نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
به به… منتظریم…
اینجا داره برف میاد.
حسین قدیانی: اینجا شدیدتره! برو ستون خیمه!
خـــداحـــافــــظ قـــــطعــه
خـــداحـــافــــظ قـــــطعــه
خـــداحـــافــــظ قـــــطعــه
از تمام اهالی قطعه مقدس ۲۶ تا پایان دهه محرم خداحافظی می کنم.
_____________________________________________
– دارم میرم یه جایی که به احتمال زیاد برق هم ندارن چه برسه به اینترنت.
– داری میری روستاهای دور افتاده؟
– پــ نــ پــ دارم میرم لس آنجلس !! چند ساعتی برق ها رفته، میاد ایشاا… .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
التماس دعای فراوان از تک تک بچه ها
حتی شما دوست عزیز
…
حسین قدیانی: یک بار دیگر و بهتر بفرست… باز نشد برای من.
امام زمان علیه السلام می فرمایند:
برای تعجل در فرج بسیار دعا کنید که گشایش و فرج شما در آن است.
محرم که می آید انگار غیبت “مولا” بیشتر حس می شود!
دقیقا داشتم به این جمله ای که خانم صبا گفتن فکر میکردم.
“محرم که می آید انگار غیبت “مولا” بیشتر حس می شود!”
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم…
**السلام علیک یا صاحب الزمان**
داداش حسین
یه فیلمی داشتم از مستند فاخر روایت فتح (قسمت هشتم شلمچه) که خاطرات بچه های کرمان رو نشون می داد. یه صحنه از سردار سلیمانی نشون داد که در حین سخنرانی در منطقه ی عملیاتی، که داشت از چند تن از سرداران از جمله حاج احمد متوسلیان نام می برد که به شدت منقلب شد و شروع به گریه کرد. خیلی تصویر عجیب و به یاد ماندنی بود ولی هر چی گشتم پیداش نکردم که لینکش رو بذارم. حیف…
ببین حالا باز میشه؟
http://20uploads.com/files/1390/azar/1-5/ghadiany.wmv
خودم تست زدم باز شد
کربلای جبهه ها یادش بخیر
ای اجل یک چند روزی دور ما را خط بکش
وعده ی ما عصر عاشورا کنار قتلگاه . . .
السلام علیک یا اباعبدالله
برف شدید امروز رشت مجبورمان کرد که برویم پشت بام و برف پارو کنیم:
http://s2.picofile.com/file/7194236234/barf02.jpg
http://s2.picofile.com/file/7194235806/barf01.jpg
اوه اوه فکر کن از ظهر مونده بودیم منتظر متن!
کلیپ جالبی بود… ممنون از چوک دیریا
حسین قدیانی: فقط در زمینه تئاتر، فعال نیستن بچه ها! بزنم به تخته!
یک نکته… این آقای سلیمانی را من قبل از این بحث ترور نمی شناختم… کمال سپاسگزاری را دارم از دشمنان این مملکت که باعث می شوند ما بفهمیم باید قدر چه کسی را بدانیم… خدا دوست و دشمن را حفظ کند!
حالا چرا تئاتر؟!
حسین قدیانی: تئاتر، مادر خیلی از هنرهاست و متاسفانه حزب الله اصلا تئاتر را جدی نمی گیره. الان نوعی رجوع به تئاتر در میان اهل سینما دیده می شه که بیشتر بوی روشنفکری می ده و طبیعی هم هست. ما تقریبا در تئاتر کاری نکرده ایم. تعزیه را که هنری دیگر است، با تئاتر اشتباه گرفته ایم و تئاتر را هم فروکاسته ایم در یک سری نمایش های دم دستی و سبک. فقط گاهی با مضامین دینی/ تاریخی، گاهی دوستان متعهد، یک کار فاخری از دست شان درمی رود!!
حسین جان یه بلا نسبت بگو بچه ها فک می کنن با ما(بچه های قطعه) هستی
حسین قدیانی: ممنون از کار خوبت. آفرین!
چقدر این سقف های شیروونی جالبن.
می گم کاش با شاتر پایین هم می گرفتین ببینیم برفا چه جوری میشن.
ما که فعلن از برف بی نصیبیم.
آقا میلاد؛
خیلی ها مثل شما بودند.
نه حاج قاسم را می شناختند و نه سپاه قدس را!
در این چند وقت اخیر شاید بیش از ۲۰ نفر از خودِ من پرسیدند سپاه قدس کجاست؟ قاسم سلیمانی کیست؟!
وقتی کمی برایشان توضیح دادم همه ابراز خوشحالی و غرور کردند.
دشمنان نمی دانند با معرفی شیرمردان سپاه قدس، چه لطفی به ما کرده اند!
حسین قدیانی: اگر بگوییم به برکت وجود نازنین دشمنان، ملت موفق شد سپاه قدس را بیش از قبل بشناسد، سخن درستی است. البته الان هم شناخت درستی از سپاه قدس و امثال حاج قاسم نداریم. چیزکی می دانیم…
یک شهید قشقایی و یک شهید قدیانی تنها حضور حزب الله در تئاتر بود که تمام شد!!
“گاهی دوستان متعهد، یک کار فاخری از دست شان درمی رود!!”
کاری در حد “ستاره صبح” و ” شب آفتابی”.
حسین قدیانی: البته اینها که گفتی، تئاتر بود و نبود. تعریف دیگری داشت و بدیع بود، اما حیف که نمایش داشت، جلوه ویژه داشت، قشنگی داشت، اما قصه نداشت و خیلی کلی بود.
تئاتر بود و نبود را قبول دارم!
حتما قبول دارید نکات مثبتش غلبه دارد بر انتقاداتی که می توان داشت.
واقعا برایش زحمت کشیدند.
آره متاسفانه تو عرصه هنر کلا بچه های حزب الله اکثرشون اعتقادی به انجام کار هنری ندارن و خصوصا تئاتر
متاسفانه تائتر و سینماجای خاصی داره در بین مردم منتها ما جاهای مهم رو خالی می گذاریم که دشمن که نفوذ کرد و حسابی دوستانمون رو منحرف کردم تازه می فهمیم اینم یه راهی هست که دشمن داره ضربه می زنه و تا بخوایم عاشورایی وارد بشیم ضربه کاری خوردیم
مگه هالیوود چیکار داره می کنه
ولی یه بدی که سینما و تئاتر بچه حرب اللهی ها داره اینه که مطلب رو مستقیم می کوبه تو سر مخاطب و اصلا ترکیب نمی کنه با سایر مسائل که بقیه دوس دارن یا غیر مستقیم بلد نیستیم بگیم
وقتی شهر رشت که زمانی مدخل ورود تئاتر به ایران بود و اولین بازیگر زن و برترین هنرمندان گذشته و اکنون تئاتر کشور را دارد، سالن تئاتر ندارد، بقیه شهرستان ها تکلیفشان معلوم است… جسارت نباشد اما تهران هم که قربانش بروم… هیچی… خدا دوست و دشمن را حفظ کند!!!
سید احمد اینها که مثال زدی خودشان برداشتی از تعذیه و شبیه خوانی است نه تئاتر… تئاتر درام می خواهد و دراماتورژ… همانطور که داداش گفت.
غلط املایی داشتم: “تعزیه”
میدانم که این نمایش ها با آنچه به طور معمول تئاتر نامیده می شود، تفاوت دارد.
