نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
بله! جریان انحرافی از هر دو موردی که بیان کردید، خیلی خوب الگو می گیرد!
انحرافی ها اساتیدِ فتنه گرِ کارکشته ای دارند؛
برای پاسخ سوال اولتان، مسئله این است که این جماعت دارند از یک منبع تغذیه می کنند. اصلا فتنه گر و منحرف از هم جدا نیستند.
(خدای ناکرده) اگر تعدای از فتنه گران و تعدادی از حامیان جریان انحرافی به مجلس بروند مجلسمان یک دست منحرف می شود!!!
البته باید آگاهی مردم را افزایش داد برای عدم تکرار مجلسی چون مجلس ششم!
اما مهمتر از همه این مسائل، شورای نگهبان است که انشالله اقدام انقلابی اش را شاهد باشیم.
اول: زیرا هر دو جریان هدفی واحد و
مشترک دارند؛ اگر چه وانمود می کنند راهشان از هم جداست.
دوم: تفرقه بینداز و حکومت کن! هرچند مبدع این سیاست، بریتانیای کبیر و خبیث می باشد ولی به نظر می رسد گاهی لازم است.
سوم: از پست صفحه اصلی جدا لذت بردم ولی روم نشد اونجا کامنت بذارم، نمی دونم چرا!
۱- چون فتنه گران می دونند که شکست می خورن. یعنی تجربه کردن که ملت میشناسنشون. پس باید آب زیر کاه باشند.
و انحرافی ها هم باطنشون همراه فتنه است. یعنی اگه خودشون رای بیارن شاید بشه به حساب این گذاشت که مردم گول خوردن. اما اگه فتنه رای بیاره یعنی اینا به هدفشون رسیدن.
۲- باید بهشون ثابت کنیم که گول ظاهرشون رو نمی خوریم.
مقابله با سه جریان فتنه،انحراف واختلاس…
منبع:http://yalasarat.com/vdchvvnz.23nqvdftt2.html
پاسخ اولی: چون هدف ها و پروژه های شان مشترک است و با هم خوب می توانند همکاری کنند و تعامل دارند. عملکردهای شان تکمیل کننده ی کار دیگری است. با هم به مجلس بروند، بازده مخرب کل تیم بالا می رود.
پاسخ دومی: جواب دادن به این سوال سخت تر از اولی است؛ چون سران فتنه که رسوایی عمومی پیدا کرده اند و بخت چندان با آن ها یار نیست اما همان طوری که شما اشاره کردید، جریان منحرف پیچیده بازی می کند و با فریبکاری. باید بیش تر هوشیار بود و روشنگری کرد درباره ارتباط این دو جریان با یکدیگر بین عموم مردم و هدف های مشترک شان.
کار خیلی سختی است و شاید هم نشدنی، اما اگر می شد دکتر را متوجه کرد و از حلقه انحرافی که این ها درست کرده اند، بیرون کشید، خیلی خوب می بود. می خواهیم از کارهای خوب دولت هم که دفاع کنیم، می ترسیم به پای جریان انحرافی نوشته شود و آنها سوءاستفاده کنند. برای انتخابات باید به این دو جریان، میدان عرض اندام هم نداد و این برمی گردد به این که نیروهای اصولگرا در هر شهری یک گزینه ی متعهد و انقلابی و مقبولی که هیچ گونه وابستگی به این دو جریان نداشته باشد را معرفی کنند. نخواهیم به آن ها میدان دهیم، یک جور وحدت در اصولگراها {سوای اختلاف سلیقه هایی که با هم دارند} را هم می طلبد.
به نظرم این جریان انحرافی و اون فتنه ها همه به یک چیز هستند و اون هم “ابلیس فراری” به خاطر همینه که مجبورند از هم طرفداری کنند.
اما کسی که ابلیس رو میشناسه مصادیقش رو هم میشناسه.
اول و آخرش میشه نتیجه گرفت اینا همشون سر و ته یه کرباسن.
ما دو تا نماینده داریم که یکیشون اصلاح طلبه یکی هم مثلا اصولگرا محسوب میشه.
ولی جفتشون به درد نخور شدن.
اون اصول گرا رو هم که فرستادیم مجلس، شده یه مشائی چی درست و حسابی!!
مردم هم چاره ای ندارن، بالاخره باید به یکی رای بدن دیگه.
