به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
سلام
حجتون مقبول
اول ایا؟
به به .بالاخره پست جدید.نخوندم هنوز.الان میخوام برم بخونم.
سلام داداش حسین
زیارت قبول
دارم دق میکنم از دست این سبزها
ای ول شما روز به روز دری بیشتر شبیه عمارمیشی
یه راهنمایی هم واسه ما کن
تو این جبهه فقط شدم یه تماشا چی
مخلص داداش
لعن علی عدوک یا علی و لعنت خدا بر دشمنان خامنه ای”.
می بینم که اولین نفری بودم که پست گذاشتم!!!!
کاش من هم سید احمد بودم
هــــــــــــــــــــی
سلام
همین جوریش منتظر سفرنامه ی حجت و نوشته های جدیدت بودم با این متنی که تو نوشتی فکرکنم تا زمان انتشار مطلبت باید رویای نوشتتو ببینم اغراق نمیکنم واقعا عاشق نوشته هات هستم
داداش حسین اگر یک وقت آزاد حتا ۱ دقیقه گیر آوردی یه سری به وبلاگ ما بزن آخه وبلاگ ما برای بسیج دبیرستانیه که چند ساله عده ای اونو متهم به بی دینی میکنند
الهیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
فدات شم دااشیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ولایت و ولایت پذیری نگین انگشتری است که در روز الست در عهد با حق متعال بر گرد قلب مؤمن کشیده شده است.
که: القلب حرم الله ولاتسکن فی حرم الله غیرالله.
اولین حرف از حروف حرف الف مبدأ جمله حروف مؤتلف
اولین حرف از نبوت حرف نون قلب نون واو آمده ای ذوفنون
اولین حرف از ولایت حرف واو قلب واو آمد الف ای کنجکاو
پس ولی قلب نبی و جان اوست قلب قلبش جان الله،سر هوست.
حجت ولاییت قبول، داداش حسین.
این اولین نظر حقیر(از تبریز) در وبلاگ داداش حسینمه.التماس دعا
یاعلی
سلام حاج آقا
خوش اومدی. زیارت قبول
خیلی خوش امدید و زیارت قبول
دو ماه قبل از انتخابات ۸۸ بود که قرار شد عمره دانشجویی بروم/به زعم خودم به دنبال دعایی بودم برای اولین بار دیدن کعبه/مادرم گفت بعد از دعا برای فرج ،دعا کن برای پیروزی دکتر در انتخابات که باند خاتمی بوی خیانت می دهند!!!
دعای خوبی بود…ولی راضی ام نمی کرد …با این که خیلی در این حال و هوا نبودم و لذت ستاره بودن برای حضرت ماه را هنوز حس نکرده بودم
ولی دیدم بهترین دعا برای اولین بار دیدن کعبه این است:”اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای حتی ظهور قائمنا المهدی”
لذت اولین بار دیدن کعبه مصادف شد برایم با اولین بار لذت عاشق ماه شدن
حج با پول بیت المال مزه میده نه؟؟؟
داداش حسین: من امتحان نکردم اما ظاهرا شما امتحان کردی؟! من با حق التالیف “نه ده” با پول بچه بسیجی ها به کتابم حج رفتم و افتخار می کنم اگر پولی که بچه بسیجیها بابت کتاب دادند نبود تهیه هزینه این سفر برایم مقدور نبود. افتخار می کنم که با حلال ترین پول ممکن با پول دوستان بسیجی ام به حج رفتم. دعای شان در حق من باعث دعوت خدا شد و پول شان هزینه سفرم؛ حرفی هست؟!
حاجی در اصل شما الآن وارد این فضای مقدس شدید.مقدمتان گلباران مبصر کلاس جمهوری اسلامی در فضای سایبر…
خصوصی.خصوصی.خصوصی.خصوصی.
چجوری بگم؟شرمنده به خدا.روم نمیشه ولی میگم دیگه.
حاجی خط ۱۴ آخر خط کلمه ی یکی مونده به آخر یک صحیحه.شرمسارم به خدا…
داداش حسین: ممنون اما عمومی!
جناب قدیانی باید دید آیا در این کشور اجازه کتاب نویسی و انتشار به همه داه میشه یا نه؟ ببخشید اگه از حرفم ناراحت شدید منظوری نداشتم
داداش حسین: البته که به همه داده نمی شه. مگه قهوه خونه مش قنبره؟! و اما شرمنده! شما عددی نیستید که من از حرفتان خوشحال و یا ناراحت شوم! تنها زحمت شما برای من این است که از این به بعد نظرات شما را تایید نمی کنم! البته از این کار منظور خاصی ندارم!
سلام داداش
زیارت قبول
سنگر من که…
یا علی
عجب ممیزی وحشتناکی داره اینجا!!!
داداش حسین: پس چی خیال کردی؟!
