وقتی شیپور جنگ نرم نواحته شد،مرد از نامرد شناخته شد و “طعم ساندیس” شکوفه زد و میوه داد درخت طیبه بصیرت. ۸ سال دفاع مقدس بهترین مجال بود برای بسیجیان خمینی تا نشان دهند مردند و اهل درد و ۸ ماه دفاع مقدس بهترین جلوه بسیجیان خامنه ای بود. نسلی که “میثم محمد حسنی” فقط یکی از آنهاست در روز و در “فضای خیابان” می خروشید علیه حرامیان که حتی به خیمه عباس هم رحم نکردند و در شب، در خلوت شب، در دل سکوت، رزمنده می شد این بار در “فضای سایبر”. بیم ندارم اعترف کنم نسل ما یک دستش “علم” بود، یک دستش “قلم”. من از جنگ بدم می آید ولی از همت و باکری خوشم می آید. من از جنگ نرم، از فتنه، از آشوب، از نامه سرگشاده، از جام زهر، از جور دهر، از آزگاری روزگار، از بی عمار شدن حضرت آموزگار، از شعار جمهوری ایرانی بدم می آید اما از این نسل عاشورایی، از این ستاره های درخشان ماه تابان خوشم می آید. چه پیچیده بود فتنه و چه خواب بدی دیده بودند برای ما. خیال کردند “علی” تنهاست و اینجا کوفه است. نماز خواندند اما در مسجد ضرار. تکبیر فرستادند اما با تکبر. اذان گفتند اما بی اذن خدا. روزه خوردند اما در روز قدس. ماهواره را بسیج کردند علیه بسیج. سیمشان را وصل کردند به BBC و “میثم، میثم – عمار” را از پشت “بیسیم” خنجر زدند. دوست بودند اما دستشان “قرآن ناطق” نبود. در دست دشمن بود دستشان. اجاره داده بودند چشمشان را به نگاه دشمن. حلقومشان را به صدای آمریکا و سینه شان را به کینه خصم. هضم این نکته دشوار است اما جملگی در “خط امام” بودند و بسیار با پیر جماران عکس داشتند. ملاک تعداد عکس های آدمی با امام نیست. ملاک، پلاک شهداست. ملاک، این است که پلاک خانه “انقلاب اسلامی” را دشمن نصب نکند. ملاک حال فعلی افراد است که به خوبی در کتاب “طعم ساندیس” تصویر شده. “میثم محمد حسنی” جوانی است همواره در حال “دوئل”. دو دل نیست در انتخاب میان “تاریکی” و “نور”. سرباز سپاه ماه است و دلداده روشنایی. دیده ام بی تابی اش، بی خوابی اش را در خط مقدم اینترنت. میثم “طرح” نمی زند، دم در “نی” می زند و از “طعم ساندیس” دم می زند. میثم یکی از خیل عظیم ستارگانی است که در “نه ده” ساندیس جمهوری اسلامی را نوش جان کردند و نی اش را فرو کردند در چشم شب پرستان. نوشتم این چند خط را برای این “طراح ماه” که گاه ناگزیر است طرحی بزند از شب تا نشان دهد چهره حقیقی خروج کنندگان از شعاع نور را. دور و دراز است و پر رمز و راز، “دیرینه دوستی” ام با میثم اما کامل نمی شود این خطوط اگر گرامی ندارم یاد بانویی را که فداکارانه به میثم اجازه داد از وقت متعلق به زن و زندگی اش بزند و برای ما طرح بزند. صبر همسر میثم را باید ستود که بی او میثم، تاریکی از لوح سپید نمی زدود.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
خیلی جالب، ایول
عالی بود.
بی صبرانه منتظر کتاب داداش میثم هستم.
راستی داداش حسین جات خالی امروز یه ساندیس نی دار خوردم.
افرین داداش حسین گرچه دلم شکسته ازتون اما عالی بود.
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام دادش حسین خسته نباشی.خیلی قشنگ معرفی کرده بودی داداش میثم رو.
راستی بچه ها این جا کسی خبر نداره چرا وبلاگ آنتی مضحک مسدود شده؟؟؟هرکه میدونه خبرم کنه.ممنون
یا حق
سلام داداشی عزیز
خسته نباشی
عالی بود
راستی تا حالا فکر کردی که چه اسم قشنگی داری ( حسین ) به این اسمی که روت گذاشتن افتخار کن و بهش بناز که حقا خوب اسمی روت گذاشتن .اگه کار بابا اکبرته که ایولش بیشتره
خلاصه ما کوچیکتیم داداش حسین
میگم خوبه گاهی وقتا بپرسی علی چرا ان دلت که هرو روز می شکند شکسته است از نو نه؟؟؟؟؟
فرید جان گیر نده به داداش.
خوب سرش شلوغه فقط می رسه تایید کنه.
منم اولا خیلی انتظار جواب داشتم ولی بی خیال شدم. اگه داداش بخواد جواب همه ما رو بده ۲۴ ساعت هم کم میاره.
سلام حاج حسین
دستت درد نکنه
قشنگ بود
تازه اینبار چشمامون هم بخاطر زیاد بودنش درد نگرفت 🙂
اذرخش عزیز خوب می دونم که سرش شلوغه اما حالا هم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من خیلی متوقع هستم دیگه چه کنم؟می دونی چقدر واسه داداش کامنت گذاشتم دور از حضور داداش سنگ بود دلش به حالم می سوخت داداش حسین که جای خود دارد قربون شکل ماهش برم الهی.
الهی بمیرم. چقدر دلت پره تو. :))
مطلب کامل آنچه قول داده بودم:
درد دلی با حسین قدیانی…
لینک:
http://culture-engineering.blogfa.com/post-127.aspx
هر که ماه بنی انقلاب را دوست بدارد… عزیز می شود…
داداش حسین یه سر به وبلاگم میزنی وظلومانه ومعصومانه می خواهشم ازت.
بسیار عالی.
آقا میثم یک هنرمند واقعیست و ما به ایشون ارادت داریم.
خدا نگهدار همه این ستاره های پر نور باشه.
واقعا تقدیرتون از همسر آقا میثم هم نشانگر شخصیت شماست داداش حسینم.
خدا شما و آقا میثم رو برای ما و خانواده های محترمتون حفظ کنه.
تشکر از همسر میثم برای فداکاری و ایثارش خیلی مروتمندانه بود
با اجازه دوستان یک پیام بازرگانی:
ساعت ۲:۴ بامداد.
اینجا قطعه ۲۶ است و تعداد افرا آنلاین ۱۷ نفر.
مخلص بسیجیهای حضرت ماه.
