امضا: بابای بسیجی ات که خیلی تشنه است!

  نسیمی جان فزا می آید                   یاحسین                   بوی کرب و بلا می آید

آبی درون قمقمه نمانده بود، اما همین طور خونی بود که از بدنش می رفت. در «بموی قدیمی» محاصره شده بود. داشت آخرین نفس هایش را در این دنیا می کشید. تشنه بود. دقیقه ای قبل، خودش از معدود بچه های باقی مانده، خواسته بود که پیکر نیمه جانش را رها کنند و به جنگ با دشمن ادامه دهند. از این لحظه به بعد، تنها ۵ دقیقه تا شهادتش فاصله داشت. تیر به گلویش خورده بود و قلبش از شدت درد، داشت تیر می کشید. دست کرد در جیب پیراهن و قرآن جیبی اش را درآورد، اما فهمید که یارای خواندن ندارد. چشمانش تیره و تار می دید آیات را. قرآن را برگرداند داخل جیبش. چشمانش را بست و آنچه از کلام خدا حفظ بود، شروع کرد به خواندن. خواند و خواند تا آخرین ثانیه های زندگی اش، فرا رسید. فهمید که دارد جان می دهد. هنوز شهید نشده بود، اما دیگر درد نمی کشید؛ عشق داشت از وجودش شعله می کشید. وجود آغشته به خونش. دست بر قلبش گذاشت و همان طور که دراز کشیده بود، صورتش را به سمت مرز برگرداند و همین که خواست بگوید «سلام بر حسین»، دید نمی تواند. گفتم که! تیر درست خورده بود به حنجره اش. زبانش نچرخید؛ به سلامی از درون سینه قناعت کرد و پر کشید. رد نگاه چشمان نیمه بازش را که می گرفتی، درست می رسیدی به کربلا.

¤¤¤

۱۳ سال بعد، بچه های تفحص، از ارتفاعات غرب، پیکر شهیدی را پیدا کردند که تیر به گلویش خورده بود. درون جیب لباس بسیجی اش یک جلد قرآن بود. یک عکس امام و یک عکس دخترش که پشت آن نوشته شده بود؛ به نام خدای حسین. اینجا در اوج جنگ، چون برگه ای پیدا نکردم، پشت عکس دخترم که هنوز از نزدیک ندیدمش، وصیت می کنم. نه! نه! فعلا مجال نیست؛ باید بروم. بد دارند می زنند بچه ها را. فعلا «سلام بر حسین» تا بعد. راستی، دخترم! نسیمی جان فزا می آید، بوی کرب و بلا می آید. من که رفتم، اما ندیده، حلال مان کن. فعلا! امضا: بابای بسیجی ات که خیلی تشنه است!

¤¤¤

۱۳ سال و چند روز بعد «ندا رضوانی» دانش آموز مقطع اول دبیرستان، اهل نیشابور، همین که عکس ۶ ماهگی خودش را همراه با وصیت نامه کوتاه و ناتمام پدرش، پشت عکس دید، با خودکار قرمز، یک سربند سرخ، روی پیشانی کوچکش کشید و نوشت: «سلام بر حسین». یک قطره اشک ندای بزرگ، روی عکس قدیمی، قشنگ تر کرده بود خنده ندای کوچک را.

¤¤¤

راستی! نسیمی جان فزا می آید…

روزنامه کیهان/ ۳ آذر ۱۳۹۰

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم رب الشهدا و الصدیقین…

  2. حمید توکلی می‌گوید:

    عرض سلام و خداقوت. ما هستیم میبینیم و میگوییم. کسی هست ما را یاری کند؟ منتظر دیدارتان هستیم

  3. یاسر می‌گوید:

    آخ جون زود رسیدم

  4. سلاله 9 دی می‌گوید:

    عجب تصویری است، این عکس تفحص.

    سفر کرده ‏ام تا بجویم سرت را
    و شاید در این خاکها پیکرت را
    من اینجایم اى آشناى برادر
    همان جا که دادى به من دفترت را
    همان جا که با اشک و اندوه خواندى‏
    برایم غزلواره‏ ى آخرت را
    کجایى که چندى است نشنیده ‏ام من‏
    دعاهاى پر سوز و درد آورت را
    همین تپه را باید آیا بکاوم‏
    که پیدا کنم نیمه‏ى دیگرت را
    تفنگت، پلاکت همین جاست اما
    ندیدیم تسبیح و انگشترت را
    تو را زنده زنده مگر دفن کردند
    که بستند دستان و پا و سرت را
    پس از این من اى کاش هرگز نبینم‏
    نگاه به درمانده مادرت را
    حسین قدیانی: پس تا آپ شدن متن، منتظر باشید…

  5. یاسر می‌گوید:

    عشق یعنی استخوان و یک پلاک – سالها تنهای تنها زیر خاک …
    دلم تنگ شده برای فکه و هویزه…
    خیلی تنگ

  6. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    بسم الله…
    نمردیم و یه دفعه اومدیم اونم به موقع !!!!
    باور کنم سوم شدم یا نه؟
    داداش ببخشید آن تایم نیستم و به موقع سر نمیزنم. دیدن فونت درشت زیر نظری که می ذارم قند تو دلم آب میکنه. راستش شاید منظورم رو درست نرسونده بودم. من هم با نظر شما کاملا موافقم. چون قاطی اقتصاد جهانی نشدیم یه کم حال اقتصادمون خوبه. حرف اینجاست که شما فرمودید. سال جهاد اقتصادی اگر جهاد اقتصادی میکردند مردم ومسئولین الان کجای این داستان ایستاده بودیم.؟ در این هم با هم موافقیم که وسعت نظر آقا انقدر هست که این روزهای جهان را می دیده و حکم جهادشان برای فتح قله ای بود که مدعیا ن فتحش همه در حال اضمحلال بوده اند.
    به اینجا که می رسم می گویم: “بصیرت رهبر خودمان را عشق است.”

