به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
بی شک اول!
عالی؛ مثل همیشه.
احسنت به این همه احساس؛
فدائی داری عزیز دلم.
مخلصتم داداش حسینم.
اقا کجاش انصافه که مبصر خودش اول نظر میذاره؟؟؟
بعدش ما دیال آپیم سرعتمون کمه
بعدشم اینکه بذارید کمی از ذوق زدگیمان پس از خواندن متن باتاخیر داداش حسین بگذرد…بعد یهو نظر بگذارید…خب ماهم آرزو داریم…دلمون میخواد اول بشیم…
(عجب متن جانگدازی شد)
سیداحمد: بخدا منم با دیال آپم!
فقط اینکه اینجا کربلا نیست اما من الان درست نشسته ام بین الحرمین. “کل ارض کربلا”
هیچ کجا پیامبر را غریب تر از شهر پیامبر ندیدم
و چقدر الان دلم هوای مشهد کرد
سلام بر حاج حسین بسیجی ها وسید احمد گرامی .
حاج حسین متنتون عالی مثل همیشه باید خدا نمره ۲۰شمارابده (خدارحمت کندپدرشهیدتان را ) شهیدان باید برای ما فاتحه بخوانند تاشاید بیدارشویم (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
چلچراغ قصر ملک عبدلی شرک نیست و عیبی نیست اگر زائر داشته باشد اما کوچه بنی هاشم برای توحید ضرر دارد! و گنبد و بارگاه بقیع، برای ایمان موحد.
الان آمده ام مکه. دعاگوی همه دوستان هستم… ببخشید سید احمد گرامی یعنی حاج حسین مکه تشریف دارند؟
التماس دعااللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سیداحمد: بله، مکه تشریف دارند.
سلام
فقط میتونم بگم: التماس دعا
خیلی خوشحالم که الان در بهترین جای عالمید
حجتان مقبول
سلام
صبح به خیر
همه جای این مسجدالعبدلی ضرار چراغ دارد الا خانه فاطمه که انگار زیادی است در این گوشه مسجد…
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمو وآخر تابع له علی ذلک
سلام بر حسین آقا و برو بچه های قطعه ۲۶
اول ذی الحجه سالروز پیوند آسمانی حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) مبارک
امروز درست ۲۹ رو تا محرم الحسین ۵۱ روز تا ۹ دی
مدینه. آخرای ذی القعده. دقیق یام نیست چندم،
“د” یادم جا افتاده
یاعلی
سلام علیکم
وقتى این شعر را میخوانم به حال حاجیها غبطه میخورم
وقتى میکم:
صفا و مروه دیده ام
کرد حرم دویده ام
هیج کجا برای من
کرب و بلا نمیشود
وقتى درک نکرده باشی صفا و مروه را تقدم لذت کربلا یا مکه را درک نمیکنى
کاش سفرنامه ای از کربلایتان هم بنویسید!!!
سالروز ازدواج ۲بهانه ى خلقت رو تبریک میکم
شهادت نصیبتان
یاراحم العبرات…
یاصاحب مدینه….
ممنون از دلنوشته ی زیباتون
داداش حسین بچه بسیجی ها خیلی التماس دعا
حجکم مقبول سعیکم مشکور
صدای قدم های رزمنده بسیجی حاج احمد متوسلیان می آید. وای خدای من نکند برگشته این پرستوی مهاجرمان صدای عصای حاج احمد می آید آیا واقعاً خود اوست؟؟؟؟
نه این صدای قلم های بسیجی رزمنده حسین قدیانی است که می آید و می گوید عصا و سلاح حاج احمد زمین نیفتاده است. هرکجا باشد می نویسد و روشنگری می کند و جوهر قلمش خون بابااکبر شهیدش است . بنویس برادر بنویس این بار در دیار یار بنویس از یار حقیقی بنویس.
سلام باورم نمیشه آقای قدیانی رفته اید حج؟ چه بی خبر . یکروز در نوشته هایتان آورده بودید با عجله می خواستید بروید سازمان حج . همان متن موتوری. یک لحظه بدلم افتادها.
یکبار در یک نظر برایتان آرزو کردم روز عرفه امسال بین الحرمین کربلا باشی ولی می بینم که رفتی خود عرفات . نمی دانم نظرم را می خوانی یا نه فقط التماس دعا.
سیداحمد: هر لحظه ای که بتوانند و کانکت شوند تمام نظرات را میخوانند؛ ۳۰۹ نظر پست قبلی را هم خواندند.
اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ جون مطلب
زیارت قبول آقای قدیانی
نایب الزیارت ما هم باشید
اولندش سلام علیکم
دیمندش خیلی بی معرفتی خــــــــــــــــــــــــــــــیلیِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ لا اقل خداحافظی می کردی……
سیمندش من نمیدونم چطوری ولی هر طوری که شده…….. حسین آقا باید در مکه با فحش و بارو به خاندان امیه و بنی العباس کروبی و خاتمی و میریزید ملعون………..و در آخر هم در رمی جمرات با رمی نفسانیات برگرد خانه برگرد حاج حسین گه چه دلتنگ کردی ما را برای این اسم ” حاج حسین “.
چهارمندش با صدای بلند فریاد میزنم که من اولین کسی هستم که به یمن مکه رفتن بر و بچ قطعه ختم صلوات گرفتم و حالا که نوشته حسین عزیز را در حال و هوای خانه علی و فاطمه از مدینه دیدم باری به خودم امیدوار تر شدم .
اینجا ففط مورچه های سمفونی داداش حسین خصوصا آسینتامن نیست که با شهداء رفیقند . داستان عاشقی این بچه ها با شهداء مثنوی هفتادمن کاغذی است که بوی عطر آن به گفته خامنه ای معظم فتنه ۸۸ را کور کرد .
آهااااااااااای اونایی که چشم دیدن رفتن داداش حسین ما رو به سرزمین حج ندارید ” غلط کردید ” بیشمارید.
سیداحمد: غلط کردند بیشمارند یه چیزی هم روش!
لبیک اللهم لبیک
زیارت قبول حسین جان
بگذار یه کم گریه کنم
الان برمی گردم
حاجی جون تنها تنها؟!
اینطوری؟
بی خبر؟
سلام اقای قدیانی
.
به به متن جدید
.
خدا قوت
۳۸ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یا حسین
سلام به داداش حسین بچه بسیجی ها و ستاره های حضرت ماه
اول ذی الحجه و سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) رو به شما تبریک می گم .
التماس دعا
درگیرتم داداش حسین…
ما رو یادت نره…
یار علیست…
جاهای خوب برای ادمهای خوب
سلام علیکم
پس این دفعه واقعا حاجی شدی.
گفتنی هارو گفتی حاجی……….
سلام برحاجی واقعی که هر چه داشت برای حفظ ولایت گذاشت و چه خوب عمل کرد و شاید این حج که ثوابش خیلی زیاد است در مقابل ثواب آن جهاد کمتر باشد ….
هرچه هست مبارک و میمون باشد و التماس دعا…
حاج حسین یادت نره ها>>>>!!!!!
خدایا تا ظهور دولت خورشید
حضرت ماه را سلامت بدار
آمین یا رب العالمین
این تنها و تنها دعا و خواسته یی ماست! 🙂
سلام بر قطعه
سلام بر داداش حسین
بسم الله
یعنی الان واقعا داداش در جوار بیت الله هستند؟
هنیئا لک …
عجب استراحتی!!!!
………..بی خیال داداش جان . خدای کعبه را بچسب …
التماس دعا
وااااااااای که چقدر قشنگ نوشتی آقای قدیانی
.
از مزار گمشده مادر و سوت و کوری آن
و اینکه امامزاده هایی که ۷۰ پشتشان به یکی از امامان ما میرسد بارگاهی دارد و مزار مادر ما بی چراغ و سوت و کور است.
لعن علی عدوک یا علی
*** سال شمار دفاع مقدس ****
● ۱۷ /۸/ ۱۳۶۶ هـ .ش:
آغاز اجلاس چهار روزه سران عرب، در امان، که جمهوری اسلامی ایران را به علت اشغال عراق محکوم کرد و از دولت عربستان سعودی برای ایجاد فضای مناسب برای انجام مناسک حج پشتیبانی و از امنیت کویت نیز حمایت کرد.
و این “هوا” ها چه خواستنی هستند و ارزشمند….دلم هوای مشهد کرد!
بلغ سلامنا……
ارادتمند
فاطمه از کانادا
سلام
زیارت قبول
اقای سید احمد شما قبلن هم با نظرات من بازی کردی
یکی رو گذاشتی یکی رو نه، دلیلش رو هم نگفتی.ایا این درسته؟
الهی با مشت بزنی تو کله کروبی مشنگ.
یا علی مددی…
خوش به سعادت حاجیا، من حج تمتع میخواممممممممممم.
