به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
سلام علیکم
یا علی مددی…
ممنونم بابت آگاهی دادنتون.
خیلی لطف کردید داداش جانم.
و طبق معمول تلویزیون از قافله عقب
هر چی اخبار نگاه می کنم تا انعکاس سخنان امام خامنه ای رو و آشفتگی غرب از بیانات ایشون رو ببینم بی فایده س
اون ماشینی که مصری ها رو زیر می کنه عجب فاجعه ایه از ظهر که دیدم تا شب به هم ریخته بودم
خدایا به حق خونهای به نا حق ریخته، خودت انقلاب اسلامی مصر رو داغی رو دل اسرائیل قرار بده
لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین(ع) است
این ارزیابی شما هم به نوعی، نه، واقعا حرفه ای بود.
یه سوال از شما اقای قدیانی
چرا وقتی کسی نسبت به شما انتقاد می کند سریعا مطالب او را سانسور می کنی
بطور مثال وقتی بنده از شما در خواستی کردم یا به عبارتی دیگر نقدی بر روی بعضی از حرف های شما داشتم نام بنده را از نام سید امین (فدایی سید علی) به سید تغییر دادی و نیز جواب مرا به بدترین نوع ممکن دادی
از شما انتظار دیگری می رود
انشاالله همیشه ولایی بمانی
حاج حسین منتظر جوابم
ملت تونس توانست حاکم خیانتکار و مطیع آمریکا و دین ستیز خود را سرنگون کند اما درست نیست که گمان کنیم به نتیجه مطلوب رسیده ایم زیرا نظام مزدور با خروج برخی سران و باقی ماندن سایر مزدوران، سرنگون نخواهد شد بلکه این در واقع دامی گسترده برای مردم است .
در انقلاب اسلامی ایران بارها تلاش کردند تا ملت ما را در چنین دامی گرفتار کنند اما بیداری ملت و رهبر آسمانی و عظیم آن به دسیسه دشمنان پی برد و آن را باطل کرد و به راه خود تا پایان ادامه داد.
فریب آمریکا و غرب ومانورهای سیاسی آنان را در نهضت خود نخورید زیرا آنها تا چند روز پیش از نظام فاسد حمایت می کردند و امروز که از حفظ وی ناامید شده اند فریاد حق ملتها را سر می دهند. اینها تلاش دارند جای مزدوران را عوض کنند تا مزدوران خود را بر شما چیره کنند. این اهانت به احساسات ملتهاست پس آن را نپذیرید وبه کمتر از برپایی یک نظام کامل، مستقل ، مردمی و مومن به اسلام راضی نشوید
(ترجمه قسمتی از خطاب حضرت ماه به مردم مصر)
ابوالفضل علمدار خامنه ای نگهدار.
یا حق
سلام
دستتون درد نکنه. امروز رو دکه اینارو دیدم ولی به تیترشون دقت نکردم. دنبال ۹ دی میگشتم که اونم نبود. بود؟؟…….از شماره ۳ به بعد قرار بود هفتگی بیاد.
سلام
http://forum.msadra.ir/thread-1435-post-6105.html#pid6105
سلام . کم کم برای رفتن به فکه آماده می شویم! (برای خادمی زائرین شهدا)
آنجا به یاد شما هستیم!
یاحسین . لبیک یاخامنه ای
سلام
یه Copy Paste از کیهان امروز:
سروده جدید علیرضا قزوه برای انتفاضه مصر
فقط برادران خالد
نه مومیایی مبارک
نه زنده ی عمر سلیمان
حتی نه البرادعی مسلمان
که ممکن است فردا با آمریکا به تفاهم برسد
فقط برادران خالد اسلامبولی
فقط اخوان المسلمین
فقط عاشقان خمینی
فقط دست های خالی مردم
فقط کتاب خدا
و وعده های الهی
رابرت گیبز برای خودش ور می زند
و کاخ سفید برای عمه جانش ملکه بریطانیای دسته دار اطلاعیه صادر می کند
حتی سران فتنه ی ایران
برادران جبهه سبز بی بی سی
برای خودشان تحلیل می کنند
آقای اوباما
دیوانه شده است
-مبارک باشد
-مبارک برود
-الان برود دقیقا الان
الان یعنی دیشب بی بی سی
الان یعنی امشب لباس شخصی ها و شعبان های آمریکایی
در سایه ی تانکها در خیابان
الان یعنی هواداران مبارک با شلوار جین اسرائیلی
سوار بر شتران و اسبان عرب
در خیابان های قاهره جنگ جمل راه انداخته اند
الان یعنی که کیش و مات
آقای پریزی دنت
سی سال دیر آمدی!
فقط برادران خالد باید باشند
کسی به الان تو فکر نمی کند
الان درست نیمه شب است
الان دقیقا دوازده شب آمریکایی هاست
و دوازده شب بی بی سی
و دوازده شب فتنه گران ایرانی
که می خواهند جای مبارک را با اسد عوض کنند
که مانده اند چطور ساندیس را جاسازی کنند در جایی که بیشتر خیط نشوند!
که مانده اند چطور بیانیه بدهند فردا
فقط برادران خالد می دانند که من چه می گویم
¤¤
حالا اخبار
از یک بدل به نام مبارک می گوید
تو از ابتدا بدل بودی
قبل از آن که شک کنند مرده ای
در ژوئن ۴۲۰۰ در آلمان
در هند مرده های فقیر را
با برق های فشار قوی می سوزانند و پودر می کنند
تو را نیز فقیران مصر
در میدان التحریر پودر کردند
حالا جنازه بدلت مانده در خیابان
و بدل کاران هالیوود
دارند نقشه می کشند
-او الان باید برود
الان یعنی دیشب
و مهره های سوخته در فتنه
دارند جانشین تو را انتخاب می کنند
حالا رسیده اند به البرادعی
و کلت های اسرائیلی و چاقوهای فرانسوی
با تانک های آمریکایی و جاسوس های انگلیسی به خیابان ریخته اند
کسی خاکستر این بدل را جمع کند از خیابان و به نیل بریزد
کسی عرق پیشانی برلوسکنی را پاک کند با پیراهن خواب رقاصه ای
که نطق کند
کسی تسلیت بگوید به آن خولو مرکل
دستمال کاغذی ببرد برای شاه عربستان
یکی قهوه تلخ درست کند برای بن علی
یکی زیر بازوی اوباما را بگیرد که سرگیجه می رود
که نطق کرده همین الان
الان یعنی دیشب
دیشب یعنی سی سال پیش
¤¤
الان برادران خالد
رادیوهای بی بی سی را شکسته اند
شترها و شلوارهای جین را فراری داده اند
و دارند
سرود دسته جمعی پیروزی می خوانند
الان ساعت دقیقا
صبح پیروزی ست
و روز وداع با دیکتاتورها
موش کور (گفت و شنود)
گفت: شیرین عبادی در مصاحبه با رادیو فردا- ارگان رسمی سیا- در پاسخ به این سؤال که چرا از اعتراضات خیابانی در ایران خبری نیست؟ گفته است؛ اعتراضات به شدت ادامه دارد!
