بی لیاقت ترین شیعیان علی کسانی هستند که نمی توانند سیدعلی را مدح کنند. محبت به خامنه ای عین بصیرت است. ماه نیازی به محبت ما ستاره ها ندارد اما ما برای ورود به خیمه حسین برای حسینی شدن برای عاشورایی شدن محتاج به ابراز ارادت خود به خامنه ای هستیم. منتظر خورشید اگر ماه را ستایش نکند، اصلا دل ندارد. دوستان! اسیر افرادی نشوید که در بصیرت از دانشگاه هاوایی دکترا گرفته اند. خامنه ای باید هم خود را غلام قنبر علی بداند، چنان که علی می گفت: “انا عبدک الضعیف”. علی و سیدعلی یک رسالتی دارند و ما یک وظیفه دیگر. این ماه پاره علوی تبار، نائب بر حق امام زمان است. چنانکه علی، شیر خدا بود؛ به اسدالله قسم، خدا به هر کسی لیاقت و سعادت مدح خامنه ای را نمی دهد. ما بصیرت را بدون محبت و معرفت را بی عشق نمی خواهیم. هیچ کس چون آن ۷۲ پروانه عاشق، مدح حسین را نگفتند. محبت ما به خامنه ای عین بصیرت ماست. ما اتفاقا عاشق چشم و ابروی رهبرمان هستیم. محبت به خامنه ای عین بصیرت است؛ به کوری چشم هر آنکه تاب دیدن ندارد، تا می توانیم زیباتر در وصف مولا و مقتدای خود، خامنه ای عزیز، سروده می سراییم. ما بی محبت، بی عشق، بدون ابراز محبت به خامنه ای، بصیرت نمی خواهیم. ما از ۲ دیده، اشک می ریزیم وقتی خامنه ای را می بینیم؛ چنان که علی اکبر، حسین را سیدالشهدا را می دید. بصیرت ما از جنس عاشوراست. ما با چشم باز و نه کورکورانه -کورکورانه، چونان چشمِ حسودانِ این عشق خدایی- خامنه ای را مدح می کنیم. در بصیرتش شک کند، آن کس که خدا محروم ساخته دلش را از محبت ارباب. خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست. خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست. این دفعه گفتم “ارباب”، دفعه بعد، این عشق، سنگر دیگری فتح می کند.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
خدا کند لایق عشق ورزیدن به مولایمان باشیم
لبیک یا خامنه ای
بصیرت ما از جنس عاشوراست
اباالفضل علمدار………………….خامنه ای نگهدار
حزب فقط حزب علی رهبر فقط سید علی
یه پیام ” بی زرگانی” دیگه برم داداش؟
ساعت ۱۸:۴۴
تعداد افراد آنلاین: ۳۸ نفر.
داداش حسینِ بی همتای بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
نوکرتم داداش جانم.
داداش حسین: دعایم کنید. دعای تان می کنم.
اولین بار که عاشق او شدم باخواندن بیتی بود که باآن میزبانی گرمای عشق به آقا رادر عمق وجودم توفیق یافتم ( ضمیمه تصویری از ایشان بود که بر صندلی خویش تکیه زده بودند):همه عمربرندارم سراز این خمار مستی که هنوز من نبودم که تودر دلم نشستی وبعد آن را زیباترین بیت زندگیم انتخاب کردم!
سلم لمن سالمک خامنه ای
حرب لمن حاربک خامنه ا
یا امیر قافله صبر و بصیرت
ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگر دار تر از صد مردیم
هر زمان بوی خمینی به سر افتد ما را دور سید علی خامنه ای میگردیم خدایش جاش بود
تقدیم به داداش حسین
بصیرت ما از جنس عاشوراست.
بصیرت ما از جنس عاشوراست.
بصیرت ما از جنس عاشوراست.
لبیـــک یا حسین زهراء
خدایا تو را هزاران بار سپاس از جهت مغز متفکری به نام حسین قدیانی
داداش حسین: از زحمات شما و آن متن وبلاگ تان ممنون.
عالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بود داداش جانم.
اتفاقا ما عاشق چشم و ابروی آقامون هستیم.
جوونیمون فدای آقامون.
ما از ۲ دیده، اشک می ریزیم وقتی خامنه ای را می بینیم؛ چنان که علی اکبر، حسین را می دید. بصیرت ما از جنس عاشوراست.زیبا بود،زیبا.
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
/ فدای آقای نازم
ارباب دل ماست خامنه ای ….
احسنت ، تبارک الله
ماشالله ماشاالله /
قلمت که بوی خوش یاس می دهد بیمه ی عباس انشاالله
“ما با چشم باز و نه کورکورانه -کورکورانه، چونان چشمِ حسودانِ این عشق خدایی- خامنه ای را مدح می کنیم. در بصیرتش شک کند، آن کس که خدا محروم ساخته دلش را از محبت ارباب. خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست. خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست. این دفعه گفتم “ارباب”، دفعه بعد، این عشق، سنگر دیگری فتح می کند”
تکبیر.
احسنت.
نگاه به صورت عالم ، عبادت است و حکما حکمتی در این حکم بوده که خدای حی سبحان آنرا جزء حسنات محسوب کرده .
آری رموز بیشماری در نگاه به صورت عالم هست ، که هیچکس آنرا نمی داند بجز عشّاق …
و عالِم ترین عالِم عالَم ماه ماست ، و هیچ کس از ستاره ها به ماه عاشق تر نیست ، و این سر عبادت بودن نگاه به صورت عالم را تنها ملت ولایی می فهمند و بس.
یا زهرا تو خود بهتر می دانی که چقدر دلتنگ پسرت مهدی هستیم و بند بند وجودمان شده است چینی ترک خورده از داغ انتظار. لبریز عشق ظهورش هستیم و بیقرار لحظه ی حضورش ،
مادر جان ، جان عالمی به فدات ، سپاسگذار توایم که خوب دانستی قرار این دل بیقرار در غیبت خورشید فقط حضور ماه هست و از خدا خواستی ماه را نگه دارد . ممنون توایم ای مادر زینب .
ای مادر تمام بچه بسیجی ها اگر نبود روی دلآرای سید خراسانی ، این دلبر و دلدار ، این عشق علمدار، این عباس نگه دار ، این سرور و سالار ، می کشت ما را دلتنگی نگار جمکرانی .
آری فریاد دل ما این است :
در جایی که نام خامنه ای نیست قرار نه ، فرار باید کرد. چرا که اگر حتی یک دله نه صد دله هم عاشق مهدی باشی ،ولی بتوانی در جایی که نام ولایت نیست قرار بگیری ، دروغگویی بیش نیستی و هنوز نشناخته ای مهدی یعنی چه!
“بی عشق خمینی ، نتوان عاشق مهدی شد” و چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است که نگین “موسوی الخمینی” ارث “حسینی الخامنه ای” است و “خامنه ای خمینی دیگر است ، ولایتش فخر دل حیدر است” .
آنانکه معنای ولایت را نمی فهمند در کار ما ، هنگ کرده اند!
کلا نمی فهمند این عشق یعنی چه … درک نمی کنند “ولایت فقیه عین ولایت رسول الله است “و یا محمد ، یا اب الزهرا (ص) عجب لذتی دارد به پای تو فدا شدن..
جانم فدای رهبر
سیداحمد: ممنونم دوست عزیز.
خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست.
خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست.
خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست.
خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست.
