برای بار سوم امروز موفق شدم هم “دا” را بخوانم و هم “بابا نظر” را که برای من شهید محمد حسن بابا نظر همان بابا اکبر است. تعظیم می کنم در برابر همت دو “سیده” که نامشان “زهرا” و “اعظم” است برای کتاب دا. نیز تشکر می کنم از “سید حسین بیضایی” و “مصطفی رحیمی” برای کتاب بابا نظر. نمایشگاه امسال با اینکه چاپ اول هر دو کتاب را داشتم اما چاپهای جدید این دو کتاب را هم خریدم. چاپ پانزدهم بابا نظر را و چاپ صد و دوازده دا را. از “سوره مهر” تشکر می کنم بابت انتشار این دو اثر وزین و افتخار می کنم که پرفروش ترین های عرصه کتاب، آثاری در حوزه دفاع مقدس است. افتخار می کنم به مسعود دهنمکی که موفق شد پرفروش ترین فیلم سینمای ایران را به حوزه جنگ اختصاص دهد، هر چند به “اخراجی ها” انتقاداتی هم داشته باشم اما پیام اصلی این اثر و دغدغه زیبای “مسعود بسیجی ها” را می ستایم. این روزها اما سخن از پرفروش دیگری هم هست که نام زیبایش “نه ده” است. این اثر کار فاخری است از نویسنده ای که نامش “دعای بچه بسیجی ها” است. “نه ده” نه رقیب “دا” است و نه حریف “بابا نظر”. “نه ده” یوم الله دا و بابا نظر و همان روزی است که حتی “اخراجی ها” را هم به عشق ندای ولایت به خیابان انقلاب کشاند و من حالا حالاها خودم را کوچک ترین فرزند دا و بابا نظر می دانم. من کوچک ترین دوست مسعود دهنمکی هستم. من خود یکی از میلیونها نفری هستم که فخر می فروشم به تعداد بالای تیراژ آثار بچه های جنگ. هر “نه ده” ای که خریده می شود تیری است بر قلب آمریکا و اسراییل و حکم همان “آری” یوم الله دوازدهم فروردین را دارد. من باز هم “دا” و “بابا نظر” را خواهم خرید و باز هم به “اخراجی ها” پول خواهم داد. من در زیر سایه بزرگان بودن را دوست دارم. “نه ده” روایتی است از ۸ ماه جنگ نرم و قرائتی است از جهاد در جبهه ای که مرزش خاک نبود. ایمان بود و عقیده. “نه ده” محصول دعای مادر شهید شیرودی و مادر شهیدان جنیدی است. “نه ده” بیان درد دل نسلی است که سوخته نیست، بلکه معتکف نور ماه است. دا و بابا نظر و اخراجی ها اگر حکم تولای ما را داشته باشند، “نه ده” مصداق تبرای ما از یزیدیان زمان است. زنده باد ولایت؛ که هم “سلم لمن سالمکم” پرفروش شده و هم “حرب لمن حاربکم”. بزودی در چاپهای آینده کتاب مقدمه ای خواهم نوشت و ناگفته هایی خواهم گفت. افتخار می کنم که در چاپهای بعدی کتاب مقدمه های دیگری نیز به قلم سردار باقر زاده و حسین بهزاد عزیز را در طلیعه “نه ده” خواهید خواند. دفاع من از “نه ده” پاسداری از خون بابا اکبر، بابا نظر و خون دل دا است. “نه ده” اما یک امتیاز بسیار مهم و ویژه دارد حتی نسبت به دا و بابا نظر و آن اینکه همه، مطالب کتاب را قبلا هم در “قطعه ۲۶” خوانده اند اما نماند ناز شیرین بی خریدار حتی اگر قبلا خریداری شده باشد. “نه ده” را مردم می خرند حتی اگر قبلا آنرا خوانده باشند و این اتفاق بسیار مهم تنها از این روست که مردم ما عاشق چشم و ابروی حضرت ماه هستند. “نه ده” سرمه ای است بر دو چشم جادویی قمر بنی انقلاب و البته تیری است که سگرمه های سران فتنه را درهم می کند. اصرار دارم بگویم که “نه ده” اسرار درون سینه ستاره های حضرت ماه است و من مفتخرم که ایشان مرا قابل می دانند و “داداش حسین بچه بسیجی ها” خطابم می کنند.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
دست مریزاد حسین آقا داداش حسین به خاطر کتاب نه ده با اینکه متاسفانه هنوز بنده فرصت خرید پیدا نکردم اما در اولین فرصت میرم به سراغش
سلام دادش حسین گل
برای خوندن نه ده تا بدستم برسه هر دقیقه یکسال میگذره کاش زودتر برسه
داداش امیدوارم مطلب طولانی منو با عنوان(عجب لذتی دارد این لباس شخصی بودن) خونده باشی اگه فابل میدونی نظرت رو راجع بهش بگو.
با این کارت یکی از بچه بسیجیای اقا رو خیلی خوشحال میکنی.
حاجی ما که توقفیق دیدن ماه رو نداریم اما تو هم بوی ماه گرفتی.
http://www.24tir.blogfa.com/post-6.aspx
داداش حسین: همان اول خواندم و نظر هم دادم که گویا نرسید. عالی بود و کنایه هایش بر دل می نشست. لباس “عباس” هم شخصی بود و آنرا شخصی به نام “ام البنین” می دوخت. این جمله هم تقدیم تو که متن به این زیبایی را نوشتی.
الهی قربون قلمت برم داداش حسین بچه بسیجی ها.
تهران که بودم همیشه پاتوقم کتاب فروشی و نمایشگاه کتاب بود. اما الان یک ساله که اینجا رنگ کتاب فروشی خوب رو ندیدم و از نعمت بی نظیر “فوری” خریدن کتابت محروم شدم.
اما وقتی که بخرم حتما بیش از یکی می خرم تا بیش از یک تیر فرو کرده باشم به چشم بدخواهان انقلاب و ماه و ستاره هاش.
پایدار باشی داداشم
سلام این اولین نظر من در این سایت و اولین نظر در این پست هست.
داش حسین از روز اولی که با وبلاگت آشنا شدم (چند روز بعد از نه دی) و اولین پستت رو خوندم به خودم گفتم این پسر نویسنده ی قابلی میشه و روزی هم نیست که وبلاگ و سایتت رو چک نکرده باشم.
یه چیزی می خواستم بگم این که یه وقت از حضرت خورشید غافل نشی. دعای اون از دعای هر بچه بسیجی ای مهم تر و با ارزش تره اگه پشت سر کسی باشه.
حاج آقا پناهیان مصممه که ما وارد ۷۲ ماه پیش از ظهور شدیم. باید حواسمون بیشتر جمع باشه. داره یه اتفاقاتی می افته. ظهور نزدیکه ان شاء الله.
دعای امام زمان پشت سر ما و شما و این مملکت باشه ان شاء الله. به امید روزی که من و شما و آقا پشت سر حضرت ماه نماز عید فطر رو بخونیم.
احساس کردم یکم تبلیغ کردی
خوداییش بگم از موقعی که نه ده چاپ شده نوشته هات از رنگ و لعاب قبلا افتادن
یا علی
داداش حسین: کاملا احساس درستی است. تبلیغ کتاب “نه ده” تبلیغ اثری است که نویسنده آن دعای بچه بسیجی هاست و من به این تبلیغ افتخار می کنم اما بحث رنگ و لعاب که گفتید، نظرتان برایم محترم است.
سلام.از همه ی اونهایی که برام دعا کردن واقعا سپاسگزارم.بلیطم برای فردا صبح جور شد.
امروز با حال داغونم داشتم فکر میکردم چقدر پوستم کلفت شده و به این نتیجه رسیدم که این سالهای دور از خانواده بودن چیزی به نام عادت در من شکل گرفته.مثل اینکه ما عادت کردیم یه مدتی به یه چیزی گیر بدیم.یه روز به مشایی.یه روز به احمدی نژاد.یه روزبه…..ویه روز هم به مقابله با بی حجابی.معمولا این گیر دادن اپیدمی میشه و همه میخوان گیر بدن چه راست و چه چپی ها.بعدش از بس پیله میکنیم به یه موضوع خودمون هم زده میشیم.خیلی جالبه که معمولا به ندرت پیش میاد یه راه حل برای موضوع مورد بحث پیدا کنیم.مثل همین نامگذاریه امسال.اولش همه به به و چه چه راه انداختیم.بعد یه مدت همه یادشون رفت.بعد هممون ادعای خط رهبریمون میشه.قصد توهین به بچه های اینجا رو ندارم.ولی خداییش چند نفرمون واقعا به همت و کار مضاعف عمل کردیم.به نظر من اپیدمی مقابله با بدحجابی هم بعد چند روز میخوابه بدون اینکه کار مثبتی صورت بگیره.هممون عادت کردیم.اونی هم که بی حجاب و بدحجابه عادت کرده که اینطوری بگرده.
با عرض پوزش ماهم اینجا داریم عادت میکنیم که فقط قربون صدقه ی داداش حسین گلمون بریم.چند نفر از ما اومدیم درست و درمون حرفهاشو نقد منصفانه کردیم.نقد کردن به نظر من فقط ایراد گرفتن از قالب وبلاگ و عکس داداشی و ..نیست.در ضمن نقد فقط به معنیه انتقاد هم نیست.به نظر این حقیر ای قطعه گنجایش بحث های خیلی جدی و ارایه طرح و پیشنهاد داره.
از اینکه وقتتون رو گرفتم شرمنده.نمیدونم امشب به صبح میرسه یا نه.باز هم برای امین عزیز و خانوادم التماس دعا دارم.فکر کنم تا یه مدتی نتونم به اینجا سربزنم.