داداش حسین: بیا. اینم چند خط از دل نوشته فردایم. هنوز کامل نشده:
کوه به کوه نرسید، صفا به مروه نرسید اما آدم به حوا رسید در عرفات. آدم، حوا را شناخت در عرفات. در جده دیدم جده ما حوا، هوای مزارش شرجی است. مزار مادر بزرگ بشریت داشت زار می زد. در بندر همه به فکر بندری خوردن و بندری رقصیدن اند. این روزها شیطان دارد برای خدا رجز می خواند. خلیفه خدا در روی زمین حتی به خانه خدا هم رحم نکرده است…
خیلی قشنگ بود کلی حال کردم با نوشتت داداش
ولی خدا بده شانس از این به بعد با اسم سید احمد کامنت بذاریم نکنه بتحویلید ما را
با احترام و التماس دعای فراوووووووووووووووووووون
هو
از خوشحالی بال در میارم وقتی میبینم کسی رو که اینقدر آقا رو دوست داره.
همیشه سرباز باشید انشاالله
خییلی حال داد داداش . میدونی همیشه در باره قره العین چیزایی شنیدم اما گاهی با خوندن مطالب شما که هم اشکم درمیاد هم دلم خنک میشه لمس میکنم که حداقل یکی از مصادیق قره العین همین متنهای شماست . فکر سوغات آوردنن برای رهبر فقط به ذهنی خطور میکنه که به حق ولایی است . همیشه ولایی است .
یاد پرهای کفترای حرم اما رضا افتادم که ۵ سال پیش با خودم به یادگار آوردم و هر وقت دلتنگ آقام میشم بوشون می کنم . یه حسیه شبیه فالوده خوردن تو روزایی که به علت شدت گرما دولت ادارات رو تعطیل میکنه
هوالنور
سلام
حجکم مقبول.
خدا قوت
اولین باره که وبتون سر می زنم، دو روزه که کتاب نه ده به دستم رسیده، دارم مطالعه می کنم، عالیه. اصلا نمی شد فکر کرد که این مطالب زیبا و پر محتوارو یه برادر تقریبا ۳۱ ساله نوشته باشن! یعنی خیلی خیلی تجربه و مطالعه و.. نیاز داره.
با اجازه لینکتون کردم. از این به بعد مشتری پای ثابت مطالبتونم.
انشاالله موفق و سرافراز باشید
التماس دعا
یاعلی
الهم عجل لولیک الفرج
سلام داداش حسین
من نمیدونم چرا انقدر تهمت زدن و دروغ گفتن برای بعضی ها اینقدر آسون شده تا می بینن یک شخص ولایی توفیقی پیدا میکنه شروع میکنن تهمت زدن به اون شخص من نمیدونم چه طوری میخوان یوم الدین پاسخ گو باشند
داداش حسین ناراحت نباش این ارثیه که از پدر عزیزمون سید علی به تمام دوستداران و یاوران و فرزندانش میرسه
سلام علیکم . اجالتا حاضر تا برم بخونم .
منتظر نظرتان درباره
http://bahane.persianblog.ir/post/12/
هستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم برادر .
آقا از زندگی خود حتی از حج خود برای ما زده است. ما برای ماه چه کرده ایم؟ …عای بود داداش
تو حدیثی خوندم چند موقع هست که دعا مستجاب مبشه و یکیش وقتیه که بارون می باره
انشاالله امسال حضرت آفتاب طلوع خواهد کرد
اللهم عجل لولیک الفرج فی عامی هذا/اللهم ارزقنا تو فیق شهادة فی سبیلک تحت لواءولیک
سلام داداش حسین* گلم
فدات شم الهههههههههههی
بازم چشمامو بارانی کردی و دلمو هوایی !
ان شاءا… که دلت همیشه همینطور خدایی باشه و در طواف یار .
درسته داداشی جونم ، “خدا طواف بر گرد خانه اش را فقط به شرط پذیرش ولایت ولی اش قبول می کند”.
بی شک ، آن “پر” هم ، “رسید” قبولی حجت بود ….
سوغاتی نه از خانه خدا ، که از “خدای خانه”.
“یا حق”
راستی داداش از سمفونی مورچه ها چه خبر؟
انشاالله کی کتابش آماده میشه ؟ از روزی که رفتید به دیار یار منتظرم ببینم باقی ماجرا چی میشه .
۳۰ درصد باقی مونده این سمفونی زیبا تموم نشده آیا؟
داداش حسین: اول: سفر نامه را تمام کنم و بعد رمان را. سفر نامه دم دست تر است؛ نمی دانم رمان کی تمام می شود؛ خیلی کار دارد.
سلام به شما داداش حسین خوبم
دو روز پیش که از شما سؤال کردم : زمانی که هوای مکه بارونی بود شما کجا بودید و چیکار می کردید ؟ جوابم رو ندادید . راستش رو بخواید یه کم ناراحت شدم ، گفتم بازم داداشی ما رو تحویل نگرفت . اما الان با خوندن این پست فهمیدم که داداش جون ما جواب ندادن هاش هم از روی حکمته .
دیدید درست حدس زدم . توی اون هوای بارونی ، شما به فکر حضرت ماه بودید ! خوش به حال تون .
راستی ! فکر نمی کنم توی دنیا کسی باشه که به اندازه شما خواهر و برادر داشته باشه و بقیه داداش صداش کنند . شما کسی رو سراغ دارید ؟! ( البته به کوری چشم خفاش ها ! )
پس داداش ما از این نظر هم تکه !