ای قلم از قدرتی غالب بگو از علـی ابـن ابیـطالب بگـو
از علی مرد سیاست مرد دین از علی تنهاترین مرد زمیـن
شکر لله شیعه ای نامی شدیم اهل جمهوری اسلامی شدیم
از خمینی درس عشق آموختیم در تنور جنگ و جبهه سوختیم
بیعتـی کـردیم بـا سیـد علی راه حـق در قول و فعلش منـجلی
بیعت ما دوسـتان عین ولاست زادة زهـرا علـی روح خـداسـت
عده ای از همرهان جاهل شدند در حمـایت از علـی کاهـل شدند
خـاک شـهر کوفه بر سرهایتان بـس چه شـد ایمان و باورهایتان
پشت بر مولا و زهرا کرده اید!! هیچ شـرم، از شهیـدان کرده اید؟
حرفـی از اعماق ایمان می زنم با لـب و حلـق شهیـدان می زنم
تا چه باید کرده را حاصل کنیم فـتنة اهـریمنـان بـاطـل کنـیم
ملـت ایـران فراز و شیب دید از قلـم بیش از تفنگ آسـیب دید
سامـری ها با قلـم بت ساختند فتـنه در دامـان دیـن انـداختند
مَکـر داخل، کفـر خارج را ببین رونــق کــار خــوارج را ببـین
دیـن فروشـان فتنه و نارو زدند تـک به تـک پشت قلم اردو زدند
با اسـاس دین تَـسامُح می کنند پـای ارزشـها تسـامـح می کـنند
داسـتان دوم خــرداد نیـست مبـدئی جـز نیـمة خرداد نیـست
تا کـه گـردد فتنه و آشوب کم جبـهه ای هـا بـاز هـم، هم قـسم
جـادة مـا را نـباشد جـز وِفاق جنـگ مرصـاد اسـت پایان نفـاق
نائـب مهـدی، ولی داریم و بس شیـعیان، سیّـد علی داریم و بس
شاعر:فریده قلیج خانی
“خامنه ای ارباب ماست، چون علم عباس دست اوست.”
“خامنه ای ارباب ماست، چون پرچم حسین دست اوست.”
سلام بر حسین*
سلام
خدا قوت
خامنه ای ارباب ماست
خامنه ای ارباب ماست
خامنه ای ارباب ماست
خامنه ای ارباب ماست…
سلام
چه خوب حرف دل ما را زدید
چه خوب حرف دل ما را زدید
ممنونم از شما
شکر که در دفاع از ولایت سر شناس و سربلندید
خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست.
خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست.
این دفعه گفتم “ارباب”، دفعه بعد، این عشق، سنگر دیگری فتح می کند.
جانم
ما عاشقانه فکر می کنیم
عاقلانه عمل می کنیم
شهید علم الهدی
شهید غلامرضا بازداری
نام پدر: حسین
استان خوزستان – شهرستان اهواز
شهادت: ۶۵/۱۰/۲۳ شلمچه- کربلای ۵
با سلام و درود به امام زمان (عج) و نایب بر حقش و با درود به خانواده های محترم شهدا.
و اما وصیتی که باید بر روی کاغذ بنویسم. وصیت من این است که همیشه به یاد خدا باشید و به پیام امام امت گوش فرا دهید که او شمعی است برای روشنی اطراف ما و ما هم پروانه هایی هستیم که در روشنایی آن به دورش پرواز میکنیم. جبهه ها را خالی نکنید و به جنگ با کافران و زورگویان بروید که امروز جنگ در راس همه مسائل است. انسان در جبهه میتواند خودش را بشناسد؛ خداوند در این موقع است که انسان را امتحان میکند.
وصیتی که برای پدر و مادر خویش دارم:
ای پدر و مادر عزیزم! اگر خداوند توفیق شهادت را به من داد، شما ناراحت نباشید؛ چراکه پسرتان به نزد خدا رفته و باید برای شما یک افتخار باشد که پسرتان شهید شده. همیشه به یاد خدا باشید و صبر و استقامت کنید.
به قول امام امت:”این جنگ یک نعمت است. اگر کسی به جبهه نرود و توان جنگیدن در او باشد، در آینده که ان شا ا… جنگ تمام میشود، افسوس میخورد که چرا به جبهه نیامده!” هنوز دیر نشده! برادران سلاح شهدا را بر زمین نگذارید
و خواهران میهن اسلامی بدانید حجاب شما از خون شهیدان بالاتر است.