“فقط اینکه اینجا کربلا نیست اما من الان درست نشسته ام بین الحرمین. “کل ارض کربلا”. یک طرفم حرم رسول خداست. با گنبدی کوچک تر از امام زاده صالح. و طرف دیگر، بقیع. مقدس تر و در عین حال کوچک تر از قطعه ۲۶ بهشت زهرا. و همین طرف ۴ امام شیعه، مزار دارند و مزارشان این وقت شب، سوت و کور”
خدایا دلم هوای بودن در مدینه و بقیع را کرده . کاش من هم پرنده ای بودم جلد بقیع.
خون شد دل شیعه از غربت مدینه.
کشت شیعه را این غربت بقیع.
کشت شیعه را قبر گمگشته مادرمان زهرا (س)
ببخشید جسارتا” خط اول یادم را اصلاح کنید.
دهه اول ذی الحجه است این ده روز را خوب قدر بدانیم
روزه این نه روز تا عرفه خیلی ثواب داره
همینطور یه نماز دو رکعتی در این دهه بین مغرب و عشا
از همه التماس دعا
من که هر وقت متن های شما رو می خونم براتون دعا می کنم و برای پدر شهیدتون صلوات می فرستم
احسنت به شما
حجتون مقبول
خیلی التماس دعا
سلام سید جون
پس داداش حسین این دفعه دیگه راستی راستی حاجی شدن
سلام ما رو بهشون برسونید
شدیدا التماس دعا داریم
یا علی
سلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام حاجی
…………………………….
راست گفته این عمره و حج حق توست حق ،چونکه دعوت آن بالایی است
لطفا از طرف من دعا برای فرج مولا والتماس دعا.
به سلامتی واقعا حاجی شدید. خوش به سعادتتان
واقعا خوش به سعادت شما
خدا بخواد این جوری جور میشه
حسادت نمی کنم ولی غبطه می خورم
خیلی خیلی التماس دعا
میشه خواهش کنم اگر فرصت کردید و زحمتی نبود به نیابت از همه شهدا هم یک بار طواف کنید
سلام داداش حسین, اونم از نوع راه دورش
یاد اخراجی ها افتادم:
«حاج آقا تبقل الله»
عزت زیاد
به به آقای قدیانی
قبول باشه
.
پس میخواستین برین سفر که گفتین قدر همو بدونیم
.
ما قدرتونو میدونیم
.
فقط تورو خدا مارو دعا کنید
.
انشاءالله روز عرفه امام زمان رو ملاقات کنید
سلام من همون دانشجوی فردوسی ام.من هفته ی قبل از طریق کتاب ۹/۱۰با شما آشنا شدم.خوندن متنای اینقدر انقلابی توی فضای ظاهرا آروم الان،شاید خیلی موثر نباشه.اما باید اعتراف کنم شور اون روزامو دوباره زنده کردین.
ما تو خونه کامپیوتر نداریم،برای همین خیلی توی این فضای مجازی نیستم.اما از ته دلم آه سوزناکی بلند شده که بی تابم کرده که کاش،اون روزا بودم…
امروز که اومدم سایت اول نیتم این بود که،اظهار تاسف کنم از اینکه توی اون فضای تلخ بیشعوری،مطالب شما رو نداشتم که ضماد درد غریبیم کنم،که کاش اون موقع به داد ما میرسیدی.من خودم بارها از ترکش جهالت هم وطنام،شهید شدم!افسوس میخورم که اگه روزنه ی امید قطعه ۲۶بود،اینقدر درد نمی کشیدم.
اومدم که اینا رو بگم…اما…
کنجکاویم نذاشت!!!!!! (از متن کتاب فهمیدم یه جاهایی بدجوری ازفحاشی معلوم الحال هااذیت شدین)رفتم با اجازه آرشیوتون،ترکش بارونی بود به مولا!!اما فقط در همین حد،همون آیینه ای که جولوشونه کفایت می کنه!فکر کنم برا همینه که دیگه جون نمیکنن…بی نفس شدن ان شاالله از شدت فحاشی!!!!!!!!!!فحشایی که به خودشون برگشته!
خلاصه…حسرت میخوردم که نبودین آروممون کنین،
حالا حسرت میخورم که نبودم سینه سپر کنم،تا فقط انجام وظیفه باشه،(شما که نیازی به ما ندارین)من شخصامدیونتونم همه ی مردم ایران مدیون شمان،اگه تونسته باشین،که حتما تونستین،حرص یکی از اینا رو در بیارین،جاتون بهشته.
