به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
متن جدید؟!!!
اگه ۸۰۰۰۰۰ نشم کیبرد رو میکوبم تو سرم…
بله…ما متاسفانه در زمینه های هنری افراد متاهد و مومن و البته باجنبه کم داریم…مدیران این حوزه هم خب از همین قشر باید انتختب بشن…دکتر هم خیلی بنده خدا مقصر نیست…
بازدید امروز: ۵۴۰۰
بازدید دیروز: ۳۸۵۱
افراد آنلاین: ۲۳
بازدید کل: ۸۰۰۰۰۱
هر کس ۸۰۰۰۰۰شده خودش بیاد اعتراف کنه.
ما که ۸۰۰۰۰۱ شدیم 🙁
انا لله … رو باید سالها پیش برای سینما می خوندیم
من که فاتحه اش رو هم خوندم
تا وقتی بودجه از دولته ولی تفکر پشت خیلی از فیلمها مال ضد انقلابه وضع سینما همینه
الان چند تا حاتمی کیا داریم؟ چند تا ملاقلی پور؟ از اون طرف چند تا داریم با تفکر اصغر فرهادی؟
اینجا کارگردانی که روز دهم رو میسازه، ازدواج به سبک ایرانی رو هم میسازه. این فقط یک مثال از چند ده مورده. این نشون میده که متاسفانه اگه فیلم خوب هم ساخته میشه ولی اعتقاد درست و درمونی پشتشون نیست.
بسیج و حزب الله خیلی وقت پیش باید مدیریت فرهنگی رو از اینا می گرفتن
تا رحیم جون هست زندگی باید کرد!
آیییییییییییییییییییییییییییییییییییی سرم.
وایییییییییییییییییییییییییییییییییی سرم.
۸۰۰۰۰۰تا بخیه خورده سرم.
آخه کیبرد رو کوبیدم تو سرم…
سلام
من هیچ وقت به اون شکل سینمارو نبودم امااین چند وقت که فیلمارو توی شبکه نمایش خانگی میبینم واقعا تعجب میکنم که چطور به اینجا رسیدیم؟
هیچ چیز قابل توجه و ارزشمندی توی اغلب فیلمها نیست.اونهایی هم که مثلا به حوزه دفاع مقدس مربوط میشه غیر قابل تحمله
،وقتی در جشنواره دفاع مقدس حلوا حلواشان می کنیم و بهترین بازیگرشان می کنیم. وقتی فراموش می کنیم که قصه خاله سوسکه را چه کسی برایمان تعریف کرده، وقتی اینها بت فرهنگمان می شوند همین می شود که می بینیم.
زنانشان الگوی دخترانمان، مردانشان الگوی پسرانمان. چه می خواهیم بهتر از این؟
و قطعه مقدس ۲۶ مرز ۸۰۰۰۰۰ بازدید کل را هم رد کرد. نکته جالب اینکه معمولا حدود ۷۰ درصد بینندگان قطعه ۲۶ فقط یک بار در شبانه روز به قطعه می آیند. اینکه داداش حسین، شمارشگر وبلاگ را باز گذاشته نشان دهنده این واقعیت است که قطعه در یک روال منطقی سیر صعودی داشته و نه اینکه یکی پشت سر هم رفرش کند مثل فلان وبلاگ و بهمان سایت! می بینی طرف در روز هرگز بیش از ۶ نفر آن لاین ندارد اما در روز ۱۵۰۰ بازدید داشته و این یعنی رفرش کردن های کاذب! و باید هم برای جلوگیری از این سوتی، رمز و قفل برای شمارشگرش بگذارد!! خلاصه که عشق است داداش حسین عشق است قطعه ۲۶ قطعه مقدس ۲۶
عشق است حسین
بلند صلوات بفرست
فرهادی ویا هر عوضی دیگر با پول انهم با تهیه کنندگی درسیما معروف شدند
والان به ریش پدران ما می خندند
باورم نمی شه. برای سومین بار اوّل شدم!
سلام
نخوندم متنو هنوز ولی یه خواهش و درخواست والبته پیشنهاد داشتم!!!!!!
آقای قدیانی میشه الان که سال تحصیلی شروع شده کمتر مطلب بذارید یعنی هر دو سه روز یه مطلب !آخه به خدا وقت نمیکنیم یخونیم!کلاسای دانشگاه وقت گیره از یه طرف هم دلمون نمیخواد متن داغ و تازه رو از دست بدیم
خلاصه شما اینجوری بیشتر میتونید به سمفونی مورچه ها برسید.ما هم به مطالب تازه
تورو خدا هوای ما رو هم داشته باشید!!!!!!
امروز از صبح نیومدم کلی عقبم
یا حق
شهادت نصیبتون
سلام به داداش حسین و همه دوستان.
یه مدت نبودم چه خبره اینجا!
کلا من که نفهمیدم چی شد…
اما یه کلام هم من بگم:بسی حرص میخوریم از دست این سینما!!!!!!!
هییییییییییی
گفتی زمهریر و کردی کبابم
چرا باید سینمای دفاع مقدس دست افرادی باشه که هیچ سنخیتی باهاش ندارن؟
کاش یه حالی هم به شجریان میدادی
جدیدا دهن باز کرده که صدای خس و خاشاکه!!
ایشون در یک اظهار نظر دیگه فرموده بودن ۳۰ است که نخندیدم!!
ما نفهمیدیم چجوری میشه نخندید و اینقدر سرحال و جوون موند!
داداش ما چشممون به قلم توئه. فقط تو میتونی اینارو اینقدر قشنگ
بشوری بذاری تو افتاب خشک بشن!
