوش بود…

  24. حنظله می‌گوید:

    سلام “دلاور”
    همچنان منتظر ادامه مطلبیم…

  25. سایه می‌گوید:

    بنویسید خیلی دلمون تنگ شده برا اون میلان متن های فوتبالیتون واقعا زیباست مثل بقیه متنهاتون ….

  26. سایه/روشن می‌گوید:

    روزنامه وطن امروز/ ۲۷ دی ۱۳۹۰
    ادامه اش تا دقایقی دیگر…
    یاد اون سریاله افتادم که روزنامه فردا، صبح روز قبل می رسید دست شون.
    کاش ما هم می تونستیم زودتر جلوی اتفاق ها رو بگیریم!

  27. سیداحمد می‌گوید:

    “من هم در انتخابات، بنا دارم به تاسی از شما، به تعدادی از شهدا رای دهم و…
    .
    .
    انتخابات نزدیک است و وبلاگ شما هم بیننده های خودش را دارد. نمی خواهید یک لیستی از شهدا آماده کنید که ما از بلاتکلیفی دربیاییم؟!”

    نمی دانم بخندم یا حرص بخورم!
    کوته فکری تا این حد؟؟؟!!!

  28. سلاله 9 دی می‌گوید:

    کسانی که وارد دنیای سیاست می شوند، خیلی باید مراقب شیطان و نوچه هایش و دسیسه ها و مکرشان باشند. حساب شده و با برنامه و نقشه جلو می آیند. پناه بر خدا…
    هم خیلی هنرمندانه شروع کردید و هم خیلی زیبا تمام اش کردید.

    “شناس بود این شماره ناشناس. می شناختمش. دشمن بود. عنصر دشمن بود. در یکی از همین خیابان های تهران، شاید چند کوچه آن طرف تر، قلاده دور گردنش بود…”

  29. سیداحمد می‌گوید:

    “لابد دشمنی که از رای به حاج احمد، مدد می گیرد، تا راه حاج احمد، یعنی ولایت فقیه، جمهوری اسلامی و انتخابات این نظام مردمی را کم رنگ کند، خیلی بی شرف است.”

    قطعا خیلی بی شرفند… خیلی…
    ممنون داداش حسین؛
    این نمونه ای بود از تلاش شدید دشمن برای ضربه زدن به انتخابات.

    اما چنان انتخاباتی برگزار کنیم که داغش تا همیشه بر قلب آمریکا و نوکرانش بماند!

  30. سیداحمد می‌گوید:

    “من اصلا می خواهم ببینم اگر یکی آدم مهمی نباشد، اما دلش بخواهد که محافظ داشته باشد؛ یقه چه کسی را باید بگیرد؟! یقه سعید جلیلی را؟! عزیز جعفری را؟! خود آقای هاشمی را؟! حسن روحانی را؟! ناطق را؟! کی را؟!!”

    همان یقه و گردن کلفت هاشمی و حسن روحانی را بگیریم بهتر است.
    سعید آقای جلیلی و آقا عزیز، خودشان هم، فی الواقع جز خدا محافظ ندارند!!!
    حسین قدیانی: خداوکیلی دوست دارم محافظ داشته باشم!! گناه که نیست…

  31. جم می‌گوید:

    “دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند، سلسلۀ دوستی بجنباند. پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند”.

    “سعدی”
    حسین قدیانی: زیر شیشه میز تحریرم، این جمله هست… چه جالب! منتهی «دشمن، چو از همه حیلتی…» نه «چون»…

  32. سیداحمد می‌گوید:

    نه! گناه نیست؛
    جناب دامت برکاته زیاد محافظ داره، دو تاشو جذب کنید!

  33. سایه/روشن می‌گوید:

    بیشتر از این کشش ندارن تا روح نوشته هاتون رو هم دریافت کنن.
    اون هم نوشته های شما که به اندازه ی کافی روشن و واضح هستن.
    و اگه یک نفر مثل من که وقت روزنامه خوندن و همین طور بالا بردن اطلاعات سیاسی رو، نداشته باشه، خوندن مطالب شما براش کافیه.
    و در ادامه،
    برای روح جناب “سرگردان”:

    قدم گذاشتن در مسیر ماه، اگر اولِ راه هم که باشد، با نور ستارگان روشن می شوی.

  34. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {بدیهی است بزرگان و نام داران و اهل شهرت و صندلی، بیش از من، در خطر دشمن اند و دسایس رنگارنگش. آیا ایشان هم دست دشمن را می بینند؟! آیا مراقب رفتار و گفتار دشمن هستند؟!}

    اگر هم که مراقب نباشند، بلاخره روزی متوجه می شوند که البته خدا کند دیر نشده باشد و این حدیث امام علی، شامل حال شان نشود که: “هر کس از دشمن خود غافل شود، دسیسه ها او را به خود آورد.”

  35. جم می‌گوید:

    ممنون از تصحیح، …. بنظرم زیاد نباید نگران خرده فرمایشات قلاده به گردنها بود.بازم بقول سعدی:
    نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست ولیکن شنیدن رواست تا به خلاف آن کار کنی که آن عین ثواب است.

    حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن که بر زانو زنی دست تغابن

    گرت راهی نماید راست چون تیر ازو بر گردو راه دست چپ گیر

  36. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    با اجازه سلاله ۹ دی:
    امام سجاد (علیه‌السلام)
    الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء
    سپاس خدای منان را که دشمنان ما را از احمق‌ترین انسان‌ها قرار داده است.

  37. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    موبایلم زنگ خورد. شناس بود این شماره ناشناس. می شناختمش. دشمن بود. عنصر دشمن بود. در یکی از همین خیابان های تهران، شاید چند کوچه آن طرف تر، لاکردار، عجب قلاده ای دور گردنش بود…

    قابل تامل است و دردناک!

    واقعا چرا باید عده ای از ما با ما نباشند و با دشمن….
    و خداوند در قرآن می فرماید: لا تتبعوا خطوات الشیاطین

  38. عمار می‌گوید:

    خیلی جالب بود الان اشتیاقم برای شرکت تو انتخابات ۱۰۰۰ برابر شد.و البته مایه تاسفه که دشمن تو اکثر مواقع از خانمها به عنوان مهره استفاده میکنه!!!! و این نشون میده که بصیرت خانم ها خیلی مهمتره چون هم نقش مادری دارن هم همسری هم فرزندی و خواهری.
    بازم ممنون از متن خوبتون.پاینده باشید

  39. میلاد پسندیده می‌گوید:

    فیلم درباره فتنه ۸۸ بدون آنکه به جریانات منحرف از اول انقلاب تا آن زمان بپردازد، فیلم درستی نیست مثل همین کار آقای طالبی! ایشان به موضوع انقلاب مخملی پرداخته در حالیکه انقلاب مخملی فقط گوشه ای از این واقعه بود.

    اون آخر متن چی شد… قلاده؟!

  40. حنظله می‌گوید:

    نکته بسیار ظریفی است واقعا باید هوشیار بود و بصیرت داشت
    وگرنه خیلی راحت فریب دشمنان دوست نما رو خواهیم خورد
    عالی بود برادر قدیانی آن هم در این برهه و درخصوص انتخابات

  41. حنظله می‌گوید:

    اخوی یه مطلب هم در خصوص صحبت های “عماد افروغ” در برنامه پارک ملت بنویسید
    کنایه های “علایی” کم بود حالا این مردک هم اضافه شده
    روشنگری کنید لطفا
    جدی جدی ما زیادی تند می ریم یا اینا خیلی زرنگن

  42. ف. طباطبائی می‌گوید:

    تعجب بر انگیز بود!!
    واضح و شفاف ترین برداشتی که میشد از اون متن “حاج احمد” داشت همینه:

    “انتخابات مجلس، تعدادی نامزد مشخص، معین و قانونی دارد و من بنا به سلیقه ام، حتما به نامزدهایی رای می دهم که نسبت به دیگر نامزدها خلق و خوی شان، حتی المقدور بیشتر شبیه شهدا باشد. خواهر محترم! منظور من از رای دادن به حاج احمد متوسلیان هم فی الواقع همین بود. بگذریم که صرف حضور ما در انتخابات، یعنی رای دادن به راه شهدا، به خون شهدا.”

  43. بی تاب هویزه می‌گوید:

    سلام
    متن خوب بود البته ابتدایش، خیلی قشنگ بود. اینکه مخاطب همان ابتدا متوجه نشود، موضوع اصلی نوشته چیست، برایم بسیار جذاب است.
    اما یک سوال
    “یکی هم برداشت و حرف مفت و بی ربط به بحث مان زد و گفت ”
    این جمله را به شکل دیگری هم می شود نوشت؟
    نقد نیست ها. می خواهم بدانم به چه شکل دیگری می توان این جمله را نوشت.
    حسین قدیانی: شاید حق با شما باشد، اما این از اون جملاتیه که باید توی متن، خونده شه، و نه مجزا!

  44. پری می‌گوید:

    وقتی دشمن، حتی روی نوشته های شهداییِ کوچکی مثل من حساب باز می کند، وای به حال خواص، چهره ها و آدم بزرگ ها.

    آیا اینها هم دست دشمن را می بینند؟!

  45. zeinabsadat313 می‌گوید:

    حیف شما نیست حسین آقا که انقدر ملت تحویلتون می گیرن و هنوز نتونستید ۲تا محافظ برا خودتون دست و پا کنید؟؟!!
    این نامه ی بدون دامت برکاته بود،اونو یخته صمیمی ترش کنید حتما ده دوازده تاشو میفرسته بیاد،شک نکیند،بنده خدا انقدرام که شما میگید نامهربون نیست،درسته مثه شیر جنگل با ابوهته ولی قلبش مثه گنجیشکه!باورکنید،امتحانش مجانیه!
    حالا اگرم خساست کرد و نداد،ملالی نیست،به جاش ما دعا میکنیم خدا به حق عظمت همون شیر،جنستون رو بادمجونی قرار بده _اونم از نوع بمش_ که از گزند و بلایای دهر در امان باشید انشاءالله…
    (به عمرم کسیو انقدر تحویل نگرفته بودم که همچین دعایی براش کنم!)