سلام از حال اقای عارفی خبری ندارید؟
سلام
والله داداش حسین شما خودتم که یا تو وبسایتی یا بهشت زهرا یا…
همش داری مینویسی به عشق ماه برای ستاره ها…به هر حال از وقت مربوط به زن وزندگی می زنید
یه تقدیری هم از بانوی محترمه بفرمایید بد نیست
سلام مار ا هم به ایشون برسونید
به روزم با من ، مشهد و نهاد : (روایتی از سفرم به مشهد با نهاد ره بری) :
… آورده اند جان مایه ی روزگار جایی است که دل کندن از آن شدنی نیست. جایی شبیه بالاسر مقدس امام رضا (علیه السلام) ، وقت وداع . …. روحانی کاروان ما پیرمردی تپل ، باحال و مشدی بود که آمده بود مشهدی شود ! . بچه ها به تعریض او را “اسلام” صدا می کردند . خودش هم به خودش “اسلام” می گفت! هر کس را که می دید دست در جیب قلمبه قبای ش می کرد و به قول خودش یک “شکلات الاسلام ” به او می داد . وقتی می خواست از جوی آب رد شود ، یکی از بچه ها را به کمک می طلبید و به او “عصای اسلام” می گفت. وقت عکس یادگاری به بچه ها ، می گفت بیایید در آغوش اسلام! چرا باید با وجود این همه بسیجی بالفعل ( و شهید بالقوه ) بسیج دانشجویی حال و روز خوبی نداشته باشد ؟ چرا با وجود نظیر چنین جوانان جذابی که حتا به دلیل وجود یک جوان اهل سنت در کاروان، ذکر همیشه گی شان – لعن علی عدوک یا علی … – را نمی خوانند (و خدا می داند چه قدر برای شان سخت است این نخواندن) ، و نیز با تاکیدات ره بر به جذب حداکثری ، مجموعه بسیج دارای مرز بندی های خود ساخته و گاه تعصبی است ؟ …
http://www.sarloheha-moje4.persianblog.ir
داداشی نمی دونی چقدر از صبح کلافه شدم اخه نمی شد بیایی تو سایت !
امروز بعد از ظهر هر چی خواستم باز کنم قطعه ۲۶ رو نمی شد.فکر کردم هک کردند اینجارو.
تازه فهمیدم چقدر غیرتی شدم روی قطعه ۲۶ نه فقط بخاطر اینکه حسین قدیانی می نویسد اینجا بخاطر اینکه اینجا ملکه خصوصی ماست ملک خصوصی ما بچه بسیجی ها
سلام داداش حسین
امروز اومدم سایتتو ببینم ، دیدم نوشته دامین ساسپندد!!
گفتم باز خبری شده
رفتم که برم سراغ شرکت میزبانت ازش بپرسم چرا که یه بار دیگه آدرسو زدم سایت اومد !
مشکلی که نیست؟
راستی فکر کنم از مدد بی بی حضرت زهرا همت بچه بسیجیا جدا مضاعف شده
چقدر خوبه بچه ها انقدر حضورشون داره پررنگ و موثر میشه
هر روز کلی وبلاگ و سایت جدید می بینم کیف می کنم
حالا گفتم مدد بی بی چرا ؟ آخه چند وقته بیشتر از یک سوم بازدید فکرت از لینک هاییه که درباره حضرت زهرا نوشته بودم
ان شاء الله همه قابل باشیم و مدد کنن مخصوصا توی این ایام خاص!
یا زهرا ، یا علی مدد
سلام قشنگ بود مرسی
میثم جان کتابت مبارک.
موفق
مثل همیشه عالی بود
با سلام
سایتت پریده بود برادر. نگران شدیم.
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بر اســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرائیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل خونخوار
خوش به حال ما که اینقدر این ساندیس ما را به هم نزدیک و نزدیک تر کرده.
شکر خدای عزوجل را، شکر.
اوایل نوشته هایت را می خواندم اما اخیرا کار را به هجویات کشانده ای برادر . من نمی دانم کجای این قلم زیباست که تو را چنین مغرور و ذوق زده کرده . قلم زیبا را جلال آل احمد داشت که یک تنه بی عملی روشنفکر نمایان را به نقد می کشید ، دکتر علی شریعتی داشت که شجاعانه و مستدل طرفداران اسلام سرمایه داری را می کوبید ، سید مرتضی آوینی داشت که دردمندانه اسیب شناسی می کرد بی آنکه حرمت از مخالفانش بشکند. بی بصیرتی تا کی برادر ؟ به کجا می رویم ؟
سلام… بسیار کوتاه و شیوا بود! مخصوصا از اینکه در هفته زن به فداکاری یک بانوی عزیزی اشاره کردید خیلی خیلی عالی بود. خدا قوت و یاعلی
*اللهم عجل لولیک الفرج*
داداش حسین عزیز خداقوت
مثل همیشه عالی بود
خصوصی
سلام خیلی ناراحتم چون شما دختر باکری را دختر یونسی خواندید وما فکر کردیم که همسر شهید با یونسی ازدواج کرده
می دونید فرق ما با اونطرفی ها همینه ما نباید حرفهامون دوپهلو باشه ما باید تا آخر مرد بمونیم نامردی ماله مرام ما نیست شفافیت کار ماست ما احتیاجی به دوپهلوگویی نداریم چون طرفدار حقیم ان شاء ا…دیگه پیش نیاد
خا از شر شیطان حفظمون کنه و به شما توفیق روز افزون عنایت فرماید
ممنون که اون توضیح را نوشتید
سلام با تشکر از سایت جالب وپر محتوای شما
با کلیپ های
احترام آیت الله مصباح به امام خامنه ای با میکس به روزیم
کلیپ ناراحت کنند امام خمینی ((این دردهارا به کجاببریم))به روزیم
کلیپ حدود آزادی از امام خامنه ای به روزیم
ووصیت نامه سید احمد خمینی به فرزندش سید حسن خمینی به روزیم.
حتما مشاهده کنید.
یا علی
http://www.modafeiran.blogfa.com
داداشی کجا بودی از دیشب مردیم وزنده شدیم دلم برات یه ذره شده بود داداشی دیگه هیچ وقت دلم ازت نمشکنه که یه روز کلا بیام ونبینمت
داداش دمت گرم. الحق که قلمت حقه. هر وقت میام تو وبلاگت نیرو می گیرم برای مبارزه. این رو حفظ کردم که: “تا مبارزه هست ما هستیم”.