خدا شهیدت بکنه بعد از ۱۲۰ سال انشالا
سلام بر حسین*
نظر آیت الله حق شناس (ره) در خصوص تقلید از آیت الله خامنه ای
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=58&catid=41
سلام علیکم
اگر شمقدری همان شمقدری ۸۴ بود دکتر پای حرفش می ایستاد…
دوستان همه زدند جاده خاکی: مخملباف، حاتمی کیا،شمقدری…
به مصباح:
نقدهایی که دوستان به آقای شمقدری دارن سر جای خودش درسته
اما دیگه کم لطفیه با کسی مثل مخلمباف همردیفش بدونیم
سلام
ای کاش…
خیلی از این ای کاش ها گفتیم
ایشاالله یه روز این ای کاش ها تموم شه
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
سلام
این مطلب شاید جدی ترین مطلبی بود که توی قطعه خوندم. جدی بود برام چون دانشجوی این رشته هستم. به نظرم منصفانه بود. فرهادی حرف قشنگی نزد اما اونقدر هم حرف ناجوری نزد که شمقدری یه همچین نامه وحشتناکی بنویسه
“نه در مدحی که می کنی صداقتی می بینم و نه در کینه ای که در دل داری، صحتی!”
ولی خودمونیما ! فیلمی که شمقدری برای دکتر ساخت بی نظیر بود. من که هر بار می بینم اشکم در میاد
ممنون آقای صادق غفرانی
یا حق
ممنونم حسین آقا !
واقعا که آقایان حسینی و شمقدری مدیریت حال به هم زنی را با هم به نمایش گذارده اند.
متاسفم که شاهد به هدر رفتن تمامی آرزها و تصورات نیکی که به دنبال روی کار آمدن این دولت در ذهن مان ایجاد شده بود ، هستیم.
کاش احمدینژاد این کار رو با ما نمیکرد.داغ سنگینیه
سلام حسین آقا
بازهم مطلبت عالی بود اقای حسینی ( وزیر ارشاد)گفتند فرهادی جوگیر شد خودشون (اصغر فرهادی )هم گفتند جو گیرشدند ماهم میگیم جو گیر شدند عجب جو سنگینی بود خدا کنه نه که دیگه جو گیر نشن کلهم عجب جوی بود
ومن الله توفیق بصیرت صادق
حضرت ماه(مد ظله العالی)
اگر این فکر انقلابی که با هزار زبان، چه به شکل خطابه، چه به شکل درس، چه به شکل افکار فلسفی، چه به شکل نظرات فقهی، از سال ۱۳۴۱ در بیانات حضرت امام ارائه شده، در قالب هنر عرضه نشود، برای نسلهای آینده چیز بیگانه ای خواهد بود. هنر خصوصیتش این است. زبان هنر یعنی چه؟ یعنی توصیف با عکس، با فیلم، با مجسمه، با شعر ، بارمان. این است که میبینید سیاستهای استعماری، علیه انقلاب و علیه همه ارزشهایی که آنها با آن بدند، این قدر روی هنر سرمایه گذاری میکنند، به علت همین کارایی هنر است… پس بدانید که ما این سلاح را آنچنان که باید، درست به دست نگرفته ایم. البته کشور و سرزمین ما سرزمین هنر است. یعنی هنر جهانی از هزار سال پیش به این طرف ، در مجموع مدیون سرزمین ماست، مدیون زبان فارسی است، مدیون هنرمندان ایرانی است. لیکن ما این سلاح را در اختیار نگرفته ایم. علت هم این است که عده ای بودند، هنرمند هم بودند، صاحب جوهر هم بودند، اما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبیق دهند. چون هنرمندی به معنای بقیه خصال خوب که نیست. ای بسا هنرمندی که هنرش خیلی بالاست، اما آدم پست و حقیر و بد و فاسق و فاسد و خیانتکاری است. از این قبیل زیاد داشتیم. الان هم داریم و جلوی چشممان فراوانند.
انقلاب آن وقتی میتواند خودش را در قالب هنر بیاورد که هنرمندِ خودی داشته باشد و خودش هنرمند را پرورش دهد.
بیانات در دیدار با اعضای کنگره شعر حوزه ۱۵ مهر ۱۳۷۰
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.
چی بگیم آخه.
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند…
نقد جناب غفرانی واقع بینانه و البته تلخ بود. مدتهاست که داریم تف سربالا می کنیم.
کاش در جمهوری اسلامی آوینی وزیر ارشاد می شد. کااااااااااااااااااااااااااااااااااااش!
سلام
این چند شب که دوستان از نعمت دیدن جوابای داداش حسین بهره مند بودن من سعادت نداشتم.
می شه حالا خارج از نوبت یه جواب کوتوله به ما بدین دلمون خوش شه؟
نمی شه؟
هییییداداش حسین: الکی هی نکش؛ نمیشه!ییییی
سلام علیکم
(((( تیرباران یک بسیجی ))))
http://iusnews.ir/?pageid=116437&category=
.
.
.
آیا برای موسوی – کروبی – خاتمی و هاشمی وجدانی باقی مانده است تا با دیدن این تصاویر نهیبشان زند که به کجا میخواهید بروید ؟؟؟ ( فاین تذهبون) ؟؟؟
بسم الله
ما که سینمایی نیستیم و حرفه ای سر در نمی آریم ولی این نکته رو در این زمینه و مسائلی مثل این خوب میشه فهمید که الحمدلله مملکت گل و بلبله . یه چیزهایی اتفاق می افته که آدم می مونه چی بگه .
🙂
خیلی ارادت داریم.
علائق خاص مشایی کوچک
http://lord110.persiangig.com/video/4272_928.jpg
پسر اسفندیار رحیم مشایی از علاقه مندی های خود در سایت فیس بوک گفته و اعلام کرده به قلیان و لوی اشتراوس و سگ بوشوگ و کوروش کبیر علاقه مند است. “رضا رحیم مشایی” که عضو سایت فیلترشده فیس بوک است، در صفحه شخصی خود در این سایت، از “کوروش” شاه هخامنشی، به عنوان یکی از علاقه مندی های خود نام برده و به صفحه “کوروش کبیر” در فیس بوک لینک داده است.اگرچه صفحه “کوروش کبیر” در فیس بوک، حدود دو سال پیش از سوی طیفی از پان ایرانیست ها راه اندازی شده است اما مشخص نیست علاقه رضا رحیم مشایی به شخصیت کوروش از چه زمانی شکل گرفته است.رضا مشایی همچنین در لیست علاقه مندی های خود به موارد قابل تأملی اشاره کرده است.وی از سریال های هری پاتر، همراهان، ۲۴ و لاست به عنوان فیلم های مورد علاقه خود نام برده است.پسر مشایی همچنین از “لوی اشتراوس” نظریه پرداز یهودی آمریکایی، برندهای “آدیداس” و “ورساچه”، ورزش تنیس، قلیان و خوانندگان و سینماگرانی مثل شادمهر عقیلی، احسان خواجه امیری، مهران مدیری، گروه موزیک رپ – متال “لیمپ بیزکیت” و کارتون های لولک و بولک، سگ بوشوِگ و… به عنوان علاقه مندی های خود نام برده است.
