نان ۹۹ درصد در گلوی اهل نفاق گیر کرده است/ ادبیات ۹ دی، بادی گارد ندارد

ایام فتنه ۸۸ به نوعی شده بود مثل روزهای منتهی به انقلاب اسلامی. این را البته از هیچ منظری نمی گویم، الا خلق ادبیات، خلق ابیات، خلق شعار، خلق هنر و خلق تعهد. مکان همان مکان بود؛ خیابان انقلاب اسلامی. دعوا اما سر حسین بود. حسین، هم از کربلا مهم تر است و هم از عاشورا. شرف انقلاب اسلامی به «ولایت فقیه» است. ما نیز انقلابی تر از کسانی بودیم که دم از براندازی می زدند. اتفاقا قصد ما هم براندازی بود. انقلاب با دستان ملت، داشت پوست می انداخت و جوان تر می شد. دعوای آن روز ما، در خیابان انقلاب اسلامی، ناظر به بیداری اسلامی، بلکه جنبش حال حاضر مردم دنیا علیه نظام سرمایه داری بود. آن روز هم برلوسکونی های وطنی، داشتند «شکلک سرگشاده» درمی آوردند برای رای پابرهنه ها. ما زودتر از جنبش ۹۹ درصد، به جنبش ۹۹ درصد پیوستیم. ما زودتر گفتیم «مرگ بر آمریکا». روزهای فتنه، شیپور جنگ، نواخته شد تا مرد از نامرد و مرفه بی درد، متمایز شود. فرزندان خامنه ای، مثل فرزندان خمینی، یارای شان نبود سکوت. حرف نداشتند، بلکه فریاد داشتند و فریادشان را کشیدند بر سر همانان که باید. این فریاد، اما از جنس داد و بیداد مرسوم اهل سیاست نبود، ادیبانه بود. ما گلوله نداشتیم، با کلمه به «کلمه» شلیک می کردیم. ما محافظ نداشتیم، اما سران فتنه داشتند. ما «عثمان» نبودیم؛ خودمان ارزش داشتیم، نه پیراهن مان! ما اهل کوفه نبودیم و نیستیم، «علی» تنها بماند. ما این بار، «مالک» را به در خیمه معاویه رسانده ایم، بی آنکه تماشا کنیم برگشتش را. بگذار «معاریو» برای تان بگوید که خاورمیانه روی انگشت چه کسی دارد می چرخد! فتنه، روزگار ماضی بود، اما بصیرت، «مضارع استمراری» است. فتنه ۸۸ برای جبهه مقابل فتنه، ادبیات خودش را داشت، اما منتهی شدن فتنه به یوم الله ۹ دی، باعث شد که به جای «ادبیات فتنه»، سخن از «ادبیات ۹ دی» برانیم. نام دیگری که برای این ادبیات می خواهم بگذارم این است؛ «ادبیات بصیرت». اگر ادبیات بعد از کودتای ۲۸ مرداد، «ادبیات یاس» بود، اگر ادبیات بعد از ۱۵ خرداد، «ادبیات انقلاب» بود، اگر ادبیات بعد از انقلاب، «ادبیات جنگ» بود، اما «ادبیات ۹ دی» هیچ نبوده و نیست الا «ادبیات بصیرت». دنیای امروز، صورتی است از این ادبیات. خیمه قذافی جمع شد، چادر وال استریت پهن شد؛ «اشرافیت ورشکسته» شعار همه مردم دنیاست.

