به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
درد و بلای “آقا جمال” ها بخوره تو سر بعضی ها که از همه بیشتر می خورن و بیشتر از همه هم از عالم و آدم طلبکار هستند…همش هم موج منفی میدن.
جدا خیلی مرده…خدا به رزق و روزیش برکت بده…حتما میده انشاالله.
اخرش باید می گفتید: دیگه!دیگه!
یه پیام “بی زر گانی” برم؟
ساعت ۲۳:۳
تعداد افراد آنلاین: ۳۰ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین بی همتای بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری….
فرهنگ هدفمندی یارانه ها ازمنظر آموزه های قرآن:
هدفمندی یارانهها ، توزیع عادلانه و یا مساوی ثروت؟
شاید برخی بر این باور باشند که هدف از طرح هدفمندی یارانهها و کمکهای دولتی از منابع ملی، به معنای توزیع فراگیر ثروت باشد به گونهای که همگان از منابع ملی و ثروت عمومی، یکسان و مساوی بهرهمند شوند. و لذا در تمثیل هدفمندی یارانهها آن را همانند آب نهری تجسم میکنند که با ایجاد سد و مدیریت آب، با لوله کشی و تقسیم عادلانه و قطره چکانی، همه درختهای یک بوستان از آن بهرهمند میشوند بی آن که هیچ درختی بیبهره از آب ماند و یا کمتر از دیگری به آن برسد. تحلیل این نگرش بر این پایه است که اگر آب این گونه مدیریت نشود، نه تنها هرز میرود و بخش اعظم آن توسط درختان و علفهای انگلی همانند قاچاق ثروت و کالا از مرز باغ بیرون میرود و هیچ سودی عاید باغ نمیگردد، بلکه برخی از درختان به سبب نزدیکی به نهر و دیگر شرایط محیطی بیش از دیگر درختان بهرهمند میشوند و برخی دیگر اصولا همانند دست به دست کردن یخ، نصیبی جز هیچ و پوچ نمیبرند. این گونه نگرش به هدفمندی، تفسیری نادرست از مفهوم عدالتی است که در آموزههای قرآنی به ویژه آیه ۲۵ سوره حدید و مانند آن بر آن تاکید شده است و همگان از جمله تودههای مردم و دولت موظف به قیام اجرایی آن با بهره گیری از قانون مکتوب و میزان درست سنجش حتی از طریق قدرت سخت و زور شدهاند؛ چرا که مفهوم عدالت به معنای تقسیم مساوی و بهرهمندی یکسان و برابر نیست، بلکه به معنای بهرهمندی هر یک از افراد جامعه به اندازه نیاز و مناسب با شرایط زیستی آن است.
اگر بخواهیم به تمثیل نهر آب و باغ باز گردیم میبایست توجه داشت که در هر باغی، تنوع بسیاری در کیفیت خاک، تنوع گیاهی و مانند آن وجود دارد. برخی ازخاکها از فقر شدید مواد غذایی و معدنی رنج میبرند. برخی دیگر از خاکهای بسیار آماده برای کشت و زرع و سرشار از مواد معدنی هستند. از نظر گیاهان میتوان درختانی را یافت که دارای ریشههای سطحی یا عمیق هستند که از اعماق خاک نیز از مواد غذایی و آب بهره مند میشوند. برخی تاک و رز و یا علف و بوتهها هستند و برخی چون درختان خرما میباشند. از نظر برگ نیز برخی دارای برگهای پهنی هستند که به سرعت آب از دست میدهند و آب بیش تری نیاز دارند، برخی دیگر، دارای برگهای سوزنی میباشند.
جامعه انسانی نیز همانند باغ و بوستان است و هرگز جامعهای را نمیتوان یافت که از نظر خاک و آب و درخت یکسان باشد تا بتوان گفت که با تقسیم برابر و یکسان، عدالت توزیعی اجرا میشود و هر کس باید به همان سهم و نصیب و قسط خود بسنده کند.
بنابراین با این همه تنوع از نظر برگ، ریشه، ساقه، خاک و مانند آن، هرگز باغبانی حکیم و خردمند را نمیتوان یافت که به نظام عدالت تساوی و برابر رو آورد و بخواهد با نظام قطرهای همه درختان ریز و درشت و خاک مرغوب و نامرغوب را تغذیه کامل و مناسب کند و از نتیجه مطلوب نیز بهرهمند شود.
بنابراین، مفهوم عدالت در هدفمندی یارانهها و توزیع ثروت ملی، به معنای برخورداری افراد جامعه از موقعیت و وضعیت مناسب و بهرهمندی متناسب هر یک از آنها با آن وضعیت است تا شرایط رشد و بالندگی برای همگان در جامعه فراهم آید و کسی از امکانات زمین و طبیعت دنیا بیبهره نماند.
هدفمندی یارانهها، بهره مندی طبقات پایین جامعه از ثروت
از اصول اقتصادی اسلام که سلامت اقتصاد و جامعه را تضمین میکند، اصل گردش سالم اقتصاد با اجرای هدفمندی یارانهها و کمکهای نقدی و غیرنقدی دولت از منابع ملی و ثروت عمومی است.
خداوند در آیه ۷ سوره حشر، با اختصاص دهی بخشی از منابع و ثروت به عنوان «فی» و «انفال»، بر آن است تا دولت و نظام اسلامی بتواند شرایط زیستی عادلانه ای برای همه افراد امت و شهروندان فراهم آورد. از آن جایی که صاحبان ثروت از امکانات و قدرت بیشتری برای بهره مندی از ثروت برخوردارند، اگر ثروت و منابع عمومی جامعه مدیریت نشود، ثروت همواره در میان طبقه ممتاز و برتر جامعه یعنی ثروتمندان دست به دست میشود و گردش ناسالم و محدودی از ثروت تحقق مییابد. برای این که جریان گردش ثروت به گونهای باشد که همه افراد جامعه بهرهمند شوند، لازم است تا دولت با بهره گیری از همه امکانات، به توزیع عادلانه ثروت ملی و عمومی بپردازد.
اما مفهوم توزیع عادلانه ثروت ملی و عمومی به این معنا نیست که همه اقشار و طبقات اجتماعی بطور یکسان و برابر از ثروت ملی بهره مند شوند، بلکه جامعه هدف در طرح هدفمندی یارانهها چنان که از همین آیه ۷ سوره حشر و آیات دیگر فهمیده میشود، اقشار ضعیف و آسیب پذیر جامعه از جمله مساکین، در راه ماندگان، ناتوانان و بینوایان است. در این آیه برخی از اقشار به عنوان جامعه هدف از اجرای طرح هدفمندی ثروت ملی، مطرح شدهاند که از جمله آنها خدا، رسول و ذی القربی هستند. اما هنگامی که به آموزههای دیگر قرآنی مراجعه میشود، به خوبی معلوم میشود که مراد از این نام ها، شخص نیست بلکه شخصیت حقوقی است. به این معنا که بخشی از ثروت ملی و انفال در اختیار این سه شخصیت حقوقی قرار میگیرد تا در موارد خاص و پیش بینی شده هزینه شود. از جمله این که بخشی از اموال عمومی در اختیار دولت اسلامی گذاشته میشود تا در حوزه تبلیغ دین هزینه شود و بخشی نیز در اختیار رهبران دینی و اجتماعی و سیاسی قرار میگیرد تا بتوانند با بهره مندی از قدرت اقتصادی در کنار قدرت دینی و سیاسی و اجتماعی، اهداف عالی جامعه ایمانی را تحقق بخشند.
همان گونه که جمع کنندگان زکات به عنوان کارگزاران دولت بهرهای از زکات میبرند تا به این کار مهم اقدام کرده و با گردآوری مالیاتها، بودجه ملی و ثروت عمومی را تامین کنند، همچنین شخصیتهای حقوقی پیش گفته بخشی از ثروت ملی را در اختیار میگیرند تا در مسیر حکومت داری به کارگیرند. بنابراین مراد از ذوی القربی، همان امامان معصوم(ع) و در زمان غیبت، حاکم شرع و ولی فقیه است که به سبب منصب ولایت و امامت از حق ثروت عمومی و ملی برخوردار میباشند. از این رو اموالی که به عنوان منصب امام در اختیار هر امام معصومی قرار میگیرد، میان ورثه آنان تقسیم نمیشود و به امام بعدی واگذار میشود. همین مسئله در مورد مراجع و حکام شرع و ولی فقیه جاری است.
بنابراین، اموال عمومی به دو بخش عمده دسته بندی میشود، بخشی به اقشار هدف در طرح هدفمندی یارانهها و ثروت ملی داده میشود و بخشی در اختیار رهبران و دولت اسلامی باقی میماند تا هزینههای جاری کشور و دولت را از طریق آن بپردازند و به عمران و آبادانی بخشهای مختلف جامعه اقدام کنند.
با اجرای طرح هدفمندی یارانهها از ثروت ملی و دولت، تلاش بر آن است تا شرایط زیستی مناسب و عادلانهای برای دیگر طبقات اجتماعی ضعیف از نظر اقتصادی رقم بخورد. از این رو خداوند ضبط و ثبت ثروتهای عمومی در قالب «انفال» و «فی» و صرف آن را در طبقات آسیب پذیر جامعه به معنای گردش سالم اقتصاد در جامعه ایمانی معرفی میکند، زیرا در این صورت، ثروتمندان نمیتوانند با مصادره و تصاحب اموال عمومی، ثروتمندتر شوند و شکاف طبقاتی روز به روز افزونتر گردد.
البته منابع ملی و ثروت عمومی، تنها از طریق ثبت و ضبط منابعی چون انفال و فی و غنایم و مانند آن، فراهم نمیآید، بلکه از طرق دیگری چون گرفتن مالیات و زکات و خمس نیز فراهم میگردد. به این معنا که دولت موظف است برای مدیریت اقتصاد و گردش سالم آن در جامعه، بخشی از ثروت و دارایی ثروتمندان را به شکل مالیات بگیرد و در اختیار فقیران جامعه قرار دهد. چنان که برخی از فقیهان گفتهاند، زکات و خمس اختصاص به موارد گفته شده در آیات ندارد، بلکه زکات و خمس به همه درآمدهای شخص تعلق میگیرد. مالیات هم جای خود دارد که دولت در قبال خدماتی که ارائه میدهد میتواند مبالغی را به عنوان مالیات از افراد جامعه دریافت کند.
هم چنین خداوند بر ثروتمندان واجب و لازم دانسته است که بخشی از در آمد خویش را به طور مستقیم صرف نیازمندان و سائلان نمایند و با توجه به آیه۱۹ سوره ذاریات و آیات دیگر بر میآید که در درآمد هر شخصی، حقی برای این دو دسته وجود دارد.
به سخن دیگر، آموزههای اقتصادی و احکام و دستورهای آن، به هدف مدیریت ثروت و جریان اقتصاد سالم آن است تا هرگز گروهی به عنوان مرفهان بی درد واشرافیت دولتی و غیردولتی شکل نگیرد و ثروت و منابع زمین در اختیار همگان قرار گیرد.
هدفمندی یارانهها و ریاضت اقتصادی
برخی بر این باورند که هدفمندی یارانهها به معنای ریاضت اقتصادی است. ریاضت اقتصادی که در برابر انفتاح و انبساط اقتصادی به کار میرود، به معنای محدودسازی بهرهمندی اقشار مختلف جامعه از ثروت و منابع مالی و انقباض آن است. هر چند که امکان دارد از طریق هدفمندی یارانهها ریاضت اقتصادی نیز به نوعی و برای مدتی تحقق یابد، ولی هدفمندی یارانهها و ثروت عمومی، در اصل به قصد بهرهمندی بهتر و بیشتر طبقات پایین دست از ثروت ملی و عمومی است تا بدین ترتیب عدالت برقرار گردد.
البته ناگفته نماند که در طرح هدفمندی این مهم مورد توجه قرار گرفته است تا همان گونه که از گردش ثروت در دست ثروتمندان جلوگیری میشود، از هدر رفتن سرمایهها و ثروت ملی نیز جلوگیری به عمل آید؛ زیرا با اجرای این طرح، نوعی الگوسازی مصرف نیز صورت میگیرد که به نوعی ریاضت اختیاری میانجامد. به نظر میرسد که اگر انفال و ثروت عمومی، به درستی مدیریت نشود، نه تنها مورد سوءاستفاده ثروتمندان مرتبط با قدرت قرار میگیرد، بلکه در مسیر درست مصرف نمیشود و مصداقی از تبذیر، اسراف و ناسپاسی خواهد بود.
مردم، مجریان اصلی طرح هدفمندی یارانهها
هدفمندی یارانهها به معنای مدیریت اقتصاد و ثروت از تولید تا مصرف است. از این رو، همه بخشهای زندگی انسان تحت تاثیر این طرح قرار میگیرد. همان گونه که منابع به درستی شناسایی میشود و ثروت ملی از طریق ضبط و ثبت انفال و گردآوری زکات و خمس و دیگر مالیاتها، افزایش مییابد، هم چنین با توزیع درست، جریان سالم اقتصاد گردش مییابد و رشد و نمو اقتصادی و شکوفایی آن را سبب میشود و با مصرف درست، از هدر رفتن ثروت جلوگیری به عمل میآید.
بخشی از مسئولیت هدفمندی یارانهها برعهده دولت و رهبران جامعه است، ولی بخش عمده و اصلی آن بر عهده ملت و جامعه میباشد؛ زیرا بیش ترین مشکل در حوزه اقتصادی در مصرف گرایی و مصرف نادرست پدید میآید که ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با الگوی مصرف جامعه دارد.
از این رو بخش عمده آموزههای اقتصادی اسلام ناظر به چگونگی مصرف و ارایه الگوی صحیح و درست مصرف است. خداوند در آیات بسیاری همواره بر مفهوم شکر نعمت و اجتناب از کفران آن تاکید میکند. شکر و سپاس از نعمت در مفهوم قرآنی فراتر از شکر نعمت به زبان است؛ زیرا مراد اصلی از سپاس در برابر کفران و ناسپاسی، عدم بهرهگیری درست و مناسب از نعمت است.
از دیگر مفاهیم کلیدی در الگوسازی صحیح مصرف در آموزههای قرآنی میتوان به اسراف اشاره کرد که به معنای خروج از اعتدال در مصرف و زیاده روی در آن است. خداوند در آیاتی از جمله آیه ۳۱ سوره اعراف بر لزوم بهرهمندی درست از ثروت و مصرف درست و بهینه به دور از هرگونه اسراف و زیاده روی تاکید میکند. مراد از حرمت اکل و شرب اسرافی، هرگونه تصرفاتی است که مصداق اسراف باشد؛ زیرا در آیه به مصداق آشکار و روشن آن توجه داده شده که خوردن و آشامیدن است؛ ولی در حقیقت مراد هرگونه تصرفات اسراف گرایانه است؛ چنان که مراد از حرمت خوردن مال یتیم نیز، حرمت هرگونه تصرف در مال یتیم به قصد آسیب رسانی به اموال اوست. از نظر قرآن اسراف و زیادهروی در هر کاری حتی در امور اعتقادی جایز و روانیست. در امور اقتصادی اسراف از تولید تا مصرف حرام و ممنوع شده است.(انعام، آیه ۱۴۱ و نساء، آیه ۶ و آیات دیگر) از آیه ۳۱ سوره اعراف بر میآید که حتی اسراف در زینتها و بهرهگیری خارج از اعتدال جایز نیست؛ زیرا در آیه هرگونه اسرافی روا دانسته نشده است. (المیزان و مجمع البیان، ذیل آیه)
از دیگر مفاهیم کلیدی دراین حوزه میتوان به تبذیر اشاره کرد که به معنای ریخت و پاش و عدم استفاده از نعمت و ثروت است. این مفهوم را بارها در ضرب المثل: نه خود خورد نه کس دهد، گنده کند به سگ دهد، شنیدهاید. خداوند درآیه ۲۶ و ۲۶ سوره اسراء هر گونه تبذیر و ریخت و پاش را گناه و حرام دانسته و این عمل را نشانهای از همراهی و همفکری شخص با شیطان برشمرده و مبذران را به عنوان برادران شیطانی معرفی کرده است. انسان با تبذیر و عدم استفاده از نعمت، نه تنها کفران و ناسپاسی میکند بلکه زمینه ساز کفر میشود.
اعتدال و قناعت، راهکار کلیدی مصرف
اسلام بر دو مفهوم کلیدی اعتدال در مصرف و قناعت تاکید میکند. این دو شیوه مهمترین الگوهای صحیح مصرف است که در آیات و روایات بسیاری بر آن تاکید شده است. خداوند درآیه ۲۹سوره اسراء بر لزوم رعایت اعتدال در مصرف اموال و امکانات در زندگی شخصی تاکید میکند و مالکیت خصوصی را مجوزی برای زیاده روی و خروج از دایره اعتدال نمیداند، زیرا برخی از مردم بر این باورند که اگر مال من است هر گونه که دلم خواست عمل میکنم. چنین نگاهی از سوی قرآن مردود دانسته شده است و انسان به صرف مالکیت نمیتواند هرگونه تصرفی در مال خویش داشته باشد. از این رو میتوان گفت که زیاده روی و خروج از دایره اعتدال خط قرمز آزادی مالکیت و جواز تصرف است.
خداوند همچنین بر لزوم رعایت میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط دربهره جویی از مواهب و طیبات زمین تاکید میکند (سوره مائده، آیه ۸۷) علامه طباطبایی در ذیل آیه بر این باور است که احتمال دارد جمله «لاتعتدوا» توضیحی درباره «لاتحرموا طیبات ما احل الله» باشد؛ یعنی از حلالها استفاده کنید؛ ولی نه به گونهای که از حد بگذرانید.(المیزان، ذیل آیه) بنابراین، هرگونه افراط و تقریط و خروج از اعتدال در بهره مندی و مصرف براساس این آیه نیز مجاز نیست و به عنوان خط قرمز در آزادی اقتصادی معرفی میشود. البته از آیات دیگری که در باره حرمت و ممنوعیت اسراف و تبذیر وارد شده نیز میتوان لزوم اعتدال در مصرف را به دست آورد.
معنی درست قناعت
قناعت به معنای کم مصرف کردن نیست، بلکه به معنای درست مصرف کردن و به اندازه نیاز است، مثلاً وقتی در اتاقی میتوان با یک لامپ کم مصرف روشنایی را تامین کرد، استفاده چلچراغ نه تنها مصرف درست نیست، بلکه فراتر از اسراف نوعی تبذیر و از میان بردن سرمایه مهم انرژی است که همه بخشهای اقتصادی بدان وابسته است. هدفمندی یارانه به شخص کمک میکند تا به اندازه و به جا مصرف کند و از هرگونه اتلاف ثروت و سرمایه و هدر دادن و اسراف آن خودداری کند.
قناعت واقعی آن است که شخص آن چه از ثروت و نعمت در اختیار دارد، به درستی از آن بهره گیرد و دست نیاز به سوی کسی دراز نکند که او را زیربار خرج اضافی ببرد از حضرت سلمان فارسی نقل شده است که روزی ابوذر را مهمان خود کرد. ابوذر گفت: ای کاش همراه این غذا، نمکی بود. از آن جایی که سلمان، نمکی درخانه نداشت، آفتابه خود را به گرو گذاشت و نمکی خرید. وقتی غذا تمام شد، ابوذر گفت: خدا را شکر که ما را از اهل قناعت قرار داد و به آن چه داشتیم خرسند و راضی کرد. سلمان گفت:این قناعت نبود که آفتابه من درگرو نمکی باشد. قناعت درحوزه عمل به اصلاح الگوی مصرف به معنای آن است که شخص به آن چه دارد بسنده کند و دولت نیز از ثروت ملی برای کارهای بزرگ و مفیدی بهره گیرد که میتواند برای جامعه انجام دهد و آن را به رفاه اقتصادی و شکوفایی تمدنی برساند بی آن که برای انجام کارهای زیربنایی و زیرساخت تمدنی جامعه، دست استقراض به سوی دیگر کشورها دراز کند؛ بلکه با مدیریت منابع ملی، کشور را بسازد و آبادان گرداند.
پس از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که یکی از برنامه طرح ملی هدفمندی یارانهها این است که فرهنگ پسندیده قناعت و صرفه جویی را در میان مردم و جامعه ترویج میدهد و آنان را به سمت خود کنترلی در مصرف سوق میدهد مضاف بر اینکه کمک خواهد کرد تا فرهنگ غلط و ضد دینی اسراف و ریخت و پاش در همه بخشهای مصرفی کم کم برچیده شود. همین امر موجب میشود تا از هدر رفتن ثروت ملی جلوگیری شود و افزون بر گردش صحیح ثروت درهمه طبقات و اقشار اجتماعی و بهره مندی همگان ازثروت زمین منابع ملی درهنگام مصرف مدیریت شود. دراین شیوه به شخص مالی داده میشود تا خود مدیریت کند و درمصارفی که برای شخص اهمیت دارد به کار برد. بنابراین، هرکسی با توجه به اهم و مهم کردن امور میتواند مصرف درست را بیابد و آن را هزینه کند.
در این راستا مسئولان حکومتی و دولتی موظفند افزون بر ارائه الگوی مصرف به شهروندان و الگوسازی دراین زمینه، بر چگونگی مصرف شهروندان نیز نظارت داشته باشند و اجازه ندهند تا شهروندان الگوی نادرست مصرف را درپیش گیرند و آن را به یک فرهنگ تبدیل کنند. درحقیقت امر به معروف و نهی از منکر دامنه وسیع و گستردهای دارد که شامل نظارت بر مصرف و الگوهای مصرف نیز میشود.
بنابراین لازم است تا با فرهنگ سازی در این حوزهها جامعه را به سوی اصلاح الگوی مصرف از طریق مدیریت یارانهها هدایت کرد.
منابع : روزنامه کیهان، شماره ۱۹۸۱۱ به تاریخ ۱۸/۹/۸۹، صفحه ۶
خیلی مردی…
التماس دعا
آخر آیا؟
بازم به آقا جمال
از این مردها کم نیستند…
کاش نامردها بیاموزند!
آقا جمال و آقا جمال ها خیلی مردین…………
هر چند تعدادتون انگشت شماره
سلام
میلاد امام موسی کاظم علیه السلام مبارک.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
التماس دعا
یا علی
نگرانی ! (گفت و شنود)
گفت: منتجب نیا، قائم مقام کروبی در حزب اعتماد ملی گفته است؛ اصلاحات جریانی است که با خط نورانی امام پیوند خورده است!
گفتم: یعنی، اهانت به امام حسین(ع)، نفی وجود مبارک امام زمان(عج)، پاره کردن عکس امام، شعار به نفع اسرائیل، حمایت از آدم کشی های آمریکا، آتش زدن مسجد، همکاری با آمریکا و انگلیس و اسرائیل و… صدها جنایت دیگر را بخشی از خط امام(ره) می داند؟!
گفت: این جنایت ها را که نمی تواند انکار کند ولی در ضمن گفته است اگر اصلاح طلبان حذف شوند کشور یک صدایی می شود!
گفتم: کسی با حضور صداها و سلیقه های سیاسی متفاوت حرفی ندارد، ولی صدای اسرائیل و آمریکا و انگلیس همان بهتر که حذف شود.
گفت: چه عرض کنم؟! برخی از همین مدعیان اصلاحات می گویند، مردم حضور ما را تضمین کرده اند و از حذف ما نگران هستند!
گفتم: یارو که اموال شریکش را بالا کشیده بود به وی گفت؛ آخه چرا ناراحتی! خیالت راحت باشه، من وصیت کرده ام اگر بلایی به سرم آمد، تمام اموالی را که از تو تصاحب کرده ام به تو بازگردانند. و شریکش گفت؛ نگرانی من این است که مبادا بلایی سرت نیاید!
نگرانی ! (گفت و شنود)
گفت: منتجب نیا، قائم مقام کروبی در حزب اعتماد ملی گفته است؛ اصلاحات جریانی است که با خط نورانی امام پیوند خورده است!
گفتم: یعنی، اهانت به امام حسین(ع)، نفی وجود مبارک امام زمان(عج)، پاره کردن عکس امام، شعار به نفع اسرائیل، حمایت از آدم کشی های آمریکا، آتش زدن مسجد، همکاری با آمریکا و انگلیس و اسرائیل و… صدها جنایت دیگر را بخشی از خط امام(ره) می داند؟!
گفت: این جنایت ها را که نمی تواند انکار کند ولی در ضمن گفته است اگر اصلاح طلبان حذف شوند کشور یک صدایی می شود!
گفتم: کسی با حضور صداها و سلیقه های سیاسی متفاوت حرفی ندارد، ولی صدای اسرائیل و آمریکا و انگلیس همان بهتر که حذف شود.
گفت: چه عرض کنم؟! برخی از همین مدعیان اصلاحات می گویند، مردم حضور ما را تضمین کرده اند و از حذف ما نگران هستند!
گفتم: یارو که اموال شریکش را بالا کشیده بود به وی گفت؛ آخه چرا ناراحتی! خیالت راحت باشه، من وصیت کرده ام اگر بلایی به سرم آمد، تمام اموالی را که از تو تصاحب کرده ام به تو بازگردانند. و شریکش گفت؛ نگرانی من این است که مبادا بلایی سرت نیاید!
کم هم نیست دور وبرمان از این “آقا جمال “ها .من کسانی را می شناسم که از نظر اقتصادی سطح متوسط هستند ولی شماره حساب نداده اند.
اینگونه افراد زیادند منتها ما بیشتر جذب منفی میکنیم و حرفهای منفی را می شنویم. اگر حسن ظنمان را تقویت کنیم زیباییهای بیشتری را دور و برمان میبینیم مثل”حاج حسین”
افراد آنلاین: ۴٠
ماشاالله حزب الله
کیهان و خوانندگان
۰۶۲۷—۰۹۱۲
¤ از وقتی که طرح هدفمند کردن یارانه ها به اجراء گذاشته شده تعداد اتومبیل های با پلاک دولتی که رانندگان آنها اقدام به سوار کردن خانواده و استفاده خصوصی می کنند زیاد به چشم می خورند. این افراد خلافکار توجه داشته باشند که با این کار در حقیقت دست در جیب مردم کرده اند و مدیون ۷۰ میلیون ایرانی هستند.
میخواستم بگم چرا نگفتید:دیگه دیگه ،
که دیدم قبل من ،یکی گفته بود!
ماشاالله حزب الله
نمی دونم من توی جهنم زندگی می کنم یا نامردای اطراف من زیاد هستند آخه من توی عمرم به تعداد انگشتان یک دست هم از این آقا جمال ها ندیدم واسه همین هم گاهی اوقات باورشون برام خیلی سخته
هی هی …
خدا حفظ کنه این آقاجمال های مرد رو برای این ملت.
جمالتو عشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقه!!!!!
این دولت، دولت خودمان است. همین ما پابرهنه های شهرستانی باید هوای دولت را داشته باشیم. عجب جمله ای
سلام داداش حسین
انقدر که راننده تاکسی ها موج منفی میدن و از هر فرصتی برای افزایش نرخ کرایه شون استفاده می کنن این آقا جمال حسابی من یکیو شوکه کرد.
دست مریزاد
انشاءالله خداوند به مالش برکت بده
راستی
پیروزی تیم ملی ایران در مقابل عراق مبارک
دیشب چه حالی داد
سلام
خدا زیاد کند امثال آقا جمال را
هیییییییییییییییی روزگار هیییییییییییییییی
این هم سهم ما:
http://sayehgraph.blogfa.com/post-123.aspx
سلام،بازم به ما شمالی ها ………………………،دیگه چیکار باید بکنیم که نکردیم.
دفاع هشت ساله(اسم در کردن اصفهان و تهران)،قطع درختان(بودجه دادن به بیابانی ها)،دادن آب مفت به مخصوصا تهرانی ها(البته نوش جانتان)،خراب کردن طبیعتمون بخاطر حال مسافرا(نمک خوردن و نمکدون شکستن)،آدمایی مثل جمال که از خودشون میگذرن و به ملت،ملت و ملت حال میدن، و ……………………………………………………………………………………………. .
(ما شمالی ها و مخصوصا،مخصوصا و مخصوصا مازندرانی ها،انقدر درد داریم،منظورم همون دردی هست که از هر طرف بنویسی درد هست،که دیگه نمیدونیم باید چی بگیم ….)
آقا جمال! خیلی مـــــــــــــــــــــردی…
سلام … من هم همینجا از آژانسی ( آقای افتخاری) که کرایه ها رو مثل قبل میگیره و هدفش کمک به دولته تشکر میکنم. راستی دلمون برای سمفونی مورچه ها تنگ شده…
سخنی با سید احمد:
اخوی چرا نظرات من دیگه منتشر نمیشه؟!! 🙁
سلام
خودت خیلی مردی
عزت زیاد
سلام قلبم داره تاپ تاپ میکنه
یعنی می پسندید؟!
گلی به گوشه جمال آقا جمال.
جمال جمیلش رو عشقه.
جمیل جمال رو عشقه
من هم با همچین موردی برخورد داشتم.
آآآآآآآااه ه!
نا امیدی بد دردی است!
پابرهنه ها همه شون مَردن … تو هم خیلی مردی .
هر چه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی
یا علی
عجب مردی بوده این اقاجمال ولی انصافاامثال این مردهاکم اندکم..
راستی اقاسیدچرانظرات یکی درمیان ثبت میشونداشکالی به وجودامده ایا؟راستی سلام داداش سلا ماقاسیدوخسته نباشید…
آخیییییییییییییییی الهییییییی
قربون بعضی از هموطنام مثل آقا جمال
قطعه قطعه مهره
کاش از طرف همه قطعه ب آقا جمال می گفتین خیییییییییییییییلی مردی
ایشالا چرخ تاکسی آقا جمال براش بچرخه (:
درود بر این راننده بزرگوار
راننده باید مثل جمال بشه نه جمل سوار