گفتم: کجا؟! پس چرا دیده نمی شود؟!
گفت: خانم عبادی گفته است این اعتراضات به صورت زیرزمینی در ایران ادامه دارد و به همین علت است که دیده نمی شود!
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: در همین مصاحبه از مبارک دفاع کرده و انقلاب مردم مصر را نتیجه تحریک ایران دانسته است.
گفتم: خب! وقتی ایران می تواند چند میلیون مردم مصر را علیه رئیس جمهور دیکتاتور آن کشور به صحنه بیاورد، خیلی قدرتمندتر از آن است که از پس چندتا اراذل و اوباش اجاره ای برنیاید!
گفت: چه عرض کنم، این پیرزن زبون بسته! خودش هم نمی فهمه چی میگه؟!
گفتم: به شخصی گفتند امیدواریم موش کور تو را بخورد. پرسید چرا موش کور؟! گفتند؛ برای اینکه متوجه نشه داره چی می خوره؟
با سلام وخسته نباشی
امیدوارم در روشنگر ی هایتون موفق باشید.
حالا من که این روزنامه ها رو نخوندم ولی با توصیفات شما من بیشتر از “جوان امروز” خوشم امد.
پدر بزرگوار شهیدان مهدی و مجید زین الدین نیز همانند هر دو شهید گرامیش در روز ۲۸ صفر به آغوش رحمت ایزدی پرگشود. برای شادی ارواحشان صلوات
سلام داش حسین…
خوبی داداش
میخواستم ازتون اجازه بگیرم مطالبتونو تو وبلاگم بزارم…
البته با ذکر مرجع….
اجازه میدهید؟؟؟
امام خامنه ای
در اسفندماه سال ۱۳۸۸ فرمودند:
شکی نیست که بر اساس حقایقی که خدای متعال تقدیر کرده است، خاورمیانه جدید
شکل خواهد گرفت و این خاورمیانه، خاورمیانه اسلام خواهد بود.
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر/بار دگر روزگار چون شکر آید..
امیدوارم این جمله برای مردم مسلمان مصرمحقق گردد..هرچند آنها خمینی ندارن ولی خدای خمینی هست..!
یاعلی
سلام آقای قدیانی!من به تازگی با وبلاگتون آشنا شدم..
خیلی ماهرانه نوشته میشه! معلومه که دل نوشته های یه ادم دلسوزه!
امیدوارم همیشه بتونم یه سری بزنم..
یاعلی”
متن کامل ترجمه خطبه عربی رهبر معظم انقلاب
*********************************
ولی امر مسلمین حضرت آیت الله خامنه ای پس از پایان خطبه دوم نماز جمعه این هفته تهران به زبان عربی خطاب به مسلمین عرب زبان جهان به ایراد سخنرانی پرداختند که ترجمه آن به شرح زیر است:
درود بر آحاد امت اسلامی هر جا که باشند. اکنون در دنیای اسلام حادثه ای بزرگ و باشکوه و سرنوشتساز در حال وقوع است. حادثه ای که می تواند همه معادلات استکبار را در این منطقه بسود اسلام و بسود ملتها دگرگون سازد. حادثه ای که می تواند عزت و کرامت را به ملتهای عرب و امت اسلامی برگرداند و غبار دهها سال رفتار ظالمانه و تحقیر و تذلیلی را که از سوی آمریکا و غرب بر این ملتهای کهن و ریشهدار وارد آمد، از سر و روی آنها پاک کند.
این حادثه معجزه آسا بهوسیله ملت تونس آغاز شد و بهوسیله ملت بزرگ و رشید مصر به اوج رسیده است. نَفَس در سینه دنیای غرب و نیز دنیای اسلام –هر یک به دلیلی- حبس شده است که ببینند مصر بزرگ؛ مصر نوابغ قرن اخیر؛ مصر محمد عبده و سیدجمال؛ مصر سعد زغلول و احمد شوقی؛ مصر جمال عبدالناصر و الشیخ حسن البنا؛ مصر ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳، اکنون چه خواهد کرد؟ و پرچم همت خود را تا کجا بلند نگه خواهد داشت. اگر این پرچم معاذالله سقوط کند دوران تیره و تاری به دنبال خواهد داشت و اگر به قله برسد و نصب شود سر بر آسمان خواهد کشید.
ملت تونس توانستند حاکم خائن و سرسپرده آمریکا و دینستیز را برانند، ولی خطا است اگر گمان شود که این، آن نتیجه مطلوب است. یک نظام وابسته باخروج مهرههای آشکارش، ساقط نمی شود. اگر بجای آن مهرهها، همپالگیهای آنها جایگزین شوند چیزی عوض نشده و دام فریب در برابر ملت گسترده شده است. در انقلاب اسلامی ایران بارها خواستند ملت ما را در این دام بیفکنند ولی هوشیاری ملت و رهبر عظیم و الهیاش، ترفند دشمن را دانستند و خنثی کردند و راه را تا آخر ادامه دادند.
و اما مصر، مسئله مصر یک نمونه بینظیر است، زیرا مصر در دنیای عرب یک کشور بینظیر است. مصر اولین کشور دنیای اسلام است که با فرهنگ اروپائی آشنا شد و اولین کشور دنیای اسلام است که خطر تهاجم این فرهنگ را شناخت و در برابر آن موضع گرفت. اولین کشور عربی است که پس از جنگ جهانی دوم یک دولت مستقل تشکیل داد و از منافع ملی خود در ملی کردن کانال سوئز دفاع کرد، اولین کشوری است که با همه توان به کمک فلسطین رفت و در دنیای اسلام ملجأ فلسطینیان شناخته شد. سیدجمالالدین، مصری نبود ولی جز در مصر هم نمی توانست امیدی به فهم دغدغه بزرگ خود از سوی یک ملت مسلمان داشته باشد. ملت مصر، در صحنه مبارزات دینی و سیاسی، لیاقت خود را به اثبات رسانید و در تاریخ ثبت کرد. محمد عبده و شاگردانش و سعد زغلول و هوادارانش مردمی مرتجع و دنیانشناس نبودند. آنها نوابغ بزرگ و شجاع و بیداری بودند که هر ملتی با پرورش یک نفر مانند آنان می تواند به لیاقت خود فخر بفروشد. مصر با این عمق فرهنگی و دینی و سیاسی، به حق، در جایگاه رهبری دنیای عرب قرار گرفت.
بزرگترین جرم نظام کنونی مصر این است که این کشور را از آن جایگاه رفیع به رتبه یک مهره بیاختیار در بازیهای سیاسیاش در منطقه، تنزل داد. انفجار امروز ملت بزرگ مصر، پاسخی به این خیانت بزرگ است که دیکتاتور وابسته، نسبت به ملت خود مرتکب شد.
امروز در همه دنیا بازار تحلیلهای گوناگون درباره قیام ملت مصر، داغ است و هرکس چیزی میگوید، ولی هرکس مصر را بشناسد به روشنی خواهد دانست که مصر در حال دفاع از کرامت و عزت خویش است. ملت مصر گریبان خیانتکارانی را گرفته است که کرامت او را بر باد داده و ملتی را که در اوج عزت بود، پایمال غرور و تکبر دشمنانش کردهاند. یک نمونه بارز، جایگاه مصر در قضیه فلسطین است. فلسطین از دهها سال پیش، محوریترین مسئله این منطقه است و درهمتنیدگی مسائل این منطقه چنان است که هیچ کشوری و هیچ ملتی در آن، نمی تواند سرنوشت خود را جدا از مسئله فلسطین تصور کند. دو جبهه بیشتر هم وجود ندارد: یا حمایت از فلسطین و از مبارزات عادلانه آن، و یا قرار گرفتن در جبهه مقابل.
ملتهای منطقه از ابتدا موضع خود را روشن کردهاند، لذا وقتی دولتی به حمایت از فلسطین میپردازد از حمایت ملت خود و ملتهای عرب و مسلمان برخوردار می شود. این را مصر در سالهائی از دهه ۶۰ و ۷۰ آزموده است اما وقتی خود را در جبهه دیگری تعریف کند، ملت از او روی برمی گرداند. در مصر از پیمان ننگین کمپ دیوید این شکاف میان دولت و ملت مصر پدیدار شد. ملت مصر که در ۶۷ و ۷۳ با جان و مال خود به کمک فلسطین رفته بود، بتدریج دید که حاکمان چنان در سرسپردگی و اطاعت از آمریکا افراط کردهاند که مصر به همپیمان وفادار دشمن صهیونیستی و غاصب تبدیل شده است. سیطره آمریکا بر حاکمان مصر همه زحمات گذشته آنان در حمایت از فلسطین را بر باد داد و مصر به بزرگترین دشمن فلسطین و بزرگترین حامی صهیونیستها تبدیل شد.
و این در حالی بود که سوریه شریک مصر در جنگ ۶۷ و ۷۳ با وجود فشارهای شدید آمریکا توانست مواضع مستقل خود را حفظ کند. کار نظام سرسپرده مصر به جائی رسید که مردم مصر برای نخستین بار در تاریخ دیدند که در جنگ اسرائیل علیه برادرانشان در غزه دولتشان در جبهه اسرائیل قرار گرفته است و نه تنها کمک نمی کند بلکه در جبههی دشمن بشدت فعال است. تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد که حسنیمبارک همان کسی است که در محاصره وحشتناک مردم غزه و در ۲۲ روز کشتار زن و مرد و کودک غزه، همکار و امین و شریک اسرائیل و آمریکا بود. مردم مصر در آن روزها چه کشیدند؟ تلویزیون صحنههائی از احساسات شدید مردم مصر را نشان داد که با گریه از وضعیت خود و از این که اجازه نمییابند به برادران فلسطینی خود یاری برسانند، سخن میگفتند. ملت مسلمان مصر دیگر چقدر می توانست تحمل کند؟ آنچه امروز در قاهره و دیگر شهرهای مصر مشاهده می شود، انفجار خشم مقدس و فوران عقدههائی است که در طول سالیان متمادی رژیم نامسلمان و خائن و دستنشانده با رفتار خود در دل مردان و زنان آزاده مصری متراکم ساخته است.
قیام ملت مسلمان مصر، یک حرکت اسلامی و آزادیخواهانه است. من بنام ملت و دولت انقلابی ایران به شما ملت مصر و ملت تونس درود می فرستم و پیروزی کامل شما را از خداوند عزیز مسئلت می کنم. من به شما و قیامتان افتخار می کنم. شک نیست که قیام ملتها، بسته به اقتضائات جغرافیائی و تاریخی و سیاسی و فرهنگی، در هر کشوری دارای مختصات منحصربهفرداست و نمی توان چیزی را که در انقلاب کبیر اسلامی در ۳۰ سال پیش در ایران واقع شد، عیناً در مصر یا تونس یا هر کشور دیگر اسلامی انتظار داشت، لیکن مشترکاتی هم وجود دارد که در آنها، تجربیات هر ملتی میتواند برای ملتهای دیگر به کار آید. تجربههائی که امروز میتواند به کار بیاید اینها است:
۱٫ در هر قیام مردمی، جنگ واقعی بین ارادهها است. هر طرفی که مصممتر باشد و سختیها را تحمل کند پیروز قطعی است. قرآن به ما میآموزد که: «إنّ الّذینَ قالُوا رَبُّنُا اللَّه ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَه ألَّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أبشِرُوا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم تُوعَدونَ»(۱) و به پیامبرش میفرماید: « فَلِذلِکَفَادعُوَاستَقِمکَمااُمِرتَ وَ لا تَتَّبِع أهواءَهُم»(۲) دشمن میکوشد با زور و فریب، اراده شما را تضعیف کند. مراقب باشید اراده شما سست نشود.
۲٫ دشمن شما سعی میکند شما را از دست یافتن به هدفهای خود نومید کند. در حالی که وعده الهی میگوید: «وَنُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(۳). به وعده مؤکد و بیتردید خداوند اعتماد کنید که میگوید: «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ »(۴).
۳٫ دشمن شما با تجهیز مزدوران امنیتی خود آنها را به مقابله با شما گسیل میکند تا با ناامنی و هرج و مرج مردم را به ستوه بیاورند. از آنها نهراسید. شما از مزدوران قویترید. شما اکنون در مرحلهای قرار دارید که خداوند در آن مرحله به پیامبر و یارانش فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ»(۵). شما میتوانید با اتکال به خدا و اعتماد به جوانان پرانگیزهی خود بر هر ناامنی و هرج و مرجی فائق آئید.
۴٫ سلاح مهم ملتها در مواجهه با ابرقدرتها و حکام مزدور، اتحاد و یکپارچگی آنها است. دشمن شما تلاش میکند با انواع ترفندها یکپارچگی شما را از بین ببرد. مطرح کردن نقاط افتراق، مطرح کردن شعارهای انحرافی، مطرح شدن چهرههای بدسابقه و نامطمئن به عنوان جانشین رئیس جمهور خائن، از جمله انگیزهسازی برای تفرقه است. اتحاد خود را بر محور دین و نجات کشور از شر مزدوران دشمن، حفظ کنید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(۶).
۵٫ به مانورهای سیاسی و مزورانه آمریکا و غرب، اعتماد نکنید. آنها که تا چند روز پیش از رژیم فاسد پشتیبانی میکردند، اکنون که از نگهداشتن آن ناامید شدهاند دم از حق ملتها میزنند. آنها با این پوشش، تلاش میکنند مهرهها را جابجا کنند و با چهرهسازی، وابستگان خود را بار دیگر بر شما مسلط کنند. این توهین به شعور ملتها است، آن را تحمل نکنید و جز به استقرار یک نظام کاملا مستقل و مردمی و مؤمن به اسلام رضایت ندهید.
۶٫ علمای دین و ازهر شریف که سوابق درخشان آن زبانزد است، نقش خود را کاملا برجسته کنند. مردمی که قیام خود را از مسجد و نمازجمعه آغاز میکنند و شعار الله اکبر میدهند، از علمای دین توقع بیشتری دارند و این توقع بجا است.
۷٫ ارتش مصر که افتخار شرکت در حداقل دو جنگ با دشمن صهیونیست را دارد در این مرحله در معرض آزمونی بزرگ و تاریخی است. دشمن می خواهد از آن برای سرکوب مردم استفاده کند. اگر خدای نخواسته این اتفاق بیفتد ضایعهای که پیش خواهد آمد برای ارتش قابل جبران نیست آن که از ارتش مصر باید بترسدصهیونیستهایند نه مردم مصر. البته عناصر ارتشی که خود از مردم و فرزندان آنهایند سرانجام به مردم خواهند پیوست و این تجربه شیرین یک بار دیگر در مصر تکرار خواهد شد.
۸٫ و بالاخره آمریکا که سی سال از حکام مزدور، بر ضد ملت مصر حمایت کرده، اکنون در موضعی نیست که بتواند در قضیه مصر به عنوان میانجی وارد شود. به هرگونه توصیه و اقدام آمریکایی در این زمینهها به چشم بدبینی بنگرید و به آن اعتماد نکنید.
برادران و خواهران عزیز! اینها تجربیات ما است، من به عنوان برادر مسلمان شما و از سر تعهد دینی، آن را با شما درمیان گذاشتم. بوقهای تبلیغاتی دشمن مانند همیشه فریاد خواهند کرد که ایران می خواهد دخالت کند، می خواهد مصر را شیعه کند، می خواهد ولایت فقیه را به مصر صادر کند و می خواهد و می خواهد… این دروغها را سی سال است میگویند تا ملتهای ما را از یکدیگر جدا و از کمک یکدیگر محروم کنند ومزدوران آنها هم آن را تکرار میکنند. «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ»(۷). با این ترفندها، هرگز وظائفی را که اسلام بر دوش ما گذاشته است رها نخواهیم کرد. و الله من وراء القصد.
خوشم اومد،
همیشه باید یه حالی هم به کیهان بدی!
کیهان،علمدار جراید در مبارزه با استکبار
عشق است “سید علی” و خطبه هایش و اینکه……….
جدول روزنامه خبر خیلی عالی بود
با این بخش نوشته ی شما که عکس های وطن گاهی خودش یک دلنوشت است خیلی خیلی موافقم.هر وقت وطن میخرم این مطلب را به شکل ملموسی احساس می کنم.عکس های وطن بعضی مواقع منحصر به فرد و خاص است .
تحلیل جالبی بود دقیق و موشکافانه.
طرح/تفاوت را احساس کنید:
http://tehranpic.net/images/41ucmfqx4p91ovhqnym9.jpg
درود بر احمدی نژاد
مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر انگلیس
مرگ بر وهابی
لعن علی عدوک یا حسین
خاتمی و کروبی و میر حسین
یاراحم العبرات
دلنوشته ای زیبا از شهید سید مرتضی آوینی پس از دیدار با آقا
دلنوشته ای زیبا پس از دیدار با آقا
مطلبی که خواهید خواند پس از دیدار هنرمندان حوزه هنری با رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، توسط سید مرتضی آوینی در آبانماه ۱۳۶۸ نگارش یافته و به چاپ رسیده است.
دیدیم که می شناسیمش ……..و تصویرش را از پیش در خاطر داشته ایم. دیدیم که می شناسیمش، نه آن سان که دیگران را…… و نه حتی آن سان که خود را. چه کسی از خود آشناتر ؟ دیده ای هرگز که نقش غربت در چهره خویش بیند و خود را نبشناسد؟
دیدیم که می شناسیمش، بیش تر از خود … تا آنجا که خود را در او یافتیم، چونان نقشی سرگردان در آبگینه که صاحب خویش را باز یابد و یا چونان سایه ای که صاحب سایه را …… و از آن پس با آفتاب خود را بر قدمگاهش می گستر دیم و شب که می رسید به او می پیوستیم.
آن صورت ازلی را چه کسی بر این لوح قدیم نقش کرده بود؟ می دیدیم که چشمانش فانی است ، اما نگاهش باقی، می دیدیم که لبانش فانی است ، اما کلامش با قی. چشمانش منزل عنایتی ازلی و دهانش معبر فیضی ازلی و دستانش… چه بگویم ؟ کاش گوش نامحرمان نمی شنید .
پهندشت “حدوث ” افقی بود تا “طلعت ازلی ” او را اظهار کند و “زمان فانی “، آینه ای که آن “صورت سرمدی را دیدیم که می شناسیمش، و او همان است ، که از این پیش طلعتش را در آب و خاک و باد و آتش دیده ایم، در خورشید آنگاه می تابد، در ابر آنگاه که می بارد،در آب باران آنگاه که در جست و جوی گودال ها و دره ها برمی آید ،در شفقت صبح ،در صراحت ظهر درحجب شب در رقّت مه و در حزن غروب نخلستان، در شکافتن دانه ها و در شکفتن غنچه ها … در عشق پروانه و در سوختن شمع.
دیدیم که می شناسیمش و آن “عهد ” تازه شد. شمع میمرد و پروانه می سوزد تا آن عهد جاودانه شود، عهدی که آتش او با بال های ما بسته است .دیدیم که می شناسیمش و دوستش داریم ،آن همه که آفتابگردان آفتاب را ، آن همه که دریا ماه را… و او نیز ما را دوست میدارد ، آن همه که معنا لفظ را
دیدیم که می شناسیمش ،از آن جاذبه ای که بالها را بسوی او می گشود ،از آن قبای اشک که بر اندامش دوخته بود، از آنکه می سوخت و با اشک از چشمان خویش فرو میریخت و فانی می شد در نوری سرمدی ، همان نوری که مبدآ ازلی ادم و عالم است و مقصد ابدی آن. آب میگذرد، اما این نقش سرمدی فراتر از گذشتن بر نشسته است . چشمانش بسته شد،اما نگاهش باقی ماند ، دهانش بسته شد ،اما کلامش باقی ماند.
زمین مهبط است، نه خانه وصل. در این جا نور از نار می زاید و بقا در فنا است و قرار در بی قراری. زمین معبر است و نه مقر… و ما می دانستیم .پروانه ای دوران دگردیسی اش رابه پایان برد و بال گشود و پیله اش چون لفضی تهی از معنا ، از شاخه درخت فرو افتاد . رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر بینات به پایان رسید و ان اخرین شب ، دیگر به صیح نینجا مید .در تاریکی شب ، سیر سیرکی نوحه غربت را زمزمه میکرد. خانه، چشم بر زمین و اسمان بست و در ظلمت پشت پلک ها یش پنهان شد. پرده ها را آویختیم تا چشمانمان به لاشه سرد و بی روح زمین نیفتد و درخود ما ندیم و یتیمانه گریستیم.
دیری نپایید که ماه بر آمد و در آینه خود را نگریست و شب پرک ها بال به شیشه کوفتند تا راهی به دشت شناور در ماهتاب بیابند.
عزیز ما ، ای وصی امام عشق ! آنان که معنای “ولایت ” را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند ، اما شما خوب می دانید که سر چشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست. خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن که روز به دیدار شما آمدیم ، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم .
ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم . لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست . سر ما و قدمتان ، که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان (ع).
خوشم اومد…
سلام حاجی خسته نباشی. مخلصیم.
راستی در مورد ۲۲ بهمن ۸۸ (سالگرد به هلاکت رسیدن جریان فتنه) هم مطلب بگذاری خوب هست.
خدا پشت و پناهت.
سلام
مثل همیشه دم کیهان و شریعتمداری گرم گرم گرم!!!!!!!
سلام به همه ستاره ها و سلام به حاج حسین قدیانی
هرروز بهتر از دیروز، وصف حال شماست که همیشه به بهترین وجه از بهترین ها می نویسید.
خسته نباشید و خدا قوت.
چه خبر از راه پیمایی یا ماه پیمایی ۲۲ بهمن ؟ ببینیم می توانید یک متن بنویسید مثل “خانه ما بیت رهبری است”
ستاره ها انشاء الله روز ۲۲ بهمن همدیگر را ببینیم!
سلام بر حاج حسین و سایر دوستان/ امیدوارم خوب خوب باشید.
با مطلبی تحت عنوان بررسی تحولات اخیر مصر به روز هستم.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۳۳
تعداد افراد آنلاین: ۳۰ نفر
ماشالله….
داداش حسین عزیز بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری…
شلوار (گفت و شنود)
گفت: سران فتنه و سایت های حامی آنها مخصوصا سایت جرس-حلقه ماسونی لندن- بدجوری در مقابل انقلاب اسلامی مصر و اردن و تونس و الجزایر دچار سرگیجه شده اند.
گفتم: چطور مگر؟!
گفت: اگر این انقلاب ها را تایید کنند، به رویش انقلاب اسلامی در خاورمیانه اعتراف کرده اند و اگر آن را نفی کنند، وابستگی خود به آمریکا و اسرائیل و انگلیس را تایید کرده اند.
گفتم: حیوونکی ها روی «ارّه» نشسته اند که نه راه پس دارند و نه راه پیش!
گفت: سایر گروه های ضد انقلاب که حامی فتنه بوده اند هم موسوی و خاتمی و کروبی را به باد ناسزا و مسخره گرفته و به آنها فشار می آورند که بالاخره نظرتان چیست؟!
گفتم: پسربچه ای شلوارش را «پشت و رو» پوشیده بود به طوری که جیب پشت شلوار، جلو و زیپ جلوی شلوار در عقب قرار گرفته بود. مادرش بهش گفت؛ ذلیل مرده! بالاخره من نفهمیدم که داری میآی یا داری میری؟!
سلام دایی جون خوبی
دایی سعید تولدت مبارک
کدوم شمعا رو فوت کردی که تا ابد زنده شدی؟
الان چند سالت شده؟ فکر کنم همون نوزده سالت باشه، اونجا رو سن آدما نمیاد رو معرفتشون میاد، نه؟
اینجا الان شب تولدته ولی تو بهشت که شب نداره با اون همه خورشید که تو بهشته شب بی معنی ترین چیزه
همسایه هاتون بعد شهادتت خیلی ازت تعریف کردن گفتن هیچ وقت ما ندیدیم مثل بقیه جوونای کوچه، سر کوچه وایسه
مامان میگه رفته بودی رو پشت بوم شعار میدادی آقای همسایه با اینکه با شما رابطه ی خوبی داشت ولی انقد ترسیده بود بت گفته بود یه بار دیگه شعار بدی میرم به ساواک معرفیت می کنم
مامان میگه هیچ وقت تلویزیون نمی دیدی می گفتی تلویزیون مال آدمای بیکاره
آبجیت میگه اگه تصادفا پای تلویزیون بودیو داشت خانمهای خارجی رو نشون میداد که حجاب نداشتن تو سرت رو مینداختی پایین
فرمانده گروهان بودی اما روز شهادتت گفتن آرپی جی زن موج گرفتتش، گوشهاش دیگه نمی شنوه تو آرپی جی رو گرفتی دستت
بابا میگه قبل عملیات فتح المبین، اسفند ۶۰، رفته بودیم شوش یه روز که رفتم زیارت دیدم داییت نشسته کنار رودخونه داره ظرف و قوری و…می شوره بش گفتم اینا چیه ؟ گفت: من این هفته شهردارم
به نماز اول وقت خیلی مقید بودی. پسر خالت باسمون تعریف می کرد رفته بودید استادیوم مسابقه فوتبال تماشا کنید اذان گفتن رفتی نماز
وصیت نامه پاسدار شهید سید سعید موسوی نیا
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ما از خداییم و بازگشتمان نیز به سوی اوست
انّ الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی التّورات و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم
سوره توبه آیه ۱۱۱
براستی که خدا از مومنین جانها و مالهایشانرا خریده و در عوض بهشت را به آنها داده پس مومنین در راه خدا می جنگند و دشمنان خدا را می کشند و خود نیز کشته می شوند وعده به مجاهدین وعده حقی است که خدا در تورات و انجیل و در قرآن آنرا به ثبت رسانیده است و چه کسی بهتر و بیشتر از خدا به عهد خود وفا کننده تر است پس بشارت باد بر شما با چنین معامله ای که با خدا کرده اید این است رستگاری بزرگ.
اکنون که آمریکای جهانخوار بوسیله نوکر سرسپرده اش صدام و ایادی رسوای داخلیش سعی در محصور کردن این انقلاب جهانی دارد چه بهتر که با نثار جان خویش از این انقلاب حمایت کنیم و کشته شدن در این راه را سعادتی بزرگ برای خود بدانیم.
لبیک به فرموده امام حسین ع : “هل من ناصرینصرنی” وظیفه تمام مسلمین است که در زمان آنها در هر نقطه جهان به هوا بلند است پس اگر کسی به این ندا لبیک گفت و جانفشانی کرد نباید بر مرگ او گریه کرد و بلکه باید با روشنگری ظالم و مظلوم و کسانی که در لباس دوست در هر مقام و موقعیتی به ظالم کمک مستقیم و غیر مستقیم می نمایند به امت شناساند و در مقابل
توطئه های آنها صفی محکم و مسلح به ایدئولوژی اسلامی بوجود آورد تا بتوان اسلام راستین که همان خط امام است بر ایران و جهان حاکم گردانید.
سلام مرا به رهبر انقلاب برسانید و بگوئید اگر صدها جان داشتم حاضر بودم که در راه این انقلاب که پشت تمام ابر قدرتها و مزدورانشان را به لرزه درآورده بطوری که همه دست بدست هم داده سعی در خفه کردن این انقلاب دارند هدیه کنم.
و شما ای عزیزان ای امت مسلمان با گوش کردن به فرامین الهی امام امت است که می توانید اسلام راستین را حفظ نموده و سعادت دو جهان را برای خود خریدار باشید و مبادا او را مانند قوم حضرت علی ع و امام حسین ع و شیخ فضل الله نوریها تنها گذاشته و به او پشت کنید و قلب رئوفش را بشکنید و خسران دنیا و آخرت را برای خود خریدار شوید.
گرچه در دوران زندگیم نتوانستم آنچه که باید، باشم ولی امیدوارم که خداوند متعال از سر تقصیراتم بگذرد.
از شما پدر و مادرعزیزم به خاطر زحماتی که در راه تعلیم و تربیت من کشیده اید کمال تشکر را دارم و جز دعا در حق شما نمی توانم از زحماتتان قدردانی کنم البته اگر دعایم در درگاه ایزد منان اجابت گردد و امیدوارم که شما از سر تقصیرات من بگذرید و تندخوئیهای مرا ببخشید از خواهران و برادرم نیز می خواهم که مرا ببخشند و از همگی شما می خواهم که در مرگ من اشک نریزید بلکه دعا کنید تا شاید من هم در زمره شهدا قرار گیرم.
ضمنا حدود ده روز قضای روزه و نماز دارم و شدیداً مخالف حجله و علامت هستم.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه فیض
چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
سید سعید موسوی نیا
ولادت ۱۸/۱۱/۱۳۴۱
شهادت ۲۰/۲/۱۳۶۱
قطعه ۲۶ ردیف ۱۷ شماره ۴۰
سلام
حسین اقا روزنامه های ااون طرفیم تحلیل میکردی!
سلام
امروز تششیع پیکر مطهر یکی از رزمنده های دفاع مقدس تو شهرمون برگزار شد. بنده خدا هشت سال جنگ تو جبهه ها بوده بعد از جنگ هم به عنوان پاسدار انقلاب خدمت کرده اما حالا امروز که فوت کرده تازه ماها فهمیدیم کیه. همرزماش میگفتن بدنش پر ترکش بوده و شیمیایی هم بوده ولی هیچ کس نمیدونسته و تو بنیاد جانبازان هم پرونده ای نداشته. به نظر شما چند تا دیگه از این رزمنده های مخلص دفاع مقدس موندن؟ یکی از رزمنده های دفاع مقدس می گفت: هفت هشت ساله دیگه تحمل کنید همین چند نفری هم که از جنگ باقی موندن تموم میشه و خیالتون راحت میشه و بعدش هرکار دلتون خواست میتونید بکنید و کسی نیست جلوتون رو بگیره. میتونید برید از اونایی که یک روز هم تو جبهه نبودند قهرمان جنگ بسازید و بگید اینا بودند که جنگ رو اداره کردند و از این اراجیف و بعدم خیلی معرفت داشته باشید یه صلوات به یاد شهدا و امام شهدا بفرستید و تموم بشه بره. وای بر ما که همچین گنجینه هایی رو داریم و ازشون هیچ استفاده ای نمی کنیم.
سلام و عرض ارادت
…..
موفق باشید.
سلام حسین آقا فرزند شهید اکبر قدیانی
چند وقتی بود که سری به کامنت ها نزده بودم.نوشته هات رو می خوندم ولی کامنت ها رو نه.(و می بینم که وای کامنت ها هم برا خودش عالمی داره)
ای ولله دعایت می کنیم دعایمان کن
یا علی
دم همه شون گرم
سلام علیکم داش حسین
عرض شود که خوشمان آمد. بازم از این مطلبا بزن
عزت زیاد
بازتاب سریع سخنان اقا توسط مصریان
…
(ای علمای رسانه به داد اسلام برسید)
مطلبی است که در وبلاگم نوشته ام .اگر مایل بودید استفاده نمائید
bayadkarikard.blogfa.com
یا علی مدد
سلام خسته نباشی داداش حسین
میکروبها انگار دوباره می خوان تجمع ۱۲۴ میلیونی تو تهران بزارن ،
از اونجاییکه پولش رو موسوی گرفته ،و خود سران هم تو بیشتر راهپیمایی های چند نفره شون شرکت نمی کنند،
کمپین حمایت از حامیان سران سبز و گول خورده های سران سبز رو راه اندازی کنیم،..!
خطبه اول آقا چه با حال بود؛ چقدر حال داد که خطبه اول را بکوب مستقیم و غیر مستقیم از فرزند ملت تعریف میکرد،اون موقع قیافه بعضی ها دیدنی بود..
سلام
ما منتظر متن بعدی هستیما
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۲:۵۵
تعداد افراد آنلاین: ۲۹ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین عزیز بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری…
چوپان (گفت و شنود)
گفت: سایت «امروز» وابسته به گروهک سازمان مجاهدین – انقلاب!- حسابی از دست گروه های اصلاح طلب عصبانی شده و نوشته است، رهبری اصلاح طلبان مثل چوپانی بر گله گربه هاست.
گفتم: حیوونکی گربه ها که اینجور بهشون اهانت میشه! حالا چرا گربه ها؟!
گفت: این سایت نوشته گربه ها هرکدام به راه خود می روند و مثل گوسفندها نیستند که به حرف چوپان گوش کنند!
گفتم: یعنی هواداران اصلاحات باید گوسفند باشند؟!
گفت: سایت «اخبار روز» وابسته به فدائیان خلق در اعتراض به سایت مجاهدین نوشته است، «گربه» مستقل است و خیلی بهتر از گوسفند است که چشم و گوش بسته اطاعت می کند!
گفتم: چقدر برای همدیگر احترام قائلند؟
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو تو آمریکا مست کرده بود و عربده می کشید؛ آهای بزهایی که زیر پنجره نشسته اید و گوسفندانی که کنار در ایستاده اید… یکی از آنهایی که زیر پنجره نشسته بود جلو آمد و به یارو گفت؛ چشماتو باز کن! من بز نیستم! و یارو با خونسردی گفت؛ پس برو کنار در وایستا…!
سلام
داش حسین سایت دو روزه آپ نشده آخه چرا ؟فکر ما هم باش اخوی.خواستم بگم یه متن بنویس راجع به قطع رابطه کامل با انگلیس.بعدش یه مطلب بنویس در رابطه با اقتدار قوه قضائیه تو این پرونده های صدا دار اخیر.بعدش هم یه مطلب دیگه بنویس راجع به اجلاس خبرگان رهبری.آیت الله مهدوی کن می تونه واسه ریاست رای بیاره یا نه.
اینجوری نوشتم تا یه جواب تند بهم بدی تا حال کنیم.
ستاره بمون که تو این آلودگی های مضاعف ستاره ها خیلی کم دیده می شن.
فدایی ماه و خورشیدتم اخوی
سلام امیدوارم روزگار براتون بهترین ها رو رقم بزنه و همیشه نامتون و نام پدر بزرگوارتون سر فراز باشه.
از خوندن مطالبتون لذت بردم ،ایشالله قلم ناب و گویا و دلنشینتون همیشگی باشه.
راستی اگر یه وقت تونستین حضرت آقا رو از نزدیک ملاقات کنین سلام همه ی بچه بسیحیا رو خدمتشون برسونین…
سلام
با مطلب “آیا همه خواص بی بصیرتند؟” به روز و منتظر نظرات شما هستم.
خوشحال میشم اگه راهنمایی بفرمائید.
یا علی
این طرح هدیه به همه اهالی قطعه:
http://www.irupload.ir/images/75634914491221614315.jpg
سلام –
شما که دیگه استادی و احتیاجی به تعریف نداری
ولی مِن باب اینکه ما بچه حزب اللهی ها میخایم تا جایی که راه داره جو فضای مجازی رو عوض کنیم، یه وبلاگ شخصی درست کردم و برداشتهای خودم از مسائل پیرامونم رو داخلش میذارم ولی به زبان عامیانه . دوست دارم تشریف بیارید و ازش دیدن کنید. البته میدونم سرتون شلوغه ولی برای بهتر شدن کیفیت کار بی زحمت نظر سازنده ای اگه داشتید که حتما دارید برامون بزارید.
علی یارت
« یابن الحسین سید علی آماده ایم آماده »
آقا شنیدیم پیامت را که در میان خطبه گفتی :دشمن شما سعی میکند شما را از دست یافتن به هدفهای خود نومید کند.
در حالی که وعدهی الهی میگوید: «وَنُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»
ای سید خراسانی ما فرزندان تو این آیه را خوب میشناسیم که کدیست برای آمدن مهدی وتو ای علمدار مهدی این کد را به ما دادی
ای نایب المهدی تواین گونه صدای هل من ناصرت را در جهان طنین اندازکردی واین صداهم برای ما آشناست اما آنوقت….
یابن الحسین ما تورا خوب میشناسیم لحن تو اینبار لحنی جهادی بود که نویدظهور امام حجت بن الحسن المهدی را میداد
یابن الحسین ما لشگر باوفای تو هستیم وتیغ برنده ی ما گلبانگ حیدر ماست
اما نه از جنس کوفیان بلکه از جنس لشگریان سید خراسانی
یابن الحسین سید علی آماده ایم آماده
بازم این ۲تا خنگول بیانیه دادن که…..
خر جلوی اینا لیسانس داره!
حجتالاسلام رحیمیان” نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید در پنجمین نشست ماهیانه سازمان بسیج جامعه پزشکی که در تالار ابن سینا دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی برگزار شد به بیان خاطره ای از یک پدر شهید در مورد رهبر انقلاب پرداخت و گفت: خاطره ای از یک پدر شهید شنیده بودم که از نزدیکان بیت مرحوم فاضل لنکرانی بود. همیشه دوست داشتم این خاطره را از زبان خود ایشان بشنوم. فاطمیه اول امسال به همین منظور راهی قم شدم .منزل مرحوم فاضل جلسه روضه بود. رفتم آنجا و از حاج آقا جواد فاضل فرزند مرحوم فاضل سراغ آن پدر شهید را گرفتم.ایشان آدرسی به من داد و گفت ضمنا یکی از نکاتی که این پدر شهید خواب دیده و بیان کرده محقق شده است.(که در ادامه بیان می کنم).
بنابر گزارش خبر رحیمیان ادامه داد: مشخص شد که این پدر شهید خادم بازنشسته حرم حضرت معصومه(س) است. بنابراین حرم رفتم و بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء آدرس دقیق تری از یکی از خدام گرفتم و راهی منزل این پدر شهید شدم. هنگامی که در را زدیم سریعا باز کردند؛گویا منتظر ما بودند. من از پشت پرده گفتم من فلان کس هستم. گفتند بفرمایید منتظر شما بودیم. ابتدا فکر کردم شاید منتظر فرد دیگری بودند و اشتباها در را به این سرعت به روی ما باز کردند ولی معلوم شد که خیر این طور نبود. بالاخره خدمت این پدر شهید رسیدیم که تازه از بیمارستان و عمل جراحی فارغ شده بودند و فکر کرده بودند که ما برای عیادت ایشان آمده ایم.
رحیمیان افزود: بعد از احوالپرسی خواستار این شدیم که داستان را از زبان این پدر شهید بشنویم ولی به دلایلی امتناع کردند. خلاصه از ما اصرار و از وی انکار. ولی بالاخره تصمیم بر این شد که برای یک بار دیگر قضیه را بازگو کند.(حدود چهل سال بود که اعتکاف این پدر شهید ترک نشده بود. یعنی قبل از اینکه اعتکاف در ایران مرسوم شود و از قدیم در مسجد امام و مسجد اعظم معتکف می شد.) گفت از اعتکاف به منزل باز می گشتم و بی خوابی و خسته بودیم و به منزل گفتم که می خواهیم بخوابیم. (حتی جایی که خوابیده بود به ما نشان داد).
نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید با بیان اینکه این پدر شهید یک یا دو روز بعد از حادثه ۱۸ تیر ۷۸ این خواب را دیده بود، خاطرنشان کرد: این پدر شهید ادامه داد: نمی دانم که چقدر از خوابم گذشته بود که دیدم گویی چراغ ها روشن شدند. آمدم که اعتراض کنم که چرا چراغ ها روشن شده اند احساس کردم که نور چراغ نیست بلکه نور دیگری است. دقت کردم دیدم بانویی دست به کمر گرفته کنار اتاق ما ایستاده. تا کمی به ایشان توجه کردم کنار من روی زمین نشست. خطاب کرد: «آقای احمدی! علی من غریب است، علی من مظلوم است، علی من تنهاست». من همان وقت ناگهان احساس کردم این بانو حضرت زهرا(س) و منظور ایشان از علی من، حضرت علی(ع) است. تا چنین چیزی به ذهن من خطور کرد ایشان تکرار کردند: «فرزندم علی غریب است،فرزندم علی مظلوم است، فرزندم علی تنهاست». دیگر من منقلب شده و در همان حال متوجه شدم آقایی قائم کنار ما ایستاده است.(مشخصات آن آقا را نیز توصیف کرد. خواست خدا بود که امکانی فراهم شد و ما فیلمی از این بیانات پدر شهید نیز تهیه کردیم).
وی همچنین گفت: این پدر شهید در ادامه گفت این آقا که کنار ما ظاهر شده بود به من خطاب کرد: «آقای احمدی! برو نزد آقای فاضل لنکرانی و به ایشان بگو قیام کند. این میمون ها را از قم بیرون بریزند.(چون همان روزها یعنی ۱۸ تیر در قم نیز امتداد فتنه وجود داشت) از تهران بیرون بریزند». بعد با دست چپش اشاره کرد و گفت: «این ها خیال می کنند با توهین کردن به من،دست از حمایت از نایب ام بر می دارم. من از نایب ام حمایت می کنم». هنگامی که دست این آقا حرکت کرد دیدم جایش کابینه فلان جلوی صورت من شکل گرفت. چهره ها مبهم بود ولی سه چهره روشن بود. یکی در راس شان بود و دو نفر دیگرشان مهاجرانی و عبدالله نوری بود. چهره های بقیه مبهم بود و تنها چهره های این سه نفر روشن بود. گفتم: «آقا! آقای فاضل مریض است. مدتی است قدرت حرکت ندارد و باید چند نفر کمکش کنند». ایشان فرمود: «آقای فاضل ده سال دیگر به فعالیت اش ادامه می دهد».(اینکه عرض کردم آقا جواد فاضل اشاره کرد یکی از حرف های ایشان محقق شد همین بود که آقای فاضل راس ده سال از دنیا رفت.)
رحیمیان افزود: این پدر شهید صبح فردا خدمت آقای فاضل رفته و ماجرا را بازگو می کند. آقای فاضل نیز اشک ریخته و می گوید این خواب نبوده بلکه مکاشفه بوده.
نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید همچنین گفت: این پدر شهید به آقایی که دیده بود اشاره کرد و گفت: آن آقایی که کنارم ایستاده بود خیلی به چشم من آشنا بود. گویی جایی دیده بودمش. خیلی فکر کردم تا یادم افتاد. سالی قرار بود حج مشرف شویم. ولی قبل از اینکه مشرف شویم به علت تصادف نصف بدن خانم ام فلج شد. ولی با هر زحمتی وی را نیز همراهم بردم. در سعی بین صفا و مروه بودیم که حاج خانم افتاد و مرد. چون من مرده زیاد دیده بودم عرق مرگ را روی پیشانی وی تشخیص دادم. رو به کعبه کردم و گفتم: «آقا امام زمان(عج) من اینجا غریبم و این ها با ما بد هستند. دیگر جنازه این را به من نمی دهند. به داد من برس و …» بعد از چند جمله دیدم آقایی کنار من ایستاده و به من اشاره کرد. بالای سر همسر من نشست و گفت ایشان حالش خوب است. بعد دیدم همسرم بلند شد و حرکت کرد. آثار فلجی وی نیز بر طرف شد. دیدم این همان آقا است.
وی گفت: دست خدا بر سر رهبر ما است و دست ایشان بر سر ما است. ایشان بنده مخلص خدا است. من از سیزده سالگی نزد امام بودم. به جز مدتی که زندان یا در تبعید بودند. ویژگی هایی که ما در امام مشاهده کردیم در رهبری وجود دارد. خدا آنکه شایسته بود و شایسته است جایگزین امام کرد.
رحیمیان پیش از اینکه وارد این بحث شود اشاره کرد این پدر شهید که مکاشفه برای وی رخ داد چهار روز قبل از سفر مقام معظم رهبری به قم فوت کرد.
سلام داداش امروز میرید مسجد امیر المومنین (ع) ؟
سیداحمد: لطفا نگاهی به کامنتهای مطلب “خدا را شکر” در ردیف کنار بیاندازید!
– دستیابی به موفقیتها در عرصه های مختلف نزدیک شدن به معنای واقعی و پرمغز جمهوری اسلامی است
– رسیدن به جمهوری اسلامی و نظام اسلامی واقعی و مطلوب، نیازمند همت مضاعف و کار مضاعف است
– امروز روزی است که ملتها در خاورمیانه و دنیای اسلام بیدار شدهاند و زمان پایان دوران سلطه قدرتمندان و افول -تدریجی قدرتها فرا رسیده است.
– اختلاف و تفرقه میان آحاد مردم، میان مسئولان و بخشهای گوناگون نظام، و میان نظام و مردم، اهداف اصلی دشمن برای بر هم زدن انسجام موجود در کشور است که باید با همه اشکال آن مقابله کرد که تنها راه مقابله نیز حفظ و تقویت بصیرت، و در نظر گرفتن اهمیت و حساسیت جایگاه کنونی ملت ایران است.
سلام داداش حسین خداقوت،خیلی ها که اون وری بودن می گفتن تهران شلوغ شده همه روبا باتوم دارن میزنن!! اگرهم خوردن نوش جونشون، من یکی که دلم خنک شد،
راستی اون ایمیل کزایی که دیروز بهم رسید حسابی از خجالتش دراومدم، یه چندتا لعن آبدار به روز براش فرستادم و….
تااون باشه غلط زیادی نکنه
البته خیلی …تشریف دارن ! در انقلاب اسلامی ما رهبرمون همیشه اول خط بوده وهست ، نه مثل سران فتنه شما دنبال سوراخ موش نبودن، انقدر شجاع که ۴تا بچه رو می اندازند وسط خیابان خودشون معلوم نیست کدوم گوری تشریف دارند ! آقایان شجاع !!!