داداش حسین شنیدی که امروز کربلایی به پا شده اون هم روی دریا . داداش نمی دونم چرا حس می کنم اینایی که امروز شهید شدن مثل شهدای کربلا مظلومن . آخه کی میاد توی این دوره زمونه خونه و زن و بچه رو می ذاره و برای آزادی مردم غزه جونش رو فدا می کنه . خوشا به سعادتشون . خوشا به غیرتشون . راستی داداش شما رگه ی ترکی داشتی . خوشا به حالت . کلا ترکها با غیرتن . آهایییییییییییی سبزای بی غیرت برید از غصه دق کنید ببینید شما چی هستید و بقیه چی . داداش زبون مثل منی قاصره ازبیان احساسات ای کاش مثل شما می تونستم متنی واسه ی این عزیزان ( شهدای راه آزادی اینا هستن نه شما سبزک ها ) می نوشتم ولی حیف .وقتی یاد شعار نه غزه ی بعضی ها می افتم و اون شعار رو با کاری که امروز شهدای آزادی انجام دادن مقایسه می کنم تازه می فهمم فرق شب و روز چیه . فرق حق و باطل چیه .
یا حسین علیه السلام
این حسین (علیه السلام) کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی ست که جانها همه پروانه ی اوست
سلام داداش حسین دیدی این خبر رو .
تیترهای یکسان و مشابه سایت وابسته به آقای قالیباف بی بی سی در خصوص حمله نیروهای صهیونیست به ناوگان آزادی غزه.
منبع :
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=51596
فاش نیوز – زنگ زده بودم به حسین قدیانی (فرزندشهید ونویسنده نام آشنای این روزها وصاحب وبلاگ پرطرفدار”قطعه۲۶)البته پس از احوالپرسی بگویم که سایتش باز نمی شودکه
بی مقدم زبانش به سخن باز شدکه “جاتون خالی امروز رفته بودم خدمت آقا”و شروع کرد به بیان گوشه هایی از دیدارش با ایشان و حرف هایی که میان این دو عاشق ومعشوق ردو بدل شده بود.
حسین می گفت امروز با آقای پناهیان قرارداشتم وداشتم می رفتم پیش ایشان که از بیت زنگ زدند که آقا شما را طلبیده است!
حسین گفت امروز دوشنبه است و آقا دوشنبه ها از اینجور دیدارها دارند و امروز قرعه به نام ما هم افتاد.
وی که مسرت خاصی از این دیدار درکلامش هویدابود افزود :این بار در ردیف اول نشسته بودم ولی باز هم نوبت صحبت به من داده نمی شد که خود آقا با اسم صدایم کرد وفرمود”حسین آقای قدیانی چطورند!
گفتند: این ساندیس شما این روزها خیلی معروف شده!
حسین می گفت آقاپرسیدند:از کتاب نه ده چه خبر ، به چاپ چندم رسیده؟که من عرض کردم به چاپ هفتم رسیده است.
حسین گفت ازآقا پرسیدم نه ده را خوانده اید که ایشان فرمودند من که قبل از چاپ کتاب در روزنامه ها خوانده ام.فرمودند: تیراژش چقدراست؟عرض کردم ۲۰۰،(البته ۲۰۰۰ درستشه که اشتباهی سایت فاش نیوز ۲۰۰تا زده)گفتند سعی کن تیراژش را بالاببری تا تعدادچاپ آن را .
درپایان گفتنی است که حسین ،این سرباز ایثارگر آقا درعرصه قلم بعد از این که این هارا برایم تعریف کرد گفت “مبادا خبریش کنید که شاید آقا راضی نباشند”واصرارهم داشت اما ماهم که کارمان تیتر کردن دیگران است یک گوشمان در شد ویکی دروازه ونتیجه این شد که دارید می بینید!
لینک خبر: http://www.fashnews.ir/archive/news/22-news/4977-2010-05-31-11-02-41.html
—————————————————
این هم خبر تکمیلی:
در پایان حسین داداش، متنی را در حضور رهبر معظم انقلاب، امام خامنه ای قرائت کردند که مورد تشویق معظم له و سایر حضار قرار گرفت.
از حسین عاجزانه تقاضا میکنم که این متنی را که در حضور آقا خوندن هر چه سریعتر بر روی سایتشون قرار بدن.
داداش من برای اولین بار می خوام انتقاد کنم . داداش حسین مگه ما نباید به روز باشیم و با دنیا پیش بریم . چه خوب می شه داداش که حوادث دنیای اسلام رو هم تو دل نوشته هات جا بدی . به دو دلیل :
۱٫ حوادث ایران و جهان کاملا به هم مرتبطه
۲٫ با فهم و درک احوال مردم دنیا به ویژه مسلمونها ما می تونیم امیدوارتر بشیم و از این حباب شیشه ای که سبزک ها برامون درست کردن و محدودمون کردن و دارن هی می کوبن تو سرمون نجات پیدا کنیم .
۳٫ با دیدی وسیع به تحلیل حوادث بپردازیم و عمق حوادث رو ببینیم .
قربون جوهر قلمت
سلام داداش حسین.
کجا بودی قربونت برم. ما که نصف جون شدیم بابا.
آخه چرا اینجوری شده بود؟
ایشالا دیگه هیچ وقت مشکلی پیش نیاد.
“از حسین عاجزانه تقاضا میکنم که این متنی را که در حضور آقا خوندن هر چه سریعتر بر روی سایتشون قرار بدن.”
ما هم عاجزانه خواهش داریم . داداش متنتو بذار ما هم استفاده کنیم ببینیم آقا از چی خوشش اومده .
ققققققققققققققققققربانت
“حجتالاسلام حاج سیداحمد خمینی :
ابتدا لازم میدانم یکی دو مسئله را تذکر دهم اول این که ما منسوبین حضرت امام باید توجه داشته باشیم که فقط به علت نزدیکی با ایشان است که با ما مصاحبه میشود و یا به ما احترام میشود .و الا خود ما که چیزی نیستیم و ویژگیهایی نداریم. نه زندان رفتهایم و نه شکنجه شدهایم. و نه در فلسفة غرب و شرق اهل نظریم و نه در فقه و اصول، مجتهد. نه ادیب ایم و نه منطقی. فقط و فقط منسوب امامیم. پس باید دقیقاً توجه کنیم که اگر امام نبودند هرگز کسی ما را بدان صورت نمیشناخت تا با ما مصاحبه کند. پس من من نکنیم که هیچیم. من چون فرزند امام هستم میآیند و با من مصاحبهای میکنند چاپ میکنند و آن را تیتر میکنند. و الا از قبیل من زیادند و از من بهتر بسیار بیشتر. در حوزههای علمیه سراسر ایران از قبیل ما فراوان، که کسی با آنان مصاحبهای نمیکند لذا باید توجه کنیم که از انتساب سوءاستفاده نکنیم که خلاف شرع مبین است.