  46. چشم انتظار می‌گوید:

    ضمنا” این ابوالقاسم طالبی رو من خیلی دوستش دارم.
    یه کلیپ ازش دارم که فکر کنم بعضی بچه ها هم داشته باشند. سمت راستش شما نشستین. سمت چپش وحید جلیلی، در پیشوای ورامین.
    یه خاطره می گه و دو سه تا توصیه ی مشتی همراه با طنز می کنه.
    کم داریم از این مدل کارگردانان. خیلی کم. یک دو سه چهار به تعداد انگشت های یک دست هم نرسید. البته این نظر منه و برای خودم محترم شاید بیش از این هم داشته باشیم!
    http://www.netiran.net/uploads_group/1000/49/15799.3gp

  47. م.اشرف می‌گوید:

    سلام به همگی
    یه پیشنهاد: دوستان لطف کنید روح نوشته را بگیرید و در ظاهرش نمانید، یعنی در هر پست و لباس و جایگاهی هستید با دقت سخنان و عملکرد خود و افراد پیرامون خود را رصد کنید که در چنین دامی نیفتید و محدود به این مثال نشوید.

  48. قاصدک منتظر می‌گوید:

    وقتی ادم رفتار و گفتار بعضی ها رو می بینه, (تازه اگه از روی عناد هم نباشه!)احساس می کنه چوب حراج زدند به فهم و شعورشون که این قدر سطحی نگرند!
    کسی که دم از شهدا می زنه ولی روح وصیت نامه ی شهدا که “در راه ولی فقیه بودن و حفظ انقلاب اسلامی است” رو نگرفته; جای تعجب نیست که خودش رو علاقمند به نوشته های شما بدونه ولی روح مطالب شما رو نگیره!

  49. پری می‌گوید:

    دستور ویژه رئیس جمهور برای حفاظت از دانشمندان هسته ای!

  50. سرباز کمپ می‌گوید:

    “قطعا نه رجل سیاسی هستم و نه یک نویسنده مثلا معروف”

    استغفرالله ؛ داداش نفرمایید!

  51. هوشنگ می‌گوید:

    بهترین شکل جهاد در زمان حاضر تلاش برای تقویت بصیرت است .
    از همه بیشتر آقا تلاش و سعی دارد در این بصیرت افزایى ولی آقا همانطور که باید بیشتر روی مفاهیم اشاره دارند تا مصادیق .
    مصادیق را چه کسی باید معرفی کند ؟
    الان زمان سعی و خطا برای ملت نیست . باید درست و دقیق انتخاب کرد چرا که دشمن پیچیده تر و فریبنده تر از قبل عمل میکند .
    بدون ملاحظه باید موانع را از مسیر برداشت تا بر سرعت پیشرفت بیش از پیش افزوده شود .

  52. پرستو می‌گوید:

    عجب !

  53. حامد توکلی می‌گوید:

    حسین جان دوتا راه حل دارم برات.
    یک:
    چهار قل بخونی.(بچه تر که بودم وقتی شبا میترسیدم مامانم میگفت که هر کی چهار قل بخونه چهارتا فرشته ازش مراقبت میکنن؛ محافظ فرشته هم نامرئیه کلا داره والا.)
    دو:
    یه هماهنگی با بچه های تهرانی قطعه بکنی نوبتی کت شلوار و عینک دودی تیپ کنیم بشیم دم تو ادای فیلم خارجی ها رو در بیاریم!(بماند من از این فیض بی بهره می مونم.)

    ولی جدی چه میکند این قلاده های طلایی.

  54. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    عجب آدمای احمقی پیدا میشن.”لعنت بر دشمنان رهبر”.(اندازه دونه های شن بیابون)

  55. بر و بچه های سایبری می‌گوید:

    ………………..

  56. سیداحمد می‌گوید:

    لااقل از بچه های ثابت انتظار می رود اصول نگارشی را رعایت کنند؛
    حداقل کاری است که می شود انجام داد، نه؟
    دوستان لطفا همکاری کنید!

  57. ناشناس می‌گوید:

    ……………….

  58. ناشناس می‌گوید:

  59. ح ص‌ن می‌گوید:

    زنگ آخر رو نگفتی چیکار کردی حاجی؟ برداشتی یا گذاشتی زنگ بخوره؟

  60. کانال کمیل می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی!
    باید به این فرد و امثالهم گفت که ما هر کدوم به نیابت از یه شهید رای دادیم.
    ای کاش لیستی تهیه میشد از اهالی قطعه ۲۶ و میگفتن هر کدوم به نیابت از کدوم شهید یه سیلی میزنن تو گوش دشمن. یعد هم این لیست رو میدادیم به نماینده هایی که پاشونو تو مجلس میزارن تا بدونن اگر پاشونو کج بزارن با چه کسایی طرفن.
    انشالله موافق بودین، دور دوم…
    یاعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.