جمعه اتوبوسی که ما را آورد بیت رهبری، همان اتوبوسی بود که ظهرش ما را آورد تشییع پیکر شهدا. پلاک اتوبوس بر گردن شهید گمنامی بود که تابوتش حکومتی است و روی دوش من داشت می رفت به معراج. معراج شهدا جایی در خیابان بهشت نیست، بهترین مکان طبقه هفتم بهشت است و ام البنین اگر هوای حوا را نداشت ما همه بی مادر شده بودیم. من برادر هابیلم اما نامم قابیل نیست. بیل نام کوچک کلینتون است و هیلاری اندازه کلنگ نمی فهمد؛ من بچه پرورشگاهی هستم که زینب پرستارش بود. من در بیمارستان به دنیا نیامده ام. زاده عشقم. نام مادر من حوا نیست. فاطمه زهرا است. مادر من همین هوایی است که دارم استشمام می کنم در روضه بیت رهبری. نام پدر من آدم نیست. آه و دم است. پدر من همین آهی است که دارم از سویدای دل می کشم وقت دیدن چهره ماه. پدر من همین دمی است که نشسته ام روی موکت انتهای خیابان فلسطین و دارم سینه می زنم برای بی بی. بقیع، بقیه بهشت است در زمین و من هر وقت دلم برای بقیه الله تنگ می شود به بقیع می گویم بقیعه الله. من در فراق خورشید اگر ماه را نداشتم دیوانه می شدم. خامنه ای نبود می کشت مرا غم مهدی. خدای من چقدر خاطر خواهم بود که ماه را امامم کرد و مرا غلام قمر. من غلام قمرم و به سربازی خامنه ای افتخار می کنم. با من غیر از قمر از هیچ رهبر دیگری سخن نگویید. سران فتنه اوضاعشان قمر در عقرب است و قمر من عقربه ساعتی است که به وقت طلوع آفتاب تنظیم شده است و نشان می دهد تا ظهور نور در بین الحرمین چیزی نمانده. قمر من نگهدارش قمر بنی هاشم است. قمر من ماه بنی انقلاب است. ما حتی شهروندان جمهوری اسلامی نیستیم. سربازان مطیع امر خامنه ای هستیم. ما فرزندان انقلاب اسلامی هستیم که رهبرش یکی است و آن خامنه ای است. ما سربازان ماهیم؛ سرباز حکومتی. ما فرزندان انقلابیم؛ فرزند حکومتی. حکومت اما از کفش کهنه علی ارزشش کمتر است الا به اجرای حق و خامنه ای چون پای آرای حق ما ایستاده است حکومت حکیمانه اش امتداد حکومت علی و بسیار قیمتی است. پس مدح ماه همان وصف خورشید است و من حق دارم اگر با همان اتوبوسی که چهارشنبه ما را آورد راهپیمایی، سه شنبه شبها به قم بروم و شباهنگام جمکران برای تعجیل در فرج آفتاب، بوسه زنم بر دست ماه و سینه خیز بروم تا محراب. من منتظرم؛ پس هستم و این نیز یک انتظار حکومتی است. من یک منتظر فعالم، نه منفعل. کسانی که ماه را انکار می کنند، شب پرستانی هستند که هیچ ارادتی به خورشید، به انتظار، به نور و به ظهور ندارند. عاشق خورشید منم که مجنون ماهم. بی عشق قمر نتوان عاشق شمس شد. مدینه خورشید فقط یک باب دارد که آن باب، بابای ما است. در باغ ظهور، حضرت ماه است. نایب خورشید، بابای ما است. سرور و سالار آقای ما است. جانشین خورشید، رهبر ما است. عصای ماه جنس چوبش از شجره طیبه ای است که روزگاری دست موسی بود و نیل را شکافت گر چه پر از آب بود و با این عصای ماه، سراب است نقشه از “نیل تا فرات”. نقشه را ما باید بکشیم در جغرافیای آخرالزمان و مساحت فدک از اینجا است تا انتهای افق. من خوب می دانم چرا دشمن ولایت فقیه را نشانه گرفته است. من خوب می دانم چرا نصرالله بوسه می زند بر بازوی ماه. من فهمیده ام راز انتظار را. نه، من شاعر نیستم، مداح ماهم در دستگاه نور و طرح می زنم از سحر در بوم ظهور. نقاشی من نقشی است از تابوت سردار هور. من همان آب کرخه نورم. من ذره ای هستم از خاک فکه. من شقایق آتش گرفته ای هستم که جمعه بعد از تشییع پیکر شهدا با اتوبوس آمدم بیت رهبری و گریه کردم با ندای دل نشین حاج منصور. من نی ساندیس نظامم. من بی آنکه در سپاه یا ارتش باشم نظامی هستم. نظامی هم بسیجی بود و بعد از خمسه خمسه، “هفت پیکر” شهید آورد از خط مقدم جزیره که در جیب شان مصیبت نامه نبود، وصیت نامه بود. مجنون هم بسیجی بود. فرهاد هم با رمز “یا زهرا” بیستون را شکافت. شهید فرهاد نصیر قره چه داغی عاشق شربت “شیرین” شهادت بود. “کاوه” یعنی شهید محمود کاوه که در مشهد شاگرد آقا بود و در پاوه یلی شده بود برای خودش و من یکی از دانیال های میدان شوشم که موتورم هم بسیجی است. من خیبری ام اهل درد، اهل دود، اهل عود، اهل فریاد. من سوز دارم اما سازشکار نیستم. من روز دارم، مرا چه کار با شب پرستی؟ من ستاره ای هستم که سوسو می کنم از نور ماه. من کلمه ای هستم گمنام در لابلای اشعار “انسانی” به اسم “علی” در وصف انسانی دیگر به اسم “انسیه حورا”. من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است. من یتیم نیستم، پدرم اتفاقا رهبر این مملکت است. من در خانه ماه دیدم فرزند شهیدی را که با من هم عقیده بود و درست مثل صدای شیخ حسین اهل “بم” بود و غم از چهره اش رفت وقتی از نزدیک دید آقا را. محمد برایم از بم خرما آورده بود که لباسش مشکی بود و درونش به جای هسته گردو داشت. من در انتهای خیابان فلسطین جنوبی دیدم کودک آواره ای را که خودش ساکن کرانه غربی رود اردن بود اما دلش اینجاست. اینجا بیت رهبری است، صدای مرا از قلب ام القرا می شنوید. جوانان بنی هاشم بیایید؛ حضرت ماه مثل هر سال روضه گرفته برای مادرش و من چون دیر رسیدم در همان خیابان به اقامه عزا نشستم. نمازم فرادا شد و اشکم به جماعت. مُهر نماز من همین مِهر من به ولایت است که از خاک کربلا است. پس دو رکعت گریه می کنم برای مادرم زهرا به امامت اشکهای ماه. تکبیره الابکا. من در پرده ای بزرگ دیدم آقا آمد و بغض پدر شهید رمضانی ترکید که چرا اتوبوس تهران – کاشان دیر به بیت رهبری رسید و کربلایی رضا نتوانست صورت ماه را از نزدیک ببیند. من عاشق ولایتمداری خواهران و برادران بسیجی ام هستم که چند ساعت زودتر از شروع مراسم به حسینیه امام خمینی می روند و ساعتها برای آمریکا و اسراییل رجز می خوانند. من عاشق کرامت حضرت ماهم آنجا که “این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده” را می بیند اما جمال چهره اش که حجت موجه ما است، همچنان جلالی است؛ صاف تا کمی ابری همراه با غم و غصه بی بی. من عاشق سینه زدن علمایی آقا هستم وقت شعار “حسین حسین شعار ما است، شهادت افتخار ما است”. من عاشق بصیرت پسر بچه ای هستم که کنارم نشسته و وقتی از پرده می بیند بعضی ها هم آمده اند به طعنه می گوید: “اِ، اینم اومده”! من عاشق این شعارم به خصوص در گوش بعضی ها؛ “ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند”. آری، ما اهل کوفه نیستیم، اهل مدینه هستیم. ما ساکنین کوچه بنی هاشمیم. از نظر ما بیت رهبری دیوار به دیوار خانه علی است. از نظر ما بیت رهبری همان خیمه حسین در شب عاشورا است. از نظر ما بیت رهبری، مصراع قبلی اش حسینیه جماران است. از نظر ما جانشین شایسته خمینی است خامنه ای. از نظر ما همان خمینی است خامنه ای. از نظر ما مولای ما حضرت ماه است و نور چشمانش بر گرفته از تابش مستقیم خورشید بر پنجره بیت رهبری است. ما یک لشکر هستیم حائل میان در و دیوار تا اگر کسی خواست دوباره سیلی بزند با علم عباس بکوبانیم بر فرق سرش. من عاشق اشکهای ماهم هنگام این شعار؛ “کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی”. ما در بیت رهبری غذای نذری نمی خوریم؛ این غذا دست پخت خود بی بی است. این غذا دست پخت مادر پهلو شکسته جناب ماه است و این عزا صاحب عزایش حضرت خورشید است. در خانه ماه، ما بوی خورشید می شنویم. اینجا از همه جا به سحر نزدیک تر است. اینجا خانه امید ما است. اینجا بیت رهبری است. اینجا کاشانه ما است. اینجا آشیانه ما است. اینجا روضه زهرا است. عباس در همین جا است که نگهدار مولای ما است. تازه اینجا فاطمیه است. “ما منتظریم تا محرم گردد، هنگامه امتحان میسر گردد؛ ما می دانیم تیغ و حلقوم شما، یک مو ز سر علی اگر کم گردد”. در آن صورت ما با علم عباس می آییم، با دو دست بریده. کرسی و لوح و قلم و ورق ما بیرق علمدار است. پرچم انقلاب اسلامی روی تابوت شهدا بیرق علمدار است. پلاک بیت رهبری بیرق علمدار است. غیرت حیدری ما بیرق علمدار است. دست ما بیرق علمدار است. عشق ما بیرق علمدار است. از همه مهمتر عبای رهبر ما بیرق علمدار است. حریف علمدار می شوید؛ بسم الله. ولله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی و عن امام صادق الیقینی، نجل النبی الطاهر الامینی. یا نفس لا تخشی من الکفاری و ابشری برحمه الجباری. مع النبی السید المختاری، قد قطعوا ببغیهم یساری. یا نفس من بعد الحسین هونی و بعهده لا کنت ان تکونی. هذا الحسین شارب المنونی و تشربین بارد المعینی. هیهات ما هذا فعال دینی و لا فعال صادق الیقینی. ولله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
چه ادعای سنگینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بسیار زیباست من مطالب قبلی شما رو هم برام دوستام میل کردم.اونها هم از مطالب شما خوششان آمده بود و بعضی ها می گفتند خیلی تند بود.
ان شاء الله موفق باشی.
مثل همیشه عالی و آسمونی.
راستی رفتید بیت برام دعا کردید؟ من روی دعاتون خیلی حساب باز کردم ها. یادتون نره…
یا علی مدد…
سلام
این مطلب تقدیم به حسین قدیانی
نه ده حسین قدیانی را شهید کند تعجب نمی کنیم!
لینک:http://culture-engineering.blogfa.com/post-120.aspx
از نظر ما خامنه ای همان خمینی است
……………………………….