“
داداش حسین
من و دوستم از صبح نمی توانستیم سایت شما را باز کنیم نگران شدیم که اتفاقی شبیه به حک یا…افتاده که به لطف خدا این طور نبود
موفق باشید
داداشی یه متن جدید گذاشتم یه لطفی کن بیا بخون باشههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مثل همیشه خوب بود. به قول معروف از دل برآید و بر دل نشیند البته نه هر دلی توان فهم هر مسئله ای رو دار
گفتی ساندیس یک حکایت از ملانصرالدین براتون بگم:
واعظی در اثنای وعظ میگفت: هر کس در یکی از روز های ماه رجب روزه بدارد و ظهر افطار کند، ثواب اعمال شش ماه روزه در نامهً اعمالش مینویسند. ملا یک روز رمضان که روزه نبود به خانه واعظ رفت. واعظ پرسید: چرا روزه نگرفتی؟ ملا جواب داد: به قول شما عمل کرده تا ظهر در ماه رجب روزه گرفته ام. در عوض این ماه رمضان و با پنجاه رمضان دیگر حق دارم روزه ام را بخورم
سلام استاد
خسته نباشی عالی بود نمی خواهید برای سانخه و جنایت امروز اسرائیل چیزی بنویسید؟ یاعلی
منم ساندیس می خوام اونم حکومتی
چه مزه ایه؟؟
داداش گلم اومدی؟؟؟؟؟؟؟؟
خوش به سعادتت من که بزرگترین آرزوم دیدن آقاست هی………..
سلام
خدا را شکر مشکل سایت حل شد.بدجور معتاد شدم به اینجا.خوشا به سعادتتون.چهارمین دیدار هم نصیب شما شد و ما باز بی نصیبیم از دیدار روی ماه.البته شکایتی نیست.همین عشقی هم که دارم به ایشان از الطاف بزرگ خداست. الحمدلله وگرنه من کجا و حب دوستان خدا کجا…
منم ببرین پیش آقا توروخدااااااااااااااا
سلام
.
.
.
.
.
.
داداش حسین رفتی پیش آقا بازم سلام منو نرسوندی ها.
بازم که می ری. تو رو خدا این دفعه سلام برسون. جون هر کی دوست داری.
تازگی ها هم که جواب هیچ کس رو نمی دی داداش. نکنه با ما قهری؟
داداش حسین: من و قهر با شما ستاره ها؟ حرفهاست در دلم. خودم را امروز آماده کرده بودم برای دیدار با حجت الاسلام پناهیان. داشتم از خانه راه می افتادم که “شماره خصوصی” افتاد روی موبایلم. این شماره وقتی روی موبایلم می افتد پشت خط یا “صفار هرندی” است یا بچه های ریاست جمهوری یا … . یا “بیت رهبری”. گوشی را جواب دادم … و ساعتی بعد فقط با حضرت ماه ۴ متر فاصله داشتم. این هفته بر من سخت گذشت. از خدا خواسته بودم اگر این قلم در صراط مستقیم نیست، خودش بگیرد قلم را از من. من کارهای دیگری از جمله مسافر کشی هم بلدم. خلاصه درگیر بودم حسابی با خودم اما تا ماه را دیدم، آرام شدم. وقتی از در آمد داخل، وقتی دیدم قد رشیدش را، چفیه اش را، صورت زیبایش را، محاسن سپیدش را، عبای سیاهش را، جایتان خالی چه صفایی داشت دیدن ماه از نزدیک. به دیدن پناهیان راضی بودم اما آن دیدار فدای زیارت با حضرت ماه شد اما خوش به حال شما. حتی خوش به حال شمایی که تا به حال از نزدیک آقا را ندیده اید. الان من مرغ بال و پر شکسته ام. آنقدر تنگ شده دلم برایش که حساب ندارد. چند ساعت است ندیده ام آقا را. آقا مثل کربلا می ماند؛ همان نبینی راحت تری. ببینی، بعد موقع رفتن دلت را جا می گذاری بیت رهبری. من الان بی دلم. باورتان می شود آقا تنها روحانی است که در این مملکت از نوشته های من تجلیل کرده؟ پناهیان تشکر کند تازه می شود دومین نفر. آقا به من نگفت عکست را از وب سایت بردار. نگفت نوشته ات درباره شیخ توهین بود. نگفت از من بد دفاع می کنی. نگفت مغرور شده ای. نگفت بی خود از من و پدر شهیدت خرج می کنی. نگفت موهایت زیادی بلند است. نگفت بچه بسیجی مگر کت و شلوار می پوشد. نگفت لحن سخنت با فلانفا تند بود. نگفت چرا شلوارت خط اتو دارد. فقط گفت: آقای قدیانی! شما بگو چه کار می کنی و … بعد که متنم را برایش خواندم نگفت تند بود. نگفت بی ادبی به سران فتنه بود. نگفت آیا رویت می شود پیش امام زمان هم این متن را بخوانی؟ نگفت چرا خواندی بسیجیان امروز از بسیجیان دیروز رسالتشان سنگین تر است. نگفت چرا به خواص بی بصیرت اهانت می کنی. نه، نوشته ام را اهانت ندانست، فقط گفت: این نی ساندیس شما هم خیلی معروف شده ها. من مفتخرم که باز لبخند نشاندم بر لبان ماه. خدا می داند چه ثوابی دشت کرده ام. حاضرم آخرت هیچ نداشته باشم الا همین تبسمی که دوباره امروز بر لب آقا نشاندم و حاضرم این ثواب را دربست و کامل نثار شما بسیجیان کنم. من که مغرور نشده ام اما به خون پدرم قسم در میان این سیل موعظه و پند و اندرز و نقد و فحش و ناسزا و تعریف و تمجید، مغرور هم بشوم حق دارم. آیا این قلم مفتخر به نشاندن تبسم های مکرر بر لبان جناب ماه شایسته افتخار و غرور نیست؟ من به زودی در پستی مجبورم از خودم دفاع کنم. مجبورم بگویم در این مملکت که خدا می داند چقدر روحانی دارد احدی از حضرات که من از جمهوری اسلامی ایشان دفاع جانانه کردم حتی یک خسته نباشید خشک و خالی به من نگفتند. آقا به من نگفت تو برای رضای خدا کار می کنی یا خسته نباشید گفتن حضرات روحانی. آقا مثل عده ای سعی نکرد اینگونه چیزها را به من یاد دهد. روحانی بهارستان که خودم به او رای داده بودم متن مرا در سیما خواند و اسمی از من نیاورد و به اسم خودش تمام کرد اما حالا می گوید مغرور شده ای. جالب نیست؟ در ایام فتنه آقایان نماینده چه بسیار که از نوشته های من این طرف و آن طرف به اسم خودشان خواندند اما حالا پیغام پسغام می گذارند حسین قدیانی دارد مغرور می شود. من مجبورم از آقا خرج کنم چرا که از میان این همه روحانی این همه ملبسین به لباس پیامبر فقط آقا بود که دست مریزاد گفت. فقط آقا. حضرات مجلس نشین متن مرا به اسم خود می خواندند، عمل بدی نبود، عمل بد عکس من در سایت خودم است. صد سینه سخن دارم که روزی بر ملا خواهم کرد. دیر نیست آن روز.
