یوم الله اعظم انقلاب اسلامی

۹ دی ۸۸ بعد از راهپیمایی باید می رفتم منزل یکی از دوستان، جلسه تعدادی از روزنامه نگاران. خانه این دوست، نزدیکی های خیابان آذربایجان بود و توی اون شلوغی، عقل کردم و مسیر میدان انقلاب تا ۳ ایستگاه پایین تر را پیاده رفتم. خوبی دیگر این کار، سر زدن به آبمیوه فروشی یکی از رفقای قدیمی بود که همان اطراف، مغازه ای اجاره کرده بود؛ ۲۵ میلیون پیش، ماهی ۴۸۰ هزار تومان که روی دیوارش پر بود از تصاویر دکتر شریعتی و شهید چمران و چه گوارا و حضرت حافظ و کلی جمله قصار که؛ خدایا! من در کلبه درویشی ام… چنین و چنان!

خدا می داند آن یک لیوان شیر داغ، توی لیوان به آن بزرگی، با آن چند تا رطب مضافتی بم، چقدر چسبید که محسن، یکی برای من ریخت و یکی هم برای خودش، و مثل آن ۳ دفعه قبل، نگذاشت حساب کنم و نوشت به پای عالم رفاقت.

محسن از راهپیمایی پرسید که چطور بود؟! از کدام خیابان آمدی راهپیمایی؟! جمعیت تا کجا بود؟! انگار خیلی شلوغ بود و از این حرفها. داشتم برایش حرف می زدم که پرید وسط حرفم و گفت: ولی اصلا نمی خوره که رفته باشی راهپیمایی، بیشتر می خوره که از فوتبال آمده باشی، مثل اون ۳ دفعه قبل.

الحمدلله همین که ساک ورزشی همراهم نبود، دلیل قانع کننده ای بود که محسن بپذیرد از فوتبال نیامده ام. بگذریم که لباس رسمی تنم بود و به جای کتانی، کفش پوشیده بودم و کلی عکس و پوستر و شعار دستم بود.

وقت خداحافظی با محسن، رفتم و گوشه آبمیوه فروشی، دستم را شستم و آبی هم زدم به صورتم. همان آینه کوچک، کافی بود که بفهمم چرا محسن گفت؛ بیشتر می خوره از فوتبال آمده باشی. صورتم سرخ بود و رد نشست عِرق و عَرق در پیشانی ام داد می زد و موهایم، فر شده بود توی هم و درد قدیمی زانو متاثر از چند ساعت راهپیمایی، که البته محسن، این یکی را نمی دید.

دقایقی بعد، در خانه آن دوست خبرنگار، اندک اندک داشت جمع مستان می رسید. با همان کد که محسن، ناخواسته دستم داد، سعی می کردم از روی قیافه دوستان، حدس بزنم که کی راهپیمایی بوده و کی نبوده و ساعت راهپیمایی، مانده بوده روزنامه که اخباری من جمله همین راهپیمایی را پوشش دهد. کار مقدسی که از حضور در راهپیمایی، چیزی کم نداشت.

از آن جمع، اغلب بچه ها را حدس زدم که از راهپیمایی آمده اند. یعنی همین که از در می آمدند تو، سرخی صورت شان داد می زد یک چیزهایی را. از جمع ما، بزرگی گفت: اینکه من امروز دیدم، مشابه اش را فقط در راهپیمایی های سال ۵۷ دیده بودم. بنده خدا خیلی سرخ بود صورتش!

آن حرف محسن، صورت خسته و سرخ شده خودم، چهره های آفتاب زمستانی خورده دوستان روزنامه نگار، ته نشین رنج و مرارت و شور و شعور در سیمای بچه ها، همگی نشان از تفاوت راهپیمایی ۹ دی داشت با خیلی از تجمعات دیگر، حتی در ردیف تجمع بزرگی مثل راهپیمایی ۲۲ بهمن.