این داستان مدتها پیش به دستم رسیده بود.
البته حتما شما بهتر و بیشتر از من از این مسائل خبر دارید…
پائولو مالدینی و روح انسانی او
یکی از جانبازان جنگ تحمیلی، سالها پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام و در یکی از بیمارستانهای شهر رم بستری شده بود.
از قضا چند روزی بعد از بستری شدن این جانباز جنگ تحمیلی متوجه می شود خانم پرستاری که از او مراقبت می کند نام خانوادگی اش مالدینی است. این جانباز ابتدا تصور می کند تشابه اسمی است، اما در نهایت نمی تواند جلوی کنجکاوی اش را بگیرد و از خانم پرستار می پرسد: آیا با پائولو مالدینی ستاره شهر تیم آ.ث. میلان نسبتی داری؟ و خانم پرستار در پاسخ می گوید: پائولو برادر من است! جانباز ایرانی در حالی که بسیار خوشحال شده بود، از خانم پرستار خواهش می کند که اگر ممکن است عکسی به یادگار بیاورد و خانم پرستار هم قول می دهد تا برایش تهیه کند، اما جالب ترین بخش داستان صبح روز بعد اتفاق می افتد. هنگامی که جانباز هموطن ما از خواب بیدار می شود، کنار تخت بیمارستان خود پائولو مالدینی بزرگ را می بیند که با یک دسته گل به انتظار بیدار شدن او نشسته است و … باقی اش را دیگر حدس بزنید!
راستی هیچ می دانید پائولو مالدینی اسطوره میلان از شهر میلان واقع در شمال غربی ایتالیا، به شهر رم واقع در مرکز کشور ایتالیا که فاصله ای حدود ششصد کیلومتر دارد رفت، تا از یک جانباز جنگی ایرانی را که خواستار عکس یادگاری اوست، عیادت کند؟ آیا فوتبالیست ایرانی را سراغ دارید که چنین مسافتی را برای به دست آوردن دل یک جانباز، معلول، بچه یتیم، بیمار و … بپیماید؟
حسین قدیانی: مالدینی کارش حرف ندارد. به زودی متنی درباره پائولو خواهم نوشت.
قابل توجه بعضی ها!
زین پس غیبتهای طولانی و بی دلیل ممنوع!
گفته باشم!
کسی غیبت کنه اونم غیر موجه،باید منتظر عواقبش هم باشه!
داداش حسین عزیزم خیلی میخوامت.
داداش حسین: مرسی قاطعیت!
سلام
اقا اجازه ما اومدیم حاضری بزنیم.
سلام داداش حسین
الحمدلله که حافظ خون شهدا از صدر اسلام تا حالا خود باری تعالی بوده و اصولا به وِر وِر های بعضیها بارون نمیاد. امشب هم که تو اخبار گفت فرهادی میتونه فیلمش رو بسازه. یه شاهکار دیگه مثل اون درباره الی مسخره میخواد بسازه.
این ها رو بی خیال.
حاجی ان شاءالله فردا قراره بریم حج فقرا. ان شاءالله نایب الزیاره حضرت خورشید و حضرت ماه و بر و بچه های ارزشی سایبری نیز هستیم.
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اگه منظور سیداحمد بزرگوار با منه که باید عرض کنم من شدیدا مخلص همه شما هستم.
مشکلی پیش اومده بود که خدا رو شکر حل شد. یا حداقل در حال حل شدنه.
از این به بعد مجددا در خدمتم با تمرکز بیشتر بر مبارزه. به دور از حاشیه.
در ضمن مالدینی یک انسان فوق العاده اس. به علاوه یه بازیکن بی نظیر.
در ضمن سید بزرگوار
سمت جدید رو بهتون تبریک می گم.
البته این سمت رو قبلا هم داشتین ها. حکمش تازه رسیده. ایشالا تو کارتون موفق باشین.
داداش حسین نمی شه یه سمت هم به من بدین؟ نون ندارم شب ببرم خونه.
بله دیگه.
کارش حرف نداره که اسمشو گذاشتن رو شما جناب”حسین مالدینی”…
🙂
مبصر اجازه! داداش حسین گفت مرسی!!!!!!!!!!
داداش حسین: در پاسخ به “ن.خ” جواب دادم!
ببخشید هول کردم غیبت بخورم سلام یادم رفت
سلام خدمت داداش حسین و اهالی قطعه
از اینجاش خصوصی
فرهنگ اصیل فارسی را پاس بداریم.مرسی چیه داداش؟معنیش چیه؟هر چی گشتم تو فرهنگ لغت پیداش نکردم
داداش حسین: اون قاطعیتی که سید احمد نشان داد، در فرهنگ لغات فارسی نمی گنجید!
سینما…کلمه ای که همیشه همراهش تو ذهنم فساد و نابسامانی و عدم مدیریت و حسرت میاد.با اینکه به سینما رفتن علاقمندم و اگه بتونم میرم فیلمهایی که فکر میکنم میشه ازش چیز جدیدی درآورد(هم بد هم خوب..البته بیشتر بد) و فهمید کی به کیه و چی به چی رو میبینم ولی دل خوشی ندارم. تاثیر گذار ترین راه برای انتقال و فرهنگ سازی کردن روی بچه شیعه داره همینجوری به هرز میره و راهی شده برای انتقال تصاویر و حرفهای مفت و بی فایده و ضد ارزشی و ضد دینی….مثلا من نمیدونم یه فیلمی مثل پوپک و مش ماشالله چرا اصلا باید اکران بشه.وقتی تهیه کنندش این حکمت باشه ببین چی هست!خلاصه اینکه اوضاع خرابه شدید. سینما و فوتبال ما وجوه مشترک زیادی دارن! مثل هم در به داغون و دستهای پشت پرده زیاد دارن.