شورای نگهبان در برابر تک تک افرادی که تائید صلاحیت میکنه، مسئوله.
با اجازه مسئول مربوطه!!
افراد آنلاین: ۲۰ نفر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام،
اول- خدا را شکر که در ایامی زندگی می کنیم. که برای تشخیص راه صواب از ناصواب میزان داریم . (میزان ولی فقیه زمان است) .پس همیشه حق و باطل را با میزان ترازو کن همانطور که تا کنون کردید. دوم -عوامل فتنه مشخصه دارند و برای مردم شناخته شده هستند.اما به ظاهر گروه انحرافی بیشتر انگی است که با هیاهو و جنجال به بعضی از اطرافیان رئیس جمهور زدند. لذا خواهشمند است در خصوص گروه انحرافی، مصداق و مشخصه ذکر کنید.
حسین قدیانی: هاشمی رفسنجانی و آقازاده هاش و مشایی و جوانفکر و کلا هر کوته فکری که بخواد غلط زیادی بکنه. هر کی حالا می خواد باشه. سران قوا یا سران فتنه یا من و تو! کلا دارم می گم…
برگه هامونو کی صحیح میکنید استاد؟!
آقای قدیانی من این ادعای آبکی شما را که “اینکه اگر رهبر امر کند، ما حتی از همسرمان هم طلاق می گیریم!!” برای اوّلین بار از آقای صدیقی و بعدش هم شما شنیدم که صحت این نقل قول در جایی اثبات نشده و طبق گفته خودتون یک ادعای آبکیه ، ولی تا دلتون بخواد نظیر این ادعاهای آبکی و حرفهای عجیب و غریب توی این چند ماه اخیر از دوستان شما زیاد شنیدم. به طور مثال:
آیت الله مصباح:بیش از ۹۰ درصد معتقدم احمدی نژاد سحر شده است.
یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از ۹۰ درصد معتقدم که او سحر شده است!”
“امام جمعه موقت شهر اصفهان: جریان انحرافی آرزوی قبضه مجلس را به گور میبرد.”
“آیتالله جنتی درخطبههای نمازجمعه تهران:
گروه انحرافی برای انتخابات پول توزیع می کند
خبرگزاری فارس: خطیب موقت نماز جمعه تهران بسیاری از فعالیتها و اقدامات گروه انحرافی را مقدمات انتخابات سال جاری دانست و گفت: جذب و توزیع برخی پولها توسط این گروه از چشم مردم پوشیده نیست؛مردم در صورت لزوم به حساب اینها خواهند رسید.”
“رییس قوه قضاییه اصافه کرد: حالا هم همین است. این جریان انحرافی در حالیکه جنگیری و رمالی را روشنفکری جا میزنند، در کمرنگ کردن نقش عالمان دینی و متخصصان علوم حقه تلاش میکنند. مسلما مقصود ما نفی عوالم باطن و عوالم معنا نیست اما یقین داریم اکثر قریب به اتفاق اینها شیادند.
وی تاکید کرد: این رمالها و جنگیرهایی که قوه قضاییه با آنها برخورد کرده، مصداق همین روایتند.
جریان انحرافی در مفاسد اقتصادی غوطهور است.”
“صدیقی همچنین گفت:
کسی بگوید من تقویتم در این است که در برابر حرف آقا چون و چرا داشته باشم این ضعف و ناتوان کردن دولتی است که پشتوانه مردمی دارند و اگر این پشتوانه را بردارد دولت برای چه کسی میخواهد دولت باشد، مثل دولت بحرین میشود ملت خود را میکشد و میخواهد دولت باشد تو دیگر برای چه کسی میخواهی دولت باشی؟
امام جمعه موقت تهران گفت: یکی از وزرای کابینه به من گفت ما معتقدیم اگر حضرت آقا حکم طلاق همسر آقای رئیس جمهور را بدهد، همسر رئیس جمهور برایش حرام میشود و رئیس جمهور نمیتواند به او دست بزند که این اظهارنظر با شعار “اللهاکبر، خامنهای رهبر ” نمازگزاران تهرانی مورد استقبال قرار گرفت.”