***

روز ۲۲ بهمن همان سال ۸۸ بعد از راهپیمایی، همراه چند تا از دوستان سایبری، برای بار چهارم رفتم آبمیوه فروشی محسن تا طبق قولی که از قبل گرفته بودم، این بار پولش را حساب کنم که محسن هم بازی درنیاورد و گرفت. این بار اما محسن، نه به من و نه به هیچ کدام از دوستان نگفت که؛ بیشتر می خوره از فوتبال آمده باشید!

رفتم جلوی آینه تا تفاوت آنچه در یوم الله ۹ دی گذشت را بیشتر بفهمم با دیگر راهپیمایی ها، حتی راهپیمایی بی نظیر و کم سابقه ۲۲ بهمن سال هشتاد و اشک.

***

غروب ۲۲ بهمن در دفتر روزنامه، بچه ها با اینکه خیلی شعار داده بودند، خیلی راه رفته بودند، خیلی مرگ بر آمریکا گفته بودند، خیلی توی تراکم جمعیت، گیر کرده بودند، اما هیچ کدام صورت شان سرخ نشده بود. کسی گلویش نگرفته بود، اما جمعه ۱۱ دی ۸۸ در دفتر روزنامه، نمی دانم بچه ها روز چهارشنبه چه کار کرده بودند و چگونه شعار داده بودند که اغلب، گلوی شان گرفته بود و سرفه می کردند و صدای شان درست درنمی آمد. آن روز، جناب آبدارچی، چند برابر روزهای دیگر باید برای مان چای داغ می آورد!

***

آری! ویژه بود ۹ دی، این یوم الله اعظم انقلاب اسلامی. نهم دی ماه سال ۸۸ ویژه بود، چرا که فتنه، فتنه ویژه ای بود و دفعش، روز ویژه ای می خواست با مردمانی که باید فرق می کردند حتی به نسبت یوم الله ۲۲ بهمن. اگر در ۲۲ بهمن، یوم الله ما پیاده روی عاشورایی و معنی دار و مقدس و حماسی و نمادین تا میدان آزادی است، لیکن در ۹ دی ۸۸ محل دقیق تر رژه ما، نه خیابان انقلاب اسلامی، بلکه روی مخ آمریکا و اسرائیل بود. آن روز خدایی، دشمن فهمید که سران فتنه، سربازان بی عرضه نظام سلطه اند. بی عرضه ترین سربازان ارتش آمریکا!

روزنامه جوان/ ۸ دی ۱۳۹۰

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    نگاه زیبائی بود به یوم الله ۹دی؛

    صورت های سرخ، گلو های گرفته!
    هیچ راهپیمائی ای به اندازه راهپیمائی ۹دی به ما نچسبید. تقریبا از وقتی به یاد دارم در همه راهپیمائی ها شرکت کردم؛ ولی ۹دی چیز دیگری بود.

    قفل شدن جمعیت در خیابان های منتهی به میدان انقلاب واقعا عجیب بود؛ واقعا جمعیت خیلی فراتر از انتظارِ من بود!
    فریاد یا حسینی که حاج سعید سر داد و شعری که خواند؛ یادش به خیر!
    خشم مردم از ” بی عرضه ترین سربازان ارتش آمریکا” دیدنی بود.
    اشک و لبخند و فریادشان، واقعا تا همیشه در ذهنم می ماند.

    ممنون داداش حسین؛
    خواندنی بود.

  2. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش چه آب میوه ای بود ها! این رفاقت تاکی می خواد ادامه داشته باشه؟
    کلا” تو نوشته هاتون آب میوه جایگاه ویژه ای برای خودش داره. از آب میوه ی زیر دوش حمام گرفته، تا آب میوه ی معروف و جهانی (ساندیس) تا این آب میوه ی آقا محسن.
    گوشت بشه به تنتون. البته فکر می کنم این دعا رو برای غیر از آب میوه میگن!