دلم پر بودا…یه خورده از حرفامو گفتم!
طاهره عزیز اسم داداش حسین رو گذاشتن رو مالدینی. مالدینی با اسم داداش معروف شد.
آقا مبصر اجازه؟
اگ ولیمونو بیاریم چی؟
اسممونو تو بدها ننویسی یه وقت
من به نمره انظباطم حساسم
سمت نمی دین؟
شیشه بشورم؟ نون بگیرم؟ نفت بگیرم؟
حداقل نصف حقوق سیداحمد رو به من بدین الکی الکی.
اینم نمی شه؟
اصلا خود سایت رو بدین من. خودم نظرات رو تایید می کنم. ها؟
سید جان اگه غیبت ها موجه باشه چی؟
یا گواهی دکتر بیاریم؟
بازم ممنوعه؟
نوشته جناب غفرانی واقعیتهای تلخ سینمای ما را بیان کرد و دیگری هم اینکه چقدر فرهنگ مهجور است در این دولت.
قاطعیت سید که سر جاشه.بچه ایرانه و ایرانی و زبانش هم فارسی
داداش شما توجیه نکن.یه ببخشید که این حرفها رو نداره.والا
من به بچم اموزش میدم از لغات فارسی استفاده کنه.اونوقت پاشه بیاد قطعه ببینه چی میگه؟ها؟
از اونجایی که این قاطعیت شما در هدف و ارمانتون و نوشته هاتون در فرهنگ لغات فارسی نمیگنجه ما باید چی بگیم؟والا
اینم روزی ما شاید عدد جالبی شد
درود بر صفار هرندی فرمانده جوانان فرهنگی
درود بر قدیانی شاگرد ممتازش
بازدید امروز: ۱۵۲
بازدید دیروز: ۶۰۴۷
افراد آنلاین: ۲۸
بازدید کل: ۸۰۰۸۰۰
اسم بابای پائولو مالدینی چی بود؟
اصلا پائولو همونه که باباشم فوتبالیست بود؟!!!
سید اسم باباش چزار مالدینی بود
آقا مسعود سفر با رفقا اونم به شمال اصلا موجه نیست!
گفته باشم!
آقا سید از شما بعیده!!!
مبصر قطعه باشی و پائولو مالدینی -عشق داداش حسین- رو نشناسی؟
(حالا اگه فهمیدی کیه به ما هم بگو)
نکته دیگر اینکه مسئولین فرهنگی ما خوب های شان هم معمولا غیرصادقانه کار می کنند. غیر حرفه ای و فقط با دید سیاسی و حزبی و نان به نرخ روزخور.
در فرهنگ جدید آمده گاهی ای ول به جای مرسی اجنبی بکار میرود! مثل داش … رو ای ول لذا در اینجا نیز میتوان گفت ای ول قاطعیت!
اول.”حسین مالدینی”یعنی “حسین قدیانی رو میشناسی؟من با مالدینی شون کار دارم.”
دوم.”حسین مالدینی” یا “حسین دیگو” یا … فرقی نمیکنن.
اگه به من باشه میگم “حسین کِلِی”چون دهن آمریکا و اسراییل و فتنه گر و … رو خرد کرده…
سلام آقای قدیانی
اومدیم یه حاظری بزنیم تا خدایی نکرده غیبت غیر موجه نکنیم
قبوله؟؟؟؟؟؟؟؟
حسین قدیانی: نظراتی از این دست دارد یک مقدار زیاد می شود. نمک به اندازه اش غذا را خوشمزه می کند. اینجا مخاطب، همه هستند و نه فقط فطرس ملک!
۷۴ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسین زهرا….
خبر نذاریم انگار فضا بهتر شده. خب نمیذاریم.
حسین قدیانی: گذاشتن اخبار متنوع و نه فقط با یک موضوع و یک محور کاری به جاست. از شما هم ممنون.
سلامی دوباره به همه اهالی قطعه
خداروشکر جمعمونم که جمع شده!
سید بزرگوار لطفا این تاخیر من رو فعلا اطلاع ندین.
دیگه تکرار نمیشه.
راست میگم.
ای بابا
ما هم تا اومدیم یه نظر بذاریم نمکش زیاد شد
باشه
عیبی نداره
سعی میکنیم زیاد نمک نریزیم 🙁
یا اصلا نریزیم
نوشته غفرانی بی انصافی است و نادیده گرفتن خدمات فرهنگی دولت. لحن سخن با دکتر هم در انتهای مقاله نمک نشناسی بود. گاهی اطرافیان هرندی، احساساتی حرف می زنند و بدون ملاحظه تقوای الهی و از روی حب و بغض دولت را و بخشی از دولت را نقد می کنند.
حسین قدیانی: معیار حب و بغض اطرافیان هرندی، نه احمدی نژاد است و نه شمقدری و نه حتی خود هرندی. معیار ما میزان دوستی و دشمنی ما ترازوی تولی و تبرای ما ولایت فقیه است. احمدی نژاد ولایت فقیهی ترین وزرایش را از کابینه بیرون کرد؛ جز این است؟ خوبی های بی شمار دکتر، دلیلی نمی شود ما “ولایت مشایی” دکتر را نبینیم.
هوراااااااااااااااااااااااااااااااا.
بازدید امروز: ۳۵۲
بازدید دیروز: ۶۰۴۷
افراد آنلاین: ۲۷
بازدید کل: ۸۰۱۰۰۰
اگه امشب نفر ۸۰۰۰۰۰ام نبودم به جاش ۸۰۱۰۰۰ام شدم.
واقعا تبریک نداره؟؟؟؟
احساس میکنم بخیه های سرم یـــــــــــــــــــــه ذره التیام پیدا کرد…
در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع)؛
پیکرهای مطهر ۲ شهید گمنام در پارک جنگلی قرچک آرام میگیرند
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8907101732
پس با اجازه روز شمار عاشورا رو میگم و مرخص میشم
هرچند سید احمد گفتن
ولی من نیت کردم هر روز رو بگم
.
