نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
اگه قرار بود ما یک ملت نباشیم یقینا” جمعیت مملکت ما از چین هم بیشتر می شد!
پس راست می گین داداش حسین؛ ما یک ملت هستیم و به قول شاعر…. مرگا به من که با پر طاووس عالمی، یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم. نقد ما و تعریف ما و حمایت ما همه و همه از سر عشق به آقا و وطنمان است و بس.
داداش حسین
کلا” هر متنی که در خصوص شهدا و خانواده هاشون می نویسین، همیشه زیباست و فقط مربوط به این پست نمی شه. حتی زمانی که از خانواده ی شهدایی نوشتید که…. بازهم جزو بهترین ها بود.
ما یک ملتیم؛
هر وقت برای یک شخص فهمیده و حکیم، انتقادات و ذغذغه های ذهنی خود را مطرح کردم، نتیجه خوبی گرفتم.
رفیق شما هم به خوب کسی برای بیان دغدغه هایش مراجعه کرده بود!
ممنون داداش حسین؛
خسته نباشید.
“اما خاک عالم بر سر آن روزنامه زنجیره ای، که یکی در مایه های جوانفکر، باعث توقیفش شود!!”
عالی بود!
یه خاطره: یه بار با یکی از همکارام که همیشه خیلی با لحن خیلی حکیمانه! از همممه چی انتقاد میکرد و میگفت ایران جای زندگی نیست بحثمون شد. حرف ننجون کروبی رو میزد. میگفت یارو ملت رو چی حساب کرده که میگه تورم کم شده. کو؟ مگه چیزی ارزونتر شده؟! خیلی طول کشید تا به این معلم علوم بفهمونم تورم کم شده یعنی چی!
خیلی دوست دارم حرف منتقدا رو بشنوم. یه بار تصمیم گرفتم روزنامه هاشون رو بخونم تا با نظرات اونها هم آشنا بشم. اما دروغهایی که میگن انقدر تابلوست که دیگه برا آدم انگیزه نمیمونه که بقیه حرفاشون رو که منطقی به نظر میرسه رو باور کنیم.
به این نتیجه رسیدم که فقط انتقاداتی که خودی ها میگن وارده. یعنی یکی مثل شما و دوستتون و صرفا جهت اطلاع و زیر ذره بین و … . و البته ضعف هایی که به چشم خودم میبینم.
اِ اِ اِ ، تو که این همه مشکل داری، تو هم اومدی راهپیمایی؟!
پــ نــ پــ فکر کردم مشکل گشا میدن منم اومم تو صف !!!
بی ربط ولی نه چندان!
تیتراژ سریال زیبای وضعیت سفید که با ایثار و شهادت هم نسبتی دارد.
http://www.irtv.in/serial/%d8%aa%db%8c%d8%aa%d8%b1%d8%a7%da%98-%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%d9%88%d8%b6%d8%b9%db%8c%d8%aa-%d8%b3%d9%81%db%8c%d8%af/
نمی دونم چی باید بگویم، آدم همیشه مقابل مادر شهدا کم می یاره
“از فکر پخته تا فکر خام” تفاوت از زمین تا آسمان است!!
گاهی اوقات انتقادها لازم و ضروریست، حتی اگر تند بیان شود. خلوص نیت افراد باعث میشود تلخیِ کلامشان قابل تحمل شود.
قابل تامل بود، ممنون.
“جریان پرروی انحرافی” کلا توصیف دلچسبیه!!
بی ادبی است ها، اما خاک عالم بر سر آن روزنامه زنجیره ای، که یکی در مایه های جوانفکر، باعث توقیفش شود!! جوانفکر، به این موفقیتش می تواند بنازد!! من به جای الیاس حضرتی بودم، دیگر سرم را بلند نمی کردم؛ جان خودت راست می گویم! آدم از یک فکر خام، چنین ضربه ای بخورد، والله خیلی زور دارد.
یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى انْ یَکُونُوا خَیْرا مِنْهُم وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى انْ یَکُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا انْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالالْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الایمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَاولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ. اى کسانى که ایمان آوردهاید نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را استهزاء کنند، شاید آنها که مورد استهزاء واقع مىشوند بهتر از مسخره کنندگان باشند. و همچنین زنان یکدیگر را مسخره نکنند، زیرا ممکن است زنان مسخره شده از آنها که مسخره مىکنند بهتر باشند. و مبادا از یکدیگر عیب جویى کنید و زنهار از اینکه یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد کنید که پس از ایمان آوردن، نامى که نشان از فسق و فجور دارد بسیار زشت است و هر کس که از این رفتار توبه نکند ستمگر و ظالم است.
عن أبی عبد اللّه ـ علیه السلام ـ قال: قال اللّه عزّ و جلّ: لِیَأذَنْ بِحَرْبٍ مِنّى، مَنْ اذَلَّ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ وَ لِیَأمَنْ مِنْ غَضَبى مَنْ اکْرَمَ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ. از امام صادق -علیه السلام- آمده است که خداوند عزّ و جلّ فرمود: کسى که بنده مؤمن مرا خوار شمارد باید بداند که خداوند با او در جنگ است و کسى که بنده مؤمن مرا تعظیم و تکریم کند بى شک از غضب من در امان است.