  3. چشم انتظار می‌گوید:

    نمی دونم دقت کردین بعضی طیف ها رو در راهپیمایی.
    یکی خیلی با کلاس و اتو کشیده را می ره و شعار نمی ده.
    یکی همچین زیر لب زمزمه ای می کنه و برای خودش عالمی داره.
    یکی بی توجه به بلند گوی مرکزی هر چی شعار بلده میده اطرافیان هم مجبورن تکرار کنند.
    یکی کنار پیاده رو روی جدول وایستاده داره جمعیت رو نگاه می کنه.
    یکی هم با حرارت مشتاش رو گره کرده و می گه مرگ بر منافق.
    خلاصه هر کی یه جور راهپیمایی می کنه ولی همه در یک نقطه مشترکند: اباالفضل علمدار خامنه ای نگهدار. استقلال آزادی جمهوری اسلامی.
    حسین قدیانی: و البته یکی را از قلم انداختی که نامش خداست!

  4. چشم انتظار می‌گوید:

    آره اصل کاری رو.
    گفتین خدا یاد حرف اون احمقی افتادم که می گفت می شه علیه خدا هم راهپیمایی کرد!

  5. پری می‌گوید:

    اما جمعه ۱۱ دی ۸۸ در دفتر روزنامه، نمی دانم بچه ها روز چهارشنبه چه کار کرده بودند و چگونه شعار داده بودند که اغلب، گلوی شان گرفته بود و سرفه می کردند و صدای شان درست درنمی آمد.

    ما همیشه راهپیمایی های خودمونو با تظاهرات بیداری اسلامی و با تظاهرات زمان انقلاب خودمون مقایسه میکنیم.
    الان با خونسردی، با آرامش، در امنیت کامل، با مشت های گره شده اما نه خیلی محکم، با صدای بلند اما نه زیاد بلند، به قول شما پیاده روی میکنیم.
    اما مردم سال ۵۷ از عمق وجودشون فریاد میکشیدند. مثل بیداری اسلامی ها. مثل ۹ دی که انگار واقعا می خواستیم تو سر دشمن مشت بزنیم! محکم! ۹ دی صدای ما از قلبمون بیرون می اومد. گلومون ظرفیتشو نداشت! همه باید می شنیدند! سرخ شدن صورت و فر خوردن موها هم احتمالا به خاطر واکنش های شیمیایی ناشی از زیاد داد زدن بوده!

  6. چشم انتظار می‌گوید:

    به نکته ای اشاره کردین که ذهنم درگیر شد. چقدر نگاهتون متعالیه. داداش حسین.
    مثلا خدا هم در راهپیمایی یوم الله نه دی همراه با بنده هاش شعار می ده؛ و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین. یا: الا ان حزب الله هم الغالبون. یا: یدالله فوق ایدیهم. و یاهای دیگر…

  7. چشم انتظار می‌گوید:

    پری بزرگوار!
    زیاد داد زدن حاصل یک فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیائیه!
    حرکت تارهای صوتی، فیزیکی. هوای خارج شده از دهان، شیمیایی. و البته لرزه بر اندام فتنه گر و مسائل پیرامون آن ترس، شیمیایی!

  8. مثل باران می‌گوید:

    در ۹ دی ۸۸ محل دقیق تر رژه ما، نه خیابان انقلاب اسلامی، بلکه روی مخ آمریکا و اسرائیل بود.

  9. پاییز می‌گوید:

    زیادی جالب بود
    خسته نباشید

  10. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    ۹ دی همه چیزش با روزهای دیگه فرق داشت، حتی رانیهاش!
    نزدیکیهای دانشگاه تهران، از یک دکه روزنامه فروشی یه رانی هلو گرفتم.
    هنوز که هنوز نفهمیدم چند کالری توی اون قوطی نهفته بود که تونستم
    از جلوی دانشگاه تا میدون ۷ تیر پیاده برگردم!
    اتوبوسی که چهارشنبه ما را آورد راهپیمائی، لامصب برگشتنی پیچونده بود!
    حسین قدیانی: جمله آخرت، خنده دار بود… آفرین!

