گلشیفته/ دختر بهزاد فراهانی، خواهر ناتنی احمد رضایی، یا بازیگر بی وطن ابراهیم و رسول؟!

گلشیفته فراهانی یک بازیگر است که همچنان دارد «فیلم» بازی می کند، اما نه برای غربی ها، که اتفاقا برای خود ما. برای پدرش. برای محسن رضایی. برای جنگ… و آری! هنوز هم برای ابراهیم حاتمی کیا و رسول ملاقلی پور. آنچه این روزها این هنرپیشه دارد انجام می دهد، هرگز چیز جدیدی نیست، بلکه وی مشغول ادامه بازی در فیلم های «به نام پدر» است و «میم مثل مادر»، تنها با یک تفاوت که این بار، به جای بازی در «سینمای ضد جنگ»، قدمی به پیش برداشته، پرده پندار نقره ای را کنار زده و کار را یک سره کرده و ترجیح داده در «سینمای ضد جبهه» فعالیت کند. اگر جنگ، آنقدر سیاه و کثیف و زشت و آلوده و بی رحم و لامروت و نکبت است، اگر جنگ یعنی «مین» در فیلم «به نام پدر» و اگر جنگ یعنی «میم مثل مادر»، اساسی ترین سئوال این است؛ چرا گلشیفته فراهانی باید در این کشور، و چرا احمد رضایی باید در این دنیا، باقی بمانند؟! واقعیت این است که گاهی در گناهی که بعضی ها انجام می دهند، خیلی ها سهیم اند؛ خیلی ها! آنچه امروز گلشیفته دارد انجام می دهد، و آنچه دیروز احمد رضایی انجام داد، هر ۲ خودکشی در دیار غربت است. احمد رضایی، واقعیت آن چیزی بود که گلشیفته داشت بازی اش را می کرد. امروز هم چیز زیادی عوض نشده، الا اینکه گلشیفته، فیلم هایی که در آن مشغول بازی بود، جدی گرفت و واقعیت فرض کرد. گلشیفته آنقدر در «به نام پدر» و «میم مثل مادر» زیبا و البته جدی بازی کرد، که دیگر یارایش نبود از «کالبد نقش» بیرون بیاید. نه فقط جو، بلکه می خواهم بگویم موج، -شاید هم «موج مرده»- او را گرفت و دستش بگرفت و تا دیار از ما بهتران، پا به پا برد… نه مادر، که «میم مثل مادر»! رسول ملاقلی پور که دیگر دستش از دامن دنیا کوتاه شده، اما حتی ابراهیم حاتمی کیا هم قادر نیست کات کند بازی امروز گلشیفته را. حالا دیگر، بازیگر از کارگردان، متاثر از بدفهمی های زمان، پیشی گرفته است و دیگر به ضد جنگ بودن، رضایت نمی دهد، و ضد جبهه می شود. ضد حجاب می شود. ما بی آنکه قصدش را داشته باشیم، او را کشاندیم پابوس مجسمه آزادی. قصد ما این نبود، اما نتیجه بدیهی کار ما همین بود! اگر ما به او آموخته بودیم که جنگ، هیچ رهاوردی ندارد، الا اینکه پایش را از او بگیرد، -آنهم نه با مین بعثی ها، که با مین پدر!- او خود بلد است بیاموزد که لابد حجاب هم برایش هیچ ارمغانی ندارد، الا اینکه دست و پای آزادی اش را ببندد. از شما خواهش می کنم دگربار با دقت بیشتری، فیلم های مشهورتر سینمای ضد جنگ را ببینید؛ آیا در سانس غرب، جز این است که گلشیفته دارد ادامه می دهد همان سکانس ها را؟! گاهی شاگرد از استاد، پیشی می گیرد و گاهی بازیگر از کارگردان. نمای امروز گلشیفته، ادامه منطقی همان سینماست. او فقط کمی جسورتر شده است و این جسارت را دارد که پلان به پلان، بدون کارگردان، ادامه دهد بازی اش را.

***

نه عزیز من! اشتباه نمی کنی. درست حدس زده ای. می خواهم در این نوشته، به جای گریبان دشمن، حتی به جای یقه بی یقه گلشیفته فراهانی و احمد رضایی، حال خودی ها را بگیرم. حال سینمای ضد جنگ را. به من بگو که در سینمای ضد جنگ، کجای دفاع ۸ ساله ما مقدس است، که گلشیفته و گلشیفته ها باید به آن و آرمان های آن، وفادار بمانند؟! اگر ارتفاع، پست است و اگر موج، مرده، اگر مادر «میم مثل مادر» سرنوشتی جز درد و غم و داغ و در به دری ندارد و اگر جنگ، این همه نامرد است که در «به نام پدر» دیدیم، جز این حق نداریم ببینیم گلشیفته فراهانی را. حق با اوست. حق به شدت با اوست. به من هم اگر جنگ را اینگونه آموخته بودند و اگر من هم گمان می بردم که «نسل سوخته» ام، یا با احمد رضایی، جانم را می کشتم یا با گلشیفته فراهانی، وجدانم را. منتهی قبلش یک قیام درست و حسابی به پا می کردم علیه وصیت نامه پدرم! اول زهرم را می ریختم و بعد می رفتم؛ یا مثل احمد رضایی، به «دیار باقی» یا مثل گلشیفته فراهانی به «دیار یاغی».

***

نه عزیز من! داری اشتباه می کنی!! اتفاقا حالا که ابراهیم حاتمی کیا به نقد اصغر فرهادی بلند شده، وقت چنین درددلی است. اصغر فرهادی، نه «ققنوس آوینی» بود و نه کارگردان «آژانس شیشه ای». او دارد برای غرب، قصه دروغ های ریز و درشت ما را روایت می کند. او به اسکار فکر می کند. او دارد «زندگی ما» را سیاه نشان می دهد، اما «روایت فتح»، «جنگ ما» را سیاه نشان نمی داد. این کار بر عهده سینمای ضد جنگ است. ما روایت آوینی را نشان گلشیفته ندادیم، بلکه از او در سینمای ضد جنگ، بازی گرفتیم و به او آموختیم که جنگ، مختصر و مفیدش یعنی مرگ، یعنی ننگ، یعنی مین، یعنی زمین آلوده. این همه در حالی است که اگر جنگ ما نبود، زندگی ما هم نبود؛ بار گناه کدامیک، سنگین تر است؟! آنکه دارد زندگی ما را سیاه نشان می دهد، یا آنکه دارد جنگ ما را؟!

*** *** ***

آقای حاتمی کیا! شما به اصغر فرهادی انتقاد داری، اما ما به شما انتقاد نداریم، نقد نداریم، درددل داریم. درددل های تند و تیز. پس خوب گوش کنید.

یک: وقتی به بهانه دفاع از فیلم «یه حبه قند»، طعنه «خروس نشان» را در نقد کارگردان «جدایی نادر از سیمین»، قشنگ آمدی، این سوی سنگر، خیلی ها خوش خوشان شان شد، که حاتمی کیا، مثلا عجب حالی از فرهادی گرفت! از همین خیل، برخی تعبیر کردند که حاتمی کیا با این نامه، پیامی جز این نداد که؛ «من هر چه باشم، درون مجموعه ام». نگارنده اما اگر چه در همین سنگر و همین مجموعه، لیکن در منظری جدای از این منظومه، متنی کوتاه نوشتم و فقط بسنده کردم به ۲ جمله؛ اول/ «حاتمی کیا حسود نیست، یعنی کارگردان آژانس شیشه ای، اگر هم بخواهد، نمی تواند حسادت کند». دوم/ «حاتمی کیا خودش در معرض خطر حسودان است». با این همه، آن سوی سنگر، همان جماعتی، شما را حسود خواندند، که به نشانه تشکر از آثار سینمای ضد جنگ تان، زیاد برای تان کف زدند که؛ ای ول! خوب داری حال جنگ -تو بخوان جبهه!- را می گیری. من اما فرصت مغتنمی است که اعتراف کنم اصلا از نامه تان خوشم نیامد. اصغر فرهادی دارد کار خودش را می کند، همچنان که رضا میرکریمی. اگر «جدایی نادر از سیمین»، نشان دهنده دروغ گو بودن کارگردانش، و نه هم وطنانش است، مع الاسف فیلم «یه حبه قند» هم هرگز تراز سینمای انقلاب اسلامی نیست. خوشبختانه رضا میرکریمی عزیز هم درباره این فیلم، چنین داعیه ای ندارد و در «یه حبه قند» بیش از هویت انقلابی، دربند سنت اسلامی، ایرانی است. البته کتمان نمی کنم که سینمای انسانی و فطری میرکریمی را، همچون سینمای پاک و زلال مجید مجیدی دوست می دارم، اما باز کتمان نمی کنم که دلم برای سینمای جنگ، تنگ شده. سینمای جبهه. سینمای «مهاجر» و سینمای «دیده بان». کارگردان ما اما، مشغول سینمای ضد جنگ است تا به ما نشان دهد که جنگ، خیلی بد است! انگار که ما نچشیده ایم مزه تلخش را و نکشیده ایم یتیمی اش را و نمی دانیم جنگ چقدر بد است! گاهی هم البته کارگردان ما خودش را به بهانه مدح، خرج نقد می کند، یا گیرم که بالعکس!!

دو: آقای حاتمی کیا! بگذار این درددل، کمی جسورانه تر باشد. اگر تو حق داری که فرانسه دوستی و بی بی سی خواهی امثال اصغر فرهادی را برنتابی، ما اما چندی است عادت کرده ایم جنابعالی، اگر نه با بی بی سی، که بعضا با بی بی سی پرستان، گفت و گو که چه عرض کنم، درددل کنی! همان کسانی که معتقدند؛ ۸ سال دفاع مقدس، نه فقط مقدس نبود، که جز برادرکشی، چیز دیگری نبود! نمی دانم در پشت صحنه کدام فیلمت، نشسته بودی به زیارت عاشورا، اما خوب می دانم جماعتی که تو با آنها گفت و گو می کنی، نوشتند؛ «باید زیارت عاشورای دیگری نوشت، عاری از روح خشونت». اصولا راه اصغر فرهادی از «برج ایفل» می گذرد؛ گله از او نیست، گلایه از کسانی است که چندی است «دعوت» شان دیگر به سوی «برج مینو» نیست. گلایه از کسانی است که از خوبی های جبهه یاد نمی کنند، الا اینکه بگویند جنگ بد است. گیرم که «دعوت» فیلم خوبی بود، و مگر در مقام مقایسه با «جدایی…»، «یه حبه قند»، فیلم بدی است؟! سخن بر سر تعهد است. بر سر وظیفه. اصغر فرهادی دارد خیلی خوب و قشنگ، رسالتش را انجام می دهد. این وسط رسالت شما چیست؟! بر فرض، ما جنگ را ندیده ایم، شما که دیده اید؟! جنگ، «به نام پدر» بود، «میم مثل مادر» بود، یا از آن سو، «اخراجی ها» بود، چه بود؟! ما باید «روایت فتح» را باور کنیم یا چه چیز دیگری را؟! در این گیر و دار، یکی هم به هنر شما دل مان خوش بود، اما چندی است که دیگر، نمی گویید جبهه خوب است، فقط بدی جنگ را نشان مان می دهید. بدون اندک التفاتی از ناحیه شما، اینقدر در مدح تان نوشته ام که جای این درددل برایم محفوظ باشد. این نوشته، باطنی دارد و ظاهری. لطف کنید تلخی بیرونش را ببخشید به شیرینی درونش.

سه: آقای حاتمی کیا! هرگز نمی توانی اوج بد بودن جنگ را نشان بدهی. جنگ از آنچه تو به تصویر می کشی، خیلی نکبتی تر است. خودت هم این را می دانی! اصلا بی خیال عملیات محرم سال ۶۱ هجری شمسی در دشت شرهانی. عملیات محرم سال ۶۱ هجری قمری در دشت نینوا هم، خیلی بد تا کرد با دل یک دختربچه ۳ ساله. آن روزها نعل اسب، کمتر از مین این روزها، وحشی نبود. چه می گویم که در برابر زینب، سری به نیزه بلند بود. راستی! اگر بنا بر گفتن واقعیت های جنگ است، آیا «ما رایت الا جمیلا»ی پیامبر انقلاب حسین، دروغ است؟! آیا مادر شهیدی که به خامنه ای می گوید؛ «حالا که هر ۴ بچه ام را تقدیم اسلام کرده ام، امری اگر دائر شد، روی جان من پیرزن هم می توانید حساب کنید»، دروغ است؟! کجا گلشیفته فراهانی، بازیگر نقش عشق بود که حالا نخواهد کشف حجاب کند؟! تو کجای جنگ را نشانش دادی؟! مین پدرش را که پای خودش را گرفت؟! پس تکلیف «ما در جنگ، حتی برای یک لحظه هم نادم نمی شویم»، چه می شود؟! پس تکلیف «روایت فتح» چه می شود؟! ای داد! ای داد! جنگ را می بینیم و ضد جنگ را می بینیم و هجو جنگ را می بینیم، اما آنچه نمی بینیم، «ما رایت الا جمیلا»ی روزگار عاشقی است.

چهار: آقای حاتمی کیا! گلشیفته دارد ادامه «به نام پدر» را بازی می کند. شما اگر در فیلم خودتان، به او اجازه ندادی که یک کشیده بر صورت پدرش، به جرم جنگ، یعنی به گناه جبهه بزند، اما حالا، فیلم شما را ادامه داده و رسیده به اینجا، جایی که خیلی خوب دارد سیلی می زند. شما هم دیگر نیستی که به او حالی کنی؛ باباجان! اینقدر هم حالا بد نبود جبهه و جنگ! شما دیگر نیستی که به او حالی کنی؛ باباجان! حالا من یک فیلمی ساختم، اما آن مین را اگر پدرت نمی کاشت، دشمن می آمد و با زور، حجابت را برمی داشت و خودت را می کشت.

پنج: آقای حاتمی کیا! کاش موج جبهه و جنگ، گلشیفته را می گرفت. کاش موج زنده، گلشیفته را می گرفت. کاش موج ضد جنگ، «موج مرده»، نمی گرفت گلشیفته را. یادت هست فلان دیالوگ موج مرده را؟! یکی را که می شود محسن رضایی در نظر گرفت، دارد گله می کند که؛ «ما رفتیم جنگ، بچه های مان دست شما بودند. شما کم کاری کردید». خدا می داند که چقدر با صورت این مسئله، مشکل دارم، اما چون فریضه شده ظاهرا از این حرف ها زدن، این جمله را اینگونه هم می توان گفت که؛ «شهدا رفتند جبهه. فیلم شان دست شما بود. شما کم کاری کردید». آری! سینمای جنگ، کم کاری کرد، اما در عوض، سینمای ضد جنگ و هجو جنگ، بیش فعالی داشت. این سینما، زشتی جنگ را به امثال گلشیفته نشان داد، اما قشنگی جبهه را نگفت. داد را بر سر دوست زد، اما «دا» را بلند نکرد بر فرق دشمن. قلم داشت، اما علم را نشان نداد. دوربین داشت، اما به جای زمین، قناعت کرد به مین. احمد رضایی را دید، -می خواهم بگویم احمد رضایی را هم درست ندید!- موج مرده را ساخت، اما هیچ اشاره نکرد به «راهیان نور». به همان نسل که فصلی بعد از این، از یک چهارشنبه معمولی، یوم الله ۹ دی ساخت.

شش: آقای حاتمی کیا! «پیرجوان زخم چشیده» اگر بیشتر از خمینی، فدایی نداشته باشد، کمتر ندارد. بیشتر دارد که کمتر ندارد. اینکه گفتم، اتفاقا بیشتر ناظر بر بزرگی خمینی بت شکن است و انقلاب اسلامی اش و دفاع مقدس اش. البته می دانم! خوب می دانم تا نسل من از این حرف ها می زند، کنایه های شما و امثال شما شروع می شود. خودتان گاهی از این حرف ها بزنید، بلااشکال است، اما وای اگر ما، بخواهیم از این حرف ها بزنیم؛ یکی یکی شروع می شود زخم زبان ها که؛ خیبری سوز داره، دود نداره! دود موتور همت، بوی عطر شاه عبدالعظیم می داد، اما دود موتور شما خفه می کند مرا! چفیه انداخته های جبهه ندیده! آن کس که شما «سید شهیدان اهل قلم» می خوانیدش، ما به او می گفتیم «مرتضی»! یک روز اگر جبهه می بودید، این همه جنگ، جنگ نمی کردید!

هفت: آقای حاتمی کیا! این حرف ها را به نسل من نزن، به خدا بزن. تقصیر تقدیر خدا بود! ما ۳۰ ساله ها، آن زمان، فقط ۳ سال مان بود. چه کار باید می کردیم، اگر الان، نمی خواستیم طعنه بعضی ها را بشنویم؟! نه، شما بگو! چه کار باید می کردیم؟! آیا با پستانک باید می رفتیم منطقه عملیاتی میمک؟! آیا با پوشک باید می رفتیم شکار موشک؟! آیا با سه چرخه باید می رفتیم شلمچه؟! آیا با گهواره باید می رفتیم پاوه؟! آیا با آب دهان آویزان باید می رفتیم ارتفاعات قلاویزان؟! آیا با تفنگ آب پاش باید می رفتیم به جنگ نفتکش ها؟! هی خدا! ای خدا! دوست دارم مثل قهرمان «از کرخه تا راین»، داد بزنم که؛ خدایا! من از تو شاکی ام.

هشت: آقای حاتمی کیا! چه کسی می گوید نسل من در جنگ نبود؟! چه کسی می گوید نسل من بد تربیت شد؟! از نسل من، آنکه خانواده شهید است، سند جبهه بودنش، درد یتیمی است. از نسل من، آنکه بسیجی است، سند جبهه بودنش، کفنی است که در یوم الله ۹ دی پوشید. از نسل من، آنکه ایرانی است، سند جبهه بودنش، کاروان راهیان نور است، که حتی بعد از جنگ هم جبهه نسل شما را رها نکرد. چه کسی می گوید نسل من بد تربیت شد؟! پدر ما در جبهه بود، مادر ما که نمرده بود. پدران ما به شهادت رسیدند، مادران ما که هستند. نکنید این توهین را به نسل من. نزنید این زخم را بر پیکر مجروح نسل من. شما هم اگر زخم نمی زنید، به دوستان تان بگویید که این همه اهانت نکنند به مادران نسل من. موتور ما، موتور جدیدی نیست. دود با دود هیچ فرقی ندارد. قصه این است که ما در فتنه ۸۸ باید به جای بعثی ها، با بعضی ها می جنگیدیم. جنگ ما، تحمیلی نبود، تحلیلی بود. جنگ ما سخت تر بود. کسی ساندیس خوردن شهدا را ندید، اما دلاوری و رشادت و شجاعت و ایثار و نثار ثار نسل مرا، گره زدند به یاوه های بی اساس. این بار، سینمای ضد جنگ، نه بعد از جنگ، که در حین جنگ، و نه در عالم فیلم، که در میدان واقعیت رخ داد. بودید؟! دیدید؟! شنیدید؟! قبول ندارید که شهدای نسل من، از همت و باکری مظلوم ترند؟! فقط گاهی که از دست رسانه ملی درمی رود، نشان شان می دهند؛ گاهی تک و توک، نیمه شبی، یعنی که راز مظلوم بقای انقلاب. بی اهمیت تر از راز بقای کوسه های ماهی خوار. نسل من، سلام نکرده، باید از «دیروز، امروز، فردا» خداحافظی کند و به بینندگان برنامه ۹۰ سلام کند!! کتمان نمی کنم که احمد رضایی و گلشیفته فراهانی از نسل من اند، اما نسل من، نه از نسل آقازاده هاست و نه از نسل بازیگرزاده ها. نسل من در فصل ۲۳ تیر ۷۸ و ۹ دی ۸۸ نشان داد که پای دین و زمین پدرانش، حتی پای تفنگ و اسلحه و نارنجک و مین پدرانش ایستاده است. وقتی آتش بدل به گلستان می شود، «ابراهیم» باید «روایت فتح» کند. نبرید خلیل خدا، گلوی اسماعیل را، و الا می فهمید «ما رایت الا جمیلا» یعنی چه. لطفا برای رقیه، از خوبی های «عموعباس» بگویید. خشونت جنگ را گودی قتلگاه، به اندازه کافی نشانش داد. ما زندگی را به جنگ بدهکاریم. فیلم ضد جنگ، یعنی فیلم ضد زندگی. جنگ ما جز جبهه، هیچ واقعیتی نداشت. تا گلویی بریده نشود، به هیچ مجاهدی، نمی گویند «شهید». جنگ، اسم مستعار شهادت است. خشن نیست، مظلوم است. جنگ از جبهه هم مظلوم تر است.