اما اینا فقط به شما فحش ندادن،شروع این فتنه وتصور اینکه ما باور کردیم تقلب شده خودش بدترین فحشه،توهین به شعور ماست.سبزا بی شمار نبودن،بی شعور بودن…
برای اینکه بجای همه ما،شما چوب شعورتون رو خوردید وجا نزدید ممنون.
یا علی
ای وای شرمنده!
یادم رفت التماس دعا بگم.برام دعا کنین،پر روییه ولی…
مخصوص خواهشا!!
سلام داداش حسین
بی خبر رفتید اما انشاالله خوش خبر برگردید.
منتظر مطالب جدید و بی نظیرتون می مونیم.
یادتون نره ما رو دعا کنید.
در پناه حق.
سلام به حاج حسین قدیانی ، داداش تمام بچه بسیجی ها
عجب قطعه با برکت و میمونی هست این قطعه ۲۶ ، از زمان راه اندازی تا الان دو بار فرمانده قطعه رو به زیارت خونه خدا فرستاده . حتماً بیشتر از همه ایشون قدر اینجا رو می دونند .
امیدورام که به زودی زود از این سفرها نصیب مبصر و تمام بچه های قطعه بشه .
حاج حسین !حالا که شما بدون خداحافظی رفتید قول بدید هر جا رفتید حضرت ماه و تمام بچه های قطعه رو از دعا فراموش نکنید .
ملتمس دعای خیر شما
فدایی حضرت ماه
التماس دعا
حسین جون زیارت قبول داداش
اگه نوری زاده رو دیدی ، خفش کن
سلام
من هم از شما التماس دع دارم
پنجشنبه گذشته مزار شهید بهنام محمدی اسوه ملی مقاومت که در دوران محاصره خرمشهر مظلومانه به شهادت رسید، پس از سی سال از مکانی نامناسب در میان اموات به تپه شهدای گمنام مسجدسلیمان (زادگاه شهید) منتقل شد. اما متأسفانه این مراسم که اوج نمایش عشق و محبت مردم به شهدا بود و چهل هزار نفر از مردم مسجدسلیمان (یک سوم جمعیت شهر) در تشییع باشکوه پیکر شرکت کردند، در سکوت خبری رسانه ها برگزار شد و داغ مظلومیت بهنام را تازه کرد.
برای رسانه ها و صداوسیما جای تأسف است
دیدم که به عرش شور و شوقی برپاست
برپا گر این بزم شعف ذات خداست
گفتم به خرد چه اتفاق افتاده
گفتا که عروسی علی و زهراست
.
سالروز ازدواج دو بهانه ى خلقت مبارک باد
یک لحظه آخر متنو خوندم که گفته بودید ” الان آمده ام مکه. دعاگوی همه دوستان هستم…”
دلم یهو ریخت
با خودم گفتم واقعا داداش حسین رفته مکه
اونم حج تمتع
.
تورو جان حضرت زهرا وقتی رفتین بقیع مارو یادتون نره
دعا کنید زیارت مزار بی نام و نشان مادرمون نصیبمون بشه
.
التماس دعای فراوووون
یاعلی مدد
اینجا هم سلام 🙂
واااااااااای .چقدر خوب . انشالله به سلامتی .
داداش حسین شدیدا التماس دعا .
ممنون که به یادمون هستید .
روز عرفات در هنگام زیارت خورشید طول عمر ماه را تا ظهورش از او بخواهید
سلام بر حاج حسین و سید احمد
ناراحت شدیم که این قدر دیر باید متوجه بشیم که داداش حسینمون رفته حج تمتع. ولی به خاطر اینکه تشریف بردن حج خوشحالیم.
البته از سید احمد ناراحت نیستیم چون مامور بوده اند به نگفتن اسرار.
شدیدا التماس دعا داریم. از آقا رسول الله بخواید که ما رو هم بطلبه. البته بعد از نابودی این وهابی ها.
ان شاء الله زیارت آقا امام زمان تو عرفات قسمتتون بشه.
سلام
برای خودمان هیچ.. برای سلامتی رهبر و برای ظهور حضرت مولا هم که خودتان قطعا سنگ تمام خواهید گذاشت.انشاالله.. پس هیچ..
فقط وقتی برگشتید به جای سوغات عکسی از خودتان در “قطعه مقدس ۲۶ ” بگذارید، بسیار ممنون خواهیم شد..!!!
خدا قوت..
