به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
ایول بالاخره گفتید:
غلط کردید بیشمارید!………..غلط کردید بیشمارید!……………غلط کردید بیشمارید!
غلط کردید بیشمارید!…………غلط کردید بیشمارید!
غلط کردید بیشمارید!
روزی خواستم چفیه بیاندازم گردن مورچه ای که عاشق شده بود، خفه اش کردم. به این می گویند؛ بد دفاع کردن از شهدا آنهم در قبر بابااکبر. هی روزگار! آمدیم ثواب کنیم، کباب شد.
وااااااااااااااااااااای خدا کی این کتاب چاپ می شه؟
من دلم می خواد اصلاحیه بدم…حرفی هست؟
سئوال » سؤال
البته اینا همه اش بهونه است برا این که بگم خوب می خونم چند بار می خونم گاهی می خورم این حرفا رو
قلمت پایدار داداش حسین بجه بسیجی ها
راستی آدرس پت و مت ایرانی خوب نگرفته یکی دیگه می ذارم برا شادی شما ستاره ها و البته ابر ستاره ی حضرت ماه : داداش حسین بچه بسیجی ها:
http://www.irupload.ir/images/mwfrt6pyh46xkje5519.jpg
اول آیا؟
دوم آیا؟
سوم آیا؟
ای خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا من امشب یعنی امروز از حوشحالی بال بال می زنم
اگه فردا اثری از من نبود بدونید….چی؟ به قول بچه ها ذوق مرگ شدم
تقدیم به جلبکان سبز
.
http://www.nastaliqonline.ir/NastaliqOnline.ir.aspx
من برگشتم و داداش هم متنی افزوده …اولش جا خوردم : ما تو را نمی بخشیم حسین قدیانی!!
اما از قدیم گفتن گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی .
حسین قدیانی مغرور نشده است لیکن می خواهند صدایش را خفه کنند و این بار از اسم غرور استفاده می کنند
اصلا بگذار که بترکند از این عصبانیت، چون یا خائنند و یا احمق
البته اگر کم بگذاری در این راه ما تو را نمی بخشیم.
تکبیرررررررررر : الله اکبر
ماشاالله حزب الله
امام روح الله ( رحمةالله علیه) :
اینک به تمام متصدیان امور و دست اندر کاران کشور هشدار می دهم که قدر این جوانان خزب اللهی را بدانید و از انان قدر دانی کنید و انان را تشویق نمائید و در آغوش محبت خود حفظ کنید .
اینان بودند که ایران را نجا ت دادند و از این پس همین ها هستند که انقلاب را پاسداری می کنند و همین ها هستند که با صرف هزینه ای کم در ظرف مدت کوتاهی با روشن بینی خاص خویش کارهای تعجب آوری نمودند که گمان نمی شد در ایران بتوان انجام داد . این مغزهای متعهد باید تشویق شوند تا شکوفا گردند.
مسئولین ، صاحبان اصلی اتقلاب را با بهانه های بی اساس پس نزنند تا به جای آنان کسانی را که وارثان رژیم گذشته و وابستگان فکری آنها هستند جایگزین کنند.
آقا مهدی، خوش نویسندگی کرده اند این چند سطر زیبا را. دست مریزاد.
بالاخره دوستان تشریف آوردن(البته حساب خان باجی جداست چون حضور داشتن)
سلامتی ستاره های حضرت ماه بفرست صلوات قشنگه رو:
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
یا لطیف احفظ جمیع الکواکب الدری تحت ضیاء قمرک الی ظهور الشمس !!
جالب پیوند زدید این ۲ متن روبه هم
مولا علی (ع): اگر کوه ها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش. دندانها را به هم بفشار ، کاسه سرت را به خدا عاریت ده ، پای بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر ، از فراوانی دشمن چشم بپوش ، و بذان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.
بسیجی ای سپاه الله /پاها را بر زمین بکوبان/دندان ها را به هم فشاران/ کوه از جایش اگر بجنبد/ تو خود را دگر مجنبان/… البته غلط غلوط نوشتم این شعریه که بجه ها تو طرح ولایت می خونن و خوب یادم نیست اما مصمون همین خطبه است.
یا رفیق من لا رفیق له
سلام
موفق باشین
التماس دعا
یا حق
سلام
نمی دونم طرح رو دیدید یا نه ؟
اگه نمی خوایید نظر بدین اشکالی نداره!
کاش ارزشش رو داشت….
حالا به مناسبت این مطلب جدید یه بار دیگه می ذارمش…
http://ups.night-skin.com/uploads/89-6/1374920286.jpg
http://ups.night-skin.com/uploads/89-6/1335355142.jpg
سلام داداش حسین
ای کاش تمام اونهایی که به شما ایراد میگرفتند و به نامردی از شما انتقاد می کردند مثل یه مرد بیان و اعتراف کنند که خودشان در اشتباه بودند. ای کاش بفهمند که با سکوت و… نمیشه با بی ناموسا وحدت کرد.
