نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
واقعا طرح آقا میثم زیبا شده؛
آفرین به هنرت آقا میثم!
بابا دمت گرم! طراح، مبتکر، خلاق، IQ-RQ-EQ…
“از سررسیدم که پر از عکس پرکشیده هاست، «غدیر» را با تقدیر غم ورق زدم، «عاشورا» را با آشوب اشک، «تاسوعا» را بی دست، «زینب» را با پیام، «رقیه» را با عشق، و چند برگ آن طرف تر، صفحه «۹/ ۱۰» را برداشتم و با آن موشک درست کردم و انداختمش از پنجره اتاق، بیرون تا بلکه «بچه های کربلای ۴» امشب در شلمچه، خیلی هم بی دفاع نباشند.”
چه شروع فوق العاده ای!
موشکت که برگشت؛ شمع های “حسین” و “عباس” را که روشن کردی؛ خودت فوت نکن! بگذار رقیه فوت کند. رقیه سر پدر را به دامان می گیرد تا بتواند سرش را به دامان پدر بگذارد. بعد لابد به پدر می گوید: پدر جان عده ای با شمع وجود تو، دور علمدارشان دور “عباس نگه دارشان” می گردند و حماسه می آفرینند.
امسال نه دی مصادف با شهادت حضرت رقیه می باشد.
“پدرم، روزت مبارک”
چقدر زیبا
داداش حسین!
این نوشته تان بدجوری تنه می زند به متن «چهارشنبه…». ناجور!! الان نمی توانم بگویم که «من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است»، از این قشنگ تر است. اصلا نمی توانم…
“یوم الله ماه تو که ملتی به عشق فقط خودت آفرید.”
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
عجب موشکی! به گمانم این موشک همان دل ما باشه که پر می کشه میره به دنبال وصیت شهدا و نهج البلاغه می گیره به یاد غربت مولا و مستاجر نیست و خانه اش بیت رهبریست و تو حیاط حضرت آقا پیاده میشه و جاش تو بهشت زهراست و قطعه شهدا و دنبال حاج احمد می گرده که با وجود حسن باقری و … دنبال گل خودش می گرده آخه هر گلی بوی خود را دارد همانگونه که زینب سلام الله علیها فقط بوی گل خود را می جست!
سلام علیکم
حالا هی بگید کامنت تعریف نگذارید!!!
خیلی لطیف و رویایی بود.
راستی میشه به موشکتون بگید وقتی می ره قطعه سرداران به چمران عزیز هم سلام منو یرسونه؟ بگید بهش بگه با این که دیروز اومدم و دیدار تازه کردم ولی دلم پر می زنه برای دیدار دوباره ات ای” سردار عشق”.
سلام داداش حسین! عالی بود؛ مقایسه ی ما با شهدا(هر چند از آنها بی لایق تریم اما ثابت شد به تاریخ که ما هم می گوییم یا علی! و با نی ساندیس، کور می کنیم چشم آمریکا را) قیاس سال هشتاد و اشک با دهه ی ۶۰ و از همه هم ارزنده تر، قیاس ترجمه سلیس بود با تجربه نفیس سید علی…
خیلی به دل نشست. ممنون.
من هم وقتی میرم حسینیه شهدای گمنام می گم این شمایید که باید برای ما فاتحه بخونید.
عالی بود مانند همیشه….. نمی دانم ادامه دارد یا نه اما فکر می کنم هنوز موشک ۹ دی راه دراز و تلخ و شیرینی های زیادی در پیش دارد…
مشهورترین دعای ما یامهدیست فرمانده و مقتدای ما یامهدیست
اینجا همگی به نام او می گذرند اسم شب کوچه های ما یامهدیست
انشاالله نقطه فرود موشک ۹دی باشد در سرزمین وصل و سر بر بالین صاحبش بگذارد…
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
تا چند ماه پیش پدرم پیشم بود (اون موقع هم میگفتم که بابای ماست خامنه ای ) اما
وقتی پدرت رو نمیبینی و رفته توی آسمونا پیش همرزماش…
اونوقت واقعا می فهمی که ” بابای ماست خامنه ای ”
حسین قدیانی: خداوند بر درجات پدر شما بیفزاید…
چقدر این متن زیبا و لطیف شده؛
داداش حسین توصیف هنر شما، در کلام نمیگنجد!
“از سررسیدم که پر از عکس پرکشیده هاست، شهیدی هست، اما صفحه کوچک سررسید، گنجایش سرش را نداشت.”
السلام علیک یا ثارالله…
فوق العاده بود، فوق العاده.
شما همیشه مخاطبو غافلگیر می کنید.
یه حس خاصی منتقل میکنه این نوشته. چقدر هم طرح آقای محمدحسنی میاد به مطلبتون.
چند تا مطلب برای ۹دی نوشتید، یکی از یکی بهتر.
خدا قوت آقای قدیانی.
سردار جعفری در مراسم اربعین شهدای غدیر:
چند روز پیش از شهادت شهید تهرانی مقدم، جلسه ای با وی برگزار کردیم که این شهید در آن جلسه اعلام کرد کار پروژه بزرگ و سرنوشت ساز در حوزه نظامی را تمام کرده است. وی افزود: در این پروژه بیش از ۲۰ فناوری پیشرفته وجود دارد که شهید تهرانی مقدم اعلام کرد مشکلی که برای این پروژه در آزمایش یک ماه و نیم قبل پیش آمده بود، رفع شده است .
در آخرین جلسه وقتی این روحیه شاد را در ایشان دیدم نگران شدم و گفتم نکند از خدا بخواهد که شهادت را نصیبش کند.این روحیه در تمامی شهدا مانند شهید کاظمی و دیگر فرماندهان شهید سپاه بود که وقتی که احساس می کردند کارشان در این دنیا تمام شده دیگر در این جهان نمی ماندند و این از چهره شان معلوم بود…
این را کمی با چاشنی خودخواهی می گویم که دعا نمی کنم خداوند بیش از این، به قلم تان و وقت تان برکت دهد، چون جدای از این که گمانم از این حیث، خدا نعمت را بر شما تمام کرده است، مطمئنم آن وقت ما دیگر نمی توانیم برای خواندن متن ها، پابه پای تان جلو بیاییم و اما دعا می کنم که شما هم، هر وقت احساس کردید که کارتان در این دنیا تمام شده است، آن وقت مرگ تان، شهادت باشد در رکاب حضرت حجت عج. فوق العاده بود. قشنگ بود. همانی بود که باید باشد.
سلاله ۹دی؛
به زودی از آن شاهکار نظامیِ شهید تهرانی مقدم و یارانش، پرده برداری خواهد شد!
داداش؛
این متن یک شاهکار است ولی حیف شد متن “تهران،۳ روز بعد از عاشورا” رفت پائین!
آقای قدیانی شما بی نظیرید. کلمات و جملات در متن های شما جان دارند.
خیلی اشک ریختم با این متن.
بارها و بارها می خوانمش و لذت می برم از این همه عشق و هنر.
“حسین خرازی… عباس کریمی… احمد متوسلیان… حسن باقری… محمدابراهیم همت… حسن تهرانی مقدم…”
{«حاج عباس» گفت: برادر احمد رفته، پرچم اسلام را بکوبد انتهای افق. سرش خیلی شلوغ است.
.
.
از ما هم زنده تر است «متوسلیان»}
“تا بلکه «بچه های کربلای ۴» امشب در شلمچه، خیلی هم بی دفاع نباشند. آه!”
{بغض بغض بغض}
خوتان هم می دانید و همه اهالی هم متوجه شدند که:
این متنتان بوی دیگری داشت…
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات
…”موشک من رفت و افتاد حیاط خانه «آقا» و از قول من به «سیدعلی» که داشت وضوی نماز ظهر را با همان دست مجروحش می گرفت، گفت:
.
.
.
دشمن به آتش می کشـم گر تو لبت را تر کنی
من چون گلــی در دست تو کاش مــرا پرپر کنی
بر رشته های معجر زهرا، قســم سید علــــــی
خنجر به حنجر می زنم، گر تو هـــوای سر کنی”
بعد از کلی دیدن و سکوت…سلام
عالی بود
{بی اختیار یادش افتادم}
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم. نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه(س).
