مجموعه داستان کوتاه “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” اثری از حسین قدیانی به زودی (تا اواخر همین ماه) وارد بازار نشر خواهد شد. این کتاب که روایتی رئال و در عین حال داستانی از فتنه سال هشتاد و اشک است در ۱۲۰ صفحه تنظیم شده است. کار جدید حسین قدیانی بر خلاف کتاب “نه ده” تا کنون نه در هیچ روزنامه ای و نه در وبلاگ شخصی این نویسنده “قطعه ۲۶” به نمایش درآمده است و از این نظر برای خوانندگان کتاب فوق، تازگی های خاص خودش را دارد. حسین قدیانی در گفت و گویی کوتاه با خبرگزاری وبلاگ خودش “قطعه نیوز” این قول را هم داد که سفرنامه عمره به ایام حج تمتع برسد. “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” تنها ظرف مدت یک هفته نوشته شده است و هم اکنون به دست نویسنده در حال آخرین مراحل ویرایش است. این مجموعه داستان را نویسنده فقط به آن دسته از بچه بسیجی هایی تقدیم کرده که باتوم را با افتخار دست می گیرند.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
بی شک اول!
داداش حسین: بله بی شک! ممنون از تو که با وجود مشغله های فراوان، تا من از قطعه ۲۶ بیرون نروم، بیرون نمی روی ولو عقربه ساعت روی بوق سگ تنظیم شده باشد. تجلی شعار شایسته سالاری را باید در انتصاب تو به سمت خطیر و حساس مبصر قطعه مقدس ۲۶ مشاهده کرد.
به به
آفرین داداش.
ای والله به بچه بسیجیهائی که باتومو با افتخار دست میگیرن.
فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری داداش حسینم.
کجای دنیا دیدید وقتی استاد تو کلاس تشریف داره شاگرد بره بیرون؟
مخصوصا اگه شاگرد عاشقش استادش باشه.
مخلصتم داداش حسینم.
داداش حسین: من در قطعه از همه کوچکترم.
بنده در برابر تواضع شما تسلیمم.
سلامتی شما و شادی روح پدر بزرگوارتون
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
جناب آقای قدیانی در جواب زحمات شما و دیگر دوستان در این بحبوحه جهاد فقط میتوانم بگویم
لبخند بزن بسیجی
حسین قدیانی: حالا واقعا از آمریکا اومدی یا ما رو فیلم کردی، هوشنگ خان؟!
سلام قولا من رب رحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
من موندم که چی بگم؟
با دلمان چه میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟
التماس دعا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یاحق
سلام خدمت حاج حسین قدیانی
بی صبرانه منتظر این کتاب وکتاب های جدیدتان هستم این متن را از مجله ای به نام نسیم وصل نوشتم.
وقتی جای (امام) را گذاشتند (رهبر) (امت) شد(ملت)یعنی عملا سیستم ملت –رهبر انگلیسی ها را پذیرفتیم وسیستم امت- امامت امام خمینی را کنارگذاشتیم وقتی (امت) شد (ملت)عناصر امت یعنی (خواهران وبرادران قرآنی )که وظایفی مثل امر به معروف ونهی از منکر نسبت به هم دارند تبدیل شددت به عناصر ملت یعنی شهروند
در عرصه بین الملل هم دو کلید وازه قرآنی (مستکبرین)و(مستضعفین) را دست بردندوگفتند (مستکبرین) فحش وتوهین آمیز است به جایش بگوییم (قدرت های جهانی )!خب وقتی گفتی (مستکبرین)باید با آن ها (مبارزه) کنی اما وقتی گفتی (قدرت های جهانی) باید با آن ها( تعامل )کنی.مستضعفین را هم کردند (قشر آسیب پذیر یعنی آدم های بی عرضه ای که خودشان پذیرای آسیب اند.
آیت الله سید محمد باقر حکیم می رود نجف از آنجا نامه می نویسد به امام خامنه ای ،یک هفته بعد شهیدش می کنند .آن مرد بزرگ می فهمد که باید از آنجا پیغام دهد (امام خامنه ای )
سید حسن نصر الله می فهمد در سخت ترین شرایطی که دارد باید بگوید امام خامنه ای
اگر نعمت خدا را قدرندانیم می فرماید (ان عذابی لشدید )روز قیامت هم آن جا ندا داده می شود که (وقفوهم انهم مسئولون ما لکم لا تناصرون )هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یاحق
سلام
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه عالی
دو تا خبر خوب، دو تا کتاب خوب
واقعا ممنون
فقط در کدوم انتشارات باید دنبال این دو کتاب باشیم؟ مخصوصا باتوم که خطرناکه!!!! البته بالذات نه فی الکتاب
باورم نمیشه چاپ بشه
خسته نباشی همت مضاعف
یامهدی
سلام قولا من رب رحیم
به به خوش خبر باشی داداش حسین
بی صبرانه منتظریم
انشاالله این باتوم خوب و قشنگتون همیشه فرق دشمنا رو بشکافه
سلام آقای قدیانی . کتاب جدید؟ چه بی خبر؟ واقعاً که شما همت را مضاعف کرده اید. احسنت به شما ستاره حضرت ماه .
با سلام
هییییییییییییییییییی ماکه دوست داریم بخونیم منتها
ازبس باتوم بدست کشیک وایسادیم +اضافه کاری بی مزد توی جیبام صدای آه حسرت میپیچه ازبس پراز هوا واسه یه تنفس بی دغدغه اس
ای کاش مجانی میدادین به خوانندگان قطعه!!!!
فقیری درد بی درمان فقیری……
دل خودم برا خودم سووووووووخت
من باب مزاح بود فقر ماها بیشتر فرهنگیه تا مالی موقع کتاب وسی دی پول نداریم فقط :بگو /آمین:خدایا مریضای اسلام ودر راس آن بسیج را شفا عنایت فرما!
سلام
دیروز تو خونه مونده بودم یعنی تهران که نشد بیام . اداره هم که تعطیل بود. حرم هم به دلیل بیماری نمیشد برم و…..
نشستم هی دوباره قطعه رو خوندم چه کیفی داشت با خیال راحت و بی دقدقه پرسه زدن تو هوای قطعه ۲۶
البته بگذریم که این کیف با دندان درد همراه بود اونم از نوع عقلش
اصلا میدونی بعضی وقتها ادم بهتره عقلش درد بکنه تا بتونه با عشقش یه کار هایی بکنه که دیگران نفهمند. مثلا ….
میگم شما تو این قطعه ابدارچی و جار چی استخدام نکردی ها . درست ما هزار تا شغل نون و ابدار داریم که صداش هم تا حالا در نیامده ولی حاضریم اینجا هم ابدارچی، جارچی. جارو کشی چیزی اگه خواستید … خلاصه استخدام بشیم. بی حقوق ومزایا هم بود. حرفی نیست
سلام حسین آقا احوالتون
امیدوارم مثل نه ده بترکونه
ومن الله وتوفیق
منتظریم………………..!
یا علی
سلام آقای قدیانی
.
احتمالا این کتاب ظرف همین یکی دو روزه نوشته شده که تو اینجا مطلب نذاشته بودین
به هر حال ما منتظریم تا بیاد تو بازار
فکر کنم باید از همون مرکز اسناد تهیه کنیم، درسته؟
انشاءالله همیشه موفق و پیروز باشید
.