اما از شخصی که استاد بود در این زمینه، شنیدم که گفت می شود این نمایش ها را هم نوعی “تئاتر” به حساب بیاوریم.
یک نکته اینکه معمولاً هنرمند حزب اللهی یک سلسله بحثی در ذهنش شکل می گیرد که می خواهد اینها را به زور بچپاند در سناریو. بعد می بیند زمانش طولانی شده، می رود جزئیات را قیچی می کند… بعد اثرش بجای اینکه مثل پرنیان و حریر روحت را نوازش بدهد، مثل توپ شلیک می شود در کله ات… این به کنار… می بیند نتیجه نگرفته، جزئیات را اضافه می کند و کلیات را قیچی و می رود فیلم بعدی را بسازد… و باز هیچی به هیچی.
و همینطور هی کشتی می گیرد تا یا مجوز بهش ندهند یا دیوانه میشود و به انحراف می افتد یا تازه بعد از ۵۰ سال می فهمد مدیوم سینما و تلویزیون و تئاتر چه فرقی دارند که آن بحث دیگر کهنه شده!
به جایش این هالیوودی ها را ببینید که چطور در طی ۷۰ سال یک بحث سلسله وار را در خون ما تزریق می کنند… می بینی یک فیلمی را که داستانش را تعریف می کند اما در لحظه ای حساس (بزنگاه) زهرش را در یک جمل می ریزد… آقا توجه نکردی! فقط یک جمله… مثل ما خطبه نمی خوانند.
خدا دوست و دشمن را حفظ کند!!!!
برای نوشتن و اجرای تئاتر باید هم ذهن باز داشت و هم صبر… متأسفانه تعصب دارند و جوشی هستند.
حسین قدیانی: یک فایل صوتی دارم از تئاترهای بابااکبر که خیلی از هنرمندان فعلی هم با سلیقه های مختلف، هستند توش. یک جا بابا می گوید؛ «اصلا کاخ سبز دمشق یا خیمه خالی حسین؟!… کدام را انتخاب می کنی؟!»
«اصلا کاخ سبز دمشق یا خیمه خالی حسین؟!… کدام را انتخاب می کنی؟!»
چقدر حرف دارد این جمله!
حسین قدیانی: در هنر اول انقلاب، خیلی خوب از عنصر تلنگر استفاده می شد. مثلا سرودها را ببینید! همه تلنگر داشتند. الان سرودهای حزب الله لبنان، همه تلنگرزننده و بیدارکننده است، اما ما گمانم خیلی وقت است اصلا سرود نداشته ایم. خیلی وقت.
“متاسفانه حزب الله اصلا تئاتر را جدی نمی گیره”
واقعا ببخشید، اما حزب الله کدوم هنر رو جدی می گیره؟!
چرا خانواده های متعهد و بسیجی خیلی کم به بچه هاشون اجازه می دن که رشته های هنری رو انتخاب کنن؟ چرا گذاشتیم یه عده آدم بی درد و بی تعهد برای تفریح و تفنن هم که شده خودشون رو بندازن توی دانشگاه های هنر؟
این قضیه واقعا ریشه ایه. دورانی که هنرمندان الان درس خوندن، حزب اللهی ها تقریبا از هنر فاصله می گرفتن و همین باعث جدایی فکری اون ها شد. باید قبول کنیم که خودمون هم توی این زمینه کم گذاشتیم. میدون رو براشون خالی کردیم و حالا خودشون رو همه کاره می دونن.
تهران که وضعیت بهتری داره. اما مشهد هنوز هم نمیتونه با هنرمندها تعامل خوبی داشته باشه. به خاطر همینه که دانشکده هنر دانشگاه فردوسی مشهد، توی نیشابوره!!
حسین قدیانی: نسل من متاسفانه در گیر و دار دوران گذار گیر کرد، اما گمانم روحیات هنری بچه حزب اللهی هایی که الان بین ۱۵ تا ۲۰ سال سن دارند، بهتر تبلور کند. این را دارم می بینم…
سرود نداشتیم اما ترانه که داشتیم… مثلاً این تیتراژ برنامه تلویزیونی سابق دکتر یامین پور.
اللهم عجل لولیک الفرج… واقعا آدمی در محرم، و در آستانه ماه عزا، بیشتر حس می کند دل تنگی غروب جمعه را.
آقا میلاد؛
این طنابه چیه بستی به خودت؟
یک نکته ای را نمی دانم بگویم یا نه؟ اگر بچه حزب اللهی ها وارد هنر و تئاتر و … شوند و بعد حرف های جناب سلحشور درباره ی سینما که ” نیروهای ما را بلعید و عملا سینما بود که حتی بچه های رزمنده، بچه های طلبه، بچه های حزب اللهی و هیئتی ما را در خود منحل کرد و فراوان بودند نیروهایی که وارد سینما شدند و از دست رفتند و این سینما بود که امثال ما را تغییر داد، نه اینکه ما سینما را تغییر بدهیم.”
درست از آب دربیاید چه؟ یعنی این حرف ایشان را قبول دارید که همان بهتر که بچه مذهبیها به عرصه فیلم سازی نروند؟
یعنی این که تا قبلش من مثل “سایه/ روشن” فکر می کردم که ماها یک سری عرصه ها را خالی گذاشته ایم و نباید این جوری باشد، اما با خواندن حرف های سلحشور گیج شدم .
حسین قدیانی: چیزی نگویم بهتر است!
خدا کنه این جور که شما می گین باشه.
چون من هم دارم می بینم همین هایی که الان دیگه همسن شما هستن و به عنوان استاد در هنرستان ها و دانشکده ها تدریس می کنن چه جوری این فطرت پاک بچه ها رو با حرف های مزخرفشون آلوده می کنن.
من خودم توی همین کلاسها هستم. دارم حس می کنم و می بینم چه جوری نظام رو که هیچ، بعضی وقت ها ارزش های اسلامی رو هم با نیشخند های معنادار پاسخ می دن. فقط به خاطر این که فلان مسئول باهاشون دچار مشکل شده.
مثل دردهای حاتمی کیا که می فهمیدم چی میگه. ولی همه که مثل اون نیستن تا این طرف رو هم به خاطر ارزش ها تحمل کنن.
دردها زیادن اما مجال گفتن نیست.
اسم حزب الله اومد، گفتم اینو گوش کنید{شایدم شنیده باشید}
صبحگاه حزب الله:
http://s1.picofile.com/file/7194338381/%D8%B5%D8%A8%D8%AD%DA%A9%D8%A7%D9%87_%D8%AD%D8%B2%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87.mp3.html
فــولاد دلـــی که آه، نرمـــش نکــند… یا ناله دلسوخته، گرمش نکند
طوقی ز جفا فکنده بر گردن خویش… آزار دلـم، دچـار شـرمش نکـند
“امام روح الله”
بحث های هنری برگزار کردید؟!!
مسعود ساس! آن طناب برای اینست که اگر خدای ناکرده سُر خورد، با مخ نرود در آسفالت کوچه… احتیاط شرط عقل است!
داداش! در مورد اون حذفی، شما جوابی نوشتید که به علت قطع برق نشد که بخوانم. الآن هم که نیست.
می گم وقتایی که می گفتین دقایقی دیگر… چند ساعتی طول می کشید، الان که نوشتین ساعاتی دیگر دقیقا چقدر طول می کشه تا برنامه هامونو تنظیم کنیم!!