  7. سیده از فرانسه می‌گوید:

    سلام

  8. سیداحمد می‌گوید:

    نسیمی جانفزا می آید… بوی کرب و بلا می آید…

    http://upload20.ir/upload/132207512061750916.wma

  9. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    یاد من باش…. اگه سنگم اگه خاکم اگه رودم
    اگه بارون وبیابون منو گم کرده تو چشماش
    گاهی وقتا مهربون شو گاهی وقتا یاد من باش….
    ساد ه بود اما برا من که یه دل شکسته بودم
    مثل طوفان روز رفتن کوله بارو بسته بودم….
    ساده بود اما تو جاده دست و پا مو جاگذاشتم
    شب دل بریدن از تو همه رو تنها گذاشتم
    یه روز از تو جون گرفتم یه روز از تو دل بریدم
    از همه دنیا گذشتم به همه دنیا رسیدم
    یاد من باش یه پلاکم یه نشونه زیر خاکم
    مثل لاله هاغریبم مثل عاشقا هلاکم….. یاد من باش یاد من باش…..

  10. محمد علی می‌گوید:

    آقای قدیانی اگه از این عکسا بیشتر دارین ما همچنان تشنه ایم ها

  11. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    “بابای بسیجی ات که خیلی تشنه است”

    **عطشان…حسین**

  12. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۲ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یا حسینِ زهرا…

  13. سنگربان می‌گوید:

    بابای تشنه !! “سلام بر حسین شهید”

  14. چشم انتظار می‌گوید:

    کربِ والبلا…
    یعنی می شه دعای سلاله در حق همه مون مستجاب بشه و کلوپی با داداش حسین بریم کربلا؟ یعنی می شه؟

  15. ف. طباطبائی می‌گوید:

    به به چه حال و هوائی!!
    تیترش خیلی تاثیر گذار است خیلی…

  16. سیداحمد می‌گوید:

    “هنوز شهید نشده بود، اما دیگر درد نمی کشید؛ عشق داشت از وجودش شعله می کشید.”

    “رد نگاه چشمان نیمه بازش را که می گرفتی، درست می رسیدی به کربلا.”

    «سلام بر حسین»

  17. سیداحمد می‌گوید:

    “یک قطره اشک ندای بزرگ، روی عکس قدیمی، قشنگ تر کرده بود خنده ندای کوچک را.”

    خیلی عالی بود؛
    ممنون داداش.

    سلام و درود خدا بر شهیدان…

  18. عطشان می‌گوید:

    سلام بر لب تشنه ی حسین

  19. آذرخش می‌گوید:

    آخ آخ آخ…
    سلام بر حسین.

  20. به جای امیر می‌گوید:

    غلط (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: سایت کلمه وابسته به موسوی که از لندن و پاریس بارگذاری می شود با اشاره به قطعنامه های شورای حکام و سازمان ملل اوضاع کشور را خطرناک نامیده و برای رفع این خطر پیشنهاد سران فتنه را مطرح کرده است.
    گفت: آمریکا و اروپا که با بزرگترین بحران مالی و عظیم ترین جنبش ضد سرمایه داری روبرو هستند و دیکتاتورهای دست نشانده آنها یکی پس از دیگری سقوط می کنند و… در بحران و خطر به سر می برند یا جمهوری اسلامی ایران که دشمنان غربی و منطقه ای آن رو به زوال نهاده اند؟
    گفتم: سایت کلمه نوشته است اگر رهبران جنبش سبز(!) در رأس امور بودند، اولا؛ آمریکا علیه ایران قطعنامه صادر نمی کرد و ثانیا؛ اگر هم قطعنامه ای صادر می شد جواب سران جنبش آنها را قانع می کرد!
    گفت: سران فتنه به آمریکا چه می گفتند که قطعنامه صادر نکند؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو می گفت هر وقت با کسی درگیر می شوم، حرف آخر را من می زنم. پرسیدند چه می گویی؟ گفت؛ با قاطعیت و اقتدار کامل می گویم غلط کردم!

  21. ف. طباطبائی می‌گوید:

    خداقوت آقای قدیانی.
    این متن های شما همیشه اونطور که باید، تاثیر میذاره.
    البته اگه کمی خودخواهانه بخوام نظر بدم، میگم ای کاش طولانی تر بود.
    وقتی زود تموم میشه آدم دلش میگیره.

  22. آذرخش می‌گوید:

    کاشکی…!
    کاشکی چی؟ این همه آرزو! آدم نمی دونه کدومش رو بگه!