التماس دعا
یاعلی مدد
دیگه امروز
.
۷۲ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یاحسین
برسد به دست حسین قدیانی
سلام داش حسین گل بیا یه سر به ما بزن حکم استادی و خط دادن گردن ما داری ستاره دنباله دار حضرت ماه
یا علی
سلام بر خط شکن جنگ نرم
خط شکن که می گویم، منظورم شکست خط مین گذاری شده توسط دشمن در جنگ نرم است.
توضیح آنکه: دشمن برای کم رنگ کردن حضور ستاره ها در اطراف ماه، اقدام می کند به ایجاد خط قرمز برای ستاره ها
مثلا باتوم بدست گرفتن را با تبلیغات طوری جلوه می دهد که ستاره ها آن عمل را قبیح بشمرند و یا وقتی می گویند:« نظام مردم را با ساندیس به خیابان ها می کشد» به دنبال این است که ستاره ها را از بیم متهم شدن به” گدای ساندیس بودن”از میدان به در کند
به همین شکل وقتی می گویند:«عده ای خودسر، لباس شخصیا، تندروها، چماق به دستا، جیره خورا،حکومتیا،و…»
این جملات دشمن را می توان به میدان مین در جنگ نرم تشبیه کرد
اما همانطور که ما در جنگ سخت هشت ساله، گردن های “تخریب” و یا خط شکنی را داشتیم که داوطلبانه روی میدان مین می رفتند تا معبری را باز کنند برای سایر همرزمان خود، در جنگ نرم هم داریم یک داداش حسین را که خود را به روی این میدان مین دشمن می اندازد تا معبری را برای همرزمان خود باز کند
این پیامی که نگاشتم البته برای جهت تذکر بود برای ستاره ها، تا بدانند ارزش داداش حسینشان را، والا همه ی شما عزیزان می دانید که خط شکن جنگ نرم داداش حسین بود
راستی چه شباهتی میان روش های جنگ نرم دشمن در صدر اسلام و حال حاضر وجود دارد.
سلام
منتظریم
راستی چه شباهتی هست میان روش جنگ نرم دشمنان اسلام در صدر و حال حاضر
در همان روزگا برای خالی کردن اطراف پیامبر(ص) می گفتند: عده ای نادان(سفها)در اطراف محمد(ص) جمع شده اند و یا اینکه می گفتند محمد(ص) امی و بی سواد است
و حتی تحریم و فشار اقتصادی هم از روشهای دشمن بوده از اول تا حالا (تحریم مسلمانان در شعب ابی طالب)(گرفتن باغ فدک از امیرالمومنین جهت فشار اقتصادی)(بستن آب)و…
اوه اوه داشت یادم می رفت همین حضور منافقین در شهر مدینه النبی و امروز حضور منافقین در ام القرای اسلام(ایران اسلامی)
● ١٣/٧/١٣۵٩ هـ..ش:
اعلام حمایت کامل اردن از عراق، در پی حمله این کشور به جمهوری اسلامی ایران.
● ۱۲/۷/۱۳۶۱ هـ .ش:
تصویب قطعنامه ۵۳۲، در جلسه ۲۳۹۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد، درباره اظهار تأسف از طولانی شدن جنگ ایران و عراق و خسارتهای آن، درخواست آتش بس فوری و عقب نشینی نیروها به مرزهای بینالمللی و اعزام هیئت میانجی ملل متحد.
● ۱۲ /۷/ ۱۳۶۶ هـ .ش:
آغاز عملیات نامنظم ظفر ۲، با رمز «لبیک یا حسین (ع)»، در منطقه کفری عراق، با تلاش دلاور مردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (قرارگاه رمضان)، که به انهدام دهها نفربر و چند خودرو نظامی و کشته شدن بیش از ۵۰۰ عراقی انجامید.
باتوم خوب و قشنگی داریم برادر حسین…
وقتش برسد دوباره نشانشان می دهیم!!!
با اجازه مبصر:
پیام بی زرگانی:بازدید امروز: ۱۰۱۷
بازدید دیروز: ۳۱۸۲
افراد آنلاین: ۲۲
بازدید کل: ۸۰۹۶۵۰
ذوق و شوق نینوا کرده دلم
چون هوای جبهه ها کرده دلم
بود سنگر بهترین مأوای من
آه جبهه کو برادرهای من!
ما طواف جبهه را لایق شدیم
طیبه الله هشت سال عاشق شدیم
در تمام سالهای عشق و جنگ
مهر در سجاده ی ما شد فشنگ
سنگر خوب و قشنگی داشتیم
روی دوش خود تفنگی داشتیم
جنگ ما را لایق خود کرده بود
جبهه ما را عاشق خود کرده بود
داشتیم ای دوست شبهای خطر
سایه ی صاحب زمان را روی سر
نفرت از هر خودستایی داشتیم
خلق و خوی روستایی داشتیم
آسمان تکبیر ما را دوست داشت
هر حسینی کربــــــــلا را دوست داشت
روزها در عشق پر پر می زدیــــــم
در دل شبها منور می زدیـــــــــم
بارها دیدم عروج سرخ یار
ذبح مرغ حق به دست تیر پار
میم زمیدان عبورم می کشیـــــــد
شیه ی اسبی به شورم می کشید
هر بسیجی جان نثار عشق بود
در شب حمله شکار عشق بود
گل دمید از خونشان در زمین کربلا
آهوان کوچک موسی الرضــــــــا(ع)
سرزمین نینوا یادش بخیــــــــر!
کربلای جبهه ها یادش بخیــــر!
گریه هایم آه حسرت خورده اند
چکمه هایم خاک قربت خورده اند
یاد روزی که بسیجی می شدیم
شمع شبهای دو گیتی میشدیم
یاد آنروزی که در خمپاره ها
جمع می کردیم پاره پاره ها
هر بسیجی اقتدا بر شمع کرد
پاره های جان خود را جمع کرد!
تا ابد شــــام پریشانی مــــــا
داغ قربت روی پیشانی مــا
منتظر و مشتاق این کتاب هم خواهیم بود…
درود به برادر حسین و درود به همه بسیجی هایی که باتوم رو با افتخار به دست میگیرن
دشمنان داخلی وخارج ما به ما میگن چماق دار تا ما خودمون سلاحمون رو زمین بزاریم وچون اونا قدرت ندارن خودشون از ما بگیرنش. متاسفانه بعضیامون جا زدن و زمین گذاشتن و راه برا دشمن باز شد
ای والله.افراد آنلاین۴۲نفر.آفرین رفقا.
آقای قدیانی پیشاپیش تبریک برای چاپ کتاب. انشالله موفق باشین. جناب مبصر منم جز بچه های فعال یادتون باشه ها . منم همش تو وبلاگم دم به ساعت با وجود درس و مشق(پایان نامه). ممنون
سلام….منم حاضر….
این روزا دلم بدجوری هوای محرم کرده….سینه زنی ها و حسین حسین گفتن ها با اشک…
خدایا ممنونتم که حسین رو آفریدی….و گریه کردن برای حسین رو…..