زیارت ماه قبول
سلام دوست من . بنده به هیچ عنوان در مقامی نیستم که بخواهم کسی را موعظه کنم .ولی از آنجا که شما را بسیار دوست می دارم نظر خودم را بیان کردم : دشمن ما هر اندازه که فرومایه و نادان باشد دلیل نمی شود که ما هم زبان به توهین وتمسخر باز کنیم . علی(ع) می گوید : کافران را دشنام ندهید تا آن ها از روی نادانی به خدا و پیامبر ناسزا ندهند. کسی که اینقدر مناعت طبع دارد که ولایت مطلقه ی فقیه را به عنوان پیشروترین بینش فکری بشر پذیرفته است دریغ است که زبان به تمسخر باز کند .
داداشی زیارت قبول بکش دست راستو رو سر هممون.
خدا رو شکر مشکل سایتتون حل شد خدا کنه مشکل انتی هم حل شه
ریشه فتنه گذشته، درگیری سکولارهای مسلمان و طرفداران مدرنیته اسلامی باجریان تمدن اسلامی بود (استاد میرباقری در برنامه دیروز امروز فردا)
.
.
.
.
.
.
http://WWW.RAHEDIGAR.IR
نه نظر میدهید نه نظر تأیید میکنید؟
من حرف بدی نزدم. منظورم از آقای خمینی، سید حسن خمینی هست.
آیا این حرف که زدم بده؟
من اصلا نه کارهاش رو تأیید میکنم نه عقایدش رو.
سلام
زیارت قبول !!! اللهم ارزقنا …
.
مبارک باشه کتاب آقا میثم .. کلا اگه ما خانم ها نباشیم که آقایون موفق نمی شن . و این جمله که پشت هر مرد موفق یک زن ایستاده البته نه با مشت اینجا مصداق پیدا میکنه .
حسین آقا این وب سایتتون دیشب تا حالا بد جوری ما رو گذاشته بود تو خماری . آخه برادر من یه فکری هم برای امثال من بکنید که عملشون زیاده .
اینطور که شنیدم سرور ورد پرس پر از مشکل هست . اگه زحمتی نیست یه وبلاگ با همین نام یک جای دیگه هم ایجاد کنید که اینجور مواقع یه راه ارتباطی با شما داشته باشیم .
این بار تشریف بردید زیارت آقا از طرف من هم دست ایشون رو ببوسید . و بگید که من خیلی دوستشون دارم .
متشکرم ( گل )
سلام.
آقای قدیانی چرا راست نمی گید؟ چرا…؟ بارها توی متنای مختلفی از شما خوندم که:«سهمیه فرزند شهید کی جای خالی بابارو پر می کنه و چه می دونم از این حرفا.»
ولی آقای قدیانی، من حاضرم هر چی دارم و ندارم بدم، تا سهمیه ای رو که شما دارید داشته باشم. می دونید کدوم سهمیه تون حسادت منو برانگیخته و مسلماً برای شما جای خالی پدرتونو پر می کنه؟ سهمیه فرزند شهید بودن! خوش به حالتون که به خاطر فرزند شهید بودن، آقا تشریف آوردن خونه تون و شما خدمتشون می رسید و بر دستاشون بوسه می زنید. آقای قدیانی، این نعمت کمیه؟ به نظر شما این سهمیه نمی تونه برای شما جای خالی پدر رو پر کنه؟ سالها در حسرت یک لحظه نگاه آقا، در حسرت بوسه بر دست ایشون که در دستان بریده عباس علمدار حسین است، دارم می سوزم. شما درک نمی کنید من دارم از این فراغ چی می کشم. چون آقا رو دیدید و می بینید. اگه مثل من تمام عمرتون حسرت دیدار با ایشون به دلتون می موند می فهمیدید چی می گم. هر وقت عکسشون یا تصویرشون در تلویزیون رو می بینم، باور کنید خون گریه می کنم. قلب من به عشق آقاست که می تپه. برا همین هیچ وقت نمی ایسته.
هر وقت آقا رو دیدید، بهشون بگید که در حسرت دیدارشون هستم. بهشون بگید که عاشقانه دوستشون دارم و مست و شیدای ایشونم. بهشون بگید فرمانبردار مطلق ایشونم. بهشون بگید… خودتون بهتر می دونید این عشق رو چطور براشون بیان کنید. با کلام زیبای خودتون حرفمو بهشون بگید.
ممنونم.
زیارتتون قبول داداش حسین
خوش به سعادتتون
لطفا از این دیدار بنویسید
سلام جناب قدیانی چطورین؟
لوگوی مثلثی در حمایت از پیامبر اکرم اسلام (ص) طراحی کردم
علیه فیس بوک که مسابقه کاریکاتور برای حضرت محمد(ص) گذاشت
اگه لینک اینو زیر پستت بذاری ممنون میشم
http://osoolgara.net/extrapage/facebook
البته خیلی گرافیکی نیست اما موضوعش بروزه
و غزه را هنوز در میان کلامت کمرنگ می بینم برادر
الهی قربون درد دلت برم داداش حسین.
مرسی که جوابم رو دادی. اما باز منو گریه انداختی. یه حسرت بزرگ تو دلمه. چطور می تونی ادعا کنی حامی آقا هستی ولی یه بار هم از نزدیک ندیده باشیش. خیلی خوش به حالته داداش حسین. خیلی به خدا.
اما درباره چیزایی که گفتی درک می کنم چه غم بزرگی رو دلته. تو داری اینجوری خدمت می کنی ولی یه عده بی بصیرت فقط ظواهر رو می بینن. فقط عکست رو اون بالا می بینن.
آقا عزیز ماست. الهی قربونش برم که فهمیده تر از حضرت ماه نداریم. قدر این دیدار ها رو بدون داداشم. خیلی خوش به حالته.
سلااااااااااااااااام عزیز دل.
داداش کجا بودی؟
چه اتفاقی افتاده بود؟
ما که مردیم از نگرانی.
زیارت قبول؛آقا رو زیارت کردین و الان حتما کلی انرژی دارید.
ما که هر وقت آقا رو میبینیم تا مدتها شارژیم و روحیه و انرژِمون صد چندان میشه.
زیارت حضرت ماه نوش جانت.
مخلصتم داداش حسین.
میبوسم روی ماهتو..
الان دفعه پنجمه که دارم جوابت رو به کامنتم می خونم. همش هم گریه می کنم. هم از حرفایی که در مورد دیدارت زدی هم از جفایی که د رحقت می شه و ما داریم هر روز توی این سایت و جاهای دیگه می بینیم.
