میزگرد نقش عجوزه ها در پیشبرد فرقه سبز دیشب با حضور شیرین شیرینا و زهره کوهنورد در محل خبرگزاری عجوزه های ایران؛ “اقدس نیوز” برگزار شد. در زیر مشرح این میزگرد را بخوانید:
شیرین شیرینا: چه خبر از مهندس؟
زهره کوهنورد: اینم شوهر بود ما کردیم؟ ۲۴ ساعت خونه اس. حال نداره برای جنبش یه مصاحبه کنه!
شیرین شیرینا: ایش! شوهر به این خوبی. نقاشی ام که بلده. دیگه چی می خوای؟
زهره کوهنورد: خانوم خانوما! به نظر من ابروی جنبش سبز را باید تاتو کرد و الا مثل شما عجوزه می شود!
شیرین شیرینا: عجوزه منم یا تو؟ چند سالته پیرزن؟
زهره کوهنورد: ۳۱ سال. تازه شناسنامه ام رو ۵ سال زود گرفتن!
شیرین شیرینا: تو ۵۰ ساله که ۳۱ سالته؟!
زهره کوهنورد: لابد تو ۱۸ سالته! چقدرم بزنم به تخته خوب موندی!
شیرین شیرینا: شنیدم مهندس می کشه؟
زهره کوهنورد: نمی کشه، می اندازه بالا!
شیرین شیرینا: پدرسگ این شاپور بختیار خوب می کشید! زهره جان! من تو رو می بینم یاد اون شعر می افتم.
زهره کوهنورد: کدوم شعر؟… اونی که می گفت: یه دختر دارم، شاه نداره؟
شیرین شیرینا: نه بابا! اونی که گفتی؛ “مهندس چون داماد فلان جاست، پس اهالی…”. هنوز ماتم چه جوری این چیز رسید به دهنت؟
زهره کوهنورد: من زن مهندسم، تو چیز چیز می کنی؟ درست صحبت کن، ببینم چی می گی آخه!
شیرین شیرینا: بیا یه کاری کنیم؛ تو جای مهندس را بگیر. منم جای شیخ بی سواد را. ۲ تایی یک حال اساسی به جنبش بدهیم.
زهره کوهنورد: اسم مهندس را نیار که دوست دارم خفه اش کنم؛ حال نداره یه بیانیه بده! مرد اینقدر تنبل!
شیرین شیرینا: خب قبل از ازدواج، بیشتر تحقیق می کردی!
زهره کوهنورد: کدوم تحقیق؟ مارکس می گه؛ عقد کمونیستها را توی آسمونا بستن! خر شدیم رفتیم به کی؟
شیرین شیرینا: مارکس حرف مفت زده. زنده باد میلان کبری!
زهره کوهنورد: عجوزه! میلان کوندرا، نه میلان کبری!
شیرین شیرینا: خودم می دونم؛ میلان کبری دخترخاله میلان کوندرا بود. یک خواهرم داشت، کوچک تر از خودش؛ میلان صغری!
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
سلام خداقوت
خیییییییییییییییییلی عالی بود
دست شما درد نکنه
واقعا چه نشست پرباری
سلام اول شدم
ای ول … سرباز صد ستاره ماه !
شیرین شیرینا: شنیدم مهندس می کشه؟
زهره کوهنورد: نمی کشه، می اندازه بالا!
*میرحسین واقعاً اعتیاد به مخدر داره.
از معراج برگشتگان را در http://mobasher.pelakfa.com بخوانید
شیرین شیرینا: چه خبر از مَهَندِس؟
زهره کوهنورد: اینم شوهر بود ما کردیم؟ ۲۴ ساعت خونه اس…
اه اه اه
اسم این عجوزه رو می شنوم یاد زن ابی لهب می افتم
حقا که هم خودش هم اون شوهر بی غیرتش روی اون دو تا ملعون رو سفید کردن
آنلاین ۳۲نفر
سلام
دلم برای اون جمله های قشنگ قرمز رنگ که اون بالا بودن تنگ شده
سلام
داداش همتا نداری
مردم از خنده
دستت درد نکنه
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
چندم آیا؟
سلام بر داداش حسین عزیزم.
خیلی وقت بود اینجوری برامون ننوشته بودی داداش.
شادمون کردی انشالله خدا دلتو شاد کنه.
مخلصتم داداش.
تلویزیون از همه مسائل تبلیغى و آلات تبلیغى حساستر است.