۷۴ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یا حسین
خب اون ۲تا خبر آخری که گذاشتم اصلا متفاوت با همه خبرهای قبلی بود ولی طوری برخورد کردید که انگار یعنی که یعنی… حال آدم گرفته میشه… یه چیزی تو مایه های همین برخورد با بنده ی خدا “فطرس ملک”. میخوره توی برجک آدم.
حسین قدیانی: حق تنبیه بچه های قطعه برای من بدیهی است. کسی هم ناراحت نمی شود. به برجک هر کسی برمی خورد، لازم نکرده اینجا بیاید. هر نظری که صلاح ندانم تایید نمی شود و احدی هم حق گلایه ندارد.
یه پیام “بی زرگانی” برم؟
ساعت ۱۲:۵۴ نیمه شب!
تعداد افراد آنلاین ۲۹ نفر
داداش حسین بی همتای بسیجیها
فـــــــــــــــــــــــــــداداش حسین: ما همه فدای یک آه ماه!ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
سلام علیکم
محل ما اومده بودی با ماشین از جلوی مسجدمون رد شده بودی بیرون که اومدم بچه ها گفتن حسین قدیانی از اینجا با ماشین رد شد.گفتم حتما رفته بوده مدرسه شهید عاشقلو ( :
بچه محل
یاعلی
تمام بود و نبودم فدای خامنه ای…..
سلام داداش حسین
من اومدم دعام رو از دوستداران سید علی خامنه ای بگیرم و برم
التماس دعا
داداش جان این قهوه تلخ رو میبینی؟ اگه آره بگو چرا ؟ اگه نه هم که فقط بگو نه خیال من راحت شه این سریال به درد نخورو نبینم.
بسم رب الشهدا
چه فضای بامزه ای شده!
بچه های قطعه شدیم مثل تازه مدرسه ای ها
هی وول میخوریم روی صندلی تا مبصر یه چیزی میگه یا معلم چش غره میره همه صاف و صوف میشیم و تا معلم پشتش رو میکنه به تخته دوباره هم همه و ووول خوردن و شیطنت…
.
.
اشکال نداره حالا کلاس اولیم. مبصرمونم تازه انتخاب شده. ایشالا کم کم بزرگ میشیم میریم کلاس دوم!
فقط خدا کنه تا برسیم کلاس پنجم آقا معلم و مبصرمونو پیر نکنیم!
.
.
اولندش شما یک منتقدید و اون مجری
انتظار نداشته باشد که اون دقیقا مثل گفته ای شما عمل کند
شاید آن کارها را کردند که الان ربانشان برای این جماعت دراز باشد و …
حال که جواب دندان شکن داده تشویق کنید تا برایشان انگیزه تکرار و تداوم آن را ایجاد شود.
یا خدا. فکر کنم داداش حسین عصبانی شد. الانه که همه رو تنبیه کنه و بره امام زاده چالوس!!
ما همه فدای یک آه ماه!
سلام داداش حسین
این شعر رو تو یه وبلاگی دیدم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
یا صاحب اجل! اجلم را شتاب کن
ویرانه خانه ی دل من را خراب کن
نقاش زندگی منم، این طرح نیمه را
لطفی بکن؛ ز ریشه بکن، نقش آب کن
یا فارغم ز عقل کن و یا کرم نما
جام سخیف جان مرا پر شراب کن
“…”
موی سپید شرح دل سوخته است و بس
بر من ببخش، رحم به جان شباب کن
از خاک نیستم مگر ؟! این خاک خسته را
عمری دوباره بخش، دوباره تراب کن
من سنگ، شیشه، آینه . خاکم به هر جهت
من خاکِ خاکِ خاک، مرا هم حساب کن
“صد ملک دل به نیم نظر می توان خرید”
یا صاحب اجل! نظری؛ فتح باب کن
“اغفر لنا” دعای تو در حق ماسواست
اصلا بیا، دعای خودت مستجاب کن
فریاد من، انابه ز من، التهاب من
حرفی بگو؛ خطاب نما یا عتاب کن
بگذار در سکوت به پایان رسد دلم
آنگاه شرح قصه من را کتاب کن
و.م.طاهری
همین
سید جان به روی چشم
دوستان خواهشا در تائید کردن و نکردن و جواب دادن و ندادن نظرات سعی کنید داداش رو درک کنید.
سعی کنیم اعصاب همو خورد نکنیم.
به این توجه کنید که از دیروز داداش چندتا متن برامون گذاشته؛
همین بزرگترین لطف ایشون در حق ماست.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من نمیخواستم حرفمو قورت بدم برای همین گفتمش ولی:
– اگر روزی تو را دعوا کند، چی؟
– هیچی؛ پز می دهم برادر احمد مرا دعوا کرده!
– هر کسی را دعوا نمی کند احمد. راستی! بودی در ساختمان گردان مقداد یک سیلی توی گوشم خواباند؟
– نه، چطور؟
– داشتم لباس بچه ها را می شستم و آب همین طور داشت می رفت. یک بار تذکر داد که ببند آب را. بدون اسراف هم می شود کار خیر کرد اما چند دقیقه بعد که آمد، یک سیلی خواباند توی گوشم.
– خوش به حالت. به من که تا به حال سیلی نزده.
#پز می دهم دعوایم هم کنی داش حسین.
بچه ها یه بار دیگه باهم این رو بخونیم:
“- هر کسی را دعوا نمی کند احمد. راستی! بودی در ساختمان گردان مقداد یک سیلی توی گوشم خواباند؟
– نه، چطور؟
– داشتم لباس بچه ها را می شستم و آب همین طور داشت می رفت. یک بار تذکر داد که ببند آب را. بدون اسراف هم می شود کار خیر کرد اما چند دقیقه بعد که آمد، یک سیلی خواباند توی گوشم.
– بعد؟
– گریه ام گرفت.
– بعد؟
– او هم زد زیر گریه.”
پس دیگه کسی حق نداره ناراحت بشه!