***

ابراهیم! تیر ۳ شعبه، «الهی آمین» علی اصغر است؛ همین «مین»، مرتضای شما را از زمین به آسمان برد و دعایش را اجابت کرد. گفت: «جنگ، کجایی که دلم تنگ توست، رقص جنون، تشنه آهنگ توست». اصغر فرهادی دارد کار خودش را می کند، تو چرا از جبهه، برای ما چیزی نمی گویی؟! شان تو طعنه زدن به برج ایفل نیست. مقام تو بر بلندای برج مینوست. ابراهیم! من دلم جبهه می خواهد. حاج احمد. سربند «یاحسین». اعتراض. جنون. جزیره مجنون. جنگ. جبهه. شهید. کانال کمیل. پلاک. خون. گلوی بریده سلام بر حسین… می فهمی؟! هستند کسانی که برای ما از خشونت جنگ بگویند. چون تو کم داریم روایت کند شهادت جبهه را. ما که برای «عباس» دل مان تنگ شده. «آژانس شیشه ای»، خودت شهیدش کردی! این یک لا قبای بدمشهدی، غوغایی به پا کرده بود. ابراهیم! گردان انقلاب اسلامی به خط بیداری اسلامی زده است؛ تو مسئولی. نمی خوای بگی که؛ برو اینا رو از همونایی بخواه که بهت تکلیف کردن؟!!

روزنامه وطن امروز/ ۲۲ آذر ۱۳۹۰

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    چقدر کنجکاوی بر انگیز و خاص است این تیتر.
    نتوانستم احساس تعجبم را مخفی کنم!!

  3. سلاله 9 دی می‌گوید:

    “گلشیفته/ دختر بهزاد فراهانی، خواهر ناتنی احمد رضایی، یا بازیگر بی وطن ابراهیم و رسول؟!”

    از عنوان پرسش برانگیز و متفاوتش، پیداست که از آن متن های خواندنی ای است که خیلی حرف ها دارد.
    به شدت مشتاق ایم برای خواندنش و شادی روح شهید اکبر قدیانی

    الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

  4. صبا می‌گوید:

    لطفا حدود “به زودی” را بگویید.
    تا ساعاتی دیگر!!

  5. مسعودساس می‌گوید:

    !!!!!!!!!!!!!!!!!!

  6. مسعودساس می‌گوید:

    خواهر ناتنی احمد رضایی جمله ی زیباییست!!!
    مطلب آماده است، اما بهتر است فعلا با تیتر، درگیر باشید که برای خودش، به تنهایی، زیاد حرف دارد… این نوشته بنایم بر این است طی ۲ مرحله به روز شود…

  7. سیداحمد می‌گوید:

    کلمه کلمه تیتر، ذهنم را درگیر کرده!
    واقعا مهارت خاصی در انتخاب تیتر دارید…

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “احمد رضایی، واقعیت آن چیزی بود که گلشیفته داشت بازی اش را می کرد.”

    ” اگر ما به او آموخته بودیم که جنگ، هیچ رهاوردی ندارد، الا اینکه پایش را از او بگیرد، -آنهم نه با مین بعثی ها، که با مین پدر!- او خود بلد است بیاموزد که لابد حجاب هم برایش هیچ ارمغانی ندارد، الا اینکه دست و پای آزادی اش را ببندد.”

    “به من هم اگر جنگ را اینگونه آموخته بودند و اگر من هم گمان می بردم که «نسل سوخته» ام، یا با احمد رضایی، جانم را می کشتم یا با گلشیفته فراهانی، وجدانم را.”

  9. سیداحمد می‌گوید:

    “ما روایت آوینی را نشان گلشیفته ندادیم، بلکه از او در سینمای ضد جنگ، بازی گرفتیم و به او آموختیم که جنگ، مختصر و مفیدش یعنی مرگ، یعنی ننگ، یعنی مین، یعنی زمین آلوده. این همه در حالی است که اگر جنگ ما نبود، زندگی ما هم نبود؛ بار گناه کدامیک، سنگین تر است؟! آنکه دارد زندگی ما را سیاه نشان می دهد، یا آنکه دارد جنگ ما را؟!”

    احسنت… عجب نگاه و تحلیلی…

  10. قاصدک منتظر می‌گوید:

    ای کاش واقعیات جنگ با تمام ابعادش نشون داده می شد; در اغلب فیلم ها فقط اون قسمت از جنگ نشون داده شده که به قول شما ره اوردش مرگ و مین و زمین الوده و کلا بدبختی بوده. کمتر بعد معنوی و ارمان های بلند بچه های جنگ نشون داده شده!
    تازه بماند ان قسمت قضیه که بعضی از افراد مسئول در زمان جنگ, یه پای اعتقاداتشون سخت می لنگه و نمی شه انتظار بیشتری از فرزندان اون ها داشت!

  11. قاصدک منتظر می‌گوید:

    نمی دونم اصل مطلب رو درست گرفتم یا نه! اما فکر می کنم اثار حماسی جنگ, اگه گفته نمی شد یا نشون داده نمی شد هم, کم و بیش اکثر مردم اون رو به نحوی در دور و برشون درک کرده بودند; اما زیباییهای جنگ رو فقط کسانی که خودشون وسط معرکه بودند, حس کردند; پس بیشتر باید به اون پرداخته می شد!

  12. هوشنگ می‌گوید:

    نمى دانم چقدر دارم اشتباه میکنم اما ته دلم میگه که تا چند وقت دیگر ابراهیم همان جایی میرود که فرهادی رفت اما به شکلی دیگر .
    دلیلم هم این است که ابراهیم در کارها و آثارش یک دقیقه از دفاع مقدس گفت اما ساعتها از جنگی که بین عراق و ایران بود حکایتی را کرد که درک خودش از آن بود . برای همین هم بود که نتوانست در این مفهوم با نظرات دیگران کنار بیاید و تولیدات بیشتری داشته باشد .
    سردار سلیمانی میگفت سینماگران اگر در آثاری که در مورد دفاع مقدس ساخته اند تنها یک دقیقه آنچه را که واقعیت بوده نشان داده باشند خیلی هنر کرده اند .
    از این جهت ابراهیم هنر کرده اما برای او به جهت انتظاری که از او داشتیم خیلی کم است . اگر سینماگری از دفاع مقدس در عین امکان کار ، دوری کند دلیلش کم بودن سوژه برای کار نیست بلکه خودش کم آورده است .
    ابراهیم به واسطه کار در حوزه ای به شهرت رسیده که اگر کم کاری کند هیچ جوابی در برابر صاحبان اصلی دفاع مقدس نخواهد داشت و این برای ابراهیم خودمان خیلی گران تمام خواهد شد . 

  13. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    ” اگر من هم گمان می بردم که «نسل سوخته» ام، یا با احمد رضایی، جانم را می کشتم یا با گلشیفته فراهانی، وجدانم را. منتهی قبلش یک قیام درست و حسابی به پا می کردم علیه وصیت نامه پدرم!… ”

    “… درددل داریم… درددل های تند و تیز… ”

    “… خواهر ناتنی احمد رضایی یا؟!… ”
    .
    .
    هنوز درگیر تیترتیم!
    هـــــــزار تا هم
    درگیرتیم!!…

  14. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    تعداد افراد آن لاین یک نفر
    ساعت آزاد من الانه که هیچ کس غیر خودم اینجا نیست و عجیبه که احساس تنهایی نمی کنم .
    روح جمعی بچه های قطعه خیلی حال آدم را بهتر می کند.
    و اما قلم داداش حسین!!!
    این بازی شما با کلمات، به تسخیر در آوردن واژه ها، ریتم هماهنگ و……
    این قدرت اگر اعجاز خون شهید اگر نیست پس چیست؟
    خواندن این نوشته ها همیشه جذاب و خواستنی است و ما خوشحالیم که داداش حسین این وظیفه خطیر را به عهده گرفته…

  15. چشم انتظار می‌گوید:

    ممنون داداش
    باید متن قشنگی باشه. فعلا که خواب موندم و مدرسم دیر شده! ایشالا باشه برای عصر.

  16. پری می‌گوید:

    گلشیفته الان جدی میگیره حرفاتونو طلبکار میشه ها!!

  17. جواد می‌گوید:

    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    تا متن کامل نشه,نمی خونم این نصفه رو!

    تجربه این جور متن ها رو دارم

    جخت بلا, ذهن رو درگیر می کنه در حد بوندس لیگا!!!

    منتظریم تا “الیوم اکملت متنکم” بشه!

  18. جشنی می‌گوید:

    سلام حاج حسین
    با اجازه تون گاهی وقتا مطلاب زیباتون رو تو وبلاگم باز نشر میکنم

    خدا عزت تون بده انشاء الله عاقبت بخیر بشیم ( همه کسانی که برا انقلاب زحمت میکشن )

    یا حق
    التماس دعا
    ح – ر – ز

  19. میلاد پسندیده می‌گوید:

    سلام بر تو حسین قدیانی… چقدر این حرفها در گلویم گیر کرده بود… سپاس.
    یادمان باشد ما هنوز فیلمی درباره دفاع مقدس نساخته ایم.

  20. میلاد پسندیده می‌گوید:

    الآن یادم نمی آید ما حتی فیلمی درباره جنگ تحمیلی هم ساخته باشیم!

  21. احساس می‌گوید:

    واقعا حرف دل بود!
    کاش از این استعدادها درست استفاده کنن کارگردانان و فیلنامه نویسان ما! چرا اینقد ضعف هست در فیلم های دفاع مقدس؟
    چرا از کتاب هایی که واقعا زیبا و عین واقعیت رو مینویسند الگو نمی گیرند؟ مثلا کتاب های آقای سعید عاکف
    چندی پیش در برنامه زیبای راز آقای عاکف تمام بحثش روی همین بود که کارگردانان ما هیچ سراغی از همچین نویسنده هایی نمی گیرن.
    واقعا حق با آقای عاکف هستش

  22. ف. طباطبائی می‌گوید:

    سلام. خدا قوت.
    این نگاه، نگاهِ هنرمندانه ایه که نوشتنش کار هر کس نیست. شهامت میخواد نوشتن بعضی مطالب. قلم نباید در این گونه مطالب کم بیاره. کسی که قلمش کم نمیاره، شمائید.

    خیلی با این جملات موافقم.
    “به من بگو که در سینمای ضد جنگ، کجای دفاع ۸ ساله ما مقدس است، که گلشیفته و گلشیفته ها باید به آن و آرمان های آن، وفادار بمانند؟! اگر ارتفاع، پست است و اگر موج، مرده، اگر مادر «میم مثل مادر» سرنوشتی جز درد و غم و داغ و در به دری ندارد و اگر جنگ، این همه نامرد است که در «به نام پدر» دیدیم، جز این حق نداریم ببینیم گلشیفته فراهانی را. حق با اوست. حق به شدت با اوست. به من هم اگر جنگ را اینگونه آموخته بودند و اگر من هم گمان می بردم که «نسل سوخته» ام، یا با احمد رضایی، جانم را می کشتم یا با گلشیفته فراهانی، وجدانم را.”

    جز شما کسی نمیتونست این مسئله رو اینقدر عالی باز کنه.
    اگر قرار بود ما هم از سینما الگو بگیریم، الان تفکراتمون این نبود.
    منتظر ادامه هستیم…

  23. سلاله 9 دی می‌گوید:

    همچنان دارد «فیلم» بازی می کند، اما نه برای غربی ها، که اتفاقا برای خود ما…برای جنگ…

    مشغول ادامه بازی در فیلم های «به نام پدر» است و «میم مثل مادر»

    امروز هم چیز زیادی عوض نشده، الا اینکه گلشیفته، فیلم هایی که در آن مشغول بازی بود، جدی گرفت و واقعیت فرض کرد.

    دیگر به ضد جنگ بودن، رضایت نمی دهد، و ضد جبهه می شود.

    نمای امروز گلشیفته، ادامه منطقی همان سینماست.

    ما بی آنکه قصدش را داشته باشیم، او را کشاندیم پابوس مجسمه آزادی. قصد ما این نبود، اما نتیجه بدیهی کار ما همین بود!
    .
    .
    .
    به من بگو که در سینمای ضد جنگ، کجای دفاع ۸ ساله ما مقدس است، که گلشیفته و گلشیفته ها باید به آن و آرمان های آن، وفادار بمانند؟!

  24. آیه می‌گوید:

    بسمک یا الله

    سلام علیکم

    عمیق بود به شدت
    لذت می برم و حال می کنم وقتی چنین دیدگاه های ناب و بکری را می خوانم
    چقدر دوستتان دارم برادرم
    جزاک الله خیرا

    یا ستارالعیوب

  25. سلاله 9 دی می‌گوید:

    دیشب که فقط تیترش را خواندم، گمان نمی کردم که این گونه شروع شود و ادامه پیدا کند.
    دارم به این فکر می کنم که آره واقعا اگر قرار بود، ما هم جنگ را از سینما بگیریم، دیدمان نسبت به دفاع مقدس و حتی سردارانش، ۱۸۰ درجه متفاوت بود با الان و با حقیقت.
    گاهی متحیر می شود مخاطب از نوع زاویه دیدتان به قضایا که هم متفاوت با سایرین است و هم ریشه ای نگاه می کنید و درست.

    “«روایت فتح»، «جنگ ما» را سیاه نشان نمی داد. این کار بر عهده سینمای ضد جنگ است.”

    آه و فغان و داد و درد…

  26. سنگربان می‌گوید:

    بنده فکر می کنم اگر به کارهای حاتمی کیا انتقادی هست که واقعاً هست ، این نباید باعث بشه ما در موردش بی انصافی کنیم و بگیم که حاتمی کیا داره به همون جایی میره که اصغر فرهادی هست!!
    اصغر فرهادی یه جیره خواری که هنرو به استخدام خودش در آورده تا یه خوش خدمتی به غربی ها کرده باشه و یه خرس از دست اربابانش بگیره….
    اما حاتمی کیا با همه اشتباهات، تو کل عمرش حتی اگه ۵ دقیقه از فیلمش ارزشی بوده باشه ، باز هم شرف داره به یه آدمی که شبها رو به قبله آمریکا می خوابه….

  27. ” یقه بی یقه گلشیفته فراهانی ”
    .
    .
    .
    .
    ؟
    (نیشخند)

  28. بی نشان می‌گوید:

    سلام
    تحلیلتون جالب بود…

  29. شهیدمحمود می‌گوید:

  30. رضا می‌گوید:

    آقای قدیانی عزیز
    چه زیبا است که در مورد آن چیز هایی که تخصص داریم صحبت کنیم . فیلم جدایی نادر از سیمین به هیچ عنوان جامعه ما را سیاه نشان نمیدهد ! این حاصل بد فهمی برخی دوستان از این فیلم زیباست . این فیلم به هیچ وجه برای غرب ساخته نشده است . برای توضیحات بیشتر ، آخرین نقدم به این فیلم که در جراید منتشر شد را به صورت خصوصی برایتان ارسال میکنم .

  31. رضا می‌گوید:

    در ضمن
    تاریخ سینما به وضوح به ما نشان میدهد ، که جشنواره فیلم اسکار ، در هیچ دوره ای سیاسی تصمیم نگرفته است . هرچند همین تاریخ به ما میگوید ، میزان تصمیم های سیاسی در انتخاب فیلم ها ، در جشنواره های فیلم اروپایی نظیر برلین و یا کن بیشتر است . اما اسکار بنابه دلایل عدیده ای ، در هیچ زمانی سیاسی نبوده .

  32. میلاد پسندیده می‌گوید:

    جناب سنگربان!
    می توانم ده ها مثال بیاورم که فیلمها و امواج فرهادی شرف دارد به حاتمی کیا! البته نه تا این حد اغراق شده!… حیف داداش مجال نمی دهد این بحث ها کشدار شود و الا محمل خوبی بود برای بصیرت افزایی!!!

  33. سیداحمد می‌گوید:

    آقای رضا؛

    چقدر با اطمینان می گوئید اسکار هیچ وقت سیاسی نبوده!
    اصغر فرهادی خوب فیلم می سازد، ولی تفکرات مسمومش در کل فیلمش جریان دارد! یعنی با هنری که دارد خیلی شیک عقاید پوچ و دروغ خود را به خورد مخاطب می دهد.
    الان دیگر خودِ فرهادی هم می داند، تمام جایزه هائی که برای این فیلم گرفته، دلیلی جز موضع گیری های سیاسی اش نداشته است! تعجب می کنم که شما هنوز متوجه این قضیه نشده اید.
    کمی گشت و گذار در همین نت، حقیقت را آشکار می کند!

  34. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد؛

    بیشتر مراقب کلماتی که استفاده می کنی باش برادر!
    بچه ها! لازم نیست حتما خیلی خط کشیده شده و چکشی بحث کنید. اگر در مباحث تان، به جای کی به کی شرف داره، واقعا نقد منطقی کنید، بحث آزاده.

  35. میلاد پسندیده می‌گوید:

    کدام موضع گیری سید احمد؟! فرهادی بیچاره کجای فیلمش افکار پوچ منتقل می کند؟ کاش مصداقی صحبت کنیم.

  36. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد؛

    گاهی اوقات اصلا درکت نمی کنم!
    الان داری از اصغر فرهادی حمایت میکنی؟ اصلا دلیل معروف شدن و فروش خوب جدائی نادر از سیمین، چیزی جز جو سیاسی ای که در زمان اکرانش به وجود آوردند، بود؟
    این فیلم اگر همزمان با اخراجی ها اکران نمی شد، نصف این که فروخت هم فروش نداشت!
    من سر رشته ای در فیلم و سینما ندارم، ولی این فیلم از پوچ ترین فیلمهائی بوده که دیدم. الان ظاهرا باز هم متوجه منظور من نشدی! احیانا فکر نکن دارم از حاتمی کیا دفاع می کنم! اصلا بحث حاتمی کیا نیست ها!
    رضا از اصغر فرهادی حمایت کرد، من هم نظرم را راجع به این فرد گفتم!
    بنده به عنوان یک مخاطب حالم از این فیلم به هم ریخت!
    گفتم فرهادی خیلی خوب فیلم میسازد، ولی ذهن مسمومی دارد!

  37. میلاد پسندیده می‌گوید:

    یا الله… ماشاءالله داداش… حرف دل… در این فاصله ای که بین دو بخش افتاده بود، دعا می کردم حتماً از “ما رایت الا جمیلا” بنویسی… سپاس.

    چند وقت پیش فیلم کوهستان سرد را نشان می داد. جنگ شروع شده بود و جوانان کوهستان خوشحال از اینکه باید به جبهه بروند! … قهرمان فیلم به خواستکاری دختری می رود و پدر دختر از او می پرسد چرا این کوهستان زیبا را رها می کنی تا بروی بجنگی… گفت اگر نروم، دشمن زیبایی این کوهستان را از ما خواهد گرفت.

    البته بخش دوم این فیلم ضد جنگ بود اما بخش اولش زیباتر از همه فیلمهای ما، جنگ تحمیلی و خوشحالی از وقوعش را نشان می داد… کاش!

  38. میلاد پسندیده می‌گوید:

    سید احمد؛

    مشکل ما اینست که هنوز جذب حداکثری را درک نکرده ایم.
    فیلم های فرهادی درباره فاجعه آفرینی گناه کبیره ای است به نام دروغ… گناه کبیره ای به ظاهر کوچک که فاجعه های بسیار کبیر را باعث می شود.
    جو حول و حوش فیلم را هم امثال ما باید جلویش را می گرفتیم… خود فرهادی که نقشی در آن نداشت!

  39. سیداحمد می‌گوید:

    “پیامبر انقلاب حسین”

    به به… به به…
    واقعا تعبیر زیبائیست!

  40. سیداحمد می‌گوید:

    “کسی ساندیس خوردن شهدا را ندید، اما دلاوری و رشادت و شجاعت و ایثار و نثار ثار نسل مرا، گره زدند به یاوه های بی اساس.”

