رجب

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ کاری از وبلاگ حضرت ماه

سه شنبه و چهارشنبه تقریبا تمام وقت در اتاق هتل بودم و زکام شدید. یکی دو قدم مانده تا آنفولانزا. و با اصرار مادر، رفتم به دکتر. مطب؟ در خود هتل. یک طبقه بالاتر. و قرص و دارو؟ همان ها که خود درون ساک داشتم! و تنها کاری که جناب دکتر انجام داد؛ فرو کردن یک چوب بستنی تا انتها درون حلق. و بدون چراغ قوه، چه دید از انتهای گلویم؟ و من درآمدم؛ بی زحمت یک آمپول بزنید! و دکتر درآمد: تشخیص من چیز دیگری می گوید. و باز من: تشخیصی که با یک چوب بستنی حاصل می شود، گند می زند به “شفا”ی مرحوم ابن سینا که خوب شد مرد و الخ. که دکتر هیچ نگفت. فقط از مطب که چند قدمی دور شده بودم، صدایم زد که چرا همچین گفتی؟ و توهین کردی؟ و مگر ما چقدر آمپول داریم که به هر متقاضی یک عدد بزنیم؟ و آیا در منا و مشعر و عرفات بیشتر نیاز نیست و … دست آخر؛ بگیر دراز بکش. روی تخت. دمر خوابیدم. و گمانم پنی سلین بود که زد و چه دردی. این بار رویم نشد بگویم ناشیانه زدی. فقط گفتم: ببخشید اگر ناراحت تان کردم. و برگشتم اتاق. و نشستم کنار پنجره. و همین ۳ متری پنجره ما هتلی غول پیکر در دست ساخت. و چند کارگر داخلش. و مشغول بتن ریزی و ریختن سیمانی که غلیظ و خوب به نظر می رسد، روی سقف. و فی الحال، یکی شان مرا دید. و دستی تکان داد. دست تکان دادم. پنجره را باز کردم. موزهایی که به دلیل ابتلا به یبوست، بی مصرف مانده، انداختم طرفش. و با یک شیرجه، همه را که در یک خوشه جمع شده بودند، گرفت و نشست به خوردن. و داد به دیگر کارگران. و بعد، تشکر. و بعدتر، آمدن طرف من. لب پرتگاه ساختمان نیمه ساز و نشان دادن کف دستش. و گله به گله تاول در کف دستش. در این آفتاب بی رحم. و پرسیدم از ملیتش؟ که گفت: رجب، پاکستانی ام. و آن چند تای دیگر هم سر و کله شان پیدا شد. و اغلب صورت هایی سوخته و پاهایی زخم برداشته و به شدت لاغر. ۲ تا افغانی. یکی نیجر. ۳ تا پاکستانی و یکی هم بنگلادشی. و دلم حقیقتا برای شان سوخت. راستی که؛ هیچ کاخی را هیچ پادشاهی نمی سازد و هیچ کاخی را هیچ کارگری افتتاح نمی کند. و تا بوده همین بوده. و کمی درد دل شان را گوش دادم. با کمک همین رجب که فارسی را بامزه حرف می زد. و می گفت: الان ۴ سال است در عربستان کارگری می کند و سنی است. دلِ خوشی از وهابی ها ندارد و حتی خود را به شیعه بیشتر نزدیک می بیند تا طالبان و از این قماش. و حتی دوستدار علی است و محرم ها در پنجاب، برای حسین، عزاداری می کنند و دیگر اینکه؛ ۱۷ نفر از نزدیک ترین کسانش را در این سیل از دست داده. و از جمله؛ مادرش سکینه را و خواهرانش؛ مریم و محبوبه و آمنه را و برادرش شعبان را. و به اینجا که رسید گرفت به اشک. و آن ۲ پاکستانی دیگر هم. و دیگر کارگران هم. و من هم. و تا به الان بهترین خاطره ام از حج تمتع، هم صحبتی بوده با این کارگرانی که تمتع مالی ندارند. و در جوار خانه خدا به جای زیارت، مشغول کارند و یک لقمه نان حلال. یک جورایی از خودم بدم آمد. و این حس در من نمی مرد الا اینکه رجب، موبایل قراضه اش را به طرف من گرفت و دکمه ای را زد و بعد پرت کردم طرفم که ببین. دیدم. “بغض فطر” رهبر بود از برای سیل پاکستان. تا آخر دیدم. ۵ دقیقه ای بود. و موبایل را پرت کردم طرفش. پرسیدم: خامنه ای؟ گفت: سیدنا و قائدنا و امامنا. و این را که گفت، کمی آرام شدم. آخر چند روز پیش در مدینه با جوانکی پاکستانی هم سخن شدم که می گفت: حلال مشکلات ما آمریکاست. ما ضعیفیم. یک سیل آمد، همه ما را برد. “لاهور” دلم در این سفر زیاد هوای “اقبال” کرده. با هر پاکستانی که می بینم. و می بینم که امسال از قرار کمتر به حج آمده اند و آنهایی هم که آمده اند، می بینم که بعضا در پارکی، جایی، گوشه خیابانی، مسافرخانه ای کوچک، چادر زده اند. باور کن. درد می بارد از چشمان شان. مجال گریه ندارند.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. آذرخش می‌گوید:

    انشاالله همیشه تنتون سالم باشه.
    در پناه خدا

  2. آیدا می‌گوید:

    یاراحم العبرات…

    آقای قدیانی..زیارتتون قبول…التماس دعا…خیلیییییییییی…
    ممنون که از شهرخانه ی خدا برامون دلنوشته مینویسید..یه دنیاممنون

  3. جامانده می‌گوید:

    با سلام و احترام
    میخواستم یک خدا قوت اساسی بگم… همیشه اینجا میام و از مطالبتون استفاده میکنم ولی عادت به نظر گذاشتن ندارم…
    راستش هروقت دلم از محافظه کاری های همکارانم ردر بسیج دانشجویی و بی بصیرتیشان میگرفت میامد اینجا و با خواندن یه مطلب سراسر تحسین امیز آرامش میگرفتم. البته نقد به هرمطلبی وارد است.
    انصافا خدا اجر اینهمه پرکاریتان را بدهد که باید جور بسیجیان بعضا تنبل در عرصه مجازی را نیز بکشید.
    دعاگویم التماس دعا

  4. آیدا می‌گوید:

    یاراحم العبرات…

    تنت به ناز طبیبان گرفتارمباد…

  5. . می‌گوید:

    تقبل ا… .تو رو خدا همه بدبختاو فلسطینی هاو گشنه ها و مریضا و شیمیایی ها و من و خونوادمو دعا کنید. یه جانباز شیمیایی وخانومشون هستن برا سلامتیشون مخصوص دعاکنید.
    دمت گرم داش حسین.

  6. بازم سلام
    میگم ….
    هیچ چی بابا
    فقط خوب شد من معلم دبستان شما نشدم ها

  7. ایمان می‌گوید:

    بسم الله
    ان شاءالله زودتر بهتر شوید که بتوانید هر چه بیشتر استفاده کنید. یاعلی التماس دعا

  8. فرزند انقلاب می‌گوید:

    حاجی ما رو دعا کن انشاءلله سال دیگه حجو با امام زمان بجای بیاریم.

  9. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  10. amir می‌گوید:

    نجوایم با عباس
    http://faryadeasemani.blogfa.com/post-108.aspx

    (نزدیک غروب بود .هوا سرد بود و من هوای با تو بودن زده بود به پیکره ی احساسم .داشتم از سرما که نه از بغض می ترکیدم .زانوهایم را گرفته بودم توی بغلم و مثل مرده ها چشم دوخته بودم به حیاط پر برفمان از پشت شیشه ی پنجره .چقدر این رویای اولین زمستان با تو بودن را در ذهن پرورانده بودم .گفتم مجروحی به قول خودت چند ده درصد و زخم های ناشی از شیمیایی هم که نیاز به دوا و درمان مداوم دارد ،لااقل زمستان را می نشینی توی خانه و من خودم پرستاریت را می کنم .تو اما مرد خانه نشستن نبودی …

    من برای تو می خواهم فقط جنونِ لیلا را بدون عباس روایت کنم و این چه عاشقانه ای خواهد شد !عاشقانه ی بدون معشوق …و چه تلخ است طعم فاصله هایی که هیچ کس از عمقش باخبر نخواهد شد …

    و من چقدر بدون تو تنهایم عباس ِ لیلا…)

  11. ☽ حضرت ماه می‌گوید:

    سلام بر بچه های قطعه بالاخص داداش حسین و سید احمد.
    این طرح ساده رو برای تموم حماسه ساز های نه دی فرستادم.
    لذت بردید به من هم سر بزنید.

    http://img.b-zone.ro/images/42590053036162580917.jpg

    ☽ حضرت ماه
    http://hazratekhamenei.blogfa.com/

  12. سیداحمد می‌گوید:

    سلام بر داداش عزیزتر جانم.
    مخلصیم داداش.
    زیارت قبول.