سولخدا -صلّى اللّه علیه و آله- فرمود:
و من اذلّ مؤمنا اذلّه اللّه…. کسى که مؤمنى را خوار شمارد خدا او را ذلیل خواهد کرد.
انَّ الَّذینَ اجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ امَنُوا یَضْحَکُونَ.
مجرمان و بد کاران همیشه در دنیا به مؤمنان مىخندیدند.
وَ اذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ.
و هنگامى که از کنار مؤمنان مىگذرند با اشارههاى چشم و ابرو آنها را مسخره مىکنند.
وَ اذَا انْقَلَبُوا الى اهْلِهِمُ انْقَلبُوا فَکِهینَ.
و هنگامى که به سوى خانواده خود باز مىگردند مسرور و خندانند.
وَ اذا رَاوْهُمْ قالُوا انَّ هؤُلاءِ لَضالُّون.
و هنگامى که آنها را (مؤمنان را) مىدیدند مىگفتند اینها گمراهانند.
وَ ما ارْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظینَ. در حالى که آنها هرگز مأمور مراقبت و متکفّل آنان (: مؤمنان) نبودند.
فَالْیَوْمَ الَّذینَ امَنُوا مِنَ الْکُفّارِ یَضْحَکُونَ. ولى امروز مؤمنان به کافران مىخندند.
عَلىَ الارائِکِ یَنْظُرُونَ. در حالى که بر تختهاى مزیّن بهشتى نشستهاند و نگاه مىکنند.
سپس به عنوان طعن و تمسخر گفته مىشود:
هَلْ ثُوِّبَ الْکُفّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ ؟آیا کافران پاداش اعمالشان را گرفتند؟
پیامبر اکرم -صلّى اللّه علیه و آله- فرمود:
إنّ المستهزئین بالنّاس یفتح لأحدهم باب من الجنّه فیقال هلمّ هلمّ فیجىء بکربه و غمّه فاذا أتاه اغلق دونه ثمّ یفتح له باب اخر فیقال هلمّ هلمّ فیجىء بکربه و غمّه فاذا أتاه اغلق دونه فما یزال کذلک حتّى إنّ الرّجل لیفتح له الباب فیقال له هلمّ هلمّ فلا یأتیه.
در روز قیامت کسانى را که در دنیا مردم را مسخره مىکردند مىآورند و درى از بهشت به روى آنان مىگشایند و به آنها مىگویند بیایید بیایید. آنها با آن همه سختى و ناراحتى به پیش مىآیند و همین که نزدیک در مىرسند در به روى آنها بسته مىشود. سپس در دیگرى به روى آنها باز مىشود و گفته مىشود شتاب کنید شتاب کنید. این بار نیز آنها با ناراحتى حرکت مىکنند و همین که نزدیک این در مىروند آن نیز بسته مىشود و همین طور این کار تکرار مىشود تا جایى که نا امید مىشوند و سر انجام دیگر به سوى هیچ درى نمىروند. در اینجا مؤمنان که ساکنان بهشتاند به آنها نظاره مىکنند به آنان مىخندند.
حسین قدیانی: البته همه اینها درست، اما بگو از کدام تیم وبلاگی جریان انحرافی هستی، تا میزان حقوقت را بگویم!! همچین مرتب و تشکیلاتی کامنت می گذارید که آدم تعجب می کند! آری! وظیفه تو رصد اخبار مربوط به جریان منحرف است؛ اسرائیل به «آقا» بد و بیراه بگوید، نقدش نمی کنید، اما آس و پاسی مثل من، چیزکی درباره این جریان می نویسد، سیل کامنت های تان این متن و متن «احمدی رفسنجانی» را پر می کند!! ارزان خودت را نفروختی خان عمو! همین قدر می ارزی!!
داداش حسین عزیز!
ای ولله جواب دندان شکن!