  11. ف. طباطبائی می‌گوید:

    متن قشنگی بود. ممنونم آقای قدیانی.
    کلا از قشنگی های ۹ دی هر قدر که بگیم بازم کمه.
    ما دو بار رفتیم راهپیمائی!! هم هشت دی و هم نه دی.
    از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون اصولا اهل شعار دادن تو راهپیمائی نیستم، یعنی میرم ولی در سکوت مسیر رو طی میکنم.
    ولی ۹ دی تنها راهپیمائی ای بود که شعار درست و حسابی دادیم و تازه خیلی بیشتر از زمان معمول، راهپیمائیمون طول کشید.

    “ویژه بود ۹ دی، این یوم الله اعظم انقلاب اسلامی. نهم دی ماه سال ۸۸ ویژه بود، چرا که فتنه، فتنه ویژه ای بود و دفعش، روز ویژه ای می خواست با مردمانی که باید فرق می کردند حتی به نسبت یوم الله ۲۲ بهمن.”

    جدا روز نه دی مردم یه حس و حال کاملا متفاوت با همیشه داشتن.
    خدا رهبرمونو برامون حفظ کنه.

  12. سیداحمد می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛

    اون روز همه بیشتر از حد انتظار راه رفتیم؛
    وقتی رسیدیم خونه و انگشت های له شده را دیدیم، تازه متوجه شدیم چه کردیم!

  13. اسلامی ایرانی؛

    با اتوبوس قرار شهادت نبسته بودی؟
    شاید تو سر قرارت نبودی؟

  14. پری می‌گوید:

    خیلی خندیدیم. اول همه ی متن اتوبوس چهارشنبه به اون قشنگی و عظمت میاد تو ذهن آدم، بعد یه دفعه می گه لامصب برگشتنی پیچونده بود!!

  15. پرستو می‌گوید:

    واقعا اون همه جمعیت روز ۹ دی جمعیت تهران بودن؟ من که باورم نمی شه ! آخه مردم تهران اصلا قیافه شون به این برنامه ها نمی خوره … قبول کنین که از شهرستانم زیاد اومده بودن این یه حقیقته. از روستای محل تولد من که نزدیک کرجه هم یه اتوبوس رفته بود . من واقعا قصد تخریب این روز بزرگ رو ندارم ولی یه سوال بزرگ تو ذهنمه که این مردمی که وقتی باهاشون حرف می زنه احساس می کنه پر از بغض نسبت به نظام هستن (البته نه همه شون اما واقعا اکثرشون . اونایی که تیپ معمولی دارن ، بسیجی نیستن ، آدمای معمولی ) حالا نگیم بغض دارن لااقل موافق نظام و حامی رهبر نیستن. شاید اگه من از همسایه ام می پرسیدم که ۹ دی ۸۸ رفتی راهپیمایی یه نه، با یه پوزخند جوابمو می داد
    حالا شما این تضادو تو ذهن من چه جوری می تونی حل کنی؟ اصلا براتون مهمه که حلش کنین؟ فکر نکنم!
    حسین قدیانی: پرستو خانم! متن «تهران؛ ۳ روز بعد از عاشورا» به خصوص بخش شماره ۲ را برای امثال شما نوشتم… و در عین حال، البته تضادهای ذهنی کسانی که نمی خوانند و نمی دانند و نمی خواهند و نمی خواهند بدانند و… ربطی به من… چی؟! خودتون بگین! «نداره!» آفرین دختر خوب!

  16. سلاله 9 دی می‌گوید:

    یادت بخیر دوست داشتنی ترین راهپیمایی نسل من.
    عجب روزی بود، ۹ دی. فکر کنم هیچ کدام از شرکت کنندگان تصورهم نمی کردند که این همه جمعیت بیاید؛ موقع رفتن به هر طرف که نگاه می کردیم، همین طور خلق الله بود که به سمت میدان انقلاب در حرکت بودند. انگار که از دل زمین، آدم می جوشید.
    چه قدر چسبید شعارهایی که برای ف.ه و باباجانش سر دادیم.