و اما:
من تو را نمیبخشم ای حسین قدیانی اگر جوخه ها رو نزنی، اگر رأس فتنه رو هدف نگیری، بزرگ بی ناموس و بزرگ بی عفت و بزرگ خائن مملکتو میگم که چند روز پیش توی مجلس خبرگان همان اراجیف گذشته رو تکرار کرد و البته با تودهنی محکم آقامون روبرو شد.
زت زیاد
سلام آقای قدیانی
.
سلام قولا من رب رحیم
فقط اومدم بگم ماشاالله حزب الله
ستاره های عزیز دعا کنید این ابجی کوچیکتونو
سلام
شما یا خودتون اهل کتاب نیستید ( که محاله) و یا تا حالا در انتظار کتاب خوب نبودین( که بعید نیست.از بس که دوست و آشنا دارین اراده کنین کتابخونه تحویل میگیرین[نیشخند]) خلاصه نمیدونین این یه ذره یه ذره گفتن ها همون قدر که شییرنه چه قدر میتونه دل آدم رو آب کنه. هیییییییییییییییییییی روزگار
و یه سوال فنی چه نسبتی هست میون عاشقی و چفیه؟ آیا؟
سلام به داداش حسین و همه ستاره های حضرت ماه
توی پست « خاتمی نجس العین است » از خاتمی نوشتید و از مهاجرانی ، یادمه زمان خاتمی آقای نجابت که اون زمان نماینده مردم شیراز توی مجلس شورای اسلامی بودند می گفتند من به آقای خاتمی در مورد مهاجرانی تذکر دادم که ایشون رفتارشون مناسب یک وزیر نیست .
می گفت آقای خاتمی به من گفتند اشکالی نداره ، آقای مهاجرانی به عنوان نمک دولت من هستند !
ایشون خیلی ناراحت شده بودند و می گفتند من هم به آقای خاتمی گفتم پس مواظب باش زیادی دولت تون شور نشه .
انگار همه روز شمار عاشورا رو فراموش کردن
.
آقای قدیانی شما هم ؟؟؟؟!!!!!!!!!!
.
۸۸ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یا حسین
به برادر عزیزم حسین آقای قدیانی درود می فرستم و می گویم که با نوشته هایت بسیاری از کسانی که یک لحظه غفلت کردند و خوابشان برد (امثال خودم) تو بیدارشان کردی و بیدارشان خواهی کرد. دیگرانی که خود را به خواب زده اند بگذار که بیدار نشوند و البته به خودت ببال و افتخار کن و ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم. هر چه بیشتر طعنه و کنایه شنیدی بدان که بیشتر قلمت مؤثر بوده و البته اگر کم بگذاری در این راه ما تو را نمی بخشیم.
حسین جان ، آخرشی به مولا
اینقدر بلند بلند خندیدم که مادرم هم آمد بالا سرم و خواست براش بخونم،و البته کلی دعات کرد
برو حال کن
شهید شی انشاالله
سلام.ببخشیدا ولی یعضی از نظرات سؤالیه و هزار تا علامت سؤال جلوشه که شاید دل شما به رحم بیاد و یه جوابی به یکی از این نظرات سؤالی بدید اما فقط نظرات تندتند تأیید میشه بدون جواب.!!! شما که آنلاین هستید به بعضی از این کامنتها یه جوابی بدید دیگه!!!
ما اگه سؤال می پرسیم جواب می خوایم وگرنه خودمون می دونیم سؤابمون چیه! هر چند با تأیید شدن نظراتمون بازم دلگرم میشبم و حالمون جا میاد!
یا حق
“به برادر عزیزم، حسین آقای قدیانی درود می فرستم و می گویم…”
سلام بر حسین*
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
“ما هم به تو و به قلمت افتخار می کنیم.”
می بخشید استاد!
حالا اگر من واقعأ عاشق شده باشم،
تکلیف چیست؟
غلط کرده عاشق شده؟ آیا؟!
دیروز خیلی به یادتون بودم
رفته بودیم بهشت زهرا
سر مزار پدرم
چندتا مورچه اون دورو برا بودن
به برادر زاده ام گفتم این مورچه ها الان میرن تو قبر پیش باباجون اگه کارش داری به اینا پیام بده براش ببرن
اونم نشست و باهاشون حرف زد
.
کلی یادتون کردم
سلام
من یوسفم . نشسته بر بام طلوع ، در انتظار برآمدن خورشید
هرگاه تشنه میشوم به قطعه ۲۶ می آیم .
