به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
آبان زد رو دست شهریور.
خدا قوت و خسته نباشید.
سلام … خدا قوت حاجی! فکر کنم اولین حاجیه آنلاین باشید! این کارتون خیلی عالیه! دم عبدول هم گرم! :))
۳۳ روز تا عاشورا
بسم رب الحسین
یا صاحب الزمان ! آقا اجازه!؟…دلمون براتون خیلی تنگ شده…
با طرح”یا مهدی ادرکنی” به روزم
___________
التماس دعای فرج
سلام
منتظر لیست سوالات هستیم.
خدا قوت.
التماس دعا داداش حسین
سلام
منتظریم
یا علی
می شه ما هم سوال بپرسیم؟ یا اختصاصی خودتونه؟
سلامی از ورودی باب الجواددر مقابل گنبد ِ طلای ِ آقای ِ با صفای ِ رئوف السلطان علی ابن ِ موسی الرضا
خسته نباشی داداش
امروز بس ذوق رده شدم وقتی دوستم زنگ زد و گفت سید خامنه ای دات آی آر در ابتدای ِ لیست ِ وبلاگستان اش لینک ات کرده و مطلبی کـ برای سفر آقا بـ قم نوشته بودی را درج کرده.
التماس ِ دعا…
سید محمد
این هم لینک اش:
http://farsi.khamenei.ir/package?id=10268
سلام
داداش حسین می دونم دعای شما ردخور نداره، اما خواهش می کنم از مادرتون بخواین ما رو دعا کنن.
یا حق.
حاج حسین، سید احمد
تلاشتان مقبول درگاه حق تعالی
خسته نباشید
ممنون از فرصتی که دادید.
سوال من:
مهمترین تفاوت ها و شباهت های افسران جنگ نرم با رزمندگان جنگ تحمیلی چیست؟
تا حالا شده خودتون رو ملامت کنید که چرا خدا شهادت نصیبتون نکرده؟… شده به اینکه چرا شهید نشدید فکر کنید؟….حکمت اینکه چرا شهید نشدید رو فهمیدید؟ منظورم اینه که تا حالا شده اتفاقی یا مسئله ای تو این سالها پیش اومده باشه که بگید اینم از حکمت موندن من؟
خیلی دوست دارم جواب این سوالارو بدونم.اگه صلاح دونستید بپرسید.دلیلش هم اینه که وقتی به ایشون و یکی دو نفر دیگه که اینهمه با شهدا بودن ولی خودشون شهید نشدن فکر میکنم دلم میگیره.میخوام بدونم خودشون چی فکر میکنند.مرسی.
#جناب آهنگران! حتماً این چند خط را شنیده اید:
فرانسیس فوکویاما(نئومحافظه کار، پژوهشگر و تاریخ نگار ژاپنی الاصل و تبعه ی آمریکا) در کنفرانسی که در اورشلیم برگزار شد به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت. او در این کنفرانس که بازشناسی هویت شیعه نام داشت می گوید:«شیعه پرنده ای ست که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده ایست که دو بال دارد. یک بال سبز و یک بال سرخ.»
این مطالب را وی در اوج پیزوی های ما در سال ۱۳۶۵ می گوید و ادامه می دهد:«بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی اوست. چون شیعه در انتظار عدالت به سر میبرد. امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست ناپذیر است. نمیتوان کسی را تسخیر کنی که مدعی است “فردی خواهد آمد” که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد.»
او میگوید: «بال سرخ شیعه، شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فناناپذیر کرده است. شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهرآگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و… به آن نمی رسد. آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بُعد سوم شیعه است که می گوید: این پرنده زرهی به نام ولایت پذیری بر تن دارد که آنهارا شکست ناپذیر نموده است.»
#بنظر شما که از مادحین کربلا و حسین علیه السلام هستید، دشمن برای بال سرخ شیعه که ریشه در کربلا دارد، چه ترفندی را اندیشیده است؟ در طول این سالها، آیا برای این بال، دشمن هیچ تحرکی نداشته است؟ نشانه های این تحرک و راهکار مقابله چیست؟
یه پیام “بی زرگانی” برم؟
ساعت ۳:۵ نیمه شب
تعداد افراد آنلاین: ۱۵ نفر.
ماشالله حزب الله.
داداش حسین با شعور و بی همتای بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
آنلاین: ۱۵نفـر
«فإن حزب الله هم الغالبــون»
سلام بر حسین*
سلام
خیلی ما رو دعا کنیدا!!!
سلام برادر
سوالاتی که مطرح کرده اید سوال همه ماست. و این سوال ها را از بسیاری افراد دیگر هم باید پرسید. شما که خبرنگار و نویسنده هستید انشاءالله به مرور از دیگران هم که عرض و آبرو از نظام کسب کردند و در موقع خطرِآبرو پا پس کشیدند و کنج عافیت خریدند بپرسید
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا قـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت داداش حسین بچه بسیجی ها
عدو شود سبب خیر اگر خدا خوهد … من می گفتم نت حکومتی خیلی کیف داره اما گویا نت دشمن علیه خودش هم خیلی خوبه . خدا به وقتتون و قلمتون برکت بده .
بدونید ما قدر شما رو هر جا که باشید یا باشیم می دونیم و انشاالله بتونیم اینو نشون بدیم .
۳۳ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یا حسین
سلام حاج آقای قدیانی
من یه سوال دارم
اگر صلاح دونستید و تکراری نبود از ایشون سوال کنید
.
۸ سال دفاع مقدس با ۸ ماه دفاع مقدس از نظر شما چه تفاوتی داره؟ کدام یک سخت تر بود؟ و پیروزی بر کدامیک دشوار تر بود؟
بسیجیان زمان امام خامنه ای با بسیجیان زمان امام خمینی چه تفاوتهایی دارند؟ چون شما در هر دو زمان حضور داشتید و آن موقع خود یکی از آنها بودید؟
فکر میکنید اگر خدایی نکرده جنگی اتفاق بیفتد ما میتوانیم امثال شهید همت و باکری و زین الدین بیافرینیم؟
.
ببخشید سوالام زیاد شد ولی ممنون میشم اگه ازشون بپرسید
همیشه دلم میخواست این سوالات رو از کسی که در زمان جنگ در جبهه ها حضور داشته و همسنگر با شهدا بوده سوال کنم
قدر شما رو میدونیم مطمئن باشید
التماس دعای فراوان
یاعلی مدد
حاج صادق عزیز
امسال هیئات های عزاداری برای دهه اول محرم چه مسئولیتی بیشتر از همیشه بر دوششان است؟
ویژگیهای یک مداح خوب چیست؟
سلام بر حسین
حج تان قبول
داشتم به برگشتن شما فکر می کردم
وقتی که بچه های قطعه به استقبال حاجی و مادر مکرمه اش می آیند
شاید هرطور که باشد از قم بکویم و بیایم به قله تهران (شهرک شهید محلاتی)
نمی دانم شاید
*** سال شمار ۸ سال دفاع مقدس ***
.
● ۲۱ / ۸ / ۱۳۵۹ هـ..ش:
عراق اشغال سرزمینی به طول ۵۵۰ کیلومتر و به عرض ۲۰ تا ۱۱۰ کیلومتر را از خاک جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد.
تا کنون چند بار وصیت نامه امام را خوانده اید؟
سوالم اینه که آهنگران دهه۸۰ چقدر با آهنگران دهه۶۰ فرق کرده هنوز هم همون آهنگرانه
*** بسم رب الشهدا و الصدیقین ***
شهادت راهی است کوتاه و میانبری برای تقرب به خدا و گذشتن از عالم ملکوت.
( شهید اکبر آذربایجانی )
سلام
لطفا بپرسید چرا از صدای گرم ایشون در زمان فتنه و بعد از اون خبری نبود؟
التماس دعا
یا علی
سلام
التماس دعا
سلام
من اولین دفعه است که در وبلاگ شمانظرمی نویسم.حجتون مقبول سعیتون مشکور
واما سوال من از حاج صادق از ایشان بپرسید چرا ما در هشت ماه دفاع مقدس آهنگران نداشتیم؟وحالا که نداشتیم منشا آن
شایعات در مورد ایشان چه بود که نمکی بود بر زخم دل بچه بسیجیها؟
التماس دعا یاحق
خاطره ای که در زمان جنگ خیلی به واسطه آن خندیدن و خاطره ای که خیلی باهاش گریه کردند؟به ایشون بگویید،شما باعث افتخار جنوبی های کشورمان هستید.
خصوصی……………
جناب آهنگران آیا شما سرتیپ سپاه هستید یا بودید ؟
جریان کامنتی که فرزند شما در وبلاگ محمد نوری زاد گذاشت چه بود ؟ راست بود یا دروغ ؟
وقتی خبر این که امام قطعنامه ۵۹۸ راپذیرفتند شنیدید چه حسی داشتید؟
سلام و صبح بخیر
من هم یک سوال دارم/از ایشون می پرسم چون در طول سالهای جنگ با تمام توان تلاش میکردن که فرهنگ شهید و شهادت رو ترویج کنن الان هم اسمشون برای همه یادآور سالهای دفاع مقدس هست
سوال من اینه:
چرا کسی الان این دغدغه رو نداره که این فرهنگ رو برای بچه ها معرفی کنه؟نوجوانان و کودکان زمان حال به کدوم مرجع میتونن مراجعه کنن برای فهمیدن اون چیزی که در طول هشت سال بر کشور گذشت؟
در اخر هم میگم که ما همگی قدردان جهاد شما و همرزمانتون هستیم و با تمام وجود سعی میکنیم که رهروان خوبی برای شهدا باشیم/التماس دعا
سلام
آمادگی برای ظهور دراین نسل حاضر چقدر است؟اوخاکی بودن را چطور می شود درنسل الان بوجود آورد؟
جهت تعجیل در ظهور یار سلامتی رهبر معظم و سلامتی ستاره پرنور ماه حاج حسین بسیجی هاوهمچنین حاج صادق آهنگران اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بسم الله
سلام داداش حسین
این هم چند سوال که هر کدام به ذهنتان مناسب اومد را در لیست قرار دهید:
۱٫شما موقع پذیرش قطعنامه کجا بودید و چه حسی داشتید؟ به نظر شما این جام زهر را کی به امام تعارف کرد؟
۲٫شما موقع جنگ بنی صدر را خائن می دانستید یا ساده لوح یا … ؟
۳٫چرا آهنگران جنگ سخت، برای جنگ نرم سروده های حماسی نمی خواند؟ مگر جنگ با جنگ فرق دارد؟
ممنون داداش حسین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت نوایی که بوی جبهه می دهد هنوز! بوی تشویق شوق جوانان به جهاد!
جناب آقای آهنگران، ضمن تقدیم صمیمانه ترین ارادت ها خدمت شما؛
بنده از کسانی هستم که در دوران نوجوانی بنا به طبع احساسی هر نوجوان جذب هیئت هایی با نام دیوانگان و … شدم! لکن بنا به تشخیص خود در همان ابتدا متوجه انحرافاتی عمیق در اینگونه مجالس شدم! این تشخیص وقتی تبدیل به یقین شد که با برخورد صریح مراجع معظم و سخنان دلنشین ولی امر مسلمین امام خامنه ای در جمع مادحین همراه گشت! لذا تمام عشق و علاقه بنده که ناشی از احساسی بود از علاقه به سبک اینگونه هیئت ها و نه به نهضت حسینی تبدیل شد به ایستادگی و مقابله با تهدیداتی که دشمن طبق اعترافات صریح مایکل برانت (معاون اسبق رئیس سازمان سیاه) برای همین خیمه ها و روضه ها ریخته و چه بودجه های نجومی که برای ایجاد بدعت و یا ترویج و تقویت انحرافاتی چون قمه زنی شد.
آنچه که در این میان برای بنده عجیب است حرکت دشمن همچون آب زیر کاه در این قضایاست که با چه شناخت عمیقی از ریز برنامه هیئت ها برای تک تک برنامه های یک هیئت برنامه هایی سازمان یافته ریخته و آنچه عجیب تر است سکوت خاص و عام و حتی همراهی با این گونه مجالس است!؟
دشمن برای سخنران، مداح، شعر مداح، سبک مداح، طریقه عزاداری مستمعین و … برنامه دقیق دارد و ما با چشمانی باز می بینیم و باز چشمانمان بسته است!
حتی در صدا و سیما سراغ داریم بازیگرانی را که فیلم های خصوصی شان که لو رفت شرم و حیا کردند که دیگر جلوی دوربین بروند و خاله بازی را ادامه دهند! اما مانده ایم که چگونه مداحی بعد از فاش شدن صحنه هایی زشت و دور از شان یک مداح اباعبدالله باز با بی خیالی و پررویی تمام خود را طوری پشت میکروفون می گیرد و می خواند برای حسین که گویا آن زنک و آن قلیان نیز حلال اند در نظام حسین(ع)؟!! و اینگونه قبح شکنی می کند دشمن از گناه برای جوانان ما به وسیله مداحی که باید چون شما و دیگر مادحین مخلص الگو می بود و مشوق برای در آمدن از ذلت گناه به عزت و بلندی خاکریز ها!
جناب آقای آهنگران؛ بنده مدت ۳ سال دانشجوی کاشان بودم و در آنجا مسول بسیج یکی از دانشگاه های کاشان. در این مدت از نزدیک با تحرکات و نحوه ی فعالیت هیئت هایی با نام دیوانگان بودیم. و می دیدیم که چگونه دانشجویانی که حتی هیچ عقیده ای به نماز، ولایت، انقلاب و … نداشتند توسط برخی نفوذی ها در دانشگاه جذب این هیئت ها می شدند و می شدند دلیل موجه این هیئت ها که می گفتند ما موجهیم چون قدرت جذب داریم اما هیچ گاه نمی گفتند که چند نفر از ضد انقلاب ها و بی نمازهایی که جذب کردید شهادت طلب و نماز خوان شدند؟!
به نظر شما با توجه به اینکه امام خمینی ره فرمودند ما هر چه داریم از محرم و صفر است و دشمن نیز این را خوب فهمیده است و عینک ما ملت که فقط سیاست را و خطر را در حیطه خاصی می بینیم و خیالمان از ناحیه تهاجم و حمله دشمن به مسائل فرهنگی و عقیدتی تخت است، موضع ما در برابر اینگونه هیئت ها و اعمال آنها چگونه باید باشد.
با توجه به اینکه تاسیس مسجد ضرار در دوران نبی اعظم آیه ی روشنی است که هر چه که رنگ و لعاب قداست و مذهب پیدا کرد دلیل بر این نمی شود که ما در برابر آن سکوت اختیار کنیم!
شما را به آن شهدایی که لحظه ای راه امام خمینی را از راه امام حسین جدا ندانستند و ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین را از دهان امام خمینی شنیدند و لبیک آن را با خون دادند بفرمائید که با خواب شیرینمان در برابر جدا کردن دین و امام حسین از سیاست و انقلاب در این هیئت ها چه کنیم؟ بفرمائید با امتناع برخی مداح نما ها از ذکر مدح شهدا برای جوانان چه کنیم؟! با خواندن از چشم و ابروی قمر بنی هاشم و الوداع کردن با فضائل و غیرت و عملکرد ایشان چه کنیم؟ با عوض کردن ضائقه جوانان و مردم در عزاداری ها با مداحی های پاپ چه کنیم؟
نظر شما در این باب به عنوان یک پیش کسوت در مداحی چیست؟!
با تشکر التماس دعا
با اجازه:
قضیه پسرشون چی بود چی شد به کجا ختم شد؟؟؟
سلام
داداش تشکر
همین
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
جناب آقای آهنگران
لطفاقضیه فرزندتان درقبال فتنه۸۸وبازگشت اوبه مسیرولایت رابازگوفرمایید.(البته درصورت تمایل)
اقای اهنگران سلام.
نظر شما درباره این مداحی های سبک و گاهی اوقات بی مغز چیست؟
اقا چند سال پیش درباره استفاده از اهنگ های ناجور در مداحی تذکر داده بودند.و گفته بودند که برای مداحی ها از شعر و اهنگ های سنگین استفاده کنید.ایا تا به حال تلاشی برای این امر صورت گرفته.؟خود شما جه کاری و اقدامی انجام دادید؟
هیئت رزمندگان چه فعالیتی در این زمینه کرد؟شما که قائل به جذب حداکثری به هر وسیله ای نیستید؟
یا علی مددی…
سلام.
امیدوارم برای سوال پرسیدن خیلی دیر نشده باشه.
سوال من از آقای آهنگران:دلتون برای کدامیک از یاران دوران جنگ تنگ شده؟؟؟
امام خمینی:«این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند وبیدار می کند»
حتما بخونیددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
حتما
http://ahmadfatehi833649.blogfa.com/post-3929.aspx
عکس
پیکر پاک شهید سید هادی نصرالله فرزند سید حسن نصرالله
///
سه تن از رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان در حمله به یکی از مواضع ارتش صهیونیستی در نزدیکی پایگاه صهیونیستها در محور «سجد» در «جبل الرفیع» در منطقه اشغالی «اقلیم التفاح» در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست اشغالگران افتاد. تلویزیون رژیم صهیونیستی بدون اطلاع از هویت این سه نفر، تصویر اجساد آنان را به نمایش گذاشت.مدت زیادی نگذشت که مشخص شد که یکی از این سه تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله است.
سران تل آویو تصور می کردند که به فاصله کمی از شکست مفتضحانه در عملیات انصاریه ، به پیروزی بزرگی رسیده اند و با در دست داشتن این غنیمت بی نظیر ، خواهند توانست باج کلانی از دشمن سرسخت خود دریافت کنند. دشمنی که تا آن زمان بارها تل آویو را وادار کرده بود به خاطر تحویل گرفتن اجساد چند سرباز عادی ، بهایی سنگین بپردازد. اما بسیار سریع معلوم شد که چنین آرزویی دست نیافتنی است.
دبیر کل حزب الله لبنان و همسرش با صراحت اعلام کردند که جسد فرزندشان هیچ تفاوتی با سایر اجساد شهدا که در اسارت اشغالگران بود ندارد و همراه آنان بازخواهد گشت.
http://ahmadfatehi833649.blogfa.com/post-3926.aspx
صفار هرندی: فیلم «ملک سلیمان» سد بین ما و سینمای غرب را شکست
http://ahmadfatehi833649.blogfa.com/post-3949.aspx
سلام حاج آقا آهنگران آیا شما در جبهه می جنگیدید یا در تبلیغات بودید؟در زمان جنگ به شهر ما ایلام هم تشریف آوردید؟
داداش حسین از طرف ما به اقای اهنگران بگین همیشه دعاگوتون هستیم.
سیداحمد: دوستان عزیز و بزرگوار فرصت پرسیدن سوال از حاج آقای آهنگران به پایان رسیده؛ لطفا دیگر سوالی مطرح نکنید.
ممنونم.
از حاج اقا اهنگران بپرس با شنیدن کلمات زیر چی به ذهنش میرسه
امام خامنه ای
بسیجی
باتوم
عاشورا
۹ دی
بصیرت
وصیت نامه شهید همت
سلام داداش حسین
اگر تا قبل از مصاحبه تون باز به اینجا سر زدید سلام ما رو خیلی خیلی به حاج آقا آهنگران برسونید.
یه سوال دیگه هم دارم
کدوم مداح بیشتر به شما حال معنوی میده؟
اللهم عجل لولیک الفرج…
سلام.
همه ی عکس هایی که قرار دادید اشان، زیبا هستند.بالاخص چند تایی شان، ویژه. تشکر.هم از شما وهم از دوستتان.
عرفه به شما نزدیک تر است،یک روز.شاید نرسم من.فراموشم نکنید.شما بگو.خدا خودش می داند.من هم می گویم از اینجا. اما، آنجا عطر مهدی(عج) دارد… عرفه عرفه عرفه… خدا خودش می داند…
یا علی.
وای خدایا این شعر دیوونه داداشی چقدر توش غم داشت.
🙁
ایشالا داداش حسین زودتر به سلامت برگرده
با سلام
خدمت ذاکر اهل بیت جناب حاج صادق آهنگران
سوال : به نظر شما رسالت ذاکر اهل بیت در این زمان روی چه چیزی باید جهت گیری داشته باشد ؟
سلام من یه سوال داشتم
به نظر شما ۸ سال جنگ تحمیلی سخت بود یا قرار گرفتن توی جنگ نرم و سرباز جنگ نرم باشی؟
و اینکه شما که با اکثر شهدا بودید و قدرت و ایمان اونا رو دیدید به نظر شما سربازای الان چقدر شبیه اونا هستند و یا اصلا به اونا رسیدن یا رد کردن ؟
دست مریزاد دیوونه داداشی
.
هر زمان، مسافری از “سرزمین وحی”، میگه: ”دوست دارم قدرمو بیشتر بدونین، دیگه دیگه!” وقتی نیست “عزیز دل”، قدرشو بسی می دونیم، دم به دم، “و ان یکاد”، “آیه الکرسی” می خونیم؛
.
ما قدر شمارو میدونیم داداش حسین بچه بسیجی ها
داداش حسین التماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااس دعاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
به خدا محتاجم
به خدا امیدم به این عرفه س
تو رو خدا واسه مشکلم دعاااااااااااااااااا کن
مگه نمیگن حاجی مستجاب الدعوه س؟حاجی تو رو خدا دعامون کن
اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَبِوِلایَتِهِمْ
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله):
أنِینُ المُؤمِنِ المَریضِ تَسبِیحٌ، و صِیاحُهُ تَهلِیلٌ، و نَومُهُ عَلَی الفِراشِ عِبادَةٌ،
نالۀ مؤمن بیمار، تسبیح خداست و فریادش، ذکر لا اله الا الله و خوابیدنش در بستر، عبادت است
حج روی … یا ….. کج روی
.
.
.
جنبش عدالتخواهی مبارزه با حج مدیران
http://www.hajmodiran.blogfa.com
.
.
قطعه ۲۶: دغدغه شما مقدس و نیکوست؛ البته “حج روی یا کج روی” را “قطعه ۲۶” ماهها قبل و با همین تیتر تذکر داده بود!
وقتی یک آدم “کریم” باشد،
یعنی خیلی بخشنده است.
یعنی خییییییییلی بخشنده است.
یعنی اینقدر بخشنده است که نمی گویند بخشنده است، می گویند “کریم” است!
شما “کریمی”، آقا!
یعنی اینقدر بخشنده ای که حد و حساب ندارد.
یعنی اینقدر بخشنده ای که هرکاری از دستت بر بیاید برای ما ،گدا ها، می کنی.
یعنی با وجود آقای مهربانی مثل شما،
باید خیالِ ما تخت باشد.
تخت ِ تخت…
می آیم
می نویسم
فریاد می زنم
…
به امید لحظه ای اجابت
افراد آنلاین: ۲۷
یعنی الان که وقت ناهاریه/این جماعت گرسنه و تشنه ی غذای روح هستند که اینجااند…..
ماشالله
اللهم عجل لولیک الفرج.
التماس دعای فرج.
سلام بر داداش حسین و سید احمد
من دیشب تا نزدیک ساعت ۱ آنلاین بودم و چیزی ندیدم در مورد سوال پرسیدن از حاج صادق آهنگران. حالا هم آنلاین شدم میبینم که سید احمد گفتن چیزی نپرسید. دل شکستن هنر نمیباشد.
باشه شاید قسمت نبود که ما چیزی بپرسیم. احتمالا سوالهای بقیه کامله دیگه.
حالا دو تا سوالی که دوست دارم بپرسم رو مینویسم اگه خواستید بپرسید اگر هم نخواستید نپرسید:
۱- درمورد شهید حسین علم الهدی صحبت کنند و ما در این جنگ نرم چه کنیم که راه آن شهید (سردار شهدای دانشجو) را ادامه دهیم؟
۲- اولین بار که با شهید علم الهدی و کاروانش به جماران آمدید و آنجا روضه خواندید چه حسی داشتید؟
سوالهایی رو نوشتم که اگر هم نپرسیدید دلم نسوزه. بقیه سوالها رو هم که قبلا دوستان پرسیدن.
سلام داش حسین درسته دیر اومدم اما اومدم راستش من همونم که تو نمایشگاه رسانه های دیجیتال دیدمتون! گفتین به وبم سر می زنید من منتظرم من همونم که شماره ی امیر توانا ازتون گرفتم درسته دیر به دیر آپ می کنم ولی بالاخره تیری تو تاریکی می اندازم
سلام حاج حسین
ما فردا در عرفه ای دورتر از شما به دنبال گمشده دیرینمان می گردیم…؛اما شما با امیدی افزونتر در چند قدمیتان به دنبال رد پای “اقای غریبمان “می گردید.
چرا فیلمهای جنگ از سوی صدا و سیما و یا… بازسازی یا حفاظت نمی شود؟
همه در حال نابودی است اما…