۱۰ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
بسم رب الفاطمه(س)
۸۶* امیرالمومنین على علیه السلام :
هرگاه به مشورت نیازمند شدى، نخست به جوانان مراجعه نما؛ زیرا آنان ذهنى تیزتر و حدسى سریع تر دارند. سپس (نتیجه) آن را به نظر میان سالان و پیران برسان تا پیگیرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب کنند، چرا که تجربه آنان بیشتر است.
(شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۳۷)
سلام
امروز کمی هوایی اربابم
از صبح دلم گرفته و بی تابم
تقویم بیاورید…ای وای حسین
نزدیک محرم است و من در خوابم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مکه, غدیر, عشق به حیدر, مباهله
کم کم, صدای زنگ غم انگیز قافله
سربسته گویمت, تو فقط روضه گوش کن
ناموس اهل بیت کجا, شمر و حرمله…
سلام
منتظر متن جدید هستم و اما یک جمله:
متن “نان ۹۹ درصد در گلوی اهل نفاق گیر کرده است/ ادبیات ۹ دی، بادی گارد ندارد” بهتر بود در بخش اصلی سایت قرار می گرفت. تحقیقا می توانم بگویم که بی نظیرترین متنی بود که در این اواخر از شما می خواندم.متنی مملو از مضمون و مفهوم آمیز و پرمغز بود. اما ناراحت شدم که چنین متن عجیب و زیبا در بین متون مهجور و مغفول ماند. فقط با این متن می شد یک هفته حرف زد و حال کرد…
حسین قدیانی: چرا همچین حرفی می زنید؟! ستون بیست و شش، سردر وبلاگ و بالای وبلاگ است و اولین جایی از قطعه است که باز می شود. من برای زیر نرفتن این متن، برای اولین بار، ستون بیست و شش را ۲ متنه کردم. الان هم با اینکه قدیمی ترین متن میان متن های صفحه یک وبلاگ است، باز بالاست.
گیج (گفت و شنود)
گفت: سایت بالاترین به مدعیان اصلاحات حمله کرده و نوشته است؛ چرا زودتر تکلیف خود را با انتخابات مشخص نمی کنید؟
گفتم: چه تکلیفی؟!
گفت: نوشته است؛ اگر قصد شرکت در انتخابات داشته باشید معلوم می شود که از ابتدا با شعار تقلب ما را فریب داده اید.
گفتم: خب! چرا انتخابات را تحریم نمی کنند؟!
گفت: برای اینکه اگر انتخابات را تحریم کنند، بعد از پایان انتخابات نمی توانند ادعا کنند که تقلب شده است!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو با کت و پیژامه خوابیده بود. پرسیدند چرا با کت خوابیده ای؟ گفت؛ شاید مهمان بیاید! گفتند؛ پس چرا پیژامه پوشیده ای؟ گفت؛ خب! شاید هم مهمان نیاید!
داداش حسین به نظرم جای یک متن تاتری خالیه با این توضیحاتی که فرمودین.
صل الله علی الباکین علی الحسین…
دوستان!
اینها لینک چند مداحی عاشورائی است، نوحه هائی است که خودم خیلی دوست دارم. البته انتخاب چند مداحی از بین صدها گزینه کار سختی است!
اینها را فعلا داشته باشید. در طول دهه هم هر روز نوحه دیگری برایتان می گذارم.
http://upload20.ir/upload/13222525762110295253.wma
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/1-6/ای-نامه.mp3
http://upload20.ir/upload/13222531401215336585.wma
http://upload20.ir/upload/1322253829970101027.wma
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/1-6/Karimi-011.mp3
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/1-6/باب-المراد-عالمی-ابالفضل.mp3
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/1-6/بی-تاب-حسینم-بی-خواب-ابالفضل.mp3
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/1-6/میکشی-مرا-حسین.wma
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/1-6/آه-گردون-خلج.mp3
من هم مطلبی در خصوص تاتر بگویم؛
در این که تاتر مثل رشته ی دو و میدانی که مادر همه ی ورزش هاست، مادر هنر های نمایشی تلویزیونی و سینمایی است، حد اقل خودم شک ندارم.
اما اینکه چرا وضعیت کنونی تاتر ما این است شاید به چند دلیل بر می گردد؛
اول عدم علاقه و انگیزه ی مخاطب یا همان مردم است (مثلا” از جمع خود ما تا حالا چند بار تو عمرمون تاتر رفتیم)که تقریبا” به تاتر به عنوان یک هنر واقعی و اصیل نگاه نمی کنند. بیشتر در عوام و اندکی هم در خواص.
دوم اینکه در صف آموزش و تعلیم و تربیت دانش آموزان، یعنی مدرسه آنگونه که شایسته ی این هنر قدیمی و عجین با فطرت انسان است، جدی گرفته نمی شود.
سوم البته این رو یقین ندارم؛ اشتباه گرفتن این هنر با بعضی سبُک سری ها و
دلقک بازی ها به اسم تاتر که غالبا” خروجی اون هم مسائل ضد اخلاقی و…
چهارم استقبال قشر خاصی از مردم آن هم تا حدودی برای کلاس کار که بله ما رفتیم مثلا” فلان تاتر رو دیدیم البته این نظر منه چون یکی دو مورد اینجوری برخورد کردم.
در پایان با وجود این که به شخصه آقای سلحشور رو یکی از ذخایر سینما و تلویزیون می دونم. اما زیاد با این مطلبی که سلاله ی عزیز از قول ایشون گفتند موافق نیستم. شما نگاه کنین ما در عرصه های خطرناک تر و آلوده تر از تاتر و سینما هم داشتیم که بچه حزب اللهی ها با تمام خطراتش سر بلند بیرون اومدند. نمونش همین فضای سایبری و اینترنت و … که اگه خطر اخلاقی و اعتقادیش بیشتر از صحنه های زنده ی تاتر! و پشت پرده ی! سینما و تلویزیون نباشه کمتر نیست. اما شاهدیم که چگونه هر روز پدیده ای در این رابطه ظهور می کنه. اما در کل نباید حساب چهار نفر رو که آیا زمینه اش رو داشتند یا نه و در این وادی منحرف شدند بهانه کرد و وارد این معرکه نشد. خطر همیشه و همه جا برای همه ی ما هست. بلا شک.
بچه مثبت؛
نگاه کن! از ۳۰ آبان تا الان یعنی نزدیک ۶ روز است که متن فوق الذکر، تقریبا در بهترین جای وبلاگ است…
چون برخی از دوستانی که همیشه مطالب شما را دنبال می کنند از این متن بی خبر بودند و بر اساس عادت همه سایتها، ستون وسط را اصلی می دانند و وقت اصلی را بر آن می گذارند.
حیفم آمد کسی قطعه ۲۶ بیاید و این متن بی نطیر و طوفانی و غیرقابل وصف را نخواند. هنوز هم دارم می خوانمش و با جمله جمله اش حال می کنم.نمی دانم با چه حالی نوشته اید که اینگونه ….؟!!!
بچه مثبت بزرگوار؛
به دوستانتان بفرمائید در قطعه۲۶ متن های هر ۴ ستون، متن اصلی و مهم محسوب می شود!
هر کدام را که نخوانند ، ضرر می کنند!
انتقادی هم به سید احمد عزیز دارم که بعدا اگر توفیقی بود عرض می کنم…
هر وقت توفیق شد، بنده با جان و دل برای شنیدن انتقادتان آماده ام!
اما شهدا جمعشان جمع است در یک جای دنج. خوش به حالشان!
