می بینی؟!… آینه های آدینه را مه گرفته و ما آرام آرام داریم به نیامدنت عادت می کنیم آقا… قرن هاست که بی تو، خیلی هم به ما بد نگذشته است انگار. عصر جمعه دل مان از روز کاری فردا می گیرد و خیال می کنیم دل تنگ تو هستیم. جمعه ها دارند همین طور بی تو می گذرند. تو خورشیدی اما ما غروب کرده ایم. دلتنگی غروب آدینه عاقبت می کشد ما را. خدا را شکر که ماه هست، اما از ماه هم که بپرسی، می گوید؛ بس است دیگر. ما زندگی بی ظهور تو را محکوم می کنیم. بیا و انتظار نرم ما را محاکمه کن. بیا و حکم صادر کن.
امروز آمدیم جمکران. به جای عریضه، حق است دل خرافاتی خود را درون چاه می انداختیم. تمام زندگی خود را. خود را. ما سراسر عریضه ایم. بیا و ما را بخوان و از چشم ما بخوان این بی قراری را. اشک، ترجمه عشق است در گونه صورت. با این همه گریه، نمی سوزد دلت برای ما آقا؟
آخرین بار کی از دست ما منتظرانت خون گریه کرده ای؟ گفته اند؛ اگر برای ظهور تو زمان معین کنیم، کذابیم اما افتخار می دهی ۲ دیده تر ما مکان قدم های تو باشد؟… بیا دیگر!
دروغ نگفته باشم چند جمعه ای است به دلم افتاده اصلاح کنم جمله ای را. خبر آمد خبری در راه نیست. خبری در راه نیست؛ خبر آمد از جمع این کران جور و ستم، مردی در راه است. به دلم افتاده از این هجوم خبر، سکوت جمکران به زودی می شکند. امروز خواستم در جمکران، زیر فیروزه ای ترین گنبد این آسمان آبی، این آسمون آبی، تمرین کنم روزگار با تو بودن را… ۲ رکعت نماز ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله.
***
جمعی بودیم از ستاره های حضرت ماه در فضای مجازی. رفته بودیم قم تا گم نشویم در فضای سایبر. تا همدیگر را پیدا کنیم و مطمئن شویم آنقدرها هم مجازی نیستیم که در قتلگاه گوگل با صورت حسین بازی کنند. در این جنگ سخت، هر وبلاگ ما حکم یک سنگر است و شعار ما این است: ما اهل گوگل نیستیم، خامنه ای دات آی آر تنها بماند.
نگاه کن! در چشمان خامنه ای برق ظهور افتاده است. این جمعه که گذشت. تا جمعه بعد باز هم ثانیه های ما عطر جمکران می دهد.
جوانمرد! در لیست سایت هایی که قرار است هک کنی، دجال فراموش نشود. در آخرین روز آخرالزمان، وبلاگت را به روز کن. زود باش. داری غیبت می کنی ها!
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
“۲رکعت نماز دل شکسته ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله”
واقعا مهارتتان در انتخاب تیتر ستودنیست. بسیار زیباست.
قطعه قطعه مهره
زیارت قبول
به دل نشست
ممنون که هستین
الهم عجل لولیک الفرج
به به
عالی بود، واقعا عالی بود.
کوتاه بود ولی واقعا دلنشین بود. ممنونم داداش جان.
احسنت داداش حسین، زیارتت قبول حاجی.
سلام . حاجی
موسوی کروبی سران فتنه نیستند .
اینم سندش :
http://bahane.persianblog.ir/post/21/
چه لحظه ای قشنگ تر از آن لحظه ای است که فریاد انا المهدی آقایمان در جهان طنین انداز شود؟
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم
امام زمان (عج)
آقا ما را از یاد نمی برد و ما که محتاجیم به یاد او مدت هاست که :{و ما آرام آرام داریم به نیامدنت عادت می کنیم آقا… قرن هاست که بی تو، خیلی هم به ما بد نگذشته است }
اللهم عجل لولیک الفرج….برای ظهور آقا صلوات.
سلام
فیلم سینمایی ( پرسه در مه ) برنامه ی امشب سینماهای تهران .
ساخته ی بهزاد توکلی ( اگر اشتباه نکنم ) .
میگم آقای قدیانی به خاطر اقتباس اسم فیلم از وبلاگ شما نمی خواین ازش شکایت کنید ؟ ( نیشخند)
بعد از ظهر وقتی تبلیغاتشو دیدم ناخوادآگاه آقای پرسه در مه جلوم رژه میرفت .
بیادرجستجوی ربنایی تازه باشیم
وگرنه صد دعا زین دست یک نفرین نخواهدشد
مترسانیدمان ازمرگ ما پیغمبرمرگیم
خدابا ما که دلتنگیم سرسنگین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد
بگوتاانتظار این است اسبی زین نخواهدشد
حاج حسین یادته توتحصن مسجد اعظم حاج سعید اینو خوند
بهت گفتم نظرهای منو میخونی گفتی اسمت چیه …یادت اومد
ما اهل گوگل نیستیم، خامنه ای دات آی آر تنها بماند. آفرین. درود بر استاد.
به به عالی بود.حیف خیلی کوتاه نوشته بودید!
“کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد/بر شوره زار دلها طوفان نخواهد آمد
رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن/آن مرد تا نیاید ،باران نخواهد آمد”التماس دعا
حاجی زیارت قبول.خدا کنه ما تو عصر ظهور مثل عباس باشیم
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۱۴
تعداد افراد آنلاین: ۵۰ نفر
ماشالله ستاره های حزب الله
داداش حسین بی همتای بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــدائی داری….
بسمه تعالی
سلام علیکم
ضمن تبریک به مناسبت ایام میلاد آقا رسول الله (ص) و آقا امام صادق(ع) از مسئولین فنی قطعه ۲۶ خواهشمندم برای ترویج فرهنگ علوی و پشتیبانی دوستات هیئتی از هم وبلاگ قسیم را در پیوند های سایتتان قرار دهید.
اسم وبلاگ: قسیم
آدرس وبلاگ: http://www.ghasim.blogfa.com
اجرکم عندالله
به امید زیارت حرم یار
سلام
چه روزها یک به یک غروب شد،نیامدی
چه بغض ها در گلو رسوب شد ،نیامدی
خلیل آتشین سخن،تبر به روی بتشکن
خدای ما دوباره سنگ چوب شد،نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح،ظهر،غروب شد،نیامدی
برای ما که خسته و دل شکسته ایم ،نه
برای بعضیا چه خوب شد،نیامدی
یاعلی
زیارت قبول. التماس دعا
سلام حاجی
با دل بازی میکنی برادر!
اللهم کن لولیک الفرج……
یا حق
سلام
مارو از حال سید شهاب بی خبر نذار
یاراحم العبرات…
کاش روزی برسدکه به یکدیگرپیامک بزنیم:مهدی (عج)آمد.
یامهدی فاطمه التماس دعا
یاراحم العبرات…
…….با این همه گریه، نمی سوزد دلت برای ما آقا؟
قبول باشه…یالتنی کنت معکم….
این ماه ها به جد با قبل فرق داره…منتظر ماه رجب امسالیم!!!! همون روز اول اعتراض در تونس همه سراغ احادیث ظهور رفتند…
این چند روزه میخاستم این ایه رو بنویسم:
و لا تهنوا فی ابتغاء القوم ان تکونوا تالمون فانهم یاملون کما تالمون و ترجون من الله ما لایرجون و کان الله علیما حکیما (نساء۱۰۴)
و در راه تعقیب دشمن سست نشوید؛ اگر شما درد و رنج میبینید انها نیز همانند شما درد و رنج میبینند؛ ولی شما امیدی از خدا دارید که انها ندارند؛ و خداوند دانا و حکیم است.
آنلاین: ۶۲ نفر
ماشالله…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
منکه هرچی مینویسم سانسور میکنی. ولی بازم دمت گرم
(ایوالله ، خیلی کوتاه بود ولی عشق بازی کردیم)
پس از اعدام سران فتنه ؟ انشاالله آقا بیاد این حرام زاده ها رو از قبر بکشه بیرون و خودش مجازات کنه که دل نائبش رو خون کردند. الهی فرج
مگر امت بمیرد علی تنها بماند.
لبیک یا امام خامنه ای
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی؟جوابم داد بر قانون خویش
گفت بودم اندر این دریا اسیر ماهی ای
پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذالنون خویش
…
و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه
فنادی فی الظلمات ان لااله الا انت
سبحانک انی کنت من الظالمین
فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک
ننجی المومنین
اللهم عجل لولیک الفرج.
اللهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم.
ماکارونی (گفت و شنود)
گفت: برخی از سایت های وابسته به ضد انقلابیون فراری به دوستان خود هشدار داده اند که از افتضاح ۲۵ بهمن پند بگیرند و دیگر فریب مهاجرانی و کدیور و امثال آنها را نخورند.
گفتم: بی معرفت ها! چرا می خواهند این دریچه رحمت را به روی نظام اسلامی ببندند و از تکرار ۲۵ بهمن جلوگیری کنند!
گفت: اتفاقا همین سایت ها نوشته اند «چرا خودمان را گول بزنیم؟ حرکت ما در ۲۵ بهمن هدیه ای به رژیم جمهوری اسلامی بود».
گفتم: حیوونکی ها، این فقره را خوب فهمیده اند!
گفت: نوشته اند مگر تظاهرات ۲۲ بهمن را فراموش کرده اید؟ براندازی جمهوری اسلامی یک خواب و خیال است.
گفتم: یارو خواب دید که داره بزرگترین ماکارونی دنیا رو می خوره، از خواب که بیدار شد دید کش شلوارش نیست!