  41. سیداحمد می‌گوید:

    “نسل من، سلام نکرده، باید از «دیروز، امروز، فردا» خداحافظی کند و به بینندگان برنامه ۹۰ سلام کند!!”

    احسنت!

  42. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین؛

    خسته نباشید،
    مطلب ارزشمند و دلنشینی بود.
    سالاری…

  43. پــ نــ پــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    http://camp707.com/archives/1552

    چند تا سیاسی شه. مال من نیست اما قشنگه.

  44. سلاله 9 دی می‌گوید:

    عملیات محرم سال ۶۱ هجری قمری در دشت نینوا هم، خیلی بد تا کرد با دل یک دختربچه ۳ ساله. آن روزها نعل اسب، کمتر از مین این روزها، وحشی نبود. چه می گویم که در برابر زینب، سری به نیزه بلند بود.
    راستی! اگر بنا بر گفتن واقعیت های جنگ است، آیا «ما رایت الا جمیلا»ی پیامبر انقلاب حسین، دروغ است؟!
    .
    نبرید خلیل خدا، گلوی اسماعیل را، و الا می فهمید «ما رایت الا جمیلا» یعنی چه.
    لطفا برای رقیه، از خوبی های «عموعباس» بگویید. خشونت جنگ را گودی قتلگاه، به اندازه کافی نشانش داد.
    .
    .
    من دلم جبهه می خواهد. حاج احمد. سربند «یاحسین». اعتراض. جنون. جزیره مجنون. جنگ. جبهه. شهید. کانال کمیل. پلاک. خون. گلوی بریده سلام بر حسین

  45. سنگربان می‌گوید:

    آقای پسندیده ؛
    شما یه بار دیگه هم بد تاختی یادم!!
    از اونجایی که شان قطعه رو بالاتر ازحرف های خاله زنکی می دونستم نخواستم جواب بدم….
    اما این بار بفهم داری کیو مخاطب قرار میدی ….
    یک درصد فکر کن من خانمم و این حرف از دهن جناب عالی زیادی یه ذره….
    من هیچ وقت به بچه های قطعه بی ادبی نکردم و نمی کنم حتی در صورت اختلاف نظر….
    و انتظار ندارم همچین جوابی هم بشنوم…..
    در ضمن فیلم های هر دوشونو دیدم….
    اگه شما فکر می کنی فرهادی در راه رضای خدا فیلم ساخته خوب حرفتو بزن …..
    نیازی به این همه دور برداشتن نیست…..

  46. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد؛

    جذب حداکثری؟!
    پس زنگ بزنیم شیرین عبادی و رفقا هم بیایند که جذبشان کنیم!
    نگاهت به فرهادی و فیلمش خیلی خوشبینانه است؛
    گفتی:

    “فیلم های فرهادی درباره فاجعه آفرینی گناه کبیره ای است به نام دروغ… گناه کبیره ای به ظاهر کوچک که فاجعه های بسیار کبیر را باعث می شود.”

    مطمئن باش فرهادی دید تو را ندارد، مطمئن باش.
    فرهاد اگر با دروغ مشکل داشت، اسمی دروغین بر فیلمش نمی گذاشت.
    نادر از سیمین جدا شد یا سیمین طلاق گرفت؟
    چرا از همان اول فیلم می خواهد طوری القا کند که در ایران به زن ظلم می شود؟
    زنِ چادری و اهل قرآن و نماز و مقید به احکام شرعی، دروغگوی فیلم بود!

    بیخیال میلاد…

  47. میلاد پسندیده می‌گوید:

    سنگربان!
    اگر بخواهیم جای خدا بنشینیم و درباره افراد قضاوت کنیم آن هم بر اساس رضای خدا (!) که کمیت همه عالم لنگ می شود… قضاوت درباره افراد از آن خداست و بس… ما فقط می توانیم درباره آثارشان (و نه حتی رفتارشان) قضاوت کنیم.

  48. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اولاً دوستان مراعات کنند یکی یکی حمله کنند تا بشود جواب داد! 🙂

    ثانیاً سید احمد! اولین دروغ فیلم را سیمین بی قید و بند می گوید… جاییکه برای تحریک شوهرش برای همراهی با او می خواهد به دروغ از او طلاق بگیرد.
    زن چادری سرانجام توبه می کند و دروغش را آشکار… حتی حاضر نیست برای ادامه دادن دروغش دست روی قرآن بگذارد.
    نادر ریشی هم ب دروغش اعتراف می کند اما با وجود اینکه می فهمد طلاق گرفتن سیمین بازی بوده، باز هم اصرار دارد که طلاق بگیرد!

    پس “جدایی نادر از سیمین” درست است… حتی اگر فیلم خوبی نیست اما باید خوب دیدش.

  49. میلاد پسندیده می‌گوید:

    سید احمد؛ درباره جذب حداکثری باید در نظر داشت که هر چیزی مرزی دارد… اگر کسی خودش می خواهد گمراه باشد که کاری نمی شود کرد… به همین هایی که گفتیاگر زنگ بزنیم آیا اصلاً حاضرند با ما بحث کنند؟! معلوم است که نه… اما

    آن زمان که فرهادی در جشن خانه سینما از مسئولین خواست تا کاری کنند گلشیفته فراهانی برگردد، کارش عین جذب حداکثری بود… چرا که اگر همان زمان اقدام درستی شده بود شاید آن خانم به شعرخوانی و بازی در آنگونه فیلمها نمی رسید. حالا که رفت و دیگر (گ.ف) را نمی شود با اسم صدا کرد، دیگر جذب کردن معنا ندارد… اما تر

    هنوز فرهادی از این مرزها تجاوز نکرده که برگشت ناپذیر باشد… امیدوارم منظورم را درست منتقل کرده باشم.

  50. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد!
    باز هم می گویم به استفاده از کلمات دقت کنید.
    کسی به شما “حمله” نکرد!

    عجب! چه فیلم خوبی، چقدر اخلاقی!
    دشمنان قسم خوردۀ نظام چقدر بچه های خوبی شدند که اینقدر از این فیلم اخلاقی و ضد دروغ خوششان آمد!
    از طرف من این بحث تمام است…

  51. سنگربان می‌گوید:

    آقای پسندیده؛
    اما آثارشان نشان دهنده افکارشان هست !!
    مثلاً اگه یه بنده خدایی مثل آقای قدیانی ۱۰۰ سال دیگه در حمایت از آقا و ارزش ها متن بنویسند، آیا از دست بزرگان غرب جایزه دریافت می کنند…..
    حالا اونا یه بیسوادشون پشت سر نظام حرف مفت بزنه انو میذارن تو موزه….
    این یه زنگ خطره….
    مگه جز اینه که دشمنامون از هر کی تعریف می کنن باید بهش شک کنیم؟!!!!!!!!
    اگه این حرف درستی بود از امام ما،پس باید به آثارشون هم شک کرد !!!!!!!!!

  52. میلاد پسندیده می‌گوید:

    خدا وکیلی کمال همنشین در من اثر کرده ها… چقدر شبیه داداش حسین نوشتم… البته جسارتاً!

  53. میلاد پسندیده می‌گوید:

    دشمنان از این فیلم حمایت نمی کنند بخاطر داستانش… حمایت می کنند چون امثال من و شما نمی دانیم چیست اما از دیدنش حرصمان می گیرد. برای اینکه بیشتر حرصمان بگیرد این کار را می کنند… تمام.

  54. میلاد پسندیده می‌گوید:

    نکته: وقتی کسی روبروی جمله اش شکلک خنده می گذارد، یعنی آنچه خواندید شوخی بوده 🙂

  55. چشم انتظار می‌گوید:

    در میان تمام متن هایی که در خصوص وی خوانده بودم، بی گمان بهترین بود این متن. داداش.

  56. ف. طباطبائی می‌گوید:

    آقای قدیانی خیلی عالی بود. حرف دل بود.
    دغدغه های ارزشمندی دارید.
    خدا نگهدار خودتون و قلمتون باشه.

  57. - می‌گوید:

    سلام
    من هم دلم جبهه می خواهد.
    سربند «یاحسین». جنون. جزیره مجنون. جنگ. جبهه. شهید. پلاک. خون. گلوی بریده

    سلام بر حسین…

  58. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین ببخشید؛

    میلاد! در اینکه شما نداستی و نمیدانی “جدائی نادر از سیمین” چیست، شکی ندارم!
    اما خودم خوب میدانم که چیست؛
    این را هم میدانم که فرهادی آرزو کرده نظام طوری تغییر کند که گلیشفته و گلشیفته ها، برای بروز دادن بی حیائی هایشان نیازی به خروج از کشور نداشته باشند!
    بفرمائید جذب حداکثری!

  59. میلاد پسندیده می‌گوید:

    با عرض معذرت خدمت داداش حسین؛
    سید احمد! سند و مدرک بده تا بگویم بروی چشم.

  60. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    بهترین دعا عاقبت به خیریست، همیشه دعا می کنم عاقبت به خیر باشید.
    خیلی خوشم آمد از این مطلبتان. حرفهائی را زدید که از کسی نشنیده بودم.
    برخی از خودی ها که دستی در هنر دارند گاهی زیادی شعار می دهند، این متن شما جواب خوبی به آنهاست.

    خصوصا سه بند اول متن را چند بار خواندم، فوق العاده نوشتید.

  61. سلاله 9 دی می‌گوید:

    آقای پسندیده!

    فرهادی خیلی راحت در غالب هنر، افکارش را به خورد مخاطب می دهد و اعتقادات مذهبی را به سخره می گیرد.
    این که می فرمایید: “فرهادی بیچاره کجای فیلمش افکار پوچ منتقل می کند؟ کاش مصداقی صحبت کنیم.”
    شما تصور کنید آدمی که خنثی است و نه روشنفکر است و نه متعهد؛ بعد از دیدن این فیلم نگاهش به قشر مذهبی چگونه است؟ نمایندگان این قشر در این فیلم چه کسانی اند؟ این که داغون ترین آدم این فیلم، کسی است که ظاهرش اسلامی است، مثلا اهل حلال و حرام است و درباره مسائل شرعی اش کسب تکلیف می کند؛ یعنی چی؟
    همان طور که مبصر محترم هم گفتند، نگاه تان خیلی خوشبینانه است به فرهادی که بحث جذب حداکثری را مطرح می کنید.
    این هم که فرمودید: “جو حول و حوش فیلم را هم امثال ما باید جلویش را می گرفتیم… خود فرهادی که نقشی در آن نداشت!”
    نقش فرهادی در این باب موضع گیری های سیاسی اش بود که در آن زمان خوب یا بد، سبب شد که یک دوقطبی ای ایجاد شود.

  62. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد جان؛
    نیازی به این ندارم که بگوئی چشم!
    اصولا حرف بی سند و مدرک نمی زنم. ولی همه سند و مدرک ها قابل ارائه نیست!
    مثلا وقتی می گوئی “ریگی را گرفتیم، هیچ غلطی نکردیم”
    فکر نکن برای رد حرفت سند و مدرکی وجود ندارد!
    غلط که نه، ما ریگی را گرفتیم و بزرگترین برد اطلاعاتی ممکن و شاهکار کردیم.

    بیخیال میلاد… بیخیال…

  63. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چند وقت پیش با یکی از دوستان درباره همین موضوعات بحث می کردیم… طرف ناگهان عکسی از فرهادی در آورد که هنگام گرفتن خرس طلای برلین، با زنی دست می دهد! بعد گفت تو داری از این آدم حمایت می کنی؟! این هم دوست شما!
    گفتم اولاً من دوستی نکردم اما دشمنی هم نکردم… ثانیاً کجاست عمل به آن فرمایشی که اگر از برادر مومنت خطایی دیدی، برایش توجیهی بیاور و حسن ظن داشته باش؟!… گفتم شما که این زن را نمی شناسی… شاید عمه ای، خاله ای یا کسی از محرمان فرهادی باشد.

    الآن هم به شما می گویم که اینقدر فضا را نبندید و حلقه دوستان را تنگ نکنید… اینطور پیش برود این حلقه آن قدر تنگ می شود که خودمان هم می افتیم بیرون!

  64. بازتاب: محمد نوری زاد | دوئل

  65. سنگربان می‌گوید:

    عجب نتیجه گیری کردید…..
    یعنی داستانش پاک پاک!! و آقای دشمن فقط می خواد حرص مارو در بیاره……
    مطمئنید که فیلم های فرهادی دیدید؟!!
    ربطشو که نفهمیدم……
    بی خیال……..
    تمام ……..

  66. چشم انتظار می‌گوید:

    به اعتقاد من، داداش حسین، آوینی وار، نقد به حاتمی کیا را روایت کرد. همین چند وقت پیش، از حاتمی کیا چند بندی، نوشت و مطالبی گفت که چقدر دلنشین بود. اما حقیر گفتم: حاتمی کیا در جای خودش باید حسابی نقد شود. که ما، ز یاران چشم یاری داشتیم. اگر حاج حسین نمی گفت که؛ حاتمی کیا حسود نیست و اگر مخالفانش نمی گفتند؛ که حسود است، من می گفتم حسود است! یعنی چه؟ یعنی این که، موضع گرفتن ما هم باید بر اساس معیار های پذیرفته شه مان باشد و دوم اینکه نه داداش حسین، از مکنونات قلبی او صد در صد آگاه است، نه آنان که گفته اند حسود و نه من! اما وقتی می گویم شاید می گفتم حسود! حسادت او به فردی مثل اصغر فرهادی نیست. به نظر من اصغر فرهادی، آنقدر ارزش پرداختن ندارد که بخواهیم در خصوصش صحبت کنیم. و او را چیزی شبیه بهروز افخمی می دانم اما بی عقل تر! همان زمان ها، یک متنی در خصوص فرهادی نوشتم که به گمان خودم، بد نبود و الان دیگر نمی خواهم بدان بپردازم. ولی تا این جای کار، معتقدم آقا میلاد، در خصوص فرهادی کمی بیش از حد لطف به خرج داد و در خصوص سنگربان کمی بیش از حد اخم! من اصلا” قبول ندارم که نباید شخص را نقد نکرد و اثر را نقد. فعل همیشه از انسان سر می زند. انسانی که معتقد است عاقل است و بالغ و صاحب اندیشه بعضی ها هم که خودشان را در حد اولیاءالله می دانند. پس نباید بگوییم یک اثر هنری و یا غیر هنری، ربطی به شخصیت طرف ندارد. که یقینا” ارتباط مستقیم با شخصیت او دارد. اما در این جا، اصلا” قیاس این دو کارگردان با هم، قیاس مع الفارق است. چرا که هر کدام را باید با توجه به سوابق و جایگاهی که داشته اند، مقیاس کرد. و شاید نیاز باشد به یکی تلنگر و به دیگر کنایه های آتشین گفت. اگر ساخته نشده بود فیلمی به نام یک حبه قند، حاتمی کیا چگونه حرف دلش را به امثال فرهادی می زد؟ به گمانم یک حبه قند ماند سنگری بود که حاتی کیا پشت آن پناه بگیرد و تیری به سمت کسی پرتاب کند، که بدون آن هم، او خود کشی سیاسی اعتقادی کرده بود و نیاز نبود به این کارها. و الا شاید حاتمی کیا چندان هم کامش با یک حبه قند شیرین نشود! شاید او وجدان درد دارد شاید هم … نمی دانم. در گفتار حاتمی کیا، به شخصه من سیاست یکی به میخ و یکی به نعل را فهمیده ام. که امیدوارم اشتباه کنم. اما شواهد و قراین این را نشان می دهد. حاتمی کیا را باید با محک آوینی سنجید و فرهادی را با امثال بهروز افخمی و شاید هم محمد نوری زاد. که البته نه از جنبه ی هنری. که نوری زاد، اصلا” و ذاتا” هنر مند نیست. او ریاکار حرفه ای است.
    اما برگردم به ابتدای بحثم و جمع کنم چیزهایی را که گفتم و خودم هم نفهمیدم!! یحتمل حاتمی کیا، نه به فرهادی که شاید به خود حسادت کند. به خودی که در پستوی آوینیه خفته اش، دیده بان دارد و مهاجر.
    من دلم از حاتمی کیا خیلی پر است خیلی. بنا به دلایلی که گفتنش وقت زیادی می طلبد. اما با همه ی این مسائل سایه اش شرف دارد به امثال اصغر فرهادی فعلا”. این فعلا” را باید برای همه گفت. همه. به جز جانشین امام معصوم(ع).

  67. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا میلاد عزیز.
    یعنی شما می فرمایید خاتمی هم که با اون دخترک های رومی دست داد شاید مثلا” دختر خواهرش بوده که رفته ایتالیا برا ادامه تحصیل؟؟!!
    اگه بخوایم اینجوری فکر کنیم که باید برگردیم سر خونه اول!!

  68. سلاله 9 دی می‌گوید:

    آقای پسندیده!

    آن خانمی که فرهادی با او دست داد، یک زن مدل ایتالیایی بود که قطعا نمی تواند از محارمش بوده باشد.
    ببخشید ما فضا را نمی بندیم، شما اما انگار حلقه را خیلی گشاد در نظر می گیرید.
    الله اعلم

  69. جلال معترف می‌گوید:

    موضوع بسیار مفیدی بود، خدا حفظت کنه داداش.
    همین مفید بودن مطالبتون باعث شده بیشتر دوستون داشته باشیم.

    اگر اجازه هست در جواب میلاد پسندیده می خوام مطلبی عرض کنم.
    آقا میلاد
    اولا این که آقا سید راجع به فرهادی فرمودن، کاملا درسته و این حرف رو فرهادی چند وقت پیش در جمع سینمائی ها زده بود. تمام خبرگزاری ها هم منتشرش کرده بودن. حتی اونطرفی ها هم به خاطر این حرف کلی براش سوت و کف زده بودن.

    دوما چه طوریه که برای فرهادی اینقدر خوش بینید و میگید عمه یا خاله اش بود ولی از آقا سید با اینکه مدتهاست میشناسیمشون سند و مدرک می خواید برای اثبات حرفشون؟

    آقا میلاد بدبینی خیلی بده، من اینجا از داداش حسین و امثال آقا سید یاد گرفتم بد بین نباشم. ولی اعتماد و خوشبینی غیر معقول یه جائی به ضرر آدم تموم میشه.
    سید مهدی شجاعی و مجید مجیدی اگر یه روزی حرفی زدن و کاری کردن، نباید از حلقه دوستان خارج بشن ولی اصغر فرهادی و جعفر پناهی و دوستاشون اصلا تو حلقه نبودن!!

    داداش حسین ممنون بابت این فضا،
    آقا سید ممنون بابت کامنتهاتون چون حرف منم هست.

  70. چشم انتظار می‌گوید:

    همیشه این سئوال برایم مطرح بود و امشب جوابش را از میان متن داداش حسین گرفتم.
    چرا شهید آوینی فیلم سینمایی در خصوص دفاع مقدس نساخت؟
    آوینی دنبال نشان دادن حقایق جنگ و دفاع بود و قصد نداشت ذره ای دست کاری در این اثر هنریِ الهی، دارماتیک و خالی از دروغ، ریا و تزویر کند. فراموش نکنیم که نکته ی بارز آوینی، جدای از پرکشیدن خالصانه اش. این بود که او دوران روشن فکری را طی کرده بود و تمام این ادها را تجربه! اما خیلی از هنرمندان ما، نه انقلابی بودن را به درستی تجربه کرده اند، نه روشنفکری را. مضافا بر اینکه ادای روشن فکری را در می آورند.

  71. میلاد پسندیده می‌گوید:

    آقایان و خانم ها
    این ایمیل من
    miladps3@gmail.com

    اگر من گمراهم، چرا “بیخیال بیخیال” میکنید؟… امر بمعروف و نهی از منکر فقط برای هفته پیش نبود… چرا من را از گمراهی خارج نمی کنید؟

    یا من گمراهم و شما درست می گویید و یا هر دو مان درست می گوییم ولی با زاویه دید متفاوت… پس اگر گزینه اول درست است، مزاحم قطعه نشویم… به من ایمیل بزنید وگرنه گزینه سومی ظاهر خواهد شد!

    با عرض معذرت شدید خدمت داداش گل… سلامت بمانی حسین قدیانی.
    لااقل همین جا بحث کنید، ببینیم آخرش چی می شه!!