و بد به حال ما که باید دنیای بی حسین را تاب بیاوریم و منتظر بمانیم مگر حضرت خورشید معبری باز کند بهر شهادت!
شهدا جایشان خوبست. حالشان خوبست. هوایشان خوبست ولی وای بر حال و هوای ابری دل ما که از بس باریده دیگر رمق ندارد.
شهدا دعا کنید برای ما! ملتمسانه محتاج دعایتان هستیم در این وانفسا!!!!!
مثل همیشه اشک مهمان چشمها میشود با معجزه قلم داداش حسین!
بر قرار باشید مثل همیشه.!
بسم الله
جهت اطلاع دوستداران حاج محمود کریمی:
از روز شنبه ۵ آذرماه ۱۳۹۰ مصادف با شب اول محرم ۱۴۳۳
از ساعت ۱۵ بمدت ۱۱ روز هیأت رایة العباس(ع) چیذر، امام زاده علی اکبر(ع) ***********************************************
از روز شنبه ۵ آذرماه ۱۳۹۰ مصادف با شب اول محرم ۱۴۳۳
از ساعت ۱۹ بمدت ۱۱ شب هیأت ثارالله(ع) مسجد امام الهادی(ع)
…
قبل از *** اول خط سوم
“ببینی شهدا هم خاطرات ما را مرور می کنند؟!” ببینم؟
حسین قدیانی: گاهی می گیم؛ ببینی الان فلانی چی کار داره می کنه؟!… این از اوناس.
بابت این متن به طور ویژه از شما سپاسگزاریم، از آن متن هایی است که چند باری باید خوانده شود.
آخرین باری که این طوری گریه کردم، در بین الحرمین بودم…
سلام. خدا قوت.
عالی بود آقای قدیانی. بهترین متن برای استقبال از محرم یعنی همین.
سلاله ۹دی درست میگه. باید چند بار بخونیم و…
خوش بحال شهدا ….
زمان داره مارو با خودش کجا می بره…………
فرمانده های شهید مون ۲۴ ـ ۲۵ ساله شهید می شدند…..
خیلی از شهدای ما کم سن و سال بودند !
الان ماها سن مون داره میره بالا ….
شهادت تو عصر ما سخت تر! چون گناه نکردن و داشتن ایمان خیلی دشوار…
“ما در جایی زندگی می کنیم که سجن مومن است، اما شهدا جمع شان جمع است در یک جای دنج. خوش به حال شان! شب های جمعه لابد می روند کربلا. اگر هم به یاد ما نباشند، حق دارند. یاد ما خراب می کند زلالی خلوت شان را.”
“از شهدای ما، مگر ممکن است حسین را، «حسین، حسین، حسین» را، سینه زدن برای حسین را بگیری؟!”
“لابد باید تکیه قشنگی در بهشت زده باشند. پر از پرچم، بهتر از پرچم های ما. شهدای ما بعد از شهادت، لابد بیشتر عاشق سیدالشهدا شده اند.”
“کجایید شهدا؟! می دانم که جمع تان جمع است، و شمع انجمن تان، حسین!”
باز این چه شورش است که در خلق عالم است….
“ما خود قبول داریم که «حسین، حسین، حسین» شما شنیدنی تر است، اما شما که شهدای خودتان نیستید؛ شهدای مایید.”
شهدای مائید…
السلام علیک یا اباعبدالله…
اینم یه کلیپ کوتاه از عزاداری بندری
http://20uploads.com/files/1390/azar/1-5/aza.wmv
عشق است به آسمان پریدن
عشق است به خاک و خون تپیدن
عشق است به کربلا رسیدن
خیلی زیبا بود، سپاسگزارم آقای قدیانی.
**یا رب العالمین**
اعجاز میکند به خداوندی خدا
شور غمت به سینة هر کس که پا گرفت
——————————
صل الله علیک یا اباعبدالله
شب های دهه اول ماه محرم- مسجد حضرت امیر(علیه السلام)
برنامه: سخنرانی و مداحی
بخش اول:
سخنران: شیخ حسین انصاریان
مداح: حاج علیرضا بهاری
بخش دوم:
سخنران: حجت السلام علوی تهرانی
مداح: حاج حسن خلج
زمان: شنبه ۵ تا دوشنبه ۱۴ آذر ۹۰- شب اول تا دهم ماه محرم- ساعت ۱۸ تا ۲۳
مکان: تهران- ضلع غربی خ کارگر شمالی- بعد از خیابان فاطمی- روبروی پمپ بنزین- مسجد حضرت امیر علیه السلام
***********************************
شب های دهه اول ماه محرم- حاج منصور ارضی- مسجد ارک تهران
برنامه: سخنرانی و مداحی
سخنران: حجت الاسلام سید حسن مومنی
مداح: حاج منصور ارضی
زمان: از شنبه ۱۵ الی دوشنبه ۱۴ آذر ماه ۹۰- شب اول تا دهم محرم-
از نماز مغرب و عشا
مکان: تهران- میدان پانزده خرداد- مسجد ارک تهران
**************************************
صبح های دوازده روز اول محرم- حاج منصور ارضی- صنف لباسفروش ها
برنامه: سخنرانی- زیارت عاشورا و عزاداری
سخنران:؟
مداح: حاج منصور ارضی
زمان: از یکشنبه ۶ الی پنجشنبه ۱۷ آذر ماه ۹۰- روز اول تا ذوازدهم محرم- از نماز صبح
مکان: تهران- میدان استقلال(مخبر الدوله)- خ سعدی جنوبی- حسینیه صنف لباسفروش ها
***********************************
صبح های دوازده روز اول محرم- مهدیه امام حسن مجتبی علیه السلام- حاج سعید حدادیان
برنامه: سخنرانی- زیارت عاشورا- عزاداری
سخنران: حجت السلام سید مهدی حائری زاده
مداح: حاج سعید حدادیان
زمان: از روز یکشنبه ۶ الی پنجشنبه ۱۷ آذر ۹۰- روز اول تا دوازدهم محرم- از نماز صبح
مکان: تهران- ضلع شمالی خ آزادی- بعد از بزرگراه یادگار امام- مهدیه امام حسن مجتبی علیه السلام
**********************************
شب های دهه اول محرم- آیت الله العظمی مجتبی تهرانی
برنامه: سخنرانی و عزاداری
سخنران: آیت الله العظمی مجتبی تهرانی
زمان: از شنبه ۵ الی چهارشنبه ۱۶ آذر ۹۰- شب اول تا دوازدهم محرم-
از نماز مغرب و عشا
مکان: تهران- خ مجاهدین اسلام- خ ایران- بن بست ملکی
***************************************
شب های دهه اول ماه محرم- حاج علی قربانی- مسجد امام حسین علیه السلام
برنامه: سخنرانی و مداحی
سخنران:؟
مداح: حاج علی قربانی( حاج قربون)
زمان: شنبه ۵ الی دوشنبه ۱۴ آذر ۹۰- شب اول تا دهم محرم- ساعت ۲۰
مکان: تهران- میدان امام حسین علیه السلام- مسجد امام حسین علیه السلام
*************************************
شب های دهه اول محرم- حاج محمد رضا طاهری
برنامه: سخنرانی و مداحی
سخنران: دکتر قنبری و حاج آقا سرخه ای
مداح: حاج محمد رضا طاهری
زمان: شنبه ۵ الی دوشنبه ۱۴ آذر ۹۰- شب اول تا دهم محرم- بعد از نماز مغرب و عشا
مکان: تهران- خ هفده شهریور- نرسیده به میدان خراسان- حسینیه پیروان مکتب المهدی(عج الله فرجه)