سلام
راستی این عکس پست قبلی مال چند سال پیشه؟ کجاس؟ هوا خیلی سرده!!؟
“ستاره”ای بدرخشید و “ماه” مجلس شـد
دل رمــــــــیــده مرا انیس و مونس شـــــــد
نگار من که به مکتب نــرفت و خط ننوشت
به غمـــــــــزه مسئله آموز صد مدرس شد
شاید این جمعه بیاید ما بی تابیم!!!!
آه.
چقدر اشک داشت این دل نوشت…
خدا قبول کنه حاج حسین .
التماس دعا
سلام. ظهور بسیار نزدیک است و باور کنیم که با دیدن خورشید نماز قضا می شود …
زیبا بود خیلی زیبا….
اشک ترجمه عشق است در گونه صورت
این جمله مرا به یاد جمله مشابه ” عشق با اشک سخن می گوید” انداخت که امشب با تمام وجود شیرینی و اوج لذتش را حس کردم ،بماند برای چه….
خدا را شکر
اللهم عجل عجل عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
هو
جمعه ای دیگر برفت آقا نیامدی قلب هایمان فسرده و دست هایمان به انتظار به سوی آسمان دراز و ورد عجل فرجهم برزبانمان جاری چشمهایمان روان ز اشک تنهایی آری تنهایی تنهایی که سراسر وجودمان را در برگرفته که به هیچ وصلی این تنهایی را از خویشتنمان برون نیاورد جز وصل تو… وصلی که تنها می توان با انتظار تسکین شود انتظاری که لحظه لحظه در وجودمان پر رنگ تر میشود انتظاری که به عدالتی منتهی می شود که در آمال و آروزهایمان نمیتوان یافت شود.
هر که نامت آورد عزت برد/ هر که در راهت رود عشرت برد
هر که در غم شد ذکرش یادتو/ غم سهل است مسروری برد
به امید آن دم که نوای خون خواهی حسین بر عالم کائنات طنین انداز شود.
سلام
راستش با خواندن متن درگیرم. تابحال که متن هایتان را از زبان خودتان نشنیده بودم ،تندتر و با هیجان بیشتری می خواندم .اما الان انگار بازبان شما می خوانم.
خواندن تان را نشنیده بودم متن هایتان برایم کوبنده تر می نمود اما اکنون آرام تر و مهربان تر مینماید. شاید هم آرامش جمکران تسخیرتان کرده، هرچند که روز اول هم همینگونه خواندید.
برای کسانی که نقدشان میکنید نیز باری متنی بخوانید مطمئنا میفهمند که دلسوزشانید و مهربان تر می شوند
امروز بعد از نماز جمعه تازه حس زیبای نفس کشیدن یک انقلابی را تجربه کردم
تازه فهمیدم که کسانی که به لبیک امام خمینی آری گفتند چه حسی داشتند
و ما این روزها داریم به حضرت ماه لبیک می گوییم
داداش حسین خیلی دوست داریم به مولا
fanoosedoa.blogfa.com
بسم الله
سلام
می دونم آدم دلش می گیره از این خدانشناس ها اما
حسین آقا چرا خبری از متن های آتشی و کوبنده نیست. ما منتظریم!
نصر من الله وفتح قریب
اندکی صبر سحر نزدیک
سلامی دوباره
میدونی حاجی! اینجا برای من یکی مثل یه سنگره برای تجدید قوا! هر پستی که میخونم خیلی انرژی بهم میده!! اینجا رو خیلی دوست دارم! مثل بچه ها!!!!
اینجا بهم آرامش میده انگار که واقعا دارم کنار قبور شهدا قدم میزنم.چشم هام رو می بندم و نفس عمیق میکشم ریه م پر از هوای بهشت میشه چه بوی خوبی- دوست دارم داد بزنم “اینجا قطعه ای از بهشت است” .
نمیدونم میتونی درک کنی یا نه!!!ولی حالی میده اساسی!
خدایا این فضا رو از ما نگیر آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن!
یا حق
سلام آقای قدیانی با حرکت شیطانی ۲۵ بهمن برای همه ملت ثابت شد
موسوی و کروبی هیچی نیستند
جمعیت ۱۰ها میلیونی ۲۲ بهمن ملت کجا و جمعیت ۲۵ بهمن که چند صدتا بهایی و منافق و
سلطنت طلب و ضددین و به عبارتی ضد انقلاب کجا خیلی رسوا شدند تلاشهای ظاهری و منافقانه ماههای اخیر خاتمی(ممد سوروس) دود شد رفت هوا
اما همه میدانید رفسنجانی و موسوی خوئینی ها و خاتمی
از طراحان پشت پرده (برای بی بصیرتها و کم بصیرتها )داخلی بودند
البته برای ملت با بصیرت اینها روشنه
شماها که رسانه دارید اجازه ندید این منافقین همه چیر رو روی اون دو جنازه خراب کنند
به لطف خداوند در این فتنه ها فقط منافقین نابود میشن
خبر آمد خبری در راه است…
مولاى من سلام
اگر قرار شد که بیایید
کافى است شمارههاى یازده رقمىمان را که عنقریب دوازده رقمى خواهد شد
همراه داشته باشید
و یادتان باشد که ما فقط تا ساعت ۱۰ شب بیداریم!
علیرضا قزوه
دلمان ترکید اقا
نفسمان بند آمد در این هوای مه گرفته
“السلام وعلیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک”
امام عشق را سلام دادم تا “صمصام المنتقم” بودنت را یادآور باشم برای دلم برای نیامدنت برای همه قصه ی غصه های بنی هاشم برای تسلای دل همه شیفتگان حضرتش برای این روزهای زمین برای دل صبور زینب…
کجایی مولا، این روزها حرفهای مصلحتی جان به لبمان کرده… به تنگ آمده ایم از این همه مصلحت… گلایه نمی کنم ولی شاکیم مولا شاکیم… به اندازه همه تاریخ دلتنگت شده ایم مولا…
سلام
من خواهر دو شهید هستم
یه سوال داشتم ، یه جوری جواب بدید که دلم آروم بگیره
نام شهید برای صانع ژاله و محمد مختاری ، جفا در حق شهدای جنگ و انقلاب نیست؟؟
محمد مختاری که ….
صانع ژاله هم که برای اینکه شر نشه و اختلاف قومی ایجاد نشه ….
سه سالم که بودیه روزکه رفته بودم بازی وقتی برگشتم دیدم سگ همسایه اومده توخونمون داره گربمونومیخوره.به جون کروبی همچین شیرجه زدم پاشوگازگرفتم که نگوهرچی زوزه کشیدجیغ ودادکردمگه ولش کردم؟خلاصه مردم جم شدن باچه بدبختی سگ بیچاره رونجات دادن.ازاون روزبه بعدسگه آدم خوبی شدد دیگه گربه کسی رونخورد.من البته مدتهاست هیچ نوع حیوونی رواعم ازاهلی ووحشی گازنگرفتم ولی نمیدونم چرااین چندوقته هی دلم میخواداین خران فتنه روگازبگیرم ازبس که بیشعورن.من که اون دنیا رأیی که بهشون دادموازحلقومشون میکشم بیرون.حالاببین!
حقا که ما اهل گوگل نیستیم . خامنه ای دات آی آر تنها بماند !
جمعه ها … آقا غیبت کرده تو دلمون . از اون غیبت های با دلیل مث سرباز های قبل انقلاب که به خاطر داغونی محیط غایب می شدن . انقدر دلمون گند گرفت تا آقا غایب شد . کاش فقط قایم شده باشه و بتونیم دوباره تو دلمون پیداش کنیم
مژده دادند رفیقان
که فقط
یک فدم مانده به صبح
تو دعا کن
که نلغزد پایم….
مولای من
دلم برای ظهور شما لحظه شماری می کند و حنجره ام شما را فریاد میزند,شما که تجلی عشقی.هر روز صبح چراغ دلم را با جامعه کبیره روشن می کنم وشبم را با ال یاسین و عهد تزئین می نمایم.دلم پر از مشق انتظار است و بی قرار بی قرار.
(بیا ومارا بخوان و از چشم ما بخوان این بی قراری را)
بدون سلام
بی نهایت بی معرفتی…
میای قم و خبر نمیدی؟؟؟
خوبه چند بار ادرس و تلفن دادم و بی محلی کردی حسین آقا!
حالا باید بشنوم اومدی قم و با چند نفر هم ملاقات داشتی؟ واقعا که !
من یکی خیلی به مرام و مسلک داداش حسینی که بین برو بچ دوستدارش فرق میزاره نمی گم مسلک بچه بسیجی.
دلم پر بود و هست .گاهی اصلا حواست نیست به مخاطبینت.
والسلام .
اقا برای آمدنت هیچ نکردم اما همه کار برای نیامدنت کردم
برمن ببخش و بیا…به امید ظهورمنتقم ال محمد ص
سلام و درود بی پایان بر داداش حسین بزرگوار
خداقوت…خداقوت…عالی بود به دل نشست…
سلام-لطفا برام دعا کنید.بد جور محتاجم.لطفا.ممنون
الهم عجل لولیک الفرج
سلام
جمکران که می روی دعایمان کن؛
یا علی
اگر حجاب حضورت وجود پست من است\دعا بکن که بکن که بمیرم چرا نمیایی
یا مهدی
نمی دانم کسی می فهمد چه می نویسم یا نه؟
دیشب همه ایران با مختار به علقمه رفتند تا خانه ها بوی امام زمان علیه السلام بگیرد!
بلندگو شعار می داد: مرگ بر موسوی و کروبی… و پیرزن جواب می داد و در ادامه اضافه می گرد: الهی تیر به سینه شان بخورد که دو فرزندم را کشتند، دو جوان نورسیده.. خدا بکشدشان. فکر کردم حتماً باید مادر شهید باشد. پرسیدم: بچه هاتون شهید شدن؟ گفت: مادر جان! چه فرقی داره، اون دو تا جوان رو که شهید کردن، انگار بچه های خود من بودن، چه فرقی داره، همه بچه های ایران، مثل بچه های خود من هستند. به خدا از وقتی شنیدم، آنقدر گریه کردم.. به چشمانش نگاهی کردم که همان لحظه هم اشک حلقه بسته بود.