من نه وابسته به کسی هستم نه تا به حال احمدی نژاد و مشایی را از نزدیک دیده ام،ببینید متأسفانه شما نیت حق تان را برای اراده باطل به کار میبرید(شما نیت سربلندی اسلام و نظام و ولایت و ایران را دارید خیلی خوب،مگر کسی هست که در ایران زندگی کند و غیر از این را بخواهد(البته غیر از فتنه گران و منافقان و منحرفان))هر چند شاید شما درست بگوئید و ما که از نظر شما طرفدار جریان انحرافی هستیم اشتباه و نیت حق را برای اراده باطل به کار میبریم،ولی اینها تا زمانی است که درستی یا غلط بودن چیزی ثابت شود-داداش حسین عزیز،اصل اسلامی بر حسن ظن است نه بر سوءظن،من با تفکر پلیسی که همه گناهکارند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود کاری ندارم،تفکر اسلام برعکس این است_شما میگوئید جریان انحرافی،خیلی خوب،سند و مدرک؟به خدا سند و مدرک این نیست که آقای شریعتمداری میفرمایند مصاحبه جوانفکر با روزنامه اعتماد به دستور خارجی ها است یا سایتی بنویسد لیدر جریان انحرافی در دیدار با خوانندگان زیرزمینی:من اگر شبها موسیقی گوش ندهم خوابم نمیبرد،یا فراماسون و بزرگترین خطر از صدر اسلام تا به حال،که البته همه اینها از مسموعات است!و…یادتان است به مشایی گفتند و گفتید خفه شو،حرف نزن،حاشیه درست نکن،خودمانیم از آن موقعیکه مشایی آفتابی نمیشود و سکوت اختیار کرده حجم تخریبها و اخبار و حواشی حول ایشان به نسبت قبل از آن چند برابر شده است؟آدرس جریان انحرافی و فتنه ای داده میشود که هنوز نه فتنه آن ثابت شده و نه انحراف آن،فقط شنیده میشود و گفته میشود که لیدر جریان انحرافی اینکار را کرد و آن کار را نکرد و تحلیل درباره انحرافات جریان انحرافی هم که الی ماشاءالله(منظور این که کسانی که در رابطه با انحراف جریان انحرافی سخن میگویند خودشان هم روی انحرافات آن اشتراک نظر ندارند
و اما تحلیل حضرت آقا:یکى از چیزهائى هم که حالا در عرصه و در میدان لازم است به آن توجه کنیم، این است که: مراقب باشیم دستگاههاى انقلاب سرشان گرمِ کارهاى غیرمفید و احیاناً مضر در این حرکت پیشرونده نشود، که یکى از اینها، همین مسئلهى اختلافات است، که من اگر روى اینها تکیه میکنم، به خاطر این است. یک وقت هست که یک جریانى در مقابل انقلاب مىآید قد علم میکند به قصد کوبیدن انقلاب، خب، وظیفهى هر کسى است که دفاع کند. انقلاب از خودش دفاع میکند، مثل هر موجود زندهى دیگرى. انقلابى که نتواند در دوران فتنه، در دوران ایجاد کودتاهاى گوناگون ـ سیاسى و نظامى و امثال اینها ـ از خودش دفاع کند، زنده نیست. این انقلاب زنده است؛ لذا از خودش دفاع میکند، غالب هم میشود، پیروز هم میشود، برو برگرد هم ندارد؛ کمااینکه در سال ۸۸ دیدید این کار اتفاق افتاد. یک وقت این است قضیه، یک وقت نه، قضیه، قضیهى ایستادگى در مقابل یک حرکت براندازانه و اینچنین نیست؛ اختلاف نظر، اختلاف سلیقه، اختلاف عقیده احیاناً است. اینها را بایستى هرچه ممکن است فرو کاست. اینجور چیزها را هرچه ممکن است باید کم کرد. مشتعل کردن این اختلاف نظرها مضر است.یک مسئله این است که اگر یک کسى یک حرف غلطى زد، آیا کسى باید به او جواب بدهد یا نه؟ خب، بله معلوم است. جواب دادن به حرف غلط، شیوهى خودش را دارد، راه خودش را دارد، کار خاص خودش است. یک وقت هست که حالا که کسى یک حرف غلطى زد، ما بیائیم مثلاً صدجا این حرف غلط را تابلو کنیم، شعار کنیم که آقا، فلانى این حرف غلط را زد، تا همه بدانند. این است که اشتباه است، خطاست. من با حرکت روشنگرانه از سوى هر کسى، از سوى هر نهادى، هیچ مخالفتى ندارم، بلکه علاقهمندم و معتقدم به مسئلهى تبیین. یعنى اصلاً جزو راهبردهاى اساسى کار ما از اول، مسئلهى تبیین بوده است. تبیین لازم است؛ اما این معنایش این نیست که ما به اختلافات درونى، هى دامن بزنیم. مراقب باشید.(بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران ۱۳۹۰/۰۴/۱۳)
جناب خان عمو!
به نظر ما نوشته های حسین قدیانی دامن زدن به اختلافات درونی نیست بلکه ایشون این چیزها رو میگن که بقیه مراقب باشند.!
ایشون دارن یه حرکت روشنگرانه انجام میدن که “آقا” هم با همچین حرکت هایی هیچ مخالفتی ندارد!کما که کار ایشون پرداختن به مسائل غیرمفید نیست و صد البته ایشون نه تنها راجع به جریان انحرافی که راجع به خیلی موضوعات دیگر هم مطلب می نویسن و البته مطلب مینویسن و نه مثل بعضی ها چرت و پرت! و این نشون میده که ایشون روی کارشون دقت دارن
پس اینکه شما هی آیه و سوره ردیف می کنید دیگه برای چیه؟
اگه هرکس برداره دوتا آیه بنویسه و ازش تفسیر و برداشت خودشو داشته باشه این که نشد خان عمو!