*********************************
عصرهای دهه اول محرم- حاج محمود کریمی- امامزاده علی اکبرعلیه السلام- چیذر
برنامه: سخنرانی و مداحی
سخنران: حجت السلام ریاضت
مداح: حاج محمود کرمی
زمان: شنبه ۵ الی سه شنبه ۱۵ آذر ۹۰- روز اول تا دهم محرم- ساعت ۱۵
مکان: تهران- چیذر- امامزاده علی اکبر علیه السلام
************************************
شبهای دهه اول ماه محرم- حسینیه شهدای بسیج- حاج سعید حدادیان
برنامه: سخنرانی و مداحی
سخنران:
شب اول تا پنجم: حجت السلام رئیسی
شب پنجم تا دهم: آیت الله زابلی
شب یازدهم: حجت السلام صدیقی
شب دوازدهم و سیزدهم: حجت السلام ثمری
مداح: حاج سعید حدادیان- محمد حسین حدادیان
زمان: شنبه ۵ الی پنج شنبه ۱۷ آذر- شب اول تا سیزدهم محرم- ساعت ۲۰
مکان: تهران- ضلع شرقی بزرگراه بسیج- خ شهید رحیمی- حسینیه شهدای بسیج
*************************************
شب های دهه اول ماه محرم- هیئت ثارالله(علیه السلام)- مسجد الهادی(علیه السلام)- حاج محمود کریمی
برنامه: سخنرانی و مداحی
سخنران: حجت السلام نعیم آبادی- حجت السلام فاضلی
مداح: حاج محمود کریمی
زمان: شنبه ۵ آذر الی سه شنبه ۱۵ آذر ۹۰- شب اول تا یازدهم محرم- ساعت ۲۰
مکان: تهران- بزرگراه رسالت- مجیدیه شمالی- خ استاد حسن بنا- بالاتر از میدان ملت- کوچه صباح غربی- مسجد الهادی(علیه السلام)
************************************
شب های دهه اول ماه محرم- هیئت رزمندگان قم- حاج سید مهدی میرداماد
برنامه: سخنرانی و مداحی
سخنران: حجت السلام دکتر رفیعی
مداح: حاج سید مهدی میرداماد
زمان: شنبه ۵ الی سه شنبه ۱۵ آذر ۹۰- شب اول تا یازدهم محرم- ساعت ۲۰
مکان: قم- خیابان چهارمردان – گلزار شهدا – مجتمع امام خمینی- هیئت رزمندگان اسلام
*********************************
منبع: http://majalesnews.blogfa.com/cat-15.aspx
سالکی را پرسیدند زندگی چیست؟ گفت کودکی و پیری. گفتند جوانی چه؟ گفت فدای حسین…
……….$……………..##
…………$………….#…..*
………….$……….$$
…………..$………….$.
……………$……………$
……………$……………..$
….$……….$……………….$$
…..$………$…………………..$$$…………..$$……$
……*$$$$*…………………………$$$$$$$…$$$$$………………….$
……………………………………………………………$……….#………..$
………$…$……………………………………………….$……………………$
………………………………………………………$..$….$………………….$
…………………………………………………………………$………………..$
…………………………………………………………………..$$………….$$
………………………………………………………………………$$$$$$$
از شهدای ما، مگر ممکن است حسین را، «حسین، حسین، حسین» را، سینه زدن برای حسین را بگیری؟! نه، ممکن نیست. قلب شهید، از تپش باز می ایستد
تصور کنید بهشت را
شهدا حلقه زده اند دور اربابشان و سینه زنان هروله می کنند
از طرف دیگر نوای دیگری می آید: علمدار،علمتو نگه دار،دست علی به همرات . . .
باب المراد عالمی ابالفضل . . .
آغاز ماه عزای سید و سالار شهیدان بر مولا صاحب الزمان و نائب بر حقش تسلیت باد.
شب اول محرم، سینه زنت آرزوشه…
http://www.faupload.com/upload/90/Azar/1-6/NOOROZAHRA-03.mp3
http://upload20.ir/upload/13223169121782127857.wma
بسم رب الحسین (ع)
۸۷*امام حسین علیه السلام هنگام شنیدن خبر شهادت حضرت مسلم فرمود:
خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی آرامش الهی و بارگاه بهشت و خشنودی خداوند هجرت کرد. او تکلیف خود را انجام داد و هنوز تکلیف ما باقی است…
(بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۴)
داداش حسین!
حقِ کدام یک از این سطور زیبا رو می تونیم ادا کنیم؟
حقِ؛ شهدای ما شهادت نامه شان را در همین شب های محرم، به امضای سیدالشهدا می رساندند.
یا حقِ؛ شاید دل شان می سوزد برای ما، برای غم و غربت ما. خوشم می آید از وقت شناسی شان. به موقع پر کشیدند.
یا حقِ؛ ما حسین و محرم و تاسوعا و عاشورا و کربلا را به شهدا بدهکاریم. ما شهادت را مدیون شهداییم.
یا حقِ؛ هنوز هم حسین، شهادت نامه امضا می کند. تا چشم ارباب، کدام مان را بگیرد، شما هوای ما را داشته باشید.
یا حقِ؛ بچه های «کربلای ۵»
ادای حقِ این متن عاشورایی ات، فقط قطرات اشکی است که برای بد بختی خودمان جاریست…
فقط خدا کند که جمع شان که جمع شد، به ما بیچارگان زان سو نخندند،
وگر نه، “داغ” ی می شود بر پیکر زخمی روح مان.
براستی آن سوی هستی چه خبر است؟
آیا اشکی که از چشم سر گناه آلودمان می چکد پذیرفتنی ست،
هر چقدر هم که ترجمان عشق حسین باشد؟!
آنان که رفته اند می دانند
گذار از هر کربلا به کربلای دیگر،
جز با شهادت ممکن نیست.
.
.
.
علــی
اکبــــر
بقایی:::………..
خوش به حالشان
اگر مراسم بگیرند در حضور صاحب مجلسه
۹ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
سلام
عهد و پیمان شهادت رفته از دوران ما
قافیه تنگست و شعری نیست در دیوان ما
جان به قربان همان شاعر که از جانش سرود:
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا…
آدم رو عصبانی نکنید دیگه!
مسوول کانون فرهنگی بسیج شدیم ولی وقتی میریم تو پایگاه با صندلی هیچ فرقی نداریم!!!
روز اول که نه هفته اول که مسوول میشی یه جلسه میذارن و کیک و شربتی و حرفی و در نهایت هم گوگولی!!!
کلی حرف میزنن که باید فلان کار رو بکنیم!
الان فلان وظیفه رو دوش ماست!
شما که شدی مسوول کانون به این مهمی!باید کار کنی!قبلیا کار نکردن شما باید جور اونا رو هم بکشی!
ولی برای اینکه چهار تا برگه بدن که طرحامون رو تنتظیم کنیم برای تصویب بدیم شورا باید از ساعت ۱۰ صبح تا دو بشینیم که شاید مسوول واحد کارای شخصیشو ول کنه بیاد جواب ما رو بده!
بعد از ۴ ساعت علافی اومده پنج تا برگه داده که برم طرحامو پیاده کنم و بدم بهشون!
