به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
خودت و حاج حسین رو عشق است
مرگ بر جلبکای منافق
یه پیام ” بی زرگانی”
ساعت ۱:۴۰ نیمه شب
تعداد افراد آنلاین: ۲۱ نفر.
ماشالله حزب الله.
داداش حسین بی همتا و پر تلاش بسیجیها
فــداداش حسین: ممنون از شما و همه دوستانـــدائی داری.
احسنت حاج حسین
خدا هم به داداش حسین ما انرژی مضاعف بده
وااای خدا نفسم بند اومد. چه همه مطلب.
خدا قوت بزرگوار. الحق که بی همتایید.
ما ارادتمندیم.
سلام و درود خدا به روح پدر بزگوارتون.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
راستی توی مطلب سردار الله کرم یکی از حاج حسین ها رو جا انداختید: حاج حسین قدیانی.
انشاالله به همین زودی شما هم پا جای پای این بزرگان می گذارید.
سلام
درود بر شما
خداقوت
امام راحل در وصیتنامه شان به فرزندشان می فرمایند همه هستی را دوست بدار از آنجا که خداوند خالق آنهاست وتمام مخلوقاتش را دوست می دارد.(نقل مفهومی)
راست می گویید آن جوانک ها دشمن نیستند.
دست آقای شریعتمداری درد نکنه . که وحشتناک زحمت میکشن . خدا نگهشون داره 🙂
منتظر ادامه هستیم داداش حسین بزرگوار بسیجی ها 🙂
خیلی خیلی خسته نباشید .
الا طلیعه کوثر سفر بس است بیا
غروب غربت مادر سفر بس است بیا
بیا که چشم براهت نشسته بقیع
به جان علی و فاطمه دیگر بس است بیا
اللهم عجل لولیک الفرج
جوجه (گفت و شنود)
گفت: ضد انقلابیون مقیم سوئد از چند روز قبل برای برپایی یک تظاهرات بزرگ علیه جمهوری اسلامی و به نفع سران فتنه، فراخوان داده بودند!
گفتم: خب! بعدش چی؟
گفت: دیروز این تظاهرات در شهر استکهلم، پایتخت سوئد برپا شد و سایت ضد انقلابی «روزنه» هم تصویری از آن را منتشر کرده است.
گفتم: خب! خب! حتماً خیلی ها آمده بودند؟
گفت: ۱۸ نفر در عکس دیده می شوند، ۱۱ پلیس و ۷ رأس ضد انقلاب.
گفتم: یارو در یک کافه بین راه دوتا تخم مرغ نیمرو سفارش داد و هنگامی که برای پرداخت پول آن رفت، صاحب کافه ۵۰هزار تومان حساب کرد. یارو با عصبانیت پرسید؛ آقا! چه خبرته؟ دو تا تخم مرغ که ۵۰هزار تومن نمیشه؟! و کافه چی گفت؛ مرد حسابی! اگر این دو تا تخم مرغ رو نخورده بودی، چند روز دیگه تبدیل به دو تا جوجه می شد و جوجه ها بزرگ که می شدند، تخم می گذاشتند و همینجور اضافه تر و اضافه تر می شد تا به یک مرغداری می رسید من یک مرغداری رو به قیمت ناچیز ۵۰هزار تومن باهات حساب کردم!
سلام
ماشاالله لا حول ولا قوة الا باالله. واقعا خسته نباشید با این همه مطلب بکر.
ولی یادتون باشه ها…۳-۴ روزی میشه ما ناخوشیم.شما هم هی متن بزار و من بیچاره از نظر دادن به تک تک مطالب محروم بشم. نزدیک دو ساعتی میشه با این حال نزار زل زدم به مانیتور بدون کوچکترین حرکت!…واقعا لذت بردم. از همشون. مرسی …. و تشکر از آقای محمد حسنی با اون مقاله خوبشون.دوباره دل من هم سوخت هم خنک شد.
آها…یه تبریک هم واسه درست شدن آمار…وقتی وارد سایت شدم و دیدمش خوشحال شدم. امیدوارم دیگه خراب نشه و خرابش نکنند! و این شمارنده هاش برامون تند تند عدد بندازه.
هر شب این بود ذکر لبهامان
ای خدا عاقبت بخیر شویم/
نکند دشمن علی باشیم
نکند طلحه و زبیر شویم/
مثل مالک به عرصه صفین
مثل عمار در جمل باشیم/
رهبر ما شکسته بتها را
ناله از مارقین در آورده/
نهروانی سخن مگو که علی
چشم این فتنه را در آورده…..
با اجازه آسد احمد
یه پیام ” بی زرگانی” بریم
ساعت ۲:۳۳ نیمه شب
تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر.
ماشالله ……………………………حزب الله.
سیداحمد: ماشاالله لا حول ولا قوة الا باالله.
سلام بر حسین
دوباره سلام
خدا قوت
دست شما و حاج حسین درد نکنه
وااااااااااااااووو
چقدر متن
خانه ام بیت رهبری است حرفی هست؟!
دمت گرم
اینجا باید به این عزیزان(!) اجازه داد و حق داد که آزادانه و در کمال اختیار، هر آن بخش از جملات بزرگان را که می خواهند به خود بگیرند و نباید توضیح واضحات داد.