یا علی
آنانکه خاک را به هنر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
حسین آقا وقتی آقا رو می بینی واسه منم دعا کن قسمتم بشه بیام آقا رو یه بار دیگه از نزدیک ببینم آخه فقط یه بار آقا رو از نزدیک دیدم اما چه دیدنی ۱ساعت تمام کنار دست آقا دست در دستان آقا. وقتی آقا داشت میرفت با دوچشم خویشتن دیدم که جانم میرود.دعا کن حسین آقا.
بوی آقا رو گرفتی حسین جان خدا پشت و پناهت
(دختر بابا)
داداش حسین من به عشق کتابت اومدم تهران و کتابو با امضای خودت خریدم، اونم ۲ تا+ ۲ تا امضا!
داداش حسین گلم، کتاب تو پاسدار خون بابای منم هست، نه تنها من، بلکه همه بچه شهیدا و جانبازا.
ما هم باز “دا” میخریم
“بابا نظر” میخریم
“نه ده” میخریم
و این تیر سه شعبه را به تو میسپاریم (که هدف گیریت عالی است) تا درست بزنی وسط پیشانی دشمنان ماه و
خورشید.
سلام ن.خ عزیز
از خواهرت چه خبر؟
با حرفات کاملا موافقم اما چه می شه کرد وقتی این مطالب رو می خونیم از ذوق فقط قربون صدقه می ریم. وقتی هم بهش عمقی و نقدی فکر می کنیم دیگه خیلی گذشته از موضوع.
ولی خداییش راست می گی خیلی از ما ها کمتر فکر می کنیم.
سلام داداش حسین
خدا قوت
می بینم که پر کار شدی و هر شب مطلب می ذاری
در خصوص کتاب بایدبگم که فکر می کنم مساله ی توزیعش رو باید خیلی جدی تر بگیرید و تا تقاضا هست کتاب رو به دست خواهانش برسونید.
ای کاش سوره ی مهر کتاب رو چاپ می کرد
از روح الله حسینیان عزیز که زیر بار چاپ اون رفت تشکر می کنم
من با اینکه تجربه ی کتابفروشی ندارم اما حاضرم فروش ۱۰۰ نسخه از اون رو توسط خودم تضمین کنم. و می دونم امثال من زیادند. جا داره در آستانه ی سالمرگ فتنه کتابت سریع تر به شهرستان ها برسه.
یا علی
یه بسیجی از کاشان
داداش حسین: زنگ بزن یه این شماره ۲۲۲۱۱۱۷۴ به تعداد بالا حتما تخفیف خوبی می دهند. به سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم می توانی مراجعه کنی.
با سلام خوشحالم از اولین کسایی هستم که این دفعه نظر می زارم.
من نتونستم کتاب نه ده رو پیدا کنم از کجا ها یشه تهیه کرد؟
التماس دعا
یه نکته ی دیگه هم اینکه من گاهی کتاب های خوب دفاع مقدس رو با این که خوندم می خرم که تیراژش بره بالا به شما هم پیشنهاد می کنم!
خوش بخ حالتون
سلام ن.خ
خدا کنه که مشکلت حل بشه . امشب تا صبح بنشین برای خواهرت دعا کن و فکر و خیال بی خودی هم نکن . راستی ن. خ . این قربون صدقه ها شاید یه ذره از اثر فحاشی سبزک ها رو کم می کنه وگرنه ما قصد تملق نداریم . آدم باید خیلی خل باشه تو فضای مجازی هم تملق کنه . انشا الله خواهرت خوب بشه و سرحال برگردی به حق فاطمه ی زهرا سلام الله علیها .
یا زهرا
کی مطالبی که گفتید به کتاب اضافه می کنید؟ به ما بگید که ما باز هم “نه ده” بخریم.
این هفته برا من خیلی دعا کنید. دعای شما به ما قوت میده.
ممنون و خدا حفظتون کنه.
راستی مگه امام باقر(علیه السلام)نمی فرمایند که”کذب الوقاتون”؟ چطور ما می تونیم بگیم ۷۲ ماه تا ظهور نور باقیست؟
آذرخش عزیز سلام.ممنون از احوالپرسیتون.مامان و بابا بهترن.آبجی کوچیکمون هم اوروز یه عمل برای سرش داشت.میگن به هوش اومده ولی هنوز تو ای سی یو بستریه.
آذرخش عزیز ولی جبهه مقابل ما دیگه از ذوق قربون صدقه نمیره.داره کار میکنه.داره تفکراتشو به خوردمون میده.به قول سردار قاسمی ما باید جلوی فرمانهمون باشیم.قبل از اینکه بهمون بگه چیکار کنید باید شناسایی انجام شده باشه.بدونیم نقطه ضعف و قوت حریفمون چیه.هدف ما فقط سران فتنه نیستند.اونها دارن از بین میرن چون به گفته ی اقا ریشه ندارن.اما ما ریشه داریم.باید بجنبیم.زمان هیچ وقت به عقب برنمیگرده.و ناگهان زود دیر میشود.
سلام داداش حسین
فعلا که ما هنوز تو خماری خوندن کتابتون موندیم
شماهم که کمکمون نمکنید تا بدونیم باید از کجا تهیه کنیم
به خدا دارین ظلم میکنید به من دلم میخواد گریه کنم بگم
ممممممممممممنننننننننننننننننننننننننننننننن کتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااب (نه ده)میخوام
داداش حسین: برای بار هزارم: انتشارات مرکز اسناد یک سایت دارد که در آن سایت می توانید کتاب را به صورت اینترنتی بخرید. البته الکساندر گراهامبل وسیله ای به نام تلفن اختراع کرده که شماره مرکز اسناد این است: ۲۲۲۱۱۱۷۴٫ شوخی کردما!
هزار کوه گرت سد ره شوند برو
هزار ره گرت از پا در افکنند بایست
داداش حسین جانم
سلام
احسنت
کاش ما را هم به دیار محبوب، راهی بود!
دعایمان کنید که در این شرایط سخت بسی به دعا محتاجیم!
آن هم دعای یکی از بندگان مخلص خدا که راهش، هدفش، کلامش و قلمش در سپیده دم طلوع خورشید، سرسپرده حضرت ماه است!
کاش ما هم نینوایی می شدیم …
در لحظه های اهورایی عشق فراموشمان نکنید …
شاید از دعای خیر شما، ما هم …
داداش حسین: سپیده دم را خیلی با حال اومدید. ممنون از شما.
ن.خ ببخشید خواهرت بچه است و سرش عمل شده . یا زهرا . من خیلی قلبم ضعیفه این جور موارد تمام دست و پام می لرزه . انشا الله انشا الله انشا الله خدا به خانواده ات کمک کنه و هیچ مسلمونی آسیب نبینه .
یا زهرا
سلام ن.خ عزیزم
انشاالله به حق فاطمه زهرا (س) زودتر خواهرت شفا پیدا کنه. به خدا الان چشام پر اشکه.
این حرفت رو هم قبول دارم. ما هم باید بجنبیم خصوصا اینکه امسال سال همت مضاعفه.
ولی خوب بچه های ما هم که فقط قربون صدقه نمی رن. خیلی از بچه هایی که اینجان خودشون یه گوشه دیگه دارن فعالیت می کنن. هر کدوم یه جوری افسر جنگ نرم هستن. حالا اگه یه کم قربون صدقه هم بریم در میان فحاشی های سبزک ها به جایی بر نمی خوره.
اما این که می گی نقد باید باشه دقیقا درسته. ضمن تعریف و تمجیدها باید نقد سازنده هم از هم داشته باشیم تا کارها اصلاح بشه. که این یکی بینمون کمتره.
ایشالا خودمون رو اصلاح کنیم عزیز.
راستی این جا از پشت بام خانه مان حرم خانوم بی بی فاطمه ی معصومه مثل خورشید می درخشه . یادم باشه از طرف ن.خ به خانم سلام بدم . ن.خ حضرت معصومه خیلی ماهه . هیچ کی رو دست خالی بر نمی گردونه .
بچه ها من قصد جسلرت به کسی رو نداشتم.داداش فردا سید احمد نیاد یه چیزی به ما بگه.آقا عرفان متشکرم.داداش حسین از امین خبر جدیدی ندارید؟
سلام و خسته نباشید
من نه ده، بابانظر و مهتاب خین را از نمایشگاه خریدم.وقتی رسیدم سوره ی مهر « دسته ی یک» تمام شده بود.
«دا» هم که قبلا خوانده بودم اما جلوی غرفه ی سوره ی مهر دیدم یک میز فروش مختص دا گذاشته اند و مردم هم دمشان گرم که دست به جیبشان عالی بود.
در مورد بابانظر متاسفم که اینقدر دیر(چاپ پانزدهم) از وجودش اگاه شدم. البته سی دی ضمیمیه کتاب ( درددل ۷ دقیقه ای پرویز پرستویی در مورد بابانظر ) نمیدونم چقدر تاثیر خواهد گذاشت روی تاثیر گذاریش!
اما کتاب جدیدی که در حوزه دفاع مقدس دیدم مهتاب خین بود که نیاز به تبلیغ شما هم داره.
کتاب « مهتاب خیّن »
MOONLIGHT OF KHAYYEN
روایت شفاهی فرمانده ی بسیجی سردار «حسین همدانی» از انقلاب، کردستان و دفاع مقدس
مصاحبه و نگارش : حسین بهزاد
نشر فاتحان؛ چاپ اول : بهار ۱۳۸۹
۹۹۱صفحه با قیمت:۱۲۰۰۰تومان
راستی یه نکته یادم رفت به داداش عرفان بگم.سبزک اگه فحش میده منش و ذات خودشو نشون میده.دلیلی نداره هر فحشی که دادن ما عکس العمل نشون بدیم.یادمون باشه راهی که انتخاب کردیم ارزششو داره که فحش هم بخوریم.
قربون داداش
چه جسارتی داداش؟ حرف حساب زدی دیگه.