  23. چشم انتظار می‌گوید:

    نمی دانم؛ شاید “آقا” عمدی داشت که یادگاری خود را بر حنجره ی بریده بنویسد.
    رضوان خدا بر شهید رضوانی و همه ی شهدا به خصوص بابا اکبر شهید.
    داداش حسین
    فکر کنم این قلم بهتر به دستتون می چسبه…

  24. چشم انتظار می‌گوید:

    جناب آذرخش
    کاشکی ما هم نسل اولی بودیم و اکنون در رثای ما می نوشتند!
    اما نه…
    ستاره ی خامنه ای، کم از ستاره ی خمینی ندارد. به شرط آنکه ستاره ی واقعی باشد.
    مثل…

  25. چشم انتظار می‌گوید:

    یعنی اون جمجمه با ما حرف نمی زنه؟! یعنی از ما سئوال نمی پرسه؟! یعنی از ما توقع نداره؟! یعنی…
    یاد ۱۵۰ شهید تفحص گرامی باد…

  26. قاصدک منتظر می‌گوید:

    گلویت را شبی ترسیم کردم
    و جای تیر را ترمیم کردم
    کشیدم لحظه خندیدنت را
    محبت را به خود تفهیم کردم
    زمان خفتن و بیداری ام را
    به وقت چشم تو تنظیم کردم
    گرفته جرعه ای از چشم مستت
    میان تشنگان تقسیم کردم
    نشستم پای درس حنجر تو
    سپس بر اهل دل تعلیم کردم
    همه انچه ندارم را در ان شب
    به پیش پای تو تقدیم کردم
    و سلام بر طفل شش ماهه کربلا که اتفاقا او هم خیلی تشنه بود!
    و لعنت خدا بر حرمله

  27. صبا می‌گوید:

    سلام بر حسین* و سلام بر بابای شهیدت “ندا رضوانی”؛ که با لب تشنه به دیدار ارباب تشنه لبش شتافت.

  28. بهنام می‌گوید:

    پاراگراف اول ثواب روضه استقبال از محرم رو می داد
    .
    تفحص تو مناطق عراق شروع شده
    برخی از مناطقی هم که اون موقع رود بوده الان خشک شده
    یکی از بچه های تفحص می گفت امکان داره اتفاق بزرگی بیافته

  29. پاییز می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه
    قصه بابا رو بگو دل تنگه تنگه
    مادر مادر مادر مادر
    مادر برام حرف بزن از ایمونش بگو
    مادر برام حرف بزن از پیمونش بگو
    مادر تو دونی و خدا از خوبی هاش بگو
    از مهربونی و از مهر و وفاش بگو
    از جونفشونی و از رزم بابام بگو
    مادر مادر مادر مادر
    دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره
    نوری بهشتی دیدم بر چهره داره
    وقتی به نزدیک بابا رسیدم
    دیدم ملائک به دورش بیشماره
    نگاش کردم دلم لرزید
    صداش کردم به روم خندید
    بغل واکرد منو بوسید
    لباش خندون چشاش گریون منو بویید منو بوسید
    بابا منو بوسید بابا منو بویید
    با دیدن اشکم خون در رگش جوشید
    بابا نوازش کرد بابا سفارش کرد
    در جنگ با دشمن ننگه که سازش کرد
    مادر مادر مادر مادر
    بابا برام یه لاله چید منو تو آغوشش کشید
    درد دلامو که شنید حرف حسین و پیش کشید
    خونم مگه رنگین تره خون حسینه
    جونم مگه شیرین تره جون حسینه
    یه جون اگه دادم به راه دین و ایمون
    صد جون هزارونش به قربون حسینه
    بگو به مادر هرگز نخور غم
    حسین و بابا هستند باهم
    مادر نخور غم نگیر ماتم
    حسین و بابا هستند باهم

    لینک دانلودتصویری کاری از گروه سرود آباده:
    http://download949.mediafire.com/a85jebeckjng/rdwpqrm607bf9mj/Ghese+Baba%5Babadehnews.ir%5D.rar

  30. سلاله 9 دی می‌گوید:

    همان جمله ی اول برای لرزیدن دل کافی است.
    “آبی درون قمقمه نمانده بود، اما همین طور خونی بود که از بدنش می رفت.”
    و البته با “ف. طباطبائی” کاملا موافقم. این گونه نوشته ها را دوست نداریم زود تمام شود.
    اجرتان با سیدالشهدا علیه السلام.

  31. سایه/روشن می‌گوید:

    این عکس ها و متن ها دیوانه کننده س.
    فقط می تونم بگم شرمسارم.

  32. صبا می‌گوید:

    “سلاله ۹ دی”!
    زیارت قبول. ان شاالله به زودی دوباره نایب الزیاره مان باشید در حرم ارباب

  33. صبا می‌گوید:

    جمعه شب و همزمان با سومین روز سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه، آقا به منزل تعدادی از شهدای این شهر رفتند و آنها را مورد تفقد قرار دادند.

    وقتی ایشان در منزل شهید «شهاب خالصی» حضور می‌یابند، بعد از دیدار و گفت‌وگو با خانواده شهید، درباره نحوه شهادت شهید خالصی فرزند خانواده خالصی و شهید «غلامرضا دستم‌بویه» داماد این خانواده سؤالاتی می‌پرسند.

    بعد از آن، خانواده شهید خالصی از آقا می‌‌خواهند تفألی به حافظ بزنند که ایشان با محبت این خواسته را اجابت کرده و دیوان شیخ شیرین کلام را می‌گشایند که چنین غزلی‌سرایی کرده بود:
    بیا که رایت منصور پادشاه رسید
    نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

    جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
    کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

    سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
    جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

    ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
    قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

    عزیز مصر به رغم برادران غیور
    ز قعر چاه بر آمد به اوج ماه رسید

    کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
    بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

    صبا بگو که چه‌ها بر سرم درین غم عشق
    ز آتش دل سوزان و دود آه رسید

    ز شوق روی تو شاها، بدین اسیر فراق
    همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید

    مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
    ز ورد نیمه شب و درس صبحگاه رسید

    منبع برای من یکی از دوستانم می باشد.