چقدر کامنت “خان عمو” جملاتش آشناست.
دقیقا تو هر بحثی که میشه یه سری جملات شبیه به هم تکرار میشه.
جدیدا هم همه شون میگن ببینید مشائی ساکته!!
ببخشید ولی باید بگم خیلی خوش بینید. سکوتش دلیل خوبی برای تطهیرش نیست.
جناب احساس
اولا،بنده متن آیه و حدیث و سخنان حضرت آقا را نوشتم،مگر من مفسر قرآن و احادیث و فرمایشات آقا هستم که تفسیر و برداشت خودم را بنویسم،حالا اگر شما این آیات و احادیث را به خود و یا جریان خود میگیرید آن دیگر به من مربوط نیست!از قدیم گفته اند حرف رو بنداز صاحبش برش می داره
دوما،آیا از نظر شما استفاده از آیات و احادیث و سخنان آقا و احیانا برداشت و تفسیر شخصی از آن تا زمانی بد است که موافق ما و نظر ما و جریان ما باشد یا همیشه بد است؟یا موقعی که ما از آن برای کوبیدن و تخریب جریان مقابل استفاده میکنیم اشکالی ندارد؟
سوما،بنده میگویم قصاص قبل از جنایت نکنیم،بگذار واقعا ثابت شود که احمدی نژاد و مشایی و دولت جریان انحرافی و فتنه جدید هستند بعد امثال من نوعی هم که الآن از آنها حمایت میکنیم مثل الآن شمای نوعی مخالف آنها میشویم و به بصیرت آقای قدیانی و سید احمد و شما و امثال شما غبطه میخوریم،ولی با اخبار هرروزه و آن هم دم دستی و اسناد غیرقابل انکار!ی که هیچ وقت منتشر نمیشود و همچنین مسموعات!نمیتوان نه کسی و جریانی را منحرف نامید و نه فتنه گر
یکبار دیگر سخنان آقا را مرور کنید:یک وقت هست که یک جریانى در مقابل انقلاب مىآید قد علم میکند به قصد کوبیدن انقلاب، خب، وظیفهى هر کسى است که دفاع کند. انقلاب از خودش دفاع میکند، مثل هر موجود زندهى دیگرى. انقلابى که نتواند در دوران فتنه، در دوران ایجاد کودتاهاى گوناگون ـ سیاسى و نظامى و امثال اینها ـ از خودش دفاع کند، زنده نیست. این انقلاب زنده است؛ لذا از خودش دفاع میکند، غالب هم میشود، پیروز هم میشود، برو برگرد هم ندارد؛ کمااینکه در سال ۸۸ دیدید این کار اتفاق افتاد. یک وقت این است قضیه، یک وقت نه، قضیه، قضیهى ایستادگى در مقابل یک حرکت براندازانه و اینچنین نیست؛ اختلاف نظر، اختلاف سلیقه، اختلاف عقیده احیاناً است. اینها را بایستى هرچه ممکن است فرو کاست. اینجور چیزها را هرچه ممکن است باید کم کرد. مشتعل کردن این اختلاف نظرها مضر است.(بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران ۱۳۹۰/۰۴/۱۳)
حسین قدیانی: بگو چقدر پول گرفتی؟! اینو بگو، اونو نگو! ما مواضع «آقا» رو که پسر خوب، از تو نمی گیریم! ساده نباش! تو که اینقدر جملات «آقا» رو بلدی، بگو ببینم رهبر به بعضی ها نگفت که فلانی را این همه میدان ندهد، چرا که باعث تفرقه می شود؟! الان برمی داری مثل بلبل، کامنت می کنی که «آقا» البته این جمله را همچین گفت و همچین نگفت!! وانگهی! تو که ماشاء الله این همه جملات رهبر را بلدی، و این همه رهبر را دوست داری، چرا پس داری خودت رو برای دفاع از یکی دیگه، می کشی؟!! چقدر مگه داده مشایی؟!!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
بگو چقدر پول گرفتی؟!
و…داستان گیر کردن سوزن همچنان ادامه دارد!!!
این قضیه پول گرفتن بنده از جریان انحرافی هم شده قضیه ساندیس و ۹ دی
آنقدر میگی چقدر پول گرفتم آخر به خودم هم تلقین میشه که واقعا پول گرفتم!
آقای قدیانی گرفتی ما رو
حسین قدیانی: عمرا تو را بگیرم، اما البته، اعتماد به نفس خوبی داری!
نه دیگه!اینها فقط همین یه صحبت “آقا” رو دیدن!اونایی رو که به ضررشون هست نمی بینن!بعد خان عمو به ما میگه از صحبت های “آقا” هر جاشو به نفعتون هست استفاده می کنید!!بـــــــــــــــــــــــــــــــــــرو عامو!
ما میخوایم بریم متن جدید قدیانی رو بخونیم!