احسنت داداش حسین … چند روزی بود یکی از اساتید ما میگفت خامنه ای خمینی دیگر نیست و توجیهاتی عجیب می آورد
من هم نوشتم شاید خامنه ای خمینی دیگر نباشد زیرا یک آه بیشتر از خمینی دارد
اما تو خوب نوشتی و صریح نوشتی و بی باک نوشتی:
از نظر ما خامه ای خمینی دیگر است
و من ادامه می دهم
ولایتش ولایت حیدر است
یا حیدرکرار
داداش حسین: نیست در لوح قلم من جز جوهره الف دعای شما. ممنون.
خواهش میکنم هر وقت سرتان خلوت شد سری هم به نظرات کجایید ای شهیدان خدایی بزنید. اولا بهتر به نظرات باز دید کنندگان سایتتون بها میدادید. امیدوارم مثل بعضی ها نباشید که وقتی معروف میشوند همه چیز را فراموش میکنند.
از نظر ما خامنه ای همان خمینی است
……………………………….
احسنت داداش حسین … چند روزی بود یکی از اساتید ما میگفت خامنه ای خمینی دیگر نیست و توجیهاتی عجیب می آورد
من هم نوشتم شاید خامنه ای خمینی دیگر نباشد زیرا یک آه بیشتر از خمینی دارد
اما تو خوب نوشتی و صریح نوشتی و بی باک نوشتی:
از نظر ما خامنه ای خمینی دیگر است
و من ادامه می دهم
ولایتش ولایت حیدر است
یا حیدرکرار
شاید آرزوی دست قطع شدنت به زودی فرا برسد
زیرا سران فتنه به خونت تشنه اند
نه ده حسین قدیانی را شهید کند تعجب نمی کنیم!
لینک:http://culture-engineering.blogfa.com/post-120.aspx
دست مریزا
هدیه من به شما تاب روایی بصایرلادرجات فی مناقب اهل البت
باز هم سوار اتوبوس شدی و کتابت شروع شد
اگه تو توی اتوبوس حکومتی جمهوری اسلامی شهید نشدی…
چه خبره تو وبلاگت؟؟؟
قاصدکی برای امروز
حالا که دارید سایت حسین آقا رو درست میکنید
ای کاش یه جایی هم برای اسم رفقا درست میکردین
آنچه در دیدار با مشایی گذشت: فحش های چارواداری کیهان و زاکانی
http://vaadi.persianblog.ir/post/27
سلام داداش حسین . قطعه رو گم کرده بودم . امروز از طرسق مطلب وبلاگ قبلی آدرس سایت رو پیدا کردم . بازهم عالی بود و لذیذ . مخصوصا این تکه اش ” از نظر ما بیت رهبری مصراع قبلی اش حسینیه جماران است ” . به حق که تا حالا به این شیوایی نشنیده بودم که خامنه ای خمینی دیگر است . دعایتان می کنم _ اگر قبول شود – که قلمتان همیشه در دستان کسی بلغزد که ساکن بیت رهبری است
داداش حسین
یه چیزی را راست حسینی بگم
نچسبید!!!
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
عزاداریتون قبول
می بینم که حسین داداش انلاینه
اوه اوه متن جدیدشم گذاشته بریم بخونیم
🙂
سلام
خوش به حالتان
دل تنگتان را با نوشتن فراخ میکنید .
روحتان را در بیت به پرواز میفرستید .
من چه کنم که پرهایم ریخته؟؟
آن سو جایی برای مرغ بی بال و پر هست ؟
برا سلامتی داداش حسین صلوات.
وقتی سران فتنه گیر نی ساندیس حسین قدیانی می افتند….
نه ده حسین قدیانی را شهید کند تعجب نمی کنیم!
لینک:http://culture-engineering.blogfa.com/post-120.aspx
حسین آقا
لوگوی وبلاگت چی شد؟
همون لوگوی قبلی رو بزنیم؟
داداش حسین در مورد فساد اجتماعی نظرت چیه.چرا یه دفه همه نگران یه چیز میشن یه دفه هم همه یادشون میره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیخوای در موردش نظرت رو بگی.کسایی که پارسال چنین روزایی بی بندوباری رو تبلیغ میکردن حالا همونا نگران شدن کم مونده چیز هم بیانیه بده….
خدا وکیلی این سربرگ وبلاگت برات درد سری شده ها!
سلام علیکم جناب آقای قدیانی
فقط به خاطر کتاب شما برای بار دوم رفتم نمایشگاه یه اشتباهه خیلی تابلو تو متنتون دیدم
دقیقا همون متنی که برای بار اول و آخر نظر گذاشتم همون موقع هم میخواستم بگما ولی انقدر دستنوشتتون زیبا بود مانع شد حالا بگم؟ناراحت نمیشین؟یه حدیثو کاملا برعکس گفتین اگه خواستین میگم اگرم نه که نه
التماس دعا
یازهرا س
داداش حسین: سلام حتما بگو. ممنون می شوم.
“من یتیم نیستم، پدرم اتفاقا رهبر این مملکت است”
خوشحالم که به این نتیجه رسیدی . عزیزم باور کن پدرهای مظلوم ما هم دست کمی از شهدای زنده ندارند . پدرهایی که زیر چکمه های آقازاده ها له شدند و به خاطر عشق به رهبری لبهای خود را به دندان گرفتند و هیچ نگفتند . خدا را شکر که خدا خودش روی سیاه برخی را آشکار کرد . پدر من فقط به یک امید زنده است . این که شاید فرزندش بتواند سرباز آقا امام زمان باشد و یار رهبری امام خامنه ای . پدر من ۳ دختر و نوه دارد که همه را فاطمه نام گذاری کرده . فاطمه . فاطمه . فاطمه .
می دانی خوش به حالت که مطمئنی بابا اکبر بهشت رفته ولی من در قنوتهایم دعا می کنم :
الهم الغفرلی و لوالدی وللمومنین یوم یقوم الحساب
خدایا خواهش می کنم پدر و مادرم را به بهشت ببر . خواهش می کنم …
سلام . این جای متنت خیلی با مزه بود :
“ما یک لشکر هستیم حائل میان در و دیوار تا اگر کسی خواست دوباره سیلی بزند با علم عباس بکوبانیم بر فرق سرش”
خدا خیرت بده . این روز شهادتی هم ما رو می خندونی . از دست تو . اجرت با فاطمه ی زهرا . راستی فکر کنم دست بزنت خوبه ها داداش . شوخی کردم . قققققققققققققربانت
حسین داداش
به نظرت چرا تا امروز از سردار هور چیزی نگفتن . ایشون که با همت و باکری و بزرگان دیگه و البته دیگر شهیدان هم رتبه اند
شنیدم که عراقی ها شهید هاشمی رو زنده گرفتن … چطور جاوید الاثر متوسلیان رو که زنده بردن در موردشون حرفها زدن اما سردار هور نه؟؟؟
داداش اگه بشه براش یه جواب خوبی پیدا کنی ممنون میشم البته ما خودمون هم فکرهایی کردیم اما چون همش سوء ظن میره سمت رضایی و شمعخانی باز میگیم شاید…
اما این شاید ما ، شاید به حتم شما برسه بازم شاید
شرط داره
دعام کنین همین
حالا بگم؟
چون میدونم میگین بگو میگم
ص ۳۰۶ اونجایی که نوشتین :دما الشهدا افضل من دماغ الفضلا
درستش مگه این نیس برادر؟:قلم الفضلا افضل من الدما الشهدا؟؟؟
تا اونجایی که ما میدونیم با این عقل ناقصمون اونی که گفتین اشتباه میشه
ببخشید خلاصه
خداکنه اشتباه کرده باشم اره؟
التماس دعا یازهرا س
داداش حسین: برادرم من حدیث ننوشتم؛ این جمله ای بود از دلم لیکن به زبان عربی!! البته ممنون از باریک بینی شما و همیشه محتاج نظرات شما هستم.
به به داداش حسین.
خسته نباشی.
ممنونم که بازم با دلنوشته هات دل ما رو آروم کردی.
این قسمتش بسیار عالی بود.از نظر من قشنگترین جمله این دلنوشته این بود.
“من در فراق خورشید اگر ماه را نداشتم دیوانه می شدم. خامنه ای نبود می کشت مرا غم مهدی”
خدا سایه آقامونو از سرمون کم نکنه.
کاش من هم فرزند شهید بودم
ما یک لشکر هستیم حائل میان در و دیوار تا اگر کسی خواست دوباره سیلی بزند با علم عباس بکوبانیم بر فرق سرش.
با این جمله خیلی حال کردم
اهای حسین داداش اگه رفتی بیت رهبری جای ماهم زیارت کن اماممون رو ناله هات گر بلند شد جای ما هم اشک بریز
خوشا به سعادتت
منم خواستم خیلی
🙁
سید احمد سلام
زود باش عضو شو بینم
🙂
سلام داداش . امیدوارم علمدار کربلا هوایت را داشته باشد .
یا فاطمه جانم مادر ….
هر چی بالاخره مگه نباید مطابق با دین باشه؟اینجوری
متناقض درمیادا از ما گفتن در ضمن بنده خواهرم نه برادر
خلاصه خییییییییییییییییییییییییلی معذرت
حسین داداش بگو بدونم چطور اینجا عکس بزارم
منکه پیداش نکردم
البت اگه خودت راه افتادی داداش 🙂
بیایید یه کاری کنیم داداش حسین رو مجبور بشن دعوت کننن دیروز امروز فردا …..مثل دکتر عباسی …
عالیه
کاش بعضی ها بفهمند.
شهادت مادرمون رو اول به امام زمون بعد به حضرت ماه و بعدم به همه ی عاشقاش تسلیت می گم.
ما هم دو تا شهید گمنام تو دانشگاه صنعتی تشییع کردیم. عشق بود و صفا. بعد از تشییع بچه ها دور تابوت ها نشسته بودند و بدون این که کسی روضه بخونه گریه می کردند. مثله جبهه ها شده بود…
ممنون از شما که ازورای فرسنگ ها راه، فضای روضه ی فاطمیه بیت رهبری را برایم زنده کردید. ثواب گرفتن اشک از دور افتادگان از جمهوری اسلامی هم در کارنامه آقای حسین قدیانی ثبت شد.
اجر شما با صاحب عزا
داداش حسین بچه بسیجی ها
دمت گرم و قلمت همیشه پر جوهر و پر رونق
خوب به قلب زخم خورده ی ما مرهم میذاری
اجرت با بی بی فاطمه
ما یک لشکر هستیم حائل میان در و دیوار تا اگر کسی خواست دوباره سیلی بزند با علم عباس بکوبانیم بر فرق سرش.
جانا سخن از زبان ما گفتی.
دو رکعت گریه می کنم برای مادرم زهرا به امامت اشکهای ماه. تکبیره الابکا. عالی بود!
سلام.
عالی بود.
امسال اونقدر بیت شلوغ بود که خود کارکنان می گفتند تا حالا این جمعبت رو ندیدن.حتی بیرون هم جا نبود …
یا حق
سلام داداش حسین
این مطلب رو هنوز کامل نخوندم.
فقط خواستم بگم جون من بیا وبلاگم و این نوشته رو بخون و بگو نظرت چیه. “تولدت مبارک خانم قرآن پژوه”
می دونم که خیلی بد نوشتم ولی خیلی عصبانی بودم و فقط می خواستم بنویسم تا دق دلیم خالی شه.
یا علی
داداش حسینم مخلصتم.
سلام علیکم
آقای قدیانی لطفا ایمیل سایتتلن را ملاحظه نمائید.