احسنت داداش جان.
آفرین به این همه شعور.
عالی بود.
احسنت.
یه پیام” بی زرگانی” نیمه شبی!
ساعت ۲:۴۷ نیمه شب.
تعداد افراد آنلاین: ۱۸ نفر.
تا کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور شود هر آنکه نتواند دید.
فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری داداش حسینِ بی همتای ما.
داداش حسین: به خاطر همین پای کار بودن است که من تو را زیاد دوست دارم. ممنون برادر که هر وقت ماموریت نیستی، تا من از قطعه نروم، تو هم نمی روی و ممنون از دوستان همراه دیگر.
”من مستاجر نیستم؛ خانه ام بیت رهبری است“. حرفی هست؟!
انشاالله همیشه دعای خیر رهبری پشت سرتون باشه.
داداش حسین: بودن شما به من دلگرمی می دهد در این روزهایی که بیشتر قدرتان را می دانم؛ بیشتر قدرم را بدانید.
همش دارم متن رو بالا پایین میکنم.واقعا نمیدونم چی باید گفت به این “یکی ۲ تا سایت حکومتی”!
سلام داداش حسین
حاجی سه سوته این همه مطلب رو نوشتی. خدا قوت. برم بخونمش.
خواستم بگم دحو الارضه و روزه اش مستحب موکده. اگه برای من هم دعا کنید ممنون میشم. البته بعد از دعای فرج.
اصلا چه کسی گفته آن یکی دو سایت حکومتی حرف آقا را تفسیر کنند.توضیح واضحات می دهند .
آنها بروند حرفهایی را که باید ماست مالی کنند.مردم خود می فهمند زبان مولایشان را مردم ما الفبای نور را بلدند.آنهای هم که خود را به نفهمی زده اند بگذاراز عصبانیت بمیرند اصلا “آنها غلط کرده اند بیشمارند”
راستی”من مستاجر نیستم خانه ام بیت رهبری ست”ایران سرای من است هستی برای من است
همیشه هوای داداشمون رو داریم.
مطمئن باشید
بسم رب الحسین
رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از حضرت جبرئیل علیه السلام سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان میخندند) زمانی است که …
با طرح “پوشش حریم است” به روزم…برقرار باشید آقای قدیانی و پاینده در پناه الله
______________
التماس دعای فرج
ای بابا
این سیستم من امشب ایراد بیدا کرده
نمبشه کامنت بنویسم
x(
در هر صورت متن خیلی عالی بود
دستتون ندرده الهی
نمی دونم روز قیامت جواب این همه جلبک و حمار و میکروب را چطور باید بدیم که اسمشون رو گذاشتیم رو این فتنه گران پست و بی ارزش.
ساعت: اوج خواب
آنلاین ۱۹نفر نه، آنلاین ۱۹ستاره شب تاب
داداش حسین: ممنون از شما دوست عزیز. قدر این لحظات را بدانید و بدانیم.
داش حسین، جملات دوپهلو می گویی ها!
انگار باید منتظر “اتفاقی” باشیم!
داداش حسین: انتظار زیباست؛ اضطراب ملال آور است.
ستاره ها تازه دارن در میان
ماشالله …………………….حزب الله
آنلاین:۲۳نفر
از برکات شب دحو الارض هستش
سلام
بچه که بودم وقتی زمین می خوردم و زخمی بی اهمیت بر میداشتم پدر به شوخی میگفت از زخم دخترم خونه سفید امده
بماند که بعد ها این شد سوژه ای برای نوشتن و فهمیدن خیلی چیز ها که مجالش نیست
اما قصه عاشورا را که خواندم تازه فهمیدم خونه سفید یعنی چی
یعنی خون بی غیرتی خون…..
خون جلبک جماعت سفید است نه
سلام دوباره
ما قدر شما را میدانیم حسین آقا
ما قدر همدیگر را میدانیم
بگذار رازی را بگویم که بیشتر قدر هم را بدانیم
مدتی بود سر موضوعی هی با خودم قرار می گذاشتم و هی موفق نمیشدم
تا اینکه یک روز موضوع را با امام زمان در میان گذاشتم و به آقا قول دادم که حواسم را جمع کنم
چون میدانستم کار ساده ای نیست قسم هم خوردم که محکم کاری کرده باشم
قسم خوردم به مادرش زهرا(ع)
کار محکم شده بود امام سخت
از وقتی با قطعه ۲۶ و آینده از ان حزب الله و ….. آشنا شدم
هنوز زیر قولم به آقا نزدم
با اینکه سخت است
بزرگ شده ام در این زمینه خاص
.
..
.
.
ما هر لحظه در این فضا رشد می کنیم
درکنار هم و متاثر از هم
پس باید که همدیگر را قدر بدانیم و دوست بداریم
ارادت داریم حاج حسین آقا
ارادت داریم به تمام دوستان قطعه تک تک
خون سفید دارها بیایند جلو ببینم حرفی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ضمنا اصلاح میکنم د کامنت قبلی را
خون جلبک جماعت سفید است نه سبز
خدا قوت به همه
سلام بر حسین*
داداش حسین: سلام. چطوری شما؟ خوبی؟
ما اهل بالاترین نیستیم/قدیانی .کام تنها بماند.