***

ادبیات ۹ دی، نه فقط به انقلاب اسلامی، بلکه به خود ادبیات، جان تازه ای بخشید و کلمات، بار معنایی شان ارتقا پیدا کرد. خرج کردن ادبیات برای ۹ دی، اما کار سختی بود. با رمز و راز، باید ابراز وجود می کردی و اعتراض. باید رند می بودی و زیرک. خدمتی که یوم الله ۹ دی، به ادبیات انقلاب اسلامی کرد، از همان جنس خدمت ۸ سال دفاع مقدس بود. حماسه ای رخ داده بود در چند ساعت، لیکن چند صحیفه با خود حرف داشت، و مگر سر و ته عاشورا به عنوان یوم العیار هستی، چیزی فراتر از چند ساعت بود؟! عده ای بر این باورند چکیده ۸ سال دفاع مقدس، مثلا عملیات «الی بیت المقدس» است و عده ای همین شان را برای عملیات «کربلای ۵» قائل اند. با این همه ۸ ماه دفاع مقدس بسیجیان خامنه ای در خط مقدم جنگ نرمی که بسی سخت می نمود، آینه و تجلی گاه ۸ سال دفاع مقدس شده بود. «بعضی ها» داشتند نقش «بعثی ها» را بازی می کردند. عده ای دیگر نقش بنی صدر را. برخی نقش سکوت و نعش می زدند و ستاره ها در شعاع نور ماه، نقش شهیدان را. انگار قرار بود ۸ سال، در ۸ ماه بگنجد و آیا سرعت هم چون برق و باد حوادث فتنه، جز از این منظر بود؟! به همین سیاق، همه آن ماه های پر از آه سال هشتاد و اشک، خلاصه شده اش، یوم الله ۹ دی بود.

***

۹ دی، غلبه «بیعت» بود بر «بدعت». چیرگی «ولایت» بود بر «مصلحت». فتح «ملت» بود بر «اشرافیت». بالاتر از «حجت»، «اتمام حجت» بود. در یوم الله ۹ دی، به موازات پوست انداختن انقلاب اسلامی، ادبیات غیرت هم نونوار شد. اگر برای فتنه، می شد ادبیات خرج کرد، یوم الله ۹ دی، بهترین زمان برای رفع لکنت زبان یک نسل بود. نسلی که در غروب آن چهارشنبه خوب خدا، از خود پرسید؛ چرا ما ادبیات را خرج شعارهای مان نکنیم؟! همین جرقه کافی بود که هنر اهل ولا، بی اعتنا به طعنه ها و کنایه ها، هزینه بصیرت شود. یوم الله ۹ دی، کم رویی یک نسل را علاج کرد و درون قلمش، جوهر ریخت و در ذائقه اش گوهر. یوم الله ۹ دی، آنقدر گستاخی شایسته و به جا، به یک نسل بخشید، که دیگر حتی به «هنر سیاسی» قناعت نکرد، بلکه از «هنر حکومتی» سخن راند. هنری که حکومتی بود، اما سفارش از ملت، می گرفت، نه دولت. حماسه سازان ۹ دی، حالا به صرافت هنرآفرینی افتاده بودند و یادآور حماسه سازانی شدند که باری پیش از این، در خط مقدم جبهه ها با بعثی ها می جنگیدند و هنگام مرخصی، رمان می نوشتند و مستند می ساختند و شعر می گفتند. گذشته از هنرمندان مغرض و ادیبان ساکت، هنرآفرینان ۹ دی، حتی گوی سبقت را از پیشکسوتان همچنان متعهد این رشته ربودند. می دانم که این سخن، سخن درشتی است، اما این را هم می دانم که این سخن، سخن درستی است! تعارف را کنار گذاشته بودیم. حالا ما، آری! همه ما هنرآفرینان ۹ دی، نمی خواندیم، بلکه می نوشتیم. نمی دیدیم، بلکه می ساختیم. تماشا نمی کردیم، بلکه به تماشا وامی داشتیم. بر سر دیگران حرف نمی زدیم. بر سر ما حرف می زدند. محل مناقشه بودیم. ما اما نه «حوزه هنری» داشتیم و نه «صدا و سیما». اصولا راه ما، از کوچه بن بست «اداره های جمهوری اسلامی» نمی گذشت و این همه را با کرامت، بخشیده بودیم به همان مغرضین و ساکتین، که ادعا می کردند با جمهوری اسلامی زاویه دارند و اندازه ما قبولش ندارند! ما فرزندان «اراده های انقلاب اسلامی» بودیم و اداره، حرف اراده را هرگز نمی فهمد و بالعکس. ما نمی خواستیم مردم، ما را ببینند. می خواستیم دیگران، مردم را فقط اشراف اعیان نشین نبینند. هنر ما، همان فریاد ملت بود. ما این فریاد را قاب گرفتیم و ماندگار کردیم در خیابان انقلاب. مردم، مخاطب ما نبودند، بلکه در یوم الله ۹ دی، ما میرزابنویس شعارهای قشنگ شان شدیم. مردم، معلم ما بودند. وعده ما با مادران چند شهید داده، چیزی جز تلمذ نبود. ما با حکم نیامده بودیم. ما با حکومت آمده بودیم. ما با ملت آمده بودیم. ما با ولایت آمده بودیم. ما با سفارش نیامده بودیم. همچنان که معلمان ما، یعنی مردم، با سفارش به خیابان انقلاب اسلامی نیامدند. سفارش را اداره ها می کنند که ما اصولا کاری با اداره ها نداشتیم. اداره ها نتوانستند پیش بینی کنند عظمت یوم الله ما را. مهم ترین جایی که دوربین رسانه ملی، از انعکاس حضور ملت، کم آورد، یوم الله ۹ دی بود. بگذریم که بعضا شعارهای ما را هم صلاح ندید کامل پخش کند. حق داشت؛ او کارمند اداره بود و ملت، فرزند اراده.

***

ادبیات ۹ دی، مظلومانه ترین ادبیات تاریخ سیاسی معاصر ماست. حتی «هرات» نبود که «سلمان» بخواهد. «اهل کاشان» نبود که «مسلمان» بخواهد. قبله اش گل سرخ نبود؛ خون سرخ بود. جانمازش را وسط خیابان پهن کرده بود. کاشانه علی، «قیصر» و «قمصر» نمی خواست؛ «عمار» می خواست. باید در «غزوه» می بودی، حتی اگر «قزوه» می بودی. «مولا، ویلا نداشت». مولا هنوز هم ویلا ندارد. مولا اجازه نداد «قطار اندیمشک» از ریل خارج شود. مولا اگر نبود، بعضی ها قطار اندیمشک را در ایستگاه ویلای جرج سوروس نگه می داشتند و بدتر از بعثی ها، به ریش دوکوهه می خندیدند. فتنه شده بود، که پرچم ۳ رنگ ما «آرم الله» نداشته باشد. با پول ملک عبدالله هنوز هم عده ای دارند رمان می نویسند، و با پول شرطه ها، «شرطهای مثلثی» برای نظام می گذارند. آل فتنه با بانک آل سعود و آل خلیفه با تانک آل سعود، حاضرند برقصند با پرچم سبز عربستان. نفت ایران، مال خودمان است، اما نفت اعراب حجاز، در حلقوم خاتمی، همچنان دارد بد می سوزد. ادبیات ۹ دی، بادی گارد ندارد؛ بگذار ما حکومتی باشیم، اما خاتمی محافظ داشته باشد. نان مظلومیت را می شود خورد، اما نان بیت المال ۹۹ درصد مردم آمریکا در گلوی اصحاب نفاق گیر کرده است. آقای خاتمی! می شود از علی عبدالله صالح بخواهی، نام یکی از خیابان های صنعا را به نام یکی از قربانیان جنبش تسخیر وال استریت بزند؟! برند ادوکلن شما، بوی همان یک درصد اشراف می دهد، اما بوی الرحمن نظام سرمایه داری، بلند شده است. بعد از برلوسکونی، ایتالیا جای مناسبی برای دست دادن نیست. چکمه از پای سرمایه داران درآمده است. اینک، از اردوگاه دشمن، صدای دوست می آید؛ صدای ۹ دی. صدای ادبیات بصیرت. صدای ابیات غیرت. «لعن علی عدوک یا علی» یعنی نفرین بر زر و زور و تزویر!

***

ادبیات ۹ دی، جنگ فقر و غناست؛ «چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد، راهپیمایی، ضد گلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشه هایش دودی نبود. دنده اش خوب جا نمی رفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی دو تا سوراخ داشت. «BMW» نبود که سقف متحرک داشته باشد. راننده اش کت شلواری نبود. پیراهن مشکی اش وصله داشت. کاپشنش را از تاناکورا خریده بود که قبلا ادواردو آنیلی آن را پوشیده بود».

***

ادبیات ۹ دی، چادر عدالت بود در چهارراه کلمات. دنیا دارد ادبیات ما را ترجمه می کند و یوم الله ما را تجربه می کند. آفرین دنیا، آفرین فرزند خوبم!

روزنامه وطن امروز/ ۳۰ آبان ۱۳۹۰

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. جلال معترف می‌گوید:

    به به مطلب جدید
    داداش خدا بهت سلامتی بده.

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “حسین، هم از کربلا مهم تر است و هم از عاشورا.”

    احسنت…

  4. سیداحمد می‌گوید:

    «ادبیات ۹ دی»…«ادبیات بصیرت»

    به به…

  5. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “مولا اگر نبود، بعضی ها قطار اندیمشک را در ایستگاه ویلای جرج سوروس نگه می داشتند و بدتر از بعثی ها، به ریش دوکوهه می خندید.

    نفت ایران، مال خودمان است، اما نفت اعراب حجاز، در حلقوم خاتمی، همچنان دارد بد می سوزد.

    آقای خاتمی! می شود از علی عبدالله صالح بخواهی، نام یکی از خیابان های صنعا را به نام یکی از قربانیان جنبش تسخیر وال استریت بزند؟! برند ادوکلن شما، بوی همان یک درصد اشراف می دهد، اما بوی الرحمن نظام سرمایه داری، بلند شده است. بعد از برلوسکونی، ایتالیا جای مناسبی برای دست دادن نیست.”

    آقای قدیانی خوب سیلی ای زدید به گوش این ملعون. تا ابد سرخی این سیلی به صورتش میمونه. ممنون.
    خوب از خجالت این منافق در اومدید.

  6. سیداحمد می‌گوید:

    “۸ ماه دفاع مقدس بسیجیان خامنه ای در خط مقدم جنگ نرمی که بسی سخت می نمود، آینه و تجلی گاه ۸ سال دفاع مقدس شده بود. «بعضی ها» داشتند نقش «بعثی ها» را بازی می کردند. عده ای دیگر نقش بنی صدر را. برخی نقش سکوت و نعش می زدند و ستاره ها در شعاع نور ماه، نقش شهیدان را.”

    “۹ دی، غلبه «بیعت» بود بر «بدعت». چیرگی «ولایت» بود بر «مصلحت». فتح «ملت» بود بر «اشرافیت».”

    “یوم الله ۹ دی، کم رویی یک نسل را علاج کرد و درون قلمش، جوهر ریخت و در ذائقه اش گوهر.”

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “ما فرزندان «اراده های انقلاب اسلامی» بودیم و اداره، حرف اراده را هرگز نمی فهمد و بالعکس. ما نمی خواستیم مردم، ما را ببینند. می خواستیم دیگران، مردم را فقط اشراف اعیان نشین نبینند.”

    ممنون داداش حسین؛
    مطلب تمیزی شد، در حد ۹دی!
    سالاری…

  8. سنگربان می‌گوید:

    خوب رسالت ۹ دی و وال استریت بیان کردید…..
    ما شالله به ذهن خلاق و قلم زیباتون….
    شما این قلمو شبها تو آب طلا می خوابونید که این همه در و گوهر ازش میرزه؟!

  9. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    ادبیات ۹دی را در شان همان حماسه، توصیف کردید.
    طوری می نویسید که همیشه مخاطب احساس غرور و افتخار می کند.

    “یوم الله ۹ دی، بهترین زمان برای رفع لکنت زبان یک نسل بود.”

    دقیقا همین طور است. ۹دی روحی دوباره به جسم ما دمید.
    سپاسگزارم آقای قدیانی.

  10. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    ضمنا این را هم عرض کنم

    خدا را شکر می کنیم موثرترین و هنرمندترین شخصی که ادبیات ۹دی با نامش گره خورده، “داداش حسین” ماست.

  11. جماران می‌گوید:

    ذرّات جهان، ثناى حق مى‏گویند… تسبیح کنان، لقاى او مى‏جویند
    ما کـــوردلان خامششان پنداریم… با ذکر فصیح راه او مــــى پویند

    “امام روح الله”

  12. میلاد پسندیده می‌گوید:

    این از موضع اقتدار صحبت کردن همیشه در نوشته های حسین قدیانی جذاب بوده.

  13. سیداحمد می‌گوید:

    “ادبیات ۹ دی، چادر عدالت بود در چهارراه کلمات. دنیا دارد ادبیات ما را ترجمه می کند و یوم الله ما را تجربه می کند.”

    خیلی زیبا می نویسید!
    یک متن، پر است از جملات هنرمندانه. مخاطب اگر مطالبتان را بی دقت بخواند، خیلی ضرر می کند.

  14. سایه/روشن می‌گوید:

    محل مناقشه بودیم.
    ما اما نه «حوزه هنری» داشتیم”

    و نه داریم.
    و نه خانه ی هنرمندان و نه دانشگاه هنر،
    و کلا هنر ارث پدران فرنگی مآب آن هاست.
    آن زمان که هنرمردان ما بر بوم خاکی خاکریزشان رنگ خون می پاشیدند، آن ها در کدام گودال ابتذال سر فرو کردند، که حال از هنر حکومتی جا ماندند؟!

  15. شهید آینده می‌گوید:

    خیلی زیبا بود!
    آدم لذت میبره
    چقدر حضور در قطعه ۲۶ صفا داره
    چه ضرری کردیم یه مدت نبودیم
    من دلم که میگیره میام اینجا
    خیلی مشتیه
    خیلی حسینیه
    اللهم عجل لولیک الفرج

  16. مهدی می‌گوید:

    با اون مطلب احمدی رفس… ضد حال بدجوری به ما زدی اصلا دیگه حسش نیست متن ها ت رو بخونیم . یه جوری یه الحاقیه ای چیزی بزن از دل ما در بیار.
    حسین قدیانی: برای دل شما نمی نویسم؛ بهتر است به حرف احساست گوش کنی!

  17. (روشن ) می‌گوید:

    . ما گلوله نداشتیم، با کلمه به «کلمه» شلیک می کردیم. ما محافظ نداشتیم، اما سران فتنه داشتند. ما «عثمان» نبودیم؛ خودمان ارزش داشتیم، نه پیراهن مان! ما اهل کوفه نبودیم و نیستیم، «علی» تنها بماند. ما این بار، «مالک» را به در خیمه معاویه رسانده ایم، بی آنکه تماشا کنیم برگشتش را.

    آقای قدیانی مثل همیشه عالی بود . خسته نباشید

  18. چوک دیریا می‌گوید:

    بیشتر از طنز نوشتنت این سبک نوشتنت رو دوس دارم و متن کولاک چهار شنبه
    داداش این اتوبوس کجاست ؟ تا باهاش به فرماندهی حاج قاسم بریم تل آویو رو فتح کنیم و با لگد در سلول حاج احمد رو بشکنیم و حاجی رو تو بغل بگیریم و ببوسیم

  19. به جای امیر می‌گوید:

    مزدور (گفت و شنود)

    گفت: عضو فراری حلقه کیان که در استخدام رادیو آمریکاست در مصاحبه با گویانیوز- معروف به سیانیوز- گفته است «پولی که اپوزیسیون از سازمان های اطلاعاتی آمریکا و اروپا دریافت می کند، دستمزد آنهاست و نباید به اپوزیسیون مزدور گفته شود»!
    گفتم: خب! دیگه چی؟!
    گفت: مجید محمدی در این مصاحبه گفته است «کسانی که ما را مزدور می نامند توجه ندارند که گرفتن حق الزحمه در قبال کاری که برای دولت های آمریکا و اروپا انجام می دهیم حق طبیعی و قانونی ماست»!
    گفتم: به شخصی گفتند؛ رفیقت دار فانی را وداع گفت؛ پرسید دار فانی دیگر چه جور «دار»ی است؟ گفتند؛ یعنی به رحمت ایزدی رفت. پرسید؛ رحمت ایزدی دیگه کیه؟ گفتند؛ از جهان رخت برکشید. گفت؛ رفیقم فقط رختش را آب می کشید. گفتند؛ عجب خنگی هستی ها! رفیق الاغت مرد! و یارو با تعجب گفت؛ دیدی گفتم اشتباه می کنید، الاغ من غیر از خود من رفیق دیگری نداشت!

  20. مسعودساس می‌گوید:

    سلام
    به به
    جیگرمون حال اومد
    لعن علی عدوک یا علی…..خاتمی و خاتمی و خاتمی

  21. قاصدک منتظر می‌گوید:

    هر جا سخن از ۹ دی می شه, غروری امیخته با اشک و عشق به ولایت, سراسر وجودم رو در بر می گیره, که فکر کنم فقط ۹ دی ای ها درکش کنند.

  22. مسعودساس می‌گوید:

    قاصدک منتظر:
    هر جا سخن از ۹ دی است؛ نام حسین قدیانی می درخشد.
    یک پیام بی زرگانی، برگرفته از یک پیام بازرگانی

  23. هوشنگ می‌گوید:

    با دینی که ملت در ٩ دى بر گردن خواص گذاشت اگر کسی توانست جواب این سوال را بدهد که گناه سران فتنه و خواص بی بصیرت در ایام فتنه در برابر مظلومیت و حق بزمین مانده ملت بیشتر است یا میراث خوران ناحق و منحرف حاضر در دولت نهم ؟
    از نظر خودم جواب میتواند روشن باشد که سهم حقی که بر گردن دولت و جریان منحرف جا خوش کرده در دل آن است خیلی بیشتر از اعوان و انصار فتنه و وابسته های آن دیده میشود هر چند هر چه بیشتر پیش میرویم تفاوت این دو جریان سمی و دشمن شاد کن با هم کمتر و اشتراکاتشان روز بروز بیشتر میشود .
    آقای قدیانی خیلی خوب و مثل همیشه بجا و موثر نوشته اید .
    اجرکم عندالله 

  24. مجنون می‌گوید:

    اجرکم عندالله
    التماس دعا

  25. نه دی هست و دارم با بقیه شعار می دم:
    “مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه ___ اکبر شاه، اکبر شاه، اکبر شاه”
    یکی میگه: منظورتون اکبر هاشمی رفسنجانیه؟
    پـ نـ پـ منظورمون رضا شاهه ولی چون بچه ها ساواک اینجان، میگیم اکبر تا لو نریم !!!

  26. نمی دونم چی شد یاد قالب قبلی قطعه افتادم با اون سادگی چشم نوازش و اون سربرگ زیباش که داداش حسین سمت راستش نشستته بود و دست زیر چونه انداخته بود و نگاه عمیقی می کرد.
    فکر کنم زمان فتنه و اشک بود
    یادش بخیر

  27. پری می‌گوید:

    آفرین دنیا، آفرین فرزند خوبم!

    اتوبوس چهارشنبه هم خیلی باحال بود. ما رو برد به اون روزا. قطعه ۲۶ میخوندیم و هیجانمون یه کم خالی میشد. آخه ما که مثل شما تو تهران نبودیم که تو خیابون عقده هامونو با داد زدن خالی کنیم. تو خلخال تقریبا هیچ خبری نبود. فقط قطعه ۲۶ و رجا میخوندیم و تلوزیون میدیدیم و با شعارهای نیمه سانسور شده حال میکردیم!

  28. احساس می‌گوید:

    “با این همه ۸ ماه دفاع مقدس بسیجیان خامنه ای در خط مقدم جنگ نرمی که بسی سخت می نمود، آینه و تجلی گاه ۸ سال دفاع مقدس شده بود. «بعضی ها» داشتند نقش «بعثی ها» را بازی می کردند. عده ای دیگر نقش بنی صدر را. برخی نقش سکوت و نعش می زدند و ستاره ها در شعاع نور ماه، نقش شهیدان را.”

  29. قاصدک منتظر می‌گوید:

    جناب مسعود ساس!
    کلا هر جا سخن از غرور امیخته با عشق به ولایت باشه, نام اقای قدیانی می درخشه! حالا ۹ دی که جای خودش بیشتر!

  30. شاهد می‌گوید:

    بادی گارد نه محافظ

  31. پری می‌گوید:

    عمدا بادی گارد گفته آقای قدیانی! واسه اینکه اونایی که بادیگارد دارن به فرهنگ غربی نزدیکترن!

  32. سیداحمد می‌گوید:

    پری؛

    لطف کنید سری به این سایت بزنید و عکسی برای خود انتخاب کنید، تا کامنت هایتان زیباتر شود، مثل بقیه اهالی قطعه مقدس ۲۶!

    http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm

  33. چشم انتظار می‌گوید:

    ما «عثمان» نبودیم؛ خودمان ارزش داشتیم، نه پیراهن مان!
    ما بوی پیراهن یوسفیم!

  34. سایه می‌گوید:

    شاید هیچ مطلبی به اندازه روایت ۹دی خوشحالمان نکند موفق باشی حاج حسین آقا…

  35. سیداحمد می‌گوید:

    “ادبیات ۹ دی، مظلومانه ترین ادبیات تاریخ سیاسی معاصر ماست.”

    واقعا همینطوره و این مظلومیت خیلی دردناکه!