شاید در نامه ارسالی به ایمیلتان، آدرس را اشتباه درج کرده باشم، در هر حال آدرسی که در این پیام درج شده صحیح است.
یا علی
واااااااااااایییییییییییییییییییییی عالی که نه فوق العاده بود داداش گلم ممنون
یه سری به ما زدی فرمانده
ممنونتیم
وظیفمونه برات بنویسیم
یا علی
خسته نباشی و مثل همیشه کارت عالی بود و مایه افتخار بچه بسیجی هایی داداش حسین
————————————————————————————
الهم احفظ امامنا و قائدنا و مرجعنا و مولانا امام خامنه ای
خوندمش. مثل همیشه عالی داداش.
خدا حفظت کنه.
سلام برادر
واقعا مثل همیشه زیبا بود
دمت گرم
دستتون درد نکنه…همین.
این جا خیلی خوش بو تر از آن چیزی بود که تعریف می کردند…رزقنالله صفای باطن شما را ان شاء الله.
داداشی بذارید من یه توضیحی بدم بعد شما بگید مقصر کیه؟ما تو بیمارستان همه فقط مراقبت از یه مریضو به عهده دارن اون کار من تموم شده بود نشسته بودم تو پذیرش استاد اومد پیشم گفت علی کارت تموم شده گفتم بله استاد گفت پس پاشو برو اتاق۲۰۶ دو تا مریض هست یکیش باید پانسمانش عوض شه یکی هم باید بخیه هاش برداشته بشه خواستم پرونده هاشونو بردارم گفت نیازی نیست برو منم گفتم چشم ورفتم سراغشون که اون اتفاق افتاد.تازه امروز از یکی از دوستان پیام فرستاده اگه علی بین همه از من معذرت بخواد موضوع رو نا دیده می گیرم حالا موندم تو دو راهی.حالا شما بگو برادر عزیزن.خ کوتاهی از من بوده؟یا با این اوصافی که گفتم استاد بنده غرض شخصی داشته با من؟راستش قبول دارم من هم اشتباه کردم اما ……..
داداش حسین این کامنتمو تایید کن خواهشا می خوام بدونم این برادر من چه توصیه ای به برادر کوچیکش داره.
درضمن اگه من برم ازش بین همه معذرت بخوام نشونه ی اینه که من ضد ولایی بودن اونو تایید کردم منی که این همه دم از ولایت میزنم واز بسیجیا حمایت می کنم شما بگو داداش حسین جز اینه؟از بخت بد منم کسی اونجا نبود که شاهد بر ماجرا باشه جز خدا.
حاضرم ده بار هم این واحد پاس کنم اما نگم استاد شرمنده ام داداش ن.خ من مغرور نیستم اما جلوی دشمن سر خم نمی کنم حتی اگه استادم بوده باشه درمورد ولایت فقیه هم تقیه بلد نیستم اون روز که سر کلاس دوستم گفت کسانی که ولایتو قبول ندارن از خوک هم پستترند من یکی از حامیاش بودم فردا برم به اون استاد بگم ببخشید استاد این یه مورد ندید بگیر جون داداش تف سر بالا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟نمی گن این همونه که اون روز دم از ولایت می زد امروز اومد ولی فقیه شو گذاشته زیرپاش افتاده ی پای استاد ضد ولایی رو می لیسه داداش می دونم که می گن.ولی حاضرم هر چی شما وداداش حسینم می گه قبول کنم.داداش گلم شرمنده که اینو می گم این کامنتای منو تایید کن منواز دو راهی نجات بده ممنونتم
سلام خیلی کتابت با حال بود واقعا ای ول
خوشمان امد راستی یه روم بزن می تونیم مناظره بزاریم
ما پیروز می شیم
“اِ، اینم اومده”! 🙂
السلام علیک ایتها المضطهده المقهوره
سلام
مثل همیشه بسیار زیبا بود.ولی کاش بیشتر حال و هوای فاطمی داشت.
پیشنهاد میدم توی مطالبتون از خطبه های حضرت امیر و بقیه ی ائمه هم استفاده کنید هم اطلاعات مخاطباتون(که بسیار زیاد هستن)بالا میره و هم کار فرهنگی هست دیگه.
اسم فدک رو که دیدم یاد یک قسمت دردناک خطبه فدک خانم افتادم بد نیست که به سهم خودم در فاطمی تر شدن قطعه ۲۶ شریک باشم.
“خانم خطاب به حضرت رسول می فرمایند:ای پیامبر پس از تو خبر ها و سختی بزرگ رخداد که اگر تو بودی چندان بزرگ نمی نمود.
ما تو را از دست دادیم و آنگاه که تو رفتی و خاک میانمان جدایی افکند مردانی چند بر ما یورش آوردند و ما را خوار کردند.
پس از فقدان تو،همه ی زمین را غصب کردند.
تو ماه تمام نوری بودی که روشنی می بخشیدی.بر تو از جانب خداوند عزیز کتاب ها نازل شد.
جبرئیل با آیات قرآنی پیوسته مونس ما بود و با از دست دادنت همه ی خیر ها پوشیده شد.
ای کاش پیش از تو مرگ به سراغ ما آمده بود.
به هنگامی که رخت بر بستی و ریگ ها میانمان حائل شد ما به چنان مصیبتی گرفتار آمدیم
که هیچ غم زده ای از انسان ها در عرب و عجم به چنین مصیبتی گرفتار نیاید…
یا فاطمه الزهرا اغیثینی…”
پیشنهادم کتاب روزهای فاطمه و بقیه ی کتاب های استاد صفایی هست.
روز شهادت خانم در حرم امام رضا نائبالزیاره بودم.
موفق باشید
اشکمان را درآرودی . ما هم اقتدا کردیم به اشک چشم حضرت ماه در عزای مادرش
سلام
خسته نباشی اخوی
سلام. مثل همیشه عالی…
التماس دعا
منم از تشییع پیکر شهدا یه ” شِبه دلنوشتی ” نوشتم! البته به پای شما که عمراً نمی رسه…
راستی! از دیدارتون با آقا و اهداء کتابتون چرا چیزی تعریف نمی کنید؟؟؟
“من منتظرم؛ پس هستم و این نیز یک انتظار حکومتی است. من یک منتظر فعالم، نه منفعل. کسانی که ماه را انکار می کنند، شب پرستانی هستند که هیچ ارادتی به خورشید، به انتظار، به نور و به ظهور ندارند. عاشق خورشید منم که مجنون ماهم. بی عشق قمر نتوان عاشق شمس شد. مدینه خورشید فقط یک باب دارد که آن باب، بابای ما است. در باغ ظهور، حضرت ماه است. نایب خورشید، بابای ما است. سرور و سالار آقای ما است. جانشین خورشید، رهبر ما است.”
گل گفتی حاجی!
سلام آقا حسین
حال شما خوبه؟؟؟ خسته نباشید .
از وقتی دفتر وطن برای عیادت خدمت رسیدم . . . اون روزی که جلسه بود . . .جایی برای نشستن نبود . . . منم فقط باند و گاز استریل دیدم و یه سر که با کلاه پوشونده بودی . . . یادته پرسیدم وبلاگی سایتی ایمیلی چیزی نداری !!!
یادته جواب دادی نه !!! گفتی پاک پاکم . بلاخره شما هم مثل ما وبلاگ نشینها آلوده شدی!!!
🙂
با سلام استفاده کردیم اقای قدیانی ممنون میشیم وبلاگ کوچک اما پر محتوای ما را لینک نمایید
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام داداش حسین . این دومین تکیه کلامه که از این به بعد ورد زبانم می شه : با علم عباس می کوبیم توسر دشمن . خیلی با حاله . خیییییییییییییلی . با علم عباس بکوب تو سر دشمنای آقا .
بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات ………….
الهم صل علی محمد وال محمد
««می خواهم که سر به تنِ تان نباشد به حق علی!»»
عنوان جدیدترین نوشته ی وبلاگ کیاسی…..بسم الله
از نظر ما خامنه ای همان خمینی است
ما نه دی هستیم ، ما بیانیه نمی دهیم ما جانمان را برای خامنه ای می دهیم
احسنت آقای قدیانی
تیرهایت را بازهم به سوی سران فتنه پرتاب کن
مطالبتان انقدر جذاب هست که ما را هرروز بکشد به بهشت زهرا قطعه ۲۶!
ما که هنوز نه ده را نخواندیم
یعنی هنوز توفیقمان نشده
اما دهانمان آب افتاده از تعاریف دیگران
سلام
خدا قوت
مثل هیشه کارت عالی بود
ما همیشه دعات می کنیم که بتونی کار رو با قدرت ادامه بدی.
ضمنا وب سایتت خیلی روان بالا نمی یاد
فکر می کنم باید بدی حرفه ای تر روش کار بشه
یا علی
سلام
خدا قوت
خوشحال می شم از وبلاگ من بازدید کنید و نظرتون رو بگید
یا علی
http://pouraghaei.blogfa.com/
امروز قبل سخنرانی پناهیان تو مسجد اهل بیت قم مجری دلنوشته شما را با دخل و تصرّف خواند بدون ذکر منبع.
منم با اینکه می دونستم شما راضی هستید بچه بسیجی ها بدون منبع آن را بخوانند؛ بعد مراسم به آن شخص گفتم که اسم شما را بگوید تا بسیجی ها با شما آشنا شوند. کار اشتباهی کردم؟
(مجری جزو بچّه بسیجی های اصیله که من می شناسم)
سلام
امروز در حسینیه برای عذاداری رفته بودم که یکی از دوستان وبسایت و کتاب شما رو معرفی کرد.انصافاَ دست شما درد نکنه خیلی مطالب زیبایی نوشتید و مطالبی که حرف دل تمام کسانی هست که سیدعلی حسینی خامنه ای را رهبر و راهدار و پرچمدار ولایت می داند هست ،ما هم قبول داریم که پرچم از دست آقا به دست صاحب زمان خواهد رسید.در ضمن به همه هم میگیم ما غیر از سید علی خامنه ای رهبر دیگری را قبول نداریم .
(گرگها خوب بدانند:در این ایل غریب،گر پدر نیست تفنگ پدری هست هنوز/گر امام شهدا نیست کنون در بر ما/خلف صالح و مظلوم علی هست هنوز/گر چه نیکان همگی بار سفر بر بستند/شیر مردی چو علی خامنه ای هست هنوز)
قلمتان همیشه توانا بر نوشتن حقیقت راه درست باشد.