    ممنون از این همه لطف و محبت شما.
    ممنونم که به یادمون هستید.
    ممنونم که ما رو هم در لذت سفرتون سهیم کردید.
    فدای معرفتت داداش جانم.

  13. ن. بهادری می‌گوید:

    سلام .چه رجب زیبا حرف می زد. امیدوارم مشکلاتش حل شود………….

  14. زائر می‌گوید:

    سلام
    با تک تک واژه های اینجا اشک ریختم ….
    فقط ما که دستمان کوتاه است …شما آنجا دعایمان کنید …..
    خیلی التماس دعا ….

  15. سید65 می‌گوید:

    سلام بر حسین آقا و برو بچه های قطعه ۲۶
    به این میگن به روز رسانی عالیه عالی
    اسلام علیک یا اباعبدالله ۲۷ روز تا محرم الحسین ۴۹ روز تا ۹دی

  16. چوب خدا می‌گوید:

    وقتی آقا بغض می کنه ما باید بمیریم
    خدا به همه مصیبت دیده ها صبر بده
    همه رو دعا کنید آقای قدیانی
    دعای مضاعف

  17. علی موسوی می‌گوید:

    سلام.
    با “تا بسیجی هست زندگی باید کرد.” به روزم.

  18. غریب می‌گوید:

    چه نیکو فهمید مولای ما دردشان را
    یا علی مددی…

  19. پارسا می‌گوید:

    سلام
    تشکر که در یک شبانه روز چهار تا مطلب گذاشتی واقعا لطف می کنی
    ولی از همه بیشتر این قسمت به من چسبید
    پرسیدم: خامنه ای؟ گفت: سیدنا و قائدنا و امامنا

  20. bange jaras می‌گوید:

    سلام به همه دوستان التماس دعا

  21. سحر می‌گوید:

    درد می بارد از چشمان شان. مجال گریه ندارند.
    گریه کردن هم نعمتیه که بعضی موقعا اینقدر مصیبت سنگین حتی نمیتونی گریه کنی. خدا خودش نجاتشون بده آدما که…….!
    .
    انشاالله خوب خوب بشید و سلامت.

  22. عبدالله می‌گوید:

    یا وارث
    سلام علیکم.
    در حج بودن و از خط مقدم غافل نشدن.در اوج ندبه پای سخن مظلوم نشستن.
    حج معنای تازه ای می گیرد با این قلم.
    ان شاالله بهترین و نورانی ترین لحظه ها را تجربه کنید.
    دعامون کنید حاجی.
    یا حق

  23. محمدرضا نوری می‌گوید:

    سلام
    حاج حسین دلم نیومد دوباره یادآوری نکنم که بچه محل هارو فراموش نکنی به خصوص من حقیر
    تروخدا میری خونه اوستا کریم سلام ماروهم برسون بگو کارش گیره…
    یاعلی

  24. ... یه منتظر می‌گوید:

    تا یادم نرفته سلام به سید احمد بزرگوار و آقای قدیانی عزیز
    یا مطلب یه چند روز نیست یا ریزش مطالب از آسمان قطعه ۲۶ شروع میشه
    هروقت زیاد زیاد میام هیچی نیس وقتی نمیام یه عالمه مطلبه ، سردر گم شدم

  25. ... یه منتظر می‌گوید:

    خیلی قشنگ بود عالی بود
    نمی دونم این مدت چرا تا مطالب رو می خونم اشکم در میاد . یا دل من نازک شده یا شما زیاد غمناک می نویسید

  26. گریه می‌گوید:

    سلام(با غم و اندوه فراوان)
    تا کجا حماقت ونفهمی که یه غریبه سنی ,یه پاکستانی ;مولای ما( البته شان آقا اینکه بگیم نائب حضرت حجت(عج)) را سیدنا و قائدنا و امامنا خطاب کنه ولی بعضی از ایرانیها که در واقع هستند در روز عاشورا…
    راستش دلم میخواد یه زیارت عاشورا بخونم.
    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد و آخر تابع له ذلک
    اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا

  27. گریه می‌گوید:

    چرا نصف پیامم قبل از اینکه به تائید برسه خود بخود حذف میشه!