احمد توکلی رییس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی و نماینده تهران در دوره های هفتم و هشتم مجلس :
“الان اصلی ترین افراد دور دکتر احمدی نژاد را نگاه کنید، یا منحرفند یا متهم به فساد مالی یا هردو. این عدالت در توزیع قدرت است؟”
البته من حرفهای خیلی زشت ورکیکی هم از دوتا از مدّاحین اهل بیت شنیدم که از گفتنشون در اینجا معذورم. صدا وسیما هم به عنوان جایزه صدا وسیما داره برای اولین بار هر شب داره نوحه سرایی این آقایون پوشش میده.
خوب این چیزها شاید برای شما عادی باشه ولی برای من عادی نیست. من فکر میکنم مردم خودشون اونقدر قوه تشخیص داشته باشند که بدونند کی منحرفه، کی مومنه.
پاسخ سوال اول: اون دو جریان نقش مکمل و الاکلنگی دارند با یک نقطه اتکا البته در ظاهر با دو تابلوی متفاوت
پاسخ سوال دوم: نقد حرفهاو بیانات آنها و هم چنین دیده بانی رفتارهایشون و وادار کردنشون به پاسخگویی رفتارشون
چون سگ زرد برادر شغاله
حدیث قدسی: من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند.
امام علی(ع): دانش میراثی گرانبها و آداب زیورهای همیشه تازه و اندیشه آیینه ای شفاف است.
حدیث قدسی: بهشت را بر سه گروه حرام کردم: منت گذار، بخیل، سخن چین
سلام.جناب قدیانی محترم.اتهاماتی زدید که به هیچ شکلی نمی توانید آنها را اثبات کنید.امیدوارم لااقل خودتان به این اتهامات باور داشته باشید.راستی کوهی از تهمت هایی که در ۸،۹ ماه اخیر به اطرافیان دکتر وارد شد به چه سرانجام قضایی و حقوقی رسید؟؟
جواب سوال اول:اگر منظورتان از فتنه گران آنهایی بودند که با محوریت آقای هاشمی قصد سرنگونی دولت و سپس تسویه حساب با آقا را داشتند که قصدشان با اخراج دکتر احمدی نژاد از جمع اصولگرایان(۷+۸) و دنباله هایشان جبهه پایداری عملی شده است.این همان مدل دولت وحدت ملی یا راست صالح یا دولت ائتلاف ملی است که پرچمدار آن هاشمی بوده است.یعنی همه باهم بدون احمدی نژاد.وقتی این تاکتیک هاشمی جواب نداد و به دلایلی قالیباف و لاریجانی حاضر به اجرای آن نشدند آنوقت موسوی با تاکتیک دیگری اما برای همان هدف یعنی حذف احمدی نژاد وارد انتخابات شد.در نتیجه با این مقدمه باید متوجه باشید که چه کسانی برای وردو به مجلس از سوی هاشمی ترجیح داده می شوند.
جواب سوال دوم:بزرگترین انحراف حذف احمدی نژاد از صحنه سیاسی ایران است.زیرا با حذف احمدی نژاد عملا رهبری با مشتی بی عرضه حرف مفت زن حزب اللهی و مشتی سیاست مدار برانداز و البته مردمی که از فقر و فساد و تبعیض ناراحتند تنها خواهد ماند. اصولا ورود هاشمی به انتخابات سال ۸۴،ورود موسوی به انتخابات ۸۸،فتنه بعد از انتخابات که البته براندازی هدف نهایی آن بود همه بخاطر حذف احمدی نژاد بوده است.امروز هم هیچ چیز عوض نشده تنها بازیگران آن تغییر کرده اند.آقایان حذب اللهی ببینند هدف جریان فتنه توسط چه کسانی پیگیری می شود.آنوقت خواهید فهمید که چه کسانی به هم افزایی با فتنه گران مشغولند.
حسین قدیانی: فکر کنم کسانی که به شماها گفته اند بروید و کامنت هایی از این قبیل بگذارید، تذکر داده اند که غلط ننویسید و فاصله کلمات را رعایت کنید. حتما از پول مد نظر، رقمی کسر می شود به خاطر این اغلاط.
“حتما از پول مد نظر، رقمی کسر می شود به خاطر این اغلاط.”
من نمی دونم حکمتش چیه که تا یک کلمه در این وبلاگ درباره جریان منحرف نوشته میشه، یکهو سیل کامنت های حمایت از این جریان، روانه قطعه میشود. حرف های عجیب و غریبی هم میزنند، اینگونه کامنت گذاشتن های شان، بیش تر درستی متن ها را تایید و ثابت می کند و جریان مورد حمایت شان را رسوا.