السلام علی الباکین علی الحسین…
چه جوری بخرمش
سلام بر حسین*
سلام
غافلگیری خوبی یود
پس آقای قدیانی برای ستاره ها هم غافلگیر دارند. چون تا از نه ده و سمفونی مورچه ها و سفر نامه حج شما صحبت میشه همه ی ستار ها همه ی مطالب رو حفظ نباشن یه تیکه هایی از اون رو حتما حفظن که حتی در نظرات هم از این تیکه ها استفاده میشه
بسیجیان باتوم به دست به باتومشون افتخار میکنن چون با همون باتوم جلوی فتنه ایستادند و سر و تهش رو هم آوردن
حتی خواهران هم افتخار میکنن که این باتوم مقدس رو دست بگیرن و در مقابل دشمن بایستند امام افسوس که باتوم سهم ما نبود
ولی اگه یه روزی باتوم به دستم بدن با افتخار دست میگیرم و بالای سر میبرم و یه کم هم مغرور میشم
مثل همون رزمنده ای که اسلحه اش رو بالای سرش نگه میداشت وعکس می انداخت تا به همه نشون بده با دل اومده برای دفاع نه با پا و افتخار میکرد که داره از میهنش دفاع میکنه البته اون دشمنش بعثی ها بودن و دشمن ما بعضی ها
دفاع از میهن در برابر بعضی ها سخت تر از بعثی هاست…جون بعثی ها اون ور مرز و خاکریز بودن و الان بعضی ها تو خاک و کشور و شهر و حتی بعضیا تو خونه ها هم هستند
ما منتظر باتوم خوب و قشنگی داشتیم شما هستیم.به شرطی که بذارید ما هم با باتوم شما عکس بندازیم
یا حق
شهادت کنار شیش گوشه و باتوم به دست نصیبتون
بهشت ما این روزا ، “قطعه” شده
دلها تو “قطعه”، قطعه قطعه شده
کامنتا رو خوب اگه دیده باشی
همه شدن ، “دیوونه داداشی”
سید احمد ، شاه غزل ها شده
مبصر مدرسه ی قلب ها شده
حالا دیگه از شب تا صبح بیداره
جز یاری با حسین* ، کاری نداره
عشقشو تو سینه کرده ، بایگانی
با شیوه ی “پیام بی زرگانی!”
داداش حسین* مثل همیشه ، قبراق
باتوم نگو ، قلم مثال چماق!
به جای سنگر ، از باتوم نوشته
می گه باتوم نباشه ، دنیا زشته
کتابشو ، نوشته تو یه هفته!
هپلی از ذوقش ، حموم نرفته!
فدائی داداش ، هزار هزاره!
امیر علی ، عمرأ تنهاش بزاره
اون که کامنتاش از حسین* ، دل ربود
خیلی ساده ، امیر با گفت و شنود
مثل داداشی*، نداره دل کسی
فقط با عشق ، جلو بیایید ، بسی!
سلام
الله اکبر
یاعلی مددی……..
سلام. روز به خیر.
باریکلّا… رو نکرده بودید! ولی عجب مصیبتی شده واسه من خرید کتابای شما…
ای کاش من هم یه باتوم داشتم
با شادمانی پر می گشودم.
دیگه قافیه از این قشنگ تر؟ والا
سلام
یادش به خیر
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
دلم براش تنگ شده
دلم براشب های فتنه تنگ شده
یه چند وقته لجن لت و پار نکردیم
داداش حسین خسته نباشی
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
ماشاالله ۴ تا کتاب در دست اقدام:
سفر نامه حج
سمفونی مورچه ها
نه ده ۱۰۰۰ صفحه ای با جلد سخت
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
داداش حین خدا قوت
ما منتظریم بی صبرانه
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
سلام
آخ جوووووووووووووووووووووووووووووووووون(حیف…دست ما باتوم نمیدن 🙁 )
“یاس”
دستت درست – یک بسیجی قدیمی – البته در وبلاگ نویسی تازه کار
بسم رب الشهدا
سلام استاد
بی صبرانه منتظریم…
یاد آخرین مطلب وبلاگ خودم افتادم که به سبک شما نوشتم:
“صدای مارا از قطعه۲۶ میشنوید: اینجا کسی نمیترسد از اینکه برای باتومبهدستهای غریبی بنویسد که جز آنها همه در این مملکت حق آزادی دارند. اینجا نوشتن از غربتِ ستارهها و لعنِ سرانفتنه و فحش بر منافقین افتخار است چون اینجا هیچکس از علی و خدای علی و خدای قرآنعلی با ادبتر نیست!”
خداییش هم سمت خطیری به سیداحمد واگذار کردین.
من اگه وظایفم این همه بند و تبصره داشت هنگ می کردم.
برای سیداحمد بزرگوار آرزوی توفیق در این امر مهم را دارم.
.:: نکند بعد از دست رفتن نعمت، قدر نعمت بدانیم! ::.
http://www.khatshekan.org/index.php?option=com_frontpage&Itemid=1
سلام آقای قدیانی
خیلی وقت نیست که قلم قشنگتون آشنا شدم. دو هفته پیش کتاب نه ده رو تموم کردم و ار اون موقع شدم پایه ثابت بازدیداز وبلاگتون. شاید خودتونم باورتون نشه قلمتون چه تاثیری روی نوشته های من گذاشته. باید بدونید که من فکر هم نمی کردم تو جامعه بچه های مذهبی یک نفر با این شجاعت و قلم روون وجود داشته باشه. خیلی خوبه که شما یک قطعه ۲۶ دارید.من قطعه ۲۶ ندارم اما در عوض بلوک ۳۷ دارم و البته شاید به اندازه همون قطعه ۲۶ شما برام عزیز باشه.
برای شما آرزوی سرافرازی و سربلندی هر چه بیشتر می کنم و خوشحالم که رهبرم ستاره هایی مثل شما داره
حسین قدیانی: باید بوی انتظار بدهد این روزها گل نرگس که معمولا رو به خورشید باز می شود.
حاج آقا صدیقی: پولهای حرام موجب میشود برخی آقازادهها به انگلیس بروند
http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=55146
*تقدیم به “قطعه۲۶” :
بهشت ما این روزا ، “قطعه” شده
دل ها تو “قطعه” ، قطعه قطعه شده
کامنتاشو خوب اگه دیده باشی
همه شدن ; “دیوونه داداشی!”
سید احمد ، شاه غزل ها شده
مبصر مدرسه ی قلب ها شده
حالا دیگه از شب تا صبح بیداره
جز یاری با حسین*، کاری نداره
عشقشو تو سینه کرده بایگانی
با شیوه ی “پیام بی زرگانی!”
داداش حسین* مثل همیشه قبراق
باتوم نگو! “قلم” ، مثال چماق!
به جای سنگر ، از باتوم نوشته
می گه باتوم نباشه ، دنیا زشته
کتابشو ، نوشته تو یه هفته!
هپلی از ذوقش حموم نرفته!
فدائیه داداش ، هزار هزاره!
امیر علی ، عمرأ تنهاش بزاره
اون که کامنتاش از حسین*، دل ربود
خیلی ساده ، امیر ، با “گفت و شنود”
مثل داداشی* نداره دل ، کسی
فقط با عشق جلو بیایید ، بسی!
داداش حسین: خب دیگه! من الان چی باید بگم که اوج احترام و ادبمو نشون شما بده؟ زبان قاصر است!
سلام علیکم و رحمه الله
به به ! هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد .
مبارکه انشاالله .