“آخرین برگ دفترچه یادداشت یکی از شهدای گردان حنظله در هنگام تفحص”
——————————
{شادی روح شهدای تشنه لب صلوات}
شاهــــــکاره.
واقعا شاهکاره.
وقتی کار دل باشه از چی ایراد بگیرم.
فقط باید گفت:
السلام علیک یا سید الشهدا(ع)
نامه ای از همسر شهید عابدی/ خواندنش را به بچه ها پیشنهاد می کنم…
http://www.seratnews.ir/fa/news/48142/پاسخ-همسر-شهید-عابدی-به-همسر-شهید-باکری
.
.
.
.
.
سلام بر حسین*
دوستان محترم!
به زودی اولین کتاب طنز فتنه ۸۸ اثری از «داداش حسین» به بازار می آید.
منتخبی از طنزهای زمان فتنه ۸۸ در روزنامه وطن امروز.
هنوز هم به خاطر آن طنزها، عده ای داداش حسین را بیشتر به عنوان طنزپرداز می شناسند، در حالی که از روی مطالب همین وبلاگ می توان فهمید که نوشته های طنز، شاید یک پنجم نوشته های داداش حسین است.
یادش به خیر! چه طنزهای شیرینی بود که البته مقداری از آنها اصلا در قطعه ۲۶ نیست و به زمان قبل از تاسیس وبلاگ برمی گردد.
با کافران
سوره مبارکه آل عمران
آیه شریفه ۱۴۹
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ
معنای آیه:
ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از کافران پیروی کنید شما را به آیین گذشتگان کافرتان برمی گرداند پس خسارت دیده و زیانکار خواهید گشت.
پیام آیه:
خطر گمراهی و کفر در کمین همه است حتی مومنان. مومنان باید مراقب تبلیغات و وسوسه ی دشمن باشند.
گفت سلام گفتم سلام گفت چهره شما برای من خیلی آشناست گفتم من شما رو یادم نمیاد داشت نگام میکرد گفتم رشته دانشگاهیت چیه؟ گفت آی تی گفتم چند سالته هشت سال ازم کوچیکتر بود کجا من رو دیده
گفتم پس حتما من و با یکی دیگه اشتباه گرفتی یه دفعه گفت بسیج. آدرس داد. اون روز ما گوشی شما رو گرفتیم فیلمهاشو باسه خودمون فرستادیم
یادم اومد گفتم بله من گفتم راضی نیستم شما گوش نکردید چکار کنم به اندازه کافی جذبه ندارم
قرار شد تا همه بیان در اختیار خودمون باشیم من طبقه پایین مسجد بودم اونم اومد پیشم من معمولا تو دوستی پیش قدم نمیشم ولی اون شد از شهیدا شروع کردیم علم الهدی رو میشناسی صیاد رو چی همین طور پرسیدم تا رسیدم به حسین خرازی گفت خرازی عشق مخفی منه خندیدم چه عالی یه نقطه مشترک
دیگه شروع شد چیا ازش خوندی سر مزارش رفتی یادم نیست چی گفت ولی مهرش افتاد تو دل من
امروز ساعت ۴ بود عجیب دلم گرفت هی زیر لب تکرار کردم آتش بزن آتش بزن اشکم سرازیر شد بقیش چی بود؟ من ز حریمت نمی روم بود انگار
حاجی گفت: عالم تمام سوخت که یارم کفن نداشت، اصلا تمام شعله از این بوریا گرفت
به عکسش که رو دیواره نگاه میکنم داره میخنده بش میگم روحت شاد من من من نمی دونم چی بودم تو منو آتیش زدی تو منو خراب کردی تو منو اسیر کردی اصلا تمام شعله از این از این. منو رها نکن اگه میزنی خودت بزن اگه می بخشی خودت ببخش حسین خرازی من بدون تو می میرم من با عشق تو زنده م
من و این دوستم خیلی از لحاظ روحی به هم نزدیکیم تو سفری که باش رفتم اون مسوول ما بود اون تجربه جهادی داشت انقدر اخلاقش خوب بود به تمام معنا اخلاق و فروتنی حسین رو درونی کرده بود با خودم میگم اگه این اثر عشق به شهید خرازیه کاش همه گرفتارش بشن خدایا منو شرمندش نکن فقط همین
چه نوشته ی آشفته ای هنوز حالم …
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۲:۴۱
تعداد افراد آنلاین: ۲۴ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین بی همتای بسیجیها فـــــــــــــدائی داری…
موشک ۹ دی، الان دارد سوختگیری می کند. کارش که تمام شد، بردش را می رسانیم هر کجا که «آقا» بخواهد. سوختش چیه؟
ساندیسه!!!!!!!!
من به ناز قلم دوست گرفتار شدم…
…
حسین قدیانی: بله دیگه! از آن متن هایی بود که تعداد قطرات اشک خواننده از تعداد کلمات متن نویسنده، بیشتر بود. خیلی خیلی ممنون و شرمنده که نقطه چین شد. سلام برسانید!
غیر از در دوست، در جهان کى یابى؟… جز او به زمین و آسمان کى یابى؟
او نـــــــــــور زمین و آسمـانها باشد… قرآن گوید، چنان نشان کى یابى؟
“امام روح الله”
بی شک یکی از بهترین متن های شما همین بود.
ما متن های طولانی شما را خیلی دوست داریم ولی این مطلب آنقدر عالی و کامل بود که جای هیچ حرفی نمانده.
شاید کوتاه بودن و در عین حال عالی بودنش از نقاط قوت متن، محسوب شود.
نمی دانم چه بگویم. فقط بدانید که از صمیم قلب لذت بردیم.
“تعداد قطرات اشک خواننده از تعداد کلمات متن نویسنده، بیشتر بود.”
کاملا موافقم
لنگ حموم ! (گفت و شنود)
گفت: گروه های اپوزیسیون بدجوری آقای مزروعی را دست انداخته و مسخره می کنند.
گفتم: دیگ به دیگ میگه روت سیاه! حالا چطور مگه؟!
گفت: می گویند این آقای مزروعی در بروکسل کنگر خورده و لنگر انداخته و به جای «حزب مشارکت» و «سازمان مجاهدین انقلاب» و «جمعی از جوانان اصلاح طلب» و «نماینده ادواری مجلس» و… پشت سر هم بیانیه صادر می کند!
گفتم: وقتی که این گروه ها در داخل حضور و فعالیت داشتند هیچ کاری از دستشان ساخته نبود چه رسد به آن که یک نفر از بروکسل به جای همه آنها بیانیه صادر کند!
گفت: گروه های اپوزیسیون مزروعی را مسخره کرده می گویند؛ مگر تو به تنهایی چند نفر هستی که به جای چند گروه بیانیه می دهی؟!
گفتم: اون قدیم ندیم ها یک دوره گرد قالتاق رفته بود حموم، بعد از آن که از حموم بیرون اومد، داد و بیداد راه انداخت که؛ ایهاالناس چه نشسته اید که بدبخت شدم، لنگ حموم و سفره نونم و لحاف روم و پرده اتاقم و فرش زیرم و پیرهن تنم و… همه را دزدیدند! اوستای حمومی گفت؛ مردک خجالت بکش، فقط لنگ حمومت گم شده؟ و یارو گفت؛ خب! همون لنگ حموم، همه این کارها رو برام می کرد!
حسین قدیانی: بله دیگه! طنز خوبی بود، اما همون چیزی که توی کامنت پست «تلفن روی پیغامگیر» به مبصر گفتم، درباره این «گفت و شنود» صدق می کند!!
خصوصی
فردا میلاد حضرت عیسی است!
حسین قدیانی/ عمومی: حالا چرا زدی خصوصی؟! مگه گناهه؟! آی دلم!! دارم می میرم از خنده!! از دست تو!!
روی شانه ی غیرت یاد جبهه ها مانده
مرگمان اگر دیدید پرچمی رها مانده
رفته اند اما نه! کوله بارشان باقیست
بر زمین نمی ماند شانه های ما مانده
شانه های ما مانده
حسین قدیانی: شما این روزها خیلی موظفی که توی کامنت های تان یاد شهید خرازی را زنده کنیدها! ما که منتظریم… از الان تا کربلای پنج!
بسم رب الغفور
۹ دی را از همین امشب به دوستان تبریک میگم
جدا از بحث “گفت و شنود” کلا باید در حلق مزروعی سرب داغ بریزند!