به امید پیروزی حق بر باطل
والسلام علیک
سلامتی ماه و ستاره هاش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در بصیرتش شک کند، آن کس که خدا محروم ساخته دلش را از محبت ارباب.
سلام
خدا شما را سرافراز و سلامت نگهدارد.
خدا قوت
آدما نمیتونن تغییر نکنن ، رابطه ها نمیتونن عوض نشن ، دنیا نمیتونه ثابت بمونه ، ولی یه دوست میتونه تا ابد یه دوست باشه
“خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست. خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست.”
دوست داشتم الان این نظرمنو اربابم می خواند و می دونست اگر فردا می آییم راهپیمایی حکومتی نه تنها برای میثاقی مجدد با آرمانهای امام خمینی و خون شهیدان است بلکه برای این است که به اربابم بگویم افتخار ما این است که ستاره ماهی همچون باشیم.از خدا می خواهم که همه ماستاره ها از جمله دوستانم در این قطعه قدایی عزیزی همچون تو و در راه حضرت خورشید باشیم.انشاء الله.
دوستان انشاءالله فردا ببینمتان.
تا کور شود هرآنکه نتواند دید!
سلام همسنگر با اجازت مطلبت که حرف نداشتو تو وبلاگم میذارم تا منتشر بشه
در کوی سعادتیم با خامنه ای/در خط ولایتیم با خامنه ای/با دشمن کور دل بگوییم که ما.تا پای شهادتیم با خامنه ای.
خامنه ای ارباب ماست چون پرچم عباس دست اوست این دفعه گفتم ارباب باردیگراین عشق سنگردیگری فتح می کند
فعلاکه این عشق سنگربی سنگرقلب مارافتح کردخدابه داددفعه ی بعدمان برسدکه معلوم نیست باچه شورافرینی های عاشقانه ی دیگرفرمانده ی عشاق طرفیم……………..
عععععععععععااااااااااااااااااالللللللللللییییییی بودبه خدا این هیاهوفقط توجمله های داداش حسین بچه های قطعه ی بهشت موج میزنه.
سلام شعر از کتاب دیوان امام خمینی سلام الله علیه بانام شمس کامل
صف بیارائید رندان رهبر دل آمده
جان برای دیدنش منزل بمنزل آمده
بلبل از شوق لقایش پرزنان بر شاخ گل گل زهجر روی ماهش پای در گل آمده
طورسینارا بگو ایام آخر رسید موسی حق در پی فرعون باطل آمده
بانگ زن برجمع خفاشان پست کوردل ازورای کوهساران شمس کامل آمده
بازگوهراهریمنان رافصل عشرت باربست زندگی برکامتان زهر هلاهل آمده
دلبر مشکل گشا از بام چرخ چارمین بادم عیسی برای حل مشکل آمده
غم مخور ای غرق دریای مصیبت غم نخور
در نجابت نوح کشتیبان به ساحل آمده
خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست. خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست…
سلام علیک،
” این دفعه گفتم “ارباب”، دفعه بعد، این عشق، سنگر دیگری فتح می کند”
یکه تازی تو،ای حسین قدیانی!
“خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست. خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست. این دفعه گفتم “ارباب”، دفعه بعد، این عشق، سنگر دیگری فتح می کند. ”
الله اکبر!
الله اکبر!
الله اکبر!
ماشاالله….احسنت….عالی.
خدا حفظتون کنه.
قابل توجه کسانی که از دانشگاه هاوایی دکترا گرفته اند:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
درحریم عشق نتوان زددم از گفت وشنید زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
ماه ما همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سرا پای تو خوش
در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطریست میرود حافظ بیدل بتولای تو خوش
در بصیرتش شک کند، آن کس که خدا محروم ساخته دلش را از محبت ارباب. خامنه ای ارباب ماست؛
عالی بود علمدار پشت پناهتان
امروز امام جماعت مسجد کمی روضه حضرت زهرا خواند.