میخواستید غافلگیرمون کنید ؟؟؟؟ باید بگم موفق شدید . من که واقعا جا خوردم . فقط ظرف یک هفته ؟؟؟ آفرین به شما …
آقای قدیانی داریم کم کم نگران میشیم ها
یه خبری چیزی
یه تائیدی چیزی
به به…به به……..به این میگن یه هدیه غافلگیر کننده و شیرین و دوست داشتی به بسیجیهایی که با افتخار باتوم به دست میگیرن. بی صبرانه منتظریم. بلکه با خوندن یه کتاب جدید از شما این عطشی که برای سفرنامه عمره و سمفونی مورچه ها داریم کمی فروکش کنه…کمی!
ما که باتوم ندرایم چی؟؟؟؟
التماس دعا
بهشتی باشید
سلام داداش فدای خودتو و باتوم قشنگت
چرا از روزشمار خبری نیست؟
هر وقت میومدم اینجا یه تلنگر بهم میخورد
که این عاشورا هم رسید و من….
بسمه تعالی
پیکر مطهّر و معطّر شهیدان هر جا آرام گیرد، یاد مبارک و آرامبخش و بهجتانگیز خود را در فضا میپراکند و صفا و معنویت میآفریند.
دانشگاه شاهد، خود گلخانهئی عطرآگین است و امید است با قدوم این شهیدان بیش از پیش منشأ خیر گردد.
از رئیس محترم دانشگاه و همکاران علمی و اداری، و نیز دانشجویان آن متشکرم.
انشاءالله همه موفق باشید.
سید علی خامنهای
۸۹/۷/۱۱
سلام داداش.
به به.چه شود این کتاب.
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
روی دوش خود کلنگی داشتیم
قطعه ما را لایق خود کرده بود
داداش حسین ما را عاشق خود کرده بود.
(کلنگ کنایه از هر نوع سلاح بر علیه ضد ولایت فقیه است)
اوج خودفروختگی شیرین عبادی؛
ایران را مثل سودان محاکمه کنید/ تحریم هشت مقام ایرانی سمبلیک اما نقطه عطف تاریخ است!
باید به چنین خود فروخته ای گفت : باش تا صبح دوزخت بدمد…
ببین آقای قدیانی
خودت خودت رو لو دادی دیگه
آخه وقتی میشه ۱۲۰ صفحه رو تو یه هفته تنظیم کرد حتما ۵۰۰ صفحه سمفونی رو تو یک ماه میشه تموم کرد دیگه
حالا ما تخفیف میدیم میگیم دو ماه که به زندگیتون هم برسید
قبوله؟
ان شا الله موفق باشید
من هم دوست دارم این کتاب زیبا و بخونم
حتما
سلام حاج حسین.
خودتم مثل اسمت بوی کربلا میدی.بوی فکه میدی.
بچه های جنوب شهرو عشقه.۸ ماه دفاع عاشقانه از حضرت ماهو عشقه.
نطق هات آتیشین است.آتشین تر بنویس.داغ میشم وقتی می خونم.
نحن الغالبون
نحن ابنا الحیدر
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد زغیر تو ننگ است یا علی مددی.
علی علی
ألا إنّ حزب الله هم الغالـــــبون
سلام بر سربازان با صفای حضرت ماه
ما منتظر دومیش هستیم هیچ جا نمی ریم همین جا هستیم…………
این هم دست خطی که آروم می کنه دل خانواده های منتظر و چشم به راه رو:
http://www.islamupload.ir/images/xicxgd7qxwvyf77rez3.jpg
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
اسمش هم قشنگه ان شاالله کتاب بیاد بیرون وبخونیم
رزمنده جالبی است این حسین آقا!
خیلی ها را به مجاهدت در فضای مجازی علاقه مند کرده از جمله ما!
مشتاق دیدن این کتاب هستیم.
http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=55162
ابطحی: بعد از پایان انتخابات هم اولین جلسه هماهنگی مسائلی که به آشوبها منجر شد در دفترهاشمی صورت گرفت . ظهر شنبه آقای خاتمی با آقای هاشمی ملاقات داشتند بعد از ظهر شنبه یک جلسه فوق العاده ای مجمع گرفتند توی جلسه فوق العاده مجمع حرفهایی که آقای خاتمی از قول آقای هاشمی زد چند نکته بود یکی اینکه ما در تنفیذ شرکت نمی کنیم یکی هم اینکه ما تا آخر می ایستیم تا رأی ها بازشماری شود . حاج حسن آقا ، بعد از انتخابات فعال بود .مهمترین آن جلسه ای بود که ظهر شنبه به اتفاق آقایان خاتمی و موسوی و هاشمی رفسنجانی در دفتر آقای هاشمی برگزار کردند . در آن جلسه آقای موسوی از آنها خواسته بود که او را تنها نگذارند . در همان جلسه تصویب شده بود که سازمانهای دیگر هم برای تجدید انتخابات بیانیه بدهند . در همان جلسه تصویب کرده بودند که آقایان خمینی ، خاتمی ، موسوی و هاشمی در جلسه تنفیذ رأی آقای دکتر احمدی نژاد شرکت نکنند…
«جنگ تا رفع فتنه» خداى تبارک و تعالى، چون نظرش به اول و آخر است- تا آخر نظر دارد- مىگوید که «جنگ تا رفع فتنه». غایت، رفع فتنه است؛ یعنى، اگر ما پیروز هم بشویم یک کمى فتنه را کم کردیم، اگر ما به جاى دیگر هم پیروز بشویم، باز یک جاى کمى پیروزى حاصل شده است. اگر همه دنیا را هم ما فرض کنید که جنگ بکنیم و پیروز بشویم، باز همه دنیاى عصر خودمان را پیروزى درست کردیم. و قرآن این را نمىگوید، قرآن مىگوید: «جنگ تا رفع فتنه»؛ باید رفع فتنه از عالم بشود. صحیفه امام ج۱۹ ۱۱۶ ص : ۱۱۶
راستی داداش حسین تا یادم نرفته بگم ، آقا جونموم حضرت امام سید علی خامنه ای دارن تشریف می آرن قم . نمی دونی چه غوغاییه تو دل بچه بسیجی ها . منتظر اخبارش باشید . به همین مناسبت مطلب بعدی لجمن با همین موضوعه انشاء الله .
سلام
یه هفته زمان کمی نیست؟
خیلی بسیجی وار مینویسیا !!!
راستی لینک قطعه نیوز را نگذاشته بودی
موفق و پیروز باشی
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: کسى که چهل شبانهروز، با اخلاص در راه خدا قدم بردارد، خداى سبحان چشمههاى حکمت را از قلب او بر زبانش جارى مىکند. حرفهاى صحیح و نو از قلم و زبان او شنیده و استفاده مىشود و نو آوریهاى زیادى دارد که در کتابها و سخنان دیگران نیست; چون این چشمه جوشان حکمت در دلهاى دیگران نیست.