حمله مستقیم سریال در چشم باد به بسیج و فرهنگ دفاع مقدس
بسم الله الرحمن الرحیم
نقدی بر سریال “ در چشم باد “ (فصل سوم – قسمت ۳۸ – پخش شده از شبکه یک سیما مورخ ۲۴/۲/۸۹)
سریال در چشم باد، با هزینهای بالغ بر ۱۲ میلیارد تومان،که البته کارگردان این اثر موکدا این هزینه را برای خلق چنین اثر بدیعی ناچیز میداند، ساخته شد و هماکنون شاهد پخش آن از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم، ایرانی که همین آدینه اسناد موجودیت و بالندگیاش را به خاک سپرد، به خاک سپرد و پیش از این نیز بسیار به خاک سپرده است اما فراموش نکرده و نمیکند. خطاب ما به شماست، هنرمند عالیقدر جناب آقای جعفریجوزانی! بیننده امروز سریال شما بالغتر از آنچه تصورش کردید به تماشای سریال شما مینشیند؛ بلوغی از جنس خوردن خاک فتنه. پیش از این وقایع، بیننده هر چه هوشمند بود باز هم دغدغهها و درددلهای یک روشنفکر تحصیلکرده در غرب این همه برایش تکراری نبود، هر قدر خود را در جریان امور قرار میداد، بازهم عباراتی تحقیرکننده هویت و فرهنگ نابش که تا پای جان بدان عشق میورزید برایش زخمی نو بود نه مثل حالا، در حکم نیشتری بر زخمهای نهچندان دور و کهنهاش. نه قربان، کمی حوصله کنید، هنوز برای پیشداوری و نسبت دادن القاب مستهلک زود است. خلاصه میپرسم و ختم کلام، اصلا برای اینکه سخن به درازا نکشد فقط سوالات مربوط به این قسمت سریال را مطرح میکنم و به امید خدا بعدا مفصلتر مصدع اوقاتتان خواهیم شد. من بیننده دوست دارم بدانم کارگردانی به تجربه شما چرا باید اینقدر عریان تصویرسازی و القای معنی کند؟
چرا این همه سهل دکترین اعتقادیاش را به بیننده لو بدهد؟ به عنوان مثالی بارز، آیا شما فکر نکردید هنگامی که به یکباره تماشاگر را وارد پرده سینما کرده و او را درگیر لحظاتی از فیلمی آرشیوی و قدیمی میکنید، حتما کنجکاوی او را برخواهید انگیخت که کارگردانی زبده مسلما از چنین اقدامی نظری خاص داشته و حرفی برای زدن؟ و اما عجب انتخاب شگرفی، حتما به یاد دارید صحنهای از فیلمهای برونمرزی دهه ۶۰ را؛ وانتی آبیرنگ که شخصی چماق بدست در آن بیمحابا بر سر دیگری میکوبد و او را از وانت به بیرون پرت میکند. «چماق» کلمهای که برخی از دوستان شبهروشنفکر سالها سعی در تداعی آن با بعضی ارزشها داشتهاند. انتخاب این صحنه از فیلمی متعلق به سالیان دور و حضور این ابزار در دست بازیگر فیلم عجیب نیست؟
اگر تا اینجا هم عجیب نیست حق دارید اما اینکه بلافاصله، صحنه بعد باز هم وانتی آبی را در حال حمل عدهای رزمنده یا همان بسیجی میبینیم، چه؟ در حالی که وانتهای حمل رزمندگان طبیعتا خاکیرنگ بوده نه آبی، که البته شما هم ظاهرا از این قضیه اطلاع داشتید، چرا که به غیر از وانت اول که چسبیده به صحنه پرده سینما بود، وانتهای بعدی همه خاکی بودند. آیا از اینکه در نخستین صحنه حضور یک بسیجی، شخصی با قامت کوتوله و چفیه به گردن را برگزیدید هم منظوری نداشتید؟ آیا از نشان دادن فردی از مسؤولان پایگاه بسیج که در زمان بحبوحه جنگ و درگیریهای خرمشهر ساکن ویلایی در مناطق خوش آب و هوای اطراف تهران است هم نیت خاصی نداشتید؟ اگر از نسبت دادن عباراتی آزاردهنده به دفاع مقدسمان از زبان بازیگرانتان بگذریم، بپذیرید سخت است پذیرفتن این همه تصادفها. شما و هنرمندانی در قامت و اندازه شما که بودجهای چند میلیاردی را برای ساختن فیلمهایتان صرف میکنید، آیا به واقع فکر میکنید دینتان را به چندصد هزار شهیدی که هیچکدامشان نمود شخصیتهای ساخته و پرداخته فیلمها و سریالهای شما نیستند پرداخت کردهاید که اینگونه مصرانه و تکراری به داستانسرایی از سرداران و رزمندگان فانتزی میپردازید؟
جناب کارگردان و نویسنده! ما امروز همگی دلمان برای واقعیتها تنگ است، هر چه میگردیم شبیه به اسطورههایمان را در فیلمها و سریالهای هیچکدام از شما و همکارانتان نمییابیم. ما امروز بزرگتر شدهایم، روزگار امروزمان با روزگاری که شما این سریال را کارگردانی میکردید تفاوتهای عظیمی دارد. بیایید و شما نیز عمیقا متفاوت شوید.
با استفاده از لینک زیر می توانید این قسمت سریال “در چشم” باد را بصورت آنلاین مشاهده فرمایید :
http://www.iransima.ir/WinMediaPlayer.jsp?code=275593
برای دریافت مقاله به همراه صحنه هایی از فیلم با ایمیل اینجانب تماس بگیرید.
سلام آقا فرید گل . من هر چی باشه یه چند سالی بیشتر از داداش گلم که تو باشی رفتم و اومدم و اساتید عزیز و محترم را همه رقمه دیدم و شناختم . اولا خیلی به خودت فشار نیار عزیزم . مگه دانشگاه دولتی نیستی ؟ به نظر من هیچ استادی دلش نمیاد که دانشجویی را پاس نکنه به خصوص تو رو که نسبت بهت حساسیت هست چون برای خودش بد می شه و اسمش بد درمیره .فکر نکن تنها اون استاده و با تو لجه . تا جایی که من می دونم هیچ استادی از هیچ دانشجویی خوشش نمیاد . . باور می کنی استاده وقتی دید که من واسه ی یاد گرفتن می خوام از جونم هم بگذرم دیگه دهنش قفل شد . جالب این جاست فرید من و تو هم دردیم . البته من چند ماهیه درگیرم . اما فرید فقط کافیه که به خدا بسپری . راستی نمی دونم چرا یاد فیلمای عراقی افتادم که اسیرها رو شکنجه می کردن و استادتون هم حتما اون افسر عراقیه است .
انشا الله به خیر و خوبی کارت راه بیفته فرید
قققققققربانت
سلام
من یه بسیجی هستم از کاشان که با ۱۱ اتوبوس راه افتادیم اومدیم بیت رهبری
کاش شما رو هم اونجا می دیدم
خدا قلمت را برای دستت و دستت را برای بالا نگه داشتن بیرق علمدار حفظ کند !!
داش حسین من یکی که دلم از قوه قضاییه پره . معلوم نیست چیکار می کنه هر چی روزنامه و سایته انقلابیه به خاطر شکایت سران توهم میکشه دادگاه ولی …
جون من به پست بزن راجع به این قضایا که حتما به گوششون می رسه .
چاکر داداش حسین بچه بسیجی ها :}
قلمت مستدام باد
سلام داداش
اینقدر کامنت می ذاریم ذله شدی نه؟
آخه دیدم آنلاینی خواستم مچتو بگیرم. 😀
داداش حسین: دلم تنگ شده بود این چند وقته برای دیدن نظرات شما. دروغ نگفته باشم خودم هم احساس می کنم صاحب قطعه ۲۶ کس دیگری است؛ دعای شما.
سلام حاجی بازهم کارات محشر بود.
انشائ ا… اول شهیده ولایت،حضرت زهرا، قلم ات رو و کلام ات رو نافذتر و زیباترکنه
چه خبره اینجا.۴۰ نفر انلاین.داداش حسین راستش دیگه روم نمیشه ازتون بپرسم مطلبی که تو تشییع جنازه پخش کردین چی بود.اخه تا حالا چند بار پرسیدم جواب ندادی.مردم از فضولی.دیدی روم نشد بپرسم؟
داداش حسین: یه متن که در همین وب سایت هم هست با این شروع: به خمینی بگویید بیاید…
جون من یه توک پا بیا وبلاگم پست آخرم رو بخون.
دلمان تنگ شده بود برای نفس آتشینت داداش حسین.
نفس بچه بسیجی هایی. امیدمون به توست.
علی (ع) پشت و پناهت باشه برادر.
سلام . بابا چه خبره . ماشا الله . ۳۴ نفر آنلاین . راستی داداش حسین جون دوستت داریم . علم عباس را هم لطفا بکوبان بر سر سران فتنه ( لفظ قلم حرف زدم ها داداش )
سلام
با یادداشت « میرحسین قدیانی » به روزم.
تشریف بیاورید و ما را از انتقادات و پیشنهادات خود بهره مند سازید.
با تشکر.
یا حق!
سلام
با یادداشت « میرحسین قدیانی?! » به روزم.
تشریف بیاورید و ما را از انتقادات و پیشنهادات خود بهره مند سازید.
با تشکر.
یا حق!
بچه ها کی می دونه بات یعنی چی؟
اینجا گفته ۴ کاربر ۷ مهمان ۲ بات!؟
اسم کتاب دومت چیه؟
از همین الان براش لحظه شماری می کنم
داداش گلم، کاش میدونستی چه میکنه دل نوشته هات با دل کوچیک من!
دل نوشته هات خون سید الشهدا رو تازه تازه نگه میداره، نمیزاره گرد تاریخ روش بشینه و ما رو مثلا مصلحت
اندیش کنه!
داداش حسین خیلی بهت مدیونم.
“ما منتظریم تا محرم گردد، هنگامه امتحان میسر گردد؛ ما می دانیم تیغ و حلقوم شما، یک مو ز سر علی اگر کم گردد”.
سلام حسین جان . نمیدونم چرا به ایمیلی که جیمیلت فرستادم جواب نمیدی ؟ (در مورد شهید کارور هستش) منتظر جوابت هستم !
در ضمن میخوام یه سایت ولایی با کمک برادرا و خواهرای دینی خودم راه بندازم که دامنه اون رو هم خریدم !
http://www.HazrateMaah.com
البته با اجازه داداش حسین
هر کسی قصد همکاری داره به من ایمیل بزنه
saeedm144@gmail.com
یا علی
نمی دونی با چه استرسی دارم صفحه مدیریت رو رفرش می زنم مبادا رفته باشی. 😀
مربوط به نقد سریال در چشم باد
sarbazebasij@hotmail.com
sarbazebasij1@hotmail.com
سلام خسته نباشید متن عالی بود نوشته این دوستمون را خوندی چون اسم شما را هم آورده بود گفتم تو جریان باشی
http://ser03.pc07.info/index.php?url=ahsn2OgezhzXEsCEoWPD5qqeKBwQ%2FJIgmEch66Loj8cpPC6Nkg5d0czX52g%3D
به اسم رسم نا مهمانی
لطفا تاییدش نکنید.ممنون
خدارو شکر جواب دادید.داشتم از فضولی خفه میشدم.امشب رایانه رو خاموش کرده بودم اخه خبری از شما نبود ولی یهو دلم هوای اینجا رو کرد.اومدم دیدم انلاین هستید.ما هم دلمون حسابی برای اینجا تنگ میشه.التماس دعا
منم دو تا ایمیل بهت زده بودم. فکر می کردم جوابت مثبت باشه. ولی خوب می دونم سرت حسابی شلوغه. هر کسی هم همین انتظار رو ازت داره و فکر می کنه فقط ایمیل خودشه.
ولی اگه جواب می دادی افتخاری بود برای من.
بچه ها یکی به منم یاد بده اینجا چطوری کار میکنندصفحه مدیریت کجاست که رفرش میکنید؟کاربر مهمانو از کجا پیدا کردین؟بچه ها لطفا کمکم کنید.من بلد نیستم.