امام خمینی(س)
هنوز ماتم چه جوری این چیز رسید به ذهنت داداش حسین؟
خیلی باحال می نویسی
چه ضایع
شیش ساعت داشتم تو پست قبلی کامنت میذاشتم(شکلک اونی که حسابی ضایع شده)
ولی عجب گفت و گوی خانمانه ای بوده ها
زهره کوهنورد و شیرین شیرینا
ترکیدم از خنده
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱:۴۵ بعد از ظهر
تعداد افراد آنلاین ۳۶ نفر.
ماشالله حزب الله.
ارادتمندیم داداش.
سلام بر حسین*
آنلاین ۴۲نفر
خیییییییییییییییلی با حال بود
البته هنوز نخوندم. الان می رم بخونم. 😀
سلام. مطلب جالبی بود.
اما از لحاظ فکری قبلنا بهتر بودید !!! شاید هم تأثیر ساندیس ها باشه! اصلا نکنه توی ساندیس شما چیز ریختن! بهر حال خیلی مراقب باشید.
امیدوارم به اهدافتون برسید. سایه شما بر سر قطعه ۲۶تان مستدام باد.
وااااااای…..
این دفعه دیگه واقعا خییییییییییییییییییییییییلی با حال بود.
دمت گرم داداش حسین.
خیلی کیف کردم.
سلام بهترین دفاع امروز حمله است.درود برشما که در خط مقدم این جبهه دائما در حال حمله ای.به امید روزی هیچ منافقی توان مقبله با سربازان سید علی را نداشته باشد.التماس دعا
سلام علیکم
واااااااااای از دست این عجوزه ی از خود متشکر غرغرو .
اسمش که میاد روتون گلاب ……….. این نقطه چین ها رو خودم گذاشتما . گناه مدیر وبلاگو نشورید.
راستی با اون مدرک قلابی هنوز تا قرون آخر حقوقشو میگیره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جهت اطلاع مسئولین
“مارکس می گه; عقد کمونیستها را تو آسمونا بستن!”
به این می گن حرف حساب!!!
دممممممممممممممممممممممممممممممممت گرم.
اون “ایش” شیرین من رو کشت! 🙂
سلام
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
کلی شاد شدیم
خدا قوت
شهادت کنار شش گوشه نصیبتون
بجای کوه نورد شاید بشود نوشت کوفت نورد
داداش سایتت خیلی توپ رو خیلی هارو کم کرده رو لیبرال های اسلام نما مارکسیست های خدانشناس به هر حال دمت گرم.
تو رو خدا آقای قدیانی کمی آهسته تر
ما نمیرسیم به گرد پای نوشته های شما
شیرین شیرینا 🙂 عجب اسمی….خیلـــــــــی جالب بود.
“مارکس می گه؛ عقد کمونیستها را توی آسمونا بستن!”….هه…خوب حق مطلب ادا شد با این جمله.
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.داشتم ارسال می کردم ارور داد بر این مبنا که خیلی تند تند می نویسید کمی آرام تر!!!!به نوشتن آدم هم کار دارند.
راستی اگه من در مورد فیلم دموکراسی تو روز روشن اشتباه میکنم بفرماید
و الا چرا نظر منو ایید نمیکنیید
حتی ازینا …………… هم نمیزارید
ینی این خوبه که به جونایی که درک درستی از جنگ ندارن القا کنیم شهدا رو محمد رضا گلزار با تریپ ماتریکسی
با ماشین آخرین سیستم آمریکایی میبره بهشت
چرا صدایی کسی در نمیآد
دادش حسین چاه سراغ نداری
دلم پر از آه شده اساسی محتاج چاهم
چرا کسی به ما نسل سومی ها نمیگه
فیلمی که حاج آقا زم ( که مسئول کاج جوانان بودن و بعد از انقلاب به کسوت روحانیت مفتخر شدند) مشاوره مذهبیی اونه
بوی کاخ شاه ملعون رو میده نه کوخ نشنانی که عشق حضرت روح اله بودند
اما چرا به اسم جنگ
چیز دیگری نیسست مگر برای مسخره کردن
این دفعه دیگه اول شدم
دفعه قبل دو دقیقه خوابم برد رای ها جا به جا شد، شدم دوم
عارضم به خدمتتون که این دفعه دیگه فرق داره. من کلا سی ثانیه م وقت داشته باشم فرقی نداره
آنلاین ۴۱نفر
سلام
مارکس می گه؛ عقد کمونیستها را توی آسمونا بستن! خر شدیم رفتیم به کی؟
آورین!