سلام داداش
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم با حق التالیف ” نه ده ” رفتی حج
خوشحال شدم که منم تو سفرت سهمی داشتم
تازه من دوتا کتاب خریدم
چشم دشمنات کوووووووور
سلام
تو کیهان خوندم که مشایی در حال فشار آوردن به وزارت ارشاد برای دادن مجوز به یک خواننده لس آنجلسی برای براری صدور مجوز آلبوم و کنسرت در ایران است
اللهی ای مشایی جزای کارهایت پلیدت را در دو دنیا بگیری که این همه برای رئیس جمهور دردسر درست میکنی اما بدان و مطمئن باش در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم دوستداران رئیس جمهور به تو رای نخواهند داد
و آرزوی ریاست جمهوری را به گور میبری
و در آخر خدایا شر مشایی را به خودش برگردان و باطن او را به رئیس جمهور ولای مان بنمایان اللهی آمین
داداش حسین عزیز از شجاعتت کیف میکنم ،اتحق که به موقع بی ترمزی
برایت دعا میکنم عاقبت بخیر شی ،زیارتت هم قبول ،انشاءا..بارها و بارها با معرفت مشرف بشی
راستی داداش حسین* میخوام یه چیزی بهت بگم، که می دونم دیر نشده و همیشه وقتشه ! آخه با داداش حسینم* ، هر روز خدا ، روز “قلم” است.
* * *روز “قلم” بر “سالار اهل قلم” مبارک* * *
“حج قلمت قبول ، سااااااااااااااااااااااااااااااااالار”
بابا میثم هم دوئل رو بست که
آقا حسین به خدا بزرگترین فتنه اینه که ما فکر کنیم فتنه تموم شده .
شما که با ایشون ارتباط دارین این حرفا رو بهش بزنید .
نکنه شما هم می خوایید برید ؟
داداش حسین: میثم غلط کرده! با او صحبت می کنم و به زودی بر خواهد گشت. میثم به شدت به چیزی از جنس یک مسافرت یک آرامش روحی چیزی مثل همین حجی که من رفتم نیاز دارد. من میثم را از خودم بهتر می شناسم؛ چیزی در دلش نیست. الان بهترین حمایت از میثم خرید کتاب ایشان است. به هر حال میثم هم این چند وقت خیلی اذیت شد و اغلب هم توسط دوستان!
دشمنان بدانند اگر از سرهایمان کوه ها بسازند، فرزندانمان هرگز در کتاب تاریخ خود نخواهند خواندکه خامنه ای تنها ماند.
سلام .روح بابات شاد.
سلام حاج داداش حسین
حجکم مقبول
بابا می گن آدم بره و بر گرده دیگه طاقت ظلم رو نداره راسته
ثانیه هایی با نوشته تون اشک ریختم
دلم برای غریبی آقام می سوزه و کیه که درک کنه این غربت رو
ضمنا حاج داداش ما رو اونجا به یاد داشتی یا نه؟
سلام داداش
ان شاالله زیارتتون و دعاهاتون که میدونم خیلیش در حق نظام و رهبرمون بوده مقبول درگاه خداوند قرار بگیره..
داداش من هنوز از عدم وحدت نیروهای خودمون تو جبهه سایبری شاکی هستم، اینجوری خیلی از نیروها داره هرز میره.. آخه مگه جنگ نیست؟ مگه تو جنگ ما قرارگاههای هماهنگی نداشتیم؟ پس چرا اینجا باید فرق کنه؟ آیا بدون داشتن قرارگاههای قدس، فتح، نصر و کربلا خرمشهر آزاد میشد؟
آیا بدون وحدت و هماهنگی ما قادر خواهیم بود سنگر اینترنت را از لوث وجود دشمن پاک کنیم؟
و متاسفانه این در حالیه که وحدت دشمن پیرامون باطل خودش رو به وضوح میشه دید..
ممیزیت رو عشقه داداش
سلام حاجی داداش حسین
داداش ۲ هفته است از تشنگی نوشیدن نوشته هایت داریم هلاک می شویم حالا میای فقط یک جرعه به ما می دی . باشه ما که صبر کردیم . یک امروز هم روش 🙂 .
سلام حاجی
از ته دل خوشحال شدم که بالاخره قطعه از بهشت توسط باغبون اصلیش ، آپلود شد.
منتظریم تا ببینیم تاثیر این سفر روحانی روی قلمتان…
التماس دعا
یا حق
سلام داداش حسین
یه پیشنهاد دارم : به نظر من اکثر بازدید کنندگان سایت و کسانی که نظراتی رو در مورد پست های مختلف می نویسند از طرفداران پروپاقرص قطعه ۲۶ هستند . البته گاهی ممکنه بچه ها چیزهایی رو بنویسند که به مذاق ماها خوش نیاد و ناراحت بشیم . ( برای مثال هادی ) – که خیلی به ندرت ممکنه حق با اونها هم باشه –
اما درمورد اونهایی که واقعاً دارن اشتباه می کنند ، از اونجایی که هر انسانی جایز الخطا هست و احتمالاً اونها هم نیت بدی ندارند و ممکنه از بچه های نوجوان و کم سن و سال هم باشند . پیشنهاد می کنم با اون قلم زیبایی که دارید جوری جوابشون رو بدید که ناراحت نشن و از سایت قهر نکنن .