ن.خ. جان شما که عضو هستی. مگه نیستی؟ خوب وقتی که وارد می شی از همون جا که ورود رو کلیک کردی کنار همین صفحه، حالا بزن مدیر وبلاگ. صفحه ات باز می شه و می تونی بچه ها یآنلاین رو ببینی.
آی حال می ده اسم داداش حسین رو هی ببینی اونجا.
آذرخش یافتم.سپاس.
با سلام. دلنوشتی که روز جمعه هنگام مراسم تشییع پیکر شهدا نوشتم و با همت بچه های موسسه عاشورا طراحی و پخش شد ظاهرا به اصحاب شهرداری گران آمده است و جناب شهردار، نوچه های خود را مامور کرده تا به احسان محمد حسنی مدیر موسسه عاشورا بتازند. جالب است؛ شهرداری تاب ۸ ماه هجمه به اصل انقلاب را دارد ولی تحمل انتقاد از خود را ندارد. این آقای قالی باف خیال کرده چون جلوی ساختمان شهرداری ۴ تا لیوان شربت به ملت داد ما نمره مردودی ایشان در فتنه اخیر را فراموش می کنیم. حمله عمله های شهرداری در سایت های مجازی به احسان عزیز اما خود دلیلی کامل بر پاک بودن این مدیر جوان و عاشورایی است. در این باره گفتنی های دیگری نیز هست که باشد به وقتش.
سلام شبتون به خیر به این رسم نا مهمانی جواب نمی دی آخه یکی این قلم داشته باشه باید همه جا استفاده کنه من الان دارم خونم می خورم که یه جواب حسابی به این به اصطلاح نویسنده بدم که ادعاشون می شه انشا الله خدا نگهدارتون باشه
حسین قدیانی: این پرت و پلای عمله های شهرداری در فضای مجازی، اتفاقا بیانگر درستی راه ما است. احسان محمد حسنی در پاک بودنش همین بس که نوچه های شهردار بی بصیرت به او اتهامات سخیف می زنند. الجمدلله این هجمه نشان داد ضمیر مرجع خود را به درستی پیدا کرده و تیر ما دقیقا به قلب خواص بی بصیرت خورده است. من به این نوچه ها جوابی نمی دهم چرا که در افتادن با این جوجه ها پایین آوردن شان داداش حسین بچه بسیجی ها است. توصیه ام به دوستان موسسه عاشورا هم این است که مراقب شان خود باشند و بدانند که از این تهمتها کاری ساخته نیست و بر عکس، فحاشی این جماعت به دوستان عاشورایی بیانگر درستی راه ایشان است. آنکه پرونده اش سیاه است کسی است که تنگه احد را به تونل توحید و ولایت فقیه را به ولایت مترو فروخت.
ن.خ عزیز خواهش می کنم.
داداش حسین این آقای قالی باف مدت هاست که خیال ها بافته در تار توهم خودش.
خود بزرگ بینی هم بد دردیست.
سلام داداش . دیگه اون دوران گذشت . راستش داداش نمی دونم من یکی که وقتی به قیافه و حرکات طرف مقابل نگاه می کنم تا اخرش دیگه میاد دستم . شما خودت را ناراحت نکن خدا خودش می دونه چه طور اینا رو به مردم بشناسونه . اصلا یه سوال داداش . چرا این اقایان انقدر اصرار دارن که به قول خودت اهالی ایالت شمالی تهران ازشون راضی باشن . پس اون کودک درد کشیده ی قشر مستضعف که حسرت خوردن یه غذای مفصل هنوزم تو دلشه باید چی کار کنه . خدایا شکرت که به ما درد محرومیت را چشاندی تا هیچ وقت این قشر مظلوم را فراموش نکنیم . داداش چرا اینا این جوری شدن
آهاااا.
دیدی اینقدر موندم تا باز برگشتی. 😀
عجب اراده ای دارم من.
البته از ارادته.
عطر خاک سلام.
کجا عضو شم؟
یکی بیاد برای من بیسواد توضیح بده اینجا چه خبره؟
شما عضو کجا شدین؟
خوب داداشهای گل . دیگه شبتون به خیر . التماس دعا .
تازه مطلبو خوندم.تو شوک بودم که جوابیه شما رسید.خدا همه ما رو هدایت کنه.
سید احمد جان همون جایی که خودت عضوی ما هم هستیم. مگر اینکه عطر خاک منظورش جای دیگه باشه.
سید احمد سلام.پاتون چطوره؟رفع نقاهت انشاالله.تو قسمت نامنویسی سمت راست صفحه عضو شو.ببخشید من به جای عطر خاک جواب دادم.
آذرخش جان
من کجا عضوم؟
تو رو خدا واضح بگید دیگه.
شب بخیر عرفان.
البته صبح تایید می شه.
داداش حسن عزیزم رفتی؟
سلام
دوست داشتن ماه دل میخواد نه دلیل
اونهاییکه دنبال دلیل میگردن هیچگاه نمی رسن .
دمت گرم حسین جان . نوشته هات منو یاد نوشته های احمد عزیزی میندازه .
یاعلی
یادداشت | “سروش تر” است! | لینک: http://roozaaneh.blogfa.com/post-480.aspx
سلام حسین آقا خسته نباشی اول به خاطر افتتاح سایت جدیدت بهت تبریک می گم . دوم به خاطر فروش خوب کتابت تبریک می گم انشاالله به چاپ ۲۰۰۰۰۰۰۰۰ برسه سوم می خواستم بگم اگه لطف کنی نحوه تهیه کتاب رو برای شهرستانی ها هم توضیح بدی ممنون .
متن من راجع به کتاب نه ده: تقدیم به حسین عزیز
کتاب نه ده حسین قدیانی، حرفهای انقلابی یک امت برای امامش: حضرت ماه، علی خامنه ای
http://pavaraqi.ir/post/231
داداش حسین: خواندم و دروغ نگفته باشم وقتی می بینم لبخند رضایت شما را باعث شده ام به خود می بالم که این یک بالیدن حکومتی است اما عجب دانشگاه خوشگلی داریدها!
شما در نوشته های قبلی خود آدرس بیت رهبری را ابتدای خیابان فلسطین نوشته بودید که بسیار زیبا و معنی دار بود. چه شد که اینجا نوشتید منتهای خیابان فلسطین؟
سلام داداش حسین ما بسیجیا
نگاه کردم تو وبلاگت دیدم آخرین مطلبت دستهایت است. اما تو
rss reader
که نگاه می کنی می بینی چند تا مطلب دیگه هست که توی وبلاگ قابل دسترس نیست مثل
سخنی با بلاگفا
مادرم ام البنین
سخنی با وزارت ارشاد و مرکز اسناد
سخنی با دوستان
نه ده تقدیم شما
اگه می شه اینها رو هم یک گوشه سایت جا بدین تا همه ببینن
راستی منم یک وبلاگ دارم
اگه رسیدی این مطلبشو بخون با نظراتش ببین با وجود همه ما که فدایی آقا هستیم با او چقدر مظلومه
http://fakher.blogfa.com/post-254.aspx
http://fakher.blogfa.com/post-250.aspx
سلام داداشی خیلی دلتنگ بودم متاسفانه مدتی بود قطعه ۲۶ رو گم کرده بودم و امروز که آدرس جدید رو دیدم بال در آوردم اشگ شوق از دیدگانم جاریه و بسیار شادم از اینکه دوباره دل نوشته های داداش حسین بچه بسیجی ها رومیخونم و با این نوشته ها بال در میارم و پر ذوق می شوم
قلمت پر جوهر و استوار باد
این نوچه علی مطهری (احسان رستگار) حواسش باشه اگه میخواد در مورد داداش ما مطلب بنویسه، بفهمه که چی داره می نویسه و از رو شکمش ننویسه…
سلام
چند بار تو بیت خواستم با شما سر حرف رو باز کنم ولی نشد!
چند ار هم باهم چشم تو چشم شدیم یادته؟
یکبار اون موقعی که داشتی تلفنی با احسان صحبت می کردی که جا برات گرفته یانه ؟ تو جوب بودی یادته؟
دفعه دوم همون شب سر کوچه منتظر خانواده بودیم شما سمت راست موتور و من سمت چپ موتور یادته؟
چندبار تو بیت خواستم با شما سر حرف رو باز کنم ولی نشد!
عاشقتم کارات حرف نداره.
سلام
صبح بخیر
حسین جان مطلبت مثل همیشه عالی بود.
امین رو فراموش نکنید، التماس دعا
امیدوارم که نفست حال نکنه
ولی نوشته هات رو که می خونم یاد نوشته های آقا مرتضی می افتم
میشه اینقدر دل مارو نسوزونید؟
ما که تا حالا از دیدن رهبر محروم بودیم چیکار کنیم؟
سلام باتشکر از مطالب زیبایت راستی چند روزی بود در قطعه ۲۰۶ چیزی نمی دیدم و خیلی ناراحت بودم نمی دانم دلیلش چه بود به هر حال امروز دوباره آدرس جدید را پیدا کردم و کلی خوش بحالم شد ضمناً این قضیه شهدای جدید مرزی ما که به دست کروهک پژاک شهید شدند چیست مطلب خاصی در جایی ندیدم اگر مطلب جدید داری بنویس شاید آقای توهم دست از حمایت اینها بردارد
دمت گرم بچه شهید
” خامنه ای نبود می کشت مرا غم مهدی”
قربان روی ماه حضرت ماه
سپاس ویژه-قلمتان پایدار
سلام
با مطلب: شهادت مادرم زهرا”س” افسانه نیست! (پاسخ به صحبتهای یک مولوی در استان سیستان وبلوچستان) به روزم. حتما سر بزنید.اطلاع رسانی هم بکنید. خواهش میکنم پشتیبان شیعیان سیستان و بلوچستان باشید. خدا خیرتون بده.
(ضمنا اگر خدا قبول کنه تمام پاسخها توسط بنده ی حقیر و از منابع سنی مذهب داده شده،اگر سئوالی بود در خدمتم)
وقتی دستهای ترکیه و برزیل را گرفتی و با آن حالت حماسی جلوی دوربین های جهان را بالا بردی ، دلم تا عرش خدا بالارفت. باورت نمی شود؟ مگر عرش خدا کجاست؟ همانجایی که اوج حضور خداوند را حس می کنی و به دورش طواف می کنی. همان مکان مقدسی که فرشته ها به گرد آن می چرخند و خدای بزرگ را تسبیح می گویند . همان مکان پاکی که در آن حال برای مومنان طلب بخشایش می کنند . و مگر تو ای عزیز ! وقتی که داری موانع ظهور امام زمان را بر طرف می کنی کاری بجز همین طواف و تسبیح و طلب غفران انجام می دهی ؟ گناه مومنان در به غربت کشاندن نور امام زمان مگر کم گناهی ست ؟ و تلاش تو برای اعتلای نام او مگر کم طلب غفرانی ؟
دکتر جان. دست قدرت خداوند در حال تجلی ست . چطور نبینمش؟ لبخند پیروزی تو در مصاف با شیطان هر لحظه اش دیدنی تر از پیش است. چطور به همه نگویمش ؟چشمهای نگران تو که گوشه ی هر سالن و همایشی با اضطراب … در جستجوی لبخند رضایت مهدی ست …..دیدنی تر از انست که چشم دل عاشق من بتواند از آن چشم بپوشد . دکتر جان . به عیان می بینم که تو مدام در حال تماشای جمال دلربای مهدی فاطمه هستی . من نمی دانم او به توچه جوابی می دهد اما این را می دانم که تو مدام نگاهش می کنی و مدام در پرسشی که به اندازه تمام تاریخ بشریت معنا و عمق دارد ازو می پرسی مولای من آیا از من راضی شده ای ؟
سلام داداش حسین
و
سلام سید احمد
ببخشید من فکر کردم توی این سایت عضو شدی. خوب از قسمت نام نویسی برو اسمت رو توی سایت بنویس تا برات یوزر و پسورد بیاد. اینجوری می تونی وارد سایت بشی.