  34. قاصدک منتظر می‌گوید:

    ( با خودکار قرمز, یک سربند سرخ, روی پیشانی کوچکش کشید و نوشت: “سلام بر حسین”.)

  35. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم رب الفاطمه(س)

    ۸۶* امام باقر علیه السلام:

    اگر مردم می ‏دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام
    است، از شوق زیارت می ‏مردند.

    (ثواب الاعمال، ص ۳۱۹)

    “…و پر کشید. رد نگاه چشمان نیمه بازش را که می گرفتی، درست می رسیدی به کربلا.”

  36. سایه/روشن می‌گوید:

    واقعا چه زیباست عبور واژه های نورانی “ماه” از حنجره ی محزون شهید.

  37. آذرخش می‌گوید:

    …… امروز، روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده‏ایم. نان را جیره‏بندی کرده‏ایم. عطش، همه را هلاک کرده؛ همه را، جز شهیدانی که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده‏اند. آن‏ها دیگر تشنه نیستند. آن‏ها از دست ساقی عزیزی آب خورده‏اند. آبی که مزه آب کوثر می‏دهد…!
    “یک گردان شهید تشنه … ”
    http://www.sookhtebal.blogfa.com/post-8.aspx

  38. مسعودساس می‌گوید:

    بچه که بود توی هیئت سقایی می کرد. عراقی ها گرفتندش. بعد چند روز محاصره و بی آب و غذایی زجر کشش کردند. به دست و پاهاش تیر زدند. یک صبح تا ظهر گفت آب. گفت تا شهید شد.
    ————————
    یاد همه ی شهدایی که با لب تشنه اربابشون رو زیارت کردند به خیر

  39. سلاله 9 دی می‌گوید:

    از همه دوستانی که در این چند پست اخیر لطف داشتند و زیارت قبول گفتند، ممنونم.

    “اللهم ارزقنا زیاره الحسین فی الدنیا و شفاعه الحسین فی الآخره”

  40. سیداحمد می‌گوید:

    زان دست که چون پرنده بی تاب افتاد
    بر سطح کرخت آب ها تاب افتاد

    دست تو چو رود تا ابد جاری شد
    زان روی که در حمایت از آب افتاد…

    “سلمان هراتی”

  41. سلاله 9 دی می‌گوید:

    حنجره هست و فریاد نیست و کسی نیست به جرعه ای آب تازه کند گلوی ما را. تشنه تر از کودکان حسین هوس عباس کرده ایم.

    کتاب قطعه ۲۶/ صفحه ۲۲۵

    “عموجان العطش”

  42. قاصدک منتظر می‌گوید:

    نام تو که عشق ناب دارد عباس
    خاصیت افتاب دارد عباس
    ما تشنه ی یک جرعه سخاوت هستیم
    مشک تو هنوز اب دارد عباس ?!

  43. صبا می‌گوید:

    می کشی مرا حسین

  44. باران می‌گوید:

    سلام
    قرائت زیارت عاشورا فراموش نشه…

  45. امین 2060 می‌گوید:

    سلام

    ای اجل یک چند روزی دور ما را خط بکش
    وعده‌‌‌ ی ما عصر عاشورا کنار قتلگاه …

    سلام بر حسین

  46. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    سید، این روز شمار عاشورا رو متوقف کن.
    ۱ سال منتظر این عاشورا بودیم. بذار کم کم برسیم بهش.
    تموم بشه، میره تا سال دیگه.
    السلام علیک یا اباعبدالله

  47. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چقدر زیبا… چقدر زود تمام شد و چه عکس های زیبایی… سپاس

  48. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **لا اله الاّ الله ملک الحق المبین**

  49. احساس می‌گوید:

    اگه امکانش هست یه جایی رو بهم معرفی کنید که زندگینامه شهید قدیانی رو کاملا بخونم

  50. احساس می‌گوید:

    عکس ها رو که می بینی ناخودآگاه لال میشوی!

  51. وقتی داشتیم کشته های بعثی رو با شهدای خودمون عوض می کردیم یکی از سردار های بعثی اومد و گفت یه شهید گمنام هم هست. گفتیم: از کجا معلوم ایرانیه، اینکه هیچ نشونه ای نداره. گفت: وقتی پیداش کردیم تو جیبش یه تیکه پارچه بود که روش نوشته شده بود یا حسین.

    به نقل از حاج حسین کاجی

  52. م.طاهری می‌گوید:

    می گویند سلامی که به معصومین داده می شود بی جواب نمی ماند
    جواب سلام های شهدا شنیدن دارد

  53. سیداحمد می‌گوید:

    احساس؛

    خواندن متن “روایت من از شهادت بابااکبر” که داداش حسین نوشتند (صفحه۳۸۲ کتاب نه ده) و همچنین کتاب “گردان عاشقان” نوشتۀ اصغر آبخضر (نشر هماهنگ- شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی) را توصیه میکنم.

  54. محمد علی می‌گوید:

    یادش بخیر اون سالی رو که آقا سال امام حسین نامیده بودن و این دوبیتی زیاد تکرار می شد :

    سالی است که ایران شده مهمان حسین هم عزت و افتخار از آن حسین
    اما نه همین سال که هر سال بود این خلعت ماندگار از آن حسین

  55. پرستو می‌گوید:

    رد نگاه چشمان نیمه بازش را که می گرفتی، درست می رسیدی به کربلا…

  56. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام….
    نسیمی جان فزا می آید….
    سلام بر حسین…
    باز باران….

