دیشب خواهرزاده ۱۰ ساله ام “فاطمه” زنگ زد که: دایی! معلم انشا گفته انشا بنویسیم که اگر ما به جای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودیم، چه می کردیم؟! گفتم: این موضوع انشا خارج از حوصله معصومیت توست. حکما خانم معلم تو سوژه کم آورده بود. راستی که به یک دختربچه ۱۰ ساله چنین موضوع زمختی را باید به عنوان موضوع انشا پیشنهاد داد؟! و اصلا چرا برای انشا حضرات معلم انشا هنوز هم موضوع پیشنهاد می دهند؟! آیا به قوه خیال و ذهن باز و مغز فعال و قلب عاشق بچه ها احترام بگذاریم و “موضوع آزاد” برای انشایی که قرار است بنویسند، پیشنهاد دهیم، بهتر و حرفه ای تر نیست؟! دختربچه پاک و لطیف ۱۰ ساله را چه به اینکه اگر جای وزیر فرهنگ بود، چه می کرد؟! هم الان خود وزیر و وزرای قبلی فرهنگ، دقیقا می دانند و می دانستند چه باید انجام دهند، که تو برمی داری از ۱۰ ساله دختربچه ها چنین موضوعی برای انشای شان مطرح می کنی؟!… خلاصه، به فاطمه گفتم: به معلم انشایت راستش را بگو و بگو که این انشا را دایی ام برایم نوشت و باز هم اگر چنین موضوعاتی برای انشا پیشنهاد بدهی، باز هم به دایی ام خواهم گفت، که او به جای من بنویسد. گفتم: به معلم انشایت با رعایت احترام و ادب بگو؛ قبل از موضوع دادن برای انشا، اول یک نگاهی به چشمان لطیف و پاک شاگردانت بیانداز و بعد موضوع بده که اگر جای مورینیو بودید، ارنج رئال مادرید را بر اساس چه سیستمی طراحی می کردید؟!… و اما آنچه در زیر می خوانید، من نوشتم و نه فاطمه. شان فاطمه و امثال فاطمه، معصوم تر و خدایی تر از این اراجیفی است که در زیر می آید:
اگر من جای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم، به جای اعتلای فرهنگ به جای بالندگی روح فرهنگ به جای حرف های دهان پرکن به جای حرف مفت به جای وعده سر خرمن، همین چند کار کوچک و مصداقی و مشخص را انجام می دادم؛
۱- ساختمان “آژانس شیشه ای” در خیابان خردمند را از صاحبش می خریدم و کلید آن را می دادم به ابراهیم حاتمی کیا. به ابراهیم پیشنهاد می دادم همان دکور آژانس شیشه ای را دوباره طراحی کند و برای عموم بازدید بگذارد. به ابراهیم عزیز پیشنهاد می دادم جایی روی دیوار روی یک قاب نوشته، توضیح دهد که چرا و چگونه پایان فیلم، سکانس آخر آژانس شیشه ای عوض شد. آیا “آقا” نه فقط در عالم واقع، که در فیلم و داستان هم به فکر امثال حاج کاظم و عباس و اصغر نقی زاده نیست؟!
۲- یکی از خیابان های شهر را با رایزنی با دیگر نهادها می گذاشتم به نام “کشتی پهلو گرفته” و در لوحی سنگی کنار همین خیابان از “سید مهدی شجاعی” تقدیر می کردم. همین کار را با کارگردان توانای سینمای کشور “مجید مجیدی” و فیلم “بچه های آسمان” انجام می دادم. هرگز اجازه نمی دادم ناراحتی بر حق هنرمندان متعهد از برخی مقامات، با لطائف الحیل به ناراحتی ایشان از عمود خیمه نظام ترجمه شود. حداقل گاهی به درددل این عزیزان گوش می دادم و صبحانه ای با ایشان می خوردم.
۳- دست هنرمند جوان، رضا امیرخانی عزیز را با احترام به سلیقه خودش در دست یکی از کارگردانان خبره کشور می گذاشتم و مجالی را فراهم می آوردم تا بر اساس رمان زیبای “من او” فیلمی خوب و تاریخی و نوستالوژیک ساخته شود.
۴- اگر مسئولین تحت امر من می خواستند وبلاگ کسی، خسی را به عنوان “پیوند” سایت های فیلتر شده استفاده کنند، اول از صاحب آن وبلاگ اجازه می گرفتم و مثلا اگر دیدم جایی میان افسران جنگ نرم با قوه محترم قضاییه نزاعی پیش آمده، قبل از ورود یک جریان انحرافی به ماجرا و سوء استفاده این جریان از رئیس جمهور محبوب و مردمی، خودم با مسئولین قوه قضاییه به رایزنی و صدالبته حمایت از نویسندگان فضای سایبر می پرداختم. به شخص ریاست محترم قوه قضاییه، در گوشی می گفتم: این وبلاگ هایی که شما فیلتر کردید، اغلب در ردیف پیوندهای وزارت ارشاد هستند؛ کاری نکنیم که دنیا به ریش جمهوری اسلامی بخندد، به صواب و ثواب نزدیک تر است. این وبلاگ ها آنقدر خوبند که ارشاد، “پیوند”شان کرده، یا آنقدر بدند، که قوه قضاییه، “فیلتر”شان کرده؟! نیز به جای مسئولین قوه قضاییه، خودم بزرگواری می کردم و از خانواده شهدا و عموم ملت شهید پرور عذرخواهی می کردم به خاطر اینکه ۳۰ سال بعد از انقلاب، هنوز مسئولینی در ردیف منصوبین پیدا می شوند که معنای جمله “قانون اساسی من وصیت نامه شهداست” را نمی فهمند و عرضه عذرخواهی هم ندارند. من در اینجا جورکش بعضی ها می شدم.
۵- دمی به زندان اوین می رفتم و پای سخنان نوری زاد می نشستم. بررسی می کردم ببینم چه شد که آن عشق به چنین نفرتی منجر شد؟! تمام زور خود را می زدم تا نوری زاد را برگردانم؛ شد شد، نشد نشد اما تمام زور خود را می زدم. حریص بودم در حفظ نیروها. یک نفر هم برایم یک نفر بود.
۶- از مدیران جوان و البته توانای عرصه فرهنگ استفاده بهینه می کردم. اصلا عمده بار را می گذاشتم روی دوش این جوانان. مثلا به “احسان محمدحسنی” می گفتم: این پول، این هم امکانات، تا آخر امسال ببینیم چند کار در ژانرهای مختلف و با بهره از ذوق و شوق هنرمندان قدیمی تر و ایضا جوانان، تولید می کنی؟! من از تو ۱۰ تا اثر فاخر در ردیف “شب آفتابی” می خواهم.
***
من البته اگر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم، مشایی ظرف ۳ سوت عوضم می کرد. اصلا به خاطر همین کوته فکری هایی که ۶ نمونه اش را به عنوان مشتی از خروار آوردم، مجنونی چون من همین وبلاگم را به روز کنم، عاقلانه تر به نظر می رسد. آخر عقل ناقص من به بلندای “اعتلای فرهنگ” نمی رسد… اصلا داشتیم خیر سرمان کار خودمان را می کردیم ها؛ خدا بگویم چه کارت نکند فاطمه؟!
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
یا علی مددی…
با خامنه ای کسی نگردد گمراه
او در شب فتنه می درخشد چون ماه
در هر نفسی برای او می خوانم
لا حول و لا قوه الا بالله
یا علی مددی…
همه اش خوب بود. ولی من در کل نوری زاد رو نمیتونم هضم کنم. نه الان و نه دوره ی سربازی اش برای نظام
سلام داداش جان
قشنگ بود مخصوصا این قسمت اسفندیارش
سلام داداش حسین
فکر کنم خانم معلم دفتر انشاء فاطمه رو ازش بگیره و ببره خونه بشینه خوب بخونه
بعدشم دیگه از این موضوع های انشاء به دخترهای ۱۰ ساله نده
کلاً بی خیال میشه
قول میدم
سلام حسین جان
من هم اگر وزیر فرهنگ بودم مردانگی می کردم و بنا به وصیت یکی از شهدا_(شهید محمد رضا ذکریا) که گفته بود:”اگر مسئولیت قبول می کنید به خاطر خدا در مسئولیت تان کوشا باشید و اگر نمی توانید کنار بروید.”_کنار می رفتم و کار را به دست افسران جنگ نرم یا جوانان خوش ذوقی همچو شما و همان عزیزانی که نامش را بردید ، می دادم.
سلام.
واقعا هم ای کاش “حسین قدیانی”وزیر فرهنگ و ارشاد بود……………
سلام
داداشی یدونه ای
سلام و عرض ادب
هنرمندی شما به این است که کوتاه نوشته هایتان زیبایی خودش را دارد و مفصل نوشته هایتان نیز زیبایی خاص خودش را دارد .
همه اش زیبا و بجا بود. ماشالله
البته در خصوص مورد ۶ باید عرض کنم قبل از هر اقدامی، احسان محمد حسنی، یقه ی مبارک وزیر را می گرفت که بودجه و امکانات نخواستیم لطفا پیگیری بفرما ببینیم این اثر فاخر تندیس نه دی در جلو درب دانشگاه کجا رفت؟؟؟!
سلام
جدا که اگر این اتفاقات می افتاد چه عالی بود/ چون جدای از خوبی این تغییرات نشان از یک تغییر مهم دیگر می داد و آن هم تغییر ذهنیت کسانی که اداره امور را به دست دارند
باسلام
چرا خشن برخورد کنیم ؟سه راه به نظر جناب شوری میرسد که در ادامه به استحضار می رسد:
۱٫به نظرم شاید بتوانیم کمی با خانم معلم لطیف تر برخورد کنیم وحمل بر این کنیم که می خواسته بااین موضوع ذهن بچه ها ودیدشان رااز همین حالا نسبت به اطراف عمق ببخشد ووسیع کند!
۲٫اصلا می توانیم حمل کنیم بر این که ان شاالله گربه بوده!
۳٫مورد ۲ را گفتم که اگر بهم گیر دادید بگویم کلا بی خیال شوید چون شوخی بوده!!!
اگه بخواهد این انشا را فاطمه خانم بخواند میتونه از رو بخواند؟ و…قیافه معلم بعد از خواندن آن دیدنی است!
این آخرش رو خوب اومدی:
“من البته اگر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم، مشایی ظرف ۳ سوت عوضم می کرد”
خیلی جالب بود
یا علی
یه رونوشت از این انشای فاطمه! رو یکی برسونه به آقای وزیر. که بخونند وبعضی چیزا! دستشون بیاد.
کاش خانم معلمشون این کار رو بکنند اگه واقعا از سر دغدغه این موضوع انشا رو مطرح کردند!
یاد دوران کودکی خودم افتادم
واینکه…هیچوقت نتونستم خودم انشامو بنویسم…
یه حسرت شد واسم….نوشتن….
حتی یک جمله هم درمورد موضوع انشا به ذهنم نمی رسید…
سخت ترین لحظاتمو موقع امتحان انشا میگذروندم
…………………
سلام
خدا قوت
هرچند شما از دست خانم معلم فاطمه جان ظاهرا اعصاب ندارید، . ولی من اگر جای ایشان بودم همیشه از این موضوعات می گفتم که دایی بزرگوار فاطمه خانم لطف کنند و انشا را بنویسند.
خیلی ممنونم از شما بزرگوار.
مورد ۶ که آرزوی ما هست و همچنان امیدوارانه منتظر محقق شدنش هستیم.
تمامی موارد که فرمودید بی نظیر و عالی بودند و …و مورد ۴ همچنان روی قلبمان سنگینی می کند.
حتما ادامه اش را هم بنویسید که معلم فاطمه وقتی انشا را خوانده چه گفته است ؟فکر کنم بنده ی خدا تا چند دقیقه ذهنش هنگ کرده باشد.
سلام خدمت فرمانده قدیانی و مبصر قطعه ای از بهشت
چه کارهایی می خواستید بکنید فکر کنم معلمشون بخونه قدر وزیر فعلی رو بیشتر بدونه
فکر کردید اینجا کجاست؟ مدینه فاضله: رهبرش حضرت ماه رییس جمهورش سید حسن نصرالله
نخیر اینجا ایرانه حتما دیدید که تعدادی از کوچه ها و خیابونها که مزین به اسم شهداست کلمه خوش رنگ و قرمز شهیدش بی رنگ شده کلمه شهید رو نمی تونن ببینن، “کشتی پهلو گرفته “دل خوش سیری چند
فکر نکنم به مشایی احتیاجی باشه قبل از اون به خاطر کارهای عجیب غریبتون عزل می شدید
کلا کار جدید انجام دادن سخته از اون سخت تر پذیرفته شدنه کار جدید توسط افرادی با قالب ذهنی ثابته
********
داستان سیستان
من او
ارمیا
نشت نشاء
لوحه ها چقدر لوحه ها قشنگه تو قسمت امکنه ش دو تاش خیلی به دل میشینه یکی دیدارشون با جورج جرداق یکی هم دیدارشون با سید حسن نصرالله
هر چی میگم کم بنویسم نمی شه،به هر حال ببخشید طولانی شد
این قلم قالب جدید چقدر خوبه خدایا شکرت
تا زنده ایم رزمنده ایم
یا علی
قطعه قطعه مهره
از اول تا آخرش گریه کردم
من ۳۰۰ تا از این فاطمه ها دارم
واقعا واقعا معلم ها قدر لطافت و مهربونی و قشنگی بچه ها رو نمی دونن .
خیلی برای بچه ها زحمت می کشن . خیلی زیاد . ولی سیستم انقدر فشله، شپره و بی مغزه ک خراب می شه . همه زحمات بر باد می ره
باورتون نمی شه تو بحث کلاسیه من چقدر بچه ها عالی فکر می کنن . من چقدر ازشون یاد می گیرم قلب پاکشون شعور و شور بی نظیری براشون میاره .
.
.
کاش فقط یک ماه وزارت ارشاد رو می دادن دست شما . چیییییییییییییی می شدااااا (: (:
ممنون ک هستین
عااااااااااااالی هستین(:
عالی بود؛ ولی کوتاه بود. چون این قصه سر درااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز دارد.
سلام بر حسین*
زیبا بود داداشی.
اینم یه طرح واسه قطعه ۲۶٫ خوشگل ترین کاریه که به دل خودم نشسته
http://parsaspace.com/files/7594868884/part26-2.jpg
یه پیام “بی زرگانی” برم؟
ساعت ۲۳:۵۸
تعداد افراد آنلاین: ۳۲ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین بی همتای بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری….
با قسمت نوری زاده موافق نیستم. زمان حیات شهید آوینی با او مشکل داشته است
با این فیلم چهل سرباز هم گند زد به ملیت و مقدسات ما
اگر هنوز از کارش پشیمون نیست خدا رسواترش کنه که روزی صدبار آرزوی مرگ کنه
گذشته از موضوع انشا و ناتمام بودن این بحث یاد انشا نوشتنای بچگی افتادم .چقدر دوست دارم انشا نوشتنو و چقدر دلم تنگ شده برای نوشتن انشا به سبک بچگی و با دید بچگی که سر تا پا صداقت بودو دیگر هیچ.
موفق باشید
سلام حسین آقا یه سوال دارم به خاطر علاقه ای که به این موضوع دارم لطفا جوابب بدیننن خواهشااااا
این موضوع تغییر سکانس آخر فیلم آژانس شیشه ای چی بوده میشه بگین ؟ لطفاااا
سلام
ای داد و بیداد…امان..امان از خیلی ها و خیلی چیزها……چی میشد اگه ۲و۳و۶ عملی میشد؟؟؟
خدا میدونه با این امکانات و پشتوانه فرهنگی و تاریخی و دینی ای که ما داریم میشه چه فیلم ها و کارتون هایی درست کرد…میشه یه کاری کرد…………………افسوس.
پنبه دانه (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: رادیو فردا وابسته به سازمان سیا، بی بی سی لندن و سایت وزارت خارجه اسرائیل به کیهان حمله کرده اند که چرا نوشته است آن عده از نمایندگان فراکسیون اقلیت که با خاتمی دیدار کرده اند باید رد صلاحیت شوند.
گفت: کیهان بر ضرورت رد صلاحیت این عده از نمایندگان مدعی اصلاحات تاکید کرده، جیغ مشترک سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس به هوا بلند شده.
گفتم: معلوم می شود که تیر کیهان دقیقاً به هدف خورده و جیغ مدیران اصلی فتنه ۸۸ را درآورده.
گفت: یعنی مدیران بیرونی فتنه بعد از آنهمه خیانت و وطن فروشی خاتمی و موسوی و کروبی، هنوز انتظار دارند که شورای نگهبان صلاحیت حامیان آنها را تائید کند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! پس چرا کیهان تاکید کرده بود که باید صلاحیت این عده از نمایندگان رد شود؟
گفت: اولا؛ برای این که شورای نگهبان وظیفه خود را فراموش نکند و ثانیاً؛ برای اینکه خواب آمریکا و انگلیس و اسرائیل آشفته شود.
گفتم: شخصی نیمه های شب یک پیامک دریافت کرد که نوشته بود؛ ببخشید! خیلی معذرت می خوام که این وقت شب بیدارت کردم! فقط می خواستم ببینم هنوز داری خواب پنبه دانه می بینی؟!
سلام سید احمد خدا قوت
من دو تا سوال دارم
یکی اینکه این قسمت نام نویسی ماجراش چیه؟ یعنی چه حکمت و علتی داره ؟
یکی هم اینکه تو کادر اول(شناسه) چی باید بنویسم ؟یعنی اسمم رو بنویسم مثلا بنویسم ستاره خرازی یا عددی رو برای رمز بنویسم؟
اگه راهنماییم کنید خیلی ممنون میشم
ستاره خرازی” بزرگوار؛
وقتی در سایت نام نویسی کنید و وارد پیشخوان سایت شوید اسامی سایر دوستان که در سایت هستند را میبینید.
در کادر اول (شناسه) اسمتان رابنویسید.
سلام جناب قدیانی عزیز
وبلاگت را تقریبا هر روز می خوانم هر چند از زمین تا آسمان اختلاف عقیده با هم داریم (البته سبز نیستم)ولی چون حس می کنم خلوص داری می خوانمش.نوشته خوبی بود
یا علی
سلام… دلمان برای سمفونی مورچه ها تنگ شده خیلی! میشه خواهش کنم یه تیکه کوچیک از سمفونی رو بذارید در وبلاگتون تا این حال و هوای سیاسی کمی عوض بشه؟ ممنون یاعلی
این معلم انشاها هم یه چیزیشون می شه ها این روزا…!!! جو گیر شده چیزی نیس.
ولی الان که فکر می کنم آقای قدیانی وزیر می شد خیلی خوب می شدا… نه؟
نظر من درباره نوری زاد:
http://miladps3.mihanblog.com/post/15
سلام من میخواهم براتون عکس بفرستم ولی بلد نیستم باید چه کار کنم؟
لطفا جواب بدهید عجله دارم!
یه نقاشی خوشگل اسکن کردم میخواهم سریع بفرستم!
منتظرم!
اگر من وزیر فرهنگ بودم…….
کن فیکون میشد آخه این قدر ایده توی سر دارم که نگو
با این اوضاع و احوال یکیشم اجرایی نمی کردم استیفا می دادم خلاص
سلام
ببخشید من هم می تونم وزیر بشم چه خوب همه به جای خاله بازی و گرگم به هوا و … وزیر بازی می کردیم ولی در کل خوب بود اما من هم این نوری زاد را نمی تونم هضضضضضضضضم کنم.
حق نگهدار
لطفا یکی به من کمک کند!
میخواهم عکس بفرستم ولی با کمال …بلد نیستم!
وبلاگ هم ندارم!
من میتونم یه جوری بفرستم؟؟
احسنت داداش حسین
باز هم چشم… چه کنیم فدایی ات هستیم دیگر داداش حاج حسین
و سلام بر سید احمد بزرگوار
سلام آقای مبصر !
لطفا به سوال من هم جواب بدهید!
چشمم به قطعه سفید شد ولی جوابی نرسید!
لطفا از عواقب انشاتون هم ما رو با خبر کنید. یعنی چی گفت معلمش؟؟بلایی هم سر فاطمه خانوم اومد؟؟؟؟؟ :-))
میگم بنویسید معلّم فاطمه خانم چی بهش گفت؟!
بچّه رو یه وقت اخراج نکنن؟!
به جون خودم دلم براش شور زد دیشب که متنو خوندم
سلام؛ فاطمه خواهرزاده ی ۱۲ ساله ام می گفت دبیر زبانشان گفته انشایی بنویسید با این موضوع: اگر من خدا بودم چه می کردم؟!
سلام
هنوز منتظرم که جواب منو بدید
هر روز چند بار میام تا ببینم جوابمو میدید یا نه؟
یا حق
شما دلیل این تغییر جهت نوری زاده رو چی می دونین؟ جواب این سوال خیلی برام مهمه. هر چی گشتم پیدا نکردم.
دوستان عزیز سلام.
شرمندتونم چند روز خیلی کارم زیاده.
یه سوالائی داشتن دوستان.
در اولین فرصت خدمت میرسم و توضیحات لازم را عرض میکنم.
دعا بفرمائید.
کاش یه خورده جواب خانم معلم فاطمه خانم را مهربان تر میدادید که اگر یه موقع جزء خوانندگان قطعه بودند فاطمه خانم افت نمره انشا پیدا نکنند.
پیشنهاداتتان عالی بود اگر روزی رییس جمهور شدم شما رامی گذارم وزیر فرهنگ (شوخی نکردم)
“من اوی”ی امیرخانی بسیار زیباست تاکنون دوبار خوانده امش .بیوتن و داستان سیستان را نیز دوبار خوانده ام. همه نوشته های ایشان را خوانده ام.دوستان اگر نخوانده اید واقعا…
دستتون درد نکنه، ثابت کردین دشمن شناسی و انتقادپذیریتون بیسته
ولی ما هستیم، هنوز هم که هنوز است هستیم
ما که نفهمیدیم ملاک تایید یا عدم تایید کلمات، جملات و نظرات در اینجا چیه!!!!
سلام حاج حسین
این قضیه ی تغییر سکانس آخر آژانس شیشه ای چیه؟(خواهشا جواب بده)
التماس دعا
منم امیر خانی خوندم من او و بیوتن خیلی عالی بود
مقاله هاشونم عالیه ها. کتاب نشت نشا و نفحات نفت که البته دومی رو هنوز فرصت نکردم
خوبه که شما وزیر فرهنگ نیستی، ما هم کاری با وزیر فرهنگ نداریم، اما در مورد اون آقاهه که آخر اسمش رو آوردین؛ حتما می دونید که ۹ دی توی مهدیه تهران،حاج منصور ارضی گفت:
«اعدام سران فتنه با ما ؛ به فکر مشایی باشید»
حالا ما چه طوری به فکرش باشیم؟ تیپ و قیافش که خیلی به اونایی که یه روزی وزیر و… بودن تو این جا و حالا مجری بی بی سی شدن، می خوره، اظهاراتش هم که، خودتون بخونید:
«من میگویم مشکل این است که به تعداد انسانها خدا هست و خدای هر انسانی با توجه به شناخت آن فرد از خدا با خدای فرد دیگر متفاوت است. ملتها در طول تاریخ همواره یک خدا را نپرستیدهاند چون انسانها خداهای متفاوت دارند.»
حالا اگه گفتین حرف هاش شبیه کیه؟
معلم هم معلم های قدیم!
لطفا بگین دیگه
ماجرای سکانس آخر آژانس شیشه ای چیه ؟
“قانون اساسی من وصیت نامه شهداست
سلام
بابا با معرفت !!!!
برای بار سوم میپرسم
آقای حسین قدیانی آیا به بنده میفرمایید قضیه سکانی آخر آژانس شیشه ای چی بوده ؟
(حسین آقا رفته وطن امروز )
نویسنده مکرم آیا بنده … ؟
با اجازه بزرگترا بگین دیگهههههه
(خیلی میخوامت داداش حسین)
من البته اگر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم، مشایی ظرف ۳ سوت عوضم می کرد. 🙂