سلام آقای قدیانی؛ خیلی وقت است باداداش محسن می اییم اینجاومیخوانیم دلنوشته های ازدل برخاسته تان را.این بارهم که متن راداداش محسن برایم میخواندرسیدبه جایی که دیدم هق هق گریه اش بلندشدهرچه گفتم چه شده فقط گریه میکردکه بالاخره گفت که شمامشرف شده ایدمکه …..خیلی بغضم گرفت خداوکیلی.مثل ان افتابی که مدینه راگرمانمیبخشدوفقط میسوزاندجگرمن هم بدجوری سوخت.من امادران لحظه عجیب دلم هوای جمکران کردوعجیب دلم هوای طلائیه کردو…….فقط حاج حسین بنده ی حسین عاشق حسین تورابه حسین پشت بقیع که رسیدی بچه های قطعه رایادت نرودمخصوص دعاکن حضرت ماهمان که جای خود دارد.
سلام.
خوشا به سعادتتان.
خیلی التماس دعا دارم. توروخدا خیلی دعام کنید. مطمئنّم یادتان نمی رود. چون می دانم این جور جاها و این جور وقتها، آدم کسانی را که خیلی سال است که فراموش کرده و … هم به یادش می آیند…! تبریک می گم. واقعاً خیلی خوشحال شدم از اینکه این سعادت نصیبتان شده و به حق است. دارم به این فکر می کنم خدا در این دنیا اینطور پاداش هشت ماه مجاهدتان را می دهد، آن دنیا برایتان چه می کند؟!
جناب حاج حسین قدیانی، برایتان آرزوی سلامت و سعادت می کنم.
التماس دعا
یاعلی
سلام ان شاء الله به معنای واقعی حاجی شوید.
باورتان نمیشه اسم مکه را که دیدم خوشحالی تمام وجودم را دربرگرفت اصلا نمی دانم چگونه است که نام مکه تمام وجود را غرق شعف می کند اما امان از مدینه به مدینه و زهرا و بقیع که رسیدم اشک به چشمانم آمد و غمی سنگین به دلم.ناگهان خنده بر لبانم خشکید.
ما راهم به زیارت ببرید با نوشته هایتان
زائر خدا زیارتتان قبول
داداش حسین برای همه بیماران دعا کنید…….تورابه خداالتماس دعا.
سلام داداش حسین نمیدانم چه بگویم زبانم بندامده خوشابه حالتان حجتان پیشاپیش قبول.شمارابه خداخیلی دعایمان کنیدمراهم یادتان نروددعاکنیدرشته ی دندان پزشکی دانشگاه تهران بیاورم مرااخرین نفردعاکنیدولی شمارابه خدادعاکنید……………….خیلی خیلی التماس دعا اقا سیدتورابه خداسانسورش نکن داداش بخواند
کوچه بنی هاشم مرا یاد این شعر می اندازد؛ “جوانان بنی هاشم بیایید”
میشه با همین یه جمله سیر گریست من که بد جوری دلم هوایی شد با این جمله
پس این همه تأخیر یه علت اساسی داشت التماس دعا
راستی سلام و خدا قوت به سید احمد جان
سلام آقای قدیانی.
تو را خدا دعا کنید میدانم که یادتون نمیره اما دعا کنید……..
من هم رجب امسال عمره بودم ولی مکه و مدینه تنها جایی ست که باید بارها و بارها رفت
قبر بی نشان مادر مزار بی بارگاه بقیع گنبد کوچک سبز همه آدم را به یاد غربت می اندازد اما مگر غریب تر از پسر فاطمه کسی هست نمی دانم حس عجیبی بود دو روز آخری که مدینه بودم حس کسی را داشتم که گمشده ای دارد با قلبی فشرده و چشمانی خیس حرم را می چرخیدم حس غریبی بود حسی از مولایی غریب
قلبتان عاشق
سلام مارا به پیامبر برسانیدبخواهید ما را بطلبند
سلام داداش جان .وقتی اخرمتن رادیدم شوکه شدم چندباری اخرش راخواندم تاچشمهایم باورشان شد.خوشابه سعادتتان قبل ازتولدقطعه وقبل از یک میلیونی شدن وشایددرایام تولدخودتان بهترین بهشت پیداشده ی دنیایید.اشک مجال نمیدهدوگرنه مینوشتم به قبرگمشده ی زهرا چه بگوییدفقط همین قدرکه التماس دعا فراموشمان نکن به جای همه مان دعای توسل ندبه زیارت عاشورا بخوان و۲رکعت نمازعشق به نیابت ازهمه ی بچه های قطعه انجا بخوان که سخت دلتنگیم….بازهم خیلی خیلی خیلی التماس دعا حاجی جان
امسال به دلم افتاده بود که اسمم تو عمره دانشجویی در میاد؛ولی …..مثل اینکه هنوز اونقدر آدم نشدم تا راهم بدن به بقیع و خونه حضرت زهرا(س)و مکه و مسجد النبی و….