با اجازه جناب سید احمد
افراد آنلاین: ۳۵
بازدید امروز: ۳۱۹۱
میلان کبری دخترخاله میلان کوندرا بود. یک خواهرم داشت، کوچک تر از خودش؛ میلان صغری!
سلام
انشا الله در سپاه امام زمان(عج) تکه تکه بشوید وما را هم شفاعت کنید.
یا علی(ع)
انتقاد سعیدقاسمی از کم کاریهای صدا و سیما
http://rajanews.com/detail.asp?id=64643
آیا دیدید این مبارزه زیبا و دیدنی را، و چقدر صدا و سیمای ما بی توجه است که یک گل فوتبال را شصت بار در تلویزیون به نمایش می گذارد ولی چنین افتخاراتی را نشان نمی دهند، لااقل ملی گرا باشید. لری کینگ مقابل ضربات متعدد این شیر مرد ایران، ناکار شد.
قاسمی ادامه داد: لری کینگ نتوانست حریف احمدی نژاد شود، وقتی لری کینگ به احمدی نژاد گفت دنیا از حرفهای شما نگران است احمدی نژاد با یک جمله رییس جمهور رژیم صهیونیستی را که او یک جنایت کار است و باید در دادگاه محاکمه شود زیر سوال برد، و اینجا دیدید لری کینگ چگونه ضربه فنی شد.
وی با اشاره به حرکت نخست وزیر ترکیه در اجلاس داووس و بیرون رفتن او از جلسه در انتقاد به اسراییل و استقبال چشمگیر مردم ترکیه از او، گفت: حالا رییس جمهور ما با آن همه امتیاز ضربه فنی، که از دشمن گرفت، فقط ۵/۶ نفر به استقبال او می روند، آیا این درست است؟ وقتی آن آقا هر سال به سازمان ملل می رفت و گاف می داد، حرفی نبود، حالا اگر احمدی نژاد یک اشتباه میکند، نباید به او نمره صفر داد و مرد باشید کارهای قشنگش را نشان دهید.
سلام
عالیه !
خوبه اقلا یکبار هم که شده متوجه شد که خر شد و رفت …. ما که الان یکسال و اندی است به این چیز مسلکان هرچه میگوییم که اینها خرشدند و رفت باورشان نمیشود….
سلام داداش بازم مثل همیشه فقط می تونم بگم خسته نباشید . . .
راستی داداش اگر برای کتاب آخریه طرحی ، عکسی چیزی خواستی بگو تا ما بزنیم . . .
سلام قولا من رب الرحیم
سلام حاجی حسین بسیجی ها این نوشته تان تعبیر اسلام آمریکایی است
شیرین شیرینا: بیا یه کاری کنیم؛ تو جای مهندس را بگیر. منم جای شیخ بی سواد را. ۲ تایی یک حال اساسی به جنبش بدهیم.
غاط کردید بشمارید.
کاش میشد همه ی کارهای قشنگ و زشت مسئولین را نشان داد
همه این ظرفیت در مردم بود برای شنیدن
و هم در صدا و سیما برای نمایش
.
ما هنوز بی خیال برنامه ی دیروز امروز فردا نشدیم
شما چطور داداش حسین
حسین قدیانی: چه شود مراسم رونمایی از این کتاب. ورود افراد بدون باتوم، ممنوع!
آقای قدیانی به ما که باتوم نمیدن جه جوری بیایم واسه رو نمایی کتاب حکومتی شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راحیل جان اول شدنت مبارک
ما که هنوز تو کفش موندیم 🙁
🙂
آنلاین ۴۳نفر
دوستان عزیز قطعه ۲۶ توجه بفرمائید.
بنده چند روز در خدمتتون نیستم.
اول اینکه پیام بازرگانی و روزشمار عاشورا فراموش نشه.
دوم اینکه سر و صدا نکنید! 🙂
مراقب داداش حسین باشید؛اجازه ندید بعضی ها (نه بعثی ها) حرف اضافه بزنن!
برای منم دعا کنید؛زود بر میگردم.
ارادتمند تمام سربازای حضرت آقا هم هستم.
داداش حسین عزیز تر جانم فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
نوکرتم.