نمیدونم چرا زدم خصوصی!
خودمم خنده ام گرفته!
حسین قدیانی/ عمومی: آ……………ی خدا!! دارم می میرم؛ آ…ی دلم!
منم دارم می میرم از خنده!
باز هم این دل هوای جبهه کرد
باز هم این دل مرا دیوانه کرد
یاد آنهایی که سرها باختند
نفس را از هر نفس انداختند
چقدر سوررئالیستی بود این متن.
واقعا زیبا بود.
دل و روده ام پیچیده به هم با اون کامنت سیداحمد بزرگوار! واقعا بامزه بود!
عکس پرکشیده ها
http://parsiblog.com/PhotoAlbum/varianva/030.jpg
http://www.fardanews.com/files/fa/news/1390/8/18/78158_880.jpg
حسین قدیانی: عاشق این جور عکس های جبهه ام؛ واقعیت خالص جنگه. خیلی ممنون. بازم اگه داری بفرست…
حضرت عیسی (علیه السلام):
طُوبی لِلمُصلِحینَ بَینَ النّاسِ ، اُولئکَ هُمُ المُقَرَّبونَ یَومَ القِیامَةِ
خوشا به حال اصلاح کنندگان میان مردم ؛ اینان در روز قیامت مقرّباناند
عجب!!
به چی میخندین؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین.
حسین قدیانی: میلاد حضرت عیسی بن مریم، سردار و علمدار امام زمان(عج) در عصر ظهور، بر همه بچه های خوب قطعه مبارک!
انگار منم باید بمیرم از خنده:
آآآآآی دلم. آخ مردم. خیییییلی خنده دار بود کامنت سیداحمد.
ولی خدایی خنده هم داشت ها.
در همه حال ایول داری سیداحمد.
می گه: فردا میلاد حضرت عیسی است!
پـــَ نــَ پـــَ فکر کردم، فردا میلاد پسندیده اینجاست، خواستی ملت رو غافلگیر کنی، زدی خصوصی!!
کامنتشون بامزه بود، ولی جوابای شما خیلی خیلی بامزه بود!!
از روان بخشی «عیسی» نزنم پیش تو دم
زانکه در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
“حافظ”
——————————
{الهی عجل لولیک الفرج بحق زینب الکبری}
چه ماجرائی شده ها!
هدف من هم از گذاشتن اون کامنت، تبریک گفتن میلاد مسیح بود!
عکس های دسته جمعی شهدا
http://ostoreha.persiangig.com/image/p2kohe.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/002.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/003.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/005.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/004.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/001.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/2kohe.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/Copy%20of%20Untitled-31.jpg
http://ostoreha.persiangig.com/image/padegan2kohe.jpg
و اما داداش حسین!
عجب متنی نوشتی ها… الان ۱۵ ساله باهات رفیقم؛ جزء ۵ تای اوله. پرچمش خیلی بالاست!
بین این همه سردار شهید حاج حسین خرازی را بیابید:
http://up.vatandownload.com/images/1h33ci4i6l95fxch5vm.jpg
حسین قدیانی: لباس پلنگی!
http://s2.picofile.com/file/7223876234/DSC00223.jpg
{شادی روح شهدایی که به آقا قمر بنی هاشم(ع) اقتدا کردند صلوات}
شاید ندونین ولی من عاشق این جور متناتونم . با بقیه موافقم این جزو قشنگترین نوشته هاتون بود 🙂
راستی دوست دارین این موشک جلوی پای مبارک چه کسی فرود بیاد ؟ به امید دیدن اون روز …
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
باسلام واحترام
خدا قوت
چقدر تصاویر شهدا زیباست… لبخندشان… آرامش نگاهشان …
اللهم الرزقنا…
سلام
خیلی عالی بود
قبول باشه
کامنت آقا “سید” خنده داشت، اما کامنت پ ن پ “دیوونه داداشی” خیلی بیشترخنده داشت.
شنیده ام عیسی حواری توست. شنیده ام بهار حوالی توست. شنیده ام یک چیزهایی از بهار اما دوست دارم برای یک بار هم که شده بهار را از نزدیک ببینم.
با کدام بهار قرار گذاشته ای که بیایی یا صاحب الزمان؟ یا صاحب الزمین؟ یا صاحب الیسار و الیمین؟… می دانی! در چپ و راست اتوبوسی که دارد مرا راهی نور می کند تا کرخه را از نزدیک ببینم، هیچ شهیدی نیست. بگو پس چرا مادر مرتضای کوچک به جای «جبهه» می گفت: باباعلی رفته «منطقه»… رفته منطقه تا در «الی بیت المقدس» با دشمن بجنگد.
در منطقه، جنگ سامری و سامرا بالا گرفته. ابوسفیان و بن صهیون و آل سقوط و خاندان خلیفه و کاخ سفید و سیف الاسلام و ناکث الخیر و دجال و ماهواره قیل و قال دارند از غیبت تو سوء استفاده می کنند و می کشند و می کشند و می کشند، اما هنوز در تفنگ باباعلی فشنگ هست. ما محاصره کرده ایم از نیل تا فرات، دشمنان انتظار را.
می شود آن امدادی که برای ما از غیب می آید، این بار خود خود تو باشی و از پرده غیبت درآیی؟
گفت: «تو که آخر گره رو وا می کنی، پس چرا امروز و فردا می کنی؟»… قولش را می دانم داده ای، اما ببخشیدها… اگر ممکن است زودتر! اصلا می خواستی خدای ما نباشی، ما بقیه خدای خودمان را می خواهیم.
کتاب قطعه ۲۶/ ص۳۸۹
گفتند میلاد پسندیده، انگار نیستند ایشان؟! خیر است ان شاالله
خیلی بچه سر به راهی نیستم اما هر وقت اسم حاج احمد رو می شنوم بدنم گر می گیره، منقلب می شم، هوایی می شم
حاج حسین!
اگه تو در مورد حاج اجمد بنویسی، فقط گریه می تونه آرومم کنه و چقدر این گریه رو دوست دارم
خدا اجرت بده
حسین قدیانی: یاعلی عزیز!
فدای قلم زیبات
حال دلمو خراب کردی دوباره
از ما هم زنده تر است “متوسلیان” …
حاج حسین خداقوت
داداش حسین در خصوص این متن بهشتی، پاسخ کامنت های شما بهتر از هر کامنتی حرف دل ما را می رساند.
ضمنا” من بیش از صد عکس از این دست عکس هایی که آذرخش بزرگوار گذاشتند، دارم که براتون میل می کنم.
صاحب این عکس رو همه می شناسیم!
http://casebook.parsiblog.com/Files/10.jpg
همه متن های این چندروزه عالی بود.اما این متن و اون طولانی ترین متن عالی تر بودند. و البته این متن خیلی متفاوت تر بود
سید جان ، چقدر خصوصی بودن این کامنتت اتفاق جالبی بود از بس متنبه شدم اشکم در آمد …
جدی .
رهبر من! طلایه دار لاله هایی
امید قلب عاشق هایی
خمینی زمان مایی
آرزومه همیشه یاور تو باشم
میون لشکر تو باشم
علی اکبر تو باشم
خیلی قشنگ هستند این سبک متن هایتان. مثل “دو کوهه” کتاب نه ده
**یا ذالجلال و الاکرام**
سلام
هر بزرگواری که وقت داشت “یادداشت روز” امروز کیهان رو بخونه
از سررسیدم که پر از عکس پرکشیده هاست، «غدیر» را با تقدیر غم ورق زدم، «عاشورا» را با آشوب اشک، «تاسوعا» را بی دست، «زینب» را با پیام، «رقیه» را با عشق، و چند برگ آن طرف تر، صفحه «۹/ ۱۰» را برداشتم و با آن موشک درست کردم و انداختمش از پنجره اتاق، بیرون تا بلکه «بچه های کربلای ۴» امشب در شلمچه، خیلی هم بی دفاع نباشند. آه! دل من امشب، پیش «حاج حسین خرازی» است. چند روز دیگر در «کربلای ۵» همه بدنش، می پیوندد به آن دست شهیدش…
فقط میتونم بگم محشر نوشتید.
سلام
به روزم… حتما سر بزنید!