    باز باران با ترانه
    با گهر های فراوان
    می خورد بر بام خانه
    یادم آید کربلا را دشت پر شور و بلا را
    گردش یک ظهر غمگین گرم و خونین
    لرزش طفلان نالان زیر تیغ و نیزه ها را
    باز باران با صدای گریه های کودکانه
    از فراز گونه های زرد و عطشان با گهر های فراوان
    می چکد از چشم طفلان پریشان
    پشت نخلستان نشسته
    رود پر پیچ و خمی در حسرت لبهای ساقی
    چشم در چشمان هم آرام و سنگین
    می چکد از چشمان ساقی بر لب این رود بیجان
    باز باران
    باز باران با ترانه آید از چشمان مردی خسته جان
    هیهات بر لب از عطش در تاب و تب
    نرم نرمک می چکد از قطره ها روی لب شش ماهه طفلی رو به پایان
    مرد محزون دست پر خون
    می فشاند از گلوی نازک شش ماهه بر لبهای خشک آسمان با چشمان گریان
    باز باران
    باز هم اینجا عطش، آتش، شراره
    جسم های افتاده بی سر، پاره پاره
    می چکد از گوشها باران و خون و کودکان بی گوشواره
    شعله در دامان در پا می خلد خار مغیلان
    وندرین تفتیده دشت وسینه ها بر پاست طوفان
    دست ها آماده شلاق و سیلی
    چهره ها از بارش شلاق ها گردیده نیلی
    وندرین صحرای سوزان می دود طفلی سه ساله،پر ز ناله
    پای خسته دل شکسته
    روبرو بر نیزه ها خورشید تابان
    می چکد از نوک سرخ نیزه ها بر خاک سوزان
    باز باران
    باز باران قطره قطره
    می چکد از چوب محمل خاک های چادر زینب به آرامی شود گل
    میرود این کاروان منزل به منزل
    می شود از هر طرف این کاروان همسنگ باران
    آری آری باز سنگ و باز باران
    آری آری تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
    تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
    تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
    بر فراز خیمه ها برگونه ها بر مشک ساقی
    کاش می بارید باران…
    کاش می بارید….

  57. فدای رهبر می‌گوید:

    سلام به همه ی کربلایی های خوب قطعه…
    التماس دعای فوری فوری
    رو دعاهاتون حساب می کنم همیشه
    اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

  58. رضا می‌گوید:

    سلام

    امروز این مطلبتونو تو کیهان خوندم واقعا قشنگ بود.

  59. سلاله 9 دی می‌گوید:

    امام حسین سرسلسله شیداییان عشق است و شیدایی را به هر کس نمی بخشد، شیدایی حق پاداش از خود گذشتگی است…

    شهدا کلید داران کعبه شیدایی هستند و کعبه شیدایی کربلاست…

    “شهید آوینی”

  60. عمارنامه می‌گوید:

    سلام و درود؛
    دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
    http://www.ammarname.ir/link/5162
    ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
    موفق و پیروز باشید .
    عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
    یا علی

  61. پری می‌گوید:

    دلم به مستحبّی خوش است که جوابش واجب است… “السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین”

  62. آبجی زهرا می‌گوید:

    سلام…
    بادکنک دلتنگی هایم از هوای قطعه ی ۲۶ پر شده بود.
    اومدم سر بزنم.
    خواندن پست “اولین کامنت بچه های ۲۶” لذت خیلی عمیقی داشت.
    روزی، روزگاری، یاد ایامی.
    ما همین جوری نذاشتیم بریم ها.
    خودتون مارو یه جورایی….
    بگذریم…
    این متنتون هم مثل همیشه فوق العاده بود.
    حسین قدیانی: ممنون. قطعا قطعه ۲۶ شما را فراموش نکرده! و اما نمی دانم درباره جوایز مسابقه بهاریه که توضیحی در خلال متنی یا کامنتی داده شد، به رویت شما رسید یا نه؟!

  63. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۱ روز مانده تا عاشورا
    لبیک یا حسینِ زهرا…

    مدتی مولا پریشانم حسـیــــن
    عاشقی سر در گریبان حسین

    با سر انگشتم به روی خاک ها
    می نویسم “عـــــــشـــق” می خوانم “حســــــــــــیــــن”

  64. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    عشق است قطعه ۲۶ و همه دوست دارانش

    داداش حسین، آقا سید محرم رسید. دعامون کنید.
    من به دعای شماها ایمان دارم، دعامون کنید.

  65. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    اتفاقی موس رفت روی اون که بالای عکس نوشته.
    چه حالی داد! چقدر خوندن متن با گوش کردن به این نوا چسبید.
    حسین قدیانی خیلی با سلیقه ای به مولا.
    حسین قدیانی: ما که آخرشم نفهمیدیم؛ هزار نفر دارن به اسم یه بیست و شیشی کامنت می گذارن. یکی موافقه، یکی مخالفه، یکی فلانه…!

  66. سیداحمد می‌گوید:

    کاش می شد به جز این بیست و شیشی، مابقی بیست و ششی ها با اسم دیگری کامنت می گذاشتند.

    کم کم باید سعی کنیم این بیست و شیشی ها را سازماندهی کنیم!