حرفی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
داداش حسین:
در جنگ نرم گاهی دشمن حرف خود را با هزار واسطه و از حلقوم این و آن می زند.
حضرت ماه:
باید آگاه بود؛ باید هوشیار بود. متأسفانه یک عدهاى هم در داخل ملتهاى مسلمان و کشورهاى مسلمان، میشوند وسیله براى اعمال غرض آن دشمنان اصلى.
داداش حسین: ممنون از شما فرزند خوب شهید. خداوند بیافزاید بر درجات شهدا.
داداش حسین:
اینجاست که باید عمار بود اما یک عمار حاضرجواب.
حضرت ماه:
عمار در وقت حساس اشتباه نکرد …باید مثل عمار هوشیار بود و فهمید که وظیفه چیست
داداش حسین:
در جنگ نرم باید تاکتیک دشمن را شناخت و نه فقط اجازه نداد که او روی مخ شما راه برود، بلکه این شما هستی که باید اعصاب و تمرکز او را به هم بریزی.
حضرت ماه:
نقشهى دشمن را بفهمیم و بخوانیم تا بتوانیم بفهمیم کدام کار در جهت دشمن و در خط دشمن است و کدام کار در ضد اوست. پس بصیرت، عنصر اول است. بصیرت را نباید فراموش کرد.
داداش حسین:
اتفاقا بهترین بصیرت این است؛ محکم به دهان دشمن کوفتن و “غلط کردید بیشمارید” به او گفتن
حضرت ماه:
…همیشه هم دروغ گفتهاند، همیشه هم مغرضانه گفتهاند، همیشه هم غلط کردهاند. این ملت، با حفظ ارزشهاى انقلاب و با تمسک به شعارهاى آن، این راه را ادامه خواهد داد.
غلط مىکند اینطور مىگوید! اینها خودشان بزرگترین مجرمین دنیایند. اینها روسیاهترین سردمداران سیاسى عالمند. اینها چه حقى دارند نسبت به این و آن حرف بزنند؟ حربهاى براى کوبیدن هر دولت و هر حکومتى که آن را قبول نداشتهباشند – حالا یا حق، یا باطل – ساختهاند.
داداش حسین:
“چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی“، کجای کارید بدبختها، باز هم ما را می آورد راهپیمایی
حضرت ماه:
همینکه شما در راهپیمایىها آنطور حضور پیدا مىکنید؛ در پاى صندوق انتخابات علىرغم تلاش دشمنان و بوقهاى تبلیغاتى بیگانه آنطور با اخلاص وارد مىشوید، نشاندهندهى اقتدار ملى است و این اقتدار ملى پشتوانهى ثبات کشور و نظام اسلامى است.
سلام داداش خسته نباشید مطالبتون عالیه .
من هنوز زنده ام …http://naghshejahanco.blogfa.com/
عالی بود
جای بابا اکبر خالی بود
کجایی بابا اکبر که ببینی چه گل ها می کارد این پسرت
حتم دارم که لحظه به لحظه همراه داداش حسینی
نوشتن این حرف ها بدون اتصال به غیب ممکن نیست
داداش حسین: اتصال من به غیب، لحظه ای است که شما خوبان، دعایم می کنید.
سلام داداش حسین
تورو خدا از این آموزش ها بازم برامون بذار
چون بعضی وقتها از این همه حماقتی که جلبکها دارن نمیدونیم چه جوابی بدیم
پیشنهاد میدم برای بالا بردن سطح آمادگی ستاره های حضرت ماه هر هفته یه همچین متنی رو کار کنی
زت زیاد
سلام آقای قدیانی
.
روز دحوالارضتون قبول باشه ؛-)
.
۴۵ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یا حسین
اصلا میدونین چیه
.
اون اتوبوسی که چهارشنبه مارو برد راهپیمایی امسالم قراره پنجشنبه ۹ دی دوباره مارو ببره راهپیمایی
حرفی هست؟!!!!
تازه امسالم مثل پارسال قراره بهمون ساندیس جمهوری اسلامی بدن
حرفی هست؟!!!!!!
تازه نی اشم میخوایم بکینم تو چشم این میکروبهای سیاسی
بازم حرفی هست؟!!!!!!
تازشم از همه مهمتر ”من مستاجر نیستم؛ خانه ام بیت رهبری است“.
باز حرفی هست؟!!!!
.
نه دیگه حرفی نیست
یعنی حرفی نمونده که باشه
.
ولی چرا یه حرف دیگه هست
” غلط کردید بیشماری”
آن کس که خس و خاشاک را میکروب های سیاسی را به خود گرفته، قرآن هم اگر بخواند “کمثل الحمار” را به خود می گیرد.