کریسمس آقا چگونه گذشت؟!
http://emtedad.ir/index.aspx?siteid=1&siteid=1&pageid=689
دوکوهه این روزها عجیب دلت گرفته ، می دانم ، دلت برای همت و حسینیه ،دلت برای صبحگاه و گلستانی ،دلت برای لشکری که قصد کرب و بلا داشت ،دلت برای آنها که جام بلا را چون کربلاییان نوشیدند تنگ شده دوکوهه ، دوکوهه چقدر می خواهی منتظر بنشبینی تا دوباره قطاری جلوی پای تو ترمز بزند و از آن قطار یک دسته پرستوی مسافر آسمان پیاده شوند ؟ نه دوکوهه خبری نیست ، تمام شد ، آن روزها و آن آدم ها هم البته ، تو که تازه دوکوهه خوش بحالت شده است ، هنوز یادت هست کدام بچه ها کدام طرف حوض می نشستند و وضو می گرفتند ، هنوز گونه ی تو از آب روی هم پاشیدن های بچه هایی که غیر مستقیم هم را غسل شهادت می دادند خیس است ، تو هنوز خوب می دانی احمد کجاست ، رضا کجا رفته و…
ما چه بگوییم که دیگر هیچ یادمان نمانده؟ ما چه بدبختیم که هم باید دلتنگ آنچه تو دلتنگش هستی باشیم و هم دلتنگ تو…
دوکوهه دلم برای صدای پای بچه ها که یک ضرب به زمین می کوبیدند و دعای فرج را با آهنگ می خواندند تنگ شده ، دلم برای بمیرید ، بمیرید ولی زن نگیرید گفتن های بچه مجرد ها تنگ شده ، دوکوهه دلم برای خاکت تنگ شده…
دلم برای “دوتاشون خوب می خورن و بسیجییا می جنگن” گفتن های بچه های ارتشی و سپاهی بدون مارک به مارک دارها تنگ شده…
آه امان از این دل…
ببخشید اهالی.
http://up6.iranblog.com/images/w7thtlefmqzjcyeypdl4.jpg
http://up6.iranblog.com/images/7wgu270r4gj71wlm8j.jpg
حاج احمد، سردار درختکاری و قطرهچکانی نبود
http://www.emtedadmags.com/article.asp?Art=1702
به یاد سیدسجاد؛
ممنون بابت لینک ها!
خصوصا لینک “کریسمس آقا چگونه گذشت؟!”
حسین جان سلام آدرس مزار شهید قدیانی را می دی؟ دارم می رم یه سر پیش صیاد می خوام پیش بابای شمام برم بهش بگم چه پسری داره…
کم پیش میاد آدم همچین پسری داشته باشه ها…
“به یاد سید سجاد” ممنون
من عضو امتدادم این رو هم خونده بودم باسه خانواده هم خوندم ولی انقدر زیباست انقدر زیباست هر بار می خونم تمام وجودم از عشق آقا میلرزه هر چی می خونی از شیرینیش کم نمیشه خدا باسه ما حفظشون کنه الهی آمین
آقا یاسر؛
پائین ستون “یسار” را ببینید؛
قطعه۲۶، ردیف۶۳، شماره ۴۴
می خواهم جشن تولد بگیرم با ۲ شمع،
یکی به نام عباسـ ــــــــــــ…
… و یکی به نام
.
.
.
حسینـ*…
اینهمه چیز توی دنیا اختراع شده اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست…
الان موشکتون دقیقا کجاست؟
حسین قدیانی: دقیقا توی دلتنگیه…
عجب دلنوشتی محشره، هوای دلم بارانی است. دلم یاد شهیدان کرده است،یاد شلمچه یاد اروند یاد حاج عمران و …
«به موشک گفتم بره سمت بانی بنوک که خبری از قهرمان شهید املاکی و بسیجی بغل دستش برام بیاره »
http://up98.org/upload/server1/01/z/jyyd0d2yporotiy7gd.jpg
ممنون سید جان یک کم دیر گفتی بچه ها قبلش اومدن ما رفتیم جات خالی بود …
اتفاقاً از بچه ها که پرسیدم یکیشون گفت من می دونم بیا بریم ، مام عصا به دست رفتیم و رفتیم ولی نرسیدیم ، راننده کار داشت هی می گفت زود باشین نذاشت به کارامون برسیم راننده بنده خدا فکر می کنه هنوزم میدون جنگه و اگه پا رو از رو گاز برداره می میره …
حسین جان فکر کنم یک عذر خواهی به شما بدهکارم . ببخشید.
راست می گی الان که رفتم تو ستون یسار که کمی هم شبیه یاسر است جست و جو کردم اول پایین را دیدم و ندیدم اما بعد دیدم بالای همون عکس خوشگله که آخر نه ده هم چسباندیش آدرس را نوشتی ، شرمنده.
پس فردا می رویم سری بزنیم به سید مرتضی …
سلام ستاره ها
روزی خوبی واسه دلگیری آخرین روز محرم و بغض شروع حادثه ی فردا…اول صفر…شام…بود
داداش خیلی خیلی دلی و دلنشین بود.نشست
یه حس قشنگ مثل اولین روزایی که با قطعه آشنا شده بودم.
کریسمس آقا هم فوق العاده بود.بچه ها تو این حال و هوای قشنگتون واسه دل ما هم دعا کنید.خیلی خرابم…
اللهم الرزقنا شهاده بحق رقیه(سلام الله علیها)
۹ دی! به گوشی یوم الله؟!
هر دفعه چشمم به این جمله میفته کیف میکنم!
بر اساس گزارش هفته نامه ۹ دی، اخبار حکایت از حضور چهره هایی مانند عارف، زنگنه، مجید انصاری، حضرتی، کواکبیان، پزشکیان عبدالعلی زاده، محسن هاشمی، جهانگیری و عناصر دیگری دارد که کمتر شناخته شدهاند و در فتنه ۸۸ نیز ردّ زیادی از خود باقی نگذاشتهاند.
اصولگرایان هم اما هنوز به توافق نرسیده اند. گروه موسوم به ۸+۷ که از چند ماه قبل فعالیت انتخاباتی خودش را آغاز کرده، به دلیل حضور برخی از چهره هایی که در فتنه ۸۸ عملکرد قابل دفاعی نداشته اند، تاکنون نتوانسته نظر جبهه پایداری را برای حضور در جلساتش جلب کند.
در عین حال اخباری از درون این جریان به گوش می رسد که حکایت از اختلاف نظرهای جدی در خصوص گزینه های مورد حمایت هر یک از جریانهای حاضر در آن دارد تا جایی که دلنگرانی هایی را در بین برخی از دلسوزان حاضر در ترکیب ۸+۷ ایجاد کرده است. این دلنگرانی ها همان دغدغه هایی بود که جبهه پایداری علی رغم اصرار و اعتقادش به موضوع وحدت، خیلی قبل تر از این، خبر از آنها داده بود و به همین دلیل حاضر به شرکت در جلسات ۸+۷ نشده بود.
بر اساس اخبار شنیده شده موثق، در حال حاضر، گزینه های مطرح برای لیست گروه ۸+۷ (که با حضور نیافتن نمایندگان جبهه پایداری عملاً ۶+۷ است) چهره هایی نظیر باهنر، زاکانی، فدایی، عباسپور، حداد عادل، توکلی، علی مطهری، کاتوزیان، کوثری، سروری، متکی، غفوری فرد، کوهکن، جلالی، لاریجانی، نجابت، زمانی (مشاور لاریجانی) و از بین روحانیون نیز حجج اسلام نواب، تقوی، مصباحی مقدم، اکرمی، سالک و خانم ها رهبر، الهیان، افتخاری، بهروزی هستند.
از سوی دیگر، از جبهه پایداری نیز صداهایی در خصوص تمایل این جبهه برای کاندیداتوری افرادی شنیده می شود که اسامی برخی از آنها عبارت است از حجج اسلام حسینیان، آقاتهرانی، روانبخش، رسایی، نبویان، سالک و چهرهایی همچون باقری لنکرانی، حداد عادل، زارعی، کوچک زاده، فدایی، کوثری، زاکانی، حمیدزاده (معاون سابق ستاد کل نیروهای مسلح)، مجتبی رحماندوست، سعید قاسمی، صدر، میرکاظمی، یامین پور، سلیمانی (وزیر ارتباطات سابق)، نوباوه، زاهدی وفا و خانم ها آلیا، منیره نوبخت، جمیله علم الهدی، الهیان، افتخاری و رهبر. مهمترین شاخصه برای کاندیداهای مورد تمایل این جبهه، موضع گیری صریح کاندیداها در برابر فتنه ۸۸ و حلقه انحرافی و تبعیت عملی از ولایت فقیه، سلامت اقتصادی کاندیداها و تخصص و کارآمدی آنها است.