  72. چشم انتظار می‌گوید:

    هفت: آقای حاتمی کیا! این حرف ها را به نسل من نزن، به خدا بزن. تقصیر تقدیر خدا بود! ما ۳۰ ساله ها، آن زمان، فقط ۳ سال مان بود. چه کار باید می کردیم، اگر الان، نمی خواستیم طعنه بعضی ها را بشنویم؟! نه، شما بگو! چه کار باید می کردیم؟! آیا با پستانک باید می رفتیم منطقه عملیاتی میمک؟! آیا با پوشک باید می رفتیم شکار موشک؟! آیا با سه چرخه باید می رفتیم شلمچه؟! آیا با گهواره باید می رفتیم پاوه؟! آیا با آب دهان آویزان باید می رفتیم ارتفاعات قلاویزان؟! آیا با تفنگ آب پاش باید می رفتیم به جنگ نفتکش ها؟! هی خدا! ای خدا! دوست دارم مثل قهرمان «از کرخه تا راین»، داد بزنم که؛ خدایا! من از تو شاکی ام.
    .
    .
    .
    داداش حسین
    اگر با همین وضعی که در بند هفت گفتید هم، جبهه می رفتیم، که اتفاقا همین طوری هم مثال در خرمشهر زیاد داریم، باز هم برایمان حرف بود. مطمئنم.
    تازه الان از آن کودک سه ساله که دیگر خبری نیست که از خود دفاع کند بگوید من هم بودم. چون او در آغوش مادر شهید شد!!

  73. عطشان می‌گوید:

    سلام علیکم
    بعد از چند وقت دوری این اولین متنتون بود که خوندم.
    من هم مثل خیلی از هم نسلی هایم شناختم از روزهای جنگ و بچه های جنگ رو از فیلم های حاتمی کیا دارم. من هم با فیلم های حاتمی کیا گریه کردم و سوختم به همین خاطر ازش ممنونم.
    آقای حاتمی کیا فقط با ساختن فیلم های دفاع مقدسی خود (هرچند که خود او معتقد است فیلم هایی از جنس “آژانس شیشه ای” اصلا فیلم دفاع مقدس نیست) راه را برای شناخت هموار کرد وگرنه چه حاتمی کیا و امثال ایشون فیلم بسازند چه نسازند از آنجایی که “شهدا زنده اند” راهشان و آرمانهایشان منتقل خواهد شد. خواهشا نگویید که دارم شعار می دهم چرا که این مورد را خود با تمام وجود درک کرده ام.
    روزی که از زبان خود آقا ابراهیم حاتمی کیا شنیدم که گفت آرزویش ساخت فیلم چمران است کلی خوشحال شدم اما این خوشحالی دیری نپایید که گفت چه کنم که گفتن از چمران بوی کهنگی می دهد. آقای قدیانی شما بگویید واقعا گفتن از امثال چمران بوی کهنگی می دهد؟ کدام کهنگی جناب آقای حاتمی کیا؟ مگر این که این بو فقط به مشام خود شما برسد.
    آقای قدیانی دل من و هم نسلی هایم بیشتر از این ها از آفای حاتمی کیا گرفته. بله ما شاکی هستیم هم از خود خدا که چرا امثال راوی روایت فتحمان را بی آنکه روایت ما را نیز راوی باشد اینقدر زود گرفت و هم از ابراهیم ها شاکی هستیم که چرا روایت نمی کنند روایت مردان بی ادعایی را.
    ببخشید طولانی شد ولی تقصیر خودتان است باز کردید این بغض فرو خورده را.حرف که نه درد و دل بسیار است زمان اندک ولی خواهشا جواب منو بدید واقعا گفتن از امثال چمران بوی کهنگی میدهد؟

  74. چشم انتظار می‌گوید:

    با اجازه ی داداش حسین
    میلاد جان
    چرا فرا فکنی می کنی، داداشم.
    تو خودت بهتر می دونی که، غالب بچه های قطعه هم تو رو دوست دارند هم قبولت دارند. (تازه بهت نگفتم و نمی گم با داداش حسین تو فکه در خصوص خوبیهات صحبت کردیم. فعلا تو کفِش باش). پس به نظرم نیازی به ایمیل دادن نیست. مثل این که طرف کم بیاره، بگه حالا اگه جرات داری زنگ آخر بیا! اگه سید احمد می گه بی خیال اولا” منظورش این نیست که جنابعالی، گمراهی خدای نکرده. البته که ما همیشه باید مراقب خودمان باشیم. ثانیا” در این بی خیال گفتن های مبصر من و قطعا شما خیلی چیزها می فهمیم که به مصلحت نیست در این فضا. بماند.

  75. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اِ ؟!
    پس همینجا جواب می دهم… آن ایمیل هم باشد برای بحث های بعدی! 🙂

    درباره بحث خاتمی: وضع یک مقام رسمی عالی رتبه جمهوری اسلامی ایران که با رای همه ملت انتخاب شده و لباس روحانی به تن کرده با وضع یک فرد معمولی که نماینده هیچکس نیست زمین تا آسمان فرق دارد.

    درباره بحث آن مدل: اساساً مدرکش کو؟ و دیگر اینکه بر چه منطقی قطعاً یک زن مدل ایتالیایی نمی تواند محرم یک مرد ایرانی باشد… شما که دیگر آمار ثبت احوال برلین را ندارید؟… عقد موقت شاید کرده؟! 🙂 من هنوز هم ادامه آن فرمایش زیبا یادم هست که گفت تا پنجاه بار برای اینکار برادر مومنت توجیه بیاور… حالا اگر بخواهید ۴۸ تای بعدی را هم می نویسم! 🙂

    درباره حلقه دوستان: مثل اینکه قطعه ایها اصلاً دفع نکردن حداکثری را با جذب کردن حداکثری اشتباه گرفته اند… همه که نباید از اول داخل حلقه باشند… اینطور که شما اساس و بنیان حماسه ۹دی را هم زیر سوال بردید. همین فرهادی فیلمنامه نویس همان حاتمی کیا هم بوده به ویژه در فیلم خوب “ارتفاع پست”

    ادامه دارد…

  76. چشم انتظار می‌گوید:

    جواب خاتمی.
    من اصلا منظورم شخصیت سیاسی و جایگاه اجتماعی آن فرد نبود برادرم. منظورم نگاه شما و استفاده ی (ببخشید) ابزاری از اون روایت بود. و گرنه مثال زیاده مثلا” شجریان و… نوع نگاه رو گفتم.

  77. چشم انتظار می‌گوید:

    در خصوص مدل.
    چطور شما از سید احمد مدرک قطعی می خواین. ولی خودتون برای اثبات ادعا، همش شاید شاید می گین. اگه اینطوری باشه پس می تونیم بگیم گلشیفته هم که با اسکات…. محرمش بوده نه!؟

  78. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد؛

    نمیدانم مصاحبه گلشیفته راجع به تنفرش از حجاب را خواندی یا نه؟ همان مصاحبه که با عکسش در یک مجله ضد اخلاقی چاپ شده بود.
    می خواهم بگویم گلشیفته و تفکراتش رامی شناسی یا نه؟!

    حمایت فرهادی از گلشیفته که چند کامنت بالاتر گفتم و گفتی سند بده؛
    اگر اشتباه نکنم آن حرف را فرهادی در چهاردهمین جشن خانه سینما زده بود!

  79. چشم انتظار می‌گوید:

    ببخشید از طرف حلقه ی دوستان!
    دایره ی جذب و دفع حد اکثری و حد اقلی هم برای خودش معیار و ملاک داره و ملاک و معیار ما هم سخنان آقا در این خصوص است و هم در رابطه با ریزش ها و رویش ها. اگر نه اساسا” دایره دیگه معنایی نداره. بهتره اسمش رو بذاریم دو خط موازی!

  80. چشم انتظار می‌گوید:

    یه چیزی می خوام به خودم بگم می ترسم ناراحت بشم! تازه شاید داداش تایید نکنه.
    پس نگو!!

  81. چشم انتظار می‌گوید:

    یه حرفی با آقای حاتمی کیا دارم.
    این که شما در دوم خرداد طرفدار خاتمی بودی به خودت مربوطه. که حتی عیب هم نیست.
    مهم اینه که، هیچ وقت تو میدون فتنه بازی نکردی.
    اما… اما جناب ابراهیم خان عزیز!
    به نظرم خیلی نامردیه که بخوایم فیلم دفاع مقدس و کلا” هنر دفاع مردانه ی مردان این سرزمین رو، وجه المطالبه ی خودمون قرار بدیم میفهمی که چی می گم!؟

  82. پری می‌گوید:

    اجازه میشه ما هم یه چیزی بگیم؟
    من فکر میکنم این بحث ها به خاطر نسبی بودن مساله ی خوب و بده. مثلا اگه کسی پیش آقا میلاد از فرهادی دفاع کنه، مطمئنا ایشون هزارتا دلیل میاره که نه اینطور نیست.
    الان هم ظاهرا داره ازش دفاع میکنه. چون به نظرش یه ذره، فقط یه کوچولو در حقش بی انصافی شده.
    و بقیه که مخالف نظر آقا میلاد هستند هم همینطور. اگه کسی در حق فرهادی بیش از حد بد و بیراه بگه شاید حاضر باشن ازش دفاع کنن.
    اختلاف نظر شماها از ۱۰۰ شاید فقط یکی دو درصد باشه. نهایتش ۱۰ درصد! یا ۲۰، یا …!!
    بعید میدونم بشه دو نفر رو پیدا کرد که نظرشون تا حد زیادی به هم نزدیک باشه!

  83. میلاد پسندیده می‌گوید:

    شما رو چشم مایی، چشم انتظار اما من هم بخاطر همین مصلحت نبودن ها گفتم با ایمیل گفته شود که من هم دوزار بفهمم چی به چی هست.

    منظورم این است که چون خاتمی با این کارش آبروی رای ملت را برده کارش اشکال دارد. وگرنه اشکال شرعی دست دادن او پای خودش است و به من و شما ربطی ندارد که گناهش را بشوییم.
    درباره فرهادی هم اگر او نماینده ایران بود، دست دادنش حتی با محرمی با چنان وضعی، خطا بود اما حالا که نیست، گناهش پای خودش… به من و شما چه.
    (این بند بالا را فکر کنم دیگر دارم کله شقی می کنم) 🙂

    درباره حلقه هم که آقا نباید تک تک اسم بیاورد. ملاک هم اگر بدهند که کار مشکل می شود.

    سید احمد؛ گ.ف را که گفتم جزء جذب نیست… فعلاً هنوز روی فرهادی می شود کار کرد… بالاخره ایشان که مثل پناهی و کیارستمی و اون ملعونی که اسمش یادم نیست، با پول خارجی ها و بدون اجازه و پروانه نمایش که فیلم نمی سازد… بخواهی یا نخواهی، فیلمش فیلم نظام است.

  84. چشم انتظار می‌گوید:

    ابراهیم خان!
    ما یار دوازدهم شما بودیم و هستیم. اما بعضی از شما یازده نفر، بد جور تو میدون دارین به سر و کله ی هم میزنین. یکی شده رحمان رضایی و یکی علی بداوی. ولی ما به ساق دوربین های شما اعتماد کردیم و مطمئن بودیم دروازه ی دشمن رو نشونه رفتین. برای همینه که همیشه دست آوردهای امثال شما برامون ارزشمند بوده و هست. خدا نکنه روزی بیاد که شعار بدیم حاتمی کیا حیا کن، دفاع مقدس رو رها کن. چون ما اهل پشت کردن به داشته ها و گنجینه ی ارزشمندمان نیستیم. ما اونجا که لازم باشه یار رو تعویض می کنیم و یه نیروی جوون تر اما وفادار تر میاریم. کم نداریم بگم. می ترسم نقطه چین بشم…

  85. سنگربان می‌گوید:

    حالا بیخیال گفتن ما انقدر بهتون برخورد!!
    من فکر می کنم این کامنت ها خیلی واضح بودن ….
    مخصوصاً کامنتهای آقای چشم انتظار و آقای مبصر….
    ولی من واقعاً متوجه اون کامنتتون نشدم، همون که آخرش گفتید تمام ….
    واسه همین گفتم بیخیال….

    آقای قدیانی از اینکه قسمتی از کامنت این آقارو، که من مخاطبش بودم حذف کردید ممنون…..

  86. بی تاب هویزه می‌گوید:

    نقدتان به فیلم های دفاع مقدس که بسیاریشان غرق در نافهمی و کج فهمی اند ، درست و البته اضافه کنید که آن دست فیلم هایمان هم که فاقد کج فهیمی ست، فاقد ارزش هنری و کار حرفه ای هستند!
    اما شما با بیان بخش ابتدایی نوشته تان بیان می کنید که سهم گلشیفته از انتخاب مسیرش بسیار کم است و متأثر از افکار کارگردان ها و مسیری که اینان به او نشان دادند!
    بنده موافق این نظرتان نیستم. چرا که چون گلشیفته ای اگر موافق این نگاه و مسیر نبود، در چندین فیلم با این نوع نگاه، بازی نمی کرد! در کنار تمامی این فیلم هایی که ذکر کردید، فیلم جایی دیگر را از قلم نیاندازید که خود داستانی ست وصف حال دیروز و امروز گلشیفته!

    اینکه قطعا اهالی هنر ما درمعرفی جبهه و جنگ کم کار کردند که نه، اصلا کار نکردند، درست است اما نمی توان به این صراحت نقش و خواسته شخصی امثال گلشیفته و رضایی ها را نادیده گرفت.
    متأسفانه ما اثرگذاری عرصه هنر را کم گرفته ایم و رهایش کرده ایم برای عده ای، فقط!

    “خوشبختانه رضا میرکریمی عزیز هم درباره این فیلم، چنین داعیه ای ندارد و در «یه حبه قند» بیش از هویت انقلابی، دربند سنت اسلامی، ایرانی است. ”
    و این را چه خوب آمدید!

    بند هفتم نوشته تان، جالب بود؛ ایجاد کردن آهنگ کلمات پایانی جملات!

  87. پری می‌گوید:

    آقا میلاد میگه ده ها مثال میتونم بیارم از اینکه آثار فرهادی بهتر از حاتمی کیاست. مطمئنا میتونه صدتا دلیل بیاره که حاتمی کیا بهتر از فرهادیه!
    اینطور نیست؟

    پس لازم نیست بهش ثابت کنید فرهادی خیلی هم خوب نیست. چون خودش میدونه!

  88. سلاله 9 دی می‌گوید:

    چون نمی دانم که درست هست که لینک عکس ها و فیلم دست دادن فرهادی را با ایزابلا روسلینی رییس هیئت داوران جشنواره را در قطعه بگذارم یا نه، از گذاشتنش صرف نظر می کنم و اگر تمایل داشتید، یک سرچ ساده هم که کنید، می بینید.
    درباره آن حدیثی هم که می فرمایید، برداشت شما از این حدیث اشتباه است و این حدیث جایگاهش در مواردی از این دست نیست و گیریم که بر فرض محال و با توجیه شما که چون آمار ثبت احوال برلین را نداریم، ممکن است محرم بوده باشند، پس من هم می گویم که “اتقوا من مواضع التهم”
    این مسئله را اعلام عمومی می کردند که همه متوجه می شدند و از موضع تهمت، خودشان را دور می کردند و اصولا برای امثال ایشان اصلا این چیزها مهم نیست. بخواهیم حتی نامه سرگشاده را هم این طوری و با این دید می شود توجیه کرد و برایش دلیل تراشید.

  89. م.طاهری می‌گوید:

    بعد از مدتی دوری برگشتم به فضای مجازی

    خواندن این متن واقعاً لذت بخش بود. با شدت با خط به خط، با جمله به جمله این متن موافقم
    کلماتی که تو دل خیلی هایمان بود، فقط بلد نبودیم چطور بیانشان کنیم

    به نظرم بحثی شروع شد بین بچه ها، فارغ از توجه به محتوای آن، که باعث شد ظلم شود به متن
    خیلی متن مهمیه. خیلی حرف دارد. محدود به چند نفر که اسمشان آورده شد هم نمی شود. گاهی باید خیلی مواظب بود، باید مواظب باشیم، که چه تصویری از هرآنچه برایمان مهم است می سازیم.
    جناب م. طاهری! خیلی با نظرت موافقم!! بچه ها متن را ول کرده اند و سر فیلم دارند با هم بحث می کنند! سر اینکه کی به کی دست داد؛ محرمش بود یا چی؟!!

  90. م.طاهری می‌گوید:

    حس بدم بعد از دیدن به نام پدر را کاملاً یادمه. نمی تونستم باور کنم کارگردان فیلم حاتمی کیاست.
    جنگ و همه ارزش های مربوط به آن له شد، زیر سوال برده شد و حتی یکی از اون به اصطلاح بچه های جنگ فیلم هم لب باز نکرد حرف بزنه بگه چرا سال ها پیش جنگیده
    معنای جنگ را بگوید به دختری که جنگ را معنی کرد در اون مین. دختری که یکی از گلشیفته های همین مملکت بود.
    م مثل مادر همین طور. یکی از یکی بدتر

    واقعاً ممنونم به خاطر این متن. عالی بود

  91. م.طاهری می‌گوید:

    دوست داشتم خیلی از جملات را دوباره اینجا تکرار کنم، چون تعدادشون خیلی زیاد بود نشد
    ولی از این یک جمله نمی تونم بگذرم:
    ” پدر ما در جبهه بود، مادر ما که نمرده بود”

    دلم می خواست آن روز که جناب حاتمی کیا در آن برنامه گفت خیلی شرمنده خانواده شهداست می توانستم بهش بگویم بد جور با اون دیالوگ “موج مرده” سیلی زدی تو صورت همسرای شهدا. کسانی که بیشترشان خیلی بهتر از خیلی پدر و مادرها بچه هایشان را تنهایی آن طور که باید بار آورده اند.

    توضیح بدهم اشتباه نشود
    منظورم این نبود بیشتر همسران شهدا بچه هایی تربیت کرده اند که از بچه های بقیه مردم بهتر هستند. منظورم از آن “بیشترشان” این بود که اکثر همسران شهدا موفق عمل کردند.

  92. میلاد پسندیده می‌گوید:

    خداوند آدم چیز فهم را حفظ کند.
    جناب پری؛ پایش بیافتد هزار تا مثال هم می زنم… فعلاً به قول چشم انتظار ساق دوربینش نیافتاده!

    سلاله ۹ دی؛ با آن روایت می توان نامه را توجیه کرد اما مشکل من سر سرگشاده بودنش است… نامه نوشتن به رهبر که بد نیست… بی حیایی کردن بد است.

  93. چای پولکی می‌گوید:

    سلام

    آقا اجازه . . . حاضر

    از اینکه به اسم نقد حاتمی کیا، هرچی لیاقت فرهادی بود نثارش کردید، ممنونم.

  94. میلاد پسندیده می‌گوید:

    یک مثالی می زد آقای شاه حسینی در یکی از برنامه های ویژه هفته دفاع مقدس.
    می گفت در جبهه وقتی رزمنده ها از روی پل شناور حرکت می کردند، می رسیدند به یک جیپ که خراب شده، نمی ایستادند که تعمیرش کنند… کلاً می انداختندش در آب.
    سالم بود، فقط راه نمی رفت اما می انداختندش در آب که راه برای بقیه باز شود.

    این را گفتم در تایید کامنت آخر چشم انتظار خطاب به ابراهیم خان.

  95. پاییز می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    عالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بودو فوق العاده تاثیرگذار.

    در پناه گل نرگس باشید.

  96. پاییز می‌گوید:

    ما
    از مـــرگ
    نمی هراسیم،
    اما
    می ترسیم
    بعد از ما
    ایمـــــــان را
    سر ببرّند.

  97. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام ” بی زرگانی”

    ساعت ۲۰:۲۶
    تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین عزیز بسیجیها فــــــــــــدائی داری…

  98. خودنویسی ها می‌گوید:

    سلام.
    یه مشکل همیشگی من با سایتتون این بوده که تو صفحه آر-اس-اس هاتون فقط مطالب با برچسب بایگانی صفحه اول نشون داده میشه. یعنی مطالب اون ۳ دسته ی دیگه برچسب ها (یعنی ۲۰:۰۶ و خیمه و پلاک) وارد آر-اس-اس نمی شن و کسی مثل من که با گوگل ریدر پیگیری می کنه این مطالب رو نمی بینه!