بعضی ها گویا قصد توبه را ندارند و دائم در زمین دشمن توپ جمع کنی میکنند ( چون این اراذل ناچیز را حتی دشمن در لیست ۲۳ نفره هم قرار نمی دهد چه به اینکه در زمین بازی کند ) 🙂
سید احمد بزرگوار
شما که جواب مارو نمیدین
ولی تو پست قبلی گذاشته بودین ۴۴ روز مانده تا عاشورا
ولی من از رو روزشمار شما چند روز پیش حساب کردم ۴۵ روز میشه
همون روزی که خودمو کشتم ولی جوابمو ندادین
خوب آدم سر درگم میشه دیگه بعدشم اشتباه میکنه
پسر عم با ما به از این باشید
ارادتمندیم
سیداحمد: ببخشید به بزرگواری خودتون.
در حال حاضر ۴۴ روز مانده تا عاشورا.
***تصحیح می شود***
.
۴۴ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یا حسین
سلام
فکر کنم این اواین باره که دارم میگم:
غــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلط کردید بیشمارید.یه چیزی هم روش
داداش حسین اینکه گفتین
قدر این لحظات را بدانید و بدانیم.یا
انتظار زیباست؛ اضطراب ملال آور است
یعنی چی؟
ما واقعا و بدون اغراق آرامشمون وصله به اینجاست.
یعنی چی که باید منتظر باشیم؟
ایشالا اگه افتاقی هم بیفته در جهت بهتر شدن باشه.
قالیباف در خواب است تهران در آب است
خدا را شکر امروز باران آمد و به تهران چهرهای پاییزی بخشید.
صبح سرویس بچه ها دیرتر آمد چون آب گرفتگی خیابان باعث ترافیک شده بود
مجبور شدیم صبر کنیم تا بچه ها به مدرسه بروند و بعد برویم.
هنوز چند کیلومتری در خیابان های پر آب حرکت نکرده بودیم که پرایدمان خاموش شد و هرچه استارت زدیم روشن نشد گفتند آب نوردی باعث شده آب به دلکو ماشین برسد
و باید آن را خشک کنید.
زیر باران کاپوت ماشین را بالا زدیم و مشغول شدیم.
هنوز چیزی از تعمیرات شروع نشده بود که ماشینهای آب نورد کنارمان کلی به ما آب دادند.
یادم باشد از این به بعد برای روزهای بارانی دو پوتین ساق بلند بخرم چون داخل کفشهایم پر آب شده بود.
یادم باشد یک بارانی بلند برای وقتهایی که دلکوی ماشین آب می خورد بخرم
اصلا یادم باشد یک قایق هم برای این روزها جهت تردد در تهران بخرم.
http://pejhwak.parsiblog.com/1781802.htm
بسم الله
سلام داداش حسین. انشاالله هیچ وقت خون بابا اکبر از قلمت خارج نشود که نخواهد شد. خدایا تو را شکر به خاطر نعمتی به نام حسین قدیانی.
اللهم وفقنا فی نصرت دیننا و قائدنا.
به نام خدای زهرا
این قلم است یا قدم که می فشاری بر حلقوم ناپاکان ؟
حسین عزیز ، جگرت را عشق است…. رسما فدایت بشوم الهی
چند متن گذشته و این متن همه حکایت از آن دارد که هر دم باید بگوییم
الهی شکر به خاطر آفرینش حسین قدیانی.
داداش حسین: ممنون و خدا را شکر به خاطر شما دوستان خوب که بسیجی آفرید.
*** سال شمار دفاع مقدس ***
.
● ۱۱ / ۸ / ۱۳۵۹ هـ..ش:
ناکامی ارتش عراق در اشغال دهلاویه.
http://www.khabaronline.ir/news-104993.aspx
این رو حتما بخونید.
نه حرفی نیست…
عالی بود. نه حرفی نیست. من که خود به شخصه این نوشته های شما را چندین بار می خوانم. اینها نه تنها به شعور سیاسی ما کمک خواهد کرد. بلکه همه آنها به خصوص حرفهای سردار بزرگ و این متن جدید شما،همه درس زندگی است.از خداوند تشکر می کنم که من را با این قطعه آشنا کرد،احساس می کنم اعتماد به نفسم چندین برابر شده است.
سلام داداش حسین
من هرروز میام به سایتت سر میزنم و مطالبتو (بعضی هاشو) می خونم…اما به وبلاگ خودم هم سر میزنم تا ببینم اومدی و به وبلاگم سر زدی یا نه…ولی می بینم نه.نیومدی……………….به هر حال همچنان منتظرم تا کلیک رنجه بفرمایید و به وبلاگم سر بزنید و به قول جلال آل احمد قلم رنجه کنید و نظر بدید…نظر کامل …می خوام بذارمش رو وبلاگ.ممنون…………..منتظرتون هستم همچنان
داداش حسین: من بی معرفت نیستم؛ دلیلی دارم که مطالب وبلاگ شما عزیزان را هر وقت می خوانم، در ستون نظرات قطعه ۲۶ به آن اشاره می کنم. از کامنت گذاشتن معذورم اما حتما و با افتخار مطالب شما را خواهم خواند و در همین وبلاگ قطعه ۲۶ نظر خواهم داد.
به به داداش حسین تشریف آوردن
قدم رو چشم ما گذاشتین 🙂
داداش حسین: همیشه برای خدا فرشته ای خوب و مقرب باشید؛ یک انسان عاشورایی. از زحمات این چند وقت شما هم ممنون.