کلی طرح داشتم;یکیش همین بود که گروه های سرود و تئاتر دانشگاه رو بسازم!-می خواستم بگم فعال کنم دیدم از اول نداشته-ولی اینقدر علاف می کنن که پشیمون شدم!
گفتم برم شب شعر راه بندازم اونم تایید نشد!!!
موقع حرف زدن همه ماشاءالله سخنور توانایی هستن ولی موقع کار که میشه…
خب نمیذارن کار فرهنگی کنیم دیگه!
اگه میذاشتن الان حداقل در حد خودمون یه گروه تئاتر داشتیم ولی نمیذارن!!!
اللهم عجل لولیک الفرج
یادش به خیر. دوران کودکی و نوجوانی، در مدرسه ی شاهد کرمان با دختر سردار سلیمانی دوست بودیم و خواهرم با ایشان همکلاسی. آنوقتها سردار، فرمانده ی لشکر ۴۱ ثارالله بود و هنوز در هوای شهر ما نفس می کشید. سال ۱۳۷۶ اولین کنگره سرداران شهید استان با همت ایشان برگزار شد و بواسطه ی اخلاص ایشان چه معنویتی که از آن منتشر گردید و فضا را از عطر و یاد شهدا پر کرد و سالهاست که این کنگره به مناسبت سوم خرداد برگزار می شود. نگاهش دل ما را که با تمام وجود دوستش داریم خالی می کند چه رسد به دشمنان و بدخواهانش که نمی دانند چنگ بر روی ماه زدن از فرومایگی و کوردلیشان است و صورت نورانی ماه را خراشی نمی رساند.
سلام…
متن قشنگی بود …
حسین ثارالله…
الحمدلله که دوباره محرمت رو دیدم
الحمدلله که دوباره به آرزوم رسیدم
الحمدلله که نمردم و خیمه ها رو دیدم
نبات (گفت و شنود)
گفت: در جلسه ای که نزدیک به ۲۰ نفر از مخالفان دولت سوریه در لندن تشکیل داده بودند یک دانشجوی سوری از سخنران پرسیده است؛ نظر شما درباره اسرائیل چیست؟ و او پاسخ داده که اسرائیل دشمن شماره یک و قاتل مسلمانان است.
گفتم: دیگه چی؟
گفت: دانشجوی سوری نظر سخنران را درباره آمریکا و انگلیس و فرانسه هم پرسیده و سخنران در جواب گفته است؛ همه این دولت ها دشمن مسلمانان و خواستار بهره کشی از آنها هستند.
گفتم: خب! حالا منظورش چی بوده؟
گفت: پرسیده است؛ اگر آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه دشمنان ملت های مسلمان هستند، چرا با آنها در مخالفت با سوریه همصدا شده اید؟
گفتم: چه جوابی داده است؟
گفت: سخنران او را از جلسه اخراج کرده است!
گفتم: از یارو پرسیدند میدونی نبات کیلویی چنده؟ گفت؛ نمی د ونم! پرسیدند؛ می دونی نقل کیلویی چنده؟ یارو گفت؛ نه نمی دونم! طرف گفت؛ اشکالی نداره! از قدیم و ندیم گفته اند خر، چه داند قیمت نقل و نبات؟!
“اما شما که شهدای خودتان نیستید؛ شهدای مایید.”
خیلی قشنگه!
با اجازه و البته معذرت از داداش حسین!
کلا بروبچ بسیجی پیش بزرگترا که میرسن یکم پررو میشن!
مثلا وقتی میریم یکم گوش شیطون کر! با خدا خلوت کنیم خیلی پر رو بازی در میاریم!
هنوزم وقتی متن”خدایا!کی بقیه ات را پس می دهی؟!” را می خونم هم خندم می گیره و هم گریم!
گریه برای محسوس نبودن امام زمانم و خنده برای-ببخشیدا-یکم با حال حرف زدنتون با خدا
خدا اجرتون بده
اللهم عجل لولیک الفرج
بابا شما ها چقدر دلتون خوشه
بگید مام دلخوش باشیم
وقت وداع فصل بهاران بگو “حسین”
در لحظه های بارش باران بگو “حسین”
هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان
هی در میان گریه بگو جان، بگو “حسین”
کشتی شکست خورده که دیدی به کارزار
در خاک و خون تپیده به میدان بگو “حسین”
از نام گرم او دل برف آب می رود
در سردسیر سخت زمستان بگو “حسین”
تغییر کرده است لغتنامه هایمان
زین پس به جای واژه عطشان بگو “حسین”
روضه بخوان که لحظه ی طغیان چشم ما
همپای چشمه های خروشان بگو “حسین”
دیدی اگر که جسم قمر زیر آفتاب
مانده سه روز بین بیابان بگو “حسین”
دیدی اگر که جامه ی یوسف ربوده اند
افتاده بین معرکه عریان بگو “حسین”
دیدی اگر که قاری قرآن سرش شکست
از سنگ قوم دشمن قرآن بگو “حسین”
**یا ذالجلال والاکرام**
خیلی دلکش بود… نام شهید که می آید حتماً یاد امام حسین هم می افتیم… چقدر تعابیر زیبایی داشتی درباره عزاداری آن ور
من هم طرحی ساختم برای بنر عزاداری که البته خیلی دیر رسید.
http://miladps3.mihanblog.com/post/84
خواب آرام پسر در سایه نگاه عاشقانه پدر …
نگاه پدرتون توی عکس انگار خیلی حرفها داره…خیلی …
شهادت نصیبتان.
پخش زنده حرم امام حسین (ع)
http://alatash.com/index3.htm
پخش زنده حرم حضرت اباالفضل (ع)
http://alatash.com/index4.htm
سلام به همه بیست و شیشی ها، عزاداریتون قبول.
داداش حسین ارادتمند و دعاگوئیم.
السلام علیک یا حسین ابن علی.
ممنون داداش که هم استانی ما کنج دلت جای دارد …
فرامی رسد کم کمک عاشورا و خونین می شود کم کمک روز شمار سید قطعه…
نمی دانم امسال پاییزمان عاشورایی است یا عاشورامان پاییزی…
چه می کنی با دل ما حسین ؟ قلمت چه می کند ؟ صبح های دوکوهه یادش بخیر یاد صدای خوب گلستانی و جواب خوب بچه ها ، یاد فتح المبین بخیر ، دلم برای گلستانی تنگ شده حسین جان ، کربلای ۵ ساعت سه و سی و پنج دقیقه بود “یازهرا”…
عجب عملیاتی…
خدایا کو سنگر که سر را به دیوارش بکوبیم و شهادت طلب کنیم…
کجایند بچه ها…
فریاد یا محمدا… حسین رسید به کربلا…
پس کی مطلب جدید مینویسین؟
حسین قدیانی: ستون پلاک، آپ شد!
۸ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
زنگ (گفت و شنود)
گفت: بانی درازگوش تروا طی مقاله ای در سایت «روز آنلاین» نوشته است «ما گروه های اپوزیسیون فقط بلدیم یکدیگر را جر بدهیم و پاچه همدیگر را بگیریم».
گفتم: در جریان فتنه ۸۸ که از «پیوند مستحکم گروه های اپوزیسیون با یکدیگر» سخن می گفتند!
گفت: آره! اما حالا که فتنه شکست خورده و آمریکا و انگلیس و اسرائیل گروه های اپوزیسیون را مثل گله بی صاحب رها کرده اند، این حیوونای زبون بسته از بیکاری بدجوری به جان هم افتاده اند.