و از این جمله می نوشم جرعه ای :
« غلط کردید بیشمارید »
و مست می شوم
تشنگی یادم میرود
ریز میبینمشان
زالوهای کثیف
فقط بلدند بمکند خون اسلام را
و بگویند ما ….
غلط کردید بیشمارید
حتی اگر بیشمار هم باشید که نیستید،
ما بینهایتیم
و هر عدد تقسیم بر بینهایت = صفر می شود
شما آبروی صفر را هم بردید
شما زیر صفرید با دوتا گوش
مثل گوشهای الاغ جرج بوش
اصلا میدانید نماد حزب دموکرات آمریکا چیه ؟ الاغ
ای زیر صفرهای دوگوش
غلـــــــــــــــــــــــــــــــــــط کردید بیشمارید .
“- می بخشید استاد! حالا اگر من واقعا عاشق شده باشم، تکلیف چیست؟”
بایداز کرگدنهای امثال اوشان! اعلام برائت جویی.
“ما که نمی توانیم اندازه قطر گردن برخی آقازاده ها چفیه بدوزیم؛ غلط نکنم پارچه کم می آید.” بی نظیر بود!
“غلط کردید بی شمارید!”
البته باید بگویم این حرف یک اشتباه محض!است…
اینها اتفاقا،اتفاقا،بی شمارند و بد جور!به ما ضربه می زنند…
طوریکه پدرم هرروز مجبور است ماشین را ببرد کارواش…
از همیین رو،خرجمان بالا زده،یک هفته ای می شودکه دیگر خودش ماشین را می شوید،طفلکی.
ماشینمان راکه هیچ،پنجره هایمان را دیگر نگو!خداراشکرسرب نیست که بر جانمان بنشیند!
اما پدرم می گوید ارزشش را دارد،یا از جیبم هزینه می کنم،نداشتم از جانم.آخر ما خانواده ی پاکیزه ای هستیم ومادرم مادر عباس است،همان کوکب خانم که اول ابتدایی می خواندیمش!…
ما از همان اول یادگرفتیم که پاکیزه باید بود!
این روزها نمی دانم چرا خس و خاشاک زیاد است،اینقدر!…
پی نوشت:رییس جمهور در جشن پیروزی اش از خس و خاشاکی نام بردکه به این به اصطلاح بی شمارها برخورد! در صورتیکه منظورش چیزی نبود که اینان برداشت کردند. رفته رفته اینان همانی شدند که رییس جمهور منظورش نبود وآنان برداشت کردند.همین.
از جمله ها و طرحهای عاشورایی هم دیگه خبری نیست
سلام حاجی.
ممنونتیم اساسی
دلم لک زده بود که دوباره این جمله رو ازتون بشنوم
غلط کردید بیشمارید.
تازه سروده ای از حامد حجتی به مناسبت فاجعه قرآن سوزی؛
قرآن درون سینه ما خانه کرده است
آتش بیاورید و بسوزید قلب مان
http://atashzar.persianblog.ir/
ای آقا ، چا دیواری اختیاری
صابخونه دوست داره تو خونش از خودش تعریف کنه. به کسی چه؟
حسین قدیانی عشق میکنه مغرور شه، به کسی چه ربطی داره؟؟
سایتش روزی ۵۰۰۰ تا بازدید داره
هیچ روزنامه ای تو این مملکت ۵۰۰۰ تا فروش نداره!
شیخ خر اگه ۵۰۰۰ تا هوادار واقعی داشت الان آیت … شده بود!
گور پدر منتقد. نقد کیلو چنده؟ بنویس دهن هر چی مخالف مسواک کن
دعای ما پشت سرته. هیچ خری هم هیچ غلطی نمیتونه بکنه
داداش حسین،نزدیکه نمازه!ما رو فراموش نکنین.
یاعلی.
هدیه ای از وبلاگ☽ حضرت ماه
امام خمینی : بعضی از جوانهای ما تمام حیثیت ملی خودشان را ، فدای غرب کردند ، و این شکست روحی بود که برای ما از همه شکستهایی که داشتیم بالاتر بود .
☽ حضرت ماه
☽ حضرت ماه
http://hazratekhamenei.blogfa.com/
آقای اسفندیار مهاجرانی!! انتساب به امام خمینی بزرگ بت شکن تاریخ معاصر مشکل ضعف دیدیه ی بصیرت بعضی ها را حل نکرد!!! انتساب به رئیس جمهور اصولگرا که سهل است!!!
واااااای خدا حالا کدومو بخونم.
چه خبره این همه مطلب یهویی.
ایول.
حروم زاده ساندس خور ما ۲۵ خرداد ثابت کردیم بیشماریم ، مثل شما نیستیم با پول بیت المال اتوبوس اتوبوس آدم بیاریم تا شوی تلویزیونی درست کنیم شما حداکثر ۵۰۰۰۰۰ آدم باجگیر تا دندان مسلح هستید و ….