۴۰ روز که از اول ذیقعده شروع می شود وبه « اربعین کلیمی» معروف است، فرصت مناسبی است برای تهذیب نفس و خود سازی و چله گیری و مانند آن. چله گیری معنایش این نیست که انسان از جامعه جدا بشود، دست از کسب و کار و تحصیل بکشد و منزوی بشود و به خیال اربعین به جائی برسد ! چله گیری آن است که انسان ۴۰ روز مواظب قلب و مجاری ادراکی و تحریکی خود باشد. نه بر خلاف رضای حق چیزی بیندیشد، و نه بر خلاف رضای حق انگیزه ای داشته باشد ! اگر بتواند در ظرف ۴۰ روز این دو بخش اندیشه و انگیزه خود را رام بکند، بسیاری از مسائل برای او حل می شود
وجود مبارک موسای کلیم ۴۰ شبانه روز مهمان خدا بود. فرمود : و واعدنا موسی ثلاث ین ل یلهً فاتممناها ب عشر فتمّ م یقات ربّ ه اربعین لیله (۳). به او وعده دیدار و ملاقات خصوصی دادیم؛ آمد به دیدار ما. اوّل ۳۰ شب بود؛ بعد ۱۰ شب اضافه کردیم، راهش باز بود؛ جمعاً شد۴۰ شب.
دوستان بیاییم ۴۰ روز چله چشم در برابر خواست الهی بگیریم،به امید آنکه اگر فردا امامان آمد،بتوانیم به او چشم بگوییم.
سلام
مشتاقیم برای خوندنش
با سلام و احترام
فقط میتوانم بگم خدا قوت و اجرکم عندالله
اجرای تئاتر با موضوع دفاع مقدس در خوزستان
گروه حماسه و ایثار: تئاتر «بیگانه» با موضوع دفاع مقدس از جمعه دوم مهرماه در تمامی شهرستانهای استان خوزستان اجرا میشود.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) شعبه خوزستان، این تأتر به کارگردانی «بلال طاهری» از فرزندان شاهد اهواز و با همکاری معاونت پژوهشی و ارتباطات فرهنگی سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خوزستان ساخته شده است.
تئاتر بیگانه به مناسبت هفته دفاع مقدس به مدت ۵۵ دقیقه اجرا میشود.
http://iqna.ir/khouzestan/news_detail.php?ProdID=662307
به نام خدا
مدیر محترم وبلاگ قطعه ۲۶
نظر به فعالیت ارزشمند حضرتعالی در فضای مجازی، آدرس وبلاگ شما در بخش پیوندهای سایت گرداب قرار گرفت.
مؤید باشید
سردبیر سایت گرداب
سلام … خیلی حرفا دارم ولی هیچ کدومو به زبون نمیارم به جز یه چیز: آقای قدیانی التماس دعا…خواهش میکنم.
سلام
مژده
اولین داستان مسابقه تو وبلاگ قرار گرفت
از دستش ندید که داغه داغه
بابا داش ما خارج از کشوریم
یکک اری کن به ما هم برسه
اگر نرسید اشکال نداره
بعدا روی همین قطعه بندازش
سلام. واقعا؟؟؟ به این سرعت؟ سریع تر از حرکت باتوم بجه بسیجی ها نشد؟ خیلی خوشحال و سورپرایز شدیم.
داداش دیوونه کردیمون با این اسم کتابت!
باتومت بخوره تو سر هر چی بچه ظاهرا بسیجیه محافظه کاره!
باتوم به دستی برای جمهوری اسلامی اگر تا قبل از این هم محافظه کاری درش مباح بود پس از این و با این کتاب افتخار کردن به آن واجب شرعی است
حسین قدیانی: چه شود مراسم رونمایی از این کتاب. ورود افراد بدون باتوم، ممنوع!
سلام حاج برادر حسین
خوبی داداش؟
داداش خیلی خیلی منتظریم؟
فدایی داری هوارتا
یا حق
با قی بقایت
چقدر همه، خوب تمجیدت می کنند…
حـــــســــیـــــن قدیـــــــانی!
واضحه از این همه تمجید و چاکرتم، مخلصتم، کوچیکتم، زیر پاتم بسی خوشحالی!
چرا که روز به روز نفست چاق تر می شود و اراده ات در اندیشه غلطت محکم تر!
آفرین بر تو که داری کتابی می نویسی، با عنوان “باتوم خوب و قشنگی داشتیم”
کاش مردم هم می توانستد کتابی بنویسند با نام “بدن خوب و قشنگی داشتیم”
بدنهایی که کبود شد و زخمی… در راه بیان اندیشه ها…
متاسفم.
تازه داشتم مشتری قطعه ات می شدم…
حسین قدیانی: بدن آشوبگر عاشورا و خوبی و قشنگی؟! در ضمن قطعه “مشتری” نمی خواهد؛ ستاره ماه می خواهد. خدا را شکر که قطعه مشتری ندارد!
http://www.jahannews.com/vdchvqnzm23nxkd.tft2.html
اخ جان قصه حکومتی از نویسنده حکومتی راستشو بگو چندتا ساندیس گرفتی نوشتی؟
دیداری از بهشت رضا!
http://hkrnd.blogfa.com
اقای بهزادپور همان دوست بابا اکبر استhttp://www.rajanews.com/detail.asp?id=64565
حاجی
این باتوم خوب و قشنگتو که ان شا الله خوب نگه داشتی که؟ ها؟
احتمالاً تو فتنه ی بعدی که تو خودی هاست لازممون میشه…
سلام به داداش حسین بسیجی ها….
اقا خداوند خیر کوثری به اندیشه و قلمت بده که حرفات حرف دل ماست….تو هم جرات زدنشو داری هم هنرشو…
من گاهی تو صفحه فیس بوک از نوشته هاتون میذارم و اغلب رفرنس هم میدم…راضی هستین؟
بارها دیدم سبزها چطور اتیش گرفتن ازداغی قلمت…
خداوند قلمت را و حال و بالت را بسلامت بدارد.
یا علی
سلام
من که نمی دونم،شما میدونید؟
نویسنده ی این کتاب رباته آیا؟! مگه میشه؟!
برادر من موندم عجب تنظیم وقتی داری ماشاءالله!
البته ناگفته نماند،گرچه دوست داریم کار فوق جدیدتان را بخوانیم،اما واسه ۳،۲ ماه دیگه روش حساب واکردیم! در جریان هستید که واژگانی از این دست”فرداشب”،” دوشب دیگر”و”تاآخر همین ماه”…
البته شاید هم زمان بر ما زود می گذرد!
____________________________________
“باتوم” فی الواقع همان “با توام” است! به زبان آنانکه حرف آدمیزاد سرشان نمی شود…!!!
حسین قدیانی: قبول دارید خیلی بی انصافی می کنید؟! کدام وبلاگ اندازه قطعه ۲۶ مطلب نوشته؟! اگر من برخی پشت صحنه ها را رو نمی کنم، شما لطفا به حساب بدقولی ما نگذارید که من به حساب نمک نداشتن دستم می گذارم.
سلام
خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم. تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی. خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی. لذت مبارزه را چشاندی. ارزش شهادت را آموختی.”شهید چمران
خیلی مغرور و متکبر هستی خدا بهت رحم کنه
حسین قدیانی: خدا به من رحم کرد و مرا مغرور آفرید.
جان امام حسین (ع) نیتت قربت الی الله یا از سر شور و سرمستی این حرفارو می نویسی؟
یاد این عبارت می افتم وقتی وب نوشته هات رو می خونم
خیرالامور اوسطها
شایدم برادرمون درست میفرمان
شایدم بنده اشتباهی ام حاجی ….
التماس دعا
حسین قدیانی: اتفاقا نوشتن با نیت الهی است که منجر به شور و مستی می شود.
سلام; بهتر بود اسمش رو می گذاشتید باتوم خوب و قشنگی داریم، البته جسارت نباشه!چون جنگ ادامه داره الآن باتوم ما قلمه،به مقتضای زمان نی ساندیس و …
حسین قدیانی: شما هنوز کتاب را نخوانده، درباره نامش قضاوت می کنید؛ جسارت به منطق خودتان می کنید.