  17. چوک دیریا می‌گوید:

    “اما جمعه ۱۱ دی ۸۸ در دفتر روزنامه، نمی دانم بچه ها روز چهارشنبه چه کار کرده بودند و چگونه شعار داده بودند که اغلب، گلوی شان گرفته بود و سرفه می کردند و صدای شان درست درنمی آمد.”
    هیچی! عرقگیر سران فتنه و پشت پرده و بیرون و ….. بر باد داده بودند

  18. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سرخی صورت ها در ۹ دی از همون رگ غیرتی بود که سخت متورم شده بود!

  19. پرستو می‌گوید:

    من اون مطلبتونو خونده بودم البته .تهران ۳ روز بعد از عاشورا رو می گم. نمیدونم کامنت گذاشتم یا نه . بگذریم…
    آقای قدیانی این برخورد یعنی چی ؟! خب یکی مثل من تو عقاید و افکارش به خاطر تبلیغات یا فضای جامعه یا هر دلیل دیگه ای دچار شک و تردید و دودلی و هزار تا چیز بد دیگه ست . یکی هم مثل شما انقدر خوب و مطمئن حرف می زنه که آدم کیف می کنه . اما من فردا جواب خدا و امام زمانم رو نمی تونم با این حرفای قشنگ و احساساتی بدم . دلم دلیل می خواد . شاید برای شما مهم نباشه که اصلا یکی مثل من توجیه بشه .خب حق دارین . هرکس عقیده اش محترمه. شاید برای شما فقط این مهمه که با دوستاتون دور هم باشین و به به و چه چه بشنوین و خوش باشین کلا !
    پس لعنت بر هر کس که سوال می پرسه . روم سیاه واقعا !

  20. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    آخ که چه روزی بود اون روز…
    اینقدر تاجر ورشکسته/برگرد به باغ پسته گفتیم که… اینقدر گفتیم که نگو!

  21. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

  22. مهدی می‌گوید:

    با شعارنویسی ((( ۹ دی روز ملی بصیرت ))) بروزم.
    ***آرشیو شعارنویسی***

  23. سنگربان می‌گوید:

    “آن روز خدایی، دشمن فهمید که سران فتنه، سربازان بی عرضه نظام سلطه اند. بی عرضه ترین سربازان ارتش آمریکا!”

    فهمیدن ولی به روی خودشون نیاوردن…..

    ما که ۸ دی رفتیم کوفت هم به ما نداند……
    من هنوز تو حرف ساندیس موندم….
    راستی خیلی از شهرستانهایی که هم ۸ دی راهپیمایی کردند و هم ۹ دی ، چه جوری وقت کردن برن تهران؟!! لابد هوایی رفتند دیگه….
    این هم جنم نظامو نشون می ده…….

  24. پری می‌گوید:

    پرستو؛
    متن “از فکر پخته تا فکر خام” رو بخونید. دقیقا پاسخ سوال شماست. تو ستون آخرین مطالب قطعه هست. متن کوتاهی هم هست.

  25. ستاره خرازی می‌گوید:

    شعله بر مسجد و مصحف می‌زد
    در عزای شه دین دف می‌زد

    ارمنی در غم زینب می‌سوخت
    فتنه‌گر روز عزا کف می‌زد

    امان از دل زینب

  26. ستاره خرازی می‌گوید:

    گر کرب و بلا نبوده ایم حال هستیم
    گر شام بلا نبوده ایم ، حال هستیم

    ای مردم عالم همگی گوش کنیـد
    تا آخر خون مطیع رهبر هستیم

  27. ستاره خرازی می‌گوید:

    نُه دی روز ایمان و بصیرت
    خروش مردمان پاک سیرت

    نُه دی روز ایثار و شجاعت
    ز شرک خیل اهریمن برائت

  28. ستاره خرازی می‌گوید:

    تو یکی از مطالبتون نزدیکای روز قدس یه نکته ای رو گفتید با این مضمون که ای قدس
    ان شاا… یه روز آزاد میشی مستقل میشی بعد از یه مدت از درون افراد شروع میکنن ضربه زدن و موش دووندن اون وقت میبینی که این غم از غم اشغال کمتر نیست
    میگم مضمونش این بود، ولی من عاشق این مطلب بودم و هستم خیلی یادش میفتم خیلی
    اینکه با چه زجری انقلاب کنی بعد از درون، نیروهای به ظاهر خودی چنان ضربه ای بزنن که غیرخودی جرات انجامشو نداشته (اگه یادتونه تیتر مطلب و تاریخشو بم بگید میخوام حفظش کنم)
    حالا غرض این بود اگه یکی اول انقلاب این ماجرا رو میشنید که قراره اتفاق بیفته
    ده سال بعد انقلاب، شاید بیست سال بعد، محال بود باور کنه هر چند که به قول بزرگواری می گفت نباید یادمون بره که خانواده های منافقا و اعدامی های اول انقلاب و مخالفان جمهوری اسلامی و طرفدارای رژیم پهلوی دارن و سفرای شیاطین تو این کشور زندگی میکنن
    چه میشه کرد خون دل خوردن هنر مردان خداست

  29. سیداحمد می‌گوید:

    ستاره خرازی؛

    عین اون جمله اینه:

    “قدس! ای قدس! خدا کند تو از اسارت دشمن، آزاد شوی و ۳۰ سال بعد از آزادی ات تازه بفهمی در اسارت دوست فرو رفتن یعنی چه.”

    (کتاب قطعه۲۶، صفحه۱۵۴، راهپیمائی برای قدس آزادی نمی شود!)

  30. در جواب پرستو: ما تو گیلان خودمون هم ۸دی راهپیمایی داشتیم هم ۹ دی پس وقت نکردیم بصورت فله ای به تهران بریم.
    اما ۸ دی در تاریخ ما گیلانیها یه روز فراموش نشدنیه:۸دی ۸۸ یوم الله عاشورایی و ۸دی ۸۹ دیدار یار. یادش بخیر چه صفایی داشت

  31. ستاره خرازی می‌گوید:

    وای سید احمد خیلی ممنونم دستت درد نکنه اگه بدونی چقدر اشتباهی تو سایت دنبالش گشتم نمی دونم شایدم اولین بار تو سایت دیدم بی خیال
    “قدس! ای قدس! خدا کند تو از اسارت دشمن، آزاد شوی و ۳۰ سال بعد از آزادی ات تازه بفهمی در اسارت دوست فرو رفتن یعنی چه.”
    ۳۰ سال بعد از آزادی ات تازه بفهمی در اسارت دوست فرو رفتن یعنی چه.”
    در اسارت دوست
    در اسارت دوست
    دوست ؟ دوست؟

  32. ستاره خرازی می‌گوید:

    راهپیمائی برای قدس آزادی نمی شود!
    وای وای وای اینو گفتی داغ من تازه شد سر این اکران شکارچی شنبه اگه بدونی من چه حرص که چه عرض کنم خون دلی خوردم به جای یه اکران عمومی، با افتخار، تو تمام سینماها، دیگه چی بگم با کیک و ساندیس غریبانه اکران شد بار اول که اکران شد هر کاری کردم خودم برم ببینم، نشد، دیدم آدرس سینماهاشو بلد نیستم دیگه با کلی تهدیدو قیافه گرفتن داداشمو مجبور کردم منو ببره رفتیم سینما پارک ملت
    بار دوم که الان باشه یکی از بچه های انجمن فرهنگیمون گفت من بلیط نیم بها دارم بیا بچه ها رو ببر منم از خدا خواسته، نه دوباره دیدن فیلمو بلکه بردن یک سری بچه های پاکی که زیاد اطلاعات ندارن، گفتم باشه رفتیم سینما فلسطین به نسبت چادریها مانتویی و بد حجاب اومده بودن من که کلی خوشحال شدم که این قشر هم این طور استقبال کردن کل سینما پر شد الحمدلله
    بیرون که میومدیم یه خورده دقت کردم و از چند نفری این جمله رو شنیدم “خیلی قشنگ بود”
    خدارو شکر که دوباره اکران شد

  33. ۸دی سالروز دیدار یار و یوم الله ۹دی روز بصیرت و ولایت گرامی باد.