گفتم: یارو از بیکاری حوصله اش سر رفته بود، زنگ در خونه خودش رو میزنه و فرار میکنه!
یا حسین! باز هم گذر زندگی ما افتاد به کوچه محرم. ای کاش می دانستی حسین داشتن چه صفایی دارد!
حسین جان! مقام شهید بالاست، اما مقام سیدالشهدایی تو را، فقط و فقط خدا می فهمد. ای خون خدا! کاش از تکه های سنگ، برای صورتت کفن نمی دوختند. کاش نمی سوزاندند دل خواهرت را. گفت: «از تل زینبیه، زینب صدا می زد حسین».
و اما این میکشی مرا حسین شما ،این بار نصیب خود داداش حسین که با این نوشته ها می کشد آخر ما را.
خدا می داند تملق نمی گویم . اگر قلم به دست نبودم وبا نوشتن دست به گریبان، شاید این قدر نمی فهمیدم. ولی حالا مطمئنم که قلمتان ریشه در خون بابا اکبر ها دارد.
برای دل بیمار ما هم در این شبها دعایی بکنید بلکه بیدار شود از این خواب غفلت!!!
راستی حالا که رابطه شما با ، بابا اکبر خوب است بسپرید به این داداش کاظم ما بگوید یه کم هم هوای ما را داشته باشد، راه دوری نمی رود.
انشاءالله در دوران ظهور از سربازان حضرت باشیم دسته جمعی!
سلام
بچه های «کربلای ۵» در شب شروع این عملیات، از خدا بهشت را طلب نمی کردند، شعارشان این بود: «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم».
تاحالا شده از روی دیدگاه ها بفهمید که اصلا مطلبتون رو نخونده ؟
**یا قاضی الحاجات**
ذکر همه روزهای هفته زیباست و حس خوبی داره، ولی این ذکر روز دوشنبه یه چیز دیگست!!
…
سلام خیلی وقته یه متن قشنگ برای عاشورا ومحرم و اسارت حضرت زینب نذاشتی .دوست دارم یه همچین متنی سفارش بدم
برای دل بیمار ما هم در این شبها دعایی بکنید بلکه بیدار شود از این خواب غفلت!!!
بچه ها خیلی خیلی دعا کنید…۲ روز از محرم گذشت ولی هنوز…الهی بحق الحسین…
“ما امروز در آستانه شهدا ایستاده ایم. ما حسین و محرم و تاسوعا و عاشورا وکربلا را به شهدا بدهکاریم. ما شهادت را مدیون شهداییم.”
شهدایی که ما می شناختیم، چشم را جز برای اشک نمی خواستند. آنهم نه هر گریه ای! گریه فقط برای حسین.
بکش مرا حسین…دعا برای خوب شدن حال دلمون
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ…
…
….
آهسته گویمت نکند بشنود رباب از عمر اصغرش فقط هشت روز مانده است
زیبا بود / دوستان در این شبها یاد دل حضرت ماه هم باشید
سوره غم داره یه آیه، لعن الله بنی امیّه/ هر کس و بهر کاری ساختن، کار ما گریه به رقیّه/ کوثر مولایی، خَلقاً و خُلقاً شبیه زهرایی/ با دل دریایی، میوه دل ریحانه بابایی/ به ابوالفضل نور عینی، چشم روشنی حسینی/ با همون دستای کوچیکت، کلید بین الحرمینی/ گوهر نایابی، تو اولین روضه خوان اربابی/ نگین مهتابی، کی گفته تشنه، تو دختر آبی/ تشنه اشک چشات دریا، خجل ز آبله هات صحرا/ تا چادرت رو سر میکنی، زینب میگه جانم زهرا/ رشک ملک داری، فاطمه ای اما نه فدک داری/ با سر بابایت، قباله ی کل این فلک داری/ سه ساله شهره ارباب، زهرایی و زهره ارباب/ نمک سفره خدا حسین، تو نمک سفره ارباب/ لاله ترین یاسی، ای که برادر زاده عباسی/ گریه ات نه از ترسه، به ناسزا بر پدرت حساسی
بسم رب الحسین (ع)
۸۸* امام باقر علیه السلام:
هر مؤمنی که چشمش برای شهادت حسین اشکی بریزد و آن اشک بر صورتش جاری شود، خداوند او را در اتاق های بهشتی جای دهد که در آن سکونت نماید.
(بحارالانوار، ج۴۴، ص ۲۸۵ )
این روزها دلم بدجوری هوای دوکوهه را کرده ، دوکوهه این روزها غریب تر از همیشه است ،دوکوهه را از یاد نبرید …
دوکوهه در روزهایی نزدیک پایگاه یاران مهدی خواهد بود …
“سلام بر تو ای خون خدا”
داداش دوست دارم واقعاً همیشه هستی…
۷ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
خدا نگه داره عمه رو، اگه نبود میمردم
سپر برای تنم میشد وقتی کتک می خوردم…
http://upload20.ir/upload/1322505061803962154.mp3
سلام
ایام پیروزی خون بر شمشیر رو تسلیت میگم به همه دوستان قطعه ای.
موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای.
بابای مظلومم گیسو پریشانی/ چرا برای من قرآن نمی خوانی
آآآآآه/ تو مه و من ستاره ی سحرم/ در به در عشق تو ای پدرم/ در به در عشق تو ای پدرم
یا ابتا حسین حسین بابا/ یا ابتا حسین حسین بابا
امشب وسط روضه یه چیزی به ذهنم رسید. سوال عجیبیه!
درسته که امام حسین علیه السلام می خواست سر عشق بازی با خدا از همه ی هستش بگذره . ولی سوال اینه که مردم اون زمان برای رسوندن امام به آرزوش باید این مقدار شقاوت به کار می بردن. نمیشد حداقل برا رقیه(س) سر باباش رو نبرن. نمی شد به علی اصغر آب ندن ولی دیگه تیر سه شعبه بهش نزنن . نمی شد وقتی امام رو کشتن دیگه اربا ارباش نکنن یا رو بدنش اسب نتازونن. نمیشد … نمیشد… نمیشد….
مـســت از غــمِ تـوام غـــمِ تـو فـــرق مـی کـنـد
مـحـــوِ تـوام کـه عــالـــــــمِ تـو فـــرق مـی کـنـد
بـا یـک نـگـــاه مـی کـشـــی و زنـده مـی کـنـی
مـثــل مـسـیــــح ، نـه، دمِ تـو فـــرق مـی کـنـد
یــک دم نـگـــــــاه کـن کـه مــــرا زیـر و رو کـنـی
بــایـــد عـــــوض شــــد آدمِ تـو فـــرق مـی کـنـد
تـنـهـا کـمــــی بـه مـن نـظــرِ لـطــف مـی کنـی؟
آقـــــای مـــهــــــربـان! کـمِ تـو فـــرق مـی کـنـد
زخمـــی ست در دلم که علاجـی نداشته است
جـز مـرحـمــت کـه مـرهـــمِ تـو فــــرق مـی کنـد
اشــکِ غــمـت بـرای مـن احلــی من الـعــســـل
گـفـتـم بـرایِ مـــن غــــــمِ تــو فـــرق مـی کـنـد
صلح تو روضه است حماسه است غربـــت است
مــــــــاهِ تـو و مــحــــــــــرمِ تـو فــــرق مـی کـنـد
بـایـد خـیــــــــال کـرد تـجـســـــم نـمــــــود؛ نــه؟
نــه؛ گــنــبـــدِ تـو و پـرچـــــمِ تـو فـــرق مـی کـند
لـخـتــی بـخــنـــد قــافــیـــه ام را بـــهــــم بــریــز
آقــــــای مــن! تـبـســـــــــمِ تـو فـــرق مـی کـنـد
.
