به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
عید بر عاشقان مبارک باد…..
عید عدیر بر بر شیعیان آن حضرت بخصوص داداش حسین و سید احمد عزیز مبارک.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱:۴۰ نیمه شب
تعداد افراد آنلاین: ۱۹ نفر.
بازدید کل: ۹۹۵۰۷۲
۴۹۲۸ بازدید مانده تا یک میلیون.
ماشالله حزب الله؛
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
عید ولایت را برتمامی سادات قطعه به ویژه مبصر خستگی ناپذیر قطعه تبریک و شادباش می گویم.
کلابه شما عرض بکنم آقای غدیانی تو همین کتاب نه ده اسمی هم از من برده اید؟ با طشکر.مهدی کروبی،رهبر تمام آضادگان جحان
فردا عید ما که می خواییم بریم باغ فیض ، از مجلس حاج محمود و بنی فاطمه تو این روز قشنگ فیض ببریم
قابل باشیم از طرف شما هم کف می زنیم و شکلات میل می کنیم
شما هم هرجا رفتید از طرف ما شربت نوش جان کنید و شادی کنید.
آقای قدیانی! اول. نظرات متن قبل را دیدم ولی لینک طرح را پیدا نکردم.
دوم. 🙁 نظرات متن قبل یکی دو تا نیست که ما را به آنجا ارجاع می دهید برادر من…
قطعه ۲۶: متن قبل را نگفتند ایشان؛ متن “ده نه” را گفتند!
سلام
عید بر همه ی ستاره های حضرت سید علی مبارک.
سید احمد یادتون نره ما رو هم دعا کنید.
زیبا بود.ممنون
http://mohsenasus.persiangig.com/109%20thumb.jpg
http://mohsenasus.persiangig.com/109%20copy.jpg
این هم لینک تصاویر برای بقیه ی دوستان که به اشتباه من دچار نشوند.
امان از دست مهدی خزعلی.از وقتی که این آقا شیخ رو با مسنجر و اینترنت آشناکرد مگه ول می کنه چت روم ها رو؟
آقای قدیانی زیبا بودمتن غلط کردید بی شمارید و خواندنش بانی تقویت عزم و پافشاری در راه حق…دستت گلت درد نکنه
سلام مجدد
فقط چهار هزار تا یک میلیون
امروز قطعه عیدی اش را می گیرد از غدیر و صاحب غدیر
ان شا ء الله
سرهایمان آماده است برای بریده شدن…
سلام داداش و آقا مبصر
خسته نباشید راستی عیدتون مبارک !
من فردا اگه امام رضا (ع) بطلبه می ریم مشهد !
فقط ۴۵۱۸ تا مونده تا یک میلیون !
فکر نکنم برسم سر بزنم !
اما سعی می کنم !
التماس دعا!
سلام علیکم و رحمت الله.عید ولایت مبارک
حجکم مقبول سعیکم مشکور داداش.
مخلص پسر عموی خودمان؛ سید احمد هم هستیم.
یا حق
سلام عید غدیر بر شما مبارک باد اگه مایل بودید وبلاگ ما رو لینک کنید
تا کفر و استکبار هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ان شاء الله ما هستیم
ما غیر علی در دوجهان یار نداریم
غیر از اسدالله مددکار نداریم
تا مهر علی در دوجهان جایگزین شد
با خوب و بد خلق خدا کار نداریم
.
.
بشناختم خدا را چو شناختم علی را
بخدا نبرده ای پی اگر از علی جدایی
زولای او بزن دم که رها شوی زهر غم
سرکوی او مکان کن بنگر که در کجایی
.
.
ای مصحف آیات الهی رویت
وی سلسله اهل ولایت مویت
سرچشمه زندگی لب دلجویت
محراب نماز عارفان ابرویت
.
.
سلام به همه شیعیان امام علی (ع) در هرکجای جهان که هستند امروز شیعیان مفتخرند که عیدی بنام آنها ثبت شده است. عید بر عاشقان مبارک باد.
سلام به ستاره های قطعه ۲۶ که قبل از ستاره ماه بودن ستاره آقا امام علی (ع) هستند.
سلام داداش حسین زیارت قبول . این عید عزیز به شما و خانواده محترمتان نیز مبارک.
سلام به همه سید های قطعه از جمله برادر سیداحمد و تبریک این عید عزیز.
امروز روز خوبی است که سیدهای قطعه ۲۶ خودشان را معرفی کنند. عیدی که نمی دهید ولی تبریک ما را پذیرا باشید.
سلام
وسلام؟اولین کلام
وسلام؟اسم خداست،به قول یکی از پیرمردهای مسجد محله مان “سلام نگهدارت باشد جوان”
وبعد؟احوالتان چطور است؟خوب هستید انشاءالله؟
و حاج حسین؟ما منتظر ولیمه دهی حاج حسین هستیم. البته از نوع مادی.
و سید احمد؟آقا اجازه هولم نکن…..
ده و نه و هشت و هفت و شش با پنج تا میشه یازده تا…
و دیوونه داداشی؟انشاءالله در بین الحرمین سلام بفرستد بر حسین.ولی حکما فرقی ندارد.و من؟خیلی “دیوونه داداشی” را دوست دارم.
و فطرس ملک؟اول آیا؟…
و پیام فضلی؟نویسنده کتاب “شوالیه های ناتوی فرهنگی” آیا؟
و هپلی؟شاید تپل باشد،اما مطمئنا با نمک هست.
و امیر علی؟قطعا آینده از آن حزب الله است.
و بقیه ستاره ها؟دست تک تکشان را می بوسم.
ومن؟غریب…
و غریب؟بی شک مولا علی است
پس؟یا علی مددی…
یا علی مددی…
ضمناً داداش تورو خدا این قدر از سفر برای ما مایه نگذارید ما راضی نیستیم انشاء الله آمدید وطن می نویسید. سفر خودش مشغله هایی دارد خودتان را اینقدر خسته نکنید.حداقل در این چند روز باقی مانده کمی کوتاه بیایید.مریض می شویدها. انگار یادتان رفته بسیجیها همین یک داداش حسین را دارند.
برای ما کافیست لیستی تهیه کنید از اسامی همه ما و وقتی روبروی بیت الله الحرام نشسته اید و چشم در چشمان سیاه خانه خدا می شوید ناممان را ببرید و از خدا برایمان طلب مغفرت کنید.
داداش حاجی می دانیم که می دانید قلم نازنینتان فدایی داره اساسی ولی مراقب خودتان و سلامتیتان و همچنین مادر عزیزتان نیز باشید.
التماس دعا.خوشا بحالتان در این روز عزیز آنجا هستید قدر بدانید.
حاج حسین * توجه توجه * هر ادمی هر چه قدر هم که بی بصیرت و بی سواد باشد ما حق نداریم اورا مسخره کنیم * یادمان باشه زیاده روی نکنیم *
لعنت بر من اگه دفعه دیگه متن ۲کیلومتری واسه شما نوشتم/اینه رسمش دیگه؟کامنت تایید نمی کنی؟ به اینترپل شکایت می کنم،غرامت ازت می گیرم.نمی ذارم آب خوش از گلو پایین بره…
ما بین غدیر خم وغدیر جماران رابطه ای بس نا گسستنی است؛
هرکه شک کند،باخته است…
————————————
عید ولایت را اگر درکش کنیم؛ مهدی فاطمه را اگر دست بیعتش دهیم؛ به مانند کوه اگر پشت سید علی بایستیم…
مبارک می شود بر ما،این عید بزرگ.
———————————–
مبارک باد بر عاشقان علی(ع) عید ولایتش. اما من عقده ی آن دارم که نااهلان داغ ولایت را می خواستند بر دل زهرا بگذارند…
واینک ما؛
غلط کردید بی شمارید!
موجیم که آرامش ما عدم ماست.
سلام التماس دعا ودو رکعت نماز نیابتی البته اگر وقت شد-عید غدیر مبارک اگر امکان داشت چند تا عکس از منطقه غدیر فراهم کن و بگذار تو وبلاگ
سلام. جناب سید احمد؟ ما عیدیمان را باید از کجا دریافت کنیم؟ البته اگر سهمیه ی این عیدی به بنده هم می رسد.
فدایی ولایت *
عید علی مبارک *
سلام به همه مؤمنین و شیعیان علی (ع) عید بر همه مبارک بخصوص بر صاحب این روز عزیر
این روز مبارک را به محضر آقا اباصالح المهدی تبریک و تهنیت عرض می کنم
فقط نمی دانم چرا امروز که روز شعف وشادی قطعه ۲۶ است اینجا تعطیل است فکر کنم سیداحمد خارج از فضای مجازی سرشان حسابی شلوغ است. داداش هم که آخرین کلمه ای که ازشان خواندیم خمیازه بود.
خدا یار و یاور همه تان
این ابیات که نمی دانم از کیست هدیه به صاحت مقدس امام زمان و همه شیعیان در جای جای جهان اسلام
و داداش حسین که زائر خانه یار است
یا علی
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر / بستود و قضا کرد و بدو داده همه کار
این دین هدی را به مثل دایره ای دان / پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
.
از شوق لقای دوست دیوانه شدیم / در دوستی و محبت افسانه شدیم
کردیم طواف کعبه از راه نجف/ ما از در خانه وارد خانه شدیم
.
به نخلستان کوفه در دل شب / رسد برگوش جان بانگ حزینی
خداجویی خدا را با دل پاک / بخواند با نوای آتشینی
.
هرکه بر آل علی المرتضی ایمان ندارد / ارزشی در پیشگاه خالق سبحان ندارد
هرکه نشناسد علی را جانشین از بعد احمد / گر کنی درک حقیقت واقعاً وجدان ندارد
غیر از علی و آل علی نیست کسی/ در هر دوجهان به خلق فریادرسی
این سلسله کوه را به کاهی بخشند/ غافل نشوی زکویشان یک نفسی
.
چه شد اگر هر زمان چون علی / یلی زادی از مادر روزگار
ترازوی علی چنان مستقیم / ستون امانی چنین استوار
.
یا علی حاجت قلب همه را می دانی/ شرح حال همه ناکرده رقم می خوانی
بر سر کوی تو روزم چو شب ظلمانی / چه شود از غم و اندوه مرا برهانی
.
غیر از غم ابروی علی قبله عشاق / محراب نمازم خم ابروی دگر نیست
آن دست که شد قلعه کن خیبر دلها / بازوی علی باشد و بازوی دگر نیست
هرکه را شد در بسیط جان، علی مولای او / نقش بندد ضمیر سینه اش سیمای او
می تپد قلبم دمادم در هوای جلوه اش/ این دل درد آشنا شد از ازل مأوای او
.
علی آن شیر خدا شاه عرب / الفتی داشت با این دل شب
شب زاسرار علی آگاه است / دل شب محرم سر الله است
.
غیر از ره حق رهی نپیمود علی / یک لحظه در این ره نیاسود علی
حق در همه جا شود به باطل پیروز / این بود قضاوتی که فرمود علی
.
پرتو انوار یزدان در جهان مولا علیست / شاهکار آفرینش بی گمان مولا علیست
دست حق شیر خدا و سرّ مطلق اوست او/ همچو تاجی مایه فخر جهان مولا علیست
یکی از دوستان نظر گذاشته اند که
* هر ادمی هر چه قدر هم که بی بصیرت و بی سواد باشد ما حق نداریم اورا مسخره کنیم *
ولی فکر میکنم این مورد هم استثناهایی داشته باشد. دیشب خیلی اتفاقی این آیه را دیدم:
وَ یَصنَعُ الْفُلْک وَ کلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلاٌ مِّن قَوْمِهِ سخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِن تَسخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسخَرُونَ
(آیه۳۸ سوره هود)
ترجمه: او مشغول ساختن کشتى بود و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند او را مسخره مى کردند، (ولى نوح ) گفت اگر ما را مسخره مى کنید ما نیز شما را همینگونه مسخره خواهیم کرد.
گزیده ای از تفسیر:گرچه شروع به مسخره کردن کاری ناپسند و حاکی از ناآگاهی و جهل است اگر برای مجازات ومقابله به مثل و در راستای حق باشد ایرادی ندارد؛به ویژه اگر فایده عقلایی مانند پیشبرد هدف و اتمام حجت بر دشمنان داشته باشد.
برگرفته از تفسیر المیزان جلد۱۰ص۲۱۵
تقدیم به همه ستاره های قطعه از جمله زائر خانه دوست آقای قدیانی
ما سالک عشقیم و به میدان حقیقت / جزعشق علی قافله سالار نداریم
شاد از غم عشق علی و عترت وآلیم / غیر از غم او مونس و غمخوار نداریم
.
در دعا پیوسته برگو یا علی چون یاعلی / با دعاگر شد قرین از نُه فلک بالا شود
در حساب ابجد و قانون اعداد جُمَل/ هو چو در هو ضرب گردد یاعلی پیدا شود
.
علی ای حقیقت دل علی ای ولی مطلق / تو تجلی خدایی تو جمال کبریایی
نه صفا و مروه خواهم نه به کعبه احتیاجم/ که تو کعبه خدایی که مروه و صفایی
.
از علی آموختم دریا دلی / روز و شب گوید دل من یاعلی
هرکه با نام علی شد آشنا / بی گمان او می رود راه خدا
.
ولایت را علی والی نبوت را علی تالی / امامت را علی مخزن کرامت را علی گوهر
همه لا و علی الا همه عبد و علی مولا / همه اسم و علی معنی همه جسم و علی جوهر
حیف که درقطعه خبری نیست کلی حرف داشتم برای زدن. قطعه بیست و شیشیها عیدتان مبارک
کس نباشد جز علی روح و روان جان ما/ هست آن بدر درخشان مونس و جانان ما
عشق او گردیده دین و مذهب وایمان ما/ مخزن مهر رخش شد سینه سوزان ما
.
علی ای شه ولایت که تو آیت خدایی/ سروجان من فدایت که جمال کبریایی
زغمت گدای شهرم سروپا برهنه دارم/ طلبم تو را زهر در به بهانه گدایی
.
از روز ازل جلوه حق روی علی بود/ چشم همه صاحب نظران از سوی علی بود
آن راز خدایی که نهان بود به خلقت / وز پرده درافتاد همان روی علی بود
.
ای تو در حشمت و صولت زسلیمان برتر/ وی تو در معرفت و در علم زلقمان برتر
هم زعیسی و هم از موسی عمران برتر/ جز محمد زهمه در همه دوران برتر
در غیاب سیداحمد و با اجازه ایشان یک پیام بی زرگانی
ساعت ۱۶/۲۷
بازدید امروز: ۱۵۷۶
بازدید دیروز: ۳۲۶۳
افراد آنلاین: ۱۹
بازدید کل: ۹۹۶۳۱۵
لطفاً خودتان حساب کنید تا ۱۰۰۰۰۰۰ چقدر مانده
داداش خستگی برطرف نشد؟ حالا ما یک چیز گفتیم که از سفر برای مایه نگذار شما جدی گرفتید.
عید همگی مبارک
قال سید احمد: داداش حسین فدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی داری اساسی
خدا رحمت کند جلال را
التماس دعا