  28. سحر می‌گوید:

    ۳۴ روز تا عاشورا
    سیداحمد: لبیک یا حسین زهرا….

  29. آقاموسی می‌گوید:

    سلام داداش!
    یه قرص هست که تو داروخانه های خود مکه و مدینه موجوده و اسمش ” فلوتاب” هست.اگه بگیریش و شب موقع خواب یکی بندازی بالا،تا صبح میزونه میزونی!
    رهسپاریم با ولایت تا شهادت…

  30. یه طلبه بی تکلف می‌گوید:

    سلام
    دمت گرم!
    یه دمت گرم می گم به همه اونهایی که چشمشون به لبهای آقاست، که نه با گوش صدای آقا را بشنوند، که قبل از آن با چشم حرکت لبهای آقا را ببینند و البته با سر بدوند آنجایی که آقا اشاره کرده؛ دمشان گرم!

    یه آقاست و یه هوا مرید! که من مخلص مریداشم!

    اللهم احفظ و انصر امامنا الخامنه ای
    روحی فداه

  31. سامان می‌گوید:

    سلام
    عالی بود،
    چیزی را که اقا همون اوایل از مظلومیت پاکستانی ها میدونست و براشون بغض کرد ما باید حتما با چشم سر ببینیم و بر مظلومیتشون اشک بریزیم…
    اگر واقعا برادر و خواهر مسلمان را مانند برادر و خواهر خونیمون دوست داشته باشیم ما مسلمونها اونوقت اون جوانک پاکستانی هم میفهمه که قدرت نزد ایمان ماست و نه پول امریکایی ها

  32. بهار می‌گوید:

    سلام
    خدا قوت
    به به که چه سعادت و روزی خدا به شما عطا کردو عجب لطفی به ما که در جوار قلمتان ما هم در گوشه ی تنگ دلمان فیضی ببریم .
    التماس دعا .
    براتون حمد شفا می خونم …

  33. وارث می‌گوید:

    سلام بر حاج حسین و سید احمد
    عاشق اینم که این روزها میبینیم که در همه جا ستاره های ماه وجود دارن و به عشق آقا هستند.
    ممنون که بهمون معرفیشون میکنید.
    التماس دعای فرج

  34. مهند حامد می‌گوید:

    سلام داش حسین

    خیلی قشنگ بود
    اشکمان سرازیر شد

    من یه بنده خدایی رو میشناسم بازنشسته ماهی ۳۰۰ تومن حقوق داشت، و به زور خرج خانوادشو میداد، از اینها هم نبود که بره نماز جمعه و اینا، فکر کنم جنگ هم خیلی کم بوده، کارگره سادست، به حضرت اقا هم میگه خامنه ای، نمیگه مقام شامخ ولایت، همین اقا ۱۰۰ هزار تومن، یعنی یک سوم همه ی داراییش رو بخشید.

  35. مهدی می‌گوید:

    به امید رهایی ملتهای مسلمان از شر ملوک فاسد و بیداری مجدد مسلمانان از خواب غلفت.
    ممنون داداش حسین

  36. جواد می‌گوید:

    سلا بر حسین
    روح تازه ای گرفتم
    دلم به حال اومد
    دستت درست
    همیشه نونت گرم و آبت سرد !
    واسم دعا کن حسین جان، محتاجم ، زیاد

  37. amir می‌گوید:

    اللهم احفظ سیدنا و قائدنا و مولانا سید علی الحسینی الخامنه ای

  38. حسین می‌گوید:

    عالی بود التماس دعا

  39. فطرس ملک می‌گوید:

    این متنتون خیلی به دلم چسبید
    اشک ریختم از آنجایی که رجب موبایل قراضه اش را به شما نشون داد تا وقتی که گفت: سیدنا و قائدنا و امامنا
    .
    اخدایا حضرت ماه را برای تمامی جهانیان تا ظهور حضرت خورشید زنده بدار

  40. م.طاهری می‌گوید:

    خوش به حال ما که خامنه ای امام ماست

  41. سید رضا می‌گوید:

    لبیک یا خامنه ای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.