آقای ناطق! چه خبر؟ اینورا؟!!
http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=55404
ناطق نوری: ریش سفیدی و پادرمیانی کارساز نیست/ تنها راه، تبعیت از ولیفقیه است
اقدس نیوز کدوم خبرگزاریه؟
با عفت نیوز ارتباطی داره یا نه؟؟
سلام
🙂
سلام قولا من رب الرحیم
همه چیز بر اساس حکمت است واینکه فامیلی شما قدیانی فکر کنم به معنی ( دارای قدرت ) است هم قطعا از حکمت است نمی دانم اول این فامیلی شما را به سمت ستاره پرنور حضرت ماه کشاند یا شما به این فامیلی ارج وقرب این سمت را دادی بحر حال خداوند روح پدر بزرگوارتان را با انبیا و اوصیا محشور کند .اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم. اللهم عجل لولیک الفرج
سلام چون همیشه اول کار باید بیاد اما قبل از همه چیز روزشمارت چی شد داداش حسین !!!!!!!!؟
ما میخوایم تو دانشکده مون هم روز شمار بزنیم
شیرین شیرینا: ایشششششششششششششششَّه! شوهر به این خوبی. نقاشی ام که بلده. دیگه چی می خوای؟
زهره کوهنورد: ایشَّه خودتی؟ برا چی فحش می دی عجوزه؟
ببخشید، اونقدر از خنده ضعف کردم که یادم رفت سلام کنم.
سلام علیکم. شب خوش. خیلی قشنگ بود. خوبه تهش به گیس و گیس کشی و لنگه دمپایی و جارو پرت کردن سمت همدیگه تموم نشد!
سلام به ستاره ها و داداش حسین . خیلی جالب بود خیلی خوشم می آید که هر از چندگاهی حالی از زهره کوهنورد را می گیرید.
راستی بچه ها سیداحمد رفته هر کاری دوست دارید انجام بدید. (البته برای اینکه داداش جای خالی سیداحمد را احساس نکنه و دپرس نشه) ای خدا یعنی می شه حالاکه نورچشمی داداش نیست داداش یک نظر به ما ستاره های دیگه کنه ؟ هیییییییییییییییییییییییییییی روزگار
با عرض سلام اقای قدیانی
خیلی طنز قشنگی بود.ما با چنداز بچه هاخوندیمش وکلی خندیدیم ,دست مریزاد
یک سوال داشتم از حضورتون.شما قبلا هم کار طنز داشتین؟چون این کارتون که واقعا معرکه بود.می خواستم بینم شما کلاس اموزش طنز نویسی برگزار نمی کنید که ما هم بیایم اونجا شرکت کنیم و بتونیم مثل شما بنویسیم.با تشکر
این تعبیر صریح مقام معظم رهبریست که ” امروز میتوان گفت ما به زمان ظهور نزدیک شده ایم چون معرفت ها پیشرفت کرده است “
سلام این اولین نظر منه
میخوام بگم تو بهترینی آقا حسین
من هنوزم خانه ام بیت رهبری است
آرزوی کیهان برای همسران شهید باکری و همت
“کیهان نمیخواهد شما از صحنه روزگار محو شوید بلکه می خواهد شما همچنان عزتمند و امانتدار همسر شهید خود باشید و مجالی برای بدخواهان فراهم نکنید.”
به گزارش کیهان، همسر شهید حمید باکری در نامه ای به همسر شهید همت کیهان را به خاطر روشنگریها و هشدارهایش درباره مراقبت از سوءاستفاده فتنه گران مورد تخطئه قرار داد.
فاطمه امیرانی در نامه خود به ژیلا بدیهیان مینویسد: «من و تو همیشه غم سنگینی را با خود می کشیدیم اما غمی شیرین بود و به آن افتخار می کردیم چون در این غم ما با انسان هایی مانوس بودیم که همانند شهدای کربلا صعود کردند. به روز عاشورا که فکر می کنم می بینم عاشورا با تمام زشتی هایش، زیبا هم هست. رشد انسان ها و بهترین روابط انسانی را در آن روز می توان دید اما این روزها شاهد سقوط انسانها هستیم. شهدا یک یک خاکریزهای اخلاق را فتح می کردند و برعکس، این دوستان دیروز ما از خاکریزهای بی اخلاقی عبور می کنند. و بدتر از همه، فکر می کنند برای اسلام است و اشکالی ندارد! یکی از کسانی که این روزها ما را از تراوشات ذهنیشان بی نصیب نگذاشته اند، آقای حسین شریعتمداری است.