دلم گرفت… ما نمیگذاریم بار دیگر با اولی الامر ما چنین کنند… خدا بر مردم کوفه لعنت می فرستد! اما ایران کوفه نیست! به خدا قسم که تا آخر با ولایت ایستاده ایم!
حضرت زهرا و معصومین جای خود، ما اجازه کوچکترین اهانتی به سگ محله رهبرمان را هم به احدی نمیدهیم!
ما ایستاده می میریم!
ما باید به خود ببالیم که همچون رهبری داریم . رهبر نه ، پدر پدری که همهی امیدش فرزندانش است
خیلی جالبه همیشه فرزندی خوشحال است که پدرش پشتش رو داره یه تکیه گاه داره و لی سید علی میگه من امیدم شما هستید میگه شما فرزندان من هستید . چنین پدری رو کی تا حالا دیده بخدا قسم اگر نبود همه ی ما بدبخت بودیم . تو رو خدا همیشه دعا گوی رهبر باشید .
هفته ی پیش مادرم و پدرم رفتند سوریه به مادرم گفتم رفتی پیش رقیه بگو من از دیار سید علی اومدم کاریت نباشه حاجت میگیری …..
جانم فدای رهبر
داش حسین از تو هم ممنونم
پروردگارا حاجات داداش حسین ما را روا بگردان…
توفیقاتش را روز افزون بگردان….
عاقبتش را ختم به خیر بگردان…. الهی آمین…….
شیعه علی وظیفه اش شناخت ولی است .
ولی را نشتاسی امام را نمی شناسی.
بدون شناخت امام خدا نمی توان شناخت . راه گم می کنی .
با ولایت تا قیامت .
“ما بصیرت را بدون محبت و معرفت را بی عشق نمی خواهیم.”
کارت درسته !!
معرکه ای!!
لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است
تا روز ظهور منتظر باید بود
نزدیک شده آمدن آن موعود
آن مرد که پرچم سپرد بر مهدی
سید علی خامنه ای خواهد بود
***
خبر فوری : خیانتی بر علیه دانشجویان پیرو خط امام
http://lajman.blogsky.com/1389/08/12/post-23/
“گوش هایتان تنها به کلام رهبری باشد که گوش ایشان به کلام حجه ابن الحسن(عج)است”
۸۸/۷/۲۵ حضرت استاد علامه حسن زاده آملی
لبیک یا خامنه ای
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم.
سلامتی ولی امر مسلمین,فرمانده ستاره ها صلوات
سلام دادش حسین. با ولایتم تا شهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادت.
وقتی اینطوری از امام خامنه ای مینویسی
یه لحظه احساس میکنم فردوسی داره حماسه خوانی میکنه
سلام
برای نشریه ۱۳ آبان یه متن نوشتم لطفا بخونید و نظر بدین :
سحر نزدیک است
به همین زودی ها اگر …
ما از نسل الله اکبریم و تنها خداست که برای ما برای ما بزرگتر از آن است که توصیف شود ، تنها خداست که از خوف او هر روز بارها و بارها به خاک می افتیم و از رجایش و از عشقش دل از خاک برنمی داریم ،تنها خداست که دلمان در اضطراب رضایت او به لرزه در می آید و غیر او هیچکس و هیچکس توجه ما را به خود جلب نخواهد کرد …
همان خدایی که هر چه او اراده کند همان خواهد شد ،خدایی که اراده کرده انسان باشد و انسان را برای عشق آفرید و به او دل داد و لذت عشق را جز به بهای مبارزه نخواهند چشاند همان خدایی که برای توجه دلهای رو برگردانده ،برای دلهایی که فراموش کرده پروردگار خود را ، حسینش را ،همان که خون خداست یک بار برای همه بشریت هزینه کرده است … وقتی دین خدا آنقدر ارزش دارد که خون خدا برایش قطعه قطعه می شود و سر قرآن ناطق به نیزه می رود تا قرآن صامت بماند ، جان ما چه ارزشی پیدا می کند که از مرگ بهراسیم ؟!