البته به نظر من قطعه بیست و ششی های واقعی از در هم که بیرونشون کنید از پنجره وارد می شن و با یه اسم دیگه می یان نظر می ذارن .
ولی کسانی که با غرض ورزی مطلب می نویسند و به قول معروف با نیش قلم شون می خوان به سایت ضربه بزنند ، اینها حسابشون جداست . اینها رو ، ما هم قول می دیم که توی سرویس کردن دهنشون به شما کمک کنیم .
سلام داداشم، حجت قبول باشه، چقدر خوبه این کافی نتی که من نشستم خلوته و کسی اشکای منو نمیبینه، داداش اول که اومدم اینج ا به خودم گفتم چقدر دلم تنگه داداش حسینه اما الان بعد از خوندن مطلب دوباره سر دلتنگیم برای آقا باز شد، داداش منم خیلی وقته که شنیده بودم آقا حسرت دیار یار را دارند، در عالم بچگی به خودم قول داده بودم که یه روزی ان شاالله این خواسته آقارو عملی کنم
داداش الان گریه امون نمیده چیزی بنویسم اشکم نمیذاره خوب ببینم، میرم ان شاالله چند دقیقه دیگه برمیگردم
حجتون قبول!
سلام حاجی داداش جون
ایشالا ما رو هم دعا کرده باشی
چه خبر از مورچه ها ؟؟؟؟
رمانت به کجا رسیده حاجی ؟؟؟؟
یا علی دلاور
سلام داداش حسین حجتون قبول
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود
اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائمااز اشک شسته بود
برسنگ قبر من بنویسید این درخت
عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود
برسنگ قبر من بنویسید کل عمر
پشت دری که باز نمیشد نشسته بود
شعری برای قبرم
سلام حاج حسین آقا
حجکم مقبول آقا جون
حاجی احرام دگر نه ببین یار کجان…(با لهجه شیرازیو)
راستی در باره مرحوم روح الامینی من فکر می کنم بنده خدا رو بی خودی از جلوی خونش دستگیر کردن ولی بعد از دوستان پرسیدم (ر.ش.) فرمودن که انگار اونایی که بردن کهریزک همشون اعتراف کرده بودن
در هر صورت بنده خدا به ناحق کشته شد ولی خب به قول شما شهید نیست
ولی حالا شما هم اینقدر به اینکه مجرم بوده گیر نده
گناه دارن باباش و داداشش
ان شا الله که خدا همه رو به راه راست هدایت کنه
سلام. صبح به خیر.
حقیقتاً قدر این سوغاتی ارزشمند و قیمتی رو هیچکس نمی دونه به جز خود آقا.
راستی، برام دعا کردید؟ رودربایستی نکنیدا. اگه یادتون رفت عیب نداره. بگید. ناراحت نمی شم. جدّی می گم. چون اونقدر ستاره های پرنور اینجا هستن که منِ چراغ موشی این وسط گمم! فقط توروخدا نگید که سفارشمو فراموش کردید!!!
آها! اونی که در جواب …(یادم رفت کی بود!) فرمودید به یه شرطه همچین حرفی زدید و اون تشکّر کرد، جدّی بود؟ اگه اینطوره خیلی باحال بود. به افتخارتون برای همچین کار قشنگی دست زدم(که اونجا هم دست از سر این گور به گور شده ها برنمی دارید) و کلّی هم خندیدم. البتّه خنده م به خاطر نفهمی اون فک و فامیل شیخ بی سواد بود(همون شرطه هه!)
و امّا یک پیشنهادی در مورد کتاب نه ده دارم که هر موقع سرتون خلوت شد(این یک رؤیاست!) خدمتتون عرض می کنم.
و…
وای، باز دوباره شروع شد! البتّه تموم نشده بود که بخواد دوباره شروع بشه. این تهمت ها و چرت و پرتا.
آقای گمراه که اسم خودتو گذاشتی هادی، هزینۀ سفر حجّ داداش حسین بسیجیها رو مادر یه شهید پرداخت کرد با اون دعایی که در حقّشون کرد و از خدا خواست که این سفر رو قسمتشون بکنه. بیت المال رو رهبران فتنه گر شما دارن می خورن و روز به روز هم شکمهاشون با این حرام گنده تر می شه و دیگه به مرحلۀ انفجار رسیده و گردنشون از کرگدن هم کلفت تر شده. همونایی که دسترنج پدرای دانشجوهای دانشگاه آزاد رو میچاپن و دانشجوی رشتۀ کامپیوتر باید درس مبانی اینترنت رو بدون اینترنت پاس کنه و دانشجوی شیمی رنگ آزمایشگاه رو نبینه و اگه هم می بینه با ناقص ترین وسایل و الی آخر، اون وقت این پولها رو هزینۀ فتنه انگیزی و شورش می کنند و بسیجیان خامنه ای رو به شهادت می رسونن. بعد پشت کارت دانشجوییمون هم به دروغ می نویسن شهریه ای که ازتون می گیریم خرج خود دانشگاه می شه! پس کو؟ به جای اینکه به یه بسیجی که پولش حلال حلاله بگی حج با پول بیت المال مزه میده، برو به اون توله سگای فتنه گر بگو ویلاهای فلان قبرستون و بهمان جهنّم رفتن با پول بیت المال و پا گذاشتن روی خون شهدا مزه می ده، نه؟ اف بر شماها که رهبران فتنه گرتون سرتون کلاه گذاشتن به چه گشادی و حالیتون هم نیست.