    تقدیم با عشق:

    http://img.tebyan.net/Big/1390/10/120205157166116360971681156602232189182.jpg

  34. پرستو می‌گوید:

    دوستان !
    متن از فکر پخته تا فکر خام رو خوندم . البته قبلا هم خونده بودمش
    در جواب «امتداد راه شهیدان »:
    من نگفتم از گیلان مردم اومده بودن تهران ! منظور من شهرستانای اطراف تهران ٰیعنی کرج و غیره بود .
    خلاصه هرجور فکر می کنم این جمعیت با عقاید مردم تهران جور در نمیاد ! مگر اینکه بگیم بسیجیا و حزب اللهی ها اومده بودن در اون صورت باید گفت : ایول یعنی تهران این همه بسیجی داره؟!

  35. سادات می‌گوید:

    سلام
    گر او طلبد بی سر و بی دست شویم
    از بهر ولی نوکر دربست شویم
    روز نه دی آمده, ای حق طلبان
    ساندیس بیاورید تا مست شویم
    یوم الله ۹دی گرامی باد

  36. سادات می‌گوید:

    سلام
    من فکر میکنم که پرستو خانم واقعا از این تعجبشان منظور بدی ندارند و فقط چگونگی تعداد جمعیت متعجبشان کرده
    جمعیت تظاهرات ۹دی تهران را حدودا حداقل ۴/۵ میلیون نفر تخمین زدند. اگر فرضا نصف اینها را هم از شهرستان نزدیک آورده باشند خودتان حساب کنید که در هر اتوبوس یا مینی بوس چند نفر جا میگیره و مثلا ۲میلیون نفر کلا چند تا وسیله نقلیه میخواهند. آیا این قطار اتوبوس و مینی بوس که تقریبا از تهران تا کرج باید ریسه بشود را شما دیدید؟ چه کسی دید؟ ولی جمعیت را همه دیدند. بنده که تجربه ام شده که به غرغر هیچکس از توده های مردم اعتماد نکنم! به وقتش همه شان برای دفاع میآیند میدان!
    سوبسید های خدا هم فراموشتان نشود.
    یا علی (ع)

  37. پرستو می‌گوید:

    سادات عزیز ممنون از جوابی که دادین . همونطور که گفتین من واقعا منظور بدی ندارم 🙁
    البته اعتراف می کنم که روز ۹ دی من هیچ راهپیمایی ای نرفتم . 🙁 و از نزدیک هیچی رو ندیدم فقط عکسا رو دیدم . اگه اینطور باشه که شما می گید ۴،۵ میلیون نفر اومده بودن ، میشه تقریبا نصف جمعیت تهران … مممم بدک نیست !
    خدایا همیشه ازین سوبسیدها بهمون بده ! سوبسید اصلیه رو هرچه زودتر بده .
    راستی یه سوال : فردا راهپیماییه ؟!

  38. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام…
    نگاه نویی بود به ۹ دی!…
    می گویند روز عاشورا خاک کربلا رنگ خون می شود ، ۹ دی هشتاد و اشک هم چهره عاشقان حسینی به رنگ خون شد!… به رنگ عشق!…
    راستی الان دعا کمیل حاج منصور تموم شد! خدا حفظش کند!

  39. عمار می‌گوید:

    سلام ….یه چیزی میگم باورتون بشه ،۹ دی بعد از اتمام مراسم تا خود ترمینال آزادی راهپیمایی کردیم.از سر تا ته ترمینال رفتیم و شعار دادیم حتی یک درصد هم خسته نشدیم طوری که یکی از همراهامون به شوخی گفت چطوره یه جوشن کبیر هم بخونیم!!!!!جای اونائی که حماسه ۹ دی رو ندیدن حسابی خالی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.