داداش حسین! تو بقیع جور ما رو هم بکش و دو قطره اشکم از طرف همه دلسوخته ها بریز.
یا زهرا(س)
رهسپاریم با ولایت تا شهادت…
از بس این ستاره ها گفتن حاج حسین اخرش جدی جدی حاجی شدی “حاج حسین”
الکی نبود بعد مدتها امروز بعدازظهر اومدم نت….حیف بود تا شب بمونه….مثل همیشه عالی.
خط آخر رو خوندم باورم نشد…نوش جونتون…شما نری پس کی بره؟!…حج واجب هم هست.نرفته بودید که.
“با این مه غلیظی که بعد از غصب خلافت و پس از آن سیلی بر صورت مادر فضای مدینه را گرفته، آفتاب هم مه آلود بر شهر پیامبر می تابد. و با اینکه داغ و سوزان است، گرمایی ندارد. فقط می سوزاند. ”
“کوچه بنی هاشم مرا یاد این شعر می اندازد؛ “جوانان بنی هاشم بیایید” که کوچه کوچ کرده از نقشه جغرافیا و دیگر خبری از کوچه نیست. کوچه ای که بود، حالا هست و نیست. در این بن بست معرفت، لااقل من که ندیدم کوچه را.”
“و قبر زهرا شاید همین حوالی. شاید کنار مزار پدر. و هر جسارتی از این خائن الحرمین می توان انتظار داشت …”
ملک عبدلی هم خیلی جالب بود.
ممنون از این متن. تا میتونید با خانم حرف بزنید.
آقای قدیانی خوش به سعادتتان. التماس دعا خیلی.ترخدا یادتون نره.ممنون
خداییش حداقل سهم ما دعای ویژه س!
بد میگم ؟ بگید بد میگی.
خوش به حالتون.
ایشالا قسمت همه ما و خصوصا سیداحمد بزرگوار هم بشه. به همین زودی. آمین
سلام
فقط میخواستم بگم تو ااون سرزمین عزیز مارو فراموش نکنید بخصوص در سرزمین عرفات که با مولا وولیمان هم نفس میشوید.
دعا کنید ما هم لایق زیارت بقیع بشویم.
اللهم آمین
سلام
دلتنگ نوشته هاتون شده بودیم.
التماس دعای ویژه
سلام علیکم
زیارت بقعه نبوی و حریم حرم بقیع، مقبول درگاه حق
این زبان حال من بود که نوشتم در وبلاگم … قطعا حال شمایی که الان در سرزمین ملکوتی الله هستید و دلتان حسینی است، از ما خیلی بهتر است …
دعایمان کنید که به شدت محتاج دعاییم …
این روزها دلم بیتاب است و ماندهام … ماندهام هنوز میان حیرتکده عقل و عشق که از سویی ندای “لبیک اللهم لبیک” بلند است و از سوی دیگر، اگر گوش کمی تیز باشد، نوای “هل من ناصر” را درک میکند و عجب که سنگ است نه دل، در قفس تنگ این سینه که تو هنوز چشم از این نشانها برنگرفتهای تا راهی دیار یار شوی و تمام نفست را به قربانگاه عشق ببری و هرولهکنان به صف اصحاب عاشورایی امام عشق بپیوندی …
الرحیل که صدای کاروانسالار این سفر تاریخی، در دالان این روزگار دهشتزا پیچیده است و تو را از طواف کعبه به بیابان تف میخواند …
رخت بربندید اینجا کربلاست …
یاعلی
التماس دعا
سنگینی باری که خدا بر دوش ما میگذارد آن قدر نیست که کمرمان را خرد کند بلکه به قدری است که ما را برای دعا کردن به زانو در آورد.
همدیگر را دعا کنیم.
آقای قدیانی خیلی خیلی التماس دعا
خوب زودتر می گفتی حاجی یا همون حاج داداش حسین.
حجت قبول حاج حسین، خوش به حالت، دعا کن قسمت ما هم بشه.
زیاد زیاد ….. التماس دعا.
آقای مبصر قطعه سلام!
بذار اول یه گلایه ای از شما بکنم عزیز دلم!
یعنی بچه های قطعه ۲۶ این قدر غریبه اند که نمی گی داداش حسین رفته حج و میگی نیاز به استراحت داره!
حالا این یه بارو بخشیدیم!
به داداش بگو دعامون کنه زیاد…………..؛ به خاطر اینکه عاقبت به خیر شیم با شهادت در رکاب آقا صاحب الزمان (عج)و البته زیارت کربلا و مشهد.
سلام داداش حسین عزیز
التماس دعا داشتم مخصوص!
یاعلی مدد
آقای مبصر قطعه سلام!
چرا نوشتم رو اینجوری کردی (…………..)
مگه امام نفرمود:” ما اگه آمریکا و انگلیس رو ببخشیم آل سعود رو نمی بخشیم”
در ضمن برادران اهل سنت هم دل خوشی از وهابی ها ندارن و به خاطر این حرفها وحدت ما و اونا به هم نمی خوره
خصوصی
سلام
خیلی خیلی خوشحالم که این فوز عظیم نصیبتون شده
چقدرکه شما سعادتمندید
ومن بی نهایت بی لیاقت
اول از همه التماس دعا برای فرج حضرت ولیعصر علیه السلام
شب جمعه که درجوار دیاریار کمیل خوندین وبه این فرازدعا که رسیدید
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِکُ الْعِصَمَ
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَیِّرُ النِّعَمَ
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُالدُّعاَّءَ
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاَّءَ
اَللّهُمَّ اغْفِرْلى کُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَکُلَّ خَطَّیئَةٍ اَخْطَاْتُها
. . .
یاد من روسیاه بیفتید
امسال در حج خبرهائی است
عمال فتنه از امریکا در مکه جمع شده اند
بسیجی های لشکر ۹ دی باید آنجا هم یک جواب دندان شکن دیگر به آنها بدهند
داداش حسین به نیابت از همه ما رفته جبهه حج برای مقابله با عمال بیگانه پرست فتنه
همه ما برایش دعا کنیم
سلام آقای قدیانی یه سوال…
نی ساندیس نظام رو باخودتون بردین بکنین تو چشم وهابی ها؟!!
من یه بار برام فرصتش پیش اومد برم مکه اما نرفتم!!
یکی از صدها دلیلم این بود که،میدونستم تحمل دیدن غریبی ائمه(ع)رو ندارم، تحمل قلدری شرطه ها،تحمل اینکه نتونی بلند بگی یا زهرا(س)،تحمل…
شما حاجی ها چه صبری دارین!!!!
راستی شما فقط جواب فحش هارو میدین؟!!!!!!!!!!
اول سلام
حاج حسین آقای قدیانی بدجوری دل ما را هوایی کربلا کردید . راسستی ۸ سال پیش هم ما در الیاس الذهبی بودیم و چقدر خدا خدا کردم که پنجره مان به سمت حرم باشد و بود و چقدر باشکوه بود وقتی از پنجره به گنبد سبز نبوی نگاه می کردم
دعا کنید که ما هم برویم در بین الحرمین ها
یازهرا
بازسلام داداش جان وباز هم خیلی خیلی التماس دعا
سلام اقای قدیانی من شمارانمیشناسم خواهرزاده ام ازطرفداران پروپاقرص شماست می گویدفرزندشهیدی میگویددلت صاف است وبنده ی خوب خدایی.اقای قدیانی شمارابه خداحالاکه دستت به پنجره ی بقیع میرسدبرای جوان ۲۲ساله ی من که توی کماست دعاکن یادت نرودبرادرم برای فرزندمن خیلی دعاکن التماس دعا
سلام
حاجی التماس دعا
دلم پرواز کرد
آقای قدیانی به شدت محتاج دعای خیرتانیم.
فکه بازی درازی ها یا مکه حاجی بازاری ها؟!
التماس دعا شدیدددددددددددددددددددددددددددددددد.
بسم رب الشهدا
سلام استاد
چجوری بگم التماس دعا تا یادتون بمونه برادعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام حاج حسین ———–
التماس دعا ازون دل پاک و بی ریای شما…..با همون صداقت همیشگی برای بچه های قطعه ۲۶ از خدا “عاقبت به خیری بخواین و توفیق طواف بیت الله
داداش سلام زیارت //تااینجا//قبول خیلی التماس دعابه جای همه ی ماانجا زیارت عاشورابخوانیدو در رمی جمره اگراشتباه نکنم نمی دانم ان جایی که دهن شیطان رامسواک میکنندجای ماراحسابی خالی کنید چوبرلبت شکفت غنچه های سبزدعا تورابه یوسف زهراالتماس دعا…….