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
جناب احساس
خوب بنده هم نوشته های آقای قدیانی رو میخوانم و دوست دارم مخصوصا نوشته های ایشان درباره رأس فتنه که جدیدا کم شده است-درست است ایشان به بنده کم لطفی میکنند و میگویند پول گرفتی،ایرادی ندارد و درست است که ما در قضیه به قول شما جریان انحرافی با هم جدل کامنتی میکنیم ولی عمار بودن ایشان و امثال ایشان را در جریان فتنه ۸۸ را هیچگاه از یاد نمیبریم و از ایشان سپاسگذاریم-ایشان به بنده میگوید چرا اسرائیل و آمریکا و فتنه گران به آقا توهین میکنند شما چیزی نمیگوئید،اولا آنها و هر کسی غلط میکند چیزی به آقا بگوید،دوما بالاخره بنده را که کسی نمیشناسد برای همین در آن موارد امثال بنده امثال آقای قدیانی را که شناخته شده هستند وکیل میگیریم تا پدرشان را دربیاورند
و در نهایت با همه اختلاف نظرها ایشان داداش حسین همه ماست نه بخشی از آن
حسین قدیانی: عجب!!
من همیشه می خواستم از نزدیک ببینم این جریان انحرافی چه جوری کار می کنند….
خدایی خیلی رندند…
چند وقت پیش رفتم توی وبلاگی دیدم طرف چند تا حرف از امام و رهبری و حتی شهید آوینی جدا کرده به نفع این جریان خاک برسری ….
واقعاً موزیانه کار می کنند…
آقای قدیانی شما چرا دائم دیگران را به تمسخر میگیرید؟
عجب!! یعنی چه؟
بنده در کامنت آخر حرف دلم را گفتم
البته از نظرات قبلم هم برنگشتم
ولی چون دیدم این جدل کامنتی با دوستان ره به جایی نمیبرد و دو طرف بحث بر نظرات خود پایبندند و طرفی قانع نمیشود با خوبی و خوشی بحث را به پایان رساندم،مگر قرار است همیشه اگر دو طرف به نقطه مشترکی نرسیدند با جنگ و دعوا بحث را خاتمه دهند(البته نقاط مشترک بین حزب الله فراوان است،ما که در اصول مشکلی با هم نداریم،تفاوت در جزئیات است)
خان عمو؛
“عجب” که تمسخر نیست!
خب متعجب شدند دیگر! بنده هم متعجب شدم!
– پول گرفتی که از بعضی ها دفاع کنی؟!!
– پــ نــ پــ ستون پنجمشونم دارم پولهای اختلاس رو کم کم بر میگردونم!!
– عجب!
ولی خودمونیم عجب زبلهایی هستند مجلسی ها بحث پایین اوردن روابط با انگلیس رو مطرح کردن که حواسمان را از طرح جنجالی حقوق مادام العمر خودشون پرت کنند خداوکیلی ما رو چی فرض کردن این حضرات پول…
یک گشت و گذار کوچک در فضای وب و مقایسه تعداد سایتها و وبلاگهای موافقان و مخالفان دولت مشخص میکند که پولها بین چه کسانی توزیع شده است
بسمه تعالی
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت
انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است.
لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد.
سیدعلی خامنهای
۲۷ /۴/ ۸۸
خان عمو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جناب سادات
اتفاقا این نامه حضرت آقا این را نشان میدهد که ما مو میبینیم و ایشان پیچش مو (منظور همین اختلاف و دو دستگی بین علاقمندان به رئیس جمهور) و مگر من گفتم که مشایی معصوم است و عاشق چشم و ابروی او هستیم(هر چند قبول کنید که حواشی حول و حوش ایشان هم از جانب خود ایشان اتفاق افتاد(آنجا که بعضی سخنان مانند مردم اسرائیل را اشتباه گفت و اصرار به اشتباه هم کرد،ولی در نهایت در نامه ای به رهبری بعد از سخنان آقا در نماز جمعه از ایشان پیروی کرد و یا اینکه حرف های خود را باز نکرد که موجب شد برداشتهای مختلف از آن شود،همچنان که آقا فرمودند (اتقوا من مواضع التهم،آشیخ تو هم) و همین که سایتها و روزنامه ها سخنان ایشان را شهید کردند(سخنان ایشان را کامل منعکس نکردند،جاهایی که حاشیه ساز بود را از متن سخنان بریدند و در بوق و کرنا کردند و دیگر تکذیبیه و اصلاح سخنان ایشان را چاپ نکردند) و نباید به وی نقد یا اعتراض کرد،همچنین که احمدی نژاد هم به مانند همه مردم معصوم نیست ،اولا عرض بنده این است که با انتساب هر خبر دم دستی سایت ها،روزنامه ها و وبلاگ ها قصاص قبل از جنایت نکنیم و دولت و رئیس جمهور را فتنه جدید و باب جدید و منحرف ننامیم،بگذارید کشوری،شهری،خیابانی و خانه ای توسط به قول شما جریان انحرافی ساخته شود و بعد آدرس و کروکی آن را منتسب به دولت کنیم همچنانکه فتنه گران را قبل از انتخابات فتنه گر ننامیدیم بعد از فتنه آنها شدند فتنه گر و رأس فتنه.