عجب نقد شیرین و روانی بود ای کاش منم بتونم یه روزی اینطوری بنویسم…اصلا مثل پشمک توی دل ادم اب می شه.میگم داداش این اقای غفرانی سایتی وبلاگی ایا؟! معرفی نکردید ها؟!!
حسین قدیانی: هر که می خواهد غفرانی را بشناسد، مقدمه هرندی در کتاب “نه ده” را بخواند!
برای سلامتی داداش حسین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خدا حفظتون کنه. حتی اگه هیچ نظری هم تایید نکنید ما بازم مدیون شما هستیم.
من همین جا اعلام می کنم دو سوم مسائلی که توی نت یاد گرفتم از داداش حسین و قطعه ۲۶ بوده.
خدا پشت و پناهتون باشه.
ای بابا….توصیه میکنم همه یه سری برن مطلب قبلی رو دوباره بخونن.
بسم رب الشهدا
^^^ یاد این جمله شهید آوینی افتادم: هرکس میخواهد مارا بشناسد داستان کربلا را بخواند…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
برا سلامتی داداش حسین بود
ممنون بابت تصحیح
ببخشید داداش حسین فقط یه مطلبی به اقای عباس که نظر گذاشته بودن در مورد قهوه تلخ
اخه چرا سر همچین مسائلی نظر داداش حسین رو میخواید؟
دوستان خوبم اگر قرار باشد در مورد هر موضوعی نظر داداش رو بپرسیم و منتظر بمونیم که ایشون چی میگه ,اگر احیانا ایشون چند روزی رفتن مسافرت و دسترسی به نت نداشتن/مساله ای در کشور پیش اومد و نیاز به واکنش سریع ما داشته باشه چی؟باید منتظر بمونیم تا داداش از سفر بیاد تا نظرشو بده بعد ما واکنش نشون بدیم؟
داداش حسین تایید یا عدم تاییدش با خودتونه.صاحب اختیارید
سلام به همگی
اخوی حسین و سید احمد و سایرین ؛
خوب توجه کنید ؛
اطلاعات دقیق و آمار بسیار متقنی دارم که جناب مشائی به همراه جمع عظیمی از بدنه دولت که خود را فقط وامدار جناب احمدی نژاد می دانند در تدارک رسیدن به دولت یازدهم هستند .
پیچیده تر اینکه بسیاری از بدنه اجتماعی این طیف اکنون از جلبک های سبز و قورباغه های تازه به دوران رسیده تشکیل شده که در راس این عده نقش دوستان و یاران قدیمی هاشمی رفسنجانی از همه پررنگ تر است .
در ادامه و در صورت درک نیاز قطعه به افشای اطلاعات بیشتر در این زمینه آمادگی کامل خود را اعلام می دارم .
خداوندا !فقته تیر مکر شیطان است ، شرّ آن را از ما دور فرما .
خوش به حالتون که داداش حسین تنبیهتون کرد
خیلی لذت بخشه به خدا فرمانده آدم رو تنبیه کنه
حسین قدیانی: من از همه بیشتر خودم را تنبیه می کنم.
بسم رب الشهدا
مجددا سلام استاد
به شدت دارم روی صحبت های امام و آقا کار میکنم
بیاناتشون رو مطالعه که میکنم روحم تازه میشه… خصوصا در جمع هنرمندان و اصحاب رسانه
دعا کنید ظرف فهمم برای درک عمق حرفاشون انقدر وسیع بشه که عملم رو هم تحت تاثیر قرار بده.
جدی دعا کنید
ببین این عکسو داداش حسین که رگ غیرتت بزنه بیرون ا
خاتمی مرگت باد، موسوی ننگت باد
http://zaminonline.com/wp-content/uploads/2008/09/khatami.jpg
خطاب به خبر “یار دبستانی”:
به قول داداش حسین: غلط کردند بیشمارند!
سایه او (به جای گفت و شنود)
در سالروز شهادت مولایمان حضرت امام جعفرصادق علیه السلام این ستون را به روال معهود، دیگرگونه می نگاریم.
«سدیر صیرفی» از یاران نزدیک امام صادق(ع) بود و دوران آن امام بزرگوار با چالش های سخت انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس همزمان بود و فرصتی استثنایی برای حضرت تا به نشر و ترویج آموزه های اسلامی بپردازند. گفته اند بیش از ۴هزار نفر از جویندگان علم و معرفت در محضر درسش حاضر می شدند که دانشمندان بلندآوازه ای نظیر هشام بن حکم، جابربن حیان، مومن طاق، محمدبن سلم، جعفی و… از جمله آنها بودند. «سدیر» با مشاهده آن شرایط به این نتیجه رسیده بود که همه مقدمات برای قیام حضرت و برپایی حاکمیت عدالت پرور اسلام ناب محمدی(ص) فراهم است. در پی این ارزیابی از مراد و مقتدای خویش پرسید؛
سدیر: همه شرایط آماده است، چرا قیام نمی کنید؟
امام صادق(ع): به روبرو نگاه کن!
سدیر: درآن سوی، تعدادی گوسفند می بینم، مقصود آن چیست؟
امام صادق(ع): ای سدیر! اگر یاران از خود گذشته و پاکبازی به تعداد آنها داشتم، قیام می کردم و حاکمیت به حاشیه رفته اسلام ناب محمدی(ص) را بار دیگر به صحنه بازمی گرداندم.
¤¤¤
امام راحل ما(ره) که خود از سلاله پاک رسول خدا(ص) و حکمت آموخته مکتب امام صادق علیه السلام بود به جرأت می فرمود که مردم زمان ما از مردم حجاز در دوران رسول خدا(ص) و مردم کوفه در دوران علی مرتضی(ع) برترند… و دیدیم که چنین بود و چون درگذر قرن ها، آموزه های صادق آل محمد(ص) به بار نشست، پیروان راستینش در رکاب فرزند بزرگوارش، حاضر بودند، با اشاره او به سر دویدند، سقف ظلمانی جهان سلطه را شکافتند و طرحی نو در انداختند… و امروز، خطاب به مولایمان امام صادق(ع) این سرود برخاسته از ژرفای دل بر زبان داریم که «حرکت این سایه زان شاخ گل است».