همین بغل صفحه است بخش نام نویسی.
عزاداری ها قبول داداش حسین
باز هم عالی بود
سلام داداش حسین.
خوبی؟
صبح که نه، نزدیک به ظهرت بخیر. 🙂
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=50445
واقعا آدم دیگه چجوری میتونه تو روی خانواده شهدا نگاه کنه
شرمنده
خانه جدید مبارک ….
انشاالله که پر باشد از نور خدا ….
یا علی
قدیانی عزیز
برای من شما “آهنگران جبهه نرم ” هستید
هر وقت که کم می آورم و خسته می شوم
کافی است به وبلاگ شما سری بزنم دوباره می شوم یه بسیجی پا به رکاب
هرچند که گاهی نظراتت برایم خیلی سنگین است و به نظرم تند می آید اما به هر حال چون از دل برآید لاجرم بردل نشیند
مهم این است که از دل برآید وگرنه من سالهاست که از نشخوارهای اصلاح طلبان تغذیه می کردم و همچنان نیز خود را اصلاح طلب می نامم و یکی از دلخوشی های بسیار بزرگ و مهم من پاکی وصداقت شما و دوستانتان هست چیزی که بعد این سالها فهمیدم بسیاری از اصلاح طلبان از آن محرومند
داداش حسین عزیز من کتاب نه ده رو هم خریدم و میخونم لذت میبرم خیلی دلنشین شده
فقط در آخر یک نصیحت را از این برادرت بشنو
۱٫خدا اون روز رو نیاره که بفهمم از احساسات پاک ما دکانی باز کردی و داری نون میخوری
۲٫ مواظب هوای نفست باش که مغرور نشی
اینها رو نگفتم که بگم الان وجود دارد بلکه اینها رو به عنوان آفتی برای کسی مثل تو پیش بینی میکنم که اگر مواظب نباشی به این آقتها آلوده می شوی
دوستت دارم حسین عزیز
حسین قدیانی: هر وقت دیدید که دارم از مسیر انقلاب منحرف می شوم بدانید بی لیاقتی خودم را نشان داده ام و اما بحث هوای نفس. تقاضایم از بسیجیان عزیز و نه هیچ کس و ناکس دیگری این است که گوش من را هر وقت دیدید مغرور شدم بگیرید، فقط با این عکس سر در وب سایت کاری نداشته باشید که قصه ای دارد برای خودش.
سلام مهر فروتن.
چطوری عکس گذاشتی؟
سلام!
خدا قوت! به دوستانتان هم بگویید. این جا خیلی بهتر شده. هم قسمت نظرات خوب شده هم از این حالت سیاه در اومد. خلاصه خیلی خوب شد. متنتونم که قشنگه.
سلام
مثل همیشه فوق العاده
در پناه حق
ببخشید من نمی دونم این عضویت در سایت به چه دردی می خوره. لطفا یکی توضیح بده. در ضمن این چه جور پسوردیه که هر چی می زنی قبول نمی کنه.
راستی ببخشید تیکه تیکه یادم میاد من فقط تجربیاتم از این دنیای مجازی منتقل می کنم قصد جسارت ندارم. آقای قدیانی! برای این که صفحات سنگین نشود نظرات را به صورت چند تایی مثلا بیست تایی در صفحات جداگانه بگذارید و یک گزینه ی نمایش همه ی دیدگاهها هم بگذارید. این طوری هم شما راحت ترید هم دیگر بینندگان سایت. با اجازه من برم.
خیلی با مطالبتون حال می کنم داش حسین عزیز . فقط حیف که از عکس استفاده نمی کنی
با سلام خدمت همه دوستان. متنی درباره بد و یا بی حجابی نوشته ام که امشب برای شما در همین جا نمایش خواهم داد. حتما مایلم نظرتان را بدون تعارف بگویید. از زاویه خاصی به این قضییه نگاه کرده ام و اطلاعاتم در متن بر اساس اخبار و نه صرفا تحلیل است. حتی المقدور هر کاری با من دارید در همین ستون نظرات بگویید ممنونم چون بررسی ایمیل برای من کار سخت و وقتگیری است. اگر پیام را نخواستید عمومی کنید جلویش بنویسید “پیام خصوصی”. دوستانی درباره کتاب “نه ده” و شخص خودم در وبلاگشان مطالبی نوشته بودند که از همه شان ممنونم. به جد معتقدم “نه ده” بیخ ریش خودتان است و قبل از من اثر خود شماست و قبل از من نویسنده اش خود شما هستید. من در این کتاب همان درد دلهای شما را که اینجا و آنجا می شنیدم می نوشتم. تا به حال نشده با جایی مصاحبه کنم و این مهم را که نویسنده “نه ده” دعای بچه بسیجیها و خون سرخ پدرم است را گوشزد نکنم و اگر در پوشش خبر مصاحبه به این مهم اشاره نشده تقصیر من نیست و دوست دارم خبرنگاران محترم حتما این بخش صحبتم را هم پوشش دهند که تعارف نیست عین واقعیت است. متاسفم که نشد با این دوست خوبم در بیت رهبری که ظاهرا چشم در چشم هم شده بودیم صحبت کنم. برای من همکلامی با ستاره های حضرت ماه افتخار بزرگی است. محتاج دعای شما خوبان هستم و بدانید اگر کم دعایم کنید در یک دل نوشت به جای سران فتنه حال خودتان را خواهم گرفت. بی شوخی عرض می کنم. در این قلم دیده ام اثر عارفانه دم شما را و نیز قدم پر خیر و برکت دعایتان را. تا کمر خم می شوم جلوی نور جبین شما که شعاعی از نور ماه بنی هاشم و ماه بنی انقلاب است. خودتان را دست کم نگیرید. خدا به هر کسی توفیق گریه برای بی بی نمی دهد. امشب بیت رهبری فراموش نشود. شب آخر است و روضه علمدار. جز خورشید و ماه و بسیجیان خامنه ای هیچ کس به اندازه من عباس را دوست ندارد. من تمام عمرم روی دوش عمویم عباس گذشته است. بخواهید از قمر بنی هاشم امشب حوائج تان را و گوشه چشمی هم به داداش حسین خود داشته باشید.
انشالله هیچ وقت از اتوبوس انقلاب پیاده نشین. دعا میکنم همیشه انقلابی بمونید و همیشه انقلابی بنویسید.
سلام داداش حسین گرفتمت اینجایی داداش گلم امروز یه نیم ساعتی زئدتر زدم از کلاس بیرون اخه دلم برات تنگه
داداشی دستگاه هم هنگ کرد می گه خیلی تند تند نظراتتونو می نویسید کمی ارامتر…..باورت میشه
داداش حسین مواظب چشمات باش. همچنین مواظب باش معتاد اینترنت نشی که بد اعتیادیه- قلم داداش حسینو عشقه حرفی هست؟؟؟
یکشنبه اتوبوسی که مرا آورد بیت رهبری ….همان اتوبوسی بود که جمعه مرا برد میدان انقلاب برای استقبال از شهدا
یکشنبه برای اولین بار ماه آسمانیم را دیدم از نزدیک …
نور ماه خیره ام کرده بود به افق انتظار /ماه من ای سید خراسانی قابل بدان مرا برای در رکاب بودن تا آمدن خورشید
داداش حسین از خوندن کتابت سیر نمیشم. مخصوصا “خانه ام بیت رهبریست”.
شادی روح شهدا صلوات..سلامتی “حضرت ماه” صلوات..
سلام
خدا خیرت بده…
سلام آقای قدیانی .خسته نباشید .فونت متن خیلی ریزه .اگه میشه درشتترش کنید
داداش حسین با تو دارم شهدا رو میشناسم اجرت با علمدار کربلا
تورا در نمایش کتاب دیدم با تو عکس هم انداختم…..
کتاب تورا با هزار ذوق و شوق خریدم …هم برای خودم هم برای هدیه!!
داداش حسین بسیجیها! تورا بی تکلف تر و آرام تر از آنی که در ذهن داشتم دیدم….
داداش حسین! حضرت ماه را با آه نوشته هایت تنها مگذار با فقط دستمان به قلم توست…
برایت دربیت رهبری هم دعا کرد..امشب نصف سینه ها و گریه ای که کردم را برای طراوت قلمت نیت کردم…
یا علی…
سلام داداش.
بی صبرانه منتظر نوشته جدیدت هستم.
پس معلوم شد ایمیلت رو چک نکردی.
چشم تو نظرات خصوصی برات می ذارم ایشالا. امیدوارم مورد توجهت قرار بگیره.
حق یارت برادرم.
جالب بووووووووووووووووووووود…..
ای ول
با سلام خدمت برادر گرامی آقا حسین قدیانی . عالی بود . ما سرمان برود دست از دامن رهبر و مولا و سیدمان بر نخواهیم داشت تا کور شود چشم فتنه گران .
این شعر هم بی هیچ گفتگو تقدیمتان :
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد ، حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
التماس دعا .
حال و هوای همون اتوبوس چهارشنبه بهتر بود
این راستشو بخوای اونقدر به دلم ننشست
سلام علیکم برادر
من رو یادتون میاد؟
….
مبارک باشه این دفتره تازه…ان شا الله پر برگ اما بی باد….
انشا الله پر برکت….
حاجی یه چیزی شنیدم
شنیدم که چشماتون متبرکه به دیدنه یه عزیزی….
این متن رو که باید واقعا “تبارک” بهش گفت ولی….
چی بگم؟
که نه باید بگم و نه باید بهم بگن….
چی بگم؟
از چهارشنبه ی هفته پیش بود فکر کنم که اومد خونه گفت معلم ورزش مون….می دونید که کی رو می گفت؟
با عشق می گفت….
کتاب رو با عشق خریده بود از نمایشگاه
خیلی هاش رو نخونده بود
چون من دیگه زیاد وبلاگ شما نمیومدم که براش پرینت بگیرم
پرینتر مون هم خراب شده بود
الان هاست که از مدرسه بیاد
سلام ما رو به اون “عزیز” برسونید
اینی که می گم غیر از حضرت “ماه” و غیر از دیگرانه
ای کاش می دونستم….
ای کاش…
شما همین طور هی! هر روز بنویسید و ما هم همین طور دنبالتان بدویم و آخر هم نرسیم بعضی از مطالبتان را بخوانیم…!
پیش پدرتان برای ما هم دعای خیر طلب کنید..
التماس دعا
سلام داداش . حرفهای آیت الله لاریجانی را شما هم شنیدی . داداش یه جوری شدم . بنده خدا خیلی ناراحت بود . به نظر شما در مورد ایشون تند نرفتیم . هر چی باشه ایشون هم یه سری ویژگی هایی داشتن که توسط رهبر اون هم تو اون دوران وحشتناک فتنه برای این مقام انتخاب شدن . به هر حال من دعا می کنم ایشون موفق باشن .