حاج حسین قدیانی، فرزند شهید والامقام اکبر قدیانی، حجّکم مقبول، سعیکم مشکور. التماس دعا
عالی!
سلام داداش حسین
زیارت قبول
انشاالله با آقا بریم کربلا
سلام حسین جان. زیارتت قبول… دلمون تنگ شده بود برای دلنوشته هات……. انشاءالله با انرژی مضاعف در سال همت مضاعف، چشم فتنه گرها رو مضاعف کور کنی. یا علی
دوباره سلام،
داداش حسین یه مشکلی وجود داره که عاجزانه درخواست میکنم تا تبدیل نشده به یه بحران ملی زودتر حلش کنید
آخه داداشی اوایل آشنایی با شما یکی از دوستانم میگفت این آقای قدیانی که حدودا دو برابر ما سن داره ما بالاخره باید چی صداش کنیم؟ داداش حسین یا بابا حسین؟
داداشی حالا این به کنار، الان چی بگیم ؟ داداش حسین یا حاج حسین؟
داداش حسین: یعنی شما ۱۵ سالتونه؟!!
بسم سلام
خسته نباشی داداش جان
آقا از زندگی خود حتی از حج خود برای ما زده است. ما برای ماه چه کرده ایم؟…
کیف می کنم وقتی می بینم نوشته هات رو ، پر از بصیرت
با این یه جمله صدها معنی رو بیان کردی .
قلمت منور به نور مدینه ، معطر به عطر بقیع بوده و حالا بیشتر شده .
به قول بر و بچه های جنوب
دمک حــار به ذکرالله (دمت گرم به ذکر خدا)
عزیزی برادر
سلام . داداش نمی دونم چرا این چند وقته که رفتی و نبودی حس کردم تو دنیا هیچ چیز همیشگی نیست پس ما باید قدر اونها رو بدونیم تا از دستشون ندادیم . انشا الله همیشه لا اقل تا وقتی زنده ام بتونم نوشته های بی ریا و خالصانه ات را بخوانم . یه جایی دیدم ریا مثل یه لکه ی نجاست هست که اگه توی زلال عمل صالح بیفته کل اون رو نجس می کنه . خدا رو شکر که نوشته هات بوی عطر زلال اخلاص رو می ده .
عجب جوابی به هادی دادی . دمت گرم .
هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
ببین هادی چشمهای کورت رو باز کن ببین چه جور بعضی ها کل مملکت رو می خواستن قورت بدم و اما خدا نذاشت . پول حج داداش حسین رو به رخش می کشی ؟ برات متاسفم . یه موی داداش حسین رو نمی دم به کل دنیای شما . داداش نوششششششششششششششششششششششششش جووووووووووووووووووووووونت . انشا الله هر چی می خوری گوشت به تنت بشه ( یه ذره چاق بشی !).
راستی داداش این قدمگاه شهیدان است با صدای حاج منصورو رو در آوردم و صبح تا شب گوش می دم عجب نواییه آدم دیوونه می شه !
داداش
تو مطلب “سخنرانی قابیل و ریغو در همایش حزب مشارکت” تلافی این چند وقت که نبودی رو خیلی خوب برا فتنه گران درآووردی .
به بهترین نحو ممکن همه رو با هم لوله کردی .
فقط اگر میشه به این دوستان “وطن امروز” بگو سایت روزنامه رو زودتر آپدیت کنن . خیلی دیره ساعت ۹ صبح . بهشون بگی هاا .
داداش این عکسه رو . آقا چه خوش تیپه ماشاالله . کور شه چشم حسود
ماشا الله
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=photo&albumId=837&img=16559_834.jpg
سلام حاجی داداش…..
اوضاع مرتبه انشالا؟
اگر جویای احول ما باشی ملالی نیست جز دوری شما.
نمی شد این مطلب خطاب به آقای روح المینی رو یه جور دیگه بنویسی ژ-۳ جان….
(قربون مرامت پای این کامنت من با خط درشت سیاه ننویسی که :تنها زحمت شما برای من این است که از این به بعد نظرات شما را تایید نمی کنم!.کلا غلط کردم اما این بنده خدا روح المینی از کسانی بود که خوب تو پوز ضدانقلاب زد…)
جان من
من بمیرم
یک سری به اینجا بزنید
کلی می خندید —ویژه سبزها—-
http://sepahanfc.persiangig.com/document/chiz.swf
در ضمن چرا هی می گی این سران فتنه باید اعدام شوند؟حیف نیست طناب دار برای سگ خرج شود؟
بذار این طناب ها خرج حداقل چند تا قاچاقچی بشه…..