دوما در همین نامه آقا گفته شده انتصاب مشایی به معاونت رئیس جمهور به مصلحت نیست،نه اینکه ایشان صلاحیت ندارند،گیرم که اعتقاد داشته باشیم که ایشان صلاحیت معاون اولی را ندارند این دلیل نمیشود که بگوئیم صلاحیت رئیس دفتری را هم نداشته باشند،به نظر شما آقا که نامه میدهند و او را از معاون اولی نهی میکنند آیا با کسی رودربایستی دارند و نمیتوانند در نامه ای دیگر وی را از کلیه مشاغل منع کنند
بنده میخواهم بخشی از سخنان آقا را برای بازخوانی بنویسم،خوشحال میشم آقای قدیانی و سید احمد دوباره نگویند از سخنان آقا تفسیر به رآی نکنید و ما سخنان آقا را از شما نمیگیریم.آقا این سخنان را در واکنش به مقاله آقای شریعتمداری در کیهان فرمودند و آقای شریعتمداری بعد از آن گفتند:هر چه آن خسرو کند شیرین بود.
من مىبینم تو همین قضایاى سه چهار روز اخیر باز بعضىها هى میخواهند اختلافها و شکافها را بیشتر کنند؛ نه، نباید اختلاف به وجود بیاید؛ همه با هم برادرند، همه با هم همکارى باید بکنند؛ همه باید براى ساختن کشور به یکدیگر کمک بکنند. به کسى نباید بیهوده تهمت زد؛ کسى را نباید به خاطر یک امر، از همهى آن چیزهائى که صلاحیت محسوب میشود، انسان او را نفى بکند. با انصاف باید بود؛ با انصاف باید عمل کرد؛ با انصاف باید حرف زد. خداى متعال در مورد دشمنان میگوید: «و لا یجرمنّکم شنآن قوم على الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى»؛(۷) اگر با کسى دشمنید، این دشمنى موجب نشود که نسبت به او بىانصافى کنید، بىعدالتى کنید؛ حتّى نسبت به دشمن؛ حالا آن که دشمن هم نیست. بىعدالتىها را همه کنار بگذارند؛ بىانصافىها را همه کنار بگذارند؛ همه در زیر پرچم نظام اسلامى و جمهورى اسلامى جمع بشوند؛ اصولى وجود دارد، به آن اصول همه پابندى خودشان را اعلام بکنند. در کنار هم باشند، اختلاف سلیقه هم باشد. چه اشکال دارد؟ همیشه اختلاف سلیقه بوده. در دورانهاى مختلف هر جائى که این اختلاف سلیقهها و اختلاف برداشتها با هواى نفس انسان مخلوط شد، کار خراب میشود. هواى نفس را باید خیلى ملاحظه کرد. به خودمان در فریب خوردن از هواى نفس سوءظن داشته باشیم. نگاه کنیم ببینیم کجا نفس است و هوىهاى نفسانى ماست؛ کجا نه، واقعاً احساس تکلیف است؛ و در احساس تکلیف هم دقت بکنیم که قدم از دایرهى تکلیف آنطرفتر نباید گذاشت؛ زیادهروى نباید کرد. آن وقت لطف خدا با ماست. همچنانى که تا امروز به فضل الهى، به حول و قوهى الهى، لطف الهى با ملت ایران بوده است؛ بعد از این هم انشاءاللَّه خواهد بود.(بیانات در دیدار شرکتکنندگان مسابقات قرآن۱۳۸۸/۰۵/۰۳)
من با خان عمو موافقم به نظر من جریان انحرافی و این حرفا جنگ زرگری بیخودیه که بین ماها راه انداختن و مشایی بیچاره رو هم کردن سیبل !
شما دوستان دائماً دارید از آقای مشایی به خاطر صحبتی که در مورد دوستی با مردم اسرائیل کرده انتقاد میکنید. حالا من کاری ندارم به این کارها ولی این حرفی که خیلیها زدند و ازش به عنوان کوبیدن دولت استفاده کردند.، که به نظر من این کمال بی انصافیه.
من فکر میکنم انصاف هم چیز خوبی باشه. آیا این صحیح که یکنفر که چشماش از فرط خستگی خدمت برای مردم باز نمیشه اینطوری بهش تهمت و افترا زده بشه. آقای مشائی گفتند ما با هیچ ملتی در دنیا دشمنی نداریم و با همه ملتها دوست هستیم حتی با ملت اسرائیل.