راستی….داداش حسین بسیجی ها…..
من الان کانادام.چندروز پیش رفته بودم کنار رودخونه مرزی کانادا و امریکا….نمیدونید از این فاصله نزدیک سردادن شعار مرگ بر امریکا چه لذتی داره…
داشتم می گفتم اینجا کنار ساحل رودخونه برا کشته های جنگ هاشون یادبود ساختن عکس انداختم که براتون بفرستم بش حاشیه ای بزنی اما اومدم خونه دیدم نوشته های روی یادبود خوانا نیست.در اولین فرصت عکسای بهتری تهیه می کنم و می فرستم.چه.روزایی بود…. دوسال گذشته چه فیلمی دراوردن سر تدفین شهدای گمنام تو دانشگاه علم و صنعت….چقدر بچه های خاکستری زیاد بودند….حاج اقا پناهیان اومدن و با کلامشون خیلی از خاکستری ها رو سفید سفید کردن.
دعاگوی داداش حسین بسیجی ها….
با پوستن به صفحه ………………………….
حسین قدیانی: ممنون اما اصلا نیازی به این کار نیست. اهالی قطعه برای دیدن مطالب من در فضای سایبر و یا احیانا هر چیز دیگری مرتبط با این حقیر فقط در همین جا جمع می شوند.
سلام داداش حسین
جواب ندادین مزار بابا اکبر ردیف و شماره چنده؟؟؟
اگرم قبلا گفتین حداقل نشونیشو بدین…..
واقعا که سرعت شما تو نوشتن کتاب بی سابقه اس!!!بلا تشبیه!از میگ میگ هم سرعتتون بیشتره!
منتظریم چاپ بشه تا دوباره چشم حسودا کور شه!
سلام داداش حسین
سلام برادر عزیزم
سلام و سلامتی شما رو از خدا خواهانم
عصبانیتی که شجاعت بیاورد رو عشق است
عاشق باتوم شجاعتونم
خدایا دوستت دارم که تنها تو لایق دوست داشتنی
حسین قدیانی: من هم عاشق نام زیبای شما هستم.
آفرین برادر!امیدوارم مثل “نه ده”بلکه بهتر و جذاب تر و ایشالا با رکورد چاپ چشم کافران را کور کنه!
داداش حسین: این کتاب و نه ده فضای کاملا متفاوتی دارند.
جل الخالق
جدا دست مریزاد آقای قدیانی
لازم به ذکر است که بنده همچنان در شوکی عمیق تشریف دارم
سلام به روی ستاره ای روشن همه قطعه ای ها مخصوصا داداش حسین عزیزم.
چند هفته ای بود که نتونستم به قطعه سر بزنم ولی به طرز فجیعی تو خماری بودم. خدا رو شکر که دوباره می تونم بیام.
.
.
.
مرسی داداش. دستت درد نکنه. قلمت طلاست. مطمئنم که مثل نه ده عالی و جذابه. بی صبرانه منتظریم.
انشاالله همیشه تایید حضرت خورشید (روحی لتراب مقدمه الفداه) و دعای حضرت ماه (روحی له الفداه) همراهت باشه.
حسین قدیانی: به دعای شما.
یعنی آقای قدیانی از صبح نیومدن که نظرات تأیید نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باسلام خدمت داداش حسین،این کتاب راآپلود کنید درهمین وبلاگ.
باتشکر:حمیدرضا ازنصف جهان.
حسین قدیانی: امکان این کار را ندارم و دوست هم ندارم این کار را بکنم. این کتاب را فقط با خواندن خود کتاب می تواند خواند و لا غیر. از شما ممنونم.
هر ضربه باتوم چند میدن؟ ساندیس میدن؟عادت کردین به ساندیس مفت!
حسین قدیانی: هیچ پاداشی نمی تواند زحمات باتوم به دستان را جبران کند. ما عادت به ساندیس ۷ میوه کرده ایم؛ مفت و یا غیر مفت بودنش موضوعی دیگر است!
ما اینقدر با کلاسیم آبگوشت نمی خوریم …
منتظریم
حسین قدیانی: اگر این عنوان نوشته شماست می آیم و می خوانم.
سلام/باتوم منو ۱ کی بلند کرد :)) باید ۱ کی دیگه بگیرم/البته این جلبک ها که… :))
حسین قدیانی: اشکالی ندارد. از قفل فرمان گاهی می توان به جای باتوم استفاده کرد!
سلام.
از اسمش معلومه که جالبه.
منتظریم…
حسین قدیانی: به به بچه های خوب قطعه ۲۶٫ سلامی به شما به نیابت از همه دوستان. همگی که خوب هستد خدا را شکر؟ ۱۶۷ نظر را باید بررسی کنم! یکی یکی.
از بس نیومدید آنلاین شد ۵نفر
البته الان شاید بیشتر بشن!!!
حسین قدیانی: البته الان ۱۳ نفر آن لاین بود!
۷۱ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسین زهرا….
به به آقای حسین قدیانی
چشم ما خشک شد به قطعه ۲۶ از صبح تا حالا.
حالا حقتونه ۱۶۷ نظر رو یهویی تایید کنید.
داداش حسین: اینطوری نگید دلم می شکنه!
آنلاین ۱۸نفر
تعداد آنلاین همچنان در حال افزایش است
بچه های قطعه انگار رادار دارن تا شما میایید بر میگردن!!!!!!!!!!جالبه
حسین قدیانی: دل به دل راه دارد.
الان شد ۱۶۸ تا
🙂
سلام بر داداش حسین عزیز تر از جان
حاجی مخلصیم.
بوی بهشت میاد از این قطعه…
آنلاین ۱۸نفر+۱۰
وای به خدا کاملا بی منظور بود.
دل دشمناتون بشکنه ایشالا.
شما همیشه باید محکم و استوار صف اول جبهه باشید.
حالا چه جوری جواب۱۶۷………..البته فکر کنم الان که خودتونم آنلاین هستید آمار داره میره بالاتر
جه جوری جواب میدید حالا؟؟؟؟؟
سلام علیکم
خداقوت و شب بخیر
ما که هرچی نه ده خریدیم بخشیدیم به این و اون الانم یکی داریم که سفارش یه بنده خداییه که باید به دستش برسونیم، منتظریم چاپ با جلد سختش بیاد بیرون اونو بخریم واسه خودمون …
فکر کنم سر این “باتوم خوب و قشنگ” هم چنین بلایی بیاد!!
موفق باشید
حسین قدیانی: از لطف شما ممنون. همین!
سلام داداش حسین! چندی است دوباره عده ای از دوستان شما را با آوینی مقایسه می کنند. مگر خودتان نگفتید این کار را نکنند؟
حسین قدیانی: عیبی ندارد؛ قلم من برای عده ای تداعی گر قلم آوینی باشد! مهم قدم من است که خاک پای قدوم آوینی است. به هر حال به نظر این دوستان باید احترام گذاشت.
سلام.
از صبح میخواستم کامنت بذارم دلم نیومد.تعداد کامنتا خیلی زیاد بود.
آخرین بار ۱۳۴ تا بود.الان ۱۵۴ تا.
ولی حالا فرق میکنه.روبه کاهشه ظاهرا.