ما از نسل حسینیم و خدایمان خدای حسین و خونمان برای حسین و خدایش…
ما از نسل عاشوراییم اما دیگر بار نخواهیم گذاشت وجه الله دیگری قربانی شود ..
ما مهدی مان را تنها نخواهیم گذاشت ..
ای حسین !
ای غریب!
تو را به لحظه های غربتت قسم ، یاریم کن نگذاریم لحظه های غربت ولی خدا تکرار شود ، من سال ۶۱ هجری نبودم اما مادرم مرا با عشق تو شیر داده ،
مرا با اندیشه ی کل یوم عاشورا بزرگ کرده اند تاهیچوقت فکر نکنم دیر شده
مرا با فکر کل ارض کربلا رشد داده اند تا بدانم جا نمانده ام ،که اگر این اندیشه نبود الان نفسی نداشتم از داغ حسرت
ای حسین! ای حسین!
تو را به غربت ظهر عاشورا نگاهی به این دل که آرزو دارد هر روز را با لبیک به ندای هل من ناصر تو آغاز کند بینداز که سخت مشتاق پرواز است، مشتاق هدیه شدن،مشتاق قربانی شدن ، مشتاق غریب شدن تا مهدی غریب نماند…تا مسلم مهدی ، ولی مان، امام خامنه ای در این روزها تنها نماند ، ثابت کنیم به مهدی که قدر مسلمش را می دانیم تا بیاید …
مسلم در سفرش به دیار کریمه ی اهل بیت ، حضرت معصومه ، در دیدار با بسیجیان چیزی گفت که بند دلم را پاره کرد
توصیه مان کرد به جهاد اکبر در سال همت مضاعف ، کار مضاعف ..
یعنی دیگر وقتی نداریم ، فرصتی نمانده ، سحر نزدیک است … وقتی برای تعلل نیست ، عاشورایی دیگر در راه است … فرصت دنبال دل و دلبخواه و لحظه های کوتاه رفتن نیست فرصت امروز و فردا کردن نیست …
ای حسین!
مولای ما در این روزها دعایی کرد که چراغ راهم شد :
“خدایا یاریمان کن یاور امام زمان باشیم چه در زمان حضور ،چه در زمان غیبت” من نمی خواهم منتظر بمانم تا بیاید و یارش باشم می خواهم زمینه ساز ظهورش باشم .
ای حسین ! من می خواهم مبارزه را آغاز کنم در این مبارزه تنهایم نگذار که بی عشق تو محال است ..
خدایا… خدایا…
سلام
مدتهاست که از بی تفاوتی در بین جوانان و دانشجویان رنج میبرم و عمده فعالیتهام از کنفرانس سر کلاس تا تبلیغ چهره به چهره کتاب و چاپ نشریه برای ایجاد دغدغه و خنثی نبودنه
جوونی که باید تو اوج شور و شعور باشه و خیلی کارها ازش برمیاد اما… وای از بی تفاوتی
میخواستیم برای روز دانشجو یه برنامه خوب و متفاوت داشته باشیم با حضور پرشور شما
فکر نمیکنم این بار هم دعوتمون رو رد کنین
محمدی/ زنجان
سلام علیکم و رحمه الله رمز دفاع از حریم “ولایت” بدون شک ؛ تکرار اسم اعظم مولایم “حیدر” است – آن مدرکی که به این رمز اعتبار می دهد ؛ “خون شهیده ایست” که بر دیوار و بر در است – تاریخ گواه دهد بر این ادعا و آن ؛ خون لخته های جگر “سبط اکبر” است – حتی دلیل دیگر این ادعای من ؛ جسم به خون تپیده “ارباب بی سر” است – حالا بسوز ای منافق ملعون که “رهبرم” ؛ از نسل پاک “فاطمه” و پور “حیدر” است —- (روضه گرد) کابوس یک منافق ملعون ضد ولی ؛ خواب “بسیجیان خامنه ایست” دور “سید علی” …. “حیدری” بگو : “مددی مرتضی علی” ….. اللهم احفظ و اید و انصر نائب المهدی(عج)امام الخامنه ای (مد ظله)
سلام
خسته نباشید همه گی
راستش مناسب دیدم یه تیکه شعر رو بنویسم اما خداییش خیلی دمت گرم
البته شاید همه شنیده باشن ولی باز هم بد نیست بگیم
طعنه و خنده به اشعار و شعارم بزنید
ریش بر این دل غم دیده و زارم بزنید
در حمایت ز امیرم حضرت خامنه ای
می شوم میثم تمار و به دارم بزنید
یا علی فدای سید علی
مارو هم فراموش نکنید
بسم رب الشهدا
سلام استاد
ومن هربار به قطعه می آیم انرژی میگیرم بیش از پیش برای نوشتن
و قلمم روان تر میشود بیش از پیش برای مدح ماه کردن…
.