    لطفا یا تاثیر برچسب ها در نشون داده شدن توسط آر-اس-اس رو از بین ببرید یا لینک آر-اس-اس مجزای اون ۳ دسته رو هم بگذارید. ممنون
    از تذکرتان ممنون اما بهتر نیست از خود وبلاگ، مطالب را بخوانید؟!

  99. سید می‌گوید:

    حرف حساب جواب نداره در ضمن اضافه کنم که در هیچ فیلمی حق مادر شهید یا رزمنده ادا نشده: آن دلواپسی، صبر، اشتیاق، دعا، شکر، معنویت و …

  100. سایه/روشن می‌گوید:

    “:::پیر جوان زخــــــــــــم چشیده:::
    اگر بیشتر از خمینی، فدایـــــــی نداشته باشد، کمتر ندارد.

    .
    .
    .
    بیشتــــــــر دارد که کمتر ندارد.”

  101. سلاله 9 دی می‌گوید:

    احسنت.”بی حیایی کردن بد است”. تمام سخن من و دوستان هم همین است. ببینید، سر قضیه آن مدل، اصلا بحث سر دست دادن و ندادن نیست، بحث این است که وقتی کسی برایش حجاب و حدود شرعی بین محرم و نامحرم مهم نیست و ارزش ندارد، طبیعتا در فیلم هایش هم از کنار این مسائل راحت عبور می کند و البته اگر تخطئه اش نکند که البته با نگاهی به ساخته های فرهادی می بینیم که این کار را می کند، یعنی که اگر دقیق نگاه کنیم، بیش تر ساخته هایش جنبه ضد دینی و ضد انقلابی دارد که باعث به به و چه چه کسانی می شود که با ارزش های ما مشکل دارند. هر کارگردانی با توجه به آرمان هایش فیلم می سازد.

    “سخن بر سر تعهد است. بر سر وظیفه. اصغر فرهادی دارد خیلی خوب و قشنگ، رسالتش را انجام می دهد.”
    آره! من توی متن فکر کنم حرف اصلی رو زدم. اصلا حرف درباره خوب و بد بودن آدم ها نیست، بلکه درباره وظیفه ای است که هر کسی مجزای از دیگری دارد. فرهادی داره کار خودش رو می کنه. واقعیت ها رو هم می گه، اما از زاویه ای می گه که اون طرف خوش شون میاد. این یعنی سیاه نمایی به بهانه واقع نمایی. اصغر فرهادی خوب بلده قصه بگه و سینماش رو کاکل قصه می چرخه. اون آدم ما نیست؛ آدم انقلاب نیست و این اصلا ربطی به جذب و دفع نداره. نیست دیگه. اما حاتمی کیا هست. نمی تونه نباشه. حتی اگه زخم بندازه، آخرشم می گه چرا من نباید حاج احمد رو بسازم. یعنی نازش توی این فضاست.

  102. - می‌گوید:

    آقا میلاد
    حرفاتون جدی بود یا همه رو سرکار گذاشته بودین؟

  103. سیداحمد می‌گوید:

    جناب –

    احسنت به این آواتار زیبا؛
    آفرین!

  104. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش منم متن رو ول کردم!؟ من که چند کلامی با آقا ابراهیم در خصوص همین متن صحبت کردم.
    خودتون رو لوس نکنین! می دونین که بی منظور، حرفمو زدم. شاید باید یه بار دیگه نوشته رو بخونین. بحث من اصلا این و اون نیست. چیز دیگه ایه.

  105. سیداحمد می‌گوید:

    “اصغر فرهادی خوب بلده قصه بگه و سینماش رو کاکل قصه می چرخه. اون آدم ما نیست؛ آدم انقلاب نیست و این اصلا ربطی به جذب و دفع نداره. نیست دیگه.”

    دقیقا همه حرف بنده هم همین است؛
    اصلا این یک وصله کاملا نچسب است که هیچ طوری به ما نمی چسبد!
    داداش متن در نهایت سنگینی، بسیار روان و قابل درک است.
    نه اون آدم ماست و نه ما آدم اونیم. پیام و خروجی فیلمهاشو که می فهمیم!! حالا این چه بحثیه که با کی دست داد؟! با کی نداد؟! توی اون سکانس به ریش حال داد، توی اون یکی به چادر ضد حال زد!! مهم پیام فیلمه.

  106. سیداحمد می‌گوید:

    با اینکه باید متن را چند بار خواند، کاملا موافقم!

  107. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا میلاد. خیلی مخلصیم.
    ما رو چه به روی چشم.
    ما خاک پای شما و همه ی بچه هاییم. می دونی مهم چیه؟ مهم اینه که الان بالاترینی ها، دارند کامنت های ما رو می خونند و …. شون شدیدا” داره می سوزه، از این همه صفا و البته بصیرت بچه ها.
    که بازم چی؟
    مدیون کی؟
    نذار اسمشو بگم دیگه!
    گمونم میلاد داره ادامه حرف ما رو می زنه، اما چون تند می زنه، متعارض نشون می ده. یادتون نره که میلاد از کلیت این متن، راضی بود!

  108. - می‌گوید:

    ممنونم آقا سید

  109. پری می‌گوید:

    آقای مبصر؛
    یه کم دیگه تشویقش کنید یه اسم هم انتخاب کنه! بگید غریبی نکنه!

  110. سیداحمد می‌گوید:

    کاملا با حرف شما موافقم؛
    علت اینکه مصداقی هم به چند مورد اشاره کردم برای این بود که میلاد تاکید داشت بر اشاره مصداقی!
    در یکی از کامنت های بالا هم گفتم بنده خوب می دانم که فرهادی کیست و حرف آثارش چیست!
    “مهم پیام فیلم است”

  111. میلاد پسندیده می‌گوید:

    من هم به افراد کار ندارم.
    درد من اینست که چرا ما فیلم دفاع مقدس که هیچ، حتی فیلمی درباره جنگ تحمیلی هم نداریم؟!
    درد من اینست که خیلی ها حتی تفاوت اینها را نمی فهمند… تفاوت کتاب “دا” و “خاکهای نر کوشک” را چرا نمی فهمند؟!

    این بحث ها هم برای این بود که نگوییم حالا که حاتمی کیاها دیگر فیلم جنگی نمی سازند پس نگذاریم فرهادی ها هم فیلمشان را بسازند… این حرف غلط است.
    میلاد عزیز! کی گفته چون حاتمی کیا دیگه فیلم جنگی نمی سازه، فرهادی ام نباید سینماشو بسازه؟!! اما میلاد! چرا این همه تند می ری؟! و چرا این همه دوگانه سازی؟! دا چه فرقی داره با خاک های نرم کوشک؟! چرا باید خیال کنیم حتی یک فیلم هم درباره جنگ و جبهه ساخته نشده؟!

  112. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین
    یکی از دلایلی که شاید این موضوع پر بحث، جنجالی، جذاب و البته مفید دنبال شد به نظرم همون اهمیت انتخابیه که شما داشتین. به گمانم این نیاز بیشتر در ما احساس میشه که به موضوعات از این دست بپردازین. هرچند که اونقدر نوشته های شما متنوع هست که حقیقتا” همش نیاز امروز و البته آینده ی ماست ولی اگه هر از گاهی مطالب مهمی چون شناخت وظیفه و رسالت، در غالب این متن ها گفته بشه اثر خودش رو نشون خواهد داد.
    یادمه یه خاطره ای از یه شهیدی تو رادیو سال های گذشته گوش می کردم در برنامه ی تا انتها حضور با اجرای امیر حسین مدرس که هنوز زیاد شناخته شده نبود( همین جا بگم حیف اون برنامه حیف)
    برادر، قبل از شهادتش تو یه جریانی که با خواهر اختلاف نظر داشت، توصیه ی قشنگی کرد و گفت: خواهرم، در این بازی مواظب باش بازنده نباشی. چطور دوست تو، روی باطل خودش مصره و اعتقاد داره، اما تو رو حق خودت پافشاری نکنی.
    این خلاصه ی همون چیزی است که شما فرمودید. به گمانم.

  113. - می‌گوید:

    آره واقعا؛ هنوز غریبی می کنم. اینقدر حرفامو بررسی می کنم که نکنه مثل دفعه قبل منظورمو بد برسونم. آخرشم ترجیح میدم چیزی نگم.
    البته هر کدوم از مطالبو چند بار می خونم مگه اینکه طولانی باشه .
    لطفا از این حرفا نزنید. حتما اگه نظری دارین بگین.

  114. سیداحمد می‌گوید:

    – بزرگوار؛

    طولانی هاش رو هم چند بار بخونید، خیلی کیف داره!
    مثلا من دیشب تا ۳ بامداد بیدار بودم، نیمه اول مطلبو که آپ شد، خوندم و خوابیدم.
    ۵:۳۰ بیدار شدم و نماز و اداره!
    ۱۳:۳۰ برگشتم خونه که کمی استراحت کنم ولی دقیقا از ساعتی که برگشتم خونه تا الان همینجام! برای ناهار و نماز مغرب چند دقیقه ای رفتم و برگشتم!
    مطلب را هم ۳ بار خواندنم 🙂

  115. میلاد پسندیده می‌گوید:

    دا درباره جنگ تحمیلی است و خاکهای نرم کوشک درباره دفاع مقدس.
    شاید این دو اسم را به اشتباه برای یک واقعه ۸ ساله بکار می بریم اما معانی مختلفی دارند:

    ۱- جنگ و جبهه همان نا زیبایی هاست.
    ۲- جنگ تحمیلی نازیبایی هست اما کاری نمی شود چون شروعش دست ما نبوده.
    ۳- دفاع هشت ساله همان جنگ تحمیلی است اما نه تنها ما شروع نکردیم بلکه حتی کاری به کار فراتر از مرزهایمان هم نداریم و فقط از مملکتمان دفاع می کنیم.

    ۴- دفاع مقدس یعنی واقعه ای تاریخی که هشت سال طول کشید و همه جایش زیبا بود… ادامه نهضت عاشورای امام حسین بود برای رساندن پرچم به دست قائم جهانی عدل گستر… محدود به مرزهای ایران نبود و راهش تا آزادی قدس بلکه آزادی همه انسان های مظلوم در بند ادامه داشت…. و دارد.
    بالاخره دفاع مقدس هم جنگه دیگه. این ۲ تا در طول همه. نشان دادن تلخی ها و شیرینی ها، اما درست! واقعی! آرمانی!

  116. - می‌گوید:

    ممنون. من اصلا اهل تعریف و تمجید نیستم. اما مطالبتون واقعا مفید و زیباست. اگه نظر نمیدم یا کاملا تایید میکنم یا دارم فکر میکنم.
    مطلباتون زیاد فکر می بره.
    موفق باشید.

  117. پری می‌گوید:

    “حرفامو بررسی می کنم که نکنه منظورمو بد برسونم.”
    اینو مطمئنا همه بچه ها رعایت میکنن.

  118. همه هستند و جای من خالـــــــــــــی

  119. - می‌گوید:

    آقا سید
    ماشاءالله به این توان
    متاسفانه ساعات کاریم زیاده. حدود ۱۵ ساعت. والا یکیشم از دست نمیدادم. الانم سرکارم هنوز تا نیم ساعت دیگه انشاءالله.
    وقتی میبینم مطلب طولانیه بیخیال میشم چون باید در ده قسمت وسط کارام بخونم.

  120. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    جناب –

    از کشدار شدن بحث های قطعه ای اگر همیشه استفاده کنی، هر متنی را هر قدر هم که طولانی باشد، چندین بار خواهی خواند…

    یعنی که یعنی!

  121. چشم انتظار می‌گوید:

    سید احمد
    جان من حذف نکن.
    به داشتن مبصری چون شما افتخار می کنیم. افتخار.

  122. میلاد پسندیده می‌گوید:

    نه دیگه!
    این ۴ تا را نمی شود همزمان در یک کار هنری یا ادبی آورد… از اول باید تکلیفمان مشخص باشد.

    مثلاً وقتی می نویسی یا می سازی “خمپاره می خورد به سر رزمنده و مغزش می پاشد روی شنها” داری درباره جنگ حرف می زنی.
    اما وقتی می نویسی و می سازی “ترکش خمپاره که به سرش خورد یاد اسماعیل ذبیح و علی اصغر افتاد… وقتی مغزش از سرش می رفت، این فکر در سرش می رفت که خدا کند نام او را هم جز یاران مهدی بنویسند”
    این وقت دیگر آن یکی نیست… گوشت دم توپ بودن نیست… این قربانی شدن برای دفاعی مقدس است.
    میلادخان! تو بعد از خواندن دا و خاک های نرم کوشک، یه پیام توی ذهنت نقش می بنده. دا، سمفونی ای از وقایع تلخ و شیرین جنگه. منم که نمی گم حاتمی کیا فقط شعار بده. می گم همون جنگ رو بسازه. همون شهادتو. همون واقعیتو. همون که بود. این ۲ کتاب، همون جنگی اند که واقعا بود. پس خوبن. چرا الکی و با استناد به جملاتی که می بریم، دوگانه سازی کنیم؟! دا مگه رمان ضد جنگه؟! تو مگه نمی گی جذب حداکثری! خب دا اومد و کلی از بازیگران زن رو خواننده فصلی از دفاع مقدس و جبهه و جنگ کرد. اینکه خب خوبه دیگه!

  123. سیداحمد می‌گوید:

    – بزرگوار؛

    اگر لطف کنی یک اسم زیبا هم برای خودت بگذاری عالی می شود ها.
    درست نیست شما را – خطاب کنیم.

    بین خودمان بماند، بنده از ظهر تا الان یک پرونده کاری را هم کامل حل و فصل کردم!
    🙂
    قطعه ۲۶ انرژی زاست در حد ما فوق تصور!

    خدا داداش حسین را حفظ کند انشالله…

  124. - می‌گوید:

    پری
    البته همه باید رعایت کنن، اما نه اینکه حضور من شروع خوبی نداشت بیشتر دقت می کنم.

  125. پری می‌گوید:

    اتفاقا من هم اولش نسبتا ضدحال خوردم! اما از رو نرفتم!!

  126. رضا می‌گوید:

    سید احمد عزیز
    دوست گرامی . ملاک سنجش یک فیلم ، موضع گیری افراد در مورد آن فیلم نیست . اتفاقی که برای جدایی افتاد ، این بود که متاسفانه این فیلم با اخراجی های ۳ در یک زمان اکران شد . آن وقت برخی افراد این دو فیلم که از لحاظ سینمایی هیچ ربطی به یکدیگر ندارند را با هم مقایسه کردند و پای سیاست هم به این فضا باز شد . در حالی که از لحاظ حرفه ای تنها خود فیلم است که مورد ملاک است . یعنی آن چیزی که در پرده سینما نمایش داده میشود . نقد های زیادی بر جدایی نوشته ام . اما کلیت فیلم این را بیان میکند . شناختی که ما از افراد داریم ، تنها توهمی از شناخت است . این شناخت زمانی به واقعیت تبدیل میشود ، که شخص مورد نظر مورد آزمون توسط حوادث اجتماعی قرار بگیرد . مثلا ما فردی را به عنوان شخصی مذهبی و درست کار میشناسیم . این تنها یک توهم از شناخت است . زمانی این توهم به واقعیت تبدیل میشود که در یک شب خلوت ، این فرد مقدار زیادی پول را از روی زمین پیدا کند ولی به صاحب پول برگرداند ! بنابراین رو به رو شدن افراد با حوادث مختلف اجتماعی ، شخصیت آن ها را کامل و توهم ما را به واقعیت تبدیل میکند . فرهادی شخصیت های فیلمش را در معرض یک حادثه قرار میدهد . همان مردن بچه راضیه . در اطراف این حادثه ، هر یک از شخصیت ها که قبلا ما نشانی هایی از آن ها را دیده بودیم ، شخصیت حقیقی خود را آشکار میکنند . مثلا ما راضیه را فردی مذهبی میدانستیم . ولی بعدا میفهمیم به خاطر منافع شخصی ، قضیه تصادف را پنهان میکند . یا نادر را اصولگرایی میدانستیم که بعدا به خاطر منافع خویش پا بر روی اصول خود میگذارد . و دیگر شخصیت ها . که در طول فیلم و قبل از اتفاق افتادن این حادثه ، به طور کامل معرفی شدند . و بعد خود حقیقی شخصیت ها پس از رو به رو شدن با حادثه برای مشخص میشود . فرهادی این عامل را معضل حقیقی چامعه میداند . و بعد مذهب را درمان گر این معضل میداند . این فیلم اتفاقا در راستای اهداف نظام است . فقط چون با سهل انگاری و با بی دقتی فیلم را میبینیم ، برداشت های وارونه از فیلم داریم .
    این فیلم در راستای اهداف نظام است؟!! دیگه اینطوری هم نگو دیگه بابا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  127. زهرا می‌گوید:

    اسم مستعار که بلد نیستم. اسم خودمم که معمولا نمیذارم. اما اینجا دیگه داره خونه ام میشه. البته با اجازه صاحبخونه.

  128. میلاد پسندیده می‌گوید:

    من که آن دو کتاب را نفی نکردم… حاتمی کیا را هم نفی نکردم… اینها جنگی هستند؛ جنگ ما هم هستند اما من درباره چیزی فراتر از اینها حرف می زنم.
    ما اینقدر بدبخت شده ایم که ببخشید باید منت ابراهیم خان را بکشیم که بیا همان واقعیت را نشان بده… خب بدهد… چه کسی بدش میاید؟… اما خوشمان می آید که کسی فراتر از واقعیت، حقیقت را نشان بدهد.

    اینکه تیری بخورد و خونی ریخته شود و رزمنده ای شهید شود و در دستش عکس امام باشد که ایراد ندارد… اما عالی می شود اگر خون شهیدی به آسمان برود و برنگردد یا اگر برگشت و بر زمین نشست، از جای خونش، لاله و شقایق بجوشد. آرزویش باشد که وقت شهادت لبیک یا حسین بگوید، ترکش در حجره اجازه اش ندهد اما خونش چنان جاری شود که روحش هنگام عروج روی زمین بخواند لبیک یا حسین.

    الاّن فیلم گلوگاه شیطان اکران است درباره عملیاتی که پدر من هم در آن بود… خیلی هم فیلم جنگی خوبی است… جنگ آمریکایی نیست، جنگ ما هم هست… اما دفاع مقدس نیست.

  129. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    یا حسین زهرا…

    می کشی مرا حسین…

  130. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “سخن بر سر تعهد است. بر سر وظیفه.”

    برسد به دست«بلبلی عاشق» که قرار بود «جز برای شقایق‌ها» نخواند
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8802040747

  131. سایه/روشن می‌گوید:

    “بیشتر دقت می کنم.
    آخرشم ترجیح میدم چیزی نگم.”
    .
    .
    .

  132. میلاد پسندیده می‌گوید:

    فیلم هم مثل شعر است. ربطی به سازنده اش ندارد. الهامی می شود و چیزی در می آید که شاید خود سازنده هم از آن سر در نیاورد.

    مثل شعر “دستم بگرفت و پا به پا برد” یا “دل مادر” از شاعری که روحش هم از این چیزها خبردار نیست… فیلم فرهادی هم همینطور است… شاید فرهادی یک چیزی باشد که فیلمش را نتوان با آن قیاس کرد.

    من هم تا حدودی نظرم مثل “رضا” است… جدایی یک فیلم دینی است.
    می گفتی انسانی است، شاید بهتر بود! من نمی دونم با این حساب، به چه فیلمی باید گفت، فیلم سیاه؟! چهارشنبه سوری و درباره الی و جدایی، چه تصویری داره از جامعه ایرانی ارائه می ده؟! این سینما دینی است؟! بعید می دانم. حالا باز نگو تو فلان سکانس، دختره چون برای بار اول دروغ گفت، اشکش درومد و این یعنی فطرت و دین. من دارم روح فیلم رو می گم. پیامشو.

  133. میلاد پسندیده می‌گوید:

    باید به فیلم “آواز گنجشک ها” ساخته مجید مجیدی و “طعم گیلاس” ساخته عباس کیارستمی گفت فیلم سیاه.

    فقط پایان بی پایان “جدایی” سیاه بود… آن هم بخاطر آن دیالوگ زیبای فیلم “درباره الی” که می گفت: یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است” ولی در جدایی اتفاق نیافتاد.