حسین قدیانی: همه را مثل خودشان هالو گیر آورده اند!! وقتی که از دولت، تعریف می کنیم، نیستند، وقتی که از هاشمی انتقاد می کنیم، نیستند، اما کافیه که یه چیز درباره مشایی بنویسیم؛ پیداشون می شه یه هو!! همچین هم روزنامه نگارانه کامنت می گذارند که!! فکر کنم برای اینکه تابلو نباشن اینقدر، یکی بهشون گفته که کلمه ها رو به هم بچسبونید و یکی ۲ تا غلط املایی داشته باشید!! تریپ سازماندهی شده و تشکیلاتی نداشته باشه!!
خب آقای قدیانی!
چرا اتهاماتی می زنید که به هیچ وجه نتوانید اثبات کنید؟!!!
🙂
بزرگترهایشان با هاشمی همسفره اند، اینها اینجا برای ما کامنت ضد هاشمی می گذارند!!!
تنها چیزی که می شود به این ها گفت: همان جمله ی “در زمینه «رو» جریان منحرف، روی سران فتنه را سفید کرده” است.
درباره ی این که روزنامه نگارانه کامنت می گذارند هم، بعضی وقت ها از کامنت هایی که می گذارند، واقعا خنده ام می گیرد که انگار دارند برای خبرگزاری آسوشیتدپرس، خبر ارسال می کنند. یک نگاهی بیاندازید به کامنت این”منتقد”. ردیف کرده که فلانی بهمان گفت و بهمانی فلان. در قسمت کامنت های متن “احمدی رفسنجانی” خودشان را حسابی خار و خفیف کردند و ماشاءالله از رو هم نمی روند.
جناب آقای قدیانی.برادر محترم.من مخلص پدر عزیز شما هستم.شما در مورد بنده اشتباه فکر می کنی؟؟خدا شاهده کسی به من نگفته بیام اینجا کامنت بگذارم.من شما رو دوست دارم و همیشه به وبلاگتون سر می زدم و می زنم.و فکر می کنم در این مورد(جریان انحرافی) که مقدمه حذف احمدی نژاد از صحنه سیاسی کشور ماست اشتباه می کنید.برای همین هم در این مورد نظرم رو بهتون می گم. در موارد دیگه سکوت بنده از رضایته. این به این معنا نیست که بقیه نوشته های شما رو نمی خونم.نمی گم همه اونهارو ولی تعداد زیادی از نوشته هاتون رو خصوصا اونایی که کوتاه هستند، می خونم.فکر می کنم ما در بعضی مسائل سیاسی درجه دوم با هم اختلاف سلیقه یا عقیده داشته باشیم.فقط همین.شایدم بعضی کلمات تند و غیر مودبانه در کامنت هام پیدا بشه که خود شما حذفش کن.اصلا اگه دلت نخواست کامنت های منو کلا تایید نکن و فقط خودت بخون. بنده لااقل سازماندهی شده نیستم.شاید ما جزو غیر سازمانیشون باشیم.پدر بزرگوار شما هم جزو غیر سازمانی ها بود مگه نه.در هر صورت خدا شاهده من قصد ناراحت کردن شما رو ندارم.اگه گفتم حزب اللهی … خدا شاهده منظورم شما یا امثال شما نبودین.اصلا کلا نباید اون کلمات رو به کار می بردم، اشتباه کردم.حرف های دیگه ای در مورد چگونگی روند تشکیل جبهه متحد و کنار گذاشتن غیر موجه دکتر احمدی نژاد می خواستم بگم که منصرف شدم.در هر صورت همه ما شهدا و امام شهدا رو دوست داریم.آقا رو دوست داریم.دکتر احمدی نژاد رو هم هممون دوست داریم.انتخابات و این حرف ها درجه دومه. خدا به همه ما توفیق بده.
حسین قدیانی: دوستان محترم و هوشیار! این کامنت را با دقت و بصیرت مضاعف بخوانید. همین!
کجای کامنت مهدیار فاصله کلمات رعایت نشده؟ کم آوردی شروع کردی به گیر الکی دادن؟ خودتو به یه چشم پزشک نشون بده.