ادامه گزارش راهپیمایی محکومیت فتنه ۲۵ بهمن را در “انعکاس فقنه ۸۸بخوانید.
التماس دعا
یا علی”
شعرزیبای علیرضا قزوه درباره سران فتنه
« نگاه کن! در چشمان خامنه ای برق ظهور افتاده است. »
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه برمی گردد
ای مرد علم به دوش من یا مولا
ای سید سبزپوش من یا مولا
برگرد عجیب انتظارت هستند
یک عده عجیب بی قرارت هستند
« اللهم عجل لولیک الفرج »
سلام
فکر نمی کردم که تو دوره شرکت کنید
ولی آمدید و خوش گذشت
از طرف ما از آقا میثم محمدحسنی تشکّر کنید به خاطر اردوی سه روزه
یا علی
من همیشه به خاطر این قضیه غلط املایی دارم. الان هم بخش اول نوشته هام ناپدید شده.شما رو به جون عزیزتون یه کاری کن حاج آقا .من می خوام نظر درست وحسابی بدم اما نمیشه.وای…پس چرا بالایی درست می نویسن؟؟نکنه رمزی چیزی داره که من ازش خبر ندارم؟؟؟تورو خدا درستش کن حاجی.من منتظرم. تابعد یاعلی خدانگهدار
زیباترین لحظه ی تاریخ زمانی است که مولای ما حضرت ماه امام خامنه ای روحی فداک پرچم انقلاب پیر مرادمان امام خمینی (ره) را با دستان ابوالفضلی اش به حضرت خورشید مهدی فاطمه(عج) میدهند و تمام ستارگان با چشمانی اشکبار گرد ایشان حلقه زده و نوای صلوات سر می دهند…صدای قدمهایش را می شود شنید…خدایا مولای ما را برسان تا کور شود چشم حسودانی که نمی توانند رهبر از جان بهتر ما را ببینند.از اینکه هستید تا با دلنوشته های عالیتون خونه ی دل ما رو تکونی بدید.خدا قوت فدایی
سلام
دیدن چهره شما توی جمکران دیدنی بود. وقتی مطلب رو می خوندید کاملا ی تونستم بفهمم کی داشتید اینها رو توی ذهنتون می نوشتید. شنیدن این متن با صدای خودتان، حس دیگری داشت
سپاس
آغاز فعالیت بند میم تا محاکمه سران فتنه
ما خواستار محاکمه سران دشمن و عمله هایشان هستیم و تا زمانی که اینان به سزای عملشان نرسند هرگز از پای نخواهیم نشست و به مسئولین قوه قضاییه هشدار می دهیم تا در سریعترین زمان ممکن، خواسته به حق مردم را عملی سازد. اخطار می کنیم که جز این راهی نیست، که اگر به وظیفه خود عمل نکنید امت حزب الله، ناگزیر، به بند “م” وصیت نامه خمینی کبیر(ره)، جامه عمل خواهد پوشاند.
http://naghdnews.ir/band-e-mim.html
http://naghdnews.ir/band-e-mim/11150-mim.html
لطفا اطلاع رسانی کنید و به این طرح بپیوندید
دوستان عزیزی که برای نوشتن نظراتشان دچار مشکل میشوند لطفا از مرور گر “موزیلا” استفاده کنند.
البته بنده با مرور گر های مختلف امتحان میکنم و مشکلی ندارم!
هیچ کس همراه نیست
امروز داشتم به کتابهای کتابخانه که چند وقتی بود خاک خورده بود نگاهی می انداختم درلابه لای ورق زدن کتابی چشمم به این روایت خورد که زمانی که مسجدالنبی ساخته شد پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله هنگام سخنرانی به تنه درخت خرمایی که در صحن مسجد باقی مانده بود تکیه می دادند وایراد خطبه می کردند منتها زمانی که جمعیت زیاد شد اصحاب پیشنهاد دادند منبری ساخته شود تا همگان بتوانند پیشوای محبوب خود را ببینند اولین جمعه ای که پیش آمد رسول خدا جمعیت را شکافتند وباپشت سر گذاشتن آن ستون نخل به طرف منبر رفتند همین که برعرشه منبر قرار گرفتند یک باره صدای صدای ناله ستون خشکیده همانند زن فرزند از دست داده بلند شد با ناله ستون صدای جمعیت نیز به گره وناله برخاست رسول خدا از منبر به زیر آمدند وستون را بغل گرفتند ودست مبارک خود را برآن کشیدند وفرمودند ساکت باش سپس به منبر بازگشتند وخطاب به مردم فرمودند :ای مردم این چوب خشک نسبت به رسول خدا اظهار علاقه واشتیاق می کند واز دوری من محزون می گردد ولی برخی از شما مردمان باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا دور گردند اگر من اورا بغل نگرفته بودم تاقیامت ناله می کرد .
با خودم گفتم یعنی ما از این درخت هم کمتریم که یک امام زنده داریم وخیالمان نیست انگار بدون او راحتیم واقعا مارا چه شده که دوری او ما را بی قرار نمی کند ؟خدا می داند اگر ما اندازه این درخت از دوری امام زمان ناله میکردیم هر آینه اورا میدیدم امام حسن عسگری می فرماید:سخت تر از یتیمی که پدرش را از دست داده آن یتیمی است که از امامش بریده شده ونمی تواند اورا ببیند .
من نمیدانم ما تابه حال چقدر این یتیمی را حس کرده ایم که اگر حس کرده بودیم حالمان حال امام صادق علیه السلام می شد که در فراق مهدی علیه السلام بر خاک می نشست ومی فرمود :آقای من غیبت تو خواب را از دیدگان من ربوده وخاطرم را پریشان ساخته وآرامش دل را از من گرفته سرور من غیبت تو مصیبتی جانکاه بر سراسر هستی ام فرو ریخته که هرگز از آن تسلی نمی یابم …
چرا همش نشسته ایم تا او بیاید چرا ما به سوی او نمی رویم چقدر او باید منتظر ما باشد تا گناه نکنیم وآماده شویم برای ظهورش مگر فاطمه سلام الله علیها نفرمود مثل امام مثل کعبه است که باید به سوی اورفت.
پس چرا ما به سوی اونمی رویم چه چیز بین ما فاصله انداخته بگذار از زبان خودش بگویم که فرمود :اگر شیعیان ما که خداوند ایشان را به اطاعت خود موفق بدارد با دل های متحد ویک پارچه بر وفای به عهد وپیمان خویش اجتماع می کردند ملاقات ما از آنها به تاخیر نمی افتاد وسعادت دیدارما برای آنها حاصل می شد .
وزود تر ازاین به دیدار ما نایل می شدند آن چیزی که مارا از آنان دور کرده گناهان وخطاهایی است که مرتکب می شوند وما چنین انتظاری از آنها نداشتیم .
میبینی امام من وشما چه گفت (وما چنین انتظاری از آنها نداشتیم )این یعنی این که شمایی که دم از یالیتنا کنامعکم می زنید حداقل مرا این گونه تنها نگذارید وفراموش نکنید به راستی راست گفت حسین بن علی علیه السلام که مهدی ما در زمان خویش مظلوم است مظلوم است وما به جای این که حرف او ونایب برحقش امام خامنه ای را گوش دهیم که بادل های متحد ویک پارچه برعهدخود اجتماع کنیم وعهد ببندیم که دیگر از شما اطاعت کنیم نه شیطان وهواهای نفسانیمان این روزها سر چه چیزهای الکی به جان هم افتاده ایم وچه قدر مشغول دنیا شده ایم وامام خود را فراموش کرده ایم
بیاییم وبرای اودعا کنیم وخود وجامعه را اصلاح کنیم وزیر یک بیرق بایک شعاروبایک دل ظهورش را نز دیک تر کنیم ودعاکنیم
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما
خامنه ای رهبر به لطف خود نگهدار
منم سرگشته حیرانت ای دوست/ کنم یک باره جان قربانت ای دوست
خلیل آسا ز شـوق وصـل کـویت/ دهم سر بر سـر پیمانت ای دوست
دلــی دارم در آتــش خـــانه کــــرده/ میـــان شعـــله هـــا کـاشانه کـرده
دلـــی دارم که از شــــوق وصـــالـت/ وجـــودم را ز غـــم ویـــــرانه کــرده
مـــن آن آواره بشــکسـته حــالـم/ ز هجـــرانت بـــتـــــا رو بـــــر زوالـم
منــم آن مـــرغ ســـرگــردان و تنهـا/ پریشــان گشته شد یکبـــاره حـالم
سـحـر ســـر بـــر سـر سجاده کردم/ دعــــایی بهــــر آن دلـداده کـــــردم
ز حسرت ساغر چشمانم ای دوست/ لبـــالب یکســـره از بــــاده کــــردم
دلا تــا کـــی اسیـــر یـــاد یـــــــاری/ ز هجــــر یــــار تـــا کــی داغـــداری
بگــو تـــا کــی ز شــوق روی لیـــلی/ چـــو مجنـــون پـــریشــان روزگـاری
پـــریشـــانم پــریشـــان روزگــــــارم/ مــن آن ســرگشته هجــر نگارم
کنــــون عمـــری است بـا امید وصـلت/ درون سینـــه آســـــایــش نــــدارم
ز هجـــرت روز و شـب فــریـــاد دارم/ ز بیدادت دلـــی نـــــاشــــــاد دارم
درون کوهــســـار سیـنـه خــــود/ هـــزاران کشـــته چـون فـرهاد دارم
چـــــرا ای نــــازنیــنم بـــی وفـــایی/ دمـــادم بــــا دل مـــن در جفــایـی
چــــرا آشـفــته کــــردی روزگــــــارم/ عـــزیــزم دارد این دل هـــم خدایی
پایان تاریخ نزدیک است… تمرین باید کرد
چون آمده ام که بمانم پس چهار رکعت نماز ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله.