    کدام فیلم تا بحال چنین ارزشی برای قرآن قائل شده یا تا بحال در کدام فیلم درباره مرجع تقلید صحبت شده؟ اینکه زن چادری از مرجعش استفتا می کند و پایان فیلم را بهم می ریزد یعنی دینی… اگر خلافش را عمل می کرد و پول را می گرفت و با شوهرش خوش و خرم زندگی می کردند و نادر و سیمین هم مشکلشان حل می شد و گل و بلبل آن وقت این یعنی که اگر خلاف نظر مرجعت عمل کنی زندگی بهتری داری… آیا الآن دینی تر است یا اگر آنطور می بود؟!
    اگه واقعا آواز گنجشک ها را فیلم سیاه می دانی، من دیگر هیچ بحثی ندارم. ظاهرا نمی فهمیم حرف هم را.

  134. سیداحمد می‌گوید:

    شجریان الان یه آدمیه که کاملا با نظام اسلامی ما مخالفه.
    نمیدونم بچه ها چه اصراری دارن که بگن فیلم سیاسی نبوده؟!
    سیمین وقتی داره میره خونه مادرش از کمد “سی دی” شجریان بر میداره و دقیقا اشاره می کنه، شجریان رو برداشتم.
    این همه خواننده داریم، علت اشاره به اسم شجریان تو این فیلمِ گل و بلبل که اصلا هم سیاسی نیست! چیه؟
    نگید سیاسی نیست، نگید فیلم دینی!!!

  135. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اگر شما هم فکر می کنید فیلم سیاه “آواز گنجشک ها” همان حرفی را می زند که فیلم زیبای “بچه های آسمان”، که سخت در اشتباهید.

    فیلم بچه های آسمان هم طراز جامعه زمان ساختش بود اما با دیدن آواز گنجشک ها انگار که در این مملکت هیچ اتفاقی نیافتاده و مردم هنوز همان بدبختی هایی که ۱۰ سال پیش داشتند را دارند… اینکه ایران پیشرفت که نداشته، پس رفت هم داشته را نشان بدهی اگر به نظر شما سیاه نمایی نیست، پس من هم دیگر حرفی ندارم که بزنم!

  136. میلاد پسندیده می‌گوید:

    سید احمد؛ چه مثال مع الفارقی

    سیمین بی قید و بندی که بلافاصله بعد از کلاس زبان، مقنعه اش را با شال عوض می کند و برای مادرش متخصص آورده تا آن کانالهای ماهواره ای که پارازیت دارد را برایش تنظیم کند و سیگاری هم هست، اگر شجریان گوش بدهد اشکالی دارد؟
    این دلیل شد که فیلم سیاسی است و دینی نیست؟!

  137. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد؛

    اینکه کارگردان از هر فرصتی استفاده کند تا طعنه ای بزند، دقیقا به معنای سیاسی بودنِ فیلم است.
    سیمین بی قید و بند می توانست اسم یک خواننده دیگر را ببرد. یک خواننده اونور آبی!
    ولی اینکه در این برهه خاص، اسم شجریان برده شد، شما شک نکن این حرکت هدف دار بود!
    بنده نگفتم این تنها دلیل سیاسی بودن و ضدِ اسلامی،ایرانی بودن فیلم است.
    این از نظر من و خیلی های دیگر نشانۀ مرض کارگردان است!

  138. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    مخلص آقا میلاد!
    میلاد جان به نظر شما اینی که یه مال شبه ناک(و نه حروم) که به وسیله ریختن چندتا از آلوچه‌های خریده‌شده با اون پول، پاک میشه، یه تصویر سیاه از دین هست و اینی که طرف یه پولی که هر بچه‌ی غیرمکلفی هم می‌دونه که گرفتنش حرومه رو فقط با سؤال از مرجعش نگیره یه تصویر سفید و واقعی؟؟؟؟
    این فقط یه مثال بود و سیاه بودن جدایی خیلی روشن‌تر از این حرف‌هاست…

  139. میلاد پسندیده می‌گوید:

    جدایی نه آنقدر سفید است که شما از حرفهای میلاد پسندیده برداشت می کنید و نه آنقدر سیاه که میلاد از حرفهای شما برداشت می کند… اینجا به نظرم جای خوبی است برای آن جمله معروف بالا… بیخیال آقا بیخیال.

  140. زهرا می‌گوید:

    «فیلم هم مثل شعر است. ربطی به سازنده اش ندارد. الهامی می شود و چیزی در می آید که شاید خود سازنده هم از آن سر در نیاورد.»
    نه اصلا اینطوری نیست. فیلمساز و کارگردان حرفه ای واسه لحظه به لحظه و حرف به حرف فیلمش برنامه و هدف داره.

  141. حی علی الجهاد می‌گوید:

    در دید کلی با همه قسمت‌های متن موافقم، اما احساس می‌کنم یه کم شاید زیاده‌روی کرده‌اید در استفاده از شخصیتی مثل گلشیفته فراهانی برای نشان دادن نسل از دست رفته! و انداختن تقصیر گردن نسل بازمانده و روایت‌کننده …

    این را بگویم که منظور متن را متوجه شده‌ام، گلشیفته شاید دستاویزی است برای شما که سر زخم باز شود و و درد را بکاوید، اما شاید مثالی با انحرافی کم‌رنگ‌تر نیز می‌توانست این نقش را بازی کند …

    و نکته دیگر این‌که خیلی اشاره ظریفانه و بجایی بود آن اشاره شما به این‌که امثال اصغر فرهادی در ژانر خودشان خوب فیلم می‌سازند و خوب گارد گرفته‌اند در جبهه ضد جبهه، ابراهیم اما خوب جاگیر نشده در نشان دادن هنرمندانه “روایت فتح” …

  142. حی علی الجهاد می‌گوید:

    کلا این متن شما خیلی “نه ده”ی بود!

    درد داشت!

    درد دل داشت!

    درمان هم داشت!

  143. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    تنها کسی که تو فیلم جدایی دروغ نگفت همون کسی بود که اول فیلم به آقای قاضی گفت نمی‌خوام دخترم تو “این شرایط” بزرگ بشه و جای دیگه وقتی که معلم ازش می‌پرسه به قاضی چی بگم میگه واقعیت رو بگین! و این آدم همون کسیه که میخواد از ایرانی که “همه” دارن دروغ میگن؛ بره!
    این “همه” در تیتراژ اول فیلم نمود داره و به همین خاطر این فیلم سیاهه؛ سیاه پررنگ!

    ببخشید ادامه دادم…
    مخلصم

  144. معین می‌گوید:

    “گردان انقلاب اسلامی به خط بیداری اسلامی زده است؛”

    با اهدای سلام و آرزوی شهادت برایتان.
    فکر می کنم این چند خط را نوشتی تا جمله بالا را نازل کنی. چه حلاوتی داشت…

  145. – میگم یارو رفته اونور و خودش رو فرخته!
    – رفته هالیوود؟!
    – پــ ن پــ رفته اونور دیوار خونه شون خودش رو به سمساری فروخته!

  146. چشم انتظار می‌گوید:

    قبل از بی خیال شدن همه!! من یه چی بگم بعدش بی خیال.
    اصولا” ما برای اینکه یک اثر رو (در این جا منظورمان فیلم سینمایی با هر عنوانی است) بررسی دقیق و موشکافانه کنیم، باید از آغاز آن تا تیتراژ، همه را بررسی کرده و در پایان نتیجه ای که لازم است، بگیریم. حال یا این نتیجه گیری، همان خواست کارگردان فیلم است که می شود اثرگذاری فیلم بر طبق میل کارگردان، یا برداشت ما چیزی متفاوت از ایده و عقیده ی کارگردان است، یا هم برداشت خاصی از یک فیلم جز گذران وقت، نمی شود کرد. در هر سه حالت من معتقدم. در فیلم های سفید، ارزشی، دینی چه می دونم، ایثار و شهادت و… که نظر، اعتقاد و ایده ی کارگردان، شناساندن ارزش هاست، استفاده از چند پلان یا سکانس یا هر چیز دیگر که با شاکله ی کلی فیلم هم خونی نداشته باشه، جای ایراد نیست و اون نتیجه ای که مد نظر کارگردان هست رو شاید بشه ازش استخراج کرد. اما روی دیگر سکه که به همین سادگی که گفتم نیست، فیلم های اصولا خاکستری و سیاه است. این جا باید خیلی دقت کرد که با استناد به برخی قسمت ها، که بعضا” بوی فرار از ممیزی را می دهد، کلا” باعث تطهیر فیلم و کارگردانش نشویم.
    بدین معنی که مثلا” در فیلم جدایی، به قول آقا میلاد، چنین صحنه و چنان صحنه ی مثبت یا دینی! به نمایش درآمد. یا مثلا” به قول خودم، فیلم به سبک هندی تمام شد. بعدشم حاجی حاجی مکه!
    اما خیلی عذر می خوام، ما ….که نیستیم نفهمیم منظور کارگردان، و انگیزه ی کلیش از ساخت فیلم چیست؟ این اون چیزیه که نباید ازش غافل شد.
    حالا بی خیال…

  147. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    اگر ارتفاع، پست است و اگر موج، مرده،

    اگر مادر «میم مثل مادر» سرنوشتی جز درد و غم و داغ و در به دری ندارد و

    اگر جنگ، این همه نامرد است که در «به نام پدر» دیدیم،

    جز این حق نداریم ببینیم،

    آنچه نمی بینیم؛

    «ما رایت الا جمیلا»ی روزگار عاشقی را… “

  148. ابوالفضل می‌گوید:

    پاراگراف اول را کاملا با نظرت موافقم! کاملا…
    و ایضا پاراگراف دوم!… که انصافا هم زیبا بیان کرده ای علت و معلول را…
    و اما پاراگراف سوم در عاشورا بعضی ها امام معصوم را دیدند اما درست در مقابل دیدند! امروز هم همینجور است بعضی ها اگر روایت فتح را هم ببینند باز هم روایت ضد جنگ می بافتد مطمین باش… می گویند انسان مختار است نه از نوع ثقفی اش البته!
    و اما متاسفم برای مسیولانی که عمر و البته بیت المال را برای گرفتن خرس آن هم از نوع بی جانش می گذارند لا اقل یکی از اون جاندار هاشو شکار می کردن یه چیزی!… اصلا حیف همین دو جمله که در وصف فلان مسئول و فلان کارگردان نوشتم!… حیف وقت…
    ……
    از هفت به بعد را عالی آمدی…عالی…
    و اما یه انتقاد :
    می گوییم همیشه حزب اللهی ها مظلوم اند در این عرصه که البته درست است اما آیا
    باید گوی و میدان را سپرد به امثال فلان کارگردان یا خود به مانند سید مرتضی درون گود بود؟! امام روح الله گفت : ” ما با سینما مخالف نیستیم ، ما با فحشا مخافیم! ” خوب اگر مخالفیم باید وارد گود شویم و مگر نه این است که باید امانت به دست کسی باشد که امانتدار باشد؟! نه خیانتکار!
    بگذریم…

  149. چشم انتظار می‌گوید:

    با اجازه ی مبصر قطعه؛
    برای این پست تا کنون ۱۴۴ کامنت گذاشته شده است.
    داداش حسین فـــــــــدایی داری.

  150. سلاله 9 دی می‌گوید:

    سپاسگزاریم آقای قدیانی؛ هم به خاطر نوشته ی زیبای تان و هم فضایی که ایجاد کردید برای مباحثه بچه ها.

    فکر کنم این جا، جایش باشد که بگویم،

    برخامنه ای رهبر خوبان، صلوات

    “الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ”

  151. سایه می‌گوید:

    آقای قدیانی امثال گلشیفته از ابتدا عاشق سرزمین یاغی بودند وربطی به فیلمهایی که دران بازی کردند نداشت خودتان بهتر ازهرکسی می دانید این خانم در تمام فیلمهایشان معترض بودند گویی که هوای سرزمین پدریش داشت خفه اش می کرد …اما درمورد نسل سوخته بعداز دیدن این فیلم حالم داشت بهم می خورد باورم نمی شد که … شما که به حاتمی کیا اشاره کردید من هم این ایراد ها را به ایشون وارد می دانم اما اگر ایشون به میر کریمی نوشتند چون کس دیگری نبود که…شما قطعا بهتر ازمن مستند کاپوچینو را یادتان هست ایکاش از این مستند و دفاع ابراهیم از جبهه و دفاع مقدس وضرورت دفاع و…هم یادی میکردید… اوضاع امروز سینما به مراتب از زمان سید مرتضی بدتر است…وقتی وزارت نفت با ان دستگاه عریض و طویلش دل پول خرج کردن برای شهیدمظلوم تندگویان را ندارد وکاردست چندمی تحویل میدهد وقتی تلوزیون عرضه ساخت یک مجموعه در شان شهید بابایی که به گفته بزرگواری بعضی ایشان را از اولیاءالله میدانند راندارد … همه دلمان ازاین وضعیت اسفناک ارشاد و سینما و تلوزیون گرفته و گویی دو دستی انگشتها را در گوشها کرده که نکند صدایی به اعتراض بشنوند از ان لیبرال سینما تا ان به ظاهر ریشو و مذهبی تلوزیون نمی دانم رواست که دیواری کوتاه تر از ابراهیم که خود بیش از هر کسی ازاین بی صفتان خورد از امثال شما هم بخورد داداش حسین به خدا که اگر کسی در این کشور اجازه نقد واعتراض داشته باشد فرزندان شهید هستند اما ایکاش میشد جایی ابراهیم را دید و همه این حرفها را زد جایی که ایشان بشنوند و بگویند شاید اینگونه زیباتر بود جایی که سخن به گوش غریبه و نا اهل و…نرسد .

  152. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم رب الحسین (ع)

    ۹۶* امام صادق علیه‏ السلام :

    به راستى که مؤمن با برادر مؤمنش آرامش پیدا می کند، چنان که تشنه، با آب خنک آرامش می یابد.

    (کافى، ج۲، ص۲۴۷)

  153. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    جنگ، اسم مستعار شهادت است…
    خشن نیست، مظلوم است…
    از جبهه هم مظلوم تر…

    ما
    زندگی
    را
    به
    جنگ
    بدهکاریم…

  154. به جای امیر می‌گوید:

    پناهنده (گفت و شنود)

    گفت: اوباما در کنفرانس مطبوعاتی خود گفته است از ایران خواسته ایم هواپیمای RQ170 را به آمریکا تحویل دهد و منتظر پاسخ ایران هستیم.
    گفتم: حالا چرا اینقدر نگران و دستپاچه است؟
    گفت: آمریکایی ها گفته اند نگران اطلاعات سری این هواپیما هستیم.
    گفتم: جای نگرانی نیست، اطلاعات سری این هواپیما در سلامت کامل به سر می برد و اینجا میهمان ماست.
    گفت: ولی اوباما می گوید این هواپیما متعلق به آمریکاست.
    گفتم: بود! ولی حالا که مسلمان شده و به ایران اسلامی پناه آورده و حاضر به بازگشت نیست. مگر آنها جنایتکارانی را که از ایران به آمریکا پناهنده شده اند پس می دهند.
    گفت: خودمونیم، این هواپیماهای جاسوسی آمریکا هم بد چیزی نیست. مثل فتنه ۸۸ و تحریم ها و… حیوونکی آمریکایی ها بدجوری بز آورده اند.
    گفتم: فرمانده ای وارد میدان تیر شد و مشاهده کرد که تیر هیچکدام از سربازانش به هدف نمی خورد و رفت کنار «سیبل» نشست. افسر میدان با دستپاچگی گفت؛ قربان! اونجا خیلی خطرناکه! و فرمانده گفت؛ با این نشانه گیری سربازهای تو، هیچ جا امن تر از اینجا نیست.

  155. باران می‌گوید:

    سوره مبارکه بقره
    آیه شریفه ۱۷۱

    وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ
    معنای آیه:

    کافران مانند حیوانی هستند که فریاد خیرخواهانه ی چوپان را جز سر و صدایی بی معنا نمی دانند زیرا سخن حق را نمی شنوند. نمی گویند و حق را نمی بینند. آنان نمی اندیشند.
    پیام آیه:

    آدمی با نور عقل می تواند راه حق و حقیقت را بیابد، اما کافران خود را از این نعمت محروم کردند.

  156. ... می‌گوید:

    “ما آن مین را اگر پدرت نمی کاشت، دشمن می آمد و با زور، حجابت را برمی داشت و خودت را می کشت. ” کاش به جای این “می کشت” براش می نوشتی که “خودت را به اسیری می برد.” که صد بار بدتر از مرگ بود.

  157. ... می‌گوید:

    “جنگ ما، تحمیلی نبود، تحلیلی بود. جنگ ما سخت تر بود.” جنگ ما تحمیلی نبود؟! داداش! یعنی می توانستید به خیابان ها نروید و رفتید؟! آیا به شما تحمیل نکردند؟! کردند به ما تحمیل کردند هشت ماه دفاع مقدس را. پس کاش می گفتید “جنگ ما تحمیلی که بود هیچ؛ تحلیلی هم بود.”

  158. ... می‌گوید:

    خیلی سوز داشت! دردل ها سرشار از عشق بود.
    موقع نوشتنش گریه هم کردید؟ مگه نه!

  159. سیده از فرانسه می‌گوید:

    با سلام
    خدا پدرت را بیامرزد آقای قدیانی واقعا حرف دلم را زدی خدا می داند که دیدن این
    فیلمهای ضد جنگ چقدر همیشه برایم درد آور بود

  160. سیده از فرانسه می‌گوید:

    در ضمن اگه بجای گلشیفته (خود شیفته ) می نوشتید بهتر نبود !

  161. شهیدمحمود می‌گوید:

    «شهدا رفتند جبهه. فیلم شان دست شما بود. شما کم کاری کردید».
    <>ابراهیم! من دلم جبهه می خواهد. حاج احمد. سربند «یاحسین». اعتراض. جنون. جزیره مجنون. جنگ. جبهه. شهید. کانال کمیل. پلاک. خون. گلوی بریده سلام بر حسین… می فهمی؟! هستند کسانی که برای ما از خشونت جنگ بگویند. چون تو کم داریم روایت کند شهادت جبهه را. ما که برای «عباس» دل مان تنگ شده.
    –ای کاش مخاطب این نوشته ،درک کند سوز وپیام آنرا.
    برای بیداری خوابها وچرتیها صلوات بلند بفرستید!!!

  162. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    نمی دونم چرا؟ چی شد که این همه مرز بندی شد بین آدما، نسلها، طرز فکر ها ؟
    چرا این قدر فاصله گرفتیم از هم ما ملت ایران؟
    ملتی که یکپارچه حماسه ۲۲ بهمن را آفرید چرا باید …..؟
    منظورم را درست تر بیان کنم که سوء تفاهم نشود.
    شاید در اصول با هم اختلاف نداشته باشیم. مثل ما وقع ۸۸
    وقتی دشمن پا روی نقطه حساس ملت گذاشت، شد که ایجاد شود یوم الله نه دی ولی پیش از آن؟
    اگر خود سید الشهدا پا در میانی نمی کرد و دشمن بی عقلانه در روز کل یوم عاشورا به ثارالله و نایب خونش بی حرمتی نمی کرد، اگر مثل همان اول زیر زمینی و در پوشش فتنه ادامه می داد چه بر سر انقلاب می آمد خدا میداند؟!!
    این ها را گفتم که بگویم ما بر سر مبانی اختلاف نداریم . نگذاریم اختلاف نظر های جزیی بین ما فاصله بیندازد. جدال احسن خوب است اما منطقی و البته شرعی!!
    چیزی که شاید در میان حداقل نسل سینما و تلوزیون فعلی جایی نداشته باشد.
    بیشتر جو گیر است این صدا و سیما ما که دهه اول محرم را توپ می بندد به مجالس و سخنرانی و درست آنجا که رسالت پیامبر حسین آغاز می شود از عزا در می آید و دامبل و دیمبل راه می اندازد و در چند بخش خبری از عملکرد فخیم خود در محرم امسال از خودش تشکر میکند و نوشابه های اساسی برای خودش باز میکند. و سؤال اینجاست که چه به خورد نسل سوم و چهارم انقلاب می دهد.؟؟؟
    قبل از اصحاب سینما باید از اصحاب سیما بپرسیم که چه آوردند بر سر حیای زنان و مردان ما که حداقل در تهران خبری از حیای اجتماعی نیست آنقدر که به عنوان یک زن می ترسم امر به معروف کنم دخترانی را که در ایستگاه مترو از دو سوی ریل با هم اختلاط می کردند و در حضور بسیاری آدم دیگر شوخی هایشان را فریاد می کردند.
    ببخشید طولانی شد. جسارت قلم داداش حسین آدم را جری میکند.
    کاش داداش چیزی می نوشت در این باره تا ماهم استفاده می کردیم….
    راستی داداش متن آنقدر وزین ویبا بود که کلی اشک مرا درآورد.
    زیاد از سینما سر در نمیارم که بخوام نقدکنم ولی به صورت فطری حتی از تبلیغ بعضی از فیلمها حالم بد میشه. راستش رو بخوایید احساس خطر می کنم.
    خیلی شد ..
    ببخشید….