این بریده های سمفونی مورچه ها دل ما رو برده.
امیدوارم هر چه زودتر کتاب آماده بشه و به دستمون برسه.
مخلصیم داداش جانم؛
بابت این غلط کردید بیشمارید هم ممنونتم.
صل الله علیک
ایول بالاخره شنیدیم غلط کردید بیشمارید…..
آقای قدیانی و ستاره هایی که این کامنت رو میخونید ازتون عاجزانه تقاضا میکنم برای یک بسیجی حضر ماه که تصادف کرده و در ای سی یو دعا کنید شدید خواهش میکنم…
داداش دعا کن……..
حالا برای اینکه داداش شهید شه صلوات
سید احمد کجایی که بنویسی؟
که آنلاین ساعت ۳ بعد از ظهر “”””” ۱۸۹ “””” نفر . رکورده ؟ نه ؟
سید احمد جان دست به کار شو .ما نخواستیم پا تو کفش شما بکنیم البته ها .
سلام علیکم
خوب ، مثل همیشه
موفق تر باشید ، مثل همیشه
التماس دعای خیر دارم ، بازم مثل همیشه!
یا عباس ، داداش حسینمان را بیمه ی تو کردیم … خودت نگه دارش باش
فدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی داری هزار هزار
*****************************
وقتی از سید احمد هم کاری برنمی آید
برنامه ی این شبهای ، نظرات قطعه ی ۲۶
اینجا رو!
پیام بی زرگانی!!!!
ساعت ۱۵:۸
تعداد افراد آنلاین ۱۸۸ نفر.
:-))))))))
۲۵ خرداد ثابت کردیم بیشماریم.
وااااااای خدا دلم درد گرفت.
آخه منگل بدبخت اگه بیشمار بودین چرا هیچ غلطی نکردین؟ فقط اومدین تئاتر بازی کردین؟
:-)))))))))))))))))
وااااااااااااااااااااااااااای
آنلاین ۱۸۹ نفر
ماشاالله حزب الله
جناب سبز!
دوباره دارین پارس میکنین؟
اینجا چیزی گیرت نمیاد؛ببند دهنتو.
خظاب به……..
باششششششششششششششششششششششششششش تا صبح دولتت بدمد
این توهم شما هم بالاخره یه زمانی خوب میشه
دیر وزود داره اما سوخت و وسوز نداره
طرح کتاب عالیه
خیلی زیباست
تشکر از دانشجوی گرافیک
بله ،
باز این صهیونیسم ها استخوانی به نام لینک انداختند جلو هاپوهایشان تا آنها هم حسب الامر شروع کنن به پارس کردن.
از داداش حسین ما عصبانی باشید و بمیرید از این عصبانیت …
امروز اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
۱۸۰ نفر آنلاین هستن
.
غلط کردید بی شمارید
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
ما که نمی توانیم اندازه قطر گردن برخی آقازاده ها چفیه بدوزیم؛ غلط نکنم پارچه کم می آید. (تکبیر بلند مورچه ها)
سلام داداش حسین……………
قدیانی حرفه ای ترین نویسنده ….
با فقط چند خط تا هم فیها خالدون برخی ها را می سوزاند …
چه خبره اینجا داداش؟
غلط کردید بی شمارید یه چیزی هم روش حرفی هست؟
سلام داداش حسین
این کار ها می کنید یهویی فروش کتاب از دستتون در میره ها
یهو دیدید در خونتون و جلوی انتشارات عین صف نونوایی
یه گردان آدم نشسته
خود دانید
سلام. باید اعتراف کنم جلدهای بسیار زیبایی است. آبی بهتر است اما اون یکی هم خوبه. اصلا کلا خوبه! برای بعضی ها: توهم می زنم پس هستم!
بله این جا جمعیت زیاده کامنتم لای در موند! گناه بچه بذارید بیا.
طرح دوم(رنگ آبی) برای سمفونی مورچه ها، قشنگ تره.
به “دانشجئی گرافیک” هم دست مریزاد می گوییم.
“غلط کردید بیشمارید!”
نشنیدم،…. بلنددددددددددددددددددددددددددتر;
“غلططططططططططططططط کردید بیشششششششششششششمارید!”
غلط کردید بی شمارید.
تازه گیریم که باشید خس و خاشاک با یه لنگ کهنه هم تمیز میشه!!!نمیشه؟!
خلاصه آمار سایت
بازدید امروز: ۶۸۱۵
بازدید دیروز: ۴۰۸۷
افراد آنلاین: ۱۱۷
بازدید کل: ۷۳۹۲۲۹
تا کور شود هر آنکه نتواند دید (جناب سبز لجