بنازم ناز این خانه خدا را

در مدینه شب جمعه ای حاج صادق آهنگران برای مان دعای کمیل خواند. در فرودگاه که چشمم به آهنگران افتاد رفتم جلو و چون دو سه باری با او مصاحبه کرده بودم مرا شناخت اما یادش نبود که فرزند شهیدم. کسی که آهنگران را می بیند اگر فرزند شهید باشد یا نسبتی با خانواده شهدا داشته باشد باید قبل از هر چیز اشاره کند به نسبت خود با گل لاله و دیدم که بلبل روزهای جنگ نه فقط مو و محاسنش که حتی ابروانش هم پر شده از رنگ سفید که بی شک نشانه پیری است. ما فرزندان شهدا وقتی حاج صادق را می بینم انگار قاتل خون پدران مان را پیدا کرده ایم و این قتل که گفتم اتفاقا چیز خوبی است و گناه حاج صادق هم چیزی مثل ثواب است. دروغ نگفته باشم حتی دیدم که شانه های ایشان یک مقدار افتاده و اما صدای حاج صادق. خدا در این صدا نمک قشنگی گذاشته. یعنی که اگر خوب دقیق شوی می بینی این صدا نه از حنجره آهنگران که از پنجره سینه او بیرون می زند. نوعی ناز در این صدا نهفته است. این ناز را در صدای آوینی هم می شود دید. صدای آوینی اما نازی دارد از جنس حزن و من که فکر کنم این صدا، یعنی صدای سید شهیدان اهل قلم صدای درد دل انسان عصر آخرالزمان است و چه خوب شد در این سفرنامه یادی هم از آوینی کردم اما گمانم مرتضی خوب شد که شهید شد. همین آهنگران که مثلا زنده مانده ما چه کار برایش کرده ایم؟ و می بینم در همین فتنه ای که گذشت عده ای حتی قصد داشتند به صاحب صدای جنگ هم بیاویزند و حاج صادق را هم از ما بگیرند. روزی از آهنگران پرسیدم “آقا” را چقدر دوست داری که گفت: “حکایت دوست داشتن نیست، نقل عشق است” و من این را نوشتم تا سران فتنه تا فیها خالدون شان بسوزد. آهنگ آهنگران نوای جنگ است با تاریکی و تو از حاج صادق توقع نداشته باش جز به عشق شمع زندگی کند و دیدم خیال باطل این جماعت آنجایی رنگ باخت که حاج صادق کنار مزار حمزه این سیدالشهدای قبل از حسین شاید دلش هوای سرزمین جبهه ها را کرده بود که اساسی اشک می ریخت و برای ما می خواند و اشک ما را در می آورد و من همان جا دیدم ما چه خدای خوبی داریم؛ خدایی که اجازه داده آدمی گریه کند حکما خوب خدایی است و خدا می داند وقتی اول بار چشمم به پرده خانه خدا به این مشکی قشنگ به این سیاه رو سفید افتاد چه حسی داشتم. گفته بودند با تجربه ها یا مدینه رفته ها که وقتی وارد مسجدالحرام می شوی کاری کن که از دور یعنی از لابلای ستون های مسجد خانه خدا را نبینی. یعنی که خودت را کنترل کن تا یک دفعه کل کعبه را در حیاط مسجد الحرام نظاره کنی و آن وقت خیلی زود بیافت به سجده. یعنی که یعنی! قاعده و قانون درست کردن حتی برای احساس! من اما دله تر از این حرفها بودم و کاری با این ادله نداشتم و جایی میان مسیر سعی، داشتم به جلو نگاه می کردم که بخشی ار خانه خدا به چشمانم خوش نشست. صفار هرندی اما به نکته جالبی اشاره کرده بود وقت خداحافظی که وقتی اول بار نگاهت به خانه خدا می افتد یا خیلی احساس شادی به تو دست می دهد و یا بسیار احساس شرمندگی و من می گویم؛ یا حضرت استاد! همین جا بود که بار اول دیدم خانه خدا را حالا اگر نه کل خانه را که بخشی از کعبه را آنهم از ناحیه سعی که ناحیه مقدسه آدمی است برای دسترسی به آب و دیدم که حج چیزی شبیه بازگشت به خدا بعد از مرگ است با این تفاوت که هنوز فرصت زندگی را جناب ملک الموت از ما دریغ نکرده و دیدم که اینجا اگر سر بلند کنی، سرت به سنگ لحد نمی خورد و بلکه نگاهت گره می خورد به سنگ اسود و باز دیدم که وقتی بار اول خانه خدا را دیدم از خوشحالی نمی گنجیدم در پوست اما عظمت این بنای ساده آنچنان بود که به آدمی اجازه خنده نمی داد. یعنی مات شده بودم اما مبهوت نه! و یعنی که دیدم خدای بزرگ هم در همین زمینی که من و شما خانه داریم خانه دارد و خانه اش کلا یک اتاق است. کوچک تر از حتی مسافرخانه های گمرک اما بزرگتر از برج ملک عبدالله که تا سوراخ کردن سقف آسمان آنقدرها فاصله ای ندارد. مبارک سحری بود دیدن این خانه. خانه خدا را که دیدم به دلم افتاد خانه خدا کوچکتر از آن است که وصف شود، درست بر عکس خود خدا. خدا بزرگتر از آن است که وصف شود و خانه اش کوچکتر از آن و دیدم دیگر اعجاز بزرگ خدای بزرگ همین سادگی خانه اش است که آن گرسنه تانزانیایی هم در خانه خدا احساس راحتی می کند. از ناحیه سعی جلوتر رفتم و لحظاتی بعد تمام قد ایستاده بودم در مقابل کعبه که دیگر می شد سه ضلع از چهار ضلع خانه خدا را دید و این هم برای خود حکایتی است که با هیچ چشمی نمی توان همه اضلاع خانه خدا را یک جا با هم نظاره کرد! یعنی بنازم ناز این خانه خدا را که درعین سادگی پر از جلال است و من چه می توانستم کرد الا سر گذاشتنن به سجده مثل جلال و شریعتی و مثل آن زن سیه  چهره نیجری که اینجا همه با هم خواهر و برادرند و گاهی اگر در طواف به خاطر فشار جمعیت به هم می خورند این دیگر به گشت ارشاد ربطی ندارد! خلاصه، دقایقی شد که در همان حالت سجده افتاده بودم به دعا و چه پر رو بودم من که با این همه حقارت و کوچکی، دعاهای بزرگی داشتم. همان جا گفتم به خدا که به کوچکی من نگاه نکن، بزرگی دعایم را بنگر و دیدم در همان حالت سجده انگار هست که این خدا فقط خدای من است و جز من خدای احدی نیست و خدا برای همه بندگانش همین گونه است یعنی همه فکر می کنند خدا فقط خدای آنهاست اما در عین حال حسادت به بندگی یکدیگر نمی کنند. به هر حال خدایی که زیادی خوب باشد همین می شود و من در این سجده شکر گفتم خدا را به خاطر خودش و گاهی باید شکر کرد خدا را به خاطر خدا بودن خودش و یکی هم به این خاطر که خدای ما بر خلاف دیگر خدایان به ظاهر دیده نمی شود اما می بینی، هر آنچه را که می بینی نشانی از خدا دارد و چقدر در این سجده ای که کردم جای مُهر کربلا خالی بود اما مِهر حسین حتی در مسجد الحرام هم با دل آدمی بازی می کند و در همین خیالات شروع کردم به دعا. آخرین دعایم از خدا این بود که هوای این قلم را داشته باشد و می بینم که این قلم اسلحه من است و روزی شبی گاه گاهی که خوش به حالم می شود از خدا می خواهم در این قلم جوهر نریزد الا از گوهر سرخ خون پدر شهیدم که اصلا مکه نرفت و سعی او مثل سعی هاجر نبود و طوافش نقل دیگر داشت و در همان سجده بودم در مقابل خانه خدا که دیدم خدای خانه در فکه و بازی دراز و شلمچه و ارتفاعات الله اکبر و کانال پرورش ماهی و دوکوهه هم طواف کردنی است به شرط آنکه رنگ لباس احرامت آغشته شود با لکه های خون سرخ. با قطرات خون سرخ و تو شهید شده باشی و نیازی به غسل و کفن نداشته باشی و باز در همین خیالات بودم که سر از سجده برداشتم و دیدم که اندک اندک جمع مستان می رسد. کامبیز دیرباز هم بود. این بار مجید سوزوکی واقعا آمده بود مکه اما اکبر عبدی نبود که برایش مهر بخرد. مهر که نه، موهور! و دیدم این مسعود دهنمکی پای اخراجی ها را حتی به خانه خدا هم باز کرده است. اوناهاش! زل زده به خانه خدا و غلط نکرده باشم به فکر روزگاری است که در کربلای ۵ یک الف بچه بود اما نبود و نیست در لوح دلش جز الف قامت دوست.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. عارفه می‌گوید:

    سلام
    داداش کولاک کردی

  2. amir می‌گوید:

    چندم التماس دعا

  3. زینب می‌گوید:

    اول ؟

  4. عارفه می‌گوید:

    ســــلام
    خوندم
    تو مکه جمع همه جمع بوده
    این جمله خیلی قشنگ بود(روزی از آهنگران پرسیدم “آقا” را چقدر دوست داری که گفت: “حکایت دوست داشتن نیست، نقل عشق است)
    پس مجید سوزوکی بالاخره اومد مکه 🙂

  5. زینب می‌گوید:

    بدجور جو دنبال اول شدن منو گرفت . خواستم یه بار این جمله رو امتحان کنم ببینم چه مزه ای داره

  6. فاطمه می‌گوید:

    اول

  7. م.طاهری(ظهور منجی نزدیک است) می‌گوید:

    به معنای کامل کلمه دلم اب شد!

  8. amir می‌گوید:

    روزی از آهنگران پرسیدم “آقا” را چقدر دوست داری که گفت: “حکایت دوست داشتن نیست، نقل عشق است” و من این را نوشتم تا سران فتنه تا فیها خالدون شان بسوزد
    نوشته هات را عشق است داداش حسین
    اگر فرصتی بود التماس دعااااااااااااااااااااااااااا

  9. رضا می‌گوید:

    سلام
    دستت درد نکنه فکر کنم قصد داری همه سفرنامه رو همین جا بذاری ها. ما که بدمون نمیاد.
    راستی نگفتی داداش در مورد انصراف بچه ها از فضای سایبر. دیشب دوئل رو خبر دادم که دیگه نمی نویسه و امروز سالک مبارز که اونم دیگه نمینویسه.
    حیف

  10. کاوش می‌گوید:

    مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانست ولی “بنازم ناز این خانه خدا را “…

  11. عرفان می‌گوید:

    سلام . دیگه نمی گم نوشته هات عالی بود می گم داداش : قبول باشه انشا الله که این ها دیگه نه از جنس نوشته که از جنس دعا هستن و راز و نیاز پس داداش قبول باشه !

  12. عرفان می‌گوید:

    دقت کردی داداش مفت مفتی داری قلم ما رو هم مثل خودت می کنی ؟ استاد دوستت داریم . حرفی هست ؟

  13. معبر سایبری می‌گوید:

    بابا سفر نامه
    اینقد ننویس دیگه بابا شورشو در آوردی دل ماهم هوایی شد

  14. فاطمه می‌گوید:

    چقدر بگویم عالی بود نظر اول جهت اول شدن بود اما این برای این است که بگویم عالی است !

  15. کاوش می‌گوید:

    “”روزی از آهنگران پرسیدم “آقا” را چقدر دوست داری که گفت: “حکایت دوست داشتن نیست، نقل عشق است” و من این را نوشتم تا سران فتنه تا فیها خالدون شان بسوزد””…

  16. زینب می‌گوید:

    راستی ماه شعبانه . دلا دارن میرن به سمت ضیافت .
    ذکر ‹ لا اِلهَ الّا الله ُ وَ لا نَعبُدُ الّا ایّاه مُخلِصین لَهُ الدّین وَ لَو کَرِه َالمُشرِکونَ› هزار بار در طول ماه شعبان .

  17. عارفه می‌گوید:

    سلام
    موقع اذان التماس دعا

  18. زینب می‌گوید:

    ذکر روزانه ‹ اَستَغفِرُاللهَ وَ اَسئَلُهُ التَوبَة َ› هفتاد برا . از جمله اعمال ماه شعبان .

    التماس دعا از همگی

  19. امین می‌گوید:

    سلام
    مسجد الحرام هم حال و هوای خودشو داره ولی این نامردای بی شرف حریم حرم امن الهی رو چنان آلوده کردن که اعصاب آدم به هم می ریزه
    یه طرف همین برج زهرمار اون ملک عبدالشیطان خبیث،یه طرف امام جماعتشون که از بس خورده نمیتونه راه بره
    نمازشون هم که به درد خودشون هم نمی خوره
    این شرطه هاشون هم که از بس قیافشون کریه و بی نوره حال آدمو به هم میزنن
    خلاصه هی باید حرص بخوری

    آقا جون پس کی میای دیگه طاقتمون سر اومده
    شیعه ها تا تو نیایی سر و سامونی ندارن
    یا علی

  20. دیوونه داداشی می‌گوید:

    ” خدا بزرگتر از آن است که وصف شود و خانه اش کوچکتر از آن … ”

    *خدایا * دوستت دارم ، الهی دورت بگردم ….

  21. منتظر خورشید می‌گوید:

    الهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
    سلام علیکم
    من فقط می تونم به شما بگم
    خدا قوت داداش

  22. صبوری فاطمه می‌گوید:

    مثل همیشه عالی
    ساعت : ۱:۵۳
    آنلاین : ۲۹ نفر

  23. تازه وارد می‌گوید:

    دستتون درد نکنه! هیچ جا و هیچ کس نمیتونه مثل شما بنویسه.
    نفستون حق،قلمتون پرشور
    یا علی

  24. مرتضی می‌گوید:

    حاجی قاتل خون دیگه نشنیده بودیم که شنیدیم یعنی خوندیم!!!

  25. دیوونه داداشی می‌گوید:

    ” اینجا اگر سر بلند کنی، سرت به سنگ لحد نمی خورد و بلکه نگاهت گره می خورد به سنگ اسود…. ”

    این یعنی * عشق*
    یعنی فنا شدن برای بودن…
    یعنی که یعنی !

  26. دیوونه داداشی می‌گوید:

    خانه خدا نماد عشق و عبودیت بنده به حق تعالی است.
    خوشا آنان که با عشق می روند
    با دل زیارت می کنند و
    با بصیرت درک می کنند… ‏

    خوشا به حالت داداشی جونم

    التماس دعا

  27. فطرس ملک می‌گوید:

    مهلت بده داداش

  28. حامد آزادی می‌گوید:

    سلام
    منم از همون تیکه خوشم اومد خلاصه هر جای سران فتنه بسوزه من خوشحال میشم البته من نه همه

  29. # # سیم خاردار # # می‌گوید:

    خداوند به طواف کنندگان فخر می کند و اگر قرار بود ملائکه با کسی مصافحه کنند، با طواف کنندگان خانه خدا مصاحفه می کردند.

    شفاء الغرام ، ج ۱ ، ص ۲۹۲

  30. # # سیم خاردار # # می‌گوید:

    سلام

    کباب شدم
    من دله ام یعنی؟
    😀


    من اما دله تر از این حرفها بودم و کاری با این ادله نداشتم و جایی میان مسیر سعی، داشتم به جلو نگاه می کردم که بخشی ار خانه خدا به چشمانم خوش نشست”

  31. فطرس ملک می‌گوید:

    داداش حسین
    طوری آن فضا و حال و هوا را ترسیم می کنی که خواننده را با خود تو همون فضا می بری
    وقتی کسی در میعاد و میخونم احساس می کنم خودم اونجا با شما هستم
    خیلی زیبا بیان می کنی

  32. حاجی
    این یه جمله تو یک دنیا کلاس اخلاق بود .

    “”با این تفاوت که هنوز فرصت زندگی را جناب ملک الموت از ما دریغ نکرده و دیدم که اینجا اگر سر بلند کنی، سرت به سنگ لحد نمی خورد…

  33. برای داداش حسین و دوستان می‌گوید:

    ——————————————————————————–
    به اینکه میثم رو برگردونیم همش فکر نکنیم/ به اینکه چی شد میثم رفت؟ فکر کنیم!
    —————————————————————————————————————————-
    میدونید چیه؟
    یه حرفی به ذهنم اومد که بنظرم خیلی درسته.
    میثم این همه وقت از دل و جون، با تمام سلیقه اش کار نو میزد اونوقت فقط همسنگرای گرافیست ش میومدن دست مریزاد میگفتن. خب نامردی نیس؟تا حالا کجا بودیم؟ بابا بخدا آدم بزرگاش، حتی پدر و مادرهاشم گاهی وقتا نیاز دارن که ازشون تشکر و دست بوسی بشه. نه اینکه فکر کنی از نظر عاطفی محتاج جمله “دست تون درد نکنه” ی ما اند. اصلاً هم اینطوری نیس. آدم بزرگ ها و پدر مادر ها دوست دارند کاملاً لمس کنند که «تونستند وظیفه شون رو در قبال دیگران انجام بدند» همین. بقول حسین قدیانی عزیز دوست دارند گاهی اوقات کسی نازشون رو بخره. خلاصه این قدرهمسنگر ها رو دونستن و قدردانی کردن فقط مخصوص میثم و داداش حسین نیس! از همه بچه هایی که دارن کار میکنن باید ممنون باشیم و خودمون هوای همدیگه رو داشته باشیم. از اون وبلاگ های ساده با بازدید کم بگیر تا سایت های چشم نواز پُربازدید. مثلا یه نفر میره برای یک پُست از دلنوشت های زیبای حسین قدیانی صد بار نظر میده ولی یکبار برای هنرمندی ها و وقت گذاشتن بقیه بلاگرها یه دلگرمی ساده نمیده! خب این درسته؟ خداوکیلی نامردیه. درسته حسین داره علمداری میکنه ولی بقیه ی سیاهی لشکرا چی؟ اونا کشک اند؟ حسین اونقدر خاکی هست که اگه هیچ کسی هم نظری نده بازم قلمش وقف بیت رهبریه ولی بقیه که با یک نظر کوچیک، با یه دلگرمی پاکار میشن چی؟ بنظرتون کدومشون بیشتر دست مریزاد گفتن میخوان؟
    ——————————————————————————-
    آدرس وبلاگ ام رو نذاشتم که خالی الذّهن متن رو بخونید و کسی با ذهنیت ِخاصی برداشت نکنه.
    —————————————————————————————————————————

  34. سلام آقای قدیانی .
    یه بار سایت رو بستم و وا کردم پست اول عوض شده !!!!!!!!!!!!
    این بار چهارمه که نظر می دم.
    می دونم خیلی سرتون شلوغه می دونم انقدر مخاطب دارید که اگه هر کدوم بخوان ازتون خواهش کنن که به وبشون سر بزنید چی میشه!!! اما با عرض پوزش ازتون می خوام لطف کنید این یه بار رو به وب حقیر من سر بزنید.
    مثل اینکه نمیشه لینکتون کرد ولی ادرس وبتون رو هم نتونستم تو پست بزارم.
    تحریم بلاگفا تکلیفه؟
    من با زم عذر خواهی می کنم ولی خواهم می کنم یه سر بهم بزنید.
    بازم ببخشید.
    یا علی.

  35. توحید می‌گوید:

    وای خدایا
    چگونه به این زیبایی می نگاری؟
    حدود دو سه هفته ایست رو اوردم به مثلا مقاله نویسی و پیروی از دستورها و عمل هاش یا دستورالعمل هاش.
    می خوام بگم که جدا حالاس که می فهمم بابا، الحق و انصاف، قلمت جوهر دیگری دارد نه چون دیگران به رنگ مشکی..

  36. کوپه می‌گوید:

    حاج حسین یه روز از کربلا رفتن واسمون بنویسی عزیز…

  37. فاطمه می‌گوید:

    سلام
    چقدر قشنگ بود بازی قلمتون با این دل کوچیک ما.
    به امید دیدار دوباره

  38. مجتبی می‌گوید:

    داداشی ان شاء الله یک روز با امام خامنه ای و پشت سر امام زمان (عج) با بروبچه های قطعه ۲۶ بریم مکه و مدینه و کربلا

  39. سید احمد می‌گوید:

    عالی؛
    کولاک.
    محشر.
    ۲۰خط آخرش بی نظیره.
    ۲۰ خط آخرش حرف نداره.
    کیف کردم.
    احسنت بر داداش حسین بسیجیها.
    اینجا واقعا قطعه ای از بهشت است….

  40. طواف همچون نماز است با این تفاوت که در طواف می توانند سخن بگویند اما در نماز نه.
    سنن ترمذی ، ص ۱۵۳

    خداکنه زودتر این سفرنامه چاپ شه…انشاالله

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    التماس دعا
    یازهرا س

  41. داداش علی می‌گوید:

    حاجی انشائالله همیشه اینقدر میزون باشی فقط اگه جوهر قلمت سهمیه بندیه لطف کن همه رو با هم خرج نکن اگه آزاد جوهر میزنی هم روزی چند جلد بنویسی بازم کم نوشتی

  42. دلتنگ می‌گوید:

    سلام
    واقعا خدا حفظتون کنه
    و این قلم همواره مستدام باد…
    التماس دعا

  43. سید احمد می‌گوید:

    بازم میگم بسیار عالیه؛
    هیجانزده میشم از خوندن متنهاتون.

  44. پسرطلای می‌گوید:

    سلام .عالی بود.خیلی زیبا بود.افرین.اخر نفهمیدیم دشمنان تا کجاشون بسوزه.موفق باشی

  45. م.ر می‌گوید:

    سلام
    واقعا خسته نباشید
    بالاخره یه نفر همت و کارشو مضاعف کرد
    ان شاءالله همیشه همین قدر شارژ باشید
    ویژگی خوبی هم که داریداینه که بخیل نیستین اگه شارژ شدید دارید همه رو هم شارژ می کنید
    من و خانواده ام دعاگوی شما هستیم
    ان شاءالله به همین زودی برین کربلا
    یاعلی

  46. مهدی می‌گوید:

    فدای فدائیان آقا

  47. الف م می‌گوید:

    سلام حاج حسین ؟ خوبین انشاءالله ؟
    دلنوشتتون مثل بقیه نوشته هاتون عالی بود و به دل نشست .
    چه سعادتی که خونه خدا و حرم رسول الله و ائمه بقیعو زیارت کردین . دعا کنین قسمت منم بشه .
    فردا اگه خدا بخواد راهی کربلام . دعا کنین زیارت با معرفتی داشته باشم . لایق باشم دعاگوتون هستم . شمام از پدر عزیزتون بخواین برام دعا کنه تا عاقبت بخیر بشم . خیلی خیلی التماس دعا .

  48. ترنج می‌گوید:

    ای ول ای ول
    ما نیز در خدمتیم برادران

  49. طهورا می‌گوید:

    سلام قولا من رب الرحیم

    چقدر عالی شهد وصال را به همگان مینوشانی . حقیقتا سید شهیدان اهل قلم برایتان داعا کرده است داداش حسین که اینگونه ساده و صمیمی و در عین جمال و جلال مینویسی.
    لذت بسیار بردم.
    یا علی

  50. یکی از پروانه ها می‌گوید:

    سلام قال الصادق علیه السلام : ان الحسن بن علی علیه السلام حج خمسه وعشرین حجه ماشیا
    امام صادق علیه السلام فرمود :امام حسن علیه السلام بیست وپنج بار پیاده به حج رفت .
    خدا نصیب حضرت ماه وشما داداش حسین وخانواده محترمه ومادرگرامی بکند انشاالله به کوری چشم دشمنان

  51. محسن می‌گوید:

    خداازگناه این نوشته ات نگذره داداش حسین/تابستون پارسال رفتم حج یعنی بردندم/اینوکه خوندم انگاردوباره رفتم/همه چیز زنده شدبرام/ خداازین گناهت نگذره البته مثل گناه اهنگران

  52. ترنم می‌گوید:

    زیبا بود…………….

  53. بشری می‌گوید:

    با لحظه لحظه تعریف کردنتان از دیدن خانه کعبه، برایم مرور شد دیدن خودم…
    پارسال همین موقع ها بود که…
    زنده و از نزدیک، خانه اش را دیدم…

  54. هموطن می‌گوید:

    احسنت / احسنت / احسنت . هزاران افرین بر این قلم خدایی.

  55. عمار می‌گوید:

    توپه توپه

  56. صبا می‌گوید:

    آخی خدا٬این حاج حسین حکومتی با حاج صادق حکومتی با کارگردان حکومتی رفتن حج حکومتی!
    ایشالله قسمت همه):

  57. گمشده می‌گوید:

    دوباره سلام داداش
    یه سوال چقد دلت برای بقیع تنگه ؟چطور دل کندی از بقیع و مسجدالحرام و مسجدالنبئ؟
    هر وقت دلتنگ بقیع شدی وحالی بهت دست داد دعا کن همه جوانها عاقبت بخیر وخوشبخت بشن
    دعا ویژه یادت نره

  58. محسن می‌گوید:

    سلام برادر من روز اختتامیه طراحی یادمان حماسه َاشوراییان (۹دی) با شما آشنا شدم همون موقع که دلنوشته هات رو از پشت تریبون خوندی توفیقی بود که بیشتر با شما آشنا بشیم ځدا همه شما رو برای حضزت ماه نګه داره ما رو هم دعا کنید در ضمن ما در وبلاګ آنتی مثلثیزم مطالبی داریم که دوستان با مطالعه آنها بر ما منت خواهند ګذاشت

  59. حسین می‌گوید:

    سلام
    خیلی زیبا بود
    اجرکم عندا…

  60. abolfazl می‌گوید:

    سلام راسته میگن شما را هک کردند اومدی اینجا سایت ساختی ؟ خواهشن جواب بده

  61. seiyed mostafa می‌گوید:

    سلام خسته نباشید
    با تشکر از اطلاعات به روز شما
    یا حق
    {سید مصطفی}

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.