سلام
زیلرت قبول داداش حاجی
سوغاتی چی اوردی برامون؟
البته هیچی بالاتر از این نیست که برای سلامتی و ظهور مولا دعا کرده باشی
.
.
.
. آقای جمعه های غریبی ظهور کن
دهلیزهای شب زده را غرق نور کن
آقا چقدر ناله زنیم و دعا کنیم ؟
یا بازگرد یا دل ما را صبور کن
روزی اگر که آمدی و عاشقت نبود
یک فاتحه نوازش اهل قبور کن …
سلام داداش حسین ( حاج حسین ) 🙂
حج شما مقبول و سعی شما مشکور اخوی
بسیار زیبا و تأثیر گذار نوشتی
خوش به سعادتت حاجی
حس قشنگی داشتی و تعریف زیبائی هم داشتی از اون حست
خیلی محتاج دعای شما پروانه ها هستم 🙂
همیشه سلامت و تندرست و پایدار باشید
سلام قولا من رب الرحیم
داداش حسین خوش امدی . زیارت قبول برادر
دلملن برای نوشته های ولایی و کوبنده تر از پتک و بران تر از شمشیرت تنگ شده بود.
چه سوغاتی خوبی برای ماهمان آوردی ؟ فقط یک سوال : برای ماهمان و به نیابتش گرد حرم طواف کردی؟
یا علی
داداش مگه چیه خب ما دهه ۷۰ به دنیا اومدیم دیگه
نکنه مثل اون رزمنده هایی که به دلیل سن کمشون بهشون اجازه حضور تو جبهه رو نمیدادن اینجا هم برای زیر ۱۸ سال ممنوعه؟ داداش جدیدا محدودیت سنی گذاشتی؟
راستی داداش چه خبر از رمان؟؟؟
یکی نیست بگه بچه تو هنوز نه ده دستت نرسیده
(میترسم از هول حلیم بیفتم تو دیگ)
چرا برای سهولت خرید کتابت تو شهرستان ها یه فکر اساسی نمیشه؟ پشت پرده ای تو کاره؟ بدخواه مدخواه داری؟
صبر کن داداش اینجا یه امری فکر میمنم داره مشتبه میشه(جمله ام درسته؟)
داداشی شما که ان شاالله منو با کس دیگه ای اشتباه نگرفتی؟ بابا به جان خودم اولین باره که براتون کامنت میذارم، البته خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی وقته که مطالبتونو میخونم ، از اون وقتایی که هنوز بلاگفا بودین، ولی چون خونمون جاییکه اینترنت نداره به خاطر همین من هر چند روز یه بار میام اینجا و همه مطالبو با هم میگیرم، ببین من چقدر بچه خوبیم الان به عشق ماه و ستاره هاش حدودا ۱۴ کیلومتری راه اومدم تا این کافی نت
ای وای ریا (دوستاحوزوی من توصیه کردن به جای تف تو ریا بگیم ای وای ریا که یه وقت زشت نباشه)
داداشی یه لحظه یاد اون موقعا، (مخصوصا شبا) افتادم که جلبکا میومدن اینجا و من تو خونه فقط میتونستم براتون دعا کنم، بعد فردا صب که میرفتم کافی نت چقدر حسرت میخوردم
…………..
داداش حسین: ممنون از شما و آن سلامی هم که گفتید رساندم.
سلام
زیارت قبول
خوشا بسعادتتون
سلامتی و سربلندی و نابودی دشمنان سید علی عزیزمان دغدقه هر روز عاشقان دین و ولایت است
به امید ظهور حجت حق
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیت والنصر
اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه
پر
پرواز
سر
سرباز
شب جمعه
زاهدان
مسجد
کمیل
شهادت
اللهم ارزقنا…
وحالا شهادت از جنس شهادت زینب و سجاد است…
شکرا لله
سلام
لعن علی عدوک یا علی و لعنت خدا بر دشمنان خامنه ای”.
به به
خیلی حال داد
داداش از شرطه ها چه خبر؟
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
سلام
حجکم مقبول
بنویس که بگو که نفست بوی بیت الله الحرام می دهد و بنویس بیشتر برای حضرت ماه و غریبیش
یا علی
سلام زیارت قبول.امیدوارم این توقیق نصیب همه بچه های ولایی بشه.
برادرقدیانی قبلا پیشنهادی داده بودم مبنی برگسترش وبسط این جمع ولایی درخارج ازمحیط اینترنت تااین جمع ولایتمدارنمودوبروزباشکوه خودرانمایش بده.اتحادوانسجام وایجادروحیه بیشترماحصل این اقدامه.فکرمی کنم حامیان گفتمان قطعه۲۶که رکوردبازدیدرادرفضای مجازی رقم زدندپتانسیل ایجادیک جریان اصیل ولایی رادرمحیط های عمومی دارند.حضورمنسجم وشناسنامه داردراجتماعات وراهپیماییهاوبرپایی گردهماییهایی باپریودزمانی مشخص حرکت تاثیرگذارتری ازانچه هست ایجادمیکنه.