چند جمله آخرت منو کشته
وقتی خوندمش کیف کردم
داداش حسین: قدر اسمت را بدان برادر، چرا که “امیری حسین و نعم الامیر”. یا حسین!
دیروز داشتم بیانات حضرت ماه رو در جمع بسیجیان قم گوش میدادم
.
چقدر عالمانه و حکیمانه راهنمایی می کنند این عشق بسیجی ها
.
فرمودند شاخص به گفته امام اسلام است
شاخص اشخاص نیستند
با چهره ها نمیشود حق را تشخیص داد
.
سه شاخص اصلی بسیج ۱- بصیرت ۲- اخلاص ۳-عمل بهنگام و به اندازه است
.
انشاءالله بسیجی مورد قبول حضرت ماه باشیم
سلام
اومدم که امروز هم در نظرات قطعه مقدس ۲۶ از خودم اثری بر جای بگذارم.
🙂
یا حق
ممنون از لطف و محبت شما داداش خوب
من فقط به عنوان یک بسیجی وظیفه ام رو انجام میدم
البته اگر مورد قبول امام زمان و شهدا باشه
سلام
میکروب سیاسی خیلی باحال بود یعنی رهبر یه تعبیر عالی مثل همیشه بکار برد
چقدرم دردشون اومد جماعت فتنه گر کلی تو کف این واکسیناسیون موندن یعنی مونده تا معنیشو بفهمن
سلام داداش حسین آفرین بر قلمی که از خون بابا اکبر جون می گیره.دعامون کن؛ به امید روزی که انتظارها به پایان برسه و قلمت از ظهور آفتاب بنویسه ای ابرستاره حضرت ماه.
سیداحمد: الهی آمین.
گرچه دیشب تا همه مطالب رو خوندم چیزی جز جنازه ازم باقی نمونده بود.
اما می پرسم.
می خواید مطلب جدید بذارید؟
😀
رو که بدین همین می شه دیگه!!!
سلام و عرض ادب به فرمانده جنگ نرم
فکر کنم که الان فرشته ها موندن تو علت این ارادت ما بسیجی ها به شما/میگم فرشته ها چون نظر مشتی جلبک برام اهمیتی نداره/میخوام برای همون فرشته ها بگم که علت ارادت ما اینه که
داداش حسین قدیانی به ما یاد دادن با عزت نفس کشیدن تو شرایط فتنه یعنی چی؟
داداش حسین قدیانی به ما یاد دادن ولایت پذیری تو دوران فتنه یعنی چی؟
داداش حسین قدیانی خودشون عاشق حضرت ماه روحی فداه بودن هستن و خواهند بود و این عشق رو توی همه سایبر پخش کردن
داداش حسین قدیانی به ما یاد دادن شهادت طلبی اونم توی فضای مجازی یعنی چی؟
…………..
اگر شما فرمانده ای پیدا کردین که خودش این همه خوب باشه و این همه درسای مهمی بهتون داده باشه اگه تونستین بهش ارادت نداشته باشین
علت ارادت ما به داداش حسین قدیانی اینه که هست و الحمدلله عالی هم هست
داداش حسین شکر که در دفاع از ولایت سر شناس و سربلندین.
سیداحمد: احسنت.
به به
یک سلام گرم هم خدمت سید احمد بزرگوار
التماس دعا
پسر عم بزرگوار سید احمد
ازتون ممنونم 🙂
سلام بر داداش حسین بچه بسیجی ها
و همه ی اهالی قطعه
راستی داداش………………………
سیداحمد: سلام؛ خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.
سلام و عرض ادب
خداقوت سید احمد و داداش حسین
یا علی
سیداحمد: سلام؛ ممنون از لطفتان.
اینجا نور علی نور شده
داداش حسین و سید احمد بزرگوار دوتایی هستند
“چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی“، کجای کارید بدبختها، باز هم ما را می آورد راهپیمایی و اصلا می دانید قضییه از چه قرار است؟ نمی دانید، بگویم؛ این اتوبوس، “همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه” و تازه، یک چیز دیگر: ”من مستاجر نیستم؛ خانه ام بیت رهبری است“. حرفی هست؟!
هرچه قدر این جمله رو می خونم بازم می خوام بخونمش
احسنت احسنت احسنت ………..
سلام نمیدونید ادم چه عشقی میکنه این متنهای قشنگ رو میخونه خدا قوت
توی این روز قشنگ دعا برای حضرت ماه و ستاره های دور و نزدیک فراموش نشه
خدا قوت به سید احمد و سالار قلم آقا حسین
انصافا خدا قوت علمدار پشت و پناهتان
از دیشب تا حالا نعمت خدا داره بر سر ما میباره
چقدر بارون قشنگی داره میاد
خدایا در وقت نزول باران که وقت استجابت دعاست
ازت میخوام فرج مولامون رو برسون
حضرت ماه را تا زمان ظهور خورشید زنده و پاینده نگهدار
و شهادت در رکابش را نصیبمون کن
سلام
خداقوت و درود بر داداش حسین بسیجیها و سید احمد بزرگوار
من مستاجر نیستم؛ خانه ام بیت رهبری است“. حرفی هست؟!
احسنت ….