منم یه اعترافی بکنم.
من وقتی با قطعه ۲۶ آشنا شدم که دلم در آستانه ی مرگ بود.واقعا داشتم کم میاوردم و راهپیمایی ساندیسی رو باور میکردم.
با “چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی” دوباره جون گرفتم و با عشق به حضرت ماه دوباره احیا شدم…
امیدوارم همه ما و مخصوصا خودم حواسمون باشه تا داداش یه چند تا شوخی کرد جنبه داشته باشیم.والا
شب همگی بخیر
التماس دعا
داداش حسین جان شرمنده این هم یه پوستر در مورد پاکستان ه
http://www.ommatnews.ir/base/images/2010/08/pakistan-posters.jpg
خدا به حق مادرم زهرا نیاره اون روزی رو که فرمانده مبصرو تنبیه کنه.
لال از دنیا نری بلند بگو امین.
غفرانی مدیر قبلی برنا بود که باند مشایی او را در عرض ۲ ساعت بیرون کردند
یا زینب …یا زینب … یازینب
اعظم الذنوب الجبن : بزرگترین گناه ترس است .
ما نمی ترسیم و البته آنها غلط کردند بی شمارند .
لکن ! رفقا بهوش باشید . دشمن در سال ۸۸ مرزبندی خودی و غیر خودی را باز تعریف کرده و متاسفانه اکنون بسیار توهم خودی بودن دارند . الان برای زدن برخی حرف ها و دادن امار های میدانی زوده ولی به جان … شهیدم ، قلبم از درد گاهی آتش می گیره وقتی می بینم عده ای دوباره قصد کشیدن سجاده از پای نور دارند مگر دوست و همسایه امام مجتبی به ایشان نگفت : السلام علیک یا مذل المومنین …
حرف زیاده و امیدوارم داداش حسین عزیزم در این رابطه بر خلاف سایر نوشته های قشنگش خیلی صریح تر و استدلالی تر بنویسه و روشنگری بکنه . برای اینکه حرف های من براتون مبهم نباشه شما عزیزان خودم رو مراجعه میدم به مطالعه روزنامه کیهان در آرشیو سال ۱۳۶۰ و گفت و گوهای دو ماهه شهید رجائی و کشمیری قاتل و دوستان و همدستان او .
#جنگ با تانک! یا عکس با تانک!
http://www.davodabadi.blogfa.com/post-242.aspx
جناب یار دبستانی؛
هر وقت داداش حسین صلاح بدونن و شرایط اجازه بده اطلاعات خوبی رو در این مورد در اختیار دوستان قرار میدم.
فعلا….. !
آه مشایی.
بازم مشایی.
“مشایی بمیری…جز جیگر بگیری”
کاش منم یه تنبیه کوچولو میشدم.والا
شاید اینطوری یه جوابم نصیب ما بشه.
حاجی یه تنبیه!
می بخشید جایی هست در اینترنت بشود کتاب شما را دانلود کرد تا من بروم مقدمه اش را بخوانم.ایا؟نقطه.
حسین قدیانی: این وبلاگ را بخوانید؛ نیازی هم به دانلود مانلود ندارد!
منم کتاب رو دانلود مانلود نکردم.
یه انسان بسیار بزرگ و وارسته بهم هدیه داد.
حاجی این کتابهای شما اصلا تو شهرستان هم پیدا میشن؟
مثلا سفرنامه یا سمفونی مورچه ها رو میتونیم از شهرستان تهیه کنیم؟
سر تهیه کتاب نه ده،بخدا مکافاتی داشتیم با کتاب فروشها،
آخرشم فقط از تهران به دستم رسید.
درود بر داداش حسین و بقیه ستاره ها
خدا قوت
موفق و پایدار باشید
به امید صبح سپید
داداش ایا جایی صوت یا تصویر مراسم بهشت زهرا برای دانلود وجود دارد ؟
ممکن است ادرسی چیزی مرحمت فرمایید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
این وبلاگ را که می خوانم ولی خب مگر قرار نبود من بروم اقای غفرانی را بشناسم؟…خب البته شاید منظورتون اینه که قبلا مقدمه ی کتاب رو گذاشتید یا از این به بعد می خواهید بزارید در وبلاگ.به هر حال من تا حالا داشتم برای دانلود کتاب تو اینترنت سرچ می کردم و حالا می روم که وبلاگ شما رو حسابی بگردم فقط اگه تا حالا مقدمه رو گداشتید میشه عنوان پست رو بگید؟.
یا حق.
شرمنده روم نمیشه بگم بریده ای از رمان سمفونی مورچه ها رو تو وبلاگ میذارید؟ اما گفتم!
به اطلاع می رسانم که :من همین الان کشف کردم که قسمت جستجوی سایت کار نمی کنه(قابل توجه اقای معین!)
قبل از این عکس فکر میکردم غواصهای دفاع مقدس جوونهای دوره دیده و خاصی بودند اما حالا میبینم اکثرا نوجوونند… http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=M661201.jpg
درگفتگو اختصاصی فارس با مادر دو شهید/
آرزوی یک مادر برای در آغوش کشیدن فرزند شهیدش
خبرگزاری فارس: مادر شهیدان عطاری مقدم گفتک: علیرضا یک چرخی دور خانه زد و دستم را فشار داد و من را بوسید و گفت مامان من را حلال کن، اذیتت کردم. وقتی رفت در دلم انگار رخت میشتستند، گفتم نکنه دیگر بچهام برنگردد. ای کاش دوباره برگردد و بغلش کنم اما دیگر رفته بود!
http://www.farsnews.com/newsv.php?srv=4
…………………………………
خاطره ای از شهید مهدی باکری
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8907090418
سلام
ماشالله بازم پست جدید
خداقوت
سلام داداش حسین
به خدا
چند وقته که میام می خونم ولی حال نظر دادن ندارم
ولی وقتی دیدم به چند نفری جواب دادی ( حتی تنبیه )
منم حس و حال نظر دادن اومدم تو خونم.
خیلی ایول
دوتا مطلب:
۱- دکتر انگاری داره عادت می کنه که پای حرفها لازم نیست ایستاد.