سلام و خسته نباشید
من «نه ده»، «بابانظر» و «مهتاب خیّن» را از نمایشگاه خریدم. وقتی رسیدم سوره ی مهر « دسته ی یک» تمام شده بود.
«دا» هم که قبلا خوانده بودم اما جلوی غرفه ی سوره ی مهر دیدم یک میز فروش مختص دا گذاشته اند و مردم هم دمشان گرم که دست به جیبشان عالی بود.
در مورد بابانظر متاسفم که اینقدر دیر(چاپ پانزدهم) از وجودش اگاه شدم. البته سی دی ضمیمه کتاب ( درددل ۷ دقیقه ای پرویز پرستویی در مورد بابانظر ) نمیدونم چقدر تاثیر خواهد گذاشت روی تاثیر گذاریش!
اما کتاب جدیدی که در حوزه دفاع مقدس دیدم مهتاب خین بود که نیاز به تبلیغ شما هم داره.
کتاب « مهتاب خیّن »
MOONLIGHT OF KHAYYEN
روایت شفاهی فرمانده ی بسیجی سردار «حسین همدانی» از انقلاب، کردستان و دفاع مقدس
مصاحبه و نگارش : حسین بهزاد
نشر فاتحان؛ چاپ اول : بهار ۱۳۸۹
۹۹۱صفحه با قیمت:۱۲۰۰۰تومان
سلام بر داداش حسین عزیز-
مگر میشود کسی به دیدار حضرت ماه برود و از حرف های دل حضرت ماه ننویسد؟
یقینا حرف هایت بخصوص قسمت های “عالیجناب رأس فتنه” اش حرف های ماه است فقط شاید دقیقا همان عبارات نباشد چون داداش حسین، بسیجی وار مینویسد-
خداقوّت-
ن.خ جان فقط بگو یا زهرا
ذکر لبامون وقتی یا زهرا می شه
همه گره هامون وا می شه
یا زهرا یا زهرا یا زهرا
شب بخیر مومنای گل بهشتی . شماها گلید .گل های خوش بوی یهشتی .
یا زهرا
شب بخیر عرفان جان
دمت گرم داداش حسین بچه بسیجی ها
درخت هرچه پربار تر میشه سرش پایین تره
ممنون که این رو ثابت کردی نه با حرف هات که با قلمت
جریان قطعه ۲۶ چیه
سلام داداش حسین
بازم گل کاشتی خوب سران فتنه رو کوبیدی
اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای
انشاالله خدا همه بیماران رو شفا بده
غم و غصه های خودم رو فراموش کردم
چه طولانی شد مولای من چه طاقت سوز شد این تشنگی کی میشود که صدای گل های آمدنت در گوش هستی طنین بیاندازد یا مهدی. اللهم عجل لولیک الفرج موفق باشید
به یاد عشق های آسمانی
به یاد لحظه های بی نشانی
دلم را نازنین سنگر به سنگر
به شوق ردپایی میکشانی
یاران اسمانی
احوال همه دوستان چطوره؟
ن.خ چرا فکر کردی من ممکنه بیام چیزی بگم؟! یعنی من اینقدر بدم؟
حرفات منطقی بود ولی خوب من از خوندن مطالب داداش حسین لذت میبرم و تا الان خودمو در حدی ندیدم که بخوام نقد کنم.
ن.خ عزیز دعا گوی خانواده محترمتون هستیم.
داداش حسین عزیز مثل همیشه عالی بود.
حتی اگه بعضیا میگن تبلیغ کتاب هم بود خیلی تبلیغات شیکی بود.
واقعا ممنون از محبتی که به ما دارید.
در پناه مادرم حضرت زهرا عاقبت بخیر باشید.
سلام
من هم دا هم بابانظر،هم نه ده و بسیاری دیگر از آثار جبهه فرهنگ پایداری انقلاب اسلامی را خریدم و می خرم
ولی با انتشاراتی مثل سوره مهر و فاتحان(ناشر مهتاب خین، سرابز سالهای ابری و … در حوزه دفاع مقدس) امشکل رو دارم که اونا کتابها رو گرون در می آرن. مثلا سرباز سالهای ابری (خاطرات بنادری از جبهه ها)۴۰۰ صفحه است و ۱۱ هزار تومان.
این همه در حالی است که امام خامنه ای فرموده ند به همین ها که شده کتاب رو کاهی چاپ کنید که اقشار بیشتری از مردم بتونن بخرن.
نمی دونم آقایان با حرف حضرت ماه که منطقی هم هست چرا چنین برخوردی دارند
از اون طرف زمین سوخته آقای احمدمحمود که ضد جنگ هم هست، توسط یک انتشاراتی ضد انقلاب تو نمایشگاه با قیمت سه هزار و پانصد که خیلی ارزونه چاپ می شه. اونا کتاب بد رو ارزون در می آرن ولی ما کتاب خوب رو گرون
مشکوک نیست؟!
یه بار دیگه پیام بازرگانی برم؟
ساعت ۳:۱۵ بامداد،
تعداد افراد آنلاین ۱۱ نفر 🙂
ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله …..
همه ی خواندانش را به صحنه آورد، همان که در بچگیمان فکر می کردیم دشمن او دشمن خداست، اما نتوانست.
پول های انبار کرده شان را خرج کردند و باز هم نتوانستند، آتش زند و کشتند و تهمت زدند و باز نتوانستند، و ما هنوز ایستاده ایم ، ۶ ماه های زیادی گذشت و این دولت سقوط نکرد. شیخ عربی نیز این را بداند.
آقای قدیانی بازهم دمت گرم. بازهم بنویس عالی جناب را نیز از تیرهای خود بی نصیب نگذار تا بداند انقلاب مال امام است و مردم نه فرزندان فراریش.
در قطعه ۲۶ در بخشی که مربوط به اخراجی ها بود خواندیم که در جبهه ، لات بود اما لاطائلات نبود .
عجیب این حرفتان به دلمان نشست چرا که هر بار میگفتیم خدایا نکند مردم فکر کنند همه آنانی که شهید شدن به خاطر دختر محله به جبهه رفتن و سپس شربت شهادت نوشیدن ..از این رو از مسعود بسیجی ها کمی دلگیر بودیم و هستیم چرا که معتقدیم باید اصلاحاتی در این فیلم صورت میگرفت و بگیرد . و اما حال که حرف از مسعود بسیجی ها شد یک عدد تشکر ویژه اما ناقابل از ایشان به خاطر مصاحبه تلفنی اش در برنامه رو به فردا در حضور ( فلاحیان ) …
شیر مادرت حلالت باشد مسعود بسیجی ها . چه خوب گفتی که منفعت طلبی خواص باعث چنین اوضاعی شد اما جوابی که شنیدی در شان آن خواص میهمان نبود . چرا که همه از گفته ایشان به این نتیجه رسیدن که :اگر خواص ( چه این وری – چه اون وری ) پول دار شدن عیبی ندارد که !!!!
آآآآآآآآآآآآآه جای بسی تاسف بود شنیدن آن حرف … و چه ناشیانه وزیر اسبق تر اطلاعات در جلوی دیدگان هفتاد میلیون ایرانی سعی میکرد حرفهای تو را به حاشیه ببرد و چه ناتوان بود در این امر ..
.
و اما کتاب نه ده سوز دل مادربسیجی شهید کبیری از بچه های شهر ری نیز هست .
کتاب نه دی سوز دل مادر آن ده سرباز ضد شورش که به دست کاسه لیسان سبز در میدان آزادی خفه شدن و سپس آسمانی شدن نیز هست .
و چه مظلومانه پر کشیدن .و چه مظلومانه و بی صدا دفن شدن … به کدامین گناه ؟؟؟؟
نه گناه کدام است به عشق حضرت ماه – به عشق دفاع از ماه …
خوشا به حال مادرانی که سوز دلشان با عشق حضرت ماه توام است .
خوشا و خوشا
باشد که با علی اکبر حسین محشور شوند . آمین
سلام اخوی
ما که خارج از کشوریم، برا کتابت چیکار کنیم؟
می تونی pdf کتاب رو بذار برا فروش اینترنتی.
یا زهرا
از خدا براتون توفیق روز افزون طلب میکنم.
خدا قوت…
سلام داداش حسین
برای بار …ام از کار قشنگ شما تشکر می کنم و دعاگوی شما هستم .
خدا حفظت کنه حسین
نه دهت به دست ما برسه
ببین چجوری بخونیمش
یا علی
اونی که گفته”نوشته هات از رنگ و لعاب افتاده” احتمالا” منظورش پست قبلی در مورد حجاب است که متن ادبی نیست.البته گیر نده به این چیزها.لازم نیست حتما” متن ادبی باشد هر چه از دلت برآمد بنویس
سلام داداش حسین.حال دوستتون چطوره من دیروز خیلی نگرانش بودم؟حالش خوبه؟
داداش حسین یکی از قشنگترین بخشهای کتاب بخش آخر مخصوصا وصیت نامه بابااکبره.
من وقتی میخونم فقط میخوام گریه کنم.
داداش حسین قلمتو عشقه مواظب خودت باش
اون نکبتا غلط کردن بیشمارن
سلام
صبح بخیر حسین جان
تو نظرات خوندم که امروز ساعت ۵ میخوای بری قطعه ۲۶، رفتی اونجا سفارش امین رو به بابا اکبرت بکن. حالش خوب نیست. التماس دعا
سلام داداش حسین بچه بسیجی ها
دارم نه ده رو میخونم.چه کردی داداش!!
خدا شما رو برای ما نگه داره.
قلمت مثل پدیده های طبیعی آدمو به یاد قدرت خدا میندازه..
ما خدا رو شکر میکنیم بخاطر استعداد و اخلاص شما.
سلام و عرض خسته نباشید. دست مریزاد.