ولی داداش حمایت حضرت ماه رو داری یعنی تو آسمونا هستی. بقیه کیلویی چند؟
مطمئن باش بسیجی ها هم تا آخر پشتت ایستادن.
خدا پشت و پناهت باشه برادر خوبم.
داداش دوست نداری اون نظر رو تایید کنی بقیه هم بخونن؟ شاید بعضی ها از خواب غفلت بیرون بیان.
در مورد پست قبلیتون ، نجوای عاشقانه با شیخ : دینداریمون مشکل داره .اسلام دین ظریفی است .مراقب باشید آقای قدیانی .مراقب باشید. وقتی فریبا داوودی مهاجر رو دیدم ، دست وپام لرزید ، وقتی داشتم چادرمو سر می کردم ، جلوی آینه گفتم خدایا عاقبتم رو بخیر کن ، شیطان گناهان ما رو زینت می ده و آراسته می کنه .این نص صریح قرآنه ، مراقب باشید آقای قدیانی.
داداش حسین: خطاب به همه خواهران و برادران محترم که مثل این مخاطب فکر می کنند!
من حاضرم آن دنیا همه اعمالم را بدهم الا همین متن نجوایی عاشقانه با شیخ را. بردن آبروی منافقین سفارش موکد پیامبر است. همان پیامبری که نگران حال خاکروبه انداز روی سر خود بود دستور داد که مسجد ضرار را روی سر اسلاف همین شیخ بی سواد خراب کنند. آیا به نظر شما حضرت امیر که به برخی دشمنانش لقب “مردان نامرد” داده اند مرتکب اهانت شده اند؟ من در این نوشته توصیف رفتار و گفتارهای خود شیخ را کرده ام. کجای این اهانت است؟ دلتان نه برای ایمان من بسوزد نه برای بی عقلی شیخ. همان بهتر است مراقب ایمان خود باشید اما اگر کلا با “طنز” مشکل دارید من که اصراری ندارم نوشته های طنز مرا بخوانید. در آخر خطاب به چند تن از دوستان که پرسیده بودند آیا حاضری این نوشته را جلوی آقا و یا امام زمان هم بخوانی؟ عرض می کنم: آری، با افتخار و سربلندی حاضرم.
… ما هم فرزند شهیدیم..
رهبر نه منزلمان آمده اند، نه دیدارشان رفته ایم… این هم مثل بقیه سهمیه ها شایعه بود…
آقای قدیانی به خاطر اینکه فرزند شهیدند، عزیز نیستند، علت چیزدیگریست… هرکه اینگونه باشد عزیز میشود..چه فرزند شهید باشد..چه نباشد…
اینو گذاشتم روی وبلاگم. اشکال نداره که؟
http://www.naboodgar88.blogfa.com
ما بیشماریم
مرگ بر سران فتنه
salam dadash
nokaretam
azat khosham miyad
damet garm
moafagh bashi
kari dashti dar khedmatim
ya ali
به تکرار میگم:خوش به سعادتتون
به کروبی می گن بابا تو که هیچ وقت تو انتخابات برنده نمی شی چرا کاندیدا می شی؟
می گه آخه دوران نامزدیش رو دوست دارم.
تکراری بود. نه؟
سلام آفای قدیانی خوش بحالت از انوار خاصه حضرت ماه بهت تابید اموز ولی ما بیچاره ها چی………
ولی دیگه وقتشه بری سراغ اصل کاریا.شما گفتی که دشمن ما اسرائیل و امزیکاست نه شیخ بی سواد و نه جلبک های سبز.پدر سوخته ها چه کار کردند
چی بگم….
(در مورد کامنت هانیه)
فایل صوتی مطلب مربوط به شیخ بی سواد را هم بگذار که او را توان خواندن مطالب تو نباشد.
مخصوصا از کلمات عربی هم استفاده نکن که عربی را اصلا نمی فهمد.
از این به بعد هم این ما هستیم که در همه مناسبت ها خواهیم آمد تا معنا کنیم بی شمار بودن را.
ما می آییم و بوی عطرمان فضا را پر می کند، نه مثل خشونت طلبان سبز که بوی آشغال سوخته را درفضا پخش می کردند.
سلام داداش حسین خوش به سعادتت..
طنزتو عشقه حرفی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیشب و امروز سایت باز نمیشد جون به لب شدم خدارو شکر هستی .
از خوشحالیت خوشحالیم حرفی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دشمنات کور شن الهی.
۲۲خرداد همه کنار هم حماسه دیگری رو رقم می زنیم. اون روز، روز دفن فتنه اس.
سلامتیش صلوات بفرست.
داداش حسین آخرشییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی به مولا از همین دارن میسوزن موش میدونن تو سایتت خطاب به همشون:غلط کردید بیشماریییییییییییییییییییییید.داداشمونو عشقه.
*****این نی ساندیس شما هم خیلی معروف شده ها *****
سلام برادر . همتت عالی ! زیبا بود متنت و شیوا . از صبح که پیغام معلق شدن سایت به جای خود سایت می اومد خیلی نگران شدم . ( جهت اطلاع )
اگه تو پست قبلی نظری دادم ، هدفم رنجوندن شما نبود . که قلمتان برای چون منی در حکم آبی است برای ماهی دور افتاده از دریا.من کمی تا قسمتی بین بچه ها به منتقد بودن و صراحت بیان شهره ام اما همه هم اذعان دارم که نقدم نه از سر غرض است که من زیادی به بحث طلبگی علاقه مندم همین و دیگر هیچ . ولی خوب از همینجا می شود تفاوت ما با حضرت ماه و وسعت افق دید ایشان را فهمید . ما ها خیلی بخواهیم زحمت بکشیم شبیه آن نظرات را می دهیم . و این حضر ت ماه است که نظرش حجت است و تأییدش مایه قوت قلب .
می خواستم یه پیشنهادهایی برای سوژه های بعدی بدم که منصرف شدم . نه که رنجیده باشم ها نه. فقط حس کردم قلم را به صاحبش بسپارم بهتر است .و جایگاه من همان مخاطب پرو پا قرص بماند نکوست .
من هیچ وقت حضرت ماه رو از نزدیک ندیدم . اگه دوباره توفیق زیارت نصیبتون شد ، ضمن ابلاغ سلام بنده ، تمنا فرمایید دعایمان کنند . حلال کنید ما را.
سلام
خمینی روح خدا بود در کالبد زمان.
هر کس هم که مخالف اوسید علی باشد کافراست.
باطلب
آیا انتخاب لاریجانی به سود دانشگاه آزاد بود؟
به روز هستم.
یا علی مدد.