۲- این نه ده جدید رو اگه بخوایم بخریم !
باید چند میلیون وام بگیریم با این هزار صفحه ای که افاضه
(به جون خودم نمی دونم افاضه رو درست نوشتم یا نه؟) فرمودین؟
با سلام-به نظر من انتخاب جعفری جلوه به معاونت سینمایی توسط صفار بزرگترین خیانت به سینما و فرهنگ بود-نمود آن هم آن جایی مشخص میشود که بعد از رفتن وی از معاونت سینمایی ایشان را در خلوت و پنهان در کنار کسانی می بینیم که نسبتی با فرهنگ و سینمای ارزشی ندارند و خود ممنتقد سیاستهای صفار در ارشاد بودند-چه بسا خود صفار هم تناسبی با جایگاه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نداشت،هم این پست برای او زود بود و هم اینکه معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد مناسب وی بود-الآن مشاهده میشود که آقای صفار در نفی و نقد وزارت ارشاد دولت دهم به وزارت خود در دولت نهم افتخار میکند،آیا صدور مجوز ساخت فیلم های غیر ارزشی در زمان مدیریت ایشان و آقای جلوه و بعد توقیف کردن همان فیلمها توسط خودشان افتخار کردن هم دارد؟اگر این اتفاقات توسط مشایی میافتاد باز هم شاهد این سکوت بودیم-یا چون آقای صفار خود از حلقه کیهان است باید با وی مدارا نمود-یادمان نرود حضرت آقا در دیدار اخیر با دولت جهتگیری کلی فرهنگی دولت را ستودند ولی در زمان آقای صفار به مظلومیت فرهنگ اشاره کردند
سلام داداش حسین
یادمه یه موقعی آقا فرمودند که در مقابل دشمن اگر یک قدم عقب بروید آنها چندین قدم به طرف جلو می آیند.
الان هم جریان خانه سینما شده همین، هر چقدر که رئیس جمهور عزیزمون و دست اندرکاران فرهنگ و ارشاد در مقابل این جوجه ها عقب نشینی کنن و به اصطلاح بخواهند اونا را جذب کنند, اونا هم پر رو تر میشن و خواسته های بیشتری رو طلب میکنند و به نظام و انقلاب بد و بیراه میگن.
توی این موارد هم بسیج باید وارد بشه و یه گوش مالی اساسی به اونا بده, چون ظاهرا دولت نمیخواد کاری کنه که اونا یه ذره ناراحت بشن.
از این به بعدش خصوصیه
(خصوصی)
داداش حسین میشه از آقای هرندی بپرسید حضرت ماه در مورد مشایی مستقیما به ایشون چی گفته؟ چون وقتی آقای هرندی اومده بودند قم, ازش پرسیدم که آقا به شما در مورد مشایی چی گفتند, ایشون طفره رفتن و جواب منو ندادند. این قضیه برام خیلی جای سواله , میخوام بدونم که خدای ناکرده توی این قضیه بغضی چیزی در کار نبوده؟
زت زیاد
دوست عزیز مطلب بسیار بجا و پر محتوایی بود…متشکرم
با خودم می گویم کاش دکتر پای این حرفش می ایستاد!
کاش دکتر یه کم گوش شنوا داشت!
سلام خدا قوت
من توی دوران فتنه یه مطلبی ازتون خوندم و ذخیره کردم دیروز دوباره به چشمم خورد چندبار خوندمش انقدر که قلمتون زیبا بود و امروز که از دانشگاه اومدم قصدم این بود که با وبلاگ تون آشنا بشم خوشحالم از این به بعد هر روز دنبال میکنم. راستی نمی شه قدم روی چشم ما بذارید تشریف بیارید دانشگاه ما منظورم دانشگاه قم است راستی میگن که ماه فردا تشریف میارن قم.
موفق باشید.
سلام بر همگی و شب بخیر
سلام حسین!
این همه اومدم خونه ات و تو چهارشنبه نیومدی خونه من. بی معرفت شده ای تو هم مثل احمدی نژاد.
و اما بعد. در آمریکا همه فیلم می سازند اما آن فیلمی جایزه می گیرد و برایش تبلیغ می شود که به نفع کشور باشد. سینمای ما سینمای ایران نیست. چون برای مقاومت هسته ای ، حمله آمریکا به عراق و افغانستان، مفاسد اقتصادی، فتنه ۸۸ و خلاصه هر آنچه به نفع کشور باشدحرفی ندارد. در کشور ما همه فیلم می سازند و به فیلم های بی خاصیت و ضد ملی وضد انقلابی جایزه داده می شود و برای خالی نبودن عریضه گاهی تندیسی به ده نمکی یا حاتمی کیا یا نقاش زاده یا اردکانی هم می دهند.بهتر است هر کسی تا حالا این سینما را تحریم نکرده این کار را از حالا بکند.
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
ای کاش دکتر روی حرفش می ماند!
به نظرتون در رابطه با تایید نکردن نظرم احترام می ذارم ولی می خواستم دلیلشم رو هم بدونم. چون اینجوری واقعا انگیزه ام رو برای اظهار نظر کردن در رابطه با مباحث شما از دست می دم. ممنون می شم اگه جوابمو بدین.
کاش…
سلام
یه دونه ای!
جدیدالورودم:
۱۳sizdah.blogfa.com
و طالب راهنمایی
سلام آقای قدیانی
واقعا” خسته نباشی.
بیصبرانه منتظر کتاب جدید شما هستم.
التماس دعا
روزگاری نسل سوم را فقط به خاطر قلم اقای غفرانی میخواندم بعدها گاهی در برنا دیدمشان وبعدکلی گشتم اما هیچ اثری از آثارشان نبو امروز اینجا دیدمشان کلی خوشحال شدم و صمیمانه پیشنهاد میدهم که فکری به حال نوشته های منتشر نشده شان بکنند قلم فوق العاده رک،خونسرد و دلنوازی دارند که خاطره اش برای کسانی چون من همیشه میماند. با دوستانی که دوستدار قلمتان بودند منتظر وبلاگ شخصیتان میمانیم.