ممنونیم
یه پیام ” بی زرگانی”
ساعت ۱۳:۲۸
تعداد افراد آنلاین: ۳۰نفر.
ماشالله؛
مخلصیم داداش جانم.
بصیرت
اگر باشد این مشکلات نخواهند بود
یاراحم العبرات…
یه روز نبودم واین همه دلنوشته ی ناخوانده…..ممنون به خاطر این همه حرفهای گفتنی ودلنشین
خداروشکر وبگذر هم درست شد…شکر…
خیلی وقته از حضرت امیر خطبه نگذاشتم. با اجازه
قسمتی از خطبه ۱۷۶:
عمل صالح عمل صالح. سپس اینده نگری اینده نگری و استقامت استقامت. آنگاه بردباری بردباری. و پرهیزکاری پرهیزکاری. همانا پرچم هدایتی برای شما برافراشتند با ان هدایت شوید و برای اسلام نیز هدف و نتیجه ای است به ان دسترسی پیدا کنید و با انجام واجبات حقوق الهی را ادا کنید که وظیفه شما را اشکارا بیان کرده و من گواه اعمال شما بوده و در روز قیامت از شما دفاع می کنم و به سود شما گواهی می دهم
سلام بر داداش حسین بچه بسیجی ها و سید آل فاطمه
چقدر آدم روحیه میگیره وقتی جمله ای بولد شده تو صفحه می بینه
ممنون و خدا قوت
احسنت به این همه بصیرت ( مثل “آقا”، این ناخدای باخدای سفینه انقلاب، کاری کنیم که دشمن از ما عصبانی باشد و از این عصبانیت بمیرد.)
داداش حسین بسیجی ها خدا قوت و پشت و پناه تو باد
یک هوادار از راه دور
کامنت …۸۴تا اینجا تایید شده…۰برای ظهور و سلامتی آقا امام زمان صلوات.
گویند خیال دلبران تخت تر است
آن یار که دلرباست خوشبخت تر است
هیهات مباد از کسی دل ببری
معشوق شدن ، ز عاشقی سخت تر است
سلامتی عاشقای سید علی خامنه ای صلوات
حسین شریعتمداری روعشقه ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
اگر کامنت نمیذاریم فکر نکنید نیستیما
ما هستیم
همینجا
.
شادی روح امام و شهدا صلوات
سلام بر داداش حسین و سید احمد و همه ستاره های حضرت ماه
هر بار که روز شمار عاشورا را می بینم غم محرم و عاشورا به دلم می نشیند و غم تنهایی و انتظار ۱۱۶۷ ساله کسی که منتظریم تا صدای دلربای انا بقیه الله اش را بشنویم
یاری و شهادت در رکابش نصیب همه مان
کمی بیشتر به یادش باشیم و کاری کنیم برای ظهورش
مالموهای ضدانقلاب در سوئد رکورد شکستند (خبر ویژه)
عناصر ضد انقلاب مقیم سوئد تظاهرات بسیار باشکوهی! را علیه جمهوری اسلامی برگزار کردند.
تظاهرکنندگان در این تجمع بسیار باشکوه! همچنین به دیدار هیئت پارلمانی جمهوری اسلامی ایران از سوئد که قرار است به زودی انجام شود با شدت تمام اعتراض کردند.
براساس تصاویری که سایت ضد انقلابی «روزنه. کام» از این تجمع منتشر کرده ۷ نفر از عناصر ضد انقلاب حضور داشتند و برای ساعاتی اسباب تفنن عابران را فراهم کردند! این تجمع به دعوت گروه موسوم به «مالمو» (حزب کمونیست کارگری ایران) برگزار شده بود.
کیهان این خبر را صرفاً از این جهت که عناصر ضد انقلاب بدانند مهم و منشأ اثر هستند و زحمت بزرگشان به هدر نرفته است، منتشر می کند!
ممنـــــــــــــــــــــــــــــــون
داداشی زدی تو خال …
این متنتون بهترین متنی بود که خوندم … چون همونی بود که می خواستم … یادتونه تو اون پیام خصوصیم چی بهتون گفتم ؟
اینجا بود که حس کردیم یه کاری کردید …
بنویس … بنویس … بنویس و خسته نشو …
گرچه دارم برا کنکور می خونم اما انگار نمی تونم ازت دل بکنم …حیفف که نمی تونم همشونو بخونم و فقط به ” آخرین ” اکتفا می کنم …
داداشی ما کوچیک موچیکارم دعا کن …
فدایی داری داداش حسین بسیجی ها
ساعت ۱۶:۱۱
آنلاین ۵۷نـفر
می بینم که دوباره “بالاترین”ی های پَست آمده اند اینجا خودنمایی؟
کور خوندید.
“داداش حسین بچه بسیجی ها” فدایی دارد هزار هزار.
خوشم میاد داداش حسین خوب تا فیها خالدون تون میسوزونتون!!!
امریکا، انگلیس و آلمان بهعنوان سه کشور عضو گروه ۱+۵ پس از نشست ژنو۲ به این ارزیابی رسیدند که برای امکان نزدیک شدن به درخواستهای خود از ایران، سعید جلیلی باید از پرونده هسته ای ایران کنار برود.