آدم خوب نیست بیاد بعضی حرفهارو به زبون بیاره، ولی بعضی ها بقدری ناجوانمردانه توهین میکنند و تهممت میزنند که آدم نمیتونه ساکت بشینه. این جمله در چه سالی زده شد؟ در سال آخر ریاست جمهوری بوش. سالی که جرج بوش دائماً ایران رو تهد ید به حمله میکرد. دکتر احمدی نژاد هم هر روزدر سفرهای ا ُستانی شون ، در مصاحبه هاشون با رسانه های خارجی و داخلی، در سخنرانی هاشون یک افشاگری جدید در مورد جنایات رژیم صهیونستی و آمریکا میکردند. رژیم صهیونستی هم همش با جنگ تبلیغاتی، سانسور خبری اینطور القاء میکردن که ایران میخواد بمب اتمی بسازه و بریزه روی سرتون! (همین روش صهیونستی که الان در کشور خودمون داره اجرا میشه. با دروغ، شانتاژ و سانسور خبری اینطور القاء کنند که دکتر احمدی نژاد و دولتش جن گیرن، رمّالن، منحرفن که بعد بتونن دولت رو ساقط کنند) و از این طریق هر صدای مخالفی رو در اسرائیل خفه کنند. شما میدونید رژیم اشغالگر قدس مردم مخالفشرو چنان کتک میزنه که هر کی ندونه فکر میکنه اینها حتماً مسلمونند و فیلمهاشم همه موجوده در یوتیوب.
خوب روزی که آقای مشائی این حرفرو زدند، من در جا متوجه شدم این حرف برای چه مقصودی زده شده و آفرین گفتم به درایت دکتر ومشاورینشون. من در جا رفتم روی یاهو نیوز چون میدونستم که اینها هر خبری رو که در مورد آقای دکتر باشه را در عرض چند دقیقه در تمام روزنامه های زنجیره ای کوچک و بزرگشون منتشر میکنند ، ولی در این مورد اینکار رو نکردند. خوب این جمله چکار میکرد؟ این جمله باعث میشد مردمی که در داخل رژیم اشغالگر قدس مخالف سیاستهای جنگ افروزانه این رژیم هستند جسارت بیشتری در مخالفت با این رژیم به خرج بدهند. چون اونموقع مخالفین میگن ایرانیها که با ما مردم دشمنی ندارند بلکه اونها با جنایاتی که شما انجام میدهید مخالف هستند. اینکار باعث میشد که انشقاق بینشون ایجاد بشه.
مگر رژیم صهیونستی با اون بلاهایی که سرمون آورده روزی هزار یار از طریق رادیو وروزنامه قربون مردم ما نمیره؟ مگر بعضی ها در داخل فریب همین حرفها رو نمی خورن! امروز جنگ نرم به مراتب موثرتر و کم هزینه تر از جنگ نظامی هست. همونطور که دیدیم دکتر احمدی نژاد با سخنرانی هاشون موجی از بیداری در کشورها حتی خود آمریکا بوجود آوردند و آمریکا را علناً از پا در آورد. الان آمریکا یک کشور شکست خورده با ۱۴تریلون دلار بدهی خارجی هست.
اگر آقای مشائی به نفع رژیم صهیونستی و به ضرر ما صحبت کرده، پس چرا این صحبت ایشونرو رژیم صهیونستی گنده نمیکنه؟ چرا فقط برخی از افراد معلوم الحال داخلی متوجه این مطلب شدند.
دکتر احمدی نژاد اگر به آقای مشائی بگه برو کوه قاف، حاضر در جا برود. هر ماموریتی که توش تهمت و افترا مخالفین وجود داشته باشه اولین نفری که خودشرو داوطلب میکنه. خودشرو کرده سپر بلای دولت. کی بود ده بیلیون دلار ثروت ایرانیان خارج از کشور رو جذب کرد؟ اینکه از لحاظ علمی ما ۱۱ برابر دنیا پیشرفت داشته از روی هوا اومده ؟ چقدر ایرانیان خارج از کشور اطلاعات علمیشونرو به ایران منتقل کردند؟
آیا هماهنگ کردن ۲ میلیون ایرانیان خارج از کشور و جذب سرمایه ها و دانسته های علمیشون کار راحتیه؟
آیا بهتر بود که این سرمایهای پولی و علمی صرف براندازی حکومتون بشه؟ ما چطوری تحریمهارو دور زدیم؟ از رو هوا ؟ آدم باید یک ذره فکر کنه.
آدم چقدر میتونه نمک نشناس و بی چشم ورو باشه که این چیز ها رو نبینه؟ من واقعاً متاسفم.
سلام
اولا نمک نشناس و بی چشم و رو اونهایی هستند که با رای این مردم و حمایت حضرت آقا بر مسند قدرت نشستند و بعد به خاطر گوشه چشم مشایی جواب همین نامه آقا را تا جان به لب مردم نیامد و تا مخالفین از ته دل به ما نخندیدند, ندادند.