اقای قدیانی این پیشنهادشعاری واحساسی نیست وفکرمی کنم ارزش بررسی راداشته باشه.
دوستتان دارم به خاطرمراقبتی که به قلم خودداریدوحرمتی که به پدرشهیدخودقائلید.
باسلام مجدد!
راستی منتظریک متن ازشمادرخصوص شهید فهمیده سیستان(شهیدگلدوی)هستیم.اومایه افتخارتمام مردم ایران علی الخصوص بچه بسیجیهاست.امیدوارم اقدام فداکارانه اووتبلیغ این اقدام توسط ارزشی نویسان قسمتی ازجریان مسمومی که بسیج راچنان ترورشخصیت کردکه شهیدانی چون غلام کبیری وذوالعلی نصیبشان غربت وبی مهری است درانفعال قراربگیره .از صداوسیمانمیشه زیادتوقع داشت اماشماودیگردوستان همسومطمئناازخجالت جریان سبزلجنی که بسیجی راضدمردم معرفی میکنه درمی ایید.مامنتظریم!
میشه تو جواب من یه نقطه بذاری من عقده ای نشم !!!!!!این اخرین درخواست یک محتضره
داداش حسین: نگو اینطوری!
سلام داداش حسین
امروز خیلی مزاحم شدم ، ببخشید .
در مورد مطلب و نظر قبل خودم یه پرانتز باز می کنم . هنوز هم سر حرفم هستم و می گم که نباید همه بچه ها رو با یه چشم دید .
اما مثل اینکه در مورد هادی اشتباه کردم . چون من فقط یکی از نظراتش رو خونده بودم . الان که نظر بچه ها رو مرور می کردم به نظر اولش برخوردم و دیدم واقعاً بوی نیش و کنایه داره و محاله که بدون غرض ورزی باشه .
ببخشید از اینکه زود قضاوت کردم .
گفته بودم اونهایی که از روی غرض ورزی بخوان چیزی بنویسیند رو با همدیگه دهنشون رو سرویس می کنیم : پس در جواب هادی ( اونجایی که نوشته بود حج با پول بیت المال مزه می ده ؟ ) باید بگیم : آره واقعاً مزه می ده . ماها پول مکه مون هم مثل پول ساندیس مون از پول بیت الماله . حرفی هست ؟! تا کور شود هر آنکه نتواند دید .
سلام حسین جان
زیارت قبول برادر
دلم برات تنگ شده بود.
خدا بابا اکبر رو بیامرزه.چقدر دوست دارم یه بار از نزدیک ببینم
به امید اون روز
سلام حسین جان
زیارت قبول برادر
دلم برات تنگ شده بود.
خدا بابا اکبر رو بیامرزه.چقدر دوست دارم یه بار از نزدیک ببینم
به امید اون روز
راستی به داداش میثم هم بگو ما همه جوره دوسش داریم.کتابش رو هم روی سر میذاریم،بهش بگین نره و با رفتنش دشمن رو شاد نکنه
خوش به حال شما که رفتید حج
خوش به حال همه ما که حضرت ماه رهبر ماست
سلام
به ین میگن سوغاتی خانه دوست
وقتی به ضیافتی دعوت میشید صاحب ضیافت فکر همه جاشو میکنه .
خدا حضرت ماه ما رو خیلی دوست داره و همه جوره هواشو داره . تا کور شود هر آنکه نتواند دید .
از خداوند برای ایشون طول عمر باعزت میخوام .
و برای شما هم که به فکر ایشون بودید سلامتی .
آقای هادی آقا خان احتمالا قاجار
۱- این همه سال مه با پول بیت المال رفتند حج و برگشتند شما کجا بودی شازده ؟
۲- مگه ما مردیم که داداش حسینمون بخواد با پول بیت المال بره سر کوچه ، چه برسه به حج . مگه نمیدونی داداش حسین ما از نسل علی است . البته احتمالا علی (ع) رو هم نمیشناسی . یه تحقیق کن ببین حسین ابن علی با کدوم پول رفت کربلا . خیلی مهمه یادت نره .
۳- داداش حسین یک اشاره کنه خودم پول سفرش رو میرزم به حسابش تا دوباره بره . شما نگران بیت المال نباش . ما هنوز نمردیم .
۴- ادای احمدی نژاد رو هم درنیار . هر وقت معلوم شد توی این ۱۶ سال با بیت المال چی شده اونوقت ما هممون همه ستاره های حضرت ماه ، منبع و منشا پول حج و … مون رو اعلام می کنیم .
نبود …………………………
یک بار دیگه هم گفتم،چه لذتی داره آقا را دوست داشتن،اینکه در زندگیت بزرگمردی را دوست داشته باشی که با همه فرق میکنه حس عجیبی داره…
سلام عزییییییییییییییییییز دلم.
الهی دورت بگردم.
چقدر دلتنگ نوشته هات بودم.
عالیه؛
حرف نداره.
این اشکها از رو غم نیستها؛از عشقه.
عشق به حضرت آقا و ستاره پر نورش داداش حسین بسیجیها.
معرکه ای.
