کلا همه جایم درد می کند!

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: عباس حاجی پور آرانی

آسمان “منی” در تمنای باران

ماهِ “منی”

چهارشنبه ۲۶ آبان/ ۱۱ ذی الحجه

هم الان نماز عشا را خواندم. به جماعت. بعد از یک ربع ایستادن در صف مستراح. مستراح؟ عجیب حال به هم زن! و تف و لعنتی که نثار ملک عبدلی کردم. و جالب پیرمردی بود که روی پا نمی توانست بایستد. حکما لب گور. و با کمک یکی دیگر ۲ تایی رفتند داخل مستراح! نیروی کمکی! و این چه جاذبه ای است که این پیر را به حج کشانده؟ و وضو؟ با چه والذاریاتی. و نیز دعوا میان افراد که تو مرا نجس کردی، من تو را. که وقتی به ازای هر خیمه ۱۵۰ نفری فقط یک دست شویی باشد، طبیعی است. و امشب قرار است هر کسی ساک خود را تحویل دهد تا با وانت منتقل شود به هتل مان در مکه. یوسف چی چی نازره. اسم قحط بود؟ و این انتقال ساک برای آنکه فردا در رمی جمرات آخر دست و پاگیر نباشد. از همانجا قرار است برگردیم هتل. با پای پیاده. و تاول زده! و از همه مهمتر مراقبت از مادر. در آن سیل جمعیت. و در آن غوغای رمی جمرات. ۳ تا ۷ تای دیگر ۲۱ تا سنگ مانده که فردا می گذاریم پشتش و یک حالی به شیطان می دهیم. و در منی؟ این اولین نوشته من است. دیروز و امروز تا الان حسش نبود. و هنوز سرفه چسبیده بیخ گلو. و چند باری رفتم مستشفی منی. همین بغل گوش مان. این یکی را شانس آوردم. و مستشفی؟ چیزی شبیه درمانگاه های خودمان در ایران. و البته در موسم حج، مجانی برای حجاج. و آیا برای همه؟ نمی دانم. و اول بار به راهنمایی “میثم” رفتم مستشفی. خودش هم آمد. و چه بچه خوبی. کاری. و از خادمین حج. یعنی عوامل اجرایی. و گفتن این نکته به من؛ رفتی اتاق دکتر، الکی سرفه کن. پیاز داغش را هم بیشتر کن. و خودش زودتر از من. و ویزیت؟ خیلی سریع. و نوبت ما؟ خیلی زود. این یکی را عربستان بد کار نکرده. قول داده ام در این سفر به خودم، بی هیچ تعصبی همان را که می بینم بنویسم. الان پیامک آمد. کار خود همین هاست. عینا می آورمش. بی زحمت خودت ترجمه اش کن: “یحذر الدفاع المدنی من احتمالیه هطول امطار علی مکه و المشاعر المقدسه، لذا نهیب بالجمیع اخذ الحیطه و الحذر و عدم عبور المناطق المغفوره بالمیاه او الجاریه و البقاء داخل المخیمات و عدم تسلق الجبال”. و حالا در اتاق دکتر. میثم دِ سرفه کن! که من خنده ام گرفت. و دکتر چه مهربان. شبیه مصری ها. و بعد از میثم. من. نشستم روی صندلی. و حالا سرفه نکن، کی سرفه کن! و وسطای سرفه، ناگهان خنده ام گرفت. و اشک در چشم. و حالی! و دکتر؟ چوب بستنی در دهان. و سئوال از اینکه کجایت درد می کند؟ نشان دادم؛ چشم. سر. گلو. سینه. گیجگاه. کمر. پا. تاول پا. دل، که دکتر پقی زد زیر خنده و جمله ای گفت که ترجمه اش می شود چیزی در همین مایه ها؛ “پس چطور تا الان زنده ای”؟  

ادامه این متن را ان شاء الله به زودی در کتاب سفرنامه حج من خواهید خواند.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. فطرس ملک می‌گوید:

    چه زیباست

  2. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  3. رحیل می‌گوید:

    السلام علی الباکین علی الحسین….

  4. فطرس ملک می‌گوید:

    آسمان منی هم مانند دل امام زمان گرفته
    .
    یا مهدی ادرکنی

  5. رحیل می‌گوید:

    سلام.
    دلم واسه قطعه لک زده بود.کاش وقتم بیشتر بود می تونستم بیشتر بیام اینجا.
    اصلا به یاد ما بودید….؟؟؟؟؟
    التماس دعا
    .
    .
    .عید ولایت هم مبارک مخصوصا به سیدها و ولایتی ها

  6. فطرس ملک می‌گوید:

    یادمان باشد
    مهدی فاطمه زیر این آسمان به خون نشسته هر سال در عرفات دعای عرفه ی حسین را میخواند و اشک می ریزد
    ای آسمان غم گرفته
    ببار همچون دل زهرا
    همچون دل حسین
    همچون دل زینب
    و همچون دل مولا صاحب الزمان

  7. 12221157 می‌گوید:

    خیلی زیباست
    خوش به حالتون که این همه زیبایی رو درک کردین

  8. فطرس ملک می‌گوید:

    این ملک عبدلی هرچیش بده این اینترنت پر سرعتش به درد ما خورد
    خودش نمیدونه بدبخت که داداش ما چه استفاده بهینه ای از اینترنت عبدلی میکنه
    وگرنه کلاه شو مینداخت آسمان

  9. زوروو می‌گوید:

    سلام خدمت داداش عزیزودوستان قطعه چه عکسهای زیبایی واقعا.دلمان گرفت انصافا.بی تاب شده ایم دوباره حتما.بغضمان گرفته یقیناواشکمان……………..

  10. آذرخش می‌گوید:

    سلام بر شما
    همه عکس ها عالی بودن. هم توی این پست هم پست های قبل.
    خدا خیرتون بده.

  11. گروه دیده ور می‌گوید:

    سلام علیکم
    .
    .
    .
    خدا قوت
    .
    .
    .
    موفق
    موید
    سلامت
    …………………………………………………………………………………………..
    سخنرانی شهید حسن باقری در جمع رزمندگان با موضوع « نیت خالص داشتن در دفاع»
    http://didevar.ir/?p=630

  12. علوی می‌گوید:

    مرگ بر مــــــــلک عبدلی و ال سعود

  13. علوی می‌گوید:

    داداش حسین ممنون بابت اینهمه تلاش

    بخدا ثواب حجت خیلی با بعضی! حاجیا فرق داره

    خلاصه که دوست داریم خیلی زیاااااااااااااااااد — حاجی شدنم بهت میاد

  14. علوی می‌گوید:

    سلامتی داداش حسین بچه بسیجی ها اجماعا صلوات محمدی پسند

    اللهم صل علی محمد و ال محمد
    سیداحمد: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

  15. علوی می‌گوید:

    خداوند به حق خونهای به ناحق ریخته شده در جمعه خونین مکه،بحق مظلومیت علی علیه السلام بحق پهلوی شکسته فاظمه زهرا , ریشه خاندان غاصب ملک عبدلی را بخشکاند و حرمین شریفین را به صاحبان اصلیش که همانا فرزندان پاک رسول خدا(ص) هستند بازگرداند.

    الهی امین

  16. یه دوست می‌گوید:

    http://islamupload.ir/images/eftx9316e3hmi4pvjsm0.jpg

    تقدیم به شما.
    سیداحمد: ممنونم از شما.

  17. علوی می‌گوید:

    «هوشنگ – الف» با اشاره به هم بندی اش با کروبی در زندان:

    زندانیان در یکی از بازی های خود که برای گذران وقت می کردند، سعی می کردند کروبی جزو گروهشان نباشد 😀 😀 😀 😀 😀 😀 زیرا باعث باخت آنها می شد. آن بازی گل یا پوچ بود. بارها به او توضیح دادیم که نباید دستی را که گل در آن پنهان است، باز کند مگر آن که سردسته گروه مقابل آن را بگیرد و به تو بگوید که گل را بده.

    وی همچنین گفته است: کروبی سرخود را به معنی فهمیدن تکان می داد اما هنگامی که گل دستش بود اگر گروه مقابل از او می پرسیدند گل دست تو است؟ دست خود را به سرعت باز می کرد. و اگر دست او نبود می گفت چرا گل را به من نمی دهند؟!

    یادآور می شود همین ساده دلی کروبی – در کنار جاه طلبی- باعث شد تا افراطی ترین عناصر حزب مشارکت و نهضت آزادی و … طی سال های اخیر دور کروبی جمع شوند و او را قدم به قدم به سمت انتحار سیاسی و قمار سراسر باخت بر سر آبرو و حیثیت خویش سوق دهند.

    این در حالی است که وی اواخر به خیال زرنگ شدن، وارد بازی القای تقلب و تدارک آشوبی شد که موسوی و باند منافقین هدایتگر وی طراحی کرده بودند با این توهم که ورشکستگی خود را جبران کند اما همین خود باعث سوءاستفاده های جدید از کروبی شد تا اینکه سرانجام محافل ضدانقلابی با مشاهده رفتار پر تناقض و بی ثبات، از وی به عنوان عمر سعدی که به گندم ری نرسید یاد کنند.

  18. علوی می‌گوید:

    ای جانم عجب عکسی

    http://islamupload.ir/images/eftx9316e3hmi4pvjsm0.jpg

    امام خامنه ای زنده باد — سید حسن نصرالله پاینده باد — احمدی منهای مشایی هم که عشق است

  19. منهاج می‌گوید:

    ترکوندی ما رو حاجی
    یا علی

  20. فطرس ملک می‌گوید:

    قشنگ بود
    .
    چقدر ترجمه اش سخت بود
    فکر کنم تذکری بود که چیکار کنید و چیکار نکنید
    .
    میخواستین به دکتر بگید بچه های قطعه ۲۶ منو دعا می کنن و برام آیه الکرسی میخونن به خاطر همینه تا الان زنده ام
    🙂
    البنه منتی نیستا
    اینو گفتم تا بدونید چقدر برای ما عزیزید
    ما قدرتونو میدونیم

  21. ن. بهادری می‌گوید:

    مرسی خیلی زیبا بود.

  22. بی نام می‌گوید:

    التماس دعا

  23. حسین می‌گوید:

    <ای وای وای وای چقدر خنده دار بود.خیلی خندیدم.ایولا.حال کردم

  24. اندیشه روشن2 می‌گوید:

    خیلی بامزه بود.

  25. سحر می‌گوید:

    کلا برای این متن؛ 😀 به مقدار زیاد.

    چای با لیمو ترش زیاد بخورید اگه امکانش هست.

  26. سارا می‌گوید:

    ان شاالله روزی هر ساله تون باشه زیارت خانه دوست
    خیلی التماس دعا داداش حسین بچه بسیجی ها

  27. sadra می‌گوید:

    سلام
    داش حسین مارو که فراموش نکردی؟
    بابا مشتی زدی کروبیو ……..
    البته خوبه فکر کن خودشم معتاد نوشتهات شده باشه همش بیاد بخونه چی نوشتی براش
    دمت گرم
    یا علی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.