شنیدهها حکایت از این می کند که جبهه پایداری از حجتالاسلام والمسلمین پناهیان نیز برای ثبت نام در انتخابات دعوت به عمل آورده و در این خصوص جلساتی با وی برگزار کرده است اما هنوز از پاسخ این چهره روحانی به این درخواست اطلاع دقیقی به دست نیامده است، اگرچه پناهیان ضمن تایید این خبر به خبرنگار ۹ دی اعلام کرده که در صورت ثبت نام، قطعاً به لیستی نخواهد پیوست که ساکتین فتنه حضور داشته باشند.
همچنین جبهه پایداری معتقد است که سر لیست اصولگرایان در تهران باید چهره هایی همچون حداد عادل، پناهیان، آقاتهرانی و لنکرانی باشند.
فیلم مستند ‘ساعت ۱۳:۲۷’ با موضوع زندگی شهید حسن تهرانی مقدم ساعت ۲۰:۱۵ امشب از شبکه یک سیما به روی آنتن میرود.
در این برنامه بخشهایی از سخنان این شهید به همراه خاطراتی از دوستان و همرزمانش نظیر سیدعزتالله ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما، محمد باقر قالیباف شهردار تهران و سردار حاجیزاده روایت میشود.
همچنین گفتوگو با مادر و برادر شهید طهرانیمقدم به همراه پخش تصاویری از جلسات کاری این شهید و عکسهای حضور ایشان در دوران دفاع مقدس از بخشهای دیگر این مستند است. این مستند به تهیهکنندگی، نویسندگی و کارگردانی سیدعماد حسینی ساخته شده است.
سـلام آقای قدیانی
فکر کنم ۶ ماه شد که به قطعه ۲۶ سر نزدم؛
امـروز دیگر دلم آنقدر برای متن “جز ۹ دی عمری به تلویح گذشت” تان تنگ شده بود که تاب نیاوردم،
این متن سال پیش کلی خاطره انگیـز شد برای من…کلی بغض…کلی عشق…!
قلمتان پایدار
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۱:۴۹
تعداد افراد آنلاین: ۲۵ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــدائی داری…
بچه های قطعه خواهشا چند تا واژه بدین به من برای تمجید از این دلنوشت!
من که چیزی در ذهن شایسته این متن ندارم!
فقط یه دعا برات می کنم که انشاالله هر چه زودتر دعام بگیره!
خدا شیرین کند کامت را با شهد شیرین ” شهادت “!…
بسم رب الشهدا
۱۰۸* امیرالمومنین على علیه السلام:
در حقیقت خداوند جهاد را واجب گردانید و آن را بزرگ داشت و مایه پیروزى و یاور خود قرارش داد. به خدا سوگند کار دنیا و دین، جز با جهاد درست نمی شود.
(وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹)
شرط (گفت و شنود)
گفت: سایت ضد انقلابی بالاترین خطاب به مدعیان اصلاحات نوشته است «اگر انتخابات را عادلانه می دانید چرا در آن شرکت نمی کنید و اگر عادلانه نمی دانید، چرا آن را تحریم نمی کنید»؟!
گفتم: یعنی گردانندگان سایت ضد انقلابی «بالاترین» نمی دانند مشکل اصلی جبهه اصلاحات این است که مردم و نظام اسلامی به وطن فروشان اجازه ورود به خانه ملت را نمی دهند.
گفت: چه عرض کنم؟! پس این شرط گذاری و دودوزه بازی کردن ها برای چیست؟!
گفتم: به یک معتاد گفتند؛ به جای تریاک و هروئین، برو پیاده روی کن. در جواب گفت؛ باشه! اما به شرط شیر یا خط. اگر شیر اومد تریاک می کشم، اگر خط اومد هروئین مصرف می کنم! پرسیدند پس پیاده روی چی؟ گفت؛ اگر سکه روی لبه خود نشست میرم پیاده روی!
داداش حسین درود خدا بر شما-دیگه از این قشنگ تر نمی شد-الحق که عالی بود-خدا شما رو برای همه مون نگه داره
داداش حسین کتاب جدید کی قراره در بیاد؟ همون ۹ دی؟ یا تغییر کرده؟
بالاخره اسمشو چی انتخاب کردی؟
حسین قدیانی: فعلا هیچی! کتاب به زودی درمیاد. به ۹ دی نمی رسه اما خیلی هم از ۹ دی نمی گذره. درمیاد به لطف خدا!!
بالای سرش رسیده بود و زیارت مادر. و «اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّا». برادری که سالها پیش در تشییع تابوتی که تیرباران شد تمامی خشم مقدساش را به فرمان مرد فروخورده بود، امروز با تیر در چشمها، دستانی از بدن رها و شکافی میان ابروها روی زمین افتاده. سخت است دیدن او و خبر را به کاروان رساندن. به پیکر غرق خون و چاک چاک او نگاه کرد و دست به کمر برده بر زبان آورد:
اَلانَ اِنْکَسَرَ ظَهْری وَ قِلَّتَ حیلَتی
http://ababeal.persianblog.ir/post/68/
روز اول صفر روزی ست که سر مبارک امام را به شام وارد کردند و بنی امیه به همین خاطر این روز را عید قرار دادند؛ شهر را آذین بستند، لباس های زینتی به تن کردند و بهم تبریک گفتند. مردم برای ورود اهل بیت به سمت دروازه ی شهر رفتند اما نه برای خوش آمد که برای جسارت!
جارچی در خیابان داد می زد که هرکس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.( خدا بر عذاب آل امیه بیفزاید)
اما امروز سال روز شروع جنگ صفین نیز هست که در این جنگ امام حسین علیه السلام آب را از دشمن باز پس گرفت اما به روی آن ها نبست.
سلام بر لب تشنه ات یا حسین علیه السلام
سلام بر قلب داغدارت یا زینب کبری سلام الله
منبع تقویم شیعه
حاج احمد متوسلیان، هر روز صبح، بچهها را بلند میکرد، همراه تجهیزات انفرادی، از کوهها بالا میبرد و بعد باید پا مرغی سربالایی را میرفتیم و خودش هم همیشه در ردیف اول بود. اجازه استراحت نمیداد و زمان برگشت از ما میخواست که از بالا روی برفها تا پایین غلت بخوریم، آن هم در سرما و برف! سال ۵۸-۵۹٫
او میگفت: فکر نکنید که من میخواهم شما را اذیت کنم، می دانم که شما را پدر و مادر، بزرگ کرده و اینجا آمدهاید؛ اما باید ورزیده شوید تا در شرایط سخت، بتوانید مقاومت کنید.
همین هم شد. در مریوان، پاوه، بچهها از کردها هم جلوتر بودند. شاید کردها خسته میشدند؛ اما بچهها نه، خستگی سرشان نمیشد، هدفشان دفاع از اسلام و ولایت بود. خرداد ۵۹ وارد مریوان شدیم با دلاوریهای رزمندگان و مریوان را گرفتیم و ضد انقلاب فرار کرد.
*****
“موشک من هر چه گشت، «حاج احمد» را پیدا نکرد.”
خدا قوت دلاور!
لطفا بچه های وبلاگ نویس برای برنامه سالگرد ۹ دی که امسال پنجشنبه شب تو مسجد ارک برگزار میشه یه تبلیغ اساسی برن!
یا علی
**یا قاضی الحاجات**
سلام بزرگوار…بسیار بسیار بسیار دلنشین و زیبا..التماس دعا.یاعلى
هر بار که میام قطعه با خودم میگم این دفعه تعریف نمیکنم و سعی میکنم به یه چیزی گیر بدم؛ نقد کنم مثلا!…
آقا خلاصه نشد، نمیشه!
داداش حسین! خدا برای ماه و ما نگهتون داره!
حسین قدیانی: آخه این چه چیزاییه که با خودت میگی؟!!
روزهای ماه صفر، هر روز ۱۰ مرتبه این دعا را بخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ!