داش حسین دیدی چی گفته آملی لاریجانی ؟
خبرگزاری فارس: رییس قوه قضاییه از نامه ۱۷۵ نماینده مجلس به قوه قضائیه به شدت گلایه کرد .(در ادامه 🙂 قوه قضائیه در خط ولایت حرکت میکند و در مشی خود نیز هیچ تغییری نمیدهد .
اینم متن کامل : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8902280569
آخه تا اونجایی که من می دونم بر اساس حق و عدالت رفتار کردن ، شرف داره به آتش زیر خاکستر کردن . منتظر متن کوبندت در ارتباط با قوه قضاییه هستم . یا علی .
hjlh
سلام داداشای گلم خوشحالم شکر خدا مشکلم حل شد خدایا حتی اگه بگم از خودم بیشتر دوست دارم باز هم کم گفتم نمی تونم بنویسم یا به زبان بیارم که چقدر دوست دارم خداجون.همیشه بهت اعتماد داشتم وایمان.عرفان جون امیدوارم مشکل توهم هر چه زودتر حل بشه.داداش حسین گلم گاهی وقتا فکر می کنم شهدا تورو به من هدیه دادن اخه بعد از برگشتن از جنوب بود که پای ثابت نوشته هات شدم شهدا از شما هم ممنونم از داداش حسینم ممنونم که منو با این همه داداش اشنا کرد شماها افتخار منیدوبا شمابودن برای من افتخاره دوستون دارم.
سلام داداش
مثل همیش عالی بود
حق پناهت باشد
سلام آقای قدیانی.الآن توی سایت دانشگاهمون هستم.دارم کار خودمو می کنم ها ولی سه تا از پسرا دارن بهم می خندن.اللن یک ساعتی میشه.کاشکی می دونستم مشکل کجاست.
شاید چون چادری هستم.نمی دونم.
حسابی تمرکزمو از دست دادم.تا فردا باید دوتا پروژه ی سنگین به استادمون تحویل بدم ها.اگه ساعت ۴ کلاس نداشتم حتما می رفتم خونه ولی چیکار کنم حالا که گرفتارم.
حضرت ماه بفرما که دلم خانه توست . . .
دوباره سلام . بازم سلام . . . داداش حسین !
کشتانده ای ما رو با ۴۵۰۰ تابازدیدت !
پارتی بلز نداشتیما ! چرا فقط به بعضیا جواب میدی ؟! جواب ایمیل منو که ندادی (حال کردی چه طلبکارانه گفتم !) !
نظرت رو راجع به راه اندازی سایت با دامنه http://www.HazrateMaah.com رو هم که نگفتی !
دیگه ما رو بیشتر خجالت نده !
یا علی
جانم فدای اهل حقیقت که تا ابد
یک راه می روند و به هر در نمی زنند
چطوری با نمک؟
مبارک باشه
اتوبوس هم مبارک(آیکونات کجان؟آیکون آدمک در حال خنده)
سلام آقای قدیانی،من کتابتون رو خوندم،قبلا افتخار آشنایی با شما رو نداشتم.نام زیبا و جالبی رو انتخاب کردید.من لینکتون کردم.
یا علی سید علی.
سلام
حسین جون مدیونی امشب از قمر بنی هاشم نخوای که شب اول قبر به دادم برسه . اگر اون دنیا این رو اون رو کبابم کنن تقصیره توئه .
.
راستی گل بابا پست جدیدت رو که نوشتی لطف کن یه پی نوشت هم بزن و درمورد این نام نویسی بغل سایتت هم یه توضیح بده ببینیم کی به کیه ؟ چی به چیه ؟ اصولا و سوسولا باید چی کار کنیم .
راستی اینجا شکلک نداره ؟ آخه بدون اونها نمی شه ابراز احساسا کرد .
علی الحساب اینو داشته باش ( چشمک )
یاعلی
سلام داداش حسین .فرید آقا چی شد این قضیه ی استاد و افسر عراقیه ؟ راستی گفتی ایده . من تنها چیزی که به ذهنم می رسه اینه که خودت رو زیاد حساس نشون ندی و جلوی استاد سرخ و قرمز نشی و قشنگ براش توضیح بدی . ضمنا فرید از اون مریض بیچاره هم حلالیت بخواه نکنه ازت ناراضی باشه . ازش بخواه حلالت کنه و دعات کنه . امیدوارم موفق باشی .
راستی فرید به نظر من این یه شوک هست که می تونه باعث بشه به فکر آینده ات باشی . خوب فرید جان فکر کن اگه اون استاد یکی مثل خودت بود چه قدر شیرین بود . سعی کن که در آینده حرفی برای گفتن داشته باشی وگر نه همیشه امثال تو ومن باید پشت در اساتید دانشگاه گردن کج کنیم .
” حکمت گمشده ی مومن است ، پس سعی کنید آن را در هر جا که باشد بیابید حتی از یک مشرک ، زیرا شما که مومن هستید به آن سزاوارترید ” حضرت علی علیه السلام
فرید و امثال داداش فرید شما به علم سزاوارترید .
به امید دیدار داداش های گلم
من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است….
از این جمله بی نهایت لذت می برم…
عالی بود مثل همیشه.
و راستی سلام!
حسین جان سلام
چند روزیه با نوشته هات بد جوری انس پیدا کردم
انگار من رو هم هوایی کرده
راستی اون مطلبی که جمعه در بین تشییع جنازه شهدا پخش شد بسیار زیبا بود
کارت را با قدرت ادامه بده
من احساس می کنم دستی قلم تو را هدایت می کنه.
این روزها مرد کم پیدا می شه از ولایت دفاع کنه.
راستی من هم مثل شما مطالب را نوشته ام البته ما کجا و شما کجا
حسین جان دوست دارم سری به وبلاگ من بزنید. باعث افتخاره که درباره نوشته ها نظر بدید تا مشکل فنی نداشته باشه. به امید اینکه بتونم نویسنده ای باشم که بی ایراد بنویسه. البته به لطف شما.منتظر نظراتتون در وبلاگم هستم
سلام داداش حسین
منم مثل تو دیر رسیدم و تو خیابون نشستم و با حضرت ماه تو عزای مادرم گریه کردم
از دست پخت مادرم هم خوردم وبقیه اشو آوردم خونه تا همه یه قاشق بخورن و نمک گیر بشن
یا علی مدد
قباش چی اخوی ؟ اون چیتونه ؟
سلام داداش حسینم،با اجازه شما؛
من چرا نمیتونم ثبت نام کنم؟
تو قسمت شناسه چی بنویسم؟
چرا هر چی مینویسم میگه نادرسته؟
یه نفر برام توضیح بده لطفا؟
چه لقب برازنده ای است آهنگران جنگ نرم برای شما…
مخلص داداش حسین عزیزم هستم.
خسته نباشی دلاور.
آقا فرید عزیز خوشحالم که مشکلت حل شد.
واقعا خوشحال شدم.
موفق باشی.
سلام .فرید آقا عضو شدی ؟
ماشاالله آمار سایت داره غوغا میکنه
خدا حفظت کنه داش حسین
سلام سید احمد
با اجازه داداش حسین
البته چون منم این مشکل رو داشتم می گم. سید احمد جان باید شناسه ای که به کار می بری به انگلیسی باشه تا قبول کنه. و رمزت هم فکر کنم از هشت حرف بیشتر باشه.
بعد وقنی ثبت نام کردی می تونی توی قسمت شناسنامه کاربر اسمت رو همون سید احمد انتخاب کنی. ولی همیشه باید با همون اسمی که با حروف انگلیسی نوشتی وارد شی.
یا علی
سلام داداش فرید
خدا رو شکر که مشکلت حل شد.
ایشالا مشکل همه حل شه.
فقط می شه بفرمایید چرا فقط به داداشات سلام می کنی؟ 😉
به قول همان رهبرتان کمی بصیرت…
آیا واقعا” این آ قا قابل قیاس با بنیانگذار انقلاب، حضرت امام خمینی(ره)هستند؟
بصیرت
بینش
سلام خداقوت اجرکم عندالله این شالله باتوکل برخدا ورضای او راهت راادامه بده التماس دعا
سلام حاج حسین آقا /خسته نباشی قلندر /و دم همه اون بچه بسیجی هایی که خسته گی رو خسته کردند گرم /یه دونه ای به مولا /
سلام مثل همیشه عالی بود. سایت نو ام مبارک!!!
خدابا ماست و بابودن او نیازی به غیر او نداریم و حق با ماست و هرکس از اطاعت ما سر پیچی کند ،ما را به وحشت نمی اندازد ،ومادست پرورده پروردگارمان هستیم ،وآفرینش بعد از ما دست پرورده ما هستند.
امام زمان روحی لتراب مقدمه الفداء
هر کس که ما از اوبیزاری جوییم ،خدا و فرشتگان و پیامبران و اولیائش نیز از او بیزاری می جویند .
حضرت بقیه الله
دلهای ما ظرف اراده و مشیت خداست .پس هرگاه او چیزی را اراده کند ،ما نیز همان چیز را اراده می کنیم .
حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه اشریف
سلام!
**جناب آذرخش** به سایت en.gravatar.com بروید و عضو شوید و از آن جا برای ایمیل خود عکس انتخاب کنید. بعد از مدتی کنار کامنت شما عکس دلخواه می آید.
**جناب سید احمد** شناسه ی شما شاید قبلا انتخاب شده و یا شاید شما یک شناسه ی فارسی وارد می کنید. شناسه باید از حروف انگلیسی تشکیل شده باشد.
و اما *جناب قدیانی*
“هر وقت دیدید که دارم از مسیر انقلاب منحرف می شوم بدانید بی لیاقتی خودم را نشان داده ام و اما بحث هوای نفس. تقاضایم از بسیجیان عزیز و نه هیچ کس و ناکس دیگری این است که گوش من را هر وقت دیدید مغرور شدم بگیرید،”
انحراف از مسیر انقلاب چیز عجیبی نیست. انحراف از هر مسیر دیگری که نامش خوب بودن باشد هم چیز عجیبی نیست. شما بسیجی را در چه چیزی تعریف می کنید؟؟ همه ی مردم ایران بسیجی اند. لطف کنید کمی حرمت مهمان سایتتان را نگه دارید. این سخن شما اصلا برازنده ی یک فرزند شهید نیست. شما با این کلام به خیلی از بازدید کنندگان سایتتان بدی کردید. نمونه اش من که بابت عضو بسیج نشدنم دلایلی دارم. لابد از دیدگاه شما امثال من ناکس هستیم. کمی آرام تر! لحظه ای ایست و نگاه کردن به اینکه دارید به کجا می روید و چه می گویید بد نیست. کس و ناکس راهنمایی کننده بهتر از دوست تمجید کننده است. گرچه دوستان شما به جای خود تذکر هم می دهند.
حسین قدیانی: بسیجی بودن اگر به کارت بسیج است من هم بسیجی نیستم یعنی توفیقش را نداشتم. از نظر من هر انسان متعهد به آرمانی مقدس بسیجی است. منظورم از کس و ناکس نه شما دوست خوبم که ناکثین بودند. امیدوارم رفع سوء تفاهم شده باشد.
سلام داداش حسین بسیجی خودم
با این قسمت از نوشتتون خیلی حال کردم
“من یتییم نیستم ، پدرم اتفاقا رهبر این مملکت است.”