.
چه زیبا گفتید و چه حق حال دل ما ستاره ها را نوشتید: “ما از ۲ دیده، اشک می ریزیم وقتی خامنه ای را می بینیم؛ چنان که علی اکبر، حسین را سیدالشهدا را می دید. بصیرت ما از جنس عاشوراست…”
.
.
.
دیروز در کنار لانۀ جاسوسی و سپس در جلوی سفارت انگلیش با همۀ وجود چنان حب سیدعلی را فریاد زدیم تا وجودشان بلرزد آنهایی که معنای ستاره ماه بودن را نمیفهمند.. و بترسند از زمانی که بسیجی باتوم به دست بگیرد!
مرگ بر کروبی
مرگ بر خاتمی
مرگ بر موسوی
مرگ بر موسوی خوئینی ها
لعنت بر صانعی
و همه بدخواهان نظام و انقلابمون.
لعنت بر ضد ولایت فقیه
جانم فدای رهبر عزیزم
حاج احمد عاشورا نزدیکه هاااااااااا این سران کثیف رو کی میخوایین……….؟؟
لبیک یا خامنه ای
سلام داداش حسین
خیلی باحال بود.دمت گرم
خامنه ای ارباب ماست
یاعلی سیدعلی
سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویشم * چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش * چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
امام خامنه ای (مده ظله)
سلام آقای قدیانی
انشاءالله خوب و سرحال باشید
ما قدر شمارو میدونیم
شما هم قدر مارو بدونیدا 🙂
خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست. خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست
.
عالی بود
سلام
خیلی زیبا بود.
واقعا که درست گفتی.
من شما را لینک کردم.
شما هم زحمتشو بکشی ممنون می شم. (البته اگر دوست داشتی)
“خداوند همه را دوست دارد”
http://morkaz1.blogfa.com
دیشب مادرم از پیش رقیه ، سه ساله ی حسین (ع ) آمد ، گفت برای سلامتی آقا خیلی دعا کردم .