حسین آقای بسیجی درددلت حسابی پکرم کرد حق داری آزرده بشی از کسانی که از هنر قلمت استفاده می کنند ولی برای اینکه از قافله دورویان عقب نمانند اسمی از تو نمیبرند و بعضاً انتقاد هم می کنن.
اما حسین جان نگران نباش ، خوشحال باش از این اتفاقات چرا که مهم این به ظاهر خواص نیستند مهم ما مردم عوام اما بصیرت یافته ایم که دیگر با قلم و زبان تو خو گرفته ایم
مهم نیست چند نفر از روحانیون از تو تشکر کرده اند مهم یک لبخند آقاست که به قدردانی تمامی علمای اسلام می ارزد بدون اغراق
مهم رضایت مجلسی ها و قوه قضائیه ایها نیست مهم رضایت قلبی آقاست که خواستار تیراژ بالای نوشته هایت شده است و آنقدر برایش دلنشین بوده که با وجود مشغولیات زیاد نوشته هایت را هر روز در روزنامه می خوانده
مهم طعنه و انتقاد خواص بی بصیرت نیست مهم افراد بصیرت یافته از قلم تو هستند
و در آخر مهم منم که روزی حضرت ماه را فقط دوست داشتم اما امروز عاشقش هستم که مدیون شور و عشق حاضر در نوشته های توأم
امیدوارم مزد زحمات و جهاد اکبرت را از خانم فاطمه زهرا مادر شیعه ها بگیری نگفتم مادر سادات چون خانم مادر همه شیعیان علی (ع) است و در ورز قیامت همه مارا شفاعت می کند و من آنجا به بصیرت و روح حماسی که قسمتی از آن را مدیون قلم تو و خون بابا اکبرت هستم نزد مادرمان شهادت میدهم انشاالله خدا بر قلمت توان و بر دلت آرامش دهد
جواب ندیا داداش…..
دقیقا حق با شماست.
در کنار آقا بودن خیلی لذت بخشه ولی جدا شدن از آقا آدمو دیوونه میکنه و دل تنگی پدر آدمو در میاره.
ولی سعادت بزرگی نصیبتون شد.
ضمنا این برخورد حضرت آقا با شما باعث شده ارادت ما هم به شما بیشتر بشه داداش حسینم.
ارادتمندیم.
آخی چقدر دلتون پر بود … خوب کاری کردید خالی کردید خودتونو …
از حضرت ماه توقعی غیر از این داشتید ؟؟؟ فرزانه تر از ایشون کسی رو سراغ دارید ؟؟؟؟ همین که ایشون به نوشته هاتون اهمیت میدن کافیه !!! به قول معروف بقیه رو بی خیال … بزارید خوش باشن بابا …اللبته بگما من تا همین الان نمی دونستم این آقایونی که گفتید انقدر بی سوادن … چقدر ما بدبختیم که مملکتمون رو بی سواد ها اداره میکنند ..
حواس نمی زارن برای آدم بمونه که آخه !!
.
قال توجه خواهران و برادارن گل خودم:
این فایل صوتی رو حتما گوش کنید … حتما” حتما ”
http://orooj.parsiblog.com/1470346.htm
.
یاعلی
خیلی عجیبه ها !!!!
کروبی و بقیه فتنه گرا این همه خون به دل ما کردن کسی نازکتر از گل بهشون نگفت حالا اینجا با توجه به یه سری واقعیت ها یه مطلبی نوشته شده همه برای ما …………….
کروبی خیلی هم دلش بخواد داداش حسین ما این همه براش نوشته 🙂
سعادت بزرگی نصیب کروبی شده.
اگه ببینمش بهش پیشنهاد میکنم این مطلب داداش حسینو قاب کنه بذاره رو دیوار خونش و با افتخار به همه نشون بده و بگه داداش حسین بسیجیها برام نوشته 🙂
حق نگهدارت حسین آقای عزیز.
داداش حسین آخرشییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی به مولا از همین دارن میسوزن موش میدونن تو سایتت خطاب به همشون:غلط کردید بیشماریییییییییییییییییییییید.
سیداحمد شوخی بود .
سلام داداش حسین.
دیدی هنوز اینجام.:D
جانبازشهید علی دهقانیان شهادت ۲۵/۱۲/۸۸
http://shahidalidehghaneyan.persianblog.ir/
به ما سری بزنید و نظربدید تا از راهنمایی هاتون تو راهبرد سایت بهره مند بشیم. الهم احفظ قائدنا امام خامنه ای
شادی روح شهدا وامام شهدا صلوات
سلام
فکر کردم الان که بیام تو سایتتون آخرین پستی که گذاشتید در مورد نوار غزه هستش ولی خبری نبود که نبود
دوستان آزادی خواه ، سکوت در این زمان جفا به حق است.
شمارش معکوس زوال اسرائیل سریعتر شده و شنهای این ساعت شنی نزدیک به آخره
و کیست که ندونه این جنبش اسرائیل ستیزی از دم مسیحایی روح الله سراسر جهان رو فرا گرفته
داداش حسین بنویس که رقص قلمت در این موضوع باید دیدنی و خوندنی باشه
منتظر پست جدیدت در مورد حادثه دوشنبه تو نوار غزه هستم
یا علی
دلم نیومد بی پیام بازرگانی برم.
ببخشیدا.
ساعت دقیقا ۲:۴۸ بامداد.
تعداد افراد آنلاین ۱۴ نفر.
قربون داداش حسین بسیجیها.
سند جفای کروبی در حق مردم
اینجا بخوانید :
http://sayehnews.blogfa.com/post-384.aspx
در پی آزادی موقت یک کارگردان سینما، مهدی کروبی به منزل وی رفت و با او ملاقات کرد.
کروبی در این ملاقات که دومین دیدار وی طی هفته های اخیر از منزل جعفر پناهی است، نسبت به بازداشت این کارگردان ابراز تاسف کرد و آن را برخورد با جامعه هنری توصیف کرد.
آقای پناهی هنگامی در منزل خود بازداشت شد که در زیرزمین خود مشغول صحنه سازی شکنجه و تجاوز در قالب یک سناریوی ساختگی بود. در همین راستا، برخی بازداشت شدگان و بازیگران همراه پناهی بعدها اعلام کردند که به او اعتماد کرده و فریب او را خورده اند.
اصرار آقای کروبی به حضور گاه و بی گاه در خانه پناهی (لوکیشن شکنجه و تجاوز) از آن جهت جالب توجه بیشتری است که وی در ادعاهای گزاف خود مانده و نتوانسته سندی جور کند؛ به همین دلیل هم حتی کسانی چون آقایان موسوی و خاتمی حاضر نشدند ادعاهای گزاف او را تکرار کنند.