  67. میلاد پسندیده می‌گوید:

    عجب گاف هایی!!!
    حسین قدیانی: چی رو می گی؟!

  68. میلاد پسندیده می‌گوید:

    ای بابا! آقا مگر توضیح، اضافه نکردید؟!… همین جابجایی اعداد را می گویم دیگر!
    حسین قدیانی: من به این چیزها حساسم؛ معمولا مطالبم در روزنامه ها همیشه چند تایی سوتی دارد! خب نگاه کن! همین امشب در مسجد قبا رفته بودم چیزکی بخوانم. جوانی، کیهان را نشانم داد و گفت: این عدد ۳۱ را فکر نمی کنی اشتباه نوشته باشی؟! حالا این را تعمیم بده به جاهایی که اشتباهات، محتوایی است!! چرا من باید جور کم کاری حضرات ویراستار را بکشم؟! حالا می گیم در روزنامه، کار از کار گذشته، در وبلاگ که به همت دوستان، نوشته ها غلطی ندارد، چی؟! آیا بهتر نیست نوشته ها از وبلاگ برداشته شود؟! قطعا بحث گمنامی و اشتهار نیست، چرا که همین متن را دوستانی که از کیهان، برداشته اند، به اسمم اشاره کرده اند. بگذریم که بعضی شان منبع روزنامه را نزده بودند!! درباره کپی رایت و مسائل جانبی اش، به زودی متنی شبیه طنز خواهم نوشت!

  69. پری می‌گوید:

    آره خوب. الکی مبصر نشدید که!

  70. میلاد پسندیده می‌گوید:

    گاهی وقتها هم خود خواننده است که بد می خواند. مثل همان “جانباز عشق درصد” !!
    حسین قدیانی: یکی دو تا متن قبلی ام در کیهان،که درست یادم نیست تیترش چی بود، نزدیک ۵ غلط داشت!! و اگر خواننده روزنامه، وسط متن، مطلب را ول کند، حق دارد!! یک نوشته چند خطی، با یک اشتباه می رود هوا، چه رسد به ۵ غلط!!

  71. سیداحمد می‌گوید:

    پری؛

    بله، الکی مبصر نشدم.
    بتوانم شما را هم آواتار دار کنم عالی می شود!

    http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm

  72. آبجی زهرا می‌گوید:

    خیلی خیلی ممنون از شما و قطعه ی ۲۶ که مارو فراموش نکرده.
    در مورد مسابقه هم دوستان اخبار رو رسوندند.
    خیلی خیلی خوشحال شدم که خط های مشکی پر رنگ شما رو در جواب دیدم.
    یاد روزهایی افتادم که همگی منتظر انتشار اون “نامه” بودیم.
    آخر هم نفهمیدیم که بالاخره اون “نامه” چی شد. 😀
    ************************************************
    آبجی زهرا می‌گوید:
    ۱۰ تیر ۱۳۸۹ در t ۰۲:۳۸

    از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است….
    .
    .
    .
    داداش بالاخره تکلیف این نامه چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    داداش حسین: ای بابا!؟
    حسین قدیانی: هنوز هم گاهی گیر می دهید، ول کن نیستید دیگر!! به خصوص این آذرخش!!

  73. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اصلاً این غلط های املایی در امسال و سال گذشته به شکل دیوانه کننده ای روی اعصاب بودند… بیشتر نشریاتی که ستون خوانندگان دارند معمولاً هر روز حداقل یک نظر مردم درباره غلط های املایی و انشایی و حتی تکرار دوباره یک جمله را منتشر می کنند… تازه این دست خودشان است و الا!!!
    حسین قدیانی: ببین! من گاهی اوقات، چند دقیقه فکر می کنم که آیا اینجای جمله مثلا «که» بگذارم، بهتره یا نگذارم. یا همین نوشته را. مثلا اگر دیر تمام کنم بهتر است، یا زود تمام کنم و خواننده ای که بالطبع از این متن کوتاه، خسته نشده، ببرمش توی فکر؟! خب درد دارد برایم، می بینم این بی دقتی ها را. چندصد بار خدا شاهد است که دارم روی «دیدید گفتیم» کار می کنم!

  74. میلاد پسندیده می‌گوید:

    غلط املایی در جواب به آبجی زهرا: “ول کنید نیستید دیگر” !!! 🙂
    حسین قدیانی: همین دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! الان درستش می کنم!

  75. مظلوم می‌گوید:

    سید جان چرا عصبانی کامنت میذاری؟
    مهربونتر هم میشه باشی.داداش حسین هم انگار خسته شده از تندیت
    حسین قدیانی: کامنت شما مثل یک آگهی بی موقع بود!! و البته ناراست!!

  76. میلاد پسندیده می‌گوید:

    یا مثلاً “خب درد دارم برایم” یعنی چه؟! 🙂
    حسین قدیانی: درستش می کنم! ببین! توی همین نوشته، من نوشته ام: «دست کرد در جیب پیراهن و قرآن جیبی اش را درآورد»، اما این را هم می شد بنویسم که: «دست کرد در جیب پیراهنش و قرآن جیبی را درآورد» و تقریبا هر ۲ درست بود، اما من دیدم «اش» را به «قرآن» بچسبانم، قشنگ تر است تا پیراهن که به خودی خود، تقدسی ندارد. خیلی روی این چیزها فکر می کنم که چه جوری، بهتر می شود… حالا از این هم یک غلط دربیاوری، من می دانم و تو میلاد!!