ترسویی ، فقط همین. جگر شیر نداری ، از علی خجلت بکش
سلام
امیدورام حالتون خوب، قلمتون روان، بصیرتان بیدار، همتتان مضاعف باشد
از نوشته هاتون خوشم می آید و پیگیر هستم ، اما چیزی که بیشتر خوشحالم کرد این بود که فرموده بودید حضرت ماه شما را قابل می دانند و “داداش حسین بچه بسیجی ها” خطابطان می کنند.
مورد تائید حضرت خورشید و ماه باشید
این آقای ماست!
سلام!
خاطره ای شنیدنی و خواندنی از عمل کردن به درخواست مقام معظم رهبری توسط آقای بهاءالدینی همراه با فایل صوتی.
متن و فایل در مرگ آگاهی.
خطابتان را به اشتباه تایپی با ط زده بدم لطفا تصحیح بفرمائید
داداش حسین موفق باشی که بچه بسیجی ها تا همیشه با ولایت هستن و با تو………….
سلام
سلامتی رهبر بسیجیا و همه بسیجیهاش از ایران و عراق و افغانستان تا آمریکای جنوبی و شاخ آفریقا و . . . صلوات
سلام بر همگی!
برار جان دیدی این باجی خان هم گفت بده تا نصفه شب بیدارید! من که هیچی لااقل حرف آن باجی را گوش کنید. باجی می دانید یعنی چی؟ یعنی آبجی به مشهدی.
ممنون از تذکر شما برای بعضی از این کامنت هایی که از حد خارج است اما من یک پیشنهاد دارم! این طوری نگاه نکنید من تا شما رو کچل نکنم دست بردار نیستم. راستی نقطه ی قوتتونم فهمیدیم! این فقط تذکر بود. پیشنهاد این است که شما برای این که نظراتتان دیده شود و این که یک مطلب را به قول خودتان برای بار هزارم نگویید رنگ نوشته هاتان را عوض کنید یا bold کنید. یعنی پر رنگ کنید. همان کاری که من یک بار در یکی از کامنت هام کردم. این نمونه است
*جناب عرفان* بله من اشتباه کردم و خدا را شکر که شما سالمید. من یک مقداری این وسط غریب می زنم زیاد در جریان اسمها و نسبت ها نیستم. این قسمت را فقط خودتان بخوانید کسی متوجه نشود:” تقصیر این داداش حسین شماست!” آقای قدیانی شما اون تیکه قبلی را نخوان خصوصیه! اما بگذریم از این شوخی ها من این طور که متوجه شدم گویا دو نفر از این سایت متاسفانه حالشان بد است. یکی خواهر ن.خ و دیگری امین عارفی. آقا عرفان. شما به آن دنیا نرفتید. من این جا خواندم که یکی از دوستان که نمی دانم کدام یکی است دچار مشکل قلبی است و در بخش آی سی یو. دوستی دارم که چند ماه قبل قلبش بدجور به تب و تاب افتاد که از مد افتادم باید عوض بشم! این دوست خوب من به کما رفت و برزخ را تجربه کرد.
از سیب سرخ حوا ده هزاره میگذرد.شاید خود حوا هم گمان میکرد اولین وآخرین حوای بی بصیرت باشد.اما نبود. در آن هزاره آغازین خدا حوا را از سیب سرخ حذر داشت.و در هزاره پایانی یعنی هزاره فتنه حضرت ماه حوا ها را از سیب سبز فتنه حذر کرد.اما با زهم حوا های بی بصیرتی چون من پیدا شدند. ومیوه ممنوعه را خوردند. آقای قدیانی تمام خواهش وحرف دل دیشب من این بود که برای پشیمان شدگانی همچون من دلنوشته ای بنویسید.شاید این طوری آقا حرف دل ما را بشنود وما را حلال کند. دیشب وقتی اون حرفها را نوشتید خیلی دلم شکست.نمی دونم منظورتون از اون حرف ها چی بود نکنه مرا دست انداختید .به قدری دلم شکست که نزدیک بود شکایتتان را پیش خدای حضرت ماه ببرم. اگر می بینید که من سفره دلم را پیش شما پهن کردم واز شما اینقدر خواهش می کنم نه فقط برای اینکه حسین قدیانی هستید وخالق اثر نه ده فقط وفقط به خاطر این که شما بسیجی حضرت ماه هستید. همین… هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا/ داداش حسین جدا میشکند/ بیگانه اگر میشکند حرفی نیست /از داداش حسین بپرسید چرا میشکند.
جناب قدیانی. من یک عذرخواهی به شما بدهکارم. نمی دانم چرا این پررنگ کردن کامنت ها دچار اشکال می شود و تمام کامنت درگیر می شه. شما برای اینکه که این را از این حالت در بیاورید می توانید آن دو تا بی را حذف کنید.
من باز هم انتقاد دارم! چرا شما این قدر زود مطلب می گذارید؟ چرا نمی ذارید از بحث یک نتیجه ی درست و درمان بگیریم؟ اصلا آن بحث قبلی چی شد؟ یعنی شما نتیجه گرفتید؟ من یک سئوال پرسیدم در آن کامنت طول و دراز جواب نداشت؟ نه فقط شما بلکه دیگر دوستان. اصلا کسی این جا کامنت های بقیه را هم می خواند؟ دوستان این جا باید تالار گفتگو باشد نه اینکه مدام بیایم بگیم داداش ای ول داداش گل گفتی یا اینکه بگیم خیلی خوب نوشتی. بله ایشون خوب می نویسند نیازی هم ندارد هر یک روز در میان حرفهای تکراری بزنیم. من معذرت می خوام به عنوان یک تازه وارد دارم انتقاد می کنم. آقای قدیانی! برار جان! دق نده.
ساعت سایتتان اشکال داره!
گفتند باید بیعت کنی … از مسجد که بیرون آمد، با عجله دوید سمت منزل. گفتم: آقا چقدر عجله دارید! گفت: سلمان! فاطمه … .
و بالاخره اولین فاطمیه بدون سید هم تمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام شد…[گل]
خسته نباشی داداش . ما هم دوباره این تیر های ۳ شعبه را می خریم و تو دهن امریکا و اسرائیل می زنیم و به سبز جلبکی ها می گیم غلط کردید که بیشمارید و اساسی حال این عالیجناب اشرافی را می گیریم .نافرم چون نصف حقشم نیست این بلاها و بیشتر از اینها حقشونه .
————————————————————————————
الهم احفظ امامنا و قائدنا و مرجعنا و مولانا امام خامنه ای
سلام
با مطلب جدید به روزم
×به امید تحقق هرچه سریعتر اتحادیه جهان اسلام×
سلام
با مطلب جدید به روزم
×به امید تحقق هرچه سریعتر اتحادیه جهان اسلام×
یاعلی
خداقوت
سلام
حاجی جون دیدی چی شد؟
اومدم نمایشگاه اما اصلا پاک یادم رفت نه ده رو بخرم!
بعد که اومدم بیرون تازه یادم افتاد!!!!!!
باید برم مرکز اسناد انقلاب اسلامی بخرم
اه اه اه
راستی تحلیل پست قبلیت رو راجع به حجاب خوندم
دستت درد نکنه
خیلی وقت بود این تحلیل تو ذهن من هم اومده بود و منتظر بودم یکی استارت این رو بزنه تا ما هم به مردم بگیم این فتنه جدیده
از همون اول که افرادی مثل علی مطهری وارد این ماجرا شدند معلوم بود پشت قضیه چیه!
داداش از روزی که کتابتو شروع به خوندن کردن بیشتر دوست دارم
نه ده حرف دل تمام ماهاست
.کتابهای اون طرفی رو به ثمن بخس می شه خرید اما این طرفی ها انگار تجارت راه انداختن . ۴ تا کتاب می خوای بخری قیمتش سر به فلک میزنه . تازه این هم برای یکی دو ماهه . قشر کتاب خون نمی تونه بخره چون گرونه . قشر دیگر هم نمی خره چون گرونه کتابها فاخرند و پر محتوا اما باید جوری چاپ بشه که افراد بیشتری توان خرید داشته باشند . وقتی سود معقولی از کتاب بردند همون کتاب رو با قیمت کمتر چاپ کنند یا در صورت افزایش هزینه باز قیمت رو بالا نبرند .
اول سلام
دوم، خدا قوت
سوم، خونه جدید مبارکه
چهارم، مثل همیشه همه چیز بی نقصه اینجا
.
.
در پناه حق موفق باشید.
بنفسی انت خامنه ای
نامه دختر سردار شهید باکری به سبزترین پدر دنیا:
http://www.rahesabz.net/story/15686
سلام حسین جان
یه خواهشی داشتم .
میشه از دوستانتون بخواهید کاری کنند که پاسخ شما به کامنتهای با رنگ دیگری مثلا ( قرمز ) مشخص بشه .
فکر میکنم اینطوری خیلی بهتره .
ماشاالله چون حجم کامنتها بالا هست پاسخت به کامنتها درش گم میشه .
خیلی ممنون میشم اگر این کار بشه .
با تشکر
دوست دارم دادش حسین.
سلام
یه کامنت دادم مثل اینکه ارسال نشد .
حسین جان امکانش هست از دوستانتون بخواهید بخش مربوط به پاسخ نظرات رو با رنگ قرمز مشخص کنند .
ماشاالله حجم کامنتها بالاست و بعضی وقتها پاسخی که به دوستان میدی گم میشه . به خدا چشممامون در اومد .
ممنون میشم عزیز
یاعلی
salam
khubi bardar?
movaffagh bashi
سلام
به روزم با : “من و گم نام”
دل نوشتی خطاب به شهدای گم نامی که دی روز در قم تشییع شدند.
… دی روز نرمی استخوان ات را از زیر تابوت حس کردم . گفتی : من با همین استخوان نرم ، در جنگ سخت پیروز شدم ! آمده ام ببینم تو با آن استخوان های سخت ت ، در جنگ نرم چه می کنی ؟ …
… آقای آیت الله ! شما دی روز باختی . شما را می گویم که مسیرت را کج کردی تا به تشییع کنندگان فرزند گم نام زهرا برخورد نکنی … آقای آیت الله ! آیا دی روز فاطمه به تو اجازه داد بگویی “مراسم عزا را سیاسی نکنید” ؟ …
http://www.sarloheha-moje4.persianblog.ir
سلام به کسی که حس می کنم حنجره ای شده برای ما تا حرفهای دلمان را از دهان آن و قلم قوی آن بشنویم و ببینیم.
به محض اینکه از خبر رونمایی نه ده در نمایشگاه با خبر شدم به یکی از دوستانم که آمده بود تهران زنگ زدم و سفارش خرید کاتب را دادم.الحمدلله تا امروز به صفحه ۲۱۴کتاب رسیدم.
ستاره ها در مشهد غریبند حسین جان ,اینجا ازدیاد شب پرستان بیداد می کند.
داداش قربونت برم!!
آقا به شما میگند:داداش حسین بچه بسیجی ها؟؟!!
داداش مواظب خودت باش!
سلام به کسی که حس می کنم حنجره ای شده برای ما تا حرفهای دلمان را از دهان آن و قلم قوی آن بشنویم و ببینیم.
به محض اینکه از خبر رونمایی نه ده در نمایشگاه با خبر شدم به یکی از دوستانم که آمده بود تهران زنگ زدم و سفارش خرید کاتب (سوتی رو داشتی؟)کتاب را دادم.الحمدلله تا امروز به صفحه ۲۱۴کتاب رسیدم.
ستاره ها در مشهد غریبند حسین جان ,اینجا ازدیاد شب پرستان بیداد می کند.
salam
vaghean az tahe del binaziiiiiiir minevisid /khoda ghovat
tarahie site vaghean aaaaaaaaalie enshallah khoda kheirshon bede
eltemase doa
سلام آقای قدیانی
تیتر خبرهای سایتتون خوانده نمی شود تاریخ روز روی آن می افتد
عشق به نائب بر حق امام زمان و محبتی که تو دلهامون نسبت به حضرت آقا داریم باعث شده به
حسین قدیانی عزیز و بقیه دوستان احساس محبت کنیم.
چقدر آرامش بخشه بودن تو قطعه ۲۶٫
در حق هم دعا کنیم تا همیشه همه مون پشتیبان ولایت بمونیم.
دمت گرم داداش حسین نویسنده بجه بسیجیا
کتاب رو از انتشارات اسناد نتی خریدم اما هنوز با گذشت ۱ هفته نیومده:(
سلام
با افتخار ۲تا “نه ده”خریدم با ۲تا امضا از داداش حسین
که یکیشو هدیه کردم/ حالا بقیه دوستام همه خواهان “نه ده”شدن/سایت مرکز اسناد رو بهشون دادم
سایه ماه مستدام
سلام داداشی جونم..
نمی دونم شعرام به دستت
رسیده یا نه !!
کاش می دونستم …….
یا حق
و ما رمیت اذ رمیت…….
موفق باشید.
آنچه در دیدار با مشایی گذشت: فحش های چارواداری کیهان و زاکانی
http://vaadi.persianblog.ir/post/27
داداش حسین عزیز تشریف بردید بهشت زهرا سلام ما رو به شهدا خصوصا شهید قدیانی عزیز برسونید.
سلام حسین جان. وقت کردی جواب ما رو هم بده. حالا خوبه آقا جواد کلی سفارش ما رو به شما کرده ها و گرنه…
در پشت پرده ای از اشک
اگر چه ذهن بشر قرنهاست خسته ی توست،اگر چه متن تو را دوره کرده حاشیه ها
ولی هنوز به ذات تو پی نبرده کسی،فراترید هنوز از تمام فرضیه ها
سفالگر به کدامین جنون تو را پی ریخت؟چه شد که طرح تو در ذهن او مجسم شد؟
خط سفید منتظر حضورتون هست…
یا علی
سلام
دست مریزاد
دمت گرم و گرمی ات دمادم…
بسم الله
” همت مضاعف یعنی به فعلیت رساندن ظرفیت ها ”
“فرمانبر” با تحلیلی جدید به روز شد….
منتظر تحلیل شما هستیم!
سلام داداش حسین و به خصوص عطر خاک . می خواهید نظرم ( یا بهتر بگم احساسم رو) راجع به اقای آملی بگم .ههههههههههههههه
شوخی کردم . داداش حسین دوستت داریم .باور کن .
سلام داش حسین
امروز سنیدم نه ده به چاپ چهارم رسید
بی نهایت خوشحال شدم
اما هنوز یکم از کیفت پایین چاپ اول دلخورم که اونم فدای یه تار موت
امیدوارم به چاپ هزارم برسه (که میرسه)
شهید شی
سلام
با مطلب (گشت ارشاد خوب یا بد ؟!!!)به روز هستم
منتظر نقد و تحلیل شما
داداش اتفاقا میخواست بگم از کتابت بیشتر بنویسی و ما رو در جریان اخبار کتابت قرار بدی..که دیدم خودت زحمتش رو کشیدی.. بازهم از این کارها بکن..خوش به حال طرفداران آثار دهنمکی، ایشون تمام اخبار و حاشیه های مربوط به آثارش رو در وبلاگش میاره.. ما روی این کتاب حساس هستیم چون روز “نه ده” که برای ما خیلی مهمه به محتوای کتاب مربوطه و اسم کتاب شما هم که هست.. همچنین ما با مطالب این کتاب چند ماه زندگی کردیم، گریه کردیم و خندیدیم.. دوست داریم بدونیم خبرهای کتاب رو..
ضمنا به نظر این حقیر این نوشته های آخر شما اتفاقا خیلی پخته تر شده و نشون از پیشرفت قلم شما داره..
یا علی
کاشکی قسمت نظرات امکان ویرایش داشت!
اول نظر قبلیم “میخواستم بگم” درست هستش..
سلام
من تا صفحه ۱۷۰ خوندم
اشکها و لبخندها
واقعن معرکه است
پایه ثابت سایت شدیم دیگه!!
فقط به عشق امام خامنه ای..
جذابیت این انسان وصف ناشدنیست..
به احترام نور او باید قیام کرد..
ما ایرانی ها اگر زمان امام حسین علیه السلام بودیم هیچ موقع صدای هل من ناصرش بلند نبود…
چرا که یارانش بی شمار بودند.
و… یزیدی ها غلط کردند که بی شمارند
سلام بر داداش حسین بچه بسیجی ها !!!
بابا احساس عقب موندگی کردم ، چرا تا حالا تو رو نمیشناختم و مطالبت رو نمیخوندم ، امروز بصورت کاملا اتفاقی با مطلب لو رفتن پروژه فتنه در خیابان حجاب لینک شدم و اونو پرینت گرفتم و توی تاکسی خوندم به والله اگه راننده تاکسی وسطش حرف نمیزد و از رانندگی مشهدی ها بد نمیگفت همونجا زده بودم زیر گریه . به حساب خودم رشته مدیریت امور فرهنگی میخونم ، مدیر تشکل و پایگاه و فلان و فلان رو یدک می کشم ولی امروز باید به سایت شما سر بزنم و باهات آشنا بشم ولی به جاش یک خوبی داره که کتاب نه ده رو برای اولین بار میخونم . اتفاقا کتاب رو هم امروز دست یکی از دوستام دیدم و به شدت ذوق زده شدم .
نائب الزیاره شما تو مشهد هستم .
حضرت ماه زود تر از اینها فرمود که «نه ده» در تاریخ ماند و کتاب نه ده بارقه ای از نور عظیم آن یوم الله بود
-ارادت مند داداش حسین
سلام خسته نباشی واقعا جالب بود انشاالله یک “نه ده” خواهم خرید گرچه قبلا نازش را خریده ایم…….
مطلب”باز هم حجاب! با بدحجابی چه باید کرد؟” در افق مبین بخوانید
http://adlali.mihanblog.com/post/395
http://shafieikia.mihanblog.com/post/115
بازگشت شهید هاشمی منتقم امام و شهیدان مظلوم آخر جنگ !
سلام و عرض ادب داداش حسین.خدا قوت.سلامتی رزمندگان اسلام صلوات.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
حزب الله، ماشاالله
اقا کیا گاف اوبا اونها رو شنیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام خدت قوت
حسین جان حکم استفاده از مطالبت جاهای مختلف مثلا برد دانشگاهها یا شب نامه ها بدون اسم ویا با تلخیص رو بده.
ممنون یا علی التماس دعا
سلام داداش حسین یه سوال خیلی مهم!!!!!!!!!
خواهش می کنم جواب بده
چرا “نه ده”تقدیم نشده بود به حضرت ماه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی چرا اصلاگ به کسی تقدیم نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام داداش برادر.مطلبی که نوشتی خوب بود.حمایت از ده نمکی همراه باانتقاد از ضعف های فیلمش بهترین راهه از طرف امثال شما.راستیناراحت که نمیشی بهت میگم” داداش برادر”.این اسم دوتادلیل داره اول اینکه شما داداش حسین بچه بسیجی ها هستی پس با اجازه ات میشی داداش دوم اینکه توخودت هم بسیجی هستی وبسیجی واقعی کسیه که در جنگ هایی که پیش روی نظام اسلامی هست خودش رو نسون بده یعنی برادری خودش رو ثابت کنه شما هم که این کارو با”نه ده”انجام دادی پس میشی “داداش برادر”
داش حسین خیلی خاطر خاتیم
مواظب باش مثل آقایون کله نکنیا
تو ذخیره انقلابی
تو بوی شهدا رو میدی
دمت گرم
ما که خیلی دوست داریم
برا همینم دوست نداریم تو هم مثل محمد نوری زاده و … چپ کنی
حق یارت
سلام بر تو نویسنده ی حکومتی!
به وبلاگ حکومتی ما هم سر بزن!
سرت سلامت…
داداشی من الان از یه نمایشگاه کتاب روبروی حرم حضرت معصومه “س”میام داداش رفتم کتابمونو معرفی کردم قرار شد فردا ببرم ببیننش ایشالا اگه قسمت شد سفارششو بدن . خیلی دوست دارم تو این راه اگه لایق باشم قدمی بردارم.دلم نمیاد فقظ من بخونم. الانم صدای حاج آقا پناهیانو میشنوم اومده مسجد پیش خونمون. داداشی التماس دعا.
سلام اقای قدیانی چر……………………ا مطالب جدید رو صفحه اصلی نیست
امروز به خاطر شما با یه عزیزی دعوایم شد خدا کنه دفاعیاتم تا ابد صحت داشته باشه
متنتونم خیلی با حال بود
داداش حسینم سلام .
میگم خوش به حال ما که اینقدر احت تونستیم کتابتون رو تهیه کنیم.
مرکز اسناد چه برنامه ای برای توزیع مناسب کتاب در شهرستان داره؟
خداییش با اینکه تمام مطالب کتاب رو قبلا توی وبلاگ خونده بودیم ولی از
خوندنش سیر نمیشیم!!!!
بابا داش حسین تو که ما رو با نه ده کشتی….ما که هنوز در فراقش میسوزیم…بچه های مسجدمون رفته بودن تهران کتابتو تو نمایشگاه دیدن و خریدن…اونم به توصیه من…حالا لج کردن نمی دن ما هم یه چن صفحه ای فیض ببریم…
موفق باشی
واقعا آقا شما را چنین خطاب کرد؟
داداش یه زحمت بکش به بچه های فنی سایتت بگو قسمتی رو که خودت برای نظرات جواب میذاری رو با یک رنگ دیگه متمایز کنند، اینجوری که الان هست اصلا مشخص نیست که خودت کجا جواب گذاشتی..
بسم الله
سلام
به حاج حسین و باقی
لطفا ابن مطلب را هم بخوانید
http://ghabr.blogfa.com/post-13.aspx
فقط اینکه اصل و کامل فایل صوتی به امرحاج آقا در دسترس نیست
چون می فرمایند که باقی فقط برای اخص الخواص است
ی ا ح ق م د د ن ا
راستی
اهل فتنه !
غلط کردید بی شمارید
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام
🙁
۱٫ به نظر من کسی که عاشق شلمچه باشه اما این نظام روقبول نداشته باشه به درد نمیخوره (خودتون بگیرین دیگه)
۲٫حسین داداش اگه دلتون اجازه داد مقدمه های جدید رو هم برای ما اینجا همین جا که خانه ای جز بیت رهبری نیست بزارید
۳٫وصیت بابا اکبر خیلی خیلی خیلی تلنگره به اندازه اینجا
۴٫خیلی حسودیم میشه که داداش نیمه شب میاد براتون مطلب جدید می زاره و من نمی تونم پا به پای شما شبا نت باشم و تا فردا شب نمی خونم . اصولا خیلی حسودم 🙂
۵٫برا من و باقی بچه های خوب کنکوری دعا کنید سیداحمد ، داداش تو باید بیشتر دعا کنی هاااااا 🙂
۶٫من با نه ده توی کتابخونه پز می دم که داداشو حسین داداش بسیجی ها نوشته نه ده افتخارمنه و افتخار همه حسین قدیانی هاست
۷٫خوش به حال اونایی که ازنیمه شب گذشته میان اینجا و با حسین داداش میحرفن
………..
کنیز فاطمه زهرا
سلام
خب اینجوری میگید ممکنه سوء استفاده کنن و بگن امثال قدیانی رفتن چند تا چند تا دا و بابانظر ونه ده و اخراجی ها خریدن که فروشش رفته بالا!! البته به حرف گربه … اصلن ولش کن…
منم از اینکه دا رو خوندم خوشحالم.
سلام..
ممنونم از یکی از آوینی نژادها از نوع معروفش که به سوال کوچک یکی از دوست داران آوینی نژادهای گمنام و معروف اینقدر اهمیت میده!!!
برادر سه بار سوال کردم … جواب؟(آقای ثمری؟)
لااقل بگو جواب نخواهی داد تا اینقدر در رویای خود که تحویلمان میگیری غوطه ور نباشیم.
به هرحال با:
“چرخ دستی محرومان مهم تر از کاخ های فتنه!!”
بروزم.
یاحق.
ساعت ۱۰٫۲۰
۹۸ تا در انتظار بررسی
۲۰ نفر انلاین
حسین داداش هم که نیست
بیا کامنتا منفجر شد
راستی من عزیزی رو توی نمایشگاه دیدم گفت با اسم چوپان کامنت گذاشت اخرین بار
چوپان هستی یا هنوز پیدا نکردی ؟؟ 🙁 یه خبری ارسال کن عزیز
سلام جوجو کتابتو خریدم همون نه ده خیلی توپ بابا دمت گرم از این کتابا بیشتر بنویس
عشق شیریست قوی پنجه و می گوید فاش
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ما
سلام خدمت حاج حسین عزیز
ایول خیلی قشنگ بود.دستت درست
التماس دعا/یاعلی مدد
سلام داداش حسین
کجایی؟ 🙁
چرا دیگه طنز نمی نویسید؟!
یادمه چند وقت پیش گفتید یه طنز نوشته بودید در مورد شیخ در برنامه ی ورزش و مردم ، ولی منتشر نکردید!؟
سلام
داداش چاپ کتاب شما در حالتی به چاپ چهارم رسیده که حاضر شرط ببندم ۲۰ درصد وقت کرده اند بیایند نمایشگاه . و ۸۰ درصد تو ایران هنوز طالب خرید این کتاب هستند …
من خیلی شرمنده ام که بدلیل مشکلاتی نتونستم بیام نمایشگاه ، قصد داشتم چندین جلد از این کتاب رو بخرم …
حتما می پرسید چرا چندین جلد ؟
من بعد از فتنه ۸۸ یاد گرفتم بسیجی در هر شرایط و هر زمانی باید هر چه در توان داره رو به کار بگیره و پشت برادر بسیجی خودش دربیاد …
واقعا راست گفتند عدو شود سبب خیر !
دیگه کل کل و رفتار های کودکانه تو جمع خودی رو باید گذاشت کنار …
حالا درک می کنم چطور وقتی هدف یک چیز باشد اتحاد هر مشکلی رو در خودش حل می کند …
داداش به ما سر نمی زنی ؟ ما شما رو همه جور ساپورت می کنیم ولی امان از بی وفای شما !
حداقل ما رو لینک کن !!!
داداش نیای می رم می خوابما .
ساعت ۱۱٫۰۷
هنوز منتظریم
ما روی گل حسین داداش روندیدیم هنوز
ایشون میخوان ۲ نصفه شب بیان که اون زمان که هیج جایی بازدید کننده نداره داداش ۲۰ نفر انلاین داشته باشه
هر چند نیمه شب میاد دل ما رو اب میکنه اما از اونجایی که چشم دشمنا رو کور میکنه دمش گرم
حاضریم داداش استراحت کنه تااااااااااااا ۱ بامداد ۱ بامداد میاد بایه لشکر حسین قدیانی ها هر چند منو امثال من حسین داداش رو انلاین نبینن
کور بشید کمشمار های متوهم بیشمار
به بههههههههههههههههههههههههههههههههههه
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
ساعت ۱۱٫۲۱
حضور حسین داداش پر از عطر یاس
۱۱۰ در انتظار بررسی
۲۰ نفر انلاین
سلام حسین داداش 🙂
باید از خویش بپرسیم چرا حجت حق
خیمه را امن تر از خانه ما می داند؟!
“اللهم عجل لولیک الفرج”
سلام نمیشه نسخه ی pdfنه ده وبذارین؟
میدونم جواب نمیدین ولی گفتم شاید دلتون سوخت و جواب دادین!آقای داداش حسین قدیانی بچه بسیجی ها…
فک کنم محبوبیت ومقبولیت مشهوریت و!!…..بد دردیه نه؟!
اگه کنکور بذاره بازم میام تو قطعه ای از بهشت والبته مامان!!!
بسیج لشکر مخلص خداست.
بچه ها حسین داداش در رفت 🙂 نیست شد اسمش در حاضرین 🙂
سلام
سلام منم کتابو می خوام !! همین الان !
منم میخواااااااااااااام
باشه 🙁
شب همه خوش
به امید متوهم موندن کمشمار ها
یا فاطمه زهرا
هی رفرش میکنم می گم این بار اخره اگه داداش نبود می رم دیگه اما……………
بار اخر کی هست نمی دونم؟؟؟؟!!!!!!!!!!
من داداش ندارم و افتخار می کنم که شما داداشمی.کتاب شما خیلی اتفاقی قراره که از فاصله ای ۱۰۰کیلومتری بدستم برسه. نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم شما اعتمادوایمان منو به حضرت ماه هزاران برابر کردید.هیشه بعد نماز ناخود آگاه شماوهمه ی قطعه۲۶ی هامیایید تو ذهنم ومن خالصترین دعا هایم رونثارتون میکنم…
من داداش ندارم و افتخار می کنم که شما داداشمی.کتاب شما خیلی اتفاقی قراره که از فاصله ای ۱۰۰۰کیلومتری بدستم برسه. نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم شما اعتمادوایمان منو به حضرت ماه هزاران برابر کردید.هیشه بعد نماز ناخود آگاه شماوهمه ی قطعه۲۶ی هامیایید تو ذهنم ومن خالصترین دعا هایم رونثارتون میکنم.قربون داداش…
سلام
داداش
دیگه چرا میزنی دیگه
اشتباه کردم خوب شد.ببخشید دیگه تکرار نمیشه.خوب شد.میخوایی خودمو بزنم تا راحت بشین
نه بیا منو بزن زود باش
راستی این قالب برای همیشگی خواهد ماند؟
سلام ……….من بروزم با …………………………..منتظرتان میمانم.
چه خوب است بچه بسیجی بودن…
ساعت ۲ بامداد
تعداد افراد آنلاین ۱۱ نفر
بگو ماشاالله
اولین اینکه فونت قسمت نظرنویسی رو درست کنید. بکنیدش تاهوما. چیزایی که مینویسیم رو اصلا نمی شه خواند.
دوم عین سگ که به موسوی و کروبی شرف داره(چون ظاهر و باطنش سگه برخلاف آقایان) از نخریدن مهتاب خین پشیمونم
دوم
ما که فهمیدیم منظورت از این نوشته چی بود. چشم . شما چاپ مجدد بده ما هم می خریم. اصلا هر کی ۱۰ بار این کتاب نه ده رو می خره.
داداش حسینم کجائی؟
چرا نمیای؟
چرا تائید نمیکنی نظراتو؟
آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
ساعت ۲:۱۲ دقیق صبح…
و داداش حسین نیامد…
🙁
کتابت رو خریدم، تا یه جاهاییش رو خوندم، خیلی خوشم اومد !!!
اعتقاداتمون به هم نزدیکه، کار گرافیکی داشتی خوشحال میشم بتونم کمکی کرده باشم
مخلصیم
عرفان
داداش
یه تایید واسه نظرات بزار تا بیشرفای بی تربیت نتوننفحش بدن
سلام
نمیدونم چرا شما جماعت خودتون رو از اصحاب امام حسین میدونید ؟
نمیدونم کی به شما گفته که رفتار و کردارتون حسینیه؟
یزید از خوشحالی داره گریه میکنه که شما جماعت روسفیدش کردید.
جماعت طالبان مسلک الکی خوش !
سلام داداش حسین
انشاء الله همینطوری که همه ما عاشق ولایتیم و حاضریم حتی جان خودمان را برای آقا فدا کنیم. بتونیم هر جا که لازمه برای آقا از مالمون هم بگذریم.
می دونم سرتون شلوغه ولی تو وبلاگم مطلبی با عنوان
حجاب؛ اقناع، قدرت از منظر شهید بهشتی
http://fakher.blogfa.com/post-269.aspx
گذاشتم
اگه فرصت کردین دوست دارم نظرتونو راجع بهش بدونم
سلام!
کجایید شما؟ نگران شدم. گفتم نصفه شب بیدار نمونید چرا کلا این جا را بی خیال شدید!
http://vavak.mihanblog.com
اولین وتنهاترین وبلاگ مربوط به وزارت اطلاعات
شما اگرطراح باشید و دوست داشته باشید طرح شما تو همه کشورها مطرح بشه و روی همه کارتن های وسایل مختلف باشه و حتی تو پارکها روی تبلیغاتعمومی و روی سطل آشغالیها و خلاصه در تمامی خانه ها باشه چی کار می کردید ما یه طراح بزرگ رو می شناسیم که بهترین کار رو کرده و اونهم تعبیه آرم صهیونیستی ستاره اسراییل روی آرم بازیافت هست
راستی تا حالا فکر کردید چرا آرم بازیافت یا مدیریت پسماند سه وجهی هست جرا مربع نیست یا چرا دایره نیست
لطفا اگربا مسئولی در ارتباط هستید اطلاع رسانی کنید
سلام داداش حسین بچه بسیجی ها!
یه پیشنهاد:این روزها خیلی زیاد می نویسی و این باعث میشه که از اون علاقه ای که بچه ها به نوشتنت دارن کم بشه.بذار بچه ها همیشه تشنه نوشتننت باشن و چند روز منتظر نوشته ی جدیدت بمونن.زیاد که می نویسی مثل اینه که توی اون شربتی که به ماها میدی داری هی آب اضافه می کنی و این از غلظت و صفاش کم می کنه. حالا خود دانی…
یا علی مدد…
راستس این نظر رو عمومی نکن خصوصیه…
سلام داداش .فکر کردم شما هم رفتی پیشواز طلبه ی سیرجانی .
داداش خداییش این بنده خدا خیلی از ما همتش بیشتره . ما تو خونه زیر کولر داریم نظر می دیم اما این طلبه تو این هوا پای پیاده اومده تهران !!!!!!!!!!
salam. baratun ye chizaii ro rajebe diruz va fordo email kardam.shoma dadashe man nisti ama behtar az unid PESARE BABA AKBAR! shuki bud inke fekr kardam mishe ru komake shoma hesab kard!! sare shoma shuough taraz in harfast. khoda ghovat. doam konid ke man dige doatun mikonam.
داداش نگفتی نظرت چیه راجع به طلبه ی سیرجانی . بیچاره رو یکی دو سال انداختن زندون آخرش رهبر دستور داده آزادش کنن . خداییش داداش قوه ی قضائیه الان خیلی وضعش بهتر شده . اگه بخوای نظرم رو بگما . بگم ؟
داداش حسین ………………داداش حسین …….داداش حسین ……
خلق می دانند در بهداری قرب حسین علیه السلام
دردها را بیشتر عباس علیه اسلام درمان می کند
قققققققققققققربانت
سلام. راستش اومدم بگم خوشا بحالت داداش حسین! چون مزار بابات معلومه! خوشا بحال مادر بزرگت که قبر پسرش معلومه! اون سنگ مزاری که باهاش درد دل میکنی حرفها باهات داره! وقتی میبینیش آروم میشی! خطوط نقش بسته روی اون میبرتت تا اوج! اما مادر من! بعد از چندسال تازه عادت کرده بود چطور با سنگی درد دل کنه که زیرش چند تکه استخوانه! اوایل خیلی سختمون بود تا بهش بگیم و اون باور کنه که دو تیکه استخوون پسرشه! تا میبردیمش سر مزار برادرم میگفت اصلا نمیتونم باور کنم این پسرمه با اون قد رشید و محاسن زیباش! تا کم کم عادت کرد و ما خوشحال که بالاخره مادر جایی برای خالی کردن بغضهای بیست سالش پیدا کرد! اما زهی خیال باطل با این طرح یکسان سازی قبور شهدا!! نه تنها سنگ قبر رو که مادرم به نقوش رویش عادت کرده بود از بین بردن جای سنگ قبر شهدا هم جابجا شده! داداش حسین حالا که میریم سر قبر برادرم مطمئنیم اون زیر یکی دیگه است و ده متر اونورتر داداش خوابیده اما روش سنگ قبر یه شهید دیگه است! راستش دیگه وقتی میریم مزار شهدا دلمون میگیره عجیب نیست؟ چقدر باید فریاد بزنیم شهدا این سوسول بازی ها رو نمی خوان طرح یکسان سازی به درد قبر خودتون میخوره نه شهدا! خلاصه حالمان گرفته اساسی برای ما هم دعا کن سر مزار بابایت!
سلام داداش حسین.
خوبید؟
بالاخره چشم ما به جمال ماهت روشن شد. 🙂
نگران شده بودیم.
سلام. شما دومین فرزند شهیدی هستید که بر افکار من تاثیر گذاشتند. و باعث شدند که بیشتر در خواب غفلت غلت نخورم. اولین فرزند شهیدی که مرا از خواب غفلت بیدار کرد . معلم تربیت دینی مان بود. قبل از ان من از مسلمانی فقط اسمش را یدک میکشیدم.هیچ اعتقادی هم به فرهنگ شهادت نداشتم .اما بعد از انکه اون خانم معلم من شدند نفسشان انقدر حق بود که باعث شد من مسیر زندگیم را تغییر بدهم. تا حدی که من هم توانستم در راه دین قدم کوچکی بردارم ویه کتاب دینی بنویسم تا بعضی ها مثل من اشتباه نروند. از اون موقع تا حالا هم یکی از دعا های قنوتم <> شده. بعد از فتنه سبز ۸۸ هم یه خورده اعتقادم لرزید .اما وقتی با دلنوشته های شما اشنا شدم. اعتقادم به حضرت آقا بیشتر شد.تا قبلش فکر می کردم آقا فقط یه رهبر دینی است. همین. حالا مطمئنم که آقا خو د نایب مهدی است…… .
یه سری از بروبچه های باحال یه سایت زدن و کلی فیلم بدرد بخور رو که بعضی هاش رو توی آسمونا دنبالش میگردیم، توی وب گذاشتن گفتم آدرس بدم شاید به درد شما هم خورد.
http://mobinmedia.ir
سلام
خدا قوت، با یه پوستر با عنوان حجاب به روزم.
سربزنید
دوباره سلام
ای کاش جای اینکه این پی ام های مث روم می شد اقای قدیانی جواب بعضی سوالا رو می دادن
حالا که نشد سرتون شلوغه
ما که رفتیم جواب مونم نگرفتیم ایشالا به بقیه جواب دورس درمونی بدید
bye
منظورت از “ایشان” در آخر متن، بسیجیان بودند یا حضرت ماه؟!
سلام به شما جناب آقای قدیانی
تصاویر مراسم تشییع پیکرهای مطهر شهدای گمنام در بابل
از حوزه خاتم الأنبیاء صدر بابل تا دانشگاه علوم پزشکی بابل
http://osoolgara.net/post/114
لطفا تشریف بیارید[لبخند]
یا فرق نظر خصوصی و عمومی رو نمی فهمی
یا شخصا باید بیام فرقشون رو حالیت کنم
یا هم به اضافه شدن یه نظر به نظرهای وبلاگت طمع کردی که ازش نگذشتی و بدون توجه به متن ش گذاشتیش او
بترس از روزی که خدا از اوج بندازدت پایین که اون روز ضایگیت هم برای حزب اللهی می مونه هم برای خودت
حیف
می دونستم رازدار نیستی و اگر نه م یاومدم پیشت بهت م یگفتم به جای اینکه نظر بذارم و بعدش باد به گلو بندازی و با حداکثر غرور
غرور
غرور
قیافه ات هم خیلی قشنگه.
افرین که عکست رو گذاشتی که همه ببینند
خوب بود عکس کفشای خوشگل ات رو هم می ذاشتی
سلام و احترام
کتاب دا و کتاب بابانظر رو خوندم قبلا
خیلی قبل تر
باری همین عید که رفتم جنوب دیگه کوچه هاش باهام حرف میزد
مسجد جامع
جنت اباد
خیابون هاش
همه چی روایت زنده بود برام
اما این روزها بعد از نمایشگاه دارم کتاب راز گمگشده مجنون رو میخونم
از خوندنش دلم خون شد
اشک خون میریزم از مظلومیت
و شرمنده ام که تا بحال کاری نکردم
شرمنده ام وقتی میبینم خونها رو به ناحق ظالمان پامال میکنند
خدا به پاسداران این خونها و حرمت ها اجر بده وتوفیق
هنوز نتونستم کتاب نه ده رو بخرم
تو نمایشگاه هم نمیدونستم انتشارات نه ده چه ناشری هست نتونستم پیدا کنم
دلم میسوزه از اینکه از قافله عقبم:(
التماس دعا
شما هم از اعتبار کم آوردی رفتی سراغ شهدای تفحص؟ مثل بچه های موسسه عاشورا توده سال اخیر!چی میخواید ازجون شهدا؟ مثل بادکنک باد شدی!قشنگ وبزرگ! کی قراره بترکی الله واعلم!به پیر به پیغمبر هیچ جای تاریخ چه با سند چه بی سند ، علی واولاد علی به کسی تهمت نزدند. اگر با حسین نیستی هرکجا میخواهی باش، چه ایستاده به نماز چه مشغول به شراب! ده ساله قدیانی ها میان ومیرن.اونی که مونده سیاهی زغاله .این صراط مستقیم فقط از دم خونه شما ردمیشه؟ به ولله که کارهای شما مورد رضایت آقا نیست چه برسه به امام عصر حضرت حجت(عج) .چرا فکرمیکیند شمابرحقید وباقی ناحق؟ هرکی بگه احمدی نژاد خوبه میرحسین بد، اهل جنته ومطهر؟ مگه پیاز اکه است؟ هرکس یکیشو بخره یه وجب از خاک بهشت وخریده.روایتش یادتونه؟ علی ورها کردن دنبال منبرهای پرجمعیت گشتند تا آبی به آسیاب خودشون سرازیر کنند.اصلا کدوم ازخدا بی خبری ملاک تعیین اهل ولایت وبه انتخاب این دونفر گذاشته؟ شماهم سرخودتونوگرم کردید.یه جماعتی از کسانیکه ادای ولایی بودن ودرمیاوردند مثل شما روبورس بودن.خوبهاشون رفتند تهچین سوختش موند برای روزگار.جماعت تفحص !!!بترسید از زبیر شدن.حق گفتن جرات میخواد شما ندارید.سنگ محکتون شده دلتون، هرکسی وخوشتون بیاد علم میکنید هرکسی وبدتون بیاد لهش میکنید.وای از این نوع امت حزب اله نما!!!
کتابت عالیه داداش حسین
با اینکه حدود ۷۰ درصدشو تو وبلاگت خوندم ولی نمیتونم به راحتی ازش بگذرم
دیشب تا دیر وقت داشتم میخوندم
شب همش خواب تو رو میدیدم و سران فتنه و حضرت ماه
و تو نوشته هاتو با صدای خودت میخوندی
ما خیلی بیشماریم! بیشمارترازانچه شما فکر می کنید! ایا ونزوئلا یا بولیوی کشورهای خوبی برای زندگی هستند؟ ممنون می شوم جواب دهید!
سلام داداش حسین
گرفته ام دستم !آنقدر ورقش زده ام که انگار سالهاست که خریده ام انگار سال فتنه چاپ شده نه واقعا در فتنه چاپ شده است خوشا به سعادتت داداش حسین در کنار علی در جمل بایستی هم شمشیر دستت باشد هم قلم هم عمار باشی هم مالک هم در شهدای قلم باشی هم در شهدای تجریش!!هم در مداد علما باشی هم در دماءشهداء!! دست مریزاد تو شهید شده ای دادش حسین .گرفته ام دستم وصفحه اولش را نایلون گرفتم که تا نخورد ،تا نخورد امضای قلمت را،کم داشت داداش حسین کم داشت باید مینوشتی سربرگ وبلاگت را که تا هرکس خواست بخوانش بداند بدون وضو وارد بهشت نباید شد ،دادش حسین کاش مقدّر توفیق را” آری اگر توفیق شد زیارت را” من منتظرم برایم بنویسی چون تا حالا بدون وضونخواندمش .از قضا تا باز کردم صفحه” سال هزار و سیصد و فتنه آمد “” به شما که عرض می کنم؛ آدم شدن شیخ اصلاحات؟ این یکی را بلندتر بگو هیهات!!” اما این یکی را بلندتر نگفتی چرا داداش حسین هیهات!!راستی داداش حسین خصوصی هارا کجا بنویسم؟
شهدا سنگ نشانندکه ره گم نکنیم.سلام داداش حسین متاسفانه هنوزموفق نشدم کتابت رو پیداکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ازبابا اکبربخواه برام دعاکنه چون سخت محتاجم
سلام آقای قدیانی
نه ده رو خوندم اونم ظرف یه هفته! با این که تو امتحانای آخر ترم هستم. خیلی خوب بود در واقع عالی بود حرف دل ما بچه بسیجی ها رو زدید.
این دفعه رفتی قطعه ۲۶ به بابا اکبر بگو واسه ما هم دعا کنه.
سلام داداش حسین
۲روزه که میام به قطعه ۲۶فوق العاده است عاشق هر جی لباس شخصی فلافل خور کوجه کثیفم!
تا کور شود هر أنکه نتواند دید
سلام آقای قدیانی
امیدوارم حالتون خوب باشه
خدا قوت میگم بهتون انشاا..همیشه و در همه حال موفق باشید
راستش من بار اولمه اومدم تو سایت شما و خیلی به دلم نشست امیدوارم از این به بعد بیشتر بیام
اگه اشکالی نداشته باشه شما رو داداش صدا بزنم و راضی باشید لینکتون کنم آدرستونو برام بذاریدممنون میشم
خیلی دوست دارم دوباره شهدای تهران منو بطلبن و به قطعه ۲۶ بتونم برم
به پدرتون بگید شفاعتمون کنن
التماس دعا
یاعلی
سلام تا صفحه ۴۵۲ کتابت را خواندم عالی بود اما یک نقد هم داشتم کتاب نه ده مجموعه ای از دست نوشته های روزانه شمابوده که چاپ شده و بسیار هم فوق العاده است
آقای قدیانی من نه نویسنده ام نه اطلاعات زیادی از ادبیات دارم ولی هنگام خواندن کتاب حس کردم که این نوشته هاکه بسیار هم عالیند نباید کتاب میشدند یعنی به بیان دقیقتر نوشتن کتاب خود نیازمند نوعی از نوشتم و سبکی از بیان است که قطعا چون کتاب شما از ابتدابا هدف کتاب شدن نوشته نشده بود این سبک را به طور کامل رعایت نکرده چرا که اینها روزنوشتهایی است از یک نفر نمیدونم متوجه منظور من شدید یا نه راستش خوندن یه کتاب مستلزم این که آدم احساس خستگی نکنه و مشتاق باشه ببینه آخرش چی میشه در صورتی که روزنوشت واسه اینه که هرروز قسمتی از دل نوشتهای یک انسان رو بخونیم و این دقیقا نکته مد نظر من هست
وقتی کتابو دست میگیرمو ۲۰صفحه رو میخونم حس میکنم تکرارش زیاد وخسته میشم البته هرچند که در نوشته ها ی شما عشقی هست که من اونو لحظه ای زمین نذاشتم و حتی در کوچکترین فرصتهام میخونم اما پیشنهادمیکنم با این قلم قشنگتون این بار یک کتاب واقعی بنویسید نه روزنوشت درد دل
البته این حرفا نه یعنی اینکه کتاب بد بود نه اتفاقا خیلی هم حال داد و من خوندشو به هر چیزی دیگه ترجیح میدم و خدارو شاکرم که توفیق خوندنشو به منداد
یه چیز دیگه در جایی از کتاب میگید میخواید تندروباشید درست اما من میگم اسلام دین اعتدال اگر علی علیه السلام در فرمایش رسول خوبیها در پاسداری دین خشن اتفاقا این خشونت عین اعتدال است شما هم موقع دفاع از خودتون اینارو هم بنویسید که اگه ما بچه بسیجیا اینجا خشن میشیم این عین اعتدال ماست مثل چاقوی جراحی که موقع عمل فرو کردنش حتی تو چشم عین خیرخواهی اینارو به بیان خودت بنویس من میگم شما هم همون طور که زبون این بسیج تندروها میشی زبون منم باش ممنون.
راستی یه چیز دیگه یعنی شما معتقدی حتی این لاریجانی ها هم رهبرو تنها گذاشتن؟
“نه ده” سرمه ای است بر دو چشم جادویی قمر بنی انقلاب.
واقعاً همینطوره. وقتی “قمر بنی انقلاب” رو توصیف می کنید دلمون پر می کشه براش!