خدا بهتون قوت بده به حق امام زمان…
سلام
……………….
اِ..کی اومدید؟…خسته شدیم بس که رفرش زدیم!..صلوات بفرستید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یه دعای خالصانه:
خداجونم خواهش میکنم وقتی آقای قدیانی دارن نظرات رو تایید میکنن یه چن تا دست اضافه هم بهشون بده لطفا
آخی ! اینقدر خوشحال شدم که جوابمو دادی داداش.
*شهید اکبر قدیانی: قطعه۲۶/ ردیف۶۳/ شماره۴۴
*شهید حسین غلام کبیری: قطعه۵۵/ ردیف۲۴/ شماره۲
*شهید امیرحسام ذوالعلی: قطعه۲۷/ ردیف۸۴/ شماره۱۴
ببخشید جسارتا طرح جلد این کتاب رو هم آقای دوئل!هنر نمایی میکنن یا یه نفر دیگه؟؟؟
حسین قدیانی: فعلا تصمیم نگرفته ام.
تحقیق (گفت و شنود)
گفت: سایت وابسته به منوشه امیر از قول یک مقام آمریکایی نوشته که آمریکا در انتخاب موسوی و خاتمی و کروبی دچار اشتباه بزرگی شده است!
گفتم: چرا…؟!
گفت: این سایت می نویسد مقامات غربی باید در تحقیقات خود متوجه می شدند که اگر از سران فتنه کاری ساخته بود، در دوران مسئولیت خویش انجام می دادند.
گفتم: دبیرکل یک حزب سیاسی نزد یکی از ثروتمندان شهر رفت و به او گفت؛ تحقیقات ما نشان می دهد که شما فرد بسیار ثروتمندی هستید ولی به حزب ما هیچ کمکی نکرده اید؟ یارو پرسید آیا در تحقیقات خود متوجه شده اید که مادر من به بیماری خطرناکی مبتلا بود و چون خرج دوا و دکتر نداشت فوت کرد؟ آیا متوجه شده اید که دست و پای برادرم در تصادف آسیب دید ولی چون بیمه نبود، دست و پایش از کار افتاده؟ آیا در تحقیقات خود متوجه شده اید که بچه های خواهرم از فقر و نداری ترک تحصیل کرده اند؟ دبیرکل حزب با شرمندگی گفت؛ ببخشید! متوجه این مسائل نشدیم! و یارو گفت؛ خب! وقتی من به هیچکدام از آنها حتی یک ریال هم کمک نکرده ام چگونه انتظار دارید به حزب شما کمک کنم؟!
منکه جواب خانم ندا رو دادم اون دفه 🙁
نشونی مزار بابااکبر:
قطعه ۲۶ ردیف ۶۳ شماره ۴۴
فدایی داری هزار هزار به توان N همین !
داداش حسین: ممنون برادر.
ااین پست چقدر با اون فونت های درشت درخشان شده.
ایول.
خدا حفظتون کنه
بله آبجی آذرخش واقعا همینطوره
البته من از اون وقتی که اسمم رو عوض کردم فقط یه بار از مدیر جواب گرفتم
ناسپاسی نمیکنم ها..همینجوری گفتم
مهم فونت درشته… هیچکدوم از بچه های قطعه با هم فرقی ندارن
(به جز مبصر محترم)
یه پیام “بی زرگانی” برم؟
ساعت ۱۲:۵۳
تعداد افراد آنلاین ۲۶ نفر
ماشالله بسیجیهای قطعه ۲۶
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
سلام
کامنت های من نرسید؟
یادش به خیر
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
دلم براش تنگ شده
دلم براشب های فتنه تنگ شده
یه چند وقته لجن لت و پار نکردیم
داداش حسین خسته نباشی
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
ماشاالله ۴ تا کتاب در دست اقدام:
سفر نامه حج
سمفونی مورچه ها
نه ده ۱۰۰۰ صفحه ای با جلد سخت
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
داداش حسین خدا قوت
ما منتظریم بی صبرانه
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
نعمت بودن و ماندن “داداش حسین بچه بسیجی ها” بسیار بیشتر از واژگانی چون: ”فرداشب”،” دوشب دیگر” و ”تا آخر همین ماه” است. حسین عزیز در همین ماه گذشته ۵۱ مطلب ادبی به قلم زیبای خودش با مقتضای زمان و همراه با مطالعه پیرامونش جهت احاطه کامل به موضوع نوشته شده در کنار وجود واقعیت هایی همچون خانواده+تعطیلات تابستان+تحریریه روزنامه+دعوت به همایش ها و یادواره های مناسبتی+پیگیری چاپ کتاب جدید و خیلی مسائل دیگر که منو شما خبری از آنها نداریم، نگاشته است.
شُکر نعمت یعنی دعا برای بودن و ماندن “داداش حسین بچه بسیجی ها” برای “حضرت ماه”.
سلامتی داداش حسین و خانواده بزرگوارشون و بابا اکبر؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
داداش حسین: ممنون از شما.
“حسین قدیانی: اشکالی ندارد. از قفل فرمان گاهی می توان به جای باتوم استفاده کرد!”
اینو که خوندم ناخودآگاه یاد اون جملتون افتادم:
“نترس از بقایای اجساد شما نفت درست میکنیم”
هی روزگار
بیچک جان
درسته مهم دیدن فونت درشته.
اما درسته که نور قطعه بعد از مطالب عالی داداش به فونت های درشته ولی اگه مدت ها هم جواب کسی رو ندن نباید انتظار زیادی داشته باشیم.
دم شما گرم که درکت بالاست.
من از طرف خودم گفتم ها.
به هر حال اختیار این خونه دست داداش حسینه و بس.
آنلاین ۱۸نفر+۱۲
در مراسم رونمایی کتاب اگه باتوم نداشته باشیم می تونیم شوکر بیاریم؟ :-/
این دفعه اصلا قبول نیست.
نه ولم کن. دستم رو ول کن ببینم.
دو روز آذرخش نبود از شعرای دیوونه داداشی پرتش کردین بیرون؟
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
چه زمونه ای شده
سید احمد ، شاه غزل ها شده
مبصر مدرسه ی قلب ها شده
حالا دیگه از شب تا صبح بیداره
جز یاری با حسین*، کاری نداره
عشقشو تو سینه کرده بایگانی
با شیوه ی “پیام بی زرگانی!”
آفرین به این ذوق شما.
آفرین به “دیوونه داداشی”
احسنت.
واقعا زیبا بود.
آبجی آذرخش ما اگه چیزی میگیم فقط محض مزاحه
اما اگه کسی ناراحت میشه چشم دیگه نمیگیم
در ضمن من کاملا به جناب مدیر حق میدم با اینهمه مشغله
سلام…وااااااای…چه اسم باحالی….دم شما گرم برادر
گذشته از شوخی شعر دیوونه داداشی خیلی قشنگ بود
دستش درد نکنه.
حالا از صبح تا حالا دنبال جواب این سوالم که آیا اون جناب هوشنگ از آمریکا واقعا از آمریکا بود یا ما رو فیلم کرده بود. 😀
میشود آیا یک روزی باتوم به تولید انبوه برسه؟ هییییییییی…ما که قسمتمون نشد یه دونه خوب و قشنگش رو داشته باشیم…..هییییییییی
استاد دیوونه داداشی
خیلی قشنگ بود
بچه ها! من امروز یه کشفی کردم؛ داداش حسین هر ۲ روزی که اینجا نمیاد، عیبی نداره. در عوض با یه کتاب جدید میاد.