التماس دعا
سلام آقای قدیانی
من مدت هاست که با قطعه ۲۶ آشنام ولی اولین باره که نظر میذارم.دلیلشم فقط اینه که با این متن آخری دلم رفت تا کنار دیوار بقیع و یاد قبر گمشده ی مادرمون افتادم دلم نیومد التماس دعا نگم . واقعا خوش به حالتون.شدید محتاج دعام.انشاالله قسمت همه ستاره های حضرت ماه بشه که برن مدینه ومکه و روز عرفه ،عرفات باشن و …
سلامٌ علیکم و رحمة الله؛
و چه صفایی می کنی درآن بیابان! در آن هنگامه که توجه می کنی خیل عظیم سفیدپوشان را و می انگاری که بی شک یکی از اینان مولای توست!(اللّهمّ ارزقنا…)
وچه جانگداز آن آهی است که از سینه برون می آید،حجّش ناتمام ماند ارباب.حسین(ع) به کوفه نیا که بازار شمشیر ونیزه داغ است…اینجا.
آری، گرچه باید دانست قدر یکدیگر را،اما؛ اگر کوتاهی کردیم ما،
شما یادت نرود که قدر بدانی این ناب ترین لحظات را! ویادت نرود چشمان منتظر را…
معرفت بدرقه تان بیش از پیش.ان شاءالله.
الان نزدیک۳:۳۰صبحه من تک وتنها توسایتم یکی نیست منِ بدبختِ شوک زده روبگیره!
ازمن میشنوی نه یادمن باش نه یادِاونایی که التماس دعاگفتن نه یادِ خودت حتّی؛ اونجا فقط یادِخداباش و یادِغربت علی(ع)وفاطمه(س) باش وبکوش راهی بیابی برای زدودنِ غبارِغربت ازچهره ی فرزندِ نازنینشان نائب المهدی(دامت برکاته) وبخواه از خدا که یاریت کنه قلمت رو جوری به کاربگیری که دست وپای دشمنان مهدی فاطمه(عج)روقلم کنه و حضرتش
رو هرچه سریعتر از پرده ی غیبت بیرون بیاره.آمین یه آمین هم شما بگو کنارِمشکیِ پرده ی خانه ی یار
اگر تونستی ازقولِ من یه دعای فرج بخون یعنی ازقولِ همه ی بچه های قطعه
میخوام حرفامو با یه کلامی تموم کنم که می دونم اونجا که هستی بغض می کنی با این کلام:
یاعلی
خوش به حالتون
قبول باشه، التماس دعای اساسی حاج حسین
اگه میشه یه خواهشی داریم زیر ناودون طلا دو رکعت نماز برامون بخونید
هوس کعبه و آن منزل و آن جاست مرا آرزوی حرم و مکّه و بطحاست مرا
یارب، کام من دیدن کعبه است به کامم برسان…
زیارت عاشورا یادتون نره حاج حسین
بازم التماس دعا دعا دعا
“” و اکنون لحظه تشرف نزدیک است و وعده گاه معشوق در پیش
دل های مشتاق، آرام و قرار ندارد و تو گویی همچون طایری قدسی
می خواهد از قفس تنگ سینه پر بکشد و خود را به بحر معلق
آسمان آبی بسپارد و غرقه در جذبه های روحانی محبت یار
خود را به حرم دوست برساند.
پیوند روح مومن به ذات اقدس پروردگار محکم تر است
و شدید تر از اتصال خورشید به ذات خورشید و چه عجب
اگر این طایر قدسی روح در اشتیاق حرم وصل به ترنم در آید
و این نوای دلنشین <> ترنم روح مومنی است
که وعده های پروردگار خویش را محقق شده یافته است و
می شتابد تا خود را به مبداّ و معاد خویش پیوند دهد.””
گزیده ای از( سفر به سرزمین نور) شهید آوینی
ملتمس به دعای خیرحاجیان هستیم.
سلام علیکم
داداش حسین التماس دعا سنگین کارمون گیره ثقیل
خودمون داغونیم پروزن اوضاعمون ناجوره پر بار
پس دعاکن سبک سبک بار از جنس پرواز وملتمسیم …
یاعلی
عععععععااااااالللللللییییییی بود.