سلام…
قبل از تو دلم گلی کــــه نیکوست نداشت
همچون تو پدر که فاطمی خوست نداشت
از بــس که تــــو مـــاهی پدرم (سیدعلی)
والله نمــی شود تــــــو را دوست نداشت
به آنچه می دانید عمل کنید و معلومات را زیر پا نگذارید؛ این تمام عرفان است. اگر تمام مردم به همین مقدار که می دانند عمل کنند، کار درست می شود.
“آیت الله بهجت”
دوستان!
بخش دیگری از متن “چادر روز دهم” آپ شد.
زلزله بم حادثه وحشتناک و تلخی بود؛
بعد از زلزله به همراه چند تن از رفقا با یک گروه امداد رسانی رفته بودیم بم.
به معنای واقعی فاجعه بود. شاهد صحنه هائی بودیم که اصلا برایمان قابل باور نبود. بعضی از مسئولین وقت به بم سفر کردند و لطف کردند و از داخل خودرو نگاهی به کوچه و خیابان های ویران و مردم غصه دار انداختند!!!
اما سفر حضرت آقا و حضور ایشان میان مردم و عنایت ویژه ایشان، امید را به مردم بم برگرداند…
http://www.islamupload.ir/user_uploads/iumahdi31310b9/imamkhameneiinbam-youtube.flv
http://www.islamupload.ir/user_uploads/iuseydahmadd225/1.flv
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/10-20/آق-خامنه-ای.mpg
در ادامه ی کامنت مبصر قطعه. پاسخ “آقا” به ابراز احساسات یه دختر بچه ی کرمانی. فکر میکنم همون سفری باشه که آقا به کرمان رفتند. مطمئن نیستم البته.
سلام اقای قدیانی.نمی دونم شما وقت می کنید همه نظرات و بخونید یا نه اما من می نویسم!شما نوشته بودید از بسیج و بسیجی از پدرانمان…پدر شما که شهید شد و پدر من که موند و داغ دار پدر شما شد…نوشتید از موتور بسیجی ها که گاهی ریه ما هم هوایش را می کند…نوشتید از قداست بسیج و از شرافت و غیرت بسیجی…خواندیم و تایید کردیم…کاش این روزها از بسیج دانشگاه … هم می نوشتید…از بسیجی که دختران چادری بسیجش را در حیاط و جلوی همه نامردمان و چشمهای نامحرم به اسرار بسیج و نامحرم برد حراست…تنها بخاطر اختلافات درونی…می نوشتید از بسیجی که درونش نا بسیجی ها نفوذ کرده اند و خون به دل نگاه بیدار عکس روی دیوار حضرت ماه کرده اند…می نوشتید از لبخند محزون قاب عکس آقا و عکس اقا رفتار کردن نا بسیجی های علامه…دلمان خون است اقای قدیانی…بخدا آنقدر بغض داریم که می ترسیم سد اشک بشکند و سیل بردارد این دانشکده کوچک را که دیگر در آن با انگشت پسرکان انجمن نشان داده می شویم!برادر قدیانی شما جای برادر که هیچ جای پدر من هم میتوانید باشید کاش قدری می نوشتید از نا بسیجی ها و خون دل بسیج!!!!نمی دونم می خونید این کامنت رو یا نه اما اگه خوندید تنها دعامون کنید…دعای شما و اشک ما شاید فرجی کند…از دیو و دد ملولم و امامم آرزوست…
۱۰۸* امام صادق علیه السلام:
کسی که به دانسته ی خود عمل کند، خداوند علم به آنچه که نمی داند نیز به او خواهد داد.
(بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۸۹)
“حسین قدیانی: آخه این چه چیزاییه که با خودت میگی؟!!”
همینو بگو!
خوب میشم؛ دعا کنید، خوب میشم!
اومدم دعایی رو که سیداحمد بزرگوار گذاشت رو بزارم که دیدم؛ نچ! السابقون السابقون کجا و ما کجا!
رفقا! شما رو سفارش میکنم به کامنت سیداحمد!
http://www.ghadiany.ir/?p=10673&cpage=1#comment-101608
لینک باز نمیشه؟
چرا، باز میشه.
همانطور که گفتید این لینک مربوط به سفر استانی حضرت آقا به استان کرمان است.
تجدیدی (گفت و شنود)
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات گفته است «نظام از اصلاح طلبان عبور کرده و آنها را به انتخابات راه نمی دهد.»
گفتم: نظام از مدعیان اصلاحات عبور کرده یا آنها با منافقین و بهایی ها و سلطنت طلب ها ائتلاف کردند و آشکارا به خدمت دشمنان بیرونی درآمدند و مسجد آتش زدند و به ساحت امام حسین علیه السلام اهانت کردند و به نفع آمریکا و اسرائیل شعار دادند و به دروغ ادعای تقلب کردند و… نهایتاً از نظام عبور کرده و به دامان مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس پریدند؟!
گفت: اصلاً مگر همین ها نبودند که روی شعار جمهوری اسلامی خط کشیدند و پوستر امام(ره) را پاره کردند؟ پس چه انتظاری دارند که هنوز در حلقه نظام اسلامی تعریف شوند؟
گفتم: دانش آموزی به باباش گفت؛ بابا جون یادته پارسال از ۵ تا درس تجدید شده بودم؟ باباش گفت؛ آره، امسال چی؟ گفت؛ امسال فقط از یک درس تجدید شدم. باباش با خوشحالی گفت؛ آفرین! آفرین! حالا از چه درسی تجدید شدی؟ دانش آموز گفت؛ معدل.
سلام دیر رسیدم!
دعا کنین!!!
اگر موشکتان از سفر جنوب بازگشت, در کنار تولد, برایش مراسم چهره ی ماندگار تقویم بگیرید تا دنیا بداند اگر بی بصیرتی در ولایت پذیری علی در ” غدیر” ,حادثه ی “عاشورا” ی سال ۶۱ هجری قمری را رقم زد و این روز را در تاریخ ماندگار کرد ولی پس از قرن ها بصیرت در ولایت پذیری علی دیگری از همان تبار در “عاشورا” ی سال ۸۸ هجری شمسی, حماسه ی “۹ دی” را افرید و این روز را تا همیشه ی تاریخ, ماندگار کرد!
آری! اگر چه اصولا این «آقا»ست که باید ما را تایید کند، لیکن گاهی لازم است که ملت، در تایید گفتار و رفتار ولی امر خود، قیامت به پا کند و این هر ۲ در کنار هم زیباتر جلوه می کند.
به علت مریضی دیر رسیدم.
آقای مبصر میشه غیبت ما رو موجه کنید.
اومدم ولی از بس چشمام درد می کرد نتونستم بخونم ، موند تا حالا که الان تمومشون کردم. هر دو متن را
خوب ما چه کار کنیم…..
از بس داداش حسین قشنگ می نویسه نمی شه تعریف نکرد.
هزار تا، هزار تا قشنگ بود، زیبا بود، بی نظیر بود، عالی بود، و خلاصه هر چه کلمه هم معنی و مترادف بلدید بگذارید جلوی بود در مورد متن حتما صدق خواهد کرد.
اگه هم دلتون خواست نقطه چین کنید. حداقل دل ما از گفتنش آروم میشه!
راستی به مشکتون بگید هر وقت رفت بهشت زهرا یه سری به قطعه ۲۹ بزنه.
شهدای عملیات کربلای ۸ خیلی غریبن. ولی شلمچه ……
وای که این شلمچه با دل ما چه کرده؟
موشکتون رو بفرستین شلمچه سلام من رو به خاک آغشته به خون برادرم برسونه!
کاظم ۱۸ سال بیشتر نداشت. هم سن مادر بی نشانش…..
بدنش هم مثل مادر….
شهید حاج عباس کریمی:
زبان قاصر است از گفتن، تاریخ عاجز است از نوشتن و ثبت آن؛ چرا که این همه ایثار شما بسیجی ها در هیچ کجای دنیا تکرار نشده است.