  163. شهیدمحمود می‌گوید:

    در پاسخ به عزیزانی که نگاه مثبتی دارند به امثال فرهادی و ساخته هاشان:
    الزاما ما بدلیل محدودیتهایمان ،در هر زمینه ای تخصص لازم را نداریم (سینما- فلسفه – کلام و…) پس جطور شناخت و بصیرت بدست بیاریم ؟
    ما شاخص داریم
    ۱- نگاه دشمنان -حضرت امام فرمودند (قریب به مضمون) اگر دیدید دشمنان از شما تعریف میکنند در خودتان شک کنید – یکی از شاخصهای مهم در کلا م امام و آقا حرف و نظر و رد و تایید دشمنه ، که در این خصوص هم حضرت امام و هم حضرت آقا فرمایشات زیادی دارند.
    ۲-نگاه دیده بانان – متخصصین متعهد: باید دید کجا آژیرهشدار و خطر می کشند.
    درمورد این آدمها (وفیلمها) دشمنان قسم خورده و بی رحم چه نظری دارند؟
    دیده بانان حساس ومتخصصین متعهدچه میگویند؟
    ما باید خیلی مراقب تاییدها و تکذیبهایمان باشیم اینها اثر دارد در سعادت دنیا و آخرت ما.

  164. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اگر قرار به این بود که جایزه گرفتن از جشنواره ها بشود ملاک سیاه بودن یک فیلم، پس “بچه های آسمان” پلید ترین فیلم ایرانی است خدای نکرده… چون جایزه که هیچ در کتاب درسی بیشتر کشورهای دنیا هم رفته!!

    آثار افراد همیشه کاملاً منطبق بر رفتارشان نیست… البته این بحث بی فایده است.

    فقط خواستم تشکر کنم از داداش گل که فرصت اظهار نظر را به ما داد، آن هم زیر این متن زیبا و مهمش که باید چندین بار خواندش.

  165. مسعودساس می‌گوید:

    سلام
    یه روز اینترنت نداشتیمااااا
    چه بحث هایی رو از دست دادیم

  166. ف. طباطبائی می‌گوید:

    خدا لعنت کنه آل خلیفه و آل سعود رو.

    همینطور که مطلب و کامنتها رو می خونید، به این کامنت من که رسید یه لعن نثار این ظالم ها جنایتکار کنید.

    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک…

  167. سنگربان می‌گوید:

    ماشالله دیشب بحث کش دار شد …
    راستش من متن شمارو خوندم ولی انقدر درگیر بحث شدم یادم رفت ازتون بابت متن تشکر کنم….
    منطق و انصافی که در نوشته شماست کم نظیر ….
    اما در مورد بحث دیشب هم ،به نظر من جالب تو قطعه همچین بحث هایی با رعایت ادب بشه…
    مفید بود واقعاً این بحث……
    هر آدم با هوش متوسط به راحتی می تونه از بحث های دیشب بفهمه آثار فرهادی چه بازتابی داره و همچنین حاتمی کیا با کوتاهی هایی که داره چقدر می تونسته مفید واقع بشه و نشده…….
    خوب این موضوع خیلی واضح ….

    اما اگه یک طرف بحث بعد دریافتن کامل موضوع بخواد جر بزنه و به روی خودش نیاره که حقیقت چیه ، ادامه بحث واقعاً بی فایده می شه…
    و باید بی خیال شد….
    از شما هم بابت سعه صدرتون باید تشکر کرد….
    ممنون…..

  168. صبا می‌گوید:

    حاج حسین خسته نباشی! خدا شما را برای این انقلاب و رهبرش، قطعه و ما حفظ کند ان شاءالله. فقط جای کلمه ی خواهر ناتنی نمی شد از کلمه ی دیکری استفاده کرد؟ جسارتا
    سنگربان عزیز!
    فکر نمی کنم آقا میلاد اهل جر زدن باشند، فقط جسارت و تعصب شان روی دانسته های شان زیاد است که به نظرم اقتضای سن و جوانی شان باشد.

  169. عون می‌گوید:

    حالی نمودیم و پاسخ چند سئوال را که به خود بدهکار بودیم دریافتیم….خدا عوض خیر بدهد شما را….

  170. سنگربان می‌گوید:

    صبا خانم!
    نمی دونم ، شاید حق با شما باشه…..
    من برداشتم از این همه کامنت و نتیجه اش این بود….
    تعصب بی جا باعث می شه آدم حقیقت نبینه و فقط عاشق حرف خودش باشه….
    البته هر کسی حق داره تا اندازه ای از حرفش دفاع کنه….
    ولی قبول کنید یه ذره زیاده روی شده بود….
    بگذریم……

  171. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    دقیقا ۲۴ ساعته دارم نظرات این بحث هی میخونم و چک میکنم.
    بالاخره که آدم نباید همیشه نظر بده. ولی بحث کلا منحرف شد و رسید به
    جدائی نادر از سیمین. اصغر فرهادی جدای از تمام خوبیها و بدیهاش،
    انسان بسیار باهوشیه. جدائی نادر از سیمین در حالت عادی حدود ۱ میلیارد هم
    نمی فروخت. چون داستان فیلم مستند واره و مخاطب ایرانی عشق گلزار،
    کشش اینجور داستانها رو نداره. ولی گفتن یک جمله در حمایت از جلبک سبز
    و مچبند سبز، کار خودش رو کرد و فروش فیلم رو تا ۵ میلیارد تومان بالا برد.
    دقیقا همون کاری که شجریان کرد و در ایام فتنه گفت من صدای خس و خاشاکم
    و بلافاصله آلبوم خودش رو بیرون داد با قیمت ۴۰۰۰ تومان!! در صورتی که قیمت
    آلبوم خواننده های طراز اولی مثل محمد اصفهانی حداکثر ۲۵۰۰ تومانه!
    و صد البته نتیجه هم گرفت و حدود ۱ میلیون نسخه فروخت!
    خود فیلم جدائی هم چیز خاصی نداشت. یعنی اگر بازی درخشان شهاب حسینی
    رو از فیلم بگیریم، چیز زیادی از فیلم باقی نمیمونه.
    ولی کلا نظر واقعی منو بخوای گور پدر هرچی ضدانقلابه. والسلام.

  172. رضا می‌گوید:

    سلام
    جدایی کاملا در راستای اهداف نظام است زیرا کلید حل تمامی مشکلات را مذهب میداند . درپایان این مذهب و اعتقاد مذهبی راضیه بود که طاقت نیاورد و همین اعتقاد مذهبی او را مجبور کرد ، که راستش را بگوید . بنابراین پیش سیمین رفت و از ماجرای تصادف پرده پرداشت . بدین ترتیب ماجرای دعوای بین حجت و نادر هم به پایان رسید . هرچند به ضرر خانواده راضیه تمام شد . حال اگر این اعتقاد درست مذهبی در اکثر افراد یک جامعه وجود داشته باشد ، دیگر با این چند شخصیتی ها مواجه نمیشویم . اگر اعتقاد مذهبی راضیه از همان ابتدا بر نیازش غلبه میکرد ، اصلا مسئله های بعدی هم پیش نمی آید . میبینید ! راه حل فیلمساز برای حل این معضل اجتماعی ، مذهب است و فکر نمیکنم این مطلب با اساس نظام مشکلی داشته باشد که هیچ ، درست در راستای آن است . حال جالب است برخی از این کوته فکران سبز ، ادعا کردند که این حرف فرهادی ( بحث درمان گری مذهب ) در راستای عقاید مارکسیستی است . در حالی که این سخن به شدت پوچ و بی اساس است . خلاصه میکنم . عقیده مارکس در مورد مذهب ، این است که او دین را افیونی برای توده میداند . درحالی که به هیچ وجه اینگونه نیست . افیون بی خیالی فرد نسبت به واقعیت های اطراف را به وجود می آورد که نتیجه اش یک آسودگی لحظه ای است . در حالی که مذهب یک تکیه گاه است که به وسیله آن انسان به یک امید و آرامشی نسبت به آینده میرسد . ولی این آسودگی بدین معنا نیست که شخص با تکیه بر مذهب ، نسبت به اطراف بی تفاوت میشود . همان طور که در فیلم راضیه ای را میبینیم که هرچند با گفتن حقیقت آرام میگیرد ، ولی به هیچ وجه بی تفاوت به مشکلات شوهرش نیست . فقط مذهب و شرع خدا را مقدم بر هر چیزی میداند ، و این همان دید درمان گر فرهادی است . بنابراین توضیحات فیلم فرهادی به هیچ وجه سیاه نمایی و تلخی ندارد . اگر تلخ است تنها به این دلیل است که این واقعیت اجتماعی بسیار تلخ است . زمانی حرف جنابعالی مبنی بر سیاه نما بودن فیلم درست است ، که فیلم تمام این مشکلات را بیان میکرد و راه حلی برای این مشکلات باقی نمیگذاشت . ولی فیلم درست برعکس این ماجرا است . فقط حرفش را به صورت مستقیم نمیزند و با کمی تفکر و تامل میتوان حرف اصلی فیلم را فهمید .
    در ضمن آواز گنجشک ها از ضعیف ترین فیلم های سینمای ایران محسوب میشود . یک فیلمفارسی به تمام معناست . مجیدی پس از بچه های آسمان دیگر به پایان رسید . عباس کیارستمی هم که اصلا فیلمساز نیست . تنها یک تجربه گرا در عرصه هنر است که بر خلاف عقیده برخی دوستان ، آوانگارد نیست .

  173. رضا می‌گوید:

    در ضمن برخی دوستان در این وبلاگ و حتی برخی منتقدین و همکاران عزیز سینمایی ، انتقاد کرده اند که چرا فرهادی با یک زن نامحرم دست داده است . و یا چرا الان خارج از کشور زندگی میکند . این دیدگاه بسیار دیدگاه سطحی ای است . ما با زندگی شخصی افراد در سینما کاری نداریم . ما فقط باید با فیلمی که در پرده نمایش داده میشود کار داشته باشیم و در موردش بحث و بررسی کنیم . فقط همین ! زندگی شخصی دیگران ربطی به سینما ندارد . من کاری ندارم که آیا فرهادی نسبت به مقررات دین اسلام پایبند است یا خیر . من فقط با فیلم های ایشان کار دارم و عقیده ایشان را در فیلم هایشان جست و جو میکنم . نه در زندگی شخصی فرد !

  174. مجنون می‌گوید:

    سلام
    داش حسین محشری
    من فقط موندم اینا چجوری به ذهنت میرسه
    خدارو زیاد شکر کن به خاطر اون مخت
    مثل همیشه عالی عالی عالی بود
    (حرف دل)
    منم دعا کن
    یاعلی

  175. دکتر یونس می‌گوید:

    این تمام حرفهای بچه های جنگ بود به ابراهیم حاتمی کیا…من نمیدونم چرا وقتی میگن “بچه های جنگ” یعنی “رزمنده های دهه۶۰″…درحالیکه بچه های جنگ دقیقا یعنی “بچه های دهه ۶۰”!مایی که تو بمباران به دنیا اومدیم..با صدای آژیر قرمز بزرگ شدیم..نصف روزمون تو صف کوپن میگذشت..تو مدرسه سه شیفته پشت نیمکتهای سه نفره نشستیم! زنگ املا نوبتی یکیمون میشست کف زمین کلاس که از رو دست هم ننویسیم!جلوی تلویزیون که خابمون میبرد رد موکت می افتاد رو صورتمون…شبا صدامون رو برا بابامون ضبط میکردیم..تا صدای ماشین یا موتور میومد پابرهنه میدوییدیم دم در تا شاید بعدسه ماه بابامون روببینیم…قشنگترین موسیقی ما آهنگ روایت فتح و مارش عملیات بود…هیچوقت یادم نمیره مادرم تو حیاط لباس میشست که مارش عملیات پخش کردن.صدای تلویزیون رو تا ته زیاد کردم و باهاش بالا پایین میپریدم که مامانم در حال سکته اومد تو اتاق و درحالی که میلرزید زد تو گوشم…گریه نکردم…هیچی نگفتم بغلش کردم گفتم مامان میدونم بابا جبهه ست..ناراحتی..ولی بزار پیروزبشیم بابا برگرده خونه…سه سالم بودهمش ..تورو خداشما از بدی جنگ به ما نگید…حالا همین ما برای قبولی قطعنامه چقدر گریه کرده باشیم خوبه؟دلم برا حاج کاظم تنگ شده…
    رزمنده های دهه ۶۰ و بچه های دهه ۶۰ را قشنگ آمدید. ممنون.

  176. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین
    دیشب اینقدر بحث داغ بود یادم رفت بگم، کاش این متن رو تو روزنامه هم کار می کردین. هرچند که میدونم ملاک و معیار خاصی برای نشر مطالبتون تو روزنامه دارین.

  177. پری می‌گوید:

    اجازه چرا نوشته هایی که تو قسمت بالای وبلاگ میذارید وارد آرشیو نمیشن؟ حیفه آخه.
    وارد آرشیو که می شه! و اما لزومی ندارد برای کامنت گذاشتن اجازه بگیرید هر دفعه!

  178. سردار شهیدزاده می‌گوید:

    سلام بر شهدای فعلی و آینده ی قطعه ی ۲۶

    سلام بر داداش حسین بچه بسیجیا

    استدراج و گذشت زمان چه ها که با انسان نمی کند.

  179. پری می‌گوید:

    منظورم اجازه گرفتن نیست. یه چیزی مثل “ببخشید” برای حرف زدن تو جمع. که یهو حرفمو نزده باشم. خوب دیگه نمیگم.

    آرشیو رو هم پیدا کردم. ممنون.

  180. میلاد پسندیده می‌گوید:

    “می پنداریم که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.”
    از سید مرتضی آوینی به ققنوس.

  181. سلاله 9 دی می‌گوید:

    جنگ، کجایی که دلم تنگ توست/ رقص جنون، تشنه آهنگ توست
    جنگ، کجایی که دلم خون شده/ زاده لیلای تو مجنون شده
    حیف که فصل تو فراموش شد/ ناله جان سوز تو خاموش شد
    فصل تو فصل گل و آواز بود/ فصل رها گشتن و پرواز بود
    ذهن من و خاطره خاکریز/ موشک و خمپاره و جنگ و گریز
    خاطره ضد کمین و کمین/ تشنگی و سفره میدان مین
    جنگ، کجایی که دلم تنگ توست/ رقص جنون، تشنه آهنگ توست
    جنگ، شهیدان تو را دیده ام/ روی سپیدان تو را دیده ام
    من زشهیدان تو شرمنده ام/ گرچه زکف تیغ نیفکنده ام
    مرگ الهی بپذیرد مرا/ تنگ در آغوش بگیرد مرا
    غیر شهادت که مرادم دهد/ خنده زنان خاطر شادم دهد
    جنگ، کجایی که دلم تنگ توست/ رقص جنون، تشنه آهنگ توست
    ای شرف و عزت ما بازگرد/ تا برهانی دل ما را ز درد
    کاش که من هم به شهادت رسم/ کز قبل آن به سعادت رسم

  182. محمود آذرخش می‌گوید:

    سلام
    داداش حسین بسیجی ها و …

    از نقد درست و نگاه بصیر شما که درد دل ما را به این زیبایی نوشتید سپاسگذارم و از خدا عاقبت بخیری و توفیق روز افزون شما را می خواهم . چقدر خوب مظلومیت و تنهایی اسلام و انقلاب و شهدا و آقا را در این سالها نوشتید . راستی چقدر ما کوتاهی کردیم در رساندن درست پیام انقلاب , شهدا شرمندایم . التماس دعا

  183. حنانه..17ساله می‌گوید:

    دلم لک زده بود برای چنین تحلیل روشن و پر مغزی.برای چنین درد دل سوزناکی که سوزش را خیبری های مدعی باید بیشتر بدانند تاما!در مظلومیت نسل ما همین بس که هر وقت خواستیم با شهدای دهه ی ۶۰ با فرماندهان دهه ی ۶۰ با خیبری های دهه ی ۶۰ انس بگیریم هم نوا شویم نجوا کنیم درد دل کنیم فاصله ها را به رخمان کشیدند و جا ماندیم از قافله ها!
    چقدر از شهدا جنگ ایثار مردانگی عشق تصویر روشنی در ذهنمان ساختند خیبری های هور دیده؟توی همه ی سایتها نشریات مجلات نوشته اند محسن وزوایی مهدی رجب بیگی حسین علم الهدی لانه ی جاسوسی را فتح کردند و از دیوار سفارت بالا کشیدند و سخنگوی فلان مجمع بودندو و و اما کسی نگفته وزوایی وقتی دلش میگرفت چه میکرد؟هیچکس نگفته عقاب بازی درازدر ان شبی که گردان حبیب گم شده چه به خدای حسین گفت که فتحشان مبین شد؟هیچکس درست نگفته مهدی رجب بیگی دلش که از مرفهین بی درد و پرمدعای جامعه می گرفت چطور از دانش اموزان محرومش میخواسته تک تک پایه ی های انقلاب را انها به دست بگیرند!
    شهدا را حتی ارمان شهدا را درست به ما نسل مدرن انقلاب نشناسانده اند اقای حاتمی کیا!
    گلوی این خیبری های دود دار را با/ربان قرمز/طعنه نبندیدبلکه با جرات //دیده بان//یی را به این نسل بدهید تا گرای دوست از دشمن را تشخیص دهد….تا ….
    بزرگترین حسرت زندگی ام این است که چرا اسمان دهه ی ۶۰ را ندیده ام…اسمانی با هوپیماهای جنگی….اسمانی که فشار عبور هواپیمای جنگی خط می انداخت گونه اش را و این یعنی تو هم به اندازه ی پدرت به اندازه ی حاج کاظم ها به اندازه ی عباسها سهم داری از جنگ از عشق از سوز ازهور ازنور…..
    از کامنت خوبتان ممنون. حس قشنگی داشت…

  184. قاصدک منتظر می‌گوید:

    دوران جنگ, دوران تجلی عشق بود و دوران جلوه فروشی عشاق و سر این سخن را جز انان که به غیب ایمان دارند و مقصد سفر حیات را می دانند, درنمی یابند. دوستی شب عملیات با من گفت:” ای کاش مدعیان این حس غریب را در می یافتند, این وجد اسمانی را که گویی همه ذرات بدن انسان در سماع وصلی راز امیز “عین لذت” شده اند; نه ان لذت که هر حیوان پوست داری که حواس پنج گانه اش از کار نیفتاده است حس می کند; “الذت لذات را”. گفتم: عزیز من! مدعیان را به خویشتن واگذار. خدا این حس را به هر کسی نمی بخشد; توفیقی است و توفیقی, هر دو. او رفت و شهید شد, من وقتی بالای جنازه خون الودش نشسته بودم, به یقین رسیدم که “شهدا از دست نمی روند, به دست می ایند.”
    بخشی از نوشته “شهید اوینی” درباره “ابراهیم حاتمی کیا”

  185. سردار شهیدزاده می‌گوید:

    ای شهید ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ایی‌، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را ازین منجلاب بیرون کش….

    بله این شهید است که از غیب موثر درین عالم است
    حال این غیب و ظهور این پیدا وپنهان این ظاهر و باطن چگونه برای نسل ها تبیین می شود ؟ آیا تبیین و روشنگریِ راه و رسم جنگِ خوب و صلحِ ِ بد غیر از شیوه های هنری _سخنوری،مقاله نویسی،فیلمنامه نویسی و درکل هنر های تجسمی_ است؟

  186. سلاله 9 دی می‌گوید:

    در ادامه کامنت “دکتر یونس” این را بگویم که حتی آدم هایی مثل من هم که اصلا جنگ را ندیده ایم و بعد از پذیرش قطعنامه به دنیا آمده ایم و نشنیده ایم صدای بمباران و آژیر قرمز و مارش عملیات را؛ والله ما هم می دانیم جنگ چه قدر بد است. حتما در اطراف مان شنیده ایم صدای سرفه و خس خس سینه رزمنده ای را و دیده ایم جانبازان قطع نخاع را، جانبازان موج عملیات گرفته را، ترکش در سرشان را. حتما حس کرده ایم درد یتیمی و بی پدری دوستان مان را،
    اصلا اگر این ها را هم درک نکرده باشیم و به طور ذاتی و طبیعی هم ندانیم که جنگ بد است؛ آن قدر بزرگواران لطف کرده اند و فیلم ساخته اند که فهمیده باشیم، خوبی های جنگ را نشان مان دهید.