راستی حاج آقا به چرت و پرتهایی که این یارو ( هادی ) گفته اهمیتی ندید بابا .. حالا فکر میکنه که عددیه .. بره بیت المال خوری رو از جناب باغ پسته و جاسبی بپرسه . شاید اونها بتونن براش معنی کنن .
دیگه مزخرفات اینچنینی رو تایید نکنید .
باتشکر
“حج، بی ولایت خامنه ای هیچ فرقی با بت پرستی ندارد. خدا طواف بر گرد خانه اش را فقط به شرط پذیرش ولایت ولی اش قبول می کند.”
کاش بعضی ها می تونستند معادله به این سادگی را بفهمند.
حیف
سلام خدمت داداش حسین ، حجکم مقبول از شما که به فرزند شهیدبودن افتخار می کنید واینکه راه ویاد ان بزرگواران را در جامعه گستزش می دهید ممنون چرا که با این کاراخلاق شهدا را که در واقع مطابق اسلام وتشیع است مثلا حاج سیداحمد را ترویج می دهید این کوچک از خدا می خواهم همانطور که شما به فکر سوغات رهبر بودید خودتان را هم با حضرت ماه تا ظهور یار برای ان حضرت نگه دارد.به کوری چشم دشمنان انشاالله
سلام داداش حسین . خیلی خوشحالم که به سلامتی برگشتید .
به نام حی سبحان
ای قوس کمان مهر و مه ابرویت
چشم و دل ما ولائیان بر رویت
قائم به زمانی و نگاهت نیکوست
صلوات بر آن دو نرگس خوشبویت
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
میدانم آقا، رهبری این ملت درد دارد، درد است. ببخش ما را.
یا علی مددی
انا مجنونالحسین یا ثارالله
حاج حسین آقااگه خیلی ازت تعریف نکرده باشم وچشمت نکنم که واقعاتعریف کردنی هم هستی فکرکنم بهترین هدیه ای که می تونه آقاروخوشحال کنه به سلامتبرگشتن خودته که الحمدلله این امرمیسرشد
سلام
حجکم مقبول
آخ عجب حالی خدا داد به ما که وقتی حاج حسین قدیانی با دیدن خانه خدا واسه سید علی خامنه ای مون دعا کرد از دل آسمون و از چشم خودش بارون اومد.اصلا من مطمئنم از بابت استجابت این دعا.خدا شکرت که خامنه ای رو داریم.
خیلی قشنگ بود کلا ولی من با دو تا جمله ات خیلی حال کردم :
۱- به خدا گفتم: کوچکی من را نگاه نکن، به بزرگی دعایم نگاه کن. بگذار ما پیوند ماه و خورشید را ببینیم.
۲ – خامنه ای، علی نیست اما افتخار علی در این زمانه خامنه ای است.
می دونستین ۲۴تیر که امسال مصادف شده بود با میلاد امام حسین(ع) سالگرد تولد رهبر بود؟! من خیلی قبلش تو سایت رهبر عکس شناسنامه رهبرو دیده بودم و می دونستم ولی برادر شما مکه بودین و نمی تونستم بهتون بگم.حالا اگه خواستین یه متن برای این تقارن قشنگ بنویسین. البته جالبتر بود که تولد رهبر با تولد ابالفضل(ع) یکی می شد؛ نه؟!هرچی خدا بخواد
سلام داداش حسین جون
حج قبول
دلم برات تنگ شده بود
فکر نکنی فقط برای حضرت ماه سوغاتی اورده بودیا
از اون «پر» چیزی هم به ما رسیدا
دستت درد نکنه
لعن علی عدوک یا علی ، خاتمی و موسوی و هاشمی – البته ما شیخ احمق رو دوست داریم
زت زیاد
زیبا بود بسیار . امروز سر کلاس گلشن راز به مصرع جالبی رسیدیم (جناب کبریایی لا ابالی است!) درتفسیر لا ابالی به حدیث قدسی استناد شد که می فرماید: اگر کسی اهل ولایت باش لا ابالی عن معصیته واگر اهل ولایت نباشد لا ابالی عن طاعته! همینطوری گفتم شاید برایتان جا
زیبا بود بسیار . امروز سر کلاس گلشن راز به مصرع جالبی رسیدیم (جناب کبریایی لا ابالی است!) درتفسیر لا ابالی به حدیث قدسی استناد شد که می فرماید: اگر کسی اهل ولایت باش لا ابالی عن معصیته واگر اهل ولایت نباشد لا ابالی عن طاعته! همینطوری گفتم شاید برایتان جالب با شد . بعنوان هدیه ی بعد از حج بپذیرید!
سلام علیکم . برادر تند که میری دودش به چشم ما میره دیگه . من این متن رو جا انداخته بودم تازه الان فرصت کردم بخونم . با ۲ روز تا خیر . یعنی ۲ روز ضررکردم و از باقی ستاره ها عقب موندم .
باز هم سلام
البته حج قبولی گفتن ما تأیید نشد
خوبیش این بود که خوانده شد ، هدف هم عرض ارادت به شما بود و بس
باز هم حج شما قبول و سعی شما مشکور حاج حسین 😉
پاینده باشی اخوی