سلام مطلب پرمحتوایی بود
خدا خیرت بده
آقا حسین
چند وقته وبلاگتون رو میخونم
البته با نظرات شما زیاد موافق نیستم
و واقعا میخوام نظرات شما رو درباره مردم و نقش مردم در حکومت بدونم
جدا از تقسیم بندیهای سیاسی الان ، سوالم ،یک سوال ریشه ایست
آیا شما واقعا معتقدید که اکثر مردم لا یعقلون هستند و باید جامعه توسط یک انسان صالح هدایت شود من بشخصه معتقدم رهبری فعلی از مناسب ترین افراد برای هدایت جامعه است ولی به هر حال ایشان از حضرت علی که مخالفانشان ایشان را نقد میکردند بالاتر نیستید
من بهیچوجه مخالف شما و رهبری نیستم ان شا الله ایشان تا صد سال دیگه به رهبری جامعه بپردازند ولی به این صورت که نقد کنندگان لکنت زبان بگیرند درست نیست
**یا ارحم الراحمین**
امام خمینی(ره):
من در اینجا از مادران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل های غلط این روزها(اشاره به زیرسوال بردن اهداف جنگ در آن زمان) معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم…
البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم، در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری می نگریستیم و می رسیدیم…
——————————
{شادی روح امام راحل صلوات}
آقا حسین!
این جمله ی شما “من بشخصه معتقدم رهبری فعلی از مناسب ترین افراد برای هدایت جامعه است” می رساند که شما هدایت جامعه توسط یک فرد را مسلما قبول دارید که در این جمله اشاره کرد ه اید که آقا مناسب ترین فرد برای این سمت هستند! پس این جمله ی یعنی چی؟! “آیا شما واقعا معتقدید که اکثر مردم لا یعقلون هستند و باید جامعه توسط یک انسان صالح هدایت شود “. آیا شما خودتان همچین اعتقادی دارید؟! اصلا وجود رهبر در یک جامعه چه ربطی به عقل داشتن و نداشتن افراد دارد؟! در ضمن آقا “از” مناسب ترین افراد برای هدایت نیستند. ایشان ( بدون از) مناسب ترین فرد برای رهبری هستند.
خدایا شر منافقین را از سر این ملت کم بفرما
از این کامنت شما دو برداشت می توانم داشته باشم؛ یکی اینکه سن تان آنقدر کم است که توانایی جمع بندی مطالب را در ذهن تان ندارید و دوم این که عمدا این گونه نوشتید؛ شبه تان را کنار چند تا دوستت دارم و دوستش دارم و قبول تان دارم گذاشتید ولی الحمد لله نقدتان را بدون لکنت زبان کردید!
دوستان محترم!
به متن «چادر روز دهم» قسمت هایی اضافه شده و در قسمت قبلی هم، پاراگرافی زیاد شده است…
http://www.up.98ia.com/images/c3prh0c6vz3celrs8h0k.jpg
یاد بود شهید کاظم در هنرستان فنی حدید سال ۶۶
راستش من تازه دارم این کارها رو از بچه هام یاد میگیرم.
منظورم آپلود عکس بود….
سلام!
خدا قوت……..
متن متفاوتی بود !
قشنگ نوشتید ………
خصوصاً این قسمت: ” بعضی ها «علی» را «ترجمه سلیس» می کنند به زبان مادری، اما موشک من، مردی را می شناسد که «علی» را «تجربه نفیس» می کند، منتهی نه در کوچه تاریخ؛ «کوفه»، بلکه در همین خیابان انقلاب اسلامی”
سلام دوست عزیز
با توجه به نزدیک بودن سالروز قیام تاریخی مردم در یوم الله ۹دی وبا عنایت به تاکیدات امام خامنه ای حفظه الله تعالی مبنی برتاکید وتوجه به عمق شعارهایی که درنه دی ۸۸ سرداده شد
مطلبی را با عنوان شعارهایی که در۹ دی سر داده شد(متن،عکس،فیلم وصوت) نگاشته ام
در صورت تمایل به مطالعه به وبلاگ این جانب رجوع کنید.
برای سلامتی امام خامنه ای صلوات
صبا خانوم یا آقا با سلام
والله من منافق نیستم یعنی دوست ندارم باشم و امیدوارم شما و هم اون کسی که در پیشگاهش هستیم ما را در این زمره به حساب نیاورد
حالا شما هر جوری میخواهی درباره ما فکر کن
گفتن دوست دارم و اینها هم از روی سیاست نیست
از بچگی در خانواده شیعه بزرگ شدیم و مقداری با شما ها همزاد پنداری میکنم
بله معتقدم جامعه باید توسط افراد صالح و مدیر اداره شود
شبه ای که برایم حاد شده این است که چرا بقیه صداها در جامعه ما خفه میشود
مثال میزنم در ترکیه شیعیان در اقلیت هستند ولی در روز عاشورا یک تجمع بزرگی برگزار میکنند و کسی معترضشان نمیشود
آیا ما به اقلیت ها اجازه میدهیم چنین مراسمی برپا کنند
باور کنید اگر مخافان بیایند تظاهرات کنند و گلوی خودشان را پاره کنند آب از آب تکان نمیخورد مثل بقیه کشور ها که داریم میبینیم
یادم رفت بدون لاپوشانی بگم که اون چیزی که من بهش معتقدم لیبرال دموکراسی هست و این تضادی با هدایت جامعه توسط افراد صالح نداره
مخالفان بیایند تظاهرات کنند و گلوی خودشان را پاره کنند
اگه فقط گلوی خودشونو پاره کنند هیچکس هیچ مشکلی باهاشون نداره.
اونها چادر پاره میکنند، پرچم عاشورا پاره می کنند…
در ترکیه شیعیان در اقلیت هستند ولی در روز عاشورا یک تجمع بزرگی برگزار میکنند
حالا اگه تو این تجمع بزرگ، پرچم ترکیه رو آتیش بزنن باز هم مجوز می گیرن؟
عکس اماممونو پاره کردن اینا! کجایید شما؟! شبهه تون رفع شد؟!
.
.
“یا کافی المهمات
مهمات کم داریم
تنها امن یجیب بخوان و نترس
زیارت عاشورا بخوان و با او باش
.
.
یا کافی المهمات
این کربلای چندم ما بود؟
و کربلای دیگر ما دیروز بود
در اجتماع فتنهگران در اینترنت
بنا نیست کربلا تمام شود
.
.
.
پلو میدهند همیشه برای کشتن حسین
حتی گاهی پرچم سیاه هم میزنند
و روضهخوان هم میآورند
همین ابن زیادهای معاصر
ابن زیادهای نو
شمرهای فضانورد
حرملههایی که در کره ماه
دنبال خون علی اصغر میگردند
و همیشه آنلایناند
.
.
.
.
و بچهها از خواندن نماز شکر میآیند
می گویند:
شکر خدا
فتنهگران یتیم شدند!
و کربلا از فردا
شلوغتر خواهد شد.”
.
.
.
….::::علی رضا قــزوهـ ::::….
میلاد آقا امام محمد باقر بر اهالی قطعه مقدس۲۶ تبریک و تهنیت باد.
حسین قدیانی: و اما آیا صرفا همین میلاد خجسته، بیانگر این نیست که در باب ماه صفر، گاهی استناد غلط به برخی روایات درست می کنیم و در حقش ظلم می کنیم؟! گمانم دچار افراط شده ایم و در وصف این ماه خدا، از احادیث حق، اراده ناخواسته به حرف های باطل می کنیم. باز نمی کنم این مقوله را. آری! مبارک باد، میلاد متولد ماه خوب خدا؛ صفر، که اتفاقا بودند در سفر کربلا… و در محرم و صفر نینوا…
آقای حسین؛
شما را ارجاع می دهم به خواندن متن “تهران؛ ۳ روز بعد از عاشورا” که متن قبلی صفحه اصلی وبلاگ است. فکر کنم با خواندنش درک کنید، برتری و ارجحیت نظام مردم سالاری دینی را بر نظام لیبرال دموکراسی ای که به آن معتقدید و اصولا قابل مقایسه نیستند با هم این دو.
اینی هم که می فرمایید “آیا ما به اقلیت ها اجازه میدهیم چنین مراسمی برپا کنند”
بله که اجازه می دهیم. اگر منظورتان از اقلیت، مثل مثالی که درباره شیعیان ترکیه زدید، اقلیت دینی است که هیچ کجا مثل جمهوری اسلامی به اقلیت های دینی بها داده نمی شود که با وجود جمعیت اندک شان نماینده داشته باشند در پارلمان و اگر از اقلیت، منظورتان فتنه گران است که باز هم، در هیچ کجا مثل این جا، با براندازان و مخالفان نظام مستقر، اینچنین با سعه صدر برخورد نمی شود. شما نگران لکنت زبان شان نباشید که ماشاءالله زبان درازی دارند.