برای سلامتی آقامون صلوات …
اول سلام
این عین معجزه است که کلام آقا یک شهدی دارد و کلامی که در مورد حضرتش است هم شهدی دیگر
من که زبانم در وصفش الکن است و نمی دانم چه باید بگویم
وچقدر از بعد سفر روحانی اش به قم دلم برای آقا تنگ شده
جانم به فدای رکاب انگشترش ! کاش
بگذریم
یاعلی
روزی میگفتیم ک خدایا مارا با عشق خمینی زنده بدار و با عشق او بمیران، امروز میگوییم خامنه ای خمینی دیگر است… خدایا ما را بی عشق خامنه ای زنه نگذار…آمین
تمام زندگی ام فدای یک لحظه عمر تو ارباب…
در حمایت زامیرم علی خامنه ای می شوم میثم تمار به دارم بزنید
تا شمع ولایت هست، ماییم چو پروانه
ما عهد وفا بستیم با رهبر فرزانه
در قافله گلها از نسل گل یاسیم
در پیروی از مولا، ما پیرو عباسیم
هنگام طواف عشق بستیم چو احرامی
گفتیم نمی خواهیم جز غربت و تنهایی
از قافله موجیم ارام نمی باشیم
مشهور چو خورشیدیم گمنام نمی باشیم
در دل هوس روی نورانی مولاست
پرمی کشد از سینه تا باغ شقایق ها
در آخر کار از ماست پیروزی و شیدایی
این قصه عجب دارد پایان تماشایی
جان ناقابل ما چه ارزشی دارد که شود فدای رهبر؟
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام داداشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.
I LOVE YOU
سلام آقای قدیانی
حزب فقط حزب علی رهبرفقط سید علی.تا زنده ایم رزمنده ایم .بصیرت فقط با اطاعت ازآقای مان حاصل می شود.
سلام داداش حسین خیلی مطالبتون قشنگه .من که همیشه لذت میبرم از خوندن مطالبتون.وهمیشه خدارو شکر میکنم که شما رو به ما بچه بسیجی ها داده .خیلی ایول الله داری خیلی
الله الله الله الله اکبرالله اکبر جانم فدای یک لحظه عمرتو رهبر
لینکت کردم داداش حسین جون.
یاعلی
فوق العاده بود
سلام
ایام مبارک
مطلبی به مناسبت سالروز پیوند مولا و خانم
التماس دعا
سلام به همه ب عاشقان ولایت!!بیاییدازاین به بعد رهبررا امام خطاب کنیم به چنددلیل:امام خمینی جامعه اسلامی را بادوتعبیرتعریف میکردندامامت وامت.به این معنی که ولایت فقیه حکم امامت بر جامعه رادارد ومردم امت اند یعنی بر ادر وخواهر دینی وقرانی که وظیفه امر به معروف ونهی ازمنکر را دارند. اما بعداز رحلت امام آقای رفسنجانی این دوواژه را به رهبر وملت تغییر دادند.رهبر درفرهنگ غربی ها یک واژه منفی وبه معنای سلطه گری است وملت به معنای شهروند وهم وطن.طبق قانون اساسی ما ولایت فقیه حکم امامت جامعه رادارد بس بایدامام خطاب شود…اگردقت کرده باشید جوامع غربی ازکاربردکلمه امام برای امام خمینی ممانعت میکردندومیگویند آیت الله خمینی واین به دلیل بارمعنوی جنبه یمثبتی است که کلمه امام دارد.به نظرشمابهترنیست از همین حالا شروع کنیم و بگوییم امام خامنه ای؟؟؟
سلم لمن سالمک خامنه ای
لبیک یا نائب المهدی
بسم رب الحسین
سلام
بی مقدمه میگم چون بغضم شکسته … و توان نوشتن در من نیست….
درست همین جمعه یعنی ۱۴ آبان، چشمم به تصویری خورد که یک فرد نادان که قطعا هیچ بهره ای از عقل نبرده بوده است،…در مقابل مقبره کوروش سجده میکرد….
عصر جمعه بود و ….
شکستم خیلی…..
خیلی حرف ها آن شب داشتم برای گفتن با خالق آسمان ها و زمین….
با او که با خلقت چهارده ستاره آسمانی به خود بالید و فرمود : تبارک الله الحسن الخالقین….
و او که شاهد است بر آنچه ما حتی تصورش را نداریم….
…
امروز هم چونان آنروز دل گرفته بودم و با خواندن این مطلب ….
جان تازه ای گرفتم….
ارباب!! واژه ای قشنگی است و به قول شما باید برنده تر از این باشیم…..نه فقط در کلام … که عمل…
جانم فدای سید علی
….
لبیک یا حسین
اللهم عجل لولیک الفرج