زیارت قبول داداش از حال و هوای تحصن مسجد اعظم بگید
سید احمد عزیز
الان در کامنت گذاری مشکلی نیست ولی وقتی متن طولانی است و نظرات از حدی تجاوز می کند، هر مرورگری هنگ می کند… نمی دانم چرا!!
البته فعلاً که مشکل خاصی نیست
بگو: “هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد،
مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته؛
او مولای ماست؛
و مومنان، باید تنها بر خدا توکل کنند!”
توبه- ۵۰
آقای سید احمد
الان خوب است و راحت می شود نظر داد و همه ی متن هایی که قبلا کامل باز نمی شدند کامل نشان داده می شود اما بگیر نگیر دارد.چند شب پیش نه با موزیلا نه با اکسپلورر با هیچ کدام متن ها به طور کامل باز نمی شد البته برای من.
آه علقمه چقدر زیبا روایت شد در مختارنامه… اما کاش……..
سلام علیکم ،این شعر را که روی کاشی کاری های یکی از رواقهای مسجد مقدس جمکران نوشته شده،به شما تقدیم می کنم:
زکعبه عزم سفر کن به این دیار بیا!
چو عطر غنچه نهان تا کی؟آشکار بیا!
حریم دامن نرجس شد از تو رشک بهار
گل یگانه گلزار روزگار بیا!
الهم عجل لولیک الفرج!
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱۴:۴۳
تعداد افراد آنلاین: ۴۱ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــدائی داری….
پایان ۴۰ سال فرصتطلبی/ ناگفتههای پرونده ساواک موسوی و تحرکات تحمیلی او بعد از انقلاب
محمد حسن روزیطلب: ۱- باقیمانده پرونده ساواک میرحسین موسوی و زهره کاظمی (زهرا رهنورد) را که نگاه میکنی، چند نکته جالب در آن وجود دارد. اول این که اسناد مشکوکی در این پرونده مبنی بر همکاری این دو نفر با دستگاه امنیت رژیم پهلوی وجود دارد، مثلاً زهرا رهنورد ارتباطات امام موسیصدر را به مخبرین ساواک گزارش میکرده و یا ساواک مجوز عضویت هیأت علمی دانشگاه ملی (شهید بهشتی) را برای موسوی صادر کرده است.
دومین نکته جالب، دستگیری موسوی به اتهام ارتباط با آلادپوش است. آلادپوش از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق است که عامل اصلی ترور چند مستشار امریکایی بود. موسوی در مقابل بازجوی ساواک، بسیار ذلیلانه رفتار میکند و آنچه از آلادپوش میدانسته و نمیدانسته به بازجویش تحویل میدهد و در یک فرآیند کاملاً مطابق با مبانی حقوق بشر! ۱۰ روز بعد به دلیل نبود ادله آزاد میشود. این در حالی است که چند “همپرونده”ای موسوی که تنها نام آلادپوش را شنیده بودند و از او اطلاعاتی نداشتند، به چند سال حبس محکوم میشوند. شاید رمز اظهارات اخیر موسوی که نظام سلطنت را برتر از نظام جمهوری اسلامی دانسته بود، در همین دستگیری و آزادی باشد.
نکته سوم پرونده موسوی، سفر او و زهره کاظمی با فرزندانشان به امریکا در سال ۱۳۵۵ جهت سکونت دائمی است. آنها که فرصت طلبانه بدون دادن هیچگونه هزینهای از کانون نویسندگان، مجاهدین خلق، جنبش مسلمانان مبارز، علی شریعتی و گروههای مسلمان بهعنوان سکوی پرش روشنفکری استفاده میکردند، میخواستند به مهد روشنفکری یعنی امریکا بروند تا نان سختیهای مبارزین داخلی را بخورند اما یک سال پس از اقامت در امریکا با اوجگیری مبارزات مردمی در سال ۱۳۵۷، تصمیم به بازگشت گرفته میشود.
۲- فرصت طلبی و تغییر عقیده در جهت قدرت و گفتمان غالب جهانی دو ویژگی موسوی است که میتواند غالب تحرکات بعضاً متناقض سیاسی او را توجیه کند! موسوی که در کارنامه سیاسیاش هیچ رگهای از دین و معنویت به چشم نمیخورد، به یکباره به عضویت حزب جمهوری اسلامی درمیآید و در فرم عضویتاش مینویسد که حاضر به همکاری تمام وقت و ۲۴ ساعته با حزب هستم! و این گونه با یاری سمپاتهای سابق مجاهدین خلق، موسوی در نظام جمهوری اسلامی رشد میکند و پس از سردبیری روزنامه جمهوری اسلامی و وزارت خارجه، در یک فرایند خاص به رئیسجمهور وقت تحمیل میشود.
جالب آنجاست که رئیس جمهور وقت زمانی که برای نخستوزیر نبودن آیتالله مهدوی کنی استدلال میکند، اظهار میدارد که نمیتوانم به ایشان دستور بدهم و آنگاه شخصی مانند موسوی نخستوزیر میشود.
یکی از وزرای مستعفی موسوی میگفت که اکنون مردم میفهمند که رئیسجمهور وقت از دست خودسری و خشکمغزی موسوی چه میکشید.
۳- اگر نبود درایت و رهبری داهیانه امام خمینی(ره) در دهه ۶۰، میتوانستیم لقب بدترین دهه انقلاب را به دولت موسوی تقدیم کنیم. آزادیهای مشروع در دولت موسوی به پایینترین حد خود رسید تا جایی که رسماً دولت وقت رنگ مشکی و خاکستری را به عنوان رنگهای مورد قبول معرفی کرد و این چنین بود که موسوی در کنار موسیلینی تنها رؤسای دولتی بودند که برای مردم رنگ اجباری لباس تعیین میکردند.
در زمینه اقتصادی، وضعیت بدتر بود. رانتخواران عضو کابینه موسوی با تأسیس شرکتهای رجا، بنیاد نبوت، بنیاد الهادی و… چنان خون ملت را مکیدند که تا سالها، دولتهای جمهوری اسلامی باید تاوان پس میدادند. کوپنی کردن تمام اجناس تا جارو دستی، بالا رفتن نارضایتی عمومی را در پی داشت و نسل دهه ۶۰ به نسل صفهای طولانی کوپن معروف شدند. موسوی همیشه جنگ را بهانهای برای ناکارآمدی هایش قرار میداد اما ۲۰ سال پس از پایان جنگ معلوم شد که وزارت اقتصاد میگفته که میتواند جنگ را اداره کند و نظامیان نیز از ادامه جنگ تا پیروزی سخن میگفتند و این گونه موسوی دولتش را با عنوان “بانی جامزهر” به پایان برد.
۴- ۲۰ سال سکوت موسوی از ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۸ بی شباهت به قصد او برای اقامت در امریکا در سال ۱۳۵۵ نبود و اگر تندرویهای رفقای موسوی در دهه ۶۰ نبود، بعید نبود که او به امریکا یا فرانسه برای اقامت دائم سفر کند! به هر روی موسوی، ۲۰ سال نقاشی کشید و خوشحال بود که سنگ بنای رانتخواری، حلقه بسته مدیریت تکنوکراسی را نهاده است و هاشمی و خاتمی به راه او میروند اما در سال ۱۳۸۸ فضای تنفس موسوی دگرگون شد.
موسوی که توهم و خیال، جزو ثابت زندگی سیاسیاش بود، در روزهای پاییزی ۸۷ میگفت که اسم من ۲۰ میلیون رأی دارد و ۲۰ میلیون رأی خاتمی به خاطر حمایت من بود! مشارکتیها و مجاهدین انقلاب که مرکب خوبی برای سواری پیدا کرده بودند، پس از انصراف خاتمی به دمیدن درکوره توهم موسوی شدت بخشیدند. موسوی با ایدههای انقلاب مخملین مانند رنگ سبز و کمیته صیانت از آرا تجهیز شد. برخی افراد روی صحنه نیز در پشت صحنه، موسوی را محکمتر کردند که تو میتوانی احمدینژاد را شکست دهی و شکست احمدینژاد یعنی هدف قرار گرفتن ولایت فقیه!
مناظره اما رؤیاهای مخملی موسوی را بههم زد و تقلب گفتمانی او برای پنهان شدن در پناه خط امام در پیش چشم ۷۰ میلیون ایرانی افشا شد.
“چیزچیز”های موسوی نشان داد که او در برابر افشاگریهای احمدینژاد پاسخی ندارد و اعتراضهای بیپاسخ احمدینژاد نمایانگر پیوند موسوی با مفسدان، آقازادهها و رانتخواران بود.
موسوی در انتخابات نتوانست مردم را در ریاست بر جمهور نمایندگی کند و این برای اولین بار در حیات ۴۰ ساله سیاسی موسوی بود که فرصت طلبیاش ناکام مانده بود. پس پیشنهاد آقازادهها و خانمزادهها را پذیرفت و فاز دوم براندازی را شروع کرد. مهدی و فائزه زمینه را برای نشان دادن تجلی واقعی موسوی فراهم کرده بودند. روز شنبه ۲۳ خرداد دفتر مجمع تشخیص مصلحت نظام محلی برای پیمان چهار نفره علیه انقلاب اسلامی شد. خاتمی، موسوی، سید حسن و تکیهگاه فتنه قرار گذاشتند تا آخر با هم باشند و چه خوب به عهدشان وفا کردند.