برخی شاهدان مورد ادعای شیخ اصلاحات برای تجاوز (نظیر ابراهیم-ش) پس از بازی دادن او، از لندن و شبکه بی بی سی انگلیس سردرآوردند و معلوم شد آکتورهای حرفه ای بی بی سی و بدلکاران سازمان جاسوسی انگلیس هستند.
بدین ترتیب تنها سند مهدی کروبی، زیرزمین منزل جعفر پناهی و فیلم نیمه کاره اوست با این مضمون ملتمسانه که «یا کهف من لاکهف له… یا سند من لا سند له»!
………………
این کاریکاتور رو از دست ندید
http://lord110.persiangig.com/image/119.jpg
منبع خبر
http://sayehnews.blogfa.com
……………….
اونوقت میگن چرا آبروی یه مومن رو میبری !!!
سلام داداش جوووووووووووووونم . قربون دلت برمممممممممممممممممم. زیارت قبول. داداش به عنوان کسی که عاشق سایتت هست و هر چی داره و نداره از این جا داره یه خواهشی دارم . قربونت برم پس آقای مصباح چی ؟ اصلا رفتی و باهاش صحبت کردی ؟ آیت الله نوری همدانی چه ؟ اون بنده خدا که تو اون وضع می گفت به حضار : ( سه بار بگید ) خامنه ای کوثر است دشمن او ابتر است . رفتی پیش اون . بقیه هم همین طور . روحانی هایی هستند که من خودم می شناسم و برای خوندن این قطعه سر و دست می شکنن .مخصوصا نسل جووون که مثل خودت آتیشی آتیشی هستن . ای کاش یه سر بزنی یا حتی تلفن کنی به مراجع و علمایی که خودت می دونی بعد قضاوت کنی . نمی دونم چرا ولی داداش دیدی چه قدر کیف داره پیش رهبر نشستن . ما این جا هر هفته می رویم به این مراسم های ساده ی علما و پیششون می شینیم . نمی دونی چه قدر خوشگل و نورانین . آدم تازه می فهمه آدم بودن یعنی چی .راستی داداش حضرات روحانی مجلس نشین کجا و مجاوران حرم حضرت معصومه سلام الله علیها کجا . تو رو خدا کار این روحانی ها را به حساب همه ی علما نذار . داداش من عاشق علما هستم و گل سرسبدشونم رهبرمه . خیلی دوستشون دارم . ماهن ماه .اصلا می خواهی خودم برم دفتر علما و کتابت رو به اونا بدم ؟
سلام.
بی صبرانه منتظر کتاب میثم هستم
باز هم بنویس. از فتنه بنویس
سلام داداش حسین
زیارت قبول
رفتی پیش حضرت ماه حالا میای واسه ما تعریف میکنی تا دلمونو آب کنی؟
ما که فقط آقارو ازدور دیدیم خدارو هم شکر می کنیم
داداش حسین اگه دوباره رفتی سلام ما رو هم برسون
ای کاش منو میذاشتی تو جیبت با خودت می بردی
خاک بر سر اشخاصی بی لیاقتی مثل شیخ و امثالهم که در کنار حضرت ماه بودند و بهره نبردند
.
داداش حسین هرچه می خواهد دل تنگت با قلم زیبایت بنویس تا کور شود هرآنکه نتواند دید
سلام
داداش حسین خیلی نگرانت شدم سعی کردم همه رفقات رو که اسم آورده بودی خبر کنم که اگر اونها بهت دست رسی دارن یه جوری به ما اطلاع بدن . حالا می بینم ای دل غافل تشریف برده بودید صفا . زیارت قبول . ان شا اله مجدد تشریف ببرید ولی مارو هم یاد کنید . بالاخره ماهم دل داریم .
داداش تخت گاز برو جلو . اینا خودشون هم نمی دونند چکار کنند دست بدهند با این اراذل روبوسی کنند .عروسیشون برند .براشون عروسی بگیرند .خجالت هم خوب چیزیه والله ما یه چیزی هم دستی بدهکار شدیم به این حضرات.
خدا توفیقت بده و دل قوی دار که سحر نزدیک است .
یا علی
میثم میثم خیلی مردی حرف نداری همیشه کارهاتو دنبال میکنم تشکر به من آدرس داش حسین رو توی نت دادی
من از جنگ نرم، از فتنه، از آشوب، از نامه سرگشاده، از جام زهر، از جور دهر، از آزگاری روزگار، از بی عمار شدن حضرت آموزگار، از شعار جمهوری ایرانی بدم می آید اما از این نسل عاشورایی، از این ستاره های درخشان ماه تابان خوشم می آید. چه پیچیده بود فتنه و چه خواب بدی دیده بودند برای ما. خیال کردند “علی” تنهاست و اینجا کوفه است.
———————–
سلام داداش با اینکه خودمم تو نظر قبلی از غرور و سو تفاهمی که برام پیش اومده بود حرف زدم و این جمله رو بهت می گم که بسیجی غرورشم قشنگه داداش . تو اگه مغرورم بشی باز داداش مایی و با داشتنت ما هم احساس غرور می کنیم . و اگر غرور این بچه بسیجی ها نبود خیلی از کارها زمین می موند . بسیجی غرورشم خاصه و مثل عوام نیست . متنت در مورد شیخ جای تقدیر فراوان دارد . عزیزان که اونطور نظر میدن بدونن اگه همه حاضر بودن واسه حقیقت و حق گفتن حتی مثل داداش حسین ابروشونم بزارن ما الان حال و روزگارمون این نبود . کسی اینقدر به حساب خودش گنده نمی شد و انقلاب مخملی را نمی انداخت و ادای رهبری نمی کرد . اره اگه چشم روی بدی ها نمی بستیم یک عده منافق امروز اینقدر پر در نمی اوردن .
————————————————————————————
الهم احفظ امامنا و قائدنا و مرجعنا و مولانا امام خامنه ای
طرح های آقا میثم حرف نداره ، مقدمه ی شما هم مثل دیگر نوشته هاتون زیباست !
داش حسین دوست دارم
یا علی
سلام
میثم جان طرح هات محشرند و با این مقدمه خارق العاده آقا حسین زیبایی اونها دو چندان جلوه خواهد کرد . کاش من هم در ایامی که نیاز به یا رفیق داشتم، می دیدم رفیقی همچون حسین قدیانی را دوش به دوشم.
و تکیه می کردم به شانه هایش تا از پشت خنجر نخورم ولی افسوس که …
به تنهایی و به تنها جنگیدن عادت کرده ام. پشت به دیوار می کنم مبادا دور بخورم.
یا حق
دمت گرم داش حسین
سلام وقت شما بخیر از سایت شما بازدید کردم پر محتوا وبسیار عالی امیدورام موفق باشید
به ما هم یه سری بزن
نگاه دوم می باشد مشتاق دیدار