ایشان چندین سال در رأس رسانه ای قرار گرفته اند که به راحتی در اختیار تمام مردم ایران قرار می گیرد و در این مدت تلاش کرده اند طرحی برای تمامی ایرانیانی که در این سرزمین زندگی می کنند، بدهند تا به آن جایی برسند که ایشان در نظر دارند! انگار متوجه نیستند که انسان ها زمین نیستند و نمی توان برای ساختن آنها نقشه داد. و تعجبی ندارد که طبق روال شهرداری فکر می کنند هر کس در طرحشان نباشد باید از صحنه روزگار حذف شود! آقای شریعتمداری فکر می کنند در این سالها کار فرهنگی کرده اند تا مردم را به دینی که پیامبرش رحمه للعالمین است، هدایت کنند. اما با کلام قهرآمیزشان همیشه دیگران را آزار داده اند و به بدترین ها متهم کرده اند. ایشان ادعا کرده اند که شهدا را بهتر از ما می شناسند. اما این حکمشان یک نقیض دارد که: چرا در این بنده خدا از صفات بارز شهدا دیده نمی شود؟! من واقعاً برای سقوط افرادی مثل ایشان غصه می خورم. و بدتر از آن فکر می کنم فرصتشان تنگ است. ایشان خیلی «من» شده اند و به فرموده امام خمینی من شیطان است.»
اگر چه گفتنی درباره سوءاستفاده فتنه گران از همسر دو شهید والامقام- شهیدان حمید باکری و همت- بسیار است اما صرفاً به اعتبار استدلال خانم امیرانی در نامه اخیر خود باید پرسید آیا حضرت زینب سلام الله علیها که حماسه کربلا و عاشورا را در یک کلام کوتاه و رسای «ما رأیت الا جمیلا» توصیف کرد، نعوذبالله در اردوگاه جماعتی ایستاد که خود پدید آورنده آن ستم و جنایت بزرگ در کربلا بودند؟ همسر شهید باکری که حتماً اذعان دارد بدون هویت این شهید والامقام شهرتی ندارد چگونه می تواند در جبهه ای بایستد یا بهانه فریبکاری جبهه ای واقع شود که آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیس- یعنی همان ها که بانی جنگ تحمیلی و شهادت بهترین فرزندان این آب و خاک نظیر شهید باکری بودند- صراحتاً و بارها از آن جبهه حمایت کرده اند؟ یعنی سران جنایتکار این رژیم ها هم عاشورایی و طرفدار اخلاق و فضایل انسانی شده اند؟
همچنین باید پرسید آیا حرمت همان عاشورای مقدس را سال گذشته عناصر تحریک شده فتنه گران خارجی و داخلی- عناصر وابسته به گروهک های منافقین و بهائیت و…- نشکستند؟ و اساساً نسبت آن گروهک ها- دشمنان خونی فرهنگ جهاد و شهادت- با فتنه گران کدام است و همسر شهید باکری و همت در اردوگاه نامحرمان کینه توز چه می کنند؟ آیا انصاف است حرم شهیدان والامقام- باکری و همت- بازیچه فتنه گران شود؟
به راستی از هیاهو و ارعاب فتنه گران نهراسیدن و با سند و مدرک دست آنها را رو کردن و نقاب نفاق از صورت آنان برداشتن، به معنای «سقوط» است یا همرنگ جماعتی شدن که ننگ حمایت علنی آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیس و منافقین و سلطنت طلب ها و بهایی ها و تروریست ها را بر پیشانی دارند؟ آیا سینه سپر کردن در برابر تهاجم همه جانبه دشمن «منیت شیطانی» است یا امانت شهیدان را پاس نداشتن و آنها را خرج فتنه گری دشمنان و دنیاخواهان کردن؟!
و سرانجام اینکه باید به سرکار خانم امیرانی گفت کیهان نمی خواهد شما از صحنه روزگار محو شوید بلکه می خواهد شما همچنان عزتمند و امانتدار همسر شهید خود باشید و مجالی برای بدخواهان فراهم نکنید، بدخواهانی که می خواهند فرهنگ جهاد و شهادت و نفوذناپذیری در برابر مستکبرین و منافقین و زیاده خواهان از صحنه روزگار محو شود. ما هم در کیهان تاکید می کنیم با وجود همه حاشیه سازی ها، گریبان جریان فتنه و خیانت را رها نخواهیم کرد و اجازه نمی دهیم آنها با سوءاستفاده از ارزشها از عواقب خیانت های خود بگریزند.
یا علی!
به وبلاگم سر بزنید: qatreh.com
هه هه هه زهره کوهنورد واقعا بهش میاد
نکنه با مهندس پشت کوه آشنا شدن
حتما همینطوری بوده!!!