۵- دوستی میگفت عکس موسوی در حالی که مشتها را گره کرده و در وضعیتی دون شأن یک انسان متشخص برروی سقف ماشین شعار میدهد، نشان میداد که او و هوادارانش چه نقشهای برای ایران اسلامی داشتند. علیرغم هشدارهای رهبری معظم انقلاب، یک هفته خیابانهای تهران محل اردوکشی چماقبهدستهای سبز شد و آرامترین حرکت موسوی و طرفدارانش در عصر روز ۲۵ خرداد، با حمله به پایگاه نظامی و هفت کشته به پایان رسید. موسوی که به عروسکی در دست دشمنان انقلاب تبدیل شده بود، هشت ماه کوشید تا هوادارانش را در خیابان نگه دارد، ۳۰ خرداد، روز قدس، ۱۳ آبان، ۱۶ آذر و عاشورا پلههایی برای موسوی بود تا هوادارانش را از جماعت دارای ابهام به نتیجه انتخابات به گروهی محدود از سلطنتطلبها و بهاییها و خانوادههای معدومین منافق تبدیل کند که کینه یزیدی از امام حسین(ع) را در سینه داشتند.
پشتیبانان موسوی هم با سکوتشان او را تشویق میکردند، گویی قرار است حاکمیتی دوگانه ایجاد شود و خواص ساکت نقش حکم و واسطه را بازی کنند. همانگونه که تکیه گاه فتنه همیشه از لفظ “این طرفیها” و “آنطرفیها” استفاده میکند.
۶- در روزهای اوج انقلاب اسلامی، در روزهایی که مردم ایرانبا نشاط و شادی تمام جشن ۲۲ بهمن را بی مبارک مصری بر پا کردند، سران فتنه نیز به وظایف سازمانیشان عمل میکردند. در دو ماه گذشته فحش و ناسزایی نبود که موسوی و کروبی نثار انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی نکنند، کار به آنجا رسید که در سالروز انقلاب اسلامی نظام منحوس شاهنشاهی بهتر از نظام اسلامی خوانده شد.
سقوط دیکتاتور مصر و گشوده شدن معبری طلایی برای صدور انقلاب اسلامی به کشورهای عربی و مسلمان، انگلیس، امریکا و اسرائیل را آنچنان آشفته کرده بود که بنابرمثل “الغریق یتشبّث بکل حشیش”، موسوی و کروبی را برای نا امنکردن ایران برگزیدند. موسوی این بار هم کوشید تا از این فرصت امریکایی بهره برده اما روز ۲۵ بهمن مصداق «ومکروا و مکرالله والله خیر الماکرین» بود.
سلام
مشت و لوق خوبی بود
حاج حسین
راستی هنوز شماره به کارت نیومده
ههه
امیدوارم موفق باشی
محمّد مهدی نصیری
یا علی
اسم مطلبی که نوشتی فوق العاده است.خیلی خوشم اومد.دمت گرم
سلام حسین آقا
میخواستم از زحمات شما و آقا میثم و تمام بچه هایی که تو اردو زحمت کشیدن تشکر کنم
البته میدونم این تشکر خشک و خالی حاصل زحمات مخلصانه شماها نیست و فقط خدا میتونه جواب زحماتتون رو بده ولی رسم ادب حکم میکنه این تشکر خشک و خالی رو !
قبل از اینکه پشت سالن غذا خوری حرف بزنیم فکر کردم خودت رو خیلی میگیری ولی بعد از هم صحبتی باهات فهمیدم نه! خلاصه حلال کن! راستی الوعده وفا!
گفتی میام وبلاگت سر میزنم و مطالبت رو میخونم. امیدوارم تو این شلوغی یادت نرفته باشه!
در ضمن یه چند تا کار هم باهات داشتم البته اگه اجازه بدی که زنگ بزنم!
به امید ظهور
یا علی
قربه الی الله
.
آقای قدیانی این پست خیلی طولانی شده و باز شدن صفحه برای کاربران دشوار
یاعلی
۲ رکعت نماز ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله.
***
سلام
کجایی طلوع نرگس عطرهای نا شکیبا…..
الحق که در غروب آدینه وقتی مطلب رو از زبان خودتون شنیدیم خیلی به دل نشست….
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
این متنو گفتید یاد حرف دکتر احمدی نژاد در مصاحبه تلویزیونیش افتادم که گفت هرکجا که عدالت در حال اجراست مجری اون امام زمانه نمیدونم نظر شما درباره این جمله چیه اما خیلی ناراحت شدم وقتی مجری صداو سیما این حرف به مسخره گرفت خیلی !!!!!
همه دکتر میشناسن مهم ظاهر جملات نیست مهم محتواست که اونی که دکتر گفت درست بود اما توی این کشور هرکسی به خودش در هر جایی اجازه میده درباره هرچیزی حرف بزنه!!!
ما اهل گوگل نیستیم، خامنه ای دات آی آر تنها بماند.
موسوی را اعدام کنید
http://www.mahdi2o3.blogfa.com
سلام حاجی
خوبی انشاالله؟
بعد از کلی وقت باز اومدیم اینجا………
حاجی عکست کو؟
سلام
با دل پر اومدید! حق هم دارید . دل هممون رو خون کردن.
چه قلم زیبایی دارید. ما شا الله
خوشحالیم که شما رو داریم!
و سلام نام خداست …
خدمت حسین آقا .
http://www.pelakfa.com/uploader/uploads/1298166383.jpg
اینم سایز کوچیکترش
http://www.pelakfa.com/uploader/uploads/1298123830.jpg
سلام حسین جان
خیلی فاز داد این مطلب
مطالبت قدیم و جدید ندارد
هر وقت بخوانیم حال می دهد و صفا
باز هم از این کارها بکن
مطالب قدیمی تر را دو باره بگذار
یاد ایامی….
.
.
.
آری با تو هستم ای شیخ به یادماندنی، کجا را نگاه می کنی؟ این ور و آن ور را نگاه نکن. دارم با تو حرف می زنم ها! با صفا نیستی که هستی. از ۴ نفر پنجم نشدی که شدی. ۳۰۰ میلیون شهرام را نتیغیدی که تیغیدی. مهندس و ممد تمدن سرت کلاه نمی گذارند که می گذارند. ادعای تعرض نکردی که کردی. برای حرفهایت سند آوردی که نیاوردی. جنجره ات را به فریاد دشمن اجاره ندادی که دادی. آبرویت را بر باد ندادی که دادی اما اینها مهم نیست، مهم پارسال همین موقع است که تو فکر می کردی رئیس جمهور می شوی. کاش تو رئیس جمهور می شدی. لااقل ما از شر مشایی خلاص می شدیم. تو فکر همه چیز را کرده بودی الا آرای باطله. نمی دانم، شاید فکر آرای باطله را هم کرده بودی. اصلا تو مگر فکر هم می کنی؟ من یک کتاب نوشتم به اسم “نه ده”، که نصفش در فضائل توست. ناقلا، آخرش هم نگفتی ۳۰۰ میلیون را چه کار کردی. راستش را بگو، چی کار کردی با این پول زبان بسته؟ شهرام به تو داد، تو هم گرفتی. برو فیلم بازی نکن. شهرام چرا این پولها را به ما نمی دهد؟ یارو داشت زنده زنده راه می رفت، تو گفتی شهید شده. سند آوردی؟ نه. سواد داری؟ نه نه. دستمال تو زیر درخت آلبالو گم شده. حالا بیا گرگم به هوا. بیا الک دو لک. بیا خر پلیس.
داداش حسین سلام.
سید علی خامنه ای دلبر دل است
سید علی خامنه ای حل مشکل است .
زیارت قبول . ما رو هم دعا بکن حاجی.
بیاکه بی توشد آیینه، سنگ،گوهرسنگ
نهال اندیشه،سنگ،بال هرکبوترسنگ
سراب می چکد ازکویر یکسرسنگ
چراشده ایم ازتو گریزان هزارهافرسنگ..
http://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/1168/3501948-b.jpg
عصر جمعه دل مان از روز کاری فردا می گیرد و خیال می کنیم دل تنگ تو هستیم!
فریب ما مخور آقا دروغ میگوییم
قسم به ام ابیها دروغ میگوییم
تمام چشم به راهی و انتظار و ظهور
و ندبه های فرج را دروغ میگوییم
کدام گریه غربت،کدام اشک فراق
قسم به حضرت زهرا دروغ میگوییم
دلی که مامن دنیاست،جای مولا نیست
اسیر شهوت دنیاست، دروغ میگوییم
زبان سخن ز تو گوید ولی برای گناه
به پیش چشم شما هم دروغ میگوییم
خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست
و ما به وسعت دریا دروغ میگوییم
توسط مهدی فاطمی پور
________________________________________
اوباما خطاب به کارشناسان امریکایی :دقیقا بگویید در خاورمیانه چه می گذرد؟
آقای اوباما خودت را خسته نکن. شما قد درک تان کوتاه است. خودتان را هم که بکشید نمی فهمید چه خبر است چرا که :
خبری در راه نیست؛ مردی در راه است.
همیشه دلم می خواد یه چیزی اینجا بنویسم ولی همیشه یه چیزی مانعم میشه …
کاش من و همسر و فرزندم هم از خیل این ستاره های زیبا باشیم که زیباییشان را مدیون حضرت ماه هستند … .
وبلاگ من اصلا سیاسی نیست فقط جملات کوتاه ادبیه واسه همین همیشه خجالت می کشم که تو فضای جنگ سایبری نیستم . تنها کاری که تونستم انجام بدم اینکه از بلاگفا هجرت کنم و بلاگفا هم به خاطر خبر هجرتم مسدودم کنه … همین .
سلام
(هر جمعه میگوییم برای تعجیل در فرجش صلوات کی شود جمعه ای که گوییم به یومن قدومش صلوات)
از متن زیبایت به اندازه ای تعریف شده که تعریف نکردن من از زیباییهای آن کم نمیکند.
زیارتت قبول
آمدم تا که بگویم غیبت نکرده ام ، حاضریمان را با نظرت برای مطالبم بگذار تا جنگمان را با قدرت بیشتری ادامه دهیم.