………………..
قطعا اونها هم که به مقدسات توهین کردند راه خطا رفتند
این یه بحث یه روز دو روز نیست
کلا جامعه ما احتیاج به آموزش دموکراسی داره که همه به هم و مقدسات یکدیگر و عقایدیکدیگر احترام بزاریم
اگه اونها رادیکالی باشند شما هم رادیکالی میشید و این جامعه رو نابود میکنه و این
همون چیزیه که ما رو نابود میکنه
کاملا با فرمایش شما موافقم.
امام باقر (ع) و امام موسی کاظم (ع) در این ماه متولد شدند و قطعا میلاد ائمه شادی به همراه دارد.
ما کمی از میلاد مبارک این دو امام غافلیم!
جناب حسین!
ما احتیاج به آموزش دموکراسی نداریم و اصلا دموکراسی غربی را دون شان مردمسالاری دینی خودمان می دانیم و اگر جز این بود، انقلاب اسلامی اصلا به وجود نمی آمد.
آنکه باید دموکراسی را آموزش ببیند، اوباما و نتانیاهو و سارکوزی و… هستند!! البته در ذات دموکراسی، پرورش دیکتاتورهایی مثل سران نظام سلطه نهفته شده… یعنی که خوب آموزش دیده اند این جرثومه ها دموکراسی را!!
حالا شما داری ما را هدایت می کنی به این راه غلط و امتحان پس داده؟!!
۱۱۰* امام محمد باقر علیه السلام:
به تو خیانت می کنند، تو مکن. تو را تکذیب می کنند، آرام باش. تو را می ستایند، فــریب مخور. تو را نکوهش می کنند، شـکوه مکن. مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می خوانند، مسـرور مباش. آنگاه، تو از ما خواهی بود.
(بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۶۷)
دوستان؛
کلا حواستان به متن “چادر روز دهم” باشد!
ضمنا ستون یسار هم آپ شده!
بنازم تبریز را که در بصیرت هم طلایه دار ملت است . هشت دی ، سرآغاز موج خروشان نه دی گرامی باد
پیتزا (گفت و شنود)
گفت: تعدادی از مدعیان اصلاحات که به آمریکا و اروپا پناهنده شده اند نامه اعتراض آمیز شدیداللحنی خطاب به جبهه اصلاحات نوشته و منتشر کرده اند.
گفتم: چی نوشته اند؟!
گفت: نوشته اند اگر شعار تقلب در انتخابات دروغ بود چرا با این ادعا ما را آواره کرده و به خاک سیاه نشانده اید و اگر تقلب واقعیت داشت چرا می خواهید در انتخابات شرکت کنید؟!
گفتم: جبهه اصلاحات که انتخابات را تحریم کرده و فقط گفته است که افراد عضو این جبهه می توانند به صورت منفرد در انتخابات شرکت کنند!
گفت: معترضان در نامه خود نوشته اند؛ مگر جبهه اصلاحات چیزی غیر از مجموعه اعضای آن است؟! چرا باز هم قصد فریب و نیرنگ دارید؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! رئیس دادگاه از بازپرس مربوطه درباره پرونده یک کلاهبردار حرفه ای که هر روز با یک ترفند جدید کلاهبرداری می کرد، سؤال کرد و بازپرس در پاسخ نوشت، این متهم مثل «پیتزا» می ماند. جعبه اش مربع است، وقتی در جعبه را باز می کنی، پیتزای دایره ای درون آن است و موقع خوردن مثلثی شکل است!
یک سایت خوب با کاربرد آسان در مورد اوقات شرعی:
http://www.owghat.com/default.aspx
شبکه یک دکتر پورحسین را نشون میده؛
یاد مناظره ها افتادم.
بیچاره چه می کشید از نفهمی کروبی و موسوی!
موسوی شب مناظره با کروبی، کم مونده بود مجری بیچاره را بزند!
آره واقعا. همین که در مناظره مجبور بود، هر یک ربع به سوال شیخ بی سواد درباره ی وقت باقی مانده جواب دهد، خودش صبر و تحمل بالایی می طلبید. هیچ کس هم به حرفهای مجری گوش نمی کرد، هر کسی هرچی را که از قبل آماده کرده بود، همان را می گفت.
http://www.behesht.info/ceremony/be-hosn-o-kholgh.wmv
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد_
برای این متن ۶۰ نفر، ۱۵۳ کامنت گذاشته اند!
حسیـــــــــــــــــــــــــــــــــن
بسی خــــــــــــــــــــــــــــــندیدیم!!!!!
این نوشته رو خیلی دوست دارم
جند بار خوندمش تا حالا
هر بار هم اشک ریختم
طیب الله اخوی
ناز قلمت
ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الاالله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. و ای نیروهای مردمی! هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر و گرفتن مکانی را. با غرور و شادی بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت.
پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آوردهاند کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهارند. پیروزی و شکست بر آنان فرقی ندارد. امروز، روز هدایت نسلهای آینده است. کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است.
امروز، روزی است که خدا اینگونه خواسته است و دیروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا انشاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست، ما در مقابل آن خاضعایم و ما تابع امر خداییم و به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمیرویم.
مقام معظم رهبری، ۲۹/۱۱/۱۳۸۵
سلام واقعا سایت زیبایی بودش خدا خیرتون بده
اگه خواستید باهم تبادل لینک کنیم
یاحق
…
……………………..
عجب قلمی داری پسر!!!!!!
میدونی حسین آقا!
درگیری انصار حزب الله با دکتر سروش، دانشگاه تهران بودم. ظهور کارگزاران، دانشگاه تهران بودم و دوم خرداد و شورای اول شهر تهران و… دانشگاه تهران بودم. درگیری دوشنبه ۱۱ اسفند ۷۷ جلوی سردر اصلی دانشگاه تهران یادته؟ من وسط اون کشمکش ها بودم و تصویر خودمو بعدها در فیلم های وی اچ اسی که دفتر تحکیم اون زمان، به کل کشور ارسال میکرد دیدم. ۱۸ تیر کوی دانشگاه بودم. خوابگاهمون و اتاقمون درب و داغون شده بود. چهارشنبه ۲۳ تیر که یوم اللهی بود برای خودش و من همیشه ازون تعبیر به فتح مکه میکردم، بودم مرکز این یوم الله. این آقایی که الان چند دوره است در هیات رئیسه مجلسه و اون یکی دیگه جانبازی که قبلا تو بسیج دانشگاه ها بود و خیلی از مجلسی ها و رجال فعلی رو مثل نقل و نبات تو دانشگاه تهران و حتی تو اتاقامون داشتیم و باهاشون بحث و گفتگو داشتیم. یه بار بعد از سخنرانی سعید حجاریان تو مسجد دانشگاه، وقتی که اومد بیرون جلوشو گرفتیم و یه نقد کوچولو به صحبتاش کردیم. جواب نداد رفت. یادش بخیر… تحصن مسجد اعظم قم هم بودم. غائله دراویش قم یادته؟؟؟؟ خودستایی نباشه… وسط اون همه سنگ پرانی و جلوتر از نیروهای ویژه انتظامی سپر شیشه ای به دست، با یه چوب دست ساده رفتم جلو و… (غائله دراویش خوابید) یکی از نوشته هامو که به پیشنهاد یکی از دوستان برای کیهان ایمیل کردم، کیهان با تیتری درشت و با دو تا عکس و بدون یک واو کم کاست چاپش کرد. و… و… و….
آخ حسین!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در تماااااااااام وقایع پر چالش انقلاب بعداز جنگ در مرکز اتفاقات بودم. اما…
تا قیامت باید حسرت عدم حضور در ۹ دی تهران رو بخورم.
وقتی تصاویر پلاکاردهای مردمی رو شخصا توی اینترنت سرچ و واسه خودم جمع آوری کردم و ازش یه نمایشگاه تو شهرمون درست کردم نمیدونی چه غوغایی شد.
انگشتامو رها کنم همینطور واسه خودش به امر دل تایپ میکنه…
پس فعلا خداحافظ.