آقای قدیانی من چون بصیرتم کوچولوه، مضاعفشم کنم چیز قابل ملاحظه ای نمیشه اماچون اول کامنت دوم “مهدیار” را خواندم چیز خیلی خاصی به نظرم نیامد. اما دوم که کامنت اولشان را خواندم ایشان جوری صحبت کرده اند که انگار قبل از آمدن دکتر احمدی نژاد، هیچ کس به این ملت خدمت نمی کرد و هیچ کس دور و بر رهبری نبود که گوش به فرمان ایشان باشد و ملت و مردمی کلا ناراضی. انگار کلا از دکتر به بعد انقلاب شد و همین دیگه۱ ما البته خدمات دکتر را قبول داریم و سپاس می گذاریم اما یعنی ملت همه کشک!!!
حالا برم دوباره کامنت دوم شان را بخوانم
اول به مهدیار بگم که بعد از نقطه یه فاصله لازمه!
دوم به داود بگم که اینی که به مهدیار گفتم رو ببینه!
سوم به مهدیار میگم که بروووووووو!!!!! ما خودمون مشکی هستیم!
چهارم به داود میگم که حداقل برای ضعیفی چشم، چشمپزشک هست؛ برای ضعیفی بصیرت چه گِلی میخوای به سر کنی؟!
آخر به جفتتون میگم؛ خونی که در رگ ماست؛ هدیه به رهبر ماست
ایشون (مهدیار) می تونستن کامنت دومشون رو خصوصی بذارن اگه به اون چیزی که می گن اعتقاد دارن. در ثانی خیلی مصنوعیه این کامنت همچی یه جورایی از روی اکراه نوشته شده. اگه احمدی نژاد در جای خودش نیاز به حمایت داشته باشه که داره، هیچ کس بهتر از داداش حسین ازش حمایت نکرده و بالعکس. پس خواهشا” کاسه ی از آش داغ تر نشیم و جریان رو انحراف در انحراف نکنیم!
در خصوص دو سئوالی که فرمودید. پاسخ به گمانم روشن باشه و بقیه ی دوستان هم گفتند.
به نظر می رسه شناخت مفاهیم جریان انحرافی و فتنه مهم تر از مصادیقش باشه هرچند که در این مورد شناخت مصادیق هم بسیار حائز اهمیته. لکن وقتی مفاهیم خوب شناخته شد تشخیص مصادیق بسیار کار راحتی خواهد شد. حکایت این ها مثل ویرورس و بدن مهیا و آماده برای رشده.
از اون جایی که در مثال مناقشه نیست و با عرض پوزش از جناب ویروس یا حتی جناب انگل! این مثال رو می زنم:
ویروس که می تونه همون فتنه گرها باشند با ورود به بدن جریان انحرافی شروع به (هم افزایی) می کنه و اگه قسمت هایی از بدن هم سالم باشه اون ها رو گرفتار می کنه و هرچه نقش گلبول های سفید موثر تر باشه درصد موفقیت ویروس کمتر. پس وظیفه ی ما اینه که در عین حالی که حکم داروی تلخ رو برای قسمت های سالم بدن داریم نیشتر هم دستمون باشه که هر جا لازم شد و نیاز بود و بدن عفونت کرد عملیات جراحی هم انجام بدیم.
کامنت دومشان همان کاری است که جریان انحرافی انجام میده. به به و چه چه برای شهدا و امام و …
با شعار نویسی جدید بروزم
…
حسین قدیانی: خوابش را ببینید که بگذارم «قطعه ۲۶» محل جولان امثال شما دوزاری ها شود!
پاسخ سوال یک :
اولا اینها میدانند که نظام دیکتاتور نیست و با آنها چماقی برخورد نمیکند لذا در پناه رافت اسلامی جرات جولان و تقلا به خود میدهند . به عنوان نمونه اگر کسی یک مورد فقط یک مورد همانند این جریان در کشورها غربی و عربی نشانی داد که هم از نظام ارتزاق و هم بر علیه آن کار کند ، صد تا صلوات برای امواتش به گردن من . تصریح دارم بر لفظ ” این جریان ” چرا که تفاوتی در ماهیت جریان انحرافی و فتنه و …. نیست .
