سلام خانم خامنه، سلام خانم رضایی

چه صبحی بودیم و چه بعد از ظهری، تمام عشق مان این بود که زود خودمان را به خانه برسانیم و ۲ مجری محبوب و دوست داشتنی مان، برنامه کودک، برنامه خودمان را ببینیم. هنوز هم یاد خانم ها گیتی خامنه و الهه رضایی برایم زنده می کند دوران خوش کودکی را. روزگار کودکی برنگردد دریغا. چه بسیار که ما هم مثل آن آدمک، دست به کمر می گذاشتیم و صدایش را تقلید می کردیم تا یکی از ۲ مجری ای که پاک و معصومانه، عاشق شان بودیم، بیایند و با آرامش برای مان حرف های خوب بزنند و از ما دعوت کنند “خانواده دکتر ارنست” را ببینیم. از من ۲ تا نقاشی در برنامه کودک آن سال های پر از خاطره و مخاطره نشان داده شد. خوب یادم هست نقاشی اول ۶ ساله بودم از تهران و نقاشی دوم ۱۰ ساله از تهران و از آنجا که هر ۲ نقاشی را وقت اجرای خانم خامنه از تلوزیون نشان دادند، نسبت به ایشان حس بهتری پیدا کردم، هر چند که خانم رضایی هم برایم همیشه مجری محبوب و مهربان بوده است. چه بسیار که وسط دیدن برنامه کودک، آژیر خطر کشیده می شد و برق مان قطع می شد که یعنی حمله هوایی شده. همان زمان بود که برمی داشتم روی دیوار کوچه شعار می نوشتم: “صدام خره، گاو منه”!

***

چند صباحی است که ۵ شنبه ها از شبکه ۵ بهترین برنامه این سال های رسانه ملی را می بینم و باز خانم خامنه و رضایی را می بینم که در برنامه “بچه های دیروز”، مجری خوب ما بچه های دیروز هستند اما وقت تماشای این برنامه، راستش را بخواهی، بدجوری احساس بچه بودن به من دست می دهد و لابد همین جورهاست که الان چند ماهی است باز هم مشتری ثابت “کیهان بچه ها” شده ام. القصه، دلم برای بچه های نسل امروز می سوزد. هیچ برنامه کودکی برنامه کودک ما نمی شود و هنوز مجری یعنی خانم مجری یعنی خانم خامنه یعنی خانم رضایی. این جدیدی ها فقط ادا درمی آورند. اجرای خانم خامنه و خانم رضایی اما ادای دین این ۲ بزرگوار بود به معصومیت کودکانه ما. هنوز هم دوست شان دارم و اگر در خیابان ببینم شان هورا می کشم و ازشان امضای خوشگل می گیرم و تا کاملا از تیررس چشمم محو شوند، با نگاهم تعقیب شان می کنم و شاید در این لحظه، قطره اشکی گرم کرد چشمم را. خدا را چه دیدی؟

*** 

از همین دریچه سلامی گرم می فرستم به این ۲ عزیز که بهترین خاطرات دوران کودکی ما را قشنگ و ساده و صمیمی اجرا کردند و رقم زدند: سلام خانم خامنه، سلام خانم رضایی، سلام خانم مجری…

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. tahere می‌گوید:

    هعی…روزگار

  2. 12221157 می‌گوید:

    هیچ کس نمی تونست اینقدر خوب، هم از روزگار خوش کودکی بنویسه و هم به شایستگی از این دو مجری خوب تشکر کنه
    خیلی خیلی عالی بود.
    ممنون

  3. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  4. سیداحمد می‌گوید:

    چقدر زیبا یاد آوری کردید خاطرات را….
    خیلی لذت بخش بود؛
    ممنونم داداش جانم.

  5. سید رضا می‌گوید:

    عجب خاطراتی،
    البته سن من خیلی به خانم خامنه نمیخوره و ایشون رو خیلی کم یادمه،
    ولی خانم رضایی رو کاملا،
    ممنون از داداش حسین برای یادآوری،
    روحیه ما رو رووووووشن کردی.

  6. شوری مخلوط می‌گوید:

    سلام
    چه جالب!
    کودک درون….
    از نوشته های اخیرتان فهمیدم که نسبت به کودکان وکودکی حس خاصی دارید!
    خیلی زنده توصیف کردید!
    انگار غم دل آدم را میگیرد که چرا بزرگ شده!
    وچرا هنوز کوچک مانده!
    چرا دیگر چیزی نمی تواند شادم کند؟چرا؟

  7. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام
    من بعضی وقتها فکر میکنم که بچه های امروز با این همه خاله رسانه ای که هر کدامشان قصد یاد دادن یک موضوع را دارند گیج نمیشوند بیچاره ها!!!

    من هم از ادا در آوردنهای این خاله ها و عموها حس خوبی پیدا نمیکنم

    هییییییییییییییییییییی روزگار/ دلم برای کودکیم تنگ شده
    یادش بخیر!!!!!!! موقع موشک باران اولین چیزی که زیر بغل میزدم عروسکم بود که یه وقت نترسه تو سر و صدا و تاریکی

  8. سلاله 9دی می‌گوید:

    همان زمان بود که برمی داشتم روی دیوار کوچه شعار می نوشتم: “صدام خره، گاو منه”

  9. بشری می‌گوید:

    دوباره من را بردید به بهترین دوران زندگیم کودکی .سن من هم به خانم رضایی قد می دهد و یاد کردن از خانم هاشمی دیگر مجری خوب برنامه های کودک نیز خالی از لطف نیست.چند وقت پیش که دلم گرفته بود, یک مرتبه کلاه قرمزی اومد و من با دیدنش شروع کردم به اشک ریختن و کلاه قرمزی هم آقای راننده یالا بزن تو دنده رو خوند و اومد به سمت تهرون برای مجری شدن.آه که ناگهان چقدر زود دیر می شود.

  10. فدایی رهبر می‌گوید:

    یادباد آن روزگاران یاد باد

    یکچند به کودکی به استاد شدیم
    یکچند ز استادی خود شاد شدیم
    پایان سخن شنو که ما را چه رسید
    از آب بر آمدیم و چون باد شدیم

  11. کاووس می‌گوید:

    خیلی کم اجازه میدم بجه هام سیمای فعلی رو ببینند !! به قول یکی : ما که با “سند باد ” و ” پسر شجاع ” بزرگ شدیم این شدیم !!
    وای به حال این نسل که با ” خاله شاه دونه” و ” عمو پورنگ” بزرگ میشن !!!

  12. گلادیاتور می‌گوید:

    سلام
    داداشی یه خاطره از اون روزهات برامون بنویس، یه خاطره از جنس بچگی های هممون یا از جنس پسر بابا اکبر …
    خیلی وقته که پنج شنبه ها به قول تو، میریم به بچگی هامون، به صدای آژیر، به بوی نون داغ و پنیر، به صدای جاروی فراش محله توی گرگ و میش صبح و…
    به یاد دیر رسیدن ها میافتم! به یاد برنامه در گذر تاریخ رادیو(که همیشه بهش آلرژی داشتم!) به یاد آینه گرفتن با دستام برای بچه های مدرسه که فحش میدادن بهم! به یاد پوست پرتقال و خط کش که باهاش تار عنکبوت میساختم! به یاد لوله خودکار و ماش و سر آقا معلم!!! به یاد فرار از سر کلاس به بهانه های مختلف! افتادم.
    به یاد اولین متن روزنامه که تونستم با صدای بلند بخونم !!! افتادم. هیچ وقت یادم نمیره که من میخوندم و مادر مرحومم گریه میکرد (از شوق خوندن من) : خرمشهر آزاد شد !
    ای بابا! بردیمون به اون سالها! سالهایی که عمارها چه خوبتر بودند! شفاف تر از امروزها بود آب و آیینه!
    ای بابا! کاش بزرگ نمی شدیم ها 🙂
    (دوست دارم داداش حسین!)

  13. جوهر می‌گوید:

    سلام
    نسل بچه های انقلاب زود بزرگ شدند، خیلی زود. کاش نسل بعد را خوب تربیت کنیم.

  14. یک بنده خدا می‌گوید:

    فقط خانم رضایی!

  15. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه قطعه مهره
    سلام
    خخخیلی باحال بود
    جدی می نوشتین ” صدام خره گاو منه ” رو ؟!!
    راستی این کادر نظرات وقتی می خوایم تایپ کنیم می پره اون ور . <— (این ور)
    من نمی بینم چی میزنم . فقط واسه من اینطوریه یا نه ؟

  16. سیداحمد می‌گوید:

    جناب “مهره اضافه”
    از مرورگر “موزیلا” استفاده کنید مشکلتان حل میشود.

  17. سحر می‌گوید:

    خانم خامنه رو اصلا یادم نمیاد…ندیدمش ولی خانم رضایی رو یادم میاد. ما هم دلمون تنگ شده برای کارتون های زمان بچگی و با این حرف هم خیلی موافقم که بچه های الان واقعا دل سوختنی هستند. تقریبا دارن مطرب و پوچ با این برنامه های آبکی بارشون میارن. همش شعر و آهنگ و دست …………………….. واقعا دل سوختنی هستند.

  18. مصباح می‌گوید:

    سلام علیکم
    القصه، دلم برای بچه های نسل امروز می سوزد. هیچ برنامه کودکی برنامه کودک ما نمی شود!
    این حرف همیشگی من است!
    امان از لوس بازی مجری های خانم و ……….

    یادش بخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر عجب دورانی بود!!!!!!!!

  19. ستاره خرازی می‌گوید:

    وتو وتو
    جیمبو
    سرندی پیتی
    بارباپاپا(اگه درست نوشته باشم ) عوض میشه
    یادشون به خیر
    شب جمعه بود و من رفته بودم خونه خالم بچه های دیروز داشت پخش می شدگفتم چقدر کار جالبی کردن طرح نو و قشنگیه
    شوهر خاله ام گفت فکر کردی اینا این کار رو کردن مطمئن باش از تلویزیونهای اون طرف تقلیدکردن
    انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سر من، حالم گرفته شد نمی دونم شاید مهم نیست که تقلیده یا نه همین که قشنگه کافیه، ولی من دیگه نگاه نکردم

  20. Manifestations می‌گوید:

    سلام
    چرا نمی شه بچه ها هیچ وقت بزرگ نشد
    چرا نمی شه همهون برگردیم به اون دوران کودکی
    اگه می شد خیلی خوب بود چون دیگه نمی فهمیدیم نفاق چیه مصلحت چی منافق چی

    یاد آن روزگاران به خیر

  21. زانیار می‌گوید:

    داداش حسین، تو استاد منتقل کردن حسی

    خیلی حس رو قشنگ منتقل میکنی…

  22. فطرس ملک می‌گوید:

    سلام
    خیلی عالی بود داداش حسین
    اتفاقآ همین پنجشنبه شب داشتم بچه های دیروزو میدیدم با برادرم یاد اون موقعها کردیم و برای برادر زاده کوچولوم تعریف کردم که وقتی صدای آژیر خطر میومد ” توجه، توجه، صدایی که هم اکنون می شنوید اعلام وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی آغاز خواهد شد، محل خود را ترک و به پناهگاه بروید …………………………………” بعدش ما میرفتیم زیر پله خونمون و دستامونو میذاشتیم روی سرمون دلامون تاپ تاپ می کرد تا صدای خمپاره ها و بمبها قطع میشد…
    یادش بخیر
    هم روزهای خوب هم روزهای بد
    یاد کودکی
    کارتونهای الفی الفی، دکتر ارنست، لولکو بولک، وقتی بابا کوچک بود، باغچه سبزیجات، علی کوچولو، هادی و هدی، یوگی و دوستان، گوریل انگوری، سفرهای گالیور….. تازه برنامه های دهه فجرش هم یه چیز دیگه بود اون دوتا مامور چاق و لاغر یادتونه که ….
    هیییییییییییییییی کودکی……
    راستی که کارتونهای امروز با زمان ما خیلی فرق می کنه
    همچنین مجری ها
    صدای خانم خامنه منو میبره دقیقا به همون زمان و همش منتظرم بعد قطع صداش ببینم یکی از این کارتونها رو
    ممنون از شما که مارو بردید به دوران کودکی امون

  23. امین 2060 می‌گوید:

    سلام
    یاد آوری اون آدمک که قبل از برنامه کودک نشون داده می شد چقدر شیرینه
    یادش به خیر
    ممنون که ما رو به اون زمان بردید
    یا علی

  24. صاحبه می‌گوید:

    سلام
    خسته نباشید
    نمیدونم چی شد که یهو یاد اون شعر زیبای مرحوم حسین پناهی افتادم.من میخوام برگردم به کودکیم…
    با صدای خودش البته حال و هوای دیگه ای داره
    موفق باشید

  25. سلاله 9 دی می‌گوید:

    باسلام.من هم مشکل (مهره اضافه) را داشتم.آقای سیداحمد از راهنمایی تان ممنون .مرورگرم را عوض کردم مشکل حل شد.سپاس

  26. نسترن می‌گوید:

    آقای قدیانی،فکر کنم ۵ یا ۶ ساله بودم. تصمیم گرفتم برای یکی از آشناهامون که اسیر بود، نامه بنویسم.از آنجا که سواد نداشتم گفتم داداشم بنویسه.بعد نامه ام را اینجور شروع کردم.سلام شما با چی برمی گردین ایران؟هواپیما؟ اتوبوس؟کامیون؟تریلی؟مینی بوس؟خلاصه هر چی وسیله نقلیه آن زمان بلد بودم،گفتم و داداشمم نوشت.نامه را فرستادیم و جالب تر از همه این بود که نامه برگشت خورد.گویا عراقی ها خوانده بودند و خوششان نیمده بود.

  27. بشری می‌گوید:

    کسی نمی تونه منکر قشنگی کارتن های دوران کودکی ما باشه اما دقت کردید که گاهی این کارتن ها به آدم چقدر غصه می داد؟ یکی پدرشو گم کرده بود و دنبالش می گشت و یکی بچه سرراهی بود و یک بچه ای مجبور بود سخت کار کند و …
    به قدری این کارتونها تاثیر گذار بودند که به قول یه بنده خدایی که می گفت گاهی با خودم می گفتم نکنه من هم سر راهی هستم.
    ولی در کل وقتی بچه هستیم آرزو می کنیم که بزرگ بشویم و وقتی بزرگ شدیم حسرت دوران کودکی را می خوریم.

  28. طهورا135 می‌گوید:

    سلام اقای قدیانی
    دل بسته به سکه های قلک بودیم
    دنبال بهانه های کوچک بودیم
    رویای بزرگ تر شدن خوب نبود
    ای کاش تموم عمر کودک بودیم

  29. صبح روز نهم می‌گوید:

    سلام داداش حسین.خیلی زیبا بود. برنامه بچه های دیروز واقعاً خاطرات اون موقع رو برای من تداعی می کنه.

  30. lilipar می‌گوید:

    جدییییییی؟ منم اتفاقا خیلی دلم کیهان بچه ها می خواد همیشه می گم اما وقت نمی کنم بخرم… کتاب داستان کودکم خیلی دوس دارم اما این کتاب جدیدا اصلا مثل حسنی نگو بلا بگوی ما نیست.. دیگه لوس شده این اسم حسنی که زرت و زرت می ذارن رو هر کتابی که برسه دم دستشون. تازه الانم داره السون ولسون می ده D: من که کارتون قدیمیا رو از ۶۰ تا فیلم و سریال جدید بیشتر دوس دارم

  31. ya zeinab می‌گوید:

    سلام…حرف دل ما بود… ممنون

  32. سایه می‌گوید:

    سلام برادر حسین.
    از مطالب ارزشمندتان استفاده میکنم. قلم زیبایتان سوز عجیبی دارد. مدت کوتاهیست که با شما آشنا و از مخاطبانتان شده ام. امشب بدجور دلم گرفت، انگار ما دوران کودکیمان هم با همه فرق داشت، نمیدانم اما فکر میکنم کودکی ما باید با بقیه متفاوت باشد. ما دلشوره های مادر وپدرمان را دیده ایم،ما طعم خون را چشیده ایم با همان سادگی و معصومیت کودکی. ما در حقیقت کودکی کوتاهی داشته ایم… ممنون که در بیاد آوردن این خاطرات سهیم بودید…

  33. صبا می‌گوید:

    عجیب بود عشق ما به برنامه کودک و مجریهایش.ولی من بعضی وقتها با پسرم برنامه کودک میبینم .تازه شم عموپورنگ قشنگه فقط یه خورده زیادی ساز داره

  34. فروتن می‌گوید:

    سلام.
    هااا! من سنم به آژیر نمی رسه! یا شایدم می رسه یادم نیست! من اون آرم اول برنامه کودک رو دوست داشتم. همون که بگ بگ داشت.
    من چوبین می خوام. سند باد می خوام. یادش بخیر من اون پرنده ی سند باد رو خیلی دوست داشتم:” سند باد جونم” کارتون هاش زیادند. یادش بخیر چقدر قشنگ بودند.
    هی روزگار!

  35. گمنام می‌گوید:

    یا نور
    باسلام و تسلیت ایام غمناک صفر.
    ای روزگار دیگر خاطره خانم خامنه و رضایی با محبت های مادرانه شان را به حافظه ابدی تاریخ باید بنگاریم تا هنگامی که دیگر صدای آهنگ های متال در بوستان عمو پو… می شنویم ، دیگر جمعه های ما دیگر تعطیل نیست بلکه برای شنیدن هر گونه مهملاتی با هر صدایی ، باز باز است .با این حرف ها و کارها حسنی هم اول وقت شنبه به مدرسه می رود تا جمعه ها را نه با صدای ندبه بلکه با صدای آهنگ های ننه باربی در خانه باشد و دلخوش که دیگر جمعه ها را به مکتب نمی رود……یا حجت بن الحسن

  36. .... می‌گوید:

    آره واقعا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.