من تا حالا سعادت نداشتم بر سر مزار بابا اکبر بروم ؛ قول بده رفتی سلام من رو برسونی
قول؟
ان شاءالله همیشه حسینی باشید
یاعلی
سلام داداش حسین بسیجی خودم
با این قسمت از نوشتتون خیلی حال کردم
“من یتیم نیستم ، پدرم اتفاقا رهبر این مملکت است.”
من تا حالا سعادت نداشتم بر سر مزار بابا اکبر بروم ؛ قول بده رفتی سلام من رو برسونی
قول؟
ان شاءالله همیشه حسینی باشید
یاعلی
[گل]
(:
سلام.دیشب دخترداییم از تهران اومده بود و کتاب نه ده رو بهم داد.میخواستم امروز تو مجتمع شاهدان بخونم ولی دوستم سرتیر زد و برد…
غمگین شدم.تا هفته ی دیگه
سلام حسین اقا چرا مطالب جدید تو صفحه اصلی نیست؟
بی صبرانه منتظر مطلب حجابیم
راستی یه سوال شما داداش حسین همه بچهای عاشق ولایت هستیدیا نه حتما باید بسیجی باشن؟؟؟؟؟؟؟مهمه لطفا جواب بدین
سلام
“فاین نذهبون؟”
کربلا ببینمتان
یا علی
جات خالی حسین جون دیروز یه بچه قرطیرو تا جا داشت و می خورد زدمش.
سلام علیکم آقای قدیانی!بالاخره تشریف آوردید؟ نه دیگه…حسابی مهم شدی..۲ روزه سایت برات بالا میارن….هر روز مصاحبه….کتابت یه هفته ای به چاپ سوم میرسه ..هر چند ناقص….باشه آقای مهم دوران آغازین شهرت خوش بگذره.مراقب خودت باش!
ببین من اذیتم اسمم با لاتینه.موقع نام نویسی هرچی زدم آصف نشد.
سلام داداش حسین . من احساس خوبی نسبته به رئیس قوه ی قضائیه دارم . آدم هر کاری هم بکنه نمی تونه ازش بدش بیاد . نمی دونم چرا ! راستش شبیه خودته قاطع و محکم مثل کوه . نه تعریف و نه گلایه روش اثر نداره . مشغول کار خودشه . خدا کنه موفق بشه . داداش قبول کن باری که الان ایشون تحمل می کنن به اندازه ی یک کوهه . فقط ایمان می تونه آدم رو در چنین شرایطی محکم نگه داره .
سلام داداش حسین
نفس ولاییت هماره گرم و عاشورایی
یا علی
همه چی خوبه جز اون عکس گنده ای که از خودت زدی اون بالا…
آدم رو یاد قالی باف میندازه
بعد از داداش حسین حالا داداش امیرحسین
بسیجیها بسم الله
درود بر سرباز انقلاب
امیرحسین ثابتی
ما یک تار موی امیر حسین را به میرحسین شما نمی دهیم!
http://culture-engineering.blogfa.com/post-121.aspx
بعد از داداش حسین حالا داداش امیرحسین
بسیجیها بسم الله
درود بر سرباز انقلاب
امیرحسین ثابتی
ما یک تار موی امیر حسین را به میرحسین شما نمی دهیم!
http://culture-engineering.blogfa.com/post-121.aspx
هوالشهید
خسته نباشید….
یا علی
خطاب به عرفان
“سلام داداش حسین . من احساس خوبی نسبته به رئیس قوه ی قضائیه دارم . آدم هر کاری هم بکنه نمی تونه ازش بدش بیاد . نمی دونم چرا ! راستش شبیه خودته قاطع و محکم مثل کوه . نه تعریف و نه گلایه روش اثر نداره . مشغول کار خودشه . خدا کنه موفق بشه . داداش قبول کن باری که الان ایشون تحمل می کنن به اندازه ی یک کوهه . فقط ایمان می تونه آدم رو در چنین شرایطی محکم نگه داره .”
عرفان خان خدا نکنه داداش ماه ما مثه اون باشه که به ولایی ها می پره خداییش چیه داداش ما به اون میخ وره … خدا نمی اره اونروز رو ان شاءالله
بعد گفتی محکم : کوه رو باید به حسین قدیانی نسبت داد با این همه فحش و ناسزا و تهمت و تخریب کم نمیاره نه قوه قضاییه
داداش حسین ما برای گفتن حرفی دست رو دست نمیذاره هیچ کاره مملکته اما اون اقا بزاره بعضی ها که اسم بردنشون اینجا رو ناپاک میکنه در برن ….
واقعا که عرفان کجای ایرانی خبرهارو می خونی ؟؟؟ میخوای چهارتا سایت برات حک کنم بری بخونی بنده روزنامه نمی خرم همه چیم همین نته بیارم برات؟؟؟؟/
سلام داداش
ما که نمیشد بیاییم تو هم هی بیا اینجا بنویس دل مارو اب کن باشه؟ بیت اقا بیت رهبری
چی میشد خدا قسمت ما هم می کرد . ادم بی همتی نیستم ولی نشد با اینکه دلم می خواست
داداش ماروتهدید میکنی؟؟؟ اگه از این به بعد بیت بری جماران بری بهشت زهرا بری اگه رفتی جایی دلت شکست و یادی از مای روسیاه نکردی اونوقت حواله های هوایی می رسه 🙂
خیلی دوست داریم
به امیرخان
الان خیلی به خودت افتخار میکنی؟
سلام حاجی
خیلی عالی بود.دستت درست
التماس دعا
یاعلی مدد
اینو اول خطاب به خودم میگم و بعد رفقا ببخشند:
غافل مشو که مرکب مردان مرد را /
در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند /
نومید هم مباش که رندان باده نوش/
ناگه بیک خروش بمنزل رسیده اند/
…
اونایی که هنوز خودشون رو نرسوندن (اول خودم)وقت کمه اس /
و دیوم
آآآههههایییییی اون جلویی ها خیلی خیلی حواستون جمع باشه ادددد/
…
اگر سوی چراغو کم کرده مولا -تا نامرداش که نمی تونن وایسن همین امشب برن
من با اوناییم که تا حالاش بد کردند /تو رکاب مولامون پر از جاهای خالییه که شاید جای شما باشه !!!
…وای از وقتی که آفتاب به وسط آسمون برسه /
سلام
۱٫ به خاطر نه ده تا حالا کسی ازت شکایت نکرده؟
۲٫ پریشب رفتیم سر قبر شهید هاشمی جایت خالی!
۳٫ شهید شدی سلام ما را به حضرت زهرا برسان
آقا دمت گرم مثل همیشه عالی بود
سلام علیکم
بعد از شکر و حمد خدا لطفا این نظر رو پاک کنید وقتی خوندینش.
اصلا نمی نویسم که جوابی تو ذهنتون بیاد چون درد دل گفتن جواب شنیدن نداره.
خلاصه می کنم و همه حرفام رو جمع می کنم تو این جمله که من سایت حسین قدیانی رو نمی خوامو.وبلاگ قطعه ی بیست و شش رو می خوام.
اون اتوبوسی که باباهامون رو برد جبهه و اون باباهایی که شهید شدند و اون بیتی که دیشب روضه عباس توش خوندند هیچ کدوم پلاکشون رو نشون ندادند.
اونی که باید پلاک رو می دید و می شناخت .می بینه و به دیگران هم نشونش می ده تا راه رو گم نکنند.
حضرت ماه هم اقای صدیقی رو به خاطر حرفهای دیشبش تنبیه می کنه.
آوینی هم تا تونست نذاشت آقاش بشناسدش و صورتش رو به کسی نشون نداد
خجالت می کشم وقتی می بینم نظرات بقیه رو و به خودم تلنگر می زنم که دارم با کی این حرفا رو می زنم .البته همون دیشب شنیدیم که نیازی به تعریف و تمجید دیگران نیست.
حتی اگه همه دشمن ات باشند خیالت نباشه . که می بینم خیلی ها دشمنت شدند و می بینم که خیالت نیست و افتخار می کنی به این دشمنی
اما دردم اینه که …
وقتی عکس تون رو می بینم حالم گرفته میشه.چون از عکس خاطره خوبی ندارم
دعا می کنم که گمنام شهید بشی و نام و” صورت” زیبات مثل همیشه پیش آسمانی ها بدرخشه و با صاحب اسمت مشهور شی.
این پست شما چقدر گریستنی بود…
با تشکر و عرض ارادت خدمت داداش حسین بسیجی ها
این دو بیتی تقدیم به حضرت ماه
باز هم این ظلمت شب بوی غربت می دهد نور مهتابم خبر از باب رحمت می دهد
هر کجا باشم برگردم دور روی ماه دوست حضرت حق ، شعر نافذ زین بصیرت می دهد
یا علی
ببخشیندا (با خجالت):
گفتم لو نمی دم……………………………………. لو میدم: بازم همایشه
هرچند خودمو کشتم تا یه کم اصرار کنید و اصلا آب تو دلتون…
ولی (با موسیقی متن هیجان انگیز) در راه است:
فتنه شیطان ٢
با حضور استاد توانمند جناب آقای استاد رائفی پور
آنچه تا کنون نمی دیدید…
بلایی که رسانه ها بر سر روح ما آورده اند
پیام های پنهان
با نمایشگاهی منحصر به فرد از کتاب ها و سی دی هایی بی نظیر
با همکاری موسسه فرهنگی موعود (عج)
مکان: دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه علامه طباطبایی
آدرس: تهران- خ ولیعصر- نرسیده به ونک- خ توانیر (شهید عباسپور)- خ نظامی گنجوی- نبش کوچه هفت پیکر
۵ خرداد ۱۳۸۹
یا زهرا (س)
(-:
هی می رن کیلیک می کنن که بگن زیادن. آمارتون هم که مثل رهبرتون قلابیه.
سلام. متن فوق العاده ای بود احسنت. در مسیر ولایت پاینده باشی.
سلام. متن فوق العاده ای بود احسنت. در مسیر ولایت پاینده باشی.
جانم فدای رهبرم…..کاش لیاقت دیدارش را پیدا کنم. التماس دعا
ای کاش ما هم منتظر فعال باشیم نه فقط اسم خودمون رو بذاریم منتظر
التماس دعا
سلام
گرچه مدتی میگذره ولی عالی بود..
“از نظر ما بیت رهبری همان خیمه حسین در شب عاشورا است.”
دمت گرم،اولین بار بود که نوشته هاتو خوندم ،وقتی متن رو می خوندم انگار یکی داشت برام روضه می خوند اساسی حالم جا اومد،یعنی اصلش اینه که ما وقتی برامون روضه می خونن بد جوری سبک می شیم.می فهمم چی میگی،انگار خط به خط نوشته هاتو یکی قبلا تو دلم نوشته بود اما من بلد نبودم بخونمشون و تو برام خوندی.خدا شهیدت کنه ولی الان نه ،به قول خودت روز واقعه بسیجی واقعی میخواد .لطف کن تا اون روز زنده بمون…یا علی
سلام آقا خسته نباشی.اگه زحمتی نیست یه کمکی به من کن.میخام یه نامه به
اقا بفرستم،باید به کجا و به چه آدرسی بفرستم.
یا زهرا-التماس دعا….
جناب “فرزاد دلجو”
نامه تان را به این آدرس ارسال کنید.
(تهران، خیابان جمهوری، خیابان دانشگاه، کوچه عطارد، ساختمان ۱۱۰، دفتر ارتباط مردمی مقام معظم رهبری.)
التماس دعا.