سلامو شب همگی به خیر
نمی دانم چرا تیترش به نظرم یه جور خاصی میاد بی صبرانه ا مننتظر هستیم
شک ندارم که کتاب عالی است
یادتونه بچه ها
قبل از حج آقای قدیانی
خدایا دووووووووووووووووووووو هفته
داداش حسین هم جواب دادن که هپلی حموم نرفته
هی یادش بخیر
سلام
آپی در کار هست امشب یا نه؟
داداش حسین: آپی یعنی چی؟
کتابشو ، نوشته تو یه هفته!
هپلی از ذوقش حموم نرفته!
لا اله الا الله…. همه واقعیت ها رو باید گفت؟!
آپ یعنی آپ دیگه! یعنی مطلب جدید. ی نکره هم بهش اضافه کردیم شد آپی! شما بخون مطلبی
داداش حسین: آخه گفتی “آپی” یاد بازیهای “کاپی” افتادم؛ شده با جرزنی همیشه اول می شدیم.
استاد حلال زاده است 🙂
حالا آپ درکار هست جدا؟
حسین قدیانی: آپ را گل نکنید…!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آره خوب یادمه اون روزا رو… همیشه جر میزدی شما. آخ چه دورانی بود…! فقط حیف که من هنوز متولد نشده بودم اون موقع!
حسین قدیانی: تو بودی، فقط به دنیا نیومده بودی!
ماشاالله دیونه داداشی
خوشم میاد طبع شعری بالایی داری
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
خدا به حق حضرت زهرا هر چی خیره نصیب داداش حسین ما بگردان.
داداش حسین خیر دنیا و آخرت نصیبت که چنین فضائی رو برای بچه بسیجیها فراهم کردی.
خیلی مخلصم داداش.
حالا این بازی های کاپی چی هست؟
در فرودست انگار بیچکی میخورد آپ
آپ را گل نکنید…!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ایول داری حاجی!
چرا این روزا ردپای شهرداری توی همه برنامه های بسیج پیدا میشه؟! چرا برنامه های هفته دفاع مقدس بسیج باید با کمک شهرداری باشه؟ چرا هر روز باید فرمانده ها جار بزنند که ما بودجه نداریم ، همه کمک ها از شهرداری می رسه ؟ ….دیگه اون ساندیسه هم از گلومون پایین نمی ره وقتی می شنویم که این ساندیس هم از بخشش های شهرداری …
ظاهرا آپی در کار نیست
دوستان همگی برید بخسبید
منم یه شعر بلدم:
اتل متل یه مورچه
قدم میزدتوکوچه
اومد یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
مورچه ی پاشکسته
راه نمیره نشسته
بابرگی پاشوبسته
نمیتونه کارکنه
دونه هاشوبارکنه
تولونه انبارکنه
مورچه جونم توماهی
عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی
ببخشید دیدم امشب حالتون خیلی خوبه گفتم یه مزاحی(به قول بچه ها مزاجی) کرده باشم
چه شعر قشنگی گفتن دیوونه داداشی.خیلی قشنگ بود. شعرای شما بدون استثنا همه قشنگه.ممنون
سلام!
نامه ی باتوم ها خطاب به حسین قدیانی :
عقده شده بود این حرف ها توی دلمان. آمدی و کتابمان کردی.دستت درست. امیدوارم ما ها هیچ وقت از دست باحال تو نیفتیم. چه جای خوبی است اینجا. عشق کردم . .. حال اساسی دادی به ما. خدا حال اساسی بدهد بهت.
سلام به اهالی خوب قطعه
و داداش حسین بزرگوار.
کتاب جدید؟
یه هفته ای؟
ایول
حاجی خواهشا تعداد چاپ رو بالا بزنین،آخه ممکنه تا خبر بشیم تموم شده باشه.والا
راستی حاجی فروش اینترنتی هم میزارین؟
درود بر داداش حسین و بقیه ستاره ها
خدا قوت
فتنه گرها بخوان قبول کنن یا نه، شما خار بزرگ و خشنی در چشم ناپاکشون هستی
انشالله که بتونی تا زمان هست، افراد زیادی مثل خودت از نظر ایمان و نوشتار و شجاعت تربیت کنی
تا گر روزی نصیب شما شهادت شد، افراد زیادی راه شما و امثال شما رو ادامه بدن
پدران ما رفتند و اسحه شان بر زمین ماند
ما فعلا باتومها و قلمها را در دست میگریم
تا کی دوباره عاشورا گردد و سلاح پدرانمان را در دست بگیریم…
به امید صبح سپید
به به جه باحاله اینجا_آقای قدیانى نصفه شبى با سؤال و جوابای شما و جناب هبلى حسابی شاد شدیم
من با موبایل همجنان در قطعه هستم
سلام قولا من رب الرحیم
فقط این را می توان گفت که برای شادی روح بابا اکبر ،سلامتی وفی امان الله ماندن امام خامنه ای وقلم شمادرسایه عنایات امام زمان (عج ) صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ،اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ،اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ،اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ،اللخم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ،اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
جناب آقای قدیانی در جواب زحمات شما و دیگر دوستان در این بحبوحه جهاد فقط میتوانم بگویم
لبخند بزن بسیجی
حسین قدیانی: حالا واقعا از آمریکا اومدی یا ما رو فیلم کردی، هوشنگ خان؟!
جناب آقای قدیانی من هنوز هم در امریکا هستم یعنی سالها است که اینجا هستم .
چیه داداش دوست نداری هوادار در امریکا داشته باشی . بخواهی یا نخواهی ما آویزان نوشته های شما هستیم
مثل بند دسته باتوم
داداش جون قربونت.
ما قمی ها از کجا این یکی رو بخریم؟ اینجا نیست؟
دقیقا کی منتشر می شه ؟
کجا میشه تهیه کرد؟
منتظر جوابتون هستم. (یا عباس)
سلام داداش حسین
“تا باتوم هست زندگی باید کرد. زندگی یعنی کوبیدن باتوم بسیج بر فرق منافقین گیج. مثل منافق گیج با باتوم بسیج، مثل علاقه خرگوش است به خوردن هویج“!
سلام حسین آقا
امید وارم هرچه زودتر این دست نوشته رو بخونم
راستی من هم خاطرات جالبی از اون شبها دارم یادش بخیر
یکی از این خاطرات رو واست می گم
(( نزدیک اذان صبح بود که برگشتیم پایگاه خسته و کوفته وای که چه شب سختی بودهمان شبی که حادثه مسجد لولاگر اتفاق افتاد یکی از بچه بسیجی ها پایگاه که مدتهاست می شناسمش و ۲۵ سالی هم بیشتر نداره رو کرد به بچه ها و گفت بچه ها حواستون باشه اگر باتومی رو بالا می برید وبه بدن کسی می زنیدباید نیت تون الهی باشه برای رضای خدا باشه نه خلق خدا به این نیت این کار رو انجام بدید که می خواهید از نظام اسلامی دفاع کنید نه از فرد یاگروه خاصی …. ))
بعد از حرفهای اون من تا مدتها تو فکر بودم و با خودم می گفتم که چه خوب بود واقعا همه ما با این دیدگاه باتوم به دست می داشتیم