به گزارش رجانیوز، نفوذناپذیری و هوشمندی مذاکره کننده ارشد ایران، آنهم در شرایطی که نمایندگان ۱+۵، انتظار داشتند که وی مشابه نمایندگان قبلی ایران مانند حسن روحانی، سیروس ناصری و حسین موسویان رفتار کند، این کشورها را به این نتیجه رساند که این پیام باید به تهران داده شود که در مذاکرات آینده، فردی غیر از دکتر جلیلی سرپرست تیم مذاکرهکننده باشد.
سلام آقای قدیانی خدا قوت
عجب متنی دعای ماه پشتت داداش
یه سوال باید منتظر اتفاق باشیم؟؟؟؟
سلام داداش.خدا بخواد فردا دارم میرم دیدار حضرت ماه.شما رو هم فراموش نمی کنیم وقت دیدار روی آقا.آرزوم بود یه بار آقا رو از نزدیک ببینم.
خدا رو شکر
علی یارتون
گفتم حاضری امروزم رو بزنم، مانیتورم تبرک بشه.
التماس دعا
من هر روز برایتان پیام میگذارم
میخوای تایید کنید و یا نکنید
و هر روز نگاه میکنم ببینم راهکار داداش حسین برای مطالبه به حق بچه بسیجی ها
مثل امروز دیروز فرا
مثل رسانه ی میلی
مثل وزارت ارشاد
مثل مشایی
از من خورده نگیرید وقتی در این فضای مجازی برای هر چیز فضا ایجاد میکنند و امضا میگیرند
قرار میگذارند و اعتراضشان را به گونه ای طرح میکنند که به صحن علنی مجلس میکشد
و ما باید گل نوشته های شما را بخوانیم و حض کنیم و آه
و باز این ماه است که تنهاست
سلام
اون روزی که عکس اون تسبیحه رو گذاشته بودید این جا، این قدر خوشحال بودم که تا دو ساعت بعد داشتم گریه میکردم. بعدش هم این قدر نظر ندادم تا این که دیگه برای تشکر کردن خیلی دیر شده بود و کامنت من فقط تایید یه نظر اضافه و تلف شدن وقت بود.
حالا که دیدم آقای سید احمد دارن نظر ها رو تایید میکنن گفتم بهترین موقعیته که ازتون تشکر کنم.
از این که نامه ی من روی صفحه ی کیبوردی که باهاش متن های ناب شما نوشته شده بود، تایپ شده بی نهایت خوش حال شدم.
و از این که عکس اون تسبیح هم مثل طرح هایی که براتون می فرستادن روی صفحه سایت مقدستون قرار گرفت از خوش حالی بال در آوردم. واقعا ممنون. پایدار باشید.
سلام قولا من رب رحیم
” من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است!”
و
خطاب به میکروب های سیاسی و جلبکهای متعفن : “غلط کرید که بیشمارید!”
زیباترین جمله های سال هشتاد و اشک بودند و …. هنوز هم زیباترین هستند.
یا علی
سلام
خداقوت
می بینم که فونت درشت؛بسیار می بینم !
سلام فرمانده
تک تک جملاتتون برا ما درسه
ایشاالله که این نکته ها رو همه به کار بگیریم
خدا یا شکرت بابت فرمانده ای به نام حسین قدیانی
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
سلام حسین جون
قبل از این صدات می کردم ژ-۳ اما پشیمون شدم.به یکی دلیل :
گرچه هر نوشته ات مثل گلوله ژ-۳ پرقدرت است و دشمن را از هم می درد و تکه پاره می کند اما یک امای بزرگ…
ژ-۳ بعضی وقتها گیر می کند ولی تو هرگز گیر نمی کنی.همیشه رو رگباری و گرفتن تو کارت نیست.به همین خاطر دیگه بهت نمی گم ژ-۳٫
اما نمی دونم جاش چی بگم که بهت بیاد….
فعلا که دارم روش فکر می کنم….
یا علی مددی
سلام علیکم
خداقوت
با مطلب “ایران، ملک سلیمان نبیست و خامنهای، خلف صالح او …” به روزیم.
خوشحال میشوم نظرتان را بدانم
و من الله توفیق
یاعلی
سلام و شب بخیر
خواندن شبانه متن حس دیگری دارد انگار
پس به یک تشکر شبانه هم احتیاج است
خدا قوت و شکر که در دفاع از ولایت سرشناس و سربلندید
سلام
بابا ای ول
عجب قلمی داری
من زیاد به سایتتون اومده بودم ولی این بار اولی بود که نوشتتون رو می خوندم
دست مریزاد
دست ما رو هم بگیرین
نیازمندیم به کمک شما
ایول ایول
سلام بر تخس ترین بسیجی این دیار
پیشاپیش ۱۳ ابان مبارک….به به …بوی راهپیمایی حکومتی می یاد/
ای ملت ما با هم متحد می شویم/ تا پیروزی حق بر استکبار
درود درود درود / درود بر خمینی(ره)
درود درود درود /درود بر خامنه ای
ای ملت…./
“چهار شنبه اتوبوسی که ما را اورد راهپیمایی …تازه چی فکر کردید بدبختا بازم قرار است ما را ببرد راهپیمایی…ما شما به غلط کردن می اندازیم…غلط کردید بیشمارید همه تان …از اولیتان بگیر تا اخریتان”
.