یاعلی مدد
سلام
منتظرم قرار رو رعایت کن…
گام اول رو بگو..
خواهش می کنم،قابل شما رونداشت فقط…………..
این روزها هرچه می شنویم از اخبار جهان ،تو در نظرمان مجسم می شوی…
می دانم که باید خودمان را درست کنیم چه بیایی و چه نیایی …
اما سرورم می دانم تا تو را ببینم … تا تو را ببینم … گذشتن از همه چیز برایم
آسان می شود
می سوزیم ما ، در غم غیبتِ کسی که ، جواب همه ی سوالاتمان را می داند…
سلام حسین جان.
“فرداروزی، اگر به من بگویند از میان این قلم و این قفل، فقط یکی را می توانی، در قبر بگذاری، رای به دومی خواهم داد.”
چی نوشتی حسین تنم لرزید!اشکم جاری شد.واقعا قلمت عجیبه داداش.
یاد حجی که باهم بودیم بخیر… فوری://در منا صورت گرفت:دیدار فرزندان شهدا با ملک عبدالله!!
واااااااااای داداش حسین بلاخره ثبت نام شروع شد .
http://www.rahianenoor.pelakfa.com/
سلام ، درود بر شما حاج حسین عزیز
من می خواستم اگر ممکن است نوری هم به تاریک خانه روزنامه موذی و ارگان فتنه ” اطلاعات” بتابانید و اجازه ندهید که “دعایی” و اذنابش موذیانه این روزنامه را که با پول بیت المال منتشر می شود همچنان در خدمت “فتنه گران” و مخصوصا “خاتمی” ملعون و خائن و خودفروش قرار دهد من از این موضوع واقعا بی نهایت ناراحت هستم بارها با تماس تلفنی و پیام گیر هم به این روزنامه فتنه چی اعتراض کردم من نمیدانم آیا چرا محمود دعایی و اذنابش را آزاد گذاشته اند تا لانه “فتنه گران” باشد این روزنامه “لاطاعلات ” در جریان حرکت ضد انقلابی ۲۵ فتنه گران خاتمی چی بدون هیچ اشاره ای به این اقدام ضدانقلابی و ضداسلامی و ضد ولایت عبور کرد انگار در این کشور زندگی نمی کنند و شعارهای ده ها میلیونی مردم مسلمان مبنی بر مرگ موسوی و مرگ بر خاتمی و مرگ بر کروبی را نشنیدند .حاج حسین از این سنگر پوسیده منافقین و فتنه گران لطفا غفلت نکنید با درود بر شما .
سلام
وبلاگ خوبی دارید
راستی تا حالا از خودتون پرسیدید چرا؟!!
خوب من پرسیدم به این نتیجه رسیدم
http://1n1.blogfa.com/post-10.aspx
اگر چه روز من و روزگار می گذرد……
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
خیلی قشنگ بود
ای کاش من هم او را ببینم
خدا قوت داداشی با یه دعای خیر برای یادواره ای که ۴ اسفند داریم دعایمان کنید
خدا قوت داداشی – با دعای خیرت تو یادواره ای که تو ۴ اسفند داریم کمکمون کن یا علی
ما برای دفاع از انقلاب، نظام، رهبری و منتخب مردم جان خود را می دهیم. برای مقابله با اوباش سبز به خیابان می آییم و با گذشتن از جان خود تروریست های زیاده خواه مزدور اسرائیل را سر جایشان می نشانیم. عده ای وحشی سبز نخواهند توانست با اغتشاش آفرینی در خیابان های مرکزی تهران به اهداف خود برسند. خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست. برای مقابله با منافقین خواهیم آمد. ما مردانه خواهیم جنگید. اگر با سنگ می زنند با سنگ می زنیم. اگر با چوب می زنند با چوب می زنیم. اگر بسیجیان، صدام را سر جای خود نشاند د همانا فتنه گران را نیز سر جای خود خواهند نشاند.
داداش حسین لطف کن لطف کن از رهبر معنوی سبزک ها (خوئینی ها) مطلب بنویسی ، الان چی کار میکنه تو طویله اش خزیده
ایمیل بده چند تا کار رو برات بفرستم
بسیجیان تو اینک غریب دورانند …. اگر تو نیایی آقا، غریب می مانند
وقتی مشکل با باز شدن نظرات داشتین هیچ مرورگری هم جواب نداد فقط یه راه حل هست و اون هم فیلتر شکنه
جالبه نه؟؟؟؟
سلام
چرا بیشتر از ۵ ثانیه نمی تونم وبلاگتون رو نگاه کنم اینم یه نوع جدید فیلتره؟!!!!!!!
………….
حاجی دو تا از خوباشو در آوردم که توش سوتی نبود.
http://www.pelakfa.com/uploader/uploads/1298203229.jpg
http://www.pelakfa.com/uploader/uploads/1298210161.jpg
گر حنجره های سابقون خاموش است
خون جگر بسیجیان در جوش است
تا هست بسیج و حضرت خامنه ای
ای پیر جماران علمت بر دوش است.
به قول رئیس جمهور عزیز و محبوب مان:
“ظهور بسیار نزدیک تر از آنی است که ما تصور میکنیم”
ان شاءالله به زودی زود صدای زیبای “انا المهدی ” را از کعبه ی دلهای هزاران هزار عاشق بی پروا
خواهیم شنید. فکر کنیم چقدر آماده ایم!!
سلام آقای قدیانی
اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای…
http://aviny.com/Voice/kutah_va_shenidani/mesam-motiei-89.mp3
یا علــــــــی
سلام ایکاش از این دوره های سه روزه در تهران هم گذاشته شود تا کسانی که نمی توانستند به قم بروند در تهران استفاده کنند
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصرو جعلنا من خیر عوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه.
بازم گل گفتی داش حسین بچه بسیجیا
غروبـــ های جمعه هوای شهر مهدی سنگین است … سنگین تر از انتظار …
دیروز نبودم در این هوای سنگین که باز حرفـ های مهره های آبی تسبیحم را بنویسم …
آخر چندـ مدتی استـ می گویدـ … می آیدـ اما …
شایـد این جمعه بیایدـ شایدـ …
سوره ی جمعه با صدای رهبر گرامی :
http://aviny.com/Voice/quran/agha/jome%27e.mp3
تقدیم به تمام قطعه بیست و ۶ ها
سلام حاجی,امروز با اتوبوسی که شباهت زیادی به قطار داشت رسیدم مشهد.
طبق قرارمون و قرارشون!کلیپی رو برای شهید ژاله آماده کردیم.
این آدرس پستی هست که روی وبلاگ قرار دادیم برای دانلود:
http://9dai.blogfa.com/post-32.aspx
اینهم آدرس مستقیم کلیپ برای دانلود :
http://www.islamupload.ir/images/pb2xfjf05y1izjsipu4g.zip
یاحق.منتظر کلیپ های بعدی باش
سلام
ملت بزرگ ایران در روز ۲۹ بهمن باز هم حماسه افرید و در جواب یاوه پراکنی های مسلمانان صهیونیست سبز در ۲۵ بهمن، به خیابان ها آمده و حماسه آفریدند…اما نکته بسیار مهم در این میان این بود که برخی از خواص ساکت و حتی پشتیبان فتنه سبز نیز از عملکرد سران فتنه برائت جستند!!!!
افرادی چون قالیباف ، لاریجانی، ابطحی، کواکبیان ، ناطق نوری خواستار برخورد با سران فتنه شدند که این موضوع بسیار عجیب می نماید
میخواهند جلوی موج اسلام خواهی را بگیرند دنیا دارد تکان میخورد این موج به اروپا هم میرسد این وعده خداست . وقتی گریه چاوز که ظهور حضرت مهدی (عج) را طلب میکرد دیدم شک من به یقین تبدیل شد
بحرین فراموش نشود
شیعه به خاک و خون کشیده شده
باسلام
با اسفند یاد شهدا رو تو ذهنم متصور میسازه ،به روزم
سلام خدا قوت برادر
با مطلب « تحرکات مذبوحانه جنبش بیسر » به روز هستم.
حلقه دوم جریان سبز طی روزهای گذشته تبلیغاتی را برای برگزاری بزرگداشت هفتم شهدای ملت! در ۲۵ بهمن به راه انداخته است. . . .
ادامه مطلب:
http://azad-andishy.blogfa.com/post-53.aspx
این چند روز که نبودید خیلی نگران شدیم ها…
سلام داداش حسین بسیجی ها
اگه صلاح میدونی برا پاراچنار مطلبی بنویس
با توجه به اینکه بازدید سایت بالاست شاید ثواب داشته باشه(اخه قراره روز دوشنبه روزه گرفته بشه به نیت پیروزی شان
پردهی اول: حاجت روا
http://parachinar.hamweblogi.com/از سایت مدافعان پاراچنار
در گذشتهی نهچندان دور و در اردیبهشت سال ۱۳۶۱، در آن ایام که رزمندهگان اسلام در کشاکش عملیات چندین مرحلهای الی بیتالمقدس بودند، به مردم پاراچنار خبر رسیده بود که رزمندهگان ایرانی، درگیر یک عملیات نفسگیر برای آزادسازی خرمشهر شدهاند.
آن روزها شهید سیدعارف حسین الحسینی که هنوز به عنوان زعیم شیعیان پاکستان انتخاب نشده بود، در حوزهی جعفریهی پاراچنار، به امر تدریس مشغول بود و از آنجایی که ایشان سالها افتخار شاگردی امام خمینی رحمةالله در نجف اشرف را داشته و ارادتش به ایشان و انقلاب اسلامی و مردم انقلابی ایران افزونتر از گذشته شده بود، به طلاب و علمای حوزهی جعفریه اعلام نمود که یک روزی را تعیین کنند و به دیگر طلاب نیز اعلام نمایند تا در آن روز مشخص به نیت پیروزی رزمندهگان ایرانی و آزادی خرمشهر عزیز از دست متجاوزان عراقی، یک روز روزه نذر کنند.