دوما مثل اینکه یادتان رفته خود حضرت آقا در نماز جمعه فرمودند که اول از همه گوینده این جمله ( ملت اسراییل) اشتباه کرده است. آنوقت شما از تیزبینی و درایت مشایی مبهوت هم شده اید؟
سوما با تمام این آیات و روایات که ردیف میکنید حتم دارم که دفاعتان از این بابا برای آخرت نیست ولی دنیایی هم نداره پس چه میکنید؟
چهارما در همین نامه حضرت آقا به دکتر, ایشان یک پیش بینی فرمودند که کاملا محقق شد: تداوم حضور مشایی به هر شکلی باعث اختلاف و سرخوردگی میان احمدی نژاد و علاقمندانش شد مطمئن باشید که این ملت همه را با شاخص ولایت فقیه یعنی شخص شخیص حضرت ماه میسنجند و هر کس که زاویه داشت خود بخود کنار میرود حالا شما هی از این آدم مرموز و مردود دفاع کن. حیف وقت و عمر نیست که برای این بابا خرج بشه؟ آخه به چه قیمتی؟
راستی چند؟
مشایی بیشترین ضربه را به خود احمدی نژاد و خدمات بسیارش زد
اگه کمی دقت کنید میبینید که هر موقع موفقیتی در دولت دکتر بود یک سروصدایی و آشوبی را همین آقای مرموز بپا کرد و همه آن موفقیت راتحت الشعاع قرار داد.
در ضمن چشماشون هم خسته نبود, افتادگی پلک داشتن و عمل کردند و الآن مثل لوک خوش شانس از دفاعیات بی سروته شما داره برق میزنه!!!!
حضرت سادات، نمک نشناس و بی چشم و رو اون اشخاصی هستند که رئیس جمهور و همکارانشون از شدت کار طاقت فرسا روزی هزار بار میمیرند و زنده میشن ولی این افراد نمک به حروم به جای قدر شناسی زبونشون سه متر ونیم درازه و چون منطقی ندارند سعی میکنند با سفسطه و مغلطه هر موضوعی را لوث کنند تا به اهدافشون برسند.
ببینم حضرت سادات، رهبر معظممون چون با آقای ر. همفکر بودند که تمام اختیارات قانونی ریاست جمهوریشون ازشون گرفته شد؟ رهبر معظممون چون از آقای ر. حمایت میکردند این آقا هشت سال رئیس جمهور شد؟ رهبر معظممون چون از آقای خ. حمایت میکردند این آقا ده سال وزیر ارشاد و بعد هشت سال رئیس جمهور شد؟ این اشخاص چون ولایی بودن و با معظم اله زاویه نداشتن به این مقامات رسیدن؟ رهبر معظممون همیشه مردم رو آزاد گذاشتند که خودشون تصمیم بگیرند. شما فکر میکنین رهبر انقلابی که توی یک خونه محقر زندگی میکنن از عملکرد آقای ر. راضی بودند که ایشونرو از کار برکنار نکردند؟ مگر این آقا یک نامه تهدید آمیز ننوشت و بعد از اون تمام اون تهدیداتش رو مو به مو اجرا کرد. توی بقیه کشورها ی با یک همچین شخصی چه برخوردی میشه؟ شما فکر میکنید رهبر انقلاب دوست دارن آقای ن. رئیس دفتر بازرسی معظم اله باشن؟ شما فکر میکنی برای چی رهبر انقلاب در مورد آقای مشائی اون نامه رو نوشتند، برای اینکه بعضی ها دهنشون رو ببندند.
شما فکر میکنید رهبر انقلاب یا رئیس جمهور باید بیان برای تک تک ماها کلاسهای توجیهی بذارن که ما یک چیزی رو متوجه بشیم؟ بله حضرت سادات همونطور که پیامبرمون فرمود ند: «یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.»
سلام
این ها که هیچکدام جواب عرایض بنده نبود ولی جواب حرف های قبلی خودتان بود. به هر حال مشایی و ولایت در یک خط جمع نمی شوند . میتوانید از خود مشایی بپرسید یا حال و گفتار و رفتارش را نه بر اساس مسموعات! بلکه بر اساس مشهودات مشاهده کنید. خودش خیلی وقت و انرژی صرف کرده که اینو به همه بفهمونه. در عجبم شما چه جوری هنوز متوجه نمیشوید. پاسخ دیگری هم نخواهم داد و همانطور که خودتان فرمودید بهتر است فکر کنیم.
با سلام.
به عنوان مقدمه:جناب برادر اخوی عزیز….
…
با سلام
من نه کاری با نویسنده این وبلاگ دارم ، نه متنی که نوشته شده . فقط میگویم تهمت زدن به دیگران ، تمسخر و خطاب قرار دادن دیگران با الفاظ زشت به هیچ وجه شایسته نیست . این که شما زیر کامنت آن شخص مینویسید ” پول گرفتید ؟ ” درست نیست . یادم می آید چند ماه پیش در همین وبلاگ نوشته ای از شما خواندم که فائزه هاشمی را فاحشه خطاب قرار داده بودید . و یا از کسی که به خانواده آقای هاشمی فحش داده بود حمایت کردید . بعد دوستان هم زیر پستتان ده ها کامنت گذاشتند و از روشنگری شما تعریف کردند . باور کنید این نوع فحاشی ها کار به جایی نمیبرد !
نه برای متن؛ که برای کامنت ها… عجب!!!