از همه ی بچه های ولایی و گل قطعه مقدس ۲۶ تقاضا می شود که ضمن شرکت در راهپیمایی حکومتی! در همین جا هم راهپیمایی نمادین راه بیندازند (فقط خلاقیت به خرج دهید تا مشکل عدم پیمودن راه در این وبلاگ خودنمایی نکند!!) و از همه دعوت می شود تا با عشق به یگانه رهبر جهان اسلام و رهبر بچه حزب اللهی ها و ستاره ها ی نور بالا تا می توانند در روز ۱۳ ابان “مرگ بر امریکا” و “مرگ بر اسرائیل” و… سر دهند.تا می تونید ها!!! و کمی از خزانه ی تخسی خود خرج کنید تا دشمن باز هم به غلط کردن بیفتد.
قرار ما خیابانهای شهرمان در ۱۳ ابان.البته اگر کسی هم دوست داشت پیشواز بره ایرادی نداره!
یا حق.
سلام بر داداش حسین بچه بسیجی ها و سید مبصران اهل قطعه
تا ولایت هست زندگی باید کرد
راهپیمایی باید رفت
ساندیس بایدخورد
خانه ی همه ی بچه های بسیجی بیت رهبری است
ضمنا
زندگی یعنی کوبیدن باتوم بسیج بر فرق سر منافقین گیج
یاعلی
سلام علیکم
شب همگی بخیر
احسنت به این قلم، خوش به حال بابا اکبر که چنین پسری دارند پیش خدا سربلند هستند
خدا ما را هم هدایت کند …..
فردا ان شالله تجمع استکبار ستیزانه ای در دانشگاه خواهیم داشت برای اینکه به میکروب های سیاسی و دوستانشان نشان دهیم
“غلط کردید بی شمارید!”
یاحق
داداش حسین: بودن شما به من دلگرمی می دهد در این روزهایی که بیشتر قدرتان را می دانم؛ بیشتر قدرم را بدانید.
سلام داداش منظورتان چیست ما قدر شما را نمی دانیم؟ من قبلاً هم براتون نظر گذاشته بودم که اینقدر که به شما سر می زنم و حال شما را می پرسم سراغی از برادر واقعی خودم نمی گیرم و اینقدر که برای قطعه و حال و هوای آن دلم تنگ می شود برای خانه خودم تنگ نمی شه اینقدر که سفر تابستانی را بی خیال شدم چون دلم برای قطعه تنگ شده بود.درسهای شجاعت و ولایت و شهدا و وصیت نامه هایشان و خانواده هایشان و… از همه عزیزتر حاج احمد متوسلیان ره آوردهای این قطعه نازنین است برای من. روضه ها و اشکها و لبخندهای این مکان مقدس یک عطر و حال و هوای دیگه داره برای من، مثل مسجد ارک برای شما.حالا چگونه ما قدر سالار و سرور قطعه ۲۶ را ندانیم.
نمی دانیم در سر شما چه می گذرد؟ هر چه هست تازگیها خیلی نور بالا می زنید. نکنه بروید و ما بسیجی های قطعه را تنها و بدون فرمانده بگذارید.
http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=12532
حتما بخونید وببینید
برادر عزیز عون ، ژ۳ باید جلوی حسین قدیانی لنگ بندازه.
حسین قدیانی اف ۳۵ بیت رهبریه. هر موشکش نصف اصلاحات رو نابود میکنه!!!
دورد بر این بچه بسیجی. البته بچه که چه عرض کنم.
اگه بخوای در مورد یه شهید از خانوادش سوال کنی چه سوالایی به ذهنت خطور می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به عبارتی دوست داری از اون شهید چی بدونی ؟ چه چیزایی تا حالا دوست داشتی بدونی و کسی در اون مورد سوال نکرده ؟
منتظر نظرات توی وبلاگم هستم سریع بیاین آخه لازم دارم اگه دلتون ثواب می خواد لطفا اطلاع رسانی کنید
بابای ماست خامنه ای…
چند روزی هست با ما سخن نگفته بابا…
دلمان تنگ شده برای شنیدن صدایت بابا…
حزب الله بیشمار است
“اینجاست که باید عمار بود اما یک عمار حاضرجواب”
خدا قوت بسیجی راه ولایت……………….
“یاعلی مددی”
چه قشنگ گفتین:”بچه مسلمان زیر برف می ماند،زیر حرف نمی ماند”
راست میگی دادش حسین.از این به بعد میدونم چطور حالشونو جا بیارم.
راستی داداش توی قم فقط با اتوبوس آدم نیاوردند بیشتر مغازه های قم رو هم اجاره کردند و روی شیشه هاشون عکس آقا رو زده بودند نامردا ینجوری دارند حکومت داری می کنند.
اللهم ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق
الهی که به پاس این خدمات ارزنده خداوند همواره شمارا از مدخل و مخرج صدق عبور دهد و به عنوان برادر حسین قدیانی در طول تاریخ بمانید و خدای نکرده تغییر نکنید .