    “جنگ را می بینیم و ضد جنگ را می بینیم و هجو جنگ را می بینیم، اما آنچه نمی بینیم، «ما رایت الا جمیلا»ی روزگار عاشقی است.”

  187. سایه می‌گوید:

    چشم انتظار

    به نظرم خیلی نامردیه که بخوایم فیلم دفاع مقدس و کلا” هنر دفاع مردانه ی مردان این سرزمین رو، وجه المطالبه ی خودمون قرار بدیم میفهمی که چی می گم!؟
    میشه روشن بگی ماهم بفهمیم ؟!!! وجه المطالبه چیه این وسط اگه حاج ابراهیم دلش پره از بیشرفهایی که نمی خوان اسمی از شهدا بیاد تو این مملکت وهزارجور سنگ جلوی پایش می اندازند اونم مجبور میشه یک بار برای همیشه آقا تکلیف این وضع رو روشن کنند این وجه المطالبس؟یا اگه جلوی چندنفرامثال طالب زاده که ازجنس خودشن درددل کرده این اسمش وجه المطالبس ؟!!!اگه ما جای ابراهیم بودیم با این همه دشمنی از طرف دشمن و…چندباره عطای سینمارو به لقاش می بخشیدیم ومیدون رو میدادیم دست بی ریشه ای مثل فرهادی …حاتمی کیا هر چی باشه اینقدر مرد هست که گذشته ماندنیش را فراموش کند وبه خاطر گزارش یک جشن جلوی دوربین تلوزیون از خانواده شهدا عذرخواهی کند …از رضا تعجب نمی کنم چون ظاهرا عقاید خاص خودش را دارد اما از جناب میلاد خان متعجبم که هنوز فرق فرهادی و مجیدی را نمی داند…

  188. سایه می‌گوید:

    اقای قدیانی پس فردا ی مطلب بذارید درحمایت از حاتمی کیا و از ایشون تعریف کنید همینهایی که الان میگویند ابراهیم خان تو اون متن میشه ابراهیم جان …حزب باد که میگویند یک چیزی تو همین مایه هاست…البته ازحق نگذریم خیلی وقت بود ی بحث چالشی تو قطعه نشد بود دیگه خیلی داشت خسته کننده می شد …

  189. مجنون می‌گوید:

    دکتر یونس چه با حال نوشتی
    اشک تو چشام جمع شد
    یا علی

  190. به جای امیر می‌گوید:

    قلاب (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: چند سایت وابسته به اپوزیسیون خطاب به اردشیر امیرارجمند، مشاور فراری موسوی نوشته اند؛ جنابعالی که خودت را نماینده موسوی و خاتمی و کروبی در خارج از کشور معرفی می کنی غیر از این که برای کیهان سوژه تهیه کنی چه کار دیگری انجام داده ای؟!
    گفت: عجب آدم هایی هستند؟! چشم دیدن این حیوونکی را ندارند!
    گفتم: خطاب به امیرارجمند نوشته اند؛ تو اگر اهل مبارزه با جمهوری اسلامی بودی چرا از ایران فرار کرده ای؟ و از چند هزار کیلومتر دورتر برای رژیم خط و نشان می کشی؟!
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: نوشته اند آقای امیرارجمند! بالاخره شما نماینده سران جنبش در خارج از کشور هستید یا نماینده کیهان؟!
    گفت: مشاور موسوی با مظلوم نمایی جواب داده و گفته «نمی دانم چرا بعضی ها در هویت من تردید می کنند؟! و به مسئولیت مهمی که برعهده دارم توجهی ندارند!»
    گفتم: حیوونکی راست میگه! یک عده برای ماهی دلشون می سوزه، یک عده برای ماهیگیر دلسوزی می کنند ولی هیچکس به اون کرمی که سر قلاب بسته شده است فکر نمی کند!

  191. ﭘﺮﻱ می‌گوید:

    در جواب سایه: آقای حاتمی کیا در مقایسه با ضد انقلاب= ابراهیم جان، و در مقایسه با کارهای قبلی خودش= ابراهیم خان. بسیجی از چاپلوسی خوشش نمیاد اصولا.

  192. سید محمود می‌گوید:

    داداش حسین واقعا عالی بود-درود خدا بر شما-این یکی از بهترین و تاثیر گذارترین نوشته های شما بود-البته مثل همیشه-اجرتون با فاطمه زهرا (س)-

  193. م.طاهری می‌گوید:

    متن را دوباره خواندم و بند هشتم را دوباره و دوباره

    با وجودی که آقای حاتمی کیا بر خلاف ظاهر امر تنها مخاطب متن فوق نیستند، کاش ایشان متن را با دقت خوانده باشند.

  194. این طرح رو با عشق زدم.
    انشاالله که کسی جا نمونده باشه.
    http://camp707.com/archives/1634
    حسین قدیانی: ممنون بابت زحمتی که کشیدی. خیلی قشنگه اما بی زحمت، توی وبلاگت، تیتر را بکن «فداییان حضرت ماه».

  195. سایه/روشن می‌گوید:

    جناب سرباز کمپ
    اون متنی که گذاشتین بخشی از وصیت نامه ی “شهید اکبر قدیانی” بوده، اون رو هم بی زحمت اصلاح کنین. ممنون از ایده و اجرای قشنگ تون.

  196. شهید آینده می‌گوید:

    خوندن متن ده دقیقه طول کشید ولی خوندن نظرات ستاره های حضرت ماه که گاه با هم همراه نبودن حدود نیم ساعت خسته شدم وگرنه همشو میخوندم!
    اللهم عجل لولیک الفرج

  197. سادات می‌گوید:

    سلام
    غیبت مارا حمل بر بی وفایی نکنید ماه محرم سرم خیلی شلوغه شبا فقط وقت خوندن سریع مطالب و کامنت ها رو دارم . دعا کنید که خدا قبول کنه دعاگو هستیم.
    سفر عشق از آنجا شروع شد که خدا
    مهر یک بی کفن انداخت میان دل ما
    یا حسین (ع)

  198. به جای امیر می‌گوید:

    اسکناس (گفت و شنود)

    گفت: محمدرضا تابش، رئیس فراکسیون اقلیت مجلس گفته است «هیچ فردی با عنوان اصلاح طلب در انتخابات نهم شرکت نخواهد کرد».
    گفتم: یعنی ایشان در انتخابات مجلس نهم شرکت نمی کند!
    گفت: تابش می گوید که خودش و سایرنمایندگان فراکسیون اقلیت در انتخابات شرکت می کنند.
    گفتم: پس منظورش این است که ایشان و بقیه نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس اصلاح طلب نیستند.
    گفت: نه بابا! می گوید بدون تابلوی اصلاحات در انتخابات مجلس نهم شرکت می کنیم!
    گفتم: یعنی به وطن فروشی مدعیان اصلاحات اعتراف کرده و از آنها بیزاری جسته اند؟!
    گفت: چه عرض کنم؟! مثل اینکه خودشان هم نمی دانند چه می گویند. بدجوری گیج شده اند!
    گفتم: یارو اسکناس ۵۰ تومانی جعل کرده بود دستگیرش کردند. با تعجب از افسرنگهبان پرسید؛ آخه چطوری متوجه شدید که اسکناس ها جعلی است؟ و افسرنگهبان گفت؛ مرد حسابی! به متن روی اسکناس نگاه کن! جلوی دانشگاه تهران بلال فروشی و جیگرکی کجا بود؟!

  199. رضا می‌گوید:

    سلام

    راجر ایبرت بزرگ ” جدایی … ” را در صدر فهرست بهترین فیلم های سال ۲۰۱۱ قرار داد . و جدایی را شاهکاری جهان شمول دانست که تا ده ها در ذهن بشر باقی خواهد ماند . این حرف ایبرت بزرگ کار تمام مخالفان فیلم را تمام کرد .
    + لازم به یاد آوری است که راجر ایبرت ، استاد و پدر نقدنویسی در تاریخ سینما محسوب شده و بزرگترین منتقدان حال حاضر دنیاست .

  200. سایه/روشن می‌گوید:

    به آقا رضا؛
    هر چیز که در صدر قرار بگیره همیشه به سود کشور سازنده نیست.
    فرهادی در این فیلم می خواد بگه اینی که می بینین قصه نیست؛ برشی ست از یک واقعیت. واقعیتی که با تعلیق و آشفتگی شروع می شه، و انتها هم نداره. و به شیوه ی روشن فکری و احترام به مخاطب_ که نمونشو در درباره ی الی هم می بینیم_ پایانشو باز میذاره تا بیننده تصمیم بگیره برای انتخاب. انتخاب پدر یا مادر. و اگه خودش تصمیم می گرفت که دیگه افکارشو به صورت واضح لو داده بود. وقتی از بالاتر به این قضیه نگاه می کنیم می بینیم که بستر افکار او با تفکر ایرانی و زندگی ایرانی مشکل داره. معلومه که اگه دخترک پدرش رو با همه ی ویژگی هایی که داشت انتخاب می کرد؛ دیگه این منتقد بزرگ سینما این فیلم رو شاه کار نمی دونست.
    حسین قدیانی: در همین باره ها متنی که نوشته ام، ساعاتی دیگر می گذارم توی قطعه.

  201. سیداحمد می‌گوید:

    با همه حرف ها که راجع به این فیلم زدیم، مطمئن باشید فرهادی موافق با نظراتی مثل نظر میلاد و رضا نیست. فرهادی همه تلاشش را کرد که ایران را بد و سیاه و دور از زندگی آرمانی نشان دهد؛ اما….!

  202. حسین می‌گوید:

    بسم الله

    حرف دل زدن از عهده همه بر نمیاد، حسین قدیانی ولی به جز حرف دل خودش، حرف دل خیلی ها رو هم به قلم میاره.
    عجیب اینکه وقتی کنار نی ها، در فکه قدم میزنی، با خودم فکر میکنم به چی فکر میکنی، که این بار هم حرف دل ما باشه؟ دل ما چقدر حرف ناگفته داره، که خودمون هم ازش خبر نداریم.

    یاعلی
    حسین قدیانی: ممنون از محبت تان.

  203. سایه می‌گوید:

    آقارضا ما هم عقل داریم برای خودمون تصمیم می گیریم احتیاجی نیست کسی بهمون بگه چه فیلمی بهتره یا بدتره …تو سایت فلان هم بین ۲۵۰فیلم برتر رتبه ۱۲۰راداره اما خودت هم بهتر میدونی این رتبه بندی ها همه سلیقه ایست و ملاک نیست جالبه که تو این رتبه بندی اکثر فیلمهای برتر متعلق به دهه ۹۰ است حال انکه بهترین و ماندگارترین اثار سینمای جهان مربوط به دهه۶۰ و ۷۰سینماست …می بینی که همش سلیقه ایست … خیلی ذوق نکن ما ملاک خودمون رو داریم و گلدن گلاب و اسکار و کن …ملاک خودشون رو دارند خیلی راحت هم میتونم بهت ثابت کنم اسکار سیاسی است. به وقتش خبرت می کنم مطلب رو بخونی ….

  204. پرستو می‌گوید:

    سلام
    جالب بود

  205. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    صرفا جهت اطلاع:

    رسول اکرم (ص) : خداوند عالمیان می‌فرماید که من شرم می‌کنم از دستی
    که به سوی من بلند شود به دعا و در آن دست انگشتر فیروزه باشد پس او را
    ناامید برگردانم.

    حضرت علی (ع): در موقع غذا خوردن شروع کن با بسم‌ا… و چون تمام نمودی
    بگو الحمدلله. کسی که چنین کند هرگز از آن طعام از او سؤال نکنند.

    امام جعفر صادق(ع): هر بنده که آب بخورد و امام حسین (ع) و اهل بیت او را
    یاد کند و لعنت کند کشندگان آن حضرت را، حق تعالی صد هزار حسنه برای او
    بنویسد و صد هزار گناه از او پاک نماید و صد هزار درجه برای او بلند کند
    و چنان باشد که صدهزار بنده آزاد کرده باشد.

    پیامبر اکرم (ص): وقت نماز که می‌شود ملکی جلوی روی مردم ندا می کند:
    ای مردم بایستید به طرف آتشی که از گناه بر پشت های خود افروخته اید،
    پس آن را با نماز خاموش کنید.

    حضرت مهدی (ع): معلون است کسی که نماز صحبش را تاخیر بیندازد
    تا زمانی که ستارگان محو شوند.

  206. محمد می‌گوید:

    سلام
    خدا شهیدت کنه.
    حرف دل زدی
    یا حسین ع
    التماس دعا

  207. ناصح می‌گوید:

    حاتمی کیا چون از خودیهاست ظرفیت درد دل رادارد بهتراست فیلمهای پیرامون جنگ رابا دقت بیشتری بسازد تا ایندگان از روایتهای صحیح با حماسه های این ملت مظلوم اشنا شوند ما که از ۱۵ خرداد۴۲ تاکنون با این انقلاب بودیم گاه شاهد بیان اشتباه توسط دوستان یا دشمنان در باره حقایق انقلاب جنگ وحتی تحریف امام هستیم خدا به داد نسلهای اینده برسد که داستان این انقلاب را چگونه خواهند شنید امید است که طول عمر رهبری به بلندای خورشید باشد

  208. هدهد می‌گوید:

    با سلام مطلب شما را خواندم امیدوارم تحمل انتقاد از متن تان را داشته باشید و آن را در مطلب خود منتشر کنید

    http://hodhod6464.blogfa.com/post-178.aspx

    ممنون

  209. زهرا می‌گوید:

    برادر محترم بیرون گودی می گی لنگش کن!
    انگار همه چی برای اون بنده خدا فراهم بوده و کاری نکرده!
    من واقعا استدلال های شما رو نمیفهمم جنگ یا جبهه خوب یا خشن به نظر من مسلمونیش همون جهاده. افکار شما خاک گرفته است!
    منو متهم نکنید که از جنگ میترسم و سازشکارم؛
    امروز در عرصه هایی نیاز به جهاد داریم که اگر همین شهدای عزیزی که به اون ها ابراز ارادت می کنین بودند عرصه رو خالی نمی گذاشتند مسلمون همه چیزش برای رضای خداست چه جنگش چه زندگی عادیش.
    آقای حاتمی کیا در این فیلم های اخیرش از نظر شما به جاده خاکی زده که قطعا این طور نیست.
    اطوارهای دیگه ی زندگی یک انسان آرمان خواه که همون یک مسلمون واقعی هستش رو داره بیان می کنه.
    همه چی که توپ و تفنگ نیستش می دونم که اینها یعنی همون جبهه، عرصه ملموس تری از جهاده که قبول دارم با حال تر هم هست.
    ولی این رو بدونید که مسئله سقط جنین در فیلم دعوت، مسئله ی نسل جدیدی که با نسل گذشته اش دچار تعارض جدی هستش در موج مرده و به نحوی در به نام پدر، مسئله ی هویت جوان ها تو کشوری که جوان ترین کشور دنیاست در گزارش یک جشن، این ها همه ضرورت بیانش کمتر از فیلم آژانس شیشه ای مهاجر و دیده بان نیست در ضمن خودتون که بهتر می دونید سیاست گذاری صحیحی در کشور ما برای پرداختن به سینمای دفاع مقدس نیست. شما چه کسی رو دارید مسئول می دونید؟ حاتمی کیا وسط معرکه است!
    به نظر من خیلی مسخره است که تو به عنوان یک هنرمند ببینی که جوون های مملکت خودت توی چه فلاکتی به واقع هستند، نه آموزش صحیحی دارند نه آینده ی واضحی می تونند برای خودشون ترسیم کنند توی این دنیای مدرنیته و تجدد که همه چیز رو پوچ می کنه در مملکتی هستند که داعیه ی دین داره و همه ی آنها سوالات کشمکش هایی رو ایجاد می کنه؛ هویتی که جوون ها به دنبالش هستن که چقدر هم مورد سوءاستفاده ی برخی سیاسیون قرار گرفتند و همه و همه اون وقت تو اینها رو نادیده بگیری و بری از به قول خودتون جبهه ها بگی.
    یا همین طور در فیلم ارتفاع پست، مردم بدبخت آبادان رو توی شرایط الآنشون ببینی و بری از حماسه ی آن روزها بگی در صورتی که هیچ کس چیزی نمی گه صداش در نمیاد.
    من که به یک همچین فیلمسازی میگم پلان به مزد، نه هنرمند متعهد به قول شما.
    به نظر من حاتمی کیا به واقع یک فیلمساز آرمان گراست؛ اگر تعهد نداشت در مقابل این مردک بی هویت اصغر فرهادی سکوت می کرد، کاری نداشت که. مگر فیلم فرهادی به لحاظ ساختار و تکنیک و همچنین بازی بازیگرانش اثر قابلی نیست که هست.
    مشکل اصلی اون پیام در وهله اول ضد دینی و بعد ضد ایرانی فیلمه که به نحو استادانه ای بیان شده.
    اگر حاتمی کیا موضع نمی گرفت حرف شما و امثال شما که ایشون رو متهم می کنید که تغییر کرده و آنچنان که باید ارزشی نیست صحیح بود، در صورتی که به راحتی مثل بسیاری که ازآن جمله اند مدیران فرهنگی ما، می تونست نان را به نرخ روز بخورد!
    و متهم به حسادت نشود و کاریکاتتورش را نکشند و از جانب عده ی عدیدی مورد سخره قرار نگیرد.
    در کل بگویم ببخشید روده درازی کردم خیلی دردم گرفت این متن رو خوندم، لازم دونستم این را رو برای شما عنوان کنم.

  210. یک ایرانی می‌گوید:

    سلام!
    تازه این مطلب رو خوندم.
    عالی بود، اما کمی در مورد کارگردانی مثل حاتمی کیا تند گفتین.
    بله! ما کودکان نسل جنگیم اما از آثار جنگ فقط چیزهایی دیدیم که خوشایندمون نبود.
    بله! تیر و خمپاره رو با روایت فتح دیدیم اما بعد از آوینی فقط فصه های طنزی از جنگ دیدیم که حس می کردیم پس جنگ کدوم بود؛
    خون و خمپاره و زخمی و شهید یا یه عده که از شوق اسلحه به دست گرفتن خوش رکاب ها و لاابالی های اخراجی ها وارد صحنه جنگ شدند؟!
    اما واقعیت جبهه چی بود که نسل ما ببینند!
    من خودم اعتقاد دارم، اما از همین نسل جوانی هستم که جنگ رو توی سهمیه دانشگاه بچه های جنگی ها و کنار موندن خودم می بینم!
    تو حق استخدامی که وقتی جایی میری میگن حق تقدم با خانواده………..
    آره من نمیگم کار گلشیفته و امثال اون درسته. اون اصلا یک ایرانی با اصالت نیست حتما. ایرانی هر جای دنیا هم که باشه اصالت و مذهب و فرهنگش رو به خاطر یک لحظه خوشی و عیاشی نمی فروشه
    اما یک سوال: آیا فقط در این بین حاتمی کیا و امثال او و سینما و رسانه مقصرند؟!
    پس خانواده چی میشه؟! (البته با احترام کامل به آقای فراهانی)
    چرا به جای نشان دادن صحنه های مصنوعی از جنگ، کمی از صحنه های واقعی فیلمهای آوینی دیگه پخش نمیشه؟!
    چرا از جنگ هیچ جای سیما و سینما حرفی زده نمیشه؟!
    به جای انداختن تقصیر گردن یک نفر، بیاین ببینید چه شد که هر کدوم از هنرمندان این مرز و بوم اون طرف مرزامون دارن خودفروشی می کنن؟! (تسلیمی، لاکانی، مخملباف، و حالا گلشیفته و بعدی کی میتونه باشه؟!)
    چرا مسئولین به دنبال راه حل نیستند؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.