  77. میلاد پسندیده می‌گوید:

    نه… خدا را شکر این یکی دیگر غلط نداشت… این بحث آخرتان را هم خیلی قبول دارم… شاید خواننده بگوید که فرقی ندارد اما اگر خودش را بسپارد به متن، می بیند که همین چیزهاست که آن حس عجیب را به او داده.
    حسین قدیانی: خیلی ها به من می گویند؛ یک ماه به روزنامه و وبلاگ مطلب نده، نوشته هایت را در چند بخش طنز و داستان و مقاله و دل نوشت، تقسیم کن، می شود چند کتاب کوچک که خوب هم به فروش می رسد و سودش هم برایت بیشتره و دردسرش هم با توجه به حساسیتی که داری، خیلی کمتره و از این حرفها، اما… اما چی؟! یعنی چی بگم؟! خب من وبلاگ رو دوست دارم. روزنامه رو دوست دارم و باید ظاهرا هزینه اش را هم بدهم.

  78. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حالا اینها به کنار…

    این برنامه “دیروز امروز فردا” اگر دب اکبر را هم بیاورد بنشاند آنجا، تا وقتی که یامین پور ندارد، برنامه نیست… هم اکنون یاد آن متن شما افتادم “کارمند صداوسیما سی سال است که دارد گزارش هفتگی می سازد”
    حسین قدیانی: بله! رسما دوست داریم حال بگیریم از خودهامون! آخه این مثل این می مونه که ۹۰ رو بدن خیابونی اجرا کنه!! اداره های جمهوری اسلامی در گند زدن به آبرو، حرفه، عشق و تعهد آدم ها، خیلی از اتاق بیضی جلوترند! رنجبران، آدم حرفه ای نبود، و الا قبول نمی کرد جای وحید بشینه که باعث ظلم به جفتشون بشه. حالا بد نیست وسط دعوا، نرخ مان را تعیین کنیم که مجری جدید، هفته پیش زنگ زد که راضی باش، ما فلان بخش نوشته ات را چپاندیم در بهمان متن مان! خواستم قبلش ازت اجازه بگیرم، که نشد!!! حالا اگه خودشون جای من بودن، انصافا چی کار می کردن؟! منم باید ادا در بیارم برای رسانه ملی؟! و اصلا می تونم؟! برای همان صدا و سیمایی که در فتنه داشتیم می رفتیم جلوی درش که فتنه گرا غلط زیادی نکنن، که سنگ خورد به سرم!! پس نمی تونم چرا که این تف، سربالاست و باید همین جا با شما درددل کنم، نه اینکه پست بگذارم که چی و چی.

  79. میلاد پسندیده می‌گوید:

    آن جمله را که غلط بود، فکر کردم می خواهید اینطور اصلاح کنید: “خب درد دارم برایش”… کلاً غیر قابل پیش بینی هستید… فدای دردت.

  80. آذرخش می‌گوید:

    آذرخش چی؟ چی کار کرده؟ به کی گیر داده؟ منو گیر؟
    بابا من اینقدر بچه آروم و سر به زیری هستم که حد نداره. چرا به من ظلم می کنید آخه؟

    در ضمن از این به بعد متنونتون رو به صورت دستی بنویسید بدید خودم براتون تایپ می کنم بی غلط. جوری که ویراستاری هم نتونه جابه جاش کنه.

  81. آذرخش می‌گوید:

    حالا راستی نامه چی شد؟
    مصاحبه حاج صادق هم هست ها!
    😀
    حسین قدیانی: نامه به زودی آپ می شود؛ شاید هم تا دقایقی دیگر!! الکی!!

  82. پری می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

    خوبه؟ برادرزادمه.

    باید اسممو تو خوبها بنویسید با دو تا ضربدر کنارش!

  83. سیداحمد می‌گوید:

    آفرین “پری”؛
    عالی شد!

  84. آذرخش می‌گوید:

    آها حالا خوب شد. با این جوابتون تا سه چهار ماه دیگه سماق می مکیم!!!!!

    در مورد اون پیشنهاد هم فکر کنید. تایپ من خوبه ها. دیگه ویراستاری نمی تونه درست ها رو غلط کنه.
    حسین قدیانی: ممنون! مطلب دادن به روزنامه اما ساز و کار خودش رو داره. وانگهی! تایپ کردن الان دیگه برام راحت تره.

  85. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۴۹
    تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین بسیجیها فـــــــدائی داری…

  86. آذرخش می‌گوید:

    خودم تو “روزنامه” ویراستار بودم. بلدم ساز و کار رو!
    والا!
    🙂

  87. سلاله 9 دی می‌گوید:

    ببخشید آقای قدیانی الان صفحه ۱۴ کیهان امروز، جلویم باز است، در هر دو جایش همان عدد “۱۳” کار شده است و مشکلی ندارد.
    حسین قدیانی: در سایت کیهان، یک بار ۱۳ و یک بار ۳۱ است!! و متاسفانه نمی دانم چرا گاهی سایت با روزنامه فرق می کند!!

  88. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    یه سلام بلند بالا یه همه بچه های قطعه: سلاااااام
    اینجا همیشه خوبه انگار تو یه جمع دوستانه نشستی و با رفقات حرف میزنی. صدایی نیست ! تصویری نیست اما احساس مشترک با هم تا خدا پرواز کردن موج میزنه اینجا!!
    همه بسیجی! همه ستاره های حضرت ماه! همه آماده شهادت انشاءالله…..
    این هم تقدیم به همه دوستان در استانه ورود به ماه عزای ارباب بی کفنمان حسین علیه السلام.

