آب پرتقال/ نان سنگک

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ تصاویری بسیار زیبا از عباس حاجی پور آرانی

  • مادر

هم اتاقی ام “مسلم” از وفاداری زنش می گفت و اینکه با او همسفر است. در این سفر. و در کل زندگی. و در نداری ها و تلخی ها و خوشی ها و چه و چه. و اینکه؛ در مدینه، ۲ روزی که در بستر افتاده بود، همسرش رفته بود و از بقالی چند تایی آب پرتقال گرفته بود. به ۵۰ ریال سعودی. راست می گفت. خودم شاهد بودم. همسر خوب و دلسوزی دارد. انصافا. گفته باشم؛ دیگه دیگه! القصه؛ زد و در مکه، من افتادم در بستر. و بینی همچنان گرفته. و صدا از ته چاه. و سرفه پشت سرفه. و امان از این سینه. انگار خدا دوست دارد در سفر حج، هر طور شده یک حالی به بنده اش بدهد. و عشق بازی کند با او. و سر به سرش بگذارد. خودش آفریده، دلش می خواهد مسافر خانه اش را بسوزاند در تب عاشقی. به کسی هم ربطی ندارد. و به خصوص به شیوع آنفولانزا و رعایت بهداشت و زدن ماسک و از این مراقبت ها. جخت بلا مادر من هم که در این سفر و در این اولین مسافرتش به خارج از مرزهای ایران، همسفرم است، برایم آب پرتقال آورد اما این کجا و آن کجا؟ آن کجا که همسرت تو را دوست داشته باشد و برایت از بقالی آب پرتقالی بخرد به ۵۰ ریال سعودی که بیشتر مزه آب می دهد، و این کجا که مادرت بی هیچ ادعایی، سهمیه پرتقال بعد از هر وعده غذایی خود را نگه دارد کنار و برود از فلان مغازه، یکی از این آب میوه گیری های پلاستیکی، که قدیم ترها در هر خانه ای بود، فقط به قیمت ۵ ریال بخرد و بعد از هر وعده غذایی، با این کمردرد، بیاید و در اتاقت را بزند که؛ بیا عزیزم، خودم آب پرتقال برایت گرفتم؛ این را بخوری خوب می شوی. انصافا این کجا و آن کجا؟ به مسلم گفتم: همسر خوب و مهربانی داری اما هنوز مادر نشده. دیگه دیگه!  

  • پدر

همسر هم اتاقی ام “مهدی” در این سفر همراهش نیست. مثل من. و نکته ای در این حکایت. و مثل این بالایی، پر از پند. از نوع پدرانه. که مهدی مدعی است هر روز صبح نان لواش تازه برای صبحانه خانه و خانم می خرد و در این چند روز که در خانه نیست، پدرخانمش آمده خانه دخترش. و زنده کردن آن روزگار ناز کردن دختر برای پدر. دور از چشم دیگر اهالی خانه. و از این حرفها. و اینکه؛ ماندانا، همسر مهدی، همین دیروز بعد از نماز صبح زنگ زد به مهدی که اگر در مسجدالحرامی، التماس دعا. و مهدی؛ سراغ گرفتن از پدرزن. و پاسخ خانمش. رفته برای صبحانه، نان سنگک بخرد. صبر کن! صدای زنگ آمد؛ فکر کنم آمد آقاجون.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. فدایی سید علی می‌گوید:

    سلام
    خسته نباشید
    ذوق زده شدم چقدر متن جدید
    تا کنکور ۳ ماه مونده
    از ما درس خوندن از شما روحیه دادن

  2. یار بی یاور می‌گوید:

    وای…دلم واسه مدینه…لک زده…یا رسول الله…

    .
    .
    .
    مرسی داداش …خسته نباشید…..

  3. سید رضا می‌گوید:

    دست عباس آقا درد نکنه،خیلی خوب بود
    التماس دعا

  4. وارث می‌گوید:

    سلام بر حاج حسین و سید احمد
    حاجی ان شاء الله که بلا به دور که البته هر چه از دوست رسد نیکوست.
    یادمه که بچگی ها که میرفتم مدرسه و صبح زمستون سردم میشد، وقتی مامان یا بابا همراهم بودن دستم رو تو دستشون میگرفتم و چه گرمایی داشت این دستها. مطمئنم که این گرما از عشقشون به فرزندانشون بود که این طور به وجودم گرما میبخشید.
    نمیدونم خدا این مامان بابا ها رو چه جوری آفریده که من هنوزم که هنوزه وقتی مامانم دست تو موهام میکشه موقعی که سرم روی پاهاشه سبک میشم.

  5. ن. بهادری می‌گوید:

    مادر همیشه و همه جا مادر است. کاش بدانیم قدر این نعمت را. خدا مادرتان را برایتان نگه دارد.

  6. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام
    خدا انشالله مادر بزرگوار شمارو سالیان سال با سلامتی کامل برای شما حفظ کنه
    از ظرف همه ما بچه های قطعه بهشون سلام برسونید و التماس دعا بگید

    ما خییییییییییییییییییییییییییییلی قدر شما رو میدونیم
    التماس دعا

  7. فطرس ملک می‌گوید:

    عالى بود
    خدا حفظ کند مادرتان را و انشاالله به زودى با این آب پرتقالى که از دست پر برکت مادر گرفتید بهبود یابید و سرحال شوید

  8. غریب می‌گوید:

    یا علی مددی…

  9. طاهره فتاحی می‌گوید:

    خدای خانه نگهدار مادرتان باشد به حق امام زمان…

  10. مریم نوری می‌گوید:

    سلام زیارت قبول
    زیارت با مادرتون که بار اولشون مشرف شدند صفای دیگه ای دارد و انصافا که هیچ موجودی مهربانتر از مادر به فرزندش نیست شاید این و چون یه مادرم با عمق وجودم درک می کنم
    و تبریک بگویید از قول ما به مادری که چنین فرزندی را تربیت کرده اند
    و نمی دانم چرا حس می کنم که می خوام بهتون بگم که
    آقای قدیانی انصافا همسر فداکار و با حوصله ای دارید
    وقتی که شما پای اینترنت می ذارید و خیلی چیزهای دیگه نشون می ده که همسر فداکار و صبوری دارید
    خدا نعمت را بر شما تمام کرده است

  11. Ali P1 می‌گوید:

    سلام
    خسته نباشید.
    التماس دعا.

  12. سحر می‌گوید:

    و از آب پرتقال بقالی و آب پرتقال گرفته شده با دستهای نازنین مادر گذشته؛ نان لواش کجا و نان سنگک کجااا 😀
    خیلی جالب بود.
    .
    از طرف ما اگه لایقیم( خودمو میگم) التماس دعا بگید به مادرتون.

  13. م.طاهری می‌گوید:

    خدا مادرتان را برای شما و شما را برای مادرتان حفظ کند
    تصور زندگی بدون مادر هم سخت است

  14. امین می‌گوید:

    التماس دعا داداشی
    خدا به حق امام زمان (عج) مادرتونو سلامت نگه داره و پدرتونو با امام حسین (ع) محشور کنه.

  15. احمد می‌گوید:

    به خدا هرچه بنویسی کم است!
    قدرشان را بدانید! به خدا فقط کسانی که درد بی بابایی یا بی مادری را چشیده اند قدرشان را می دانند!

  16. یه نفر می‌گوید:

    بابا یکی هم ازجایگاه همسری تجلیل کنه !
    قدر شریک لحظه های غم وشادی و خوشی وناخوشی روهم باید دونست !
    سختی هایی که حتی مادر وپدر هم حضور ندارند واو یک تنه همراهی است پابرجا!
    که اگر خوب باشد انسان به پدرو مادرش عاشق تر است!
    که مصمم تر میشود در احسان به والدینش!
    که اگر بد باشد خوبی پدرو مادرت جبران بدی اش نمیشود!
    که اگر بد باشد به قول حضرت ماه :پناه برخدا جهنمی مان میکند!

  17. ... یه منتظر می‌گوید:

    خیلی خوب به دلم نشست
    عاشق این دیگه دیگه گفتنام یعنی خودت بقیشو برو

  18. شریفی می‌گوید:

    از طرف من به مادر عزیزتان سلام برسانید وطلب دعا کنید.

  19. منتظر می‌گوید:

    سلام
    با ارزوی سلامتی برای همه ی انهایی که گمشده دارند….
    خوشحال میشم اگه به وب حقیر ماهم سری بزنید…
    منتظرم…….
    البته انتظار کار همیشگی من است…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.