دوما خیلی خوب فهمیده اند که این نظام تنها نمونه واقعی دمکراسی در دنیا است و راه مقابله با یک نظام دمکراتیک از مسیر قوانین خود نظام میگذرد . نفوذ هر چه بیشتر به درون لایه های نظام ، این جریان را هم مصون از برخورد میکند و هم کارائی بیشتری برای اجرای هدف پلیدش که چیزی بجز حذف رهبری و ولایت فقیه از نظام نیست میبخشد .
پاسخ سوال دوم :
اولا روشنگری هر چه بیشتر و تشریح ماهیت و حقیقت این جریان با تمام نامها و ظواهر آن برای مردم است .
دوما تلاش برای افزایش حضور دلسوزان بی ادعا و بی منت و نمایندگان واقعی مردم در مجلس
یک سوال هم من دارم :
با وجود اینکه جریان انحرافی – فتنه از عمق دل به اسلامی بودن و دیکتاتور نبودن نظام
باور دارد ، چرا در جهت تضعیف و مخالفت با آن کوتاهی نمیکند ؟
پاسخ خود من این است :
هیچ چیز بجز لقمه حرام با آدمیزاد چنین معامله ای نمیکند .
در صحرای کربلا خود عمر سعد ملعون و بسیاری از سران لشکرش میدانستند که حسین ( ع ) فرزند فاطمه و بهترین خلق خدا روی زمین است اما با غیظ و کینه سر او را از قفا بریدند . مگر نه این بود که خود امام به آنها گفت که شکم های آنها از حرام پر شده است .
یک دعا برای جناب مهدیار :
از این تیکه من ناراحت نشو دوست عزیز ولی فکر میکنم شما به اندازه ارتفاع یک پیت حلبی نیاز داری که از بالا به دور و برت نگاهی دوباره بندازی . من از خدا میخواهم که پیت حلبی را خیلی زود پیدا کنی .
دوست من دولت ها می آیند و میروند آنچه ماندنی است ولایت فقیه است .
الهی که همه دولتهای هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد فدای یک روز زندگی بیشتر ولایت فقیه شوند .
شاید چسباندن کلمات به هم نمونه ای از حرکت با ” چراغ خاموش ” شان است!
میگم بد نیست چراغ قوه ای براشون روشن کنیم! یکهو به در و دیواری ، جایی نزنن هر چند که فکر کنم مثل هواپیماهای آمریکایی تو طبس به خودشون میزنن!
تحلیل درستی داشتید….
دو سوال آخر هم جای بحث داره….
چیزایی که قبلاً این جا و از شما و دوستان یاد گرفتیم….
اینه که اصولاً اصحاب فتنه ۸۸ ، کارگزاران و جریان انحرافی همه از یک قماشند…….
اهداف شان یکی است ! حالا هر کدام شان پشت یک شعار و شعارهای پر زرق و برق ، یا گاهاً با ادبیات دینی وارد می شوند…..
اما هر کدام شان که در بهارستان راه پیدا کنند انگار آن دیگری راه پیدا کرده است…..
یک سوال الان به ذهنم رسید….
که چرا بعضی از این منحرفین به آقا که می رسند به جای استفاده از “ولایت فقیه” از واژه “ولایت” استفاده می کنند؟!
یعنی فقیه بودن ایشان را قبول ندارند؟!
در مورد سوال دوم باید روشن گری کرد….
باید اهداف شان را بشناسیم و بعد درست بیان کنیم در جامعه….
اما در مورد این جمله آقا مهدیار:
” با حذف احمدی نژاد عملا رهبری با مشتی بی عرضه حرف مفت زن حزب اللهی و مشتی سیاست مدار برانداز و البته مردمی که از فقر و فساد و تبعیض ناراحتند تنها خواهد ماند.”
اینا ۲ چیز مد نظر شونه و می خوان دشمن اینو بگه ، که دور آقا کسی نیست و همه بی خاصیتند.در این صورت علی می مونه و حوضش…..
پس زدن رهبری دیگه کاری نداره …
و دوم این که مردم تصور کنند که همه مسولین بد هستند و دور آقا هم که هستند…..
اگه اونا کارایی ندارن و بی عرضه اند پس آقا دور از جونشون ،مثل خودشونه…..
البته اینا که گفتم خیال خام….
در ضمن این اسم چیه که از در و دیوار می شنوند رو خودشون می زارن….
آخه بگو تو رو چه به مهدی یار…..