    مجلس سوگواری امام حسین علیه السلام همه ی ویژگی های مشاهد شریفه و بارگاه های ملکوتی را داراست که آن ویژگی ها بنا بر روایات چهارده ویژگی است:
    ۱جایگاه درود فرستادن خداوند بر، برپا دارندگان و سوگواران آن مجلس است
    ۲٫جایگاه گرد همایی فرشتگان تقرب یافته است. .۳٫ جایگاه دست یافتن به دعای پیامبر و جانشینش علی و زهرا و حسن علیهم السلام است.
    .۴٫ جایگاه مورد توجه و رحمت آمیز امام حسین علیه السلام است.
    .۵٫ جایکاه بیان سخنان و گفتارهای آن حضرت، در میان سوگواران گرد هم آمده است.
    ۶٫ جایگاهی که امام صادق علیه السلام به آن عشق می ورزد.
    ۷٫ جایگاهی که در آن فراز مندی بسان عرفه است.
    ۸٫ جایگاهی که در پاکی بسان مشعر الحرام است.
    ۹٫ جایگاهی که در قداست بسان حطیم(فاصله ی میان حجر السود و در کعبه ) است.
    ۱۰٫جایگاهی که در عظمت و پاکی بسان جایگاه طواف خانه خداست.
    ۱۱٫ جایگاهی که در معنویت بسان حرم حسین علیه السلام است.
    ۱۲٫ جایگاهی که فرو نشاننده ی آتش های شعله ور دوزخ است.
    ۱۳٫ جایگاهی که سرچشمه ی آب حیات در سرای بهشت است.
    ۱۴٫ مجلسی که پیوند می خورد به مجالسی که پیش از آغاز آفرینش بوده و پایانش روز رستاخیز است.
    منبع: خصایص الحسینیه شیخ جعفر شوشتری

  89. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    پا تو کفش مبصر!!

    یه پیام بی زر گانی….

    ساعت: ۰۰:۵۵

    تعداد افراد انلاین: ۱۳ نفر

  90. مسعودساس می‌گوید:

    خصوصی:
    غلط املایی به جای میلاد:
    “حسین قدیانی: بله! رسما دوست داریم حال بگیریم از خودهامون”
    خودهامون؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    عمومی/ حسین قدیانی: خودهامون درسته. مثل خودهاشون که گاهی مشهدی ها می گن! و «آقا» زیاد می گویند…

  91. صبا می‌گوید:

    خلق زیبای خدا
    http://www.upsara.com/images/5syio37aduuvz8bne8pc.jpg

    زیبا، کوچک و دوست داشتنی!

  92. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون صبا؛

    خیلی لطیف و زیبا بود!

  93. صبا می‌گوید:

    خواهش می کنم!

    اما گاهی فکر می کنم مگر خدا زشت هم می آفریند؟!
    http://www.upsara.com/images/uqk3tx2p5mci8f5o2y.jpg
    پس چرا زیبایی و نا زیبایی اینقدر برای ما نسبی و اعتباری می شود؟

  94. ناشناس می‌گوید:

    قربونش برم که میگن “خودهامون”.
    دقیقا منم زمان نوشتن همین حساسیت رو دارم.
    این که حرف های اضافه کجا باشن جمله رو زیباتر می کنن. مخصوصا زمانی که می خوام کامنت بذارم و می دونم که شما روی این ها و فاصله ی حروف، نقطه و … حساسیت دارید. مثلا الان نمیدونم دارید بهتره یا دارین!
    برای اشتباه نشدن اعداد شاید بهتر باشه اون ها رو به صورت حروف تایپ کنیم. مثل بیست و شش!
    حسین قدیانی: چه نظر خوبی!

  95. ناشناس می‌گوید:

    حالا ما شدیم ناشناس!
    من که منظورم “آقا” بود!
    حسین قدیانی: وقتی نام را در قسمت خودش نمی نویسی، خود به خود می زند ناشناس!

  96. سایه/روشن می‌گوید:

    می بینم که باز سوتی دادم!
    آخه دیشب ویندوزمو عوض کردم. یادم رفته بود که دوباره اسمم رو وارد کنم.
    ولی خب به نظر خوبی که دادم می ارزید!

  97. ابوالفضل می‌گوید:

    بعضی وقتا که کامنت هام و بعضی پست هام غلط دارند عجیب خودخوری میکنم پست را که سریع اصلاح می کنم اما کامنت را دیگر نمی توانم!
    خوب حالا باید خود را جای شما گذاشت و قضاوت کرد…

  98. اشکان - غریبه می‌گوید:

    سلام

    وبلاگ های زیادی به شما لینک می دهند انگار
    جاذبه دارید برای اهل اش

    شاد باشید

  99. حسین می‌گوید:

    سلام برادر
    چیزی ننوشته بودید از ماجرای سفارت
    اومدم دست خالی برگشتم

  100. میعاد شیخی می‌گوید:

    سلام بر شما حسین آقا این مطلبت دست مایه یکی از بهترین مقالاتم شد که اگه این بلاگفا درست بشه داخل وبلاگم قرار می دم خوشحال می شم یه سر بزنی و نظرت رو در باره مقاله بگی
    عاقبت به خیر بشی
    یا علی

  101. meysam می‌گوید:

    سلام بر حسین (ع)
    سلام بر آقاجون شهیدم؛
    حسین جان! تا تو کنارشی خیالم آرومه… از طرف من پیشانیشو ببوس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.