.
.
….:::سید رضا شرافت::::……
کایت (گفت و شنود)
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات که به انگلیس پناهنده شده از گروه های اپوزیسیون خواسته است روز ۲۲ بهمن برای نشان دادن مخالفت خود با جمهوری اسلامی ۵ دقیقه سکوت کنند!
گفتم: عجب دیوانه ای است اینهمه فریاد زدند چه کسی شنید که حالا متوجه سکوت آنها بشوند!
گفت: یکی از کاربران فیس بوک هم خطاب به او نوشته است بعد از پروژه درازگوش تروا، چشممان به پروژه احمقانه شما روشن شد!
گفتم: حیوونکی گناه داره! باید بذارن طرح و پروژه اش رو بده!
گفت: یک سایت دیگر خطاب به این اصلاح طلب فراری نوشته است؛ چرا باعث خنده می شوی؟ سکوت که هزینه ندارد اگر راست می گویی دست به یک عملیات درست و حسابی بزن!
گفتم: اتفاقا یکی از همین اجق وجق های فراری و پناهنده خودش رو با «کایت» به ساختمان یکی از سفارتخانه های جمهوری اسلامی ایران زد و باعث کشته شدن ۵۸ نفر شد. اول خودش که در دم قبض رو گرفت و رفت و ۵۷ نفر دیگر هم از خنده روده بر شدند!
*اللهم صلعلی محمد و آل محمد*
وعجل فرجهم
**یا ارحم الراحمین**
منزلگه عشاق دلاگاه حسین(ع) است
بی راهه مرو که بهترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیک ترین راه به الله حسین است
سلام
من هر وقت پیام دادم خبری نشد !!!!
داداش حسین یه چیزی هم به ما بگو دلمون خوش بشه……….
بابا ماکه دق کردیم….
همین دو هفته پیش چندتا از دوستام تو پادگان ملارد شهید شدن ،دلم بد جوری گرفته……………………………….
مداحی های آذری حاج محمود کریمی در محرم ۱۳۹۰، به صورت روزانه
http://madahiclip.blogfa.com/
دیگه وقتشه; اون متنی رو که خطاب به شمر نوشته بودی رو بذار تو سایت
زود باش دلمون هوای روضه کرده!
یااباعبدالله،کسی که عاشق امام حسین(ع) است خانه ی او هم حسینیه است.شهید خمری
بخدا حرفات دوزارهم نمی ارزه!
سلام مطلب جدید نمی ذاری برادر؟
حسین قدیانی: قطعه فردا آپ می شه. الان گیرم!!
ان شاء الله هیچ وقت گیر نباشی برادر حسین.
دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود
چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :
حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر
***مرحوم قیصر امین پور***
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۲:۲۲
تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجی ها فــــــدائی داری…
….
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تا خجالت بکشد، سرخ شود چهرهء آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریهء گل بود والا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
روی دست تو ندیده است کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را
سید حمیدرضا برقعی
آخرت همه ما همین الآن که داریم یه کاری انجام میدیم، ساخته میشه. پس مراقب باشیم…
ازدواج (گفت و شنود)
گفت: برخی گروه های اپوزیسیون خارج نشین به آن عده از مدعیان اصلاحات که می گویند باید در انتخابات مجلس شرکت کرد، بدجوری حمله کرده و فحش می دهند.
گفتم: دیگه چه خبر؟!
گفت: گروه های اپوزیسیون می گویند تصمیم شما برای شرکت در انتخابات مجلس نهم یعنی اعتراف به این که شعار تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ دروغ بوده است.
گفتم: این گروه های اپوزیسیون عجب خل و چل هایی هستند! معلوم می شود که سازمان سیا فقط از آنها بیگاری می کشد و آنها را در جریان اصلی امور نمی گذارد.
گفت: چطور مگر؟
گفتم: مدعیان اصلاحات جنگ زرگری راه انداخته اند و براساس برنامه ای که به آنها دیکته شده یک عده از آنها باید سعی کنند در انتخابات شرکت کنند و یک عده هم بگویند شرکت نمی کنیم!
گفت: چرا؟!
گفتم: دستور مدیران بیرونی آن است که در انتخابات مجلس نهم هم ادعای تقلب کنند و به همین علت ابتدا باید شرکت کنند تا بعد بگویند تقلب شده!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو به دکتر مراجعه کرد و گفت؛ آقای دکتر نمی دونم چرا بچه دار نمی شوم! دکتر پرسید؛ چند وقت است که ازدواج کرده ای؟ یارو گفت؛ هنوز ازدواج نکرده ام!
۶ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
حسین جان دلتنگ نوشته هات شدیم
مخصوصا تو محرم
یه مطلب بزار از اون روضه ای هاش،با نوای کربلا
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
قربون دختر کوچولوی امام حسین حضرت رقیه خانم(س)
این ویرایش متن و …(سه نقطه)شدن کامنتاتوسط شما خیلی باحاله!
سلام
وبلاک خیلی گیرا و جالبی یه خوشحال میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم
باتشکر
با عرض سلام و خسته نباشید
وبلاگتان خیلی جذاب و پرمحتوا یی دارین خوشحال میشم با شما تبادل لینک داشته باشم.
با سلام
عجب حال و هوایی اینجا هست
مثل قدیما شور و اشتیاق بسیجی های واقعی اینجا موج میزنه
ای کاش تمام ایران و جهان میشد مثل اینجا
تبادل لینک با دیگر دوستان همرزم مایه افتخار بنده هست
به امید شهادت در رکاب مهدی فاطمه
لبیک یا خامنه ای ، لبیک یا حسین است ، و لبیک یا حسین یعنی لبیک اللهم لک لبیک
پس ، لبیک یا خامنه ای
**یا حی و یا قیوم**
…
با سلام بر شما تو رو خدا در این روزها برای ما هم که در غربت هستیم دعا کنید یادتون نره ……………تو رو خدا دعا کنید که یادمون نره شهدا را راهشون را آرمانها شون رو دلم این روزها بسیار گرفته از کسانی که شهدا را دیدند باهاشون بودند ولی پشت به همه ارمانها ی شهدا کردند از خدا بخواهیم که لحظه ای ما را به خودمون وا نگذارد از خدا می خواهم اگر زمانی قرار باشه از امام شهدا از شهدا غافل بشم مر گم را برسونه که نباشم بهتره تا زندگی با ننگ و خفت………التماس دعا از همه در این ایام…………
خیلی دلم میخاد برم جنوب؛
اما نمیدونم چرا شهدا دوست ندارن منو ببینن!
البته میدونم…
گناه پر و بالم رو بسته؛ وقتی نمیتونم پرواز کنم چه توقع بی جایی دارم که میخام شهدا منو دوست داشته باشن و مهمونی دعوتم کنن
سینه مالامال درد است…
من به شخصه حضور شهید را در زندگیم حس کرده ام؛ عموی من شهید شده… یه بار یه حرفی سر مزارش زدم که هنوز شاید به هفته نرسید به مراد دلم رسیدم. وقتی میگن شهید زنده است واقعاً درسته… من که این زنده بودن شهید رو همیشه حس می کنم.