  36. به جای امیر می‌گوید:

    اهانت (گفت و شنود)

    گفت: روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونوت» خطاب به یهودیان آمریکا نوشت؛ «به اوباما رأی ندهید، او دوست اسرائیل نیست»!
    گفتم: چرا؟ اوباما که در دفاع از اسرائیل یقه خود را تکه پاره کرده است.
    گفت: «یدیعوت آحارونوت» به حرف های در گوشی اوباما و سارکوزی استناد کرده که بی خبر از باز بودن میکروفون، سارکوزی گفته بود؛ از دروغ های نتانیاهو خسته شده ام و اوباما در پاسخ گفته بود «پس من چه بگویم که همه روزه باید او را تحمل کنم.»
    گفتم: حرف حساب که جواب نداره!
    گفت: این روزنامه صهیونیستی نوشته؛ اظهارات درگوشی سارکوزی به اوباما اهانت به نخست وزیر اسرائیل است و پاسخ اوباما به او برای اسرائیل اهانت آمیزتر است.
    گفتم: یارو توی پارک داد و بیداد می کرد. یکی پرسید؛ چی شده؟ و یارو گفت؛ اون مردک به بچه من گفت احمق بی شعور. عابر گفت؛ خب! برو به پلیس شکایت کن! یارو گفت؛ آخه این بچه رو به کی بسپارم و عابر گفت؛ نگران این کره خر نباش، من مواظبش هستم!

  37. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۴ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یا حسینِ زهرا…

  38. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام به اهالی بصیر قطعه….
    مثل همه این نوع نوشته هایت زیبا و توفنده و کوبنده بود….
    یا علی…

  39. م.طاهری می‌گوید:

    هم پر مغز بود و هم هنرمندانه
    بی تعارف عالی بود
    از اول این متن بوی”چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد…” را می داد، کیف کردم وقتی این جوری تمام شد:

    “ادبیات ۹ دی، جنگ فقر و غناست؛ «چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد، راهپیمایی، ضد گلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشه هایش دودی نبود. دنده اش خوب جا نمی رفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی دو تا سوراخ داشت. «BMW» نبود که سقف متحرک داشته باشد. راننده اش کت شلواری نبود. پیراهن مشکی اش وصله داشت. کاپشنش را از تاناکورا خریده بود که قبلا ادورادو آنیلی آن را پوشیده بود».”

  40. به جای امیر می‌گوید:

    خل و چل (گفت و شنود)

    گفت: گروه های اپوزیسیون از این که یک زن جوان مصری برای اعلام مخالفت با حاکمیت اسلام در مصر، تصاویر لخت خود را در اینترنت به نمایش گذاشته است ابراز خوشحالی کرده اند!
    گفتم: کجای این کار باعث ذوق زدگی گروه های اپوزیسیون شده است؟
    گفت: می گویند اقدام این زن مصری، دهن کجی به همه مسلمانان در ایران و مصر و بقیه کشورهای اسلامی است!
    گفتم: عجب خل و چل هایی هستند؟!
    گفت: اتفاقا یکی از سایت های ضد انقلاب هم خطاب به آنها نوشته است این حرکت باعث می شود مسلمانان مصر در تصمیم خود برای تشکیل حکومت اسلامی پافشاری بیشتری کنند.
    گفتم: حالا فکرش را بکن که دشمن احمق چه گوهر گرانبهایی است؟!
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: به یارو گفتند؛ گیر عجب آدم زبون نفهم احمقی افتاده ایم؟ و یارو با عصبانیت گفت؛ خودت گیر عجب آدم زبون نفهم احمقی افتاده ای!!

  41. صبا می‌گوید:

    خیلی قشنگ بود خیلی!
    دو روز نبودیما حالا باید وایسیم اضافه کاری.

  42. مهدی می‌گوید:

    با این دیدگاه دیگه از ۹۹% حرف زدن بهت اصلا نمی آد .

  43. سلاله 9 دی می‌گوید:

    هر چند که تقریبا یک هفته از انتشار این متن گذشته است، اما نتوانستم از کامنت گذشتن برای این پست بگذرم. بسیار زیبا و دلنشین و مقتدرانه است.

    “«اشرافیت ورشکسته» شعار همه مردم دنیاست.”

    و به یاد یوم الله ۹ دی

    “تاجر ورشکسته، برگرد به باغ پسته”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.