از قضا، روز موعود، سوم خرداد همان سال تعیین میگردد. موضوع نذر و روزه و نیت آن دهان به دهان چرخید و از دیوارهای بلند حوزهی جعفریه هم گذشت و به گوش مردم کوچه و بازار پاراچنار و دهات اطراف رسید. ولولهای بر پا شد. مردم پاراچنار که از شیعیان خوشنام دوازدهامامیند و در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، ارادتشان را نسبت به انقلاب و رستاخیز بینظیر مردم ایران با همایشها و راهپیماییها و آگاهیهای گونهگون نشان داده بودند و با شروع جنگ به هر دری میزدند تا بتوانند وارد ایران شده و نظر مساعد مسؤولان نظامی را کسب کرده تا سلاح بهدست گرفته و علیه دشمن بعثی به مبارزه برخیزند، بدین طریق راهی پیدا کرده بودن تا در این جهاد مقدس سهمی داشته باشند ولو در حد وسعشان.
سوم خرداد ۱۳۶۱ از راه رسید و مردم مؤمن پاراچنار و روستاهای اطراف و علما و طلاب، نیتشان را پیش از اذان صبح بر زبان راندند: «یک روز روزه نذر میکنم برای آزادی هر چه سریعتر خونینشهر، با نیت سهیم شدن در جهاد مقدس رزمندهگان ایرانی علیه کفر جهانی و متجاوزان عراقی، قربة الی الله…
خرداد ماه بود و هوای کوهستانی پاراچنار رو به گرما رفته و عموم مردم یا در مزارع خود، یا در مراکز دامپروریشان و یا در بازار شهر، با زبان تشنه و عرقریزان، به کار مشغول بودند و لحظهای یاد برادران رزمندهی خویش را در جبهههای ایران، از ذهن خارج نمیکردند. صدای اذان ظهر همه را به سمت مساجد و حسینیهها کشاند. جماعت، نماز خوانده نخوانده با صداهای تکبیر بلندگوها در جای جای شهر مواجه شدند. همه از هم میپرسیدند چه خبر شده؟!
خبر خیلی سریع در همه جا پیچید. آنان که خبر را شنیده بودند دیگر سر از پا نمیشناختند. کم کم حسینیهی اصلی شهر، از آنانی که فرصت آمدن به مساجد و خواندن نماز را نداشتند هم پر شد.
خبر خیلی روشن بود و واضح: خرمشهر آزاد شد.
همه همدیگر را میبوسیدند. خیلیها از اشتیاق به پهنای صورت اشک میریختند. آنهایی هم که دلی زلالتر از دیگران داشتند، در گوشهی دنجی از حسینیه نماز شکر میخواندند و در سجودشان، ذکر شکرلله، حمدلله… رساتر از دیگر اذکارشان به گوش میرسید.
علمای شهر همه را به سکوت و آرامش دعوت کرده و بعد از آنان خواستند به خانههای خود رفته و با توجه به اینکه آن روز را روزه بودهاند و با مشقت فراوانی نیز کارهای روزمرهی خود را انجام دادهاند، در موعد اذان مغرب افطار کنند و فردا پیش از اذان ظهر به همراه اهالی آبادیهای اطراف شهر به حسینیهی مرکزی بیایند و در جشن بزرگی که به مناسبت آزادی خرمشهر برقرار میگردد، شرکت کنند.
فردا پیش از ظهر و قبل از آنکه جشن و شادمانی آزادی خرمشهر رسما شروع شود، خبری ناگوار همه را در بهت فرو برده و شادی را به عزا و سوگواری مبدل کرد.
این بار هم خبر خیلی روشن بود و واضح: سلفیهای تندرو و ناصبیان از خدا بیخبر، با چراغ سبز دیکتاتور کودتاگر پاکستان، ژنرال ضیاءالحق (که علنا خود را با صدام همپیمان میدانست) در روستاهای جنوب پاراچنار اقدام به نسلکشی شیعیان نموده و انتقام خود و صدامیان را از دوستداران مردم ایران و سربلندی این سرزمین، گرفتند. در چند روستا، حتا یک شیعه هم زنده نمانده بود.
و بدینطریق، شادی مردم به غم و اندوه مبدل شد…
پردهی دوم: تلاش برای وحدت
۱۷ ربیعالاول سال ۱۳۸۶ است و جشن میلاد پیامبر معظم و امام صادق علیهالسلام و آخرین روز هفتهی وحدت است و اردیبهشت و قشنگترین فصل پارچنار. خیلی از اهالی شهر و روستاها در حسینیهی مرکزی شهر برای برپایی مراسم کمع شدهاند. یکی از علمای اهل تسنن نیز میهمان و سخنران ویژهی مراسم است که از کراچی به پاراچنار دعوت شده. برگزار کنندهگان مراسم میخواهند این روز را هم به خیر و سلامت و بدون هیچ مشکلی بگذرانند. اما اندوهی دردناک، سینهشان را میفشارد. همه میخواهند پیش میهمانان و برادران اهل سنت، چیزی درز پیدا نکند.
مراسم تازه شروع شده که برخی از جوانان غیرتی حاضر در جلسه برخی بزرگان و علما را مورد خطاب قرار میدهند که امروز روز پایان ضربالاجل است و دولت باید به آنان پاسخ دهد. آخر پنج روز قبل و در روز ۱۲ ربیع که با روایات برادران اهل سنت، روز میلاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم اعلام شده، برخی از افراطیون و پیروان فرقهی استعمار ساختهی وهابیت، راهپیماییای را علیه امام حسین علیهالسلام و در تأیید یزید علیهاللعنه به راه انداختند و در آن برای تحریک شیعیان و اختلاف افکنی در ایامی که مزین به عنوان وحدت شده، شعار دادند: حسینیت مرده با، یزیدیت زنده باد…! در همان روز، علما و مردم باغیرت پاراچنار که نمیخواستند با افراطگری جمعی گمراه، آب به آسیاب دشمن ریخته و همانطور که اذناب استعمار و استکبار میخواستند به اختلاف و تفرقه دامن بزنند، به مسؤولان دولتی شهر پنج روز مهلت دادند تا مسببین این جریان مشکوک، دستگیر و مجازات شوند.
حالا آن ضربالاجل به پایان رسیده و دولت هم هیچ اقدام و پاسخی نداشته و جوانانی که غیرتشان قبول نمیکند به باورهایشان توهین شود، از علمای شیعه جواب میخواهند. علما نیز، به دلیل حضور برخی از برادران اهل سنت در جمع و به عنوان میهمان ویژه، جوانان را دعوت به آرامش میکنند تا بعد از مراسم به موضوع رسیدهگی کنند. جوانان آتشی مزاج، مجاب نمیشوند و خود مراسم را ترک کرده و در مقابل مسجدی که خود روزی آن را به مهاجران و جنگزدهگان افغانی هدیه کرده بودند، جمع میشوندو علیه تندروی و دشمنان اهلبیت علیهمالسلام شعار میدهند.
برخی نیروهای وزیرستانی ارتش پاکستان که از قبل در این مسجد مستقر شده و از آمادهگی برای یک چنین اوضاعی برخوردار بودند به هم راه طالبان حاضر در شهر و سلفیان و افراطیون، به ناگاه آتشی از گلوله و خمپاره و آرپیجی را بر سر جوانان معترض و خانههای شیعیان در جای جای شهر و مسجد و حسینیهی مرکزی، به راه میاندازند. و از آن روز جنگی نابرابر و محاصرهای خانهمان برانداز، علیه دوستداران اهل بیت علیهمالسلام و ارادتمندان ایران اسلامی به راه میافتد…
پردهی سوم: تلافی محبت
برادرم، خواهرم! تا امروز حدود چهار سال است که فرزندان پاراچنار، تشنهی لحظهای آسایشند. چهار سال است که مادران پاراچنار، با چشمی نگران آستانهی خانهشان را میپایند که نکند شویشان زنده از نبرد با دشمنان خدا برنگردد. چهار سال است که کودکان پاراچنار ششدانگ حواسشان را جمع میکنند تا در حین بازی مانند دختر و پسر همسایهشان پا روی مین کینهورزی عدوالله نگذارند و… چهار سال است که پدران پاراچنار منتظر اقدامی بینالمللی در حمایت از مظلومیت زادهگان آن دیارند و دریغ و درد از ذرهای حمایت.
برادرم، خواهرم! میدانید قسمت شیرین این داستان کجاست؟! آنجا که فرزندان پاراچنار، مادران پاراچنار، کودکان پاراچنار، پدران پاراچنار و… همهی شیعیان پاراچنار، هیچوقت و هیچجا از ما ایرانیان توقعی نداشتهاند و این را بارها و به طرق مختلف تکرار کردهاند. ولی آیا غیرت ما قبول میکنند به آنانی که بیمزد و مواجب به ما و فرزندان این سرزمین محبیت کردهاند، از در برانیم و حداقل در صدد جبران گذشته نباشیم؟
از همین رو، برادران و خواهران شما در کانون مدافعان پاراچنار، جهت بزرگداشت یاد و خاطرهی همهی شهدای ظلمستیز آن دیار و به نیت بازگشت آرامش و آسایش به آن سرزمین و ریشهکنی ظلم و بیداد و تباهی از سر تا سر گیتی، روز ۱۷ ربیعالاول که مصادف با دوم اسفند ۸۹ میباشد را در عین پاسداشت و جشن میلاد رسول خوبیها و امام نیکیها، روز همبستهگی با مردم مظلوم پاراچنار اعلام کرده و به همین نیت آن روز را روزه میگیرند. باشد تا این نذر، مقبول حضرت باریتعالی واقع شده و برادران و خواهرانمان در آن اقلیم، طعم شیرین صلح را بار دیگر بچشند. از شما نیز دعوت میشود به نهضت روزهداران دوستدار صلح در پاراچنار بپیوندید.
پس همه با هم نیتمان را پیش از اذان صبح روز دوم اسفند این گونه بر زبان میرانیم: «یک روز روزه نذر میکنم برای بازگشت هر چه سریعتر آرامش به پاراچنار، با نیت سهیم شدن در جهاد مقدس مظلومان آن دیار علیه کفر جهانی و جهل شیطانی، قربة الی الله…
→ ۳ دیدگاه
ارسال شده در مقالات
غارت یک محمولهی اضطراری کمک به مردم پاراچنار
ارسال شده در ۳۰ دی ۱۳۸۹ توسط سهیل کریمی| یک دیدگاه
یک کامیون بزرگ حامل کمکهای اضطراری و طیور زنده برای مردم تحت محاصرهی پاراچنار، توسط طالبان پاکستان به یغما رفت.
به گزارش رزمندهگان مقاومت از پاراچنار، روز گذشته -سهشنبه ۲۸ دی- یک کامیون بزرگ حامل طیور زنده که از پیشاور به سمت پاراچنار در حال حرکت بوده تا ضمن شکستن محاصرهی وهابیون و طالبان پاکستان، خود را به مردم قحطیزدهی پاراچنار برساند، در بین راه توسط دشمنان اهل بیت علیهمالسلام متوقف شده و سرنشینان آن کشته و تمام محمولهی آن نیز به غارت رفت.
این گزارش میافزاید؛ در چند روز گذشته، دولت پاکستان نیز در همراهی با طالبان و تحت فشار گذاشتن بیشتر شیعیان پاراچنار، تنها مسیر مخابراتی مردم منطقه با یکدیگر و دیگر ملل دنیا که استفاده از سیم کارتهای افغانی بود را از طریق تکنولوژیهای متداول، مختل کرده و دیگر امکان ارتباط تلفنی با پاراچنار و مناطق تابعه مقدور نمیباشد.
شایان یادآوری است که منطقهی شیعهنشین پاراچنار در چند هفتهی گذشته، ضمن سختتر شدن محاصرهی آن، با آماج حملات ددمنشانهی ناصبیون و دشمنان شیعه مواجه بوده و در این حملات بیش از ۵۰ تن کودک و بزرگ شیعهی پاراچناری مفقود یا به دلخراشترین شکل ممکن به شهادت رسیدهاند
احسنت
مثل همیشه باحال بود
دعای عهد
http://miladps3.persiangig.com/image/ahd.gif
از ساعت ۱۲ تا ۱۳ هر چی مستقیم و غیر مستقیم می خوام وارد قطعه شم نمی شه……..
بهارترین بهار من، شکفتن غنچه های نگاهم در کرانه های چشمان توست. ای پسر فاطمه! عنایتی،آقا جان!
.
.
“نگاه کن! در چشمان خامنه ای برق ظهور افتاده است.”
(۲۶)
پیروزی در حماسه ی چزابه، هرچند شهدای زیادی در آنجا داشتیم، باعث شد درهای رحمت الهی به روی ما بازتر شود و این بار حاج حسین موظف شد به عمق ۸۰ کیلومتری جبهه ی دشمن یورش برد.
عملیات فتح المبین شروع شده بود و بچه ها هنوز از میادین مین مقابل باغ شماره هفت عبور نکرده بودند. پشت سر نیروهای پیاده تانک های غنیمتی که در اختیار داشتیم حرکت می کردند. قاعدتا باید عملیات در تاریکی شب و در سکوت انجام می شد اما در زمان شروع حمله، حسین دستور داد تانک ها با چراغ روشن حرکت کنند و با استفاده از دوشکاهای خود آتش پرحجمی را
به طرف عراقی ها نشانه روند، به دنبال آن جیپ های ۱۰۶ و بقیه ی خودروها هم چراغ های خود را روشن کردند.
یک ساعت بعد همه ی سنگرهای دشمن سقوط کرد و ما فاتح منطقه ی عین خوش بودیم.
(۲۷)
پس از تصرف عین خوش، تیپ ۱۰ زرهی عراق که به تانک های T72 مجهز بود به جناح چپ ما یعنی تپه ۲۰۲ حمله کرد و آن را تصرف نمود و یک گروهان از نیروهای قدیمی و بسیار خوب شهرضا در این نبرد نابرابر به شهادت رسیدند. در خاکریز این جناح با بچه ها ایستاده بودیم و مانده بودیم چکار کنیم کسی جرات نداشت سر خود را از خاکریز بالا بیاورد.
از خیلی دورتر یک موتور سوار پیدا شد.
-حتما یکی از نیروهای شهرضاست که جان سالم به در برده است؟
چند لحظه بعد موتور سوار از راه رسید و او کسی جز حسین نبود! گفت:
-بیایید برویم تا شب نشده عراقی ها رو تار و مار کنیم، راه بیفتید.
این قضیه بسیار معروف است که وقتی نیروهای لشکر امام حسین در عمق جبهه ی دشمن به محاصره ی ارتش عراق درآمدند و نظر بسیاری از فرماندهان بر عقب نشینی بود، حاج حسین تصمیم به مقاومت گرفت و کلید کار را هم خوب شناخته بود.
باز پس گیری ارتفاعات ۲۰۲ و تنگه ی ابوغریب از عراقی ها.
(۲۸)
تا آخر آن روحیه ی افتادگی و خضوع را حفظ کرد و هرگز قیافه ی فرماندهی به خود نگرفت و بروبیای اضافی برای خودش راه نینداخت.
آن فرمانده ی بزرگی که ارتش عراق از او حساب می برد و سازمان رزم یگان های خود را بر اساس محل حضور او و یگان تحت امرش ساماندهی می کرد وقتی به اصفهان می آمد کارهایش را با دوچرخه انجام می داد و در ماموریتهای بین راه از حقوق مختصر خود هزینه می کرد. در زمان ازدواج حقوق ماهیانه ی او ۲۲۰۰ تومان بود.
بسیاری از افراد که خارج از جبهه فعالیت داشتند باور نمی کردند که حقوق او از یک کارگر ساده کمتر باشد. در زمان ازدواج هیچ پس انداز و ذخیره ی مالی نداشت و بسیجی بسیجی ازدواج کرد.
شهید حاج حسین خرازی
فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)
ما سراسر عریضه ایم. بیا و ما را بخوان و از چشم ما بخوان این بی قراری را. اشک، ترجمه عشق است در گونه صورت. با این همه گریه، نمی سوزد دلت برای ما آقا؟
متی ترانا و نراک…..
سلام
چرا برای مطلب جدیدتون نمی تونم کامنت بذارم و باید پست قبلی رو باز کنم؟
با سلام
این چه حس قریبی است در دلهای همه ما؟
به تازگی با هر منتظری صحبت می کنی می گوید احساس می کند که ظهور بسیار نزدیک است. اما ظریفی این داستان را تعریف می کرد تا از آن نتیجه ای بگیرد:
عده ای از مرشدشان خواستند که برای طلب باران به صحرا رفته و به نماز و دعا مشغول شوند. وی پس از اصرار مکرر راضی شد و فردا صبح را برای بیرون رفتن و دعا کردن وعده کرد. فردا مرشد به مردم رسید و به آنها نظر افکند گفت برگردید دعای شما مستجاب نخواهد شد و بارانی نخواهد آمد. چرا که اگر یکی از شما به این دعا اعتقاد داشت با خود چتری می آورد!!
و اما نتیجه: آیا واقعا منتظر ظهور هستیم؟ پس چرا خود را آماده نمی کنیم؟ حساب ها را با مردم و خدا صاف نمی کنیم؟ چرا برای ارتقا از محب اهل بیت بودن به شیعه ی ایشان بودن تلاش نمی کنیم؟ چرا برای افزایش بصیرت و ایمان خویش نمی کوشیم؟ حتی چرا برای آمادگی نظامی خود و آمادگی بدنی خود تلاش می کنیم؟
واقعا ما منتظر ظهوریم؟ واقعا ما به مستشهدین بین یدیه معتقد ایم؟ حقیقتا عجل لولیک الفرج را از ته قلب می گوییم؟ یا این آقا بیا آقا بیای ما هم بسان کوفیان است؟
مولای ما حسین (ع) مسلم را فرستاد تا حقیقت نامه های کوفیان را بر آنها آشکار کند. حضرت ماه، مسلم حضرت خورشید است! و شاید برخورد ما با نایب اش را که می بیند به صدق الهم عجل لولیک الفرج ما شک می کند!
و دعایی متفاوت: خدایا به ما بصیرت بده تا آماده ی ظهور حضرت خورشید شویم!
سلام
داداش حسین
مطلبتون بسیار جالب بود
با اجازه شما من هم درجش کردم
لطفاً راضی باشید خوب
ممنون
خواهر ۶ساله ام تظاهرات کشورای عربی رو میدید.گفت آبجی چه خبره..؟گفتم فک کنم داره آقامون میاد…
اما همه بم اعتراض کردند و میکنند که نباید وقت تعیین کنی..
دل منم میگه میاد..
انگار….
………………..
خیلی زیبا بود…
۲ رکعت نماز ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله.
خیلی خیلی زیباست
سلام
دلم به داغ بی کسی دچار شد نیامدی….
موفق وموید باشید
الهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا
سلام
“ما سراسر عریضه ایم. بیا و ما را بخوان…
… با این همه گریه، نمی سوزد دلت برای ما آقا؟”
این دلنوشت خیلی قشنگه!
ما سراسر عریضه ایم. بیا و ما را بخوان…
سلام… ازتون می خوام بهم کمک کنید… بخدا خیلی به خدا و پیامبر و امامان اعتقاد دارم ولی نمی دانم چرا بعضی اوقات گناه می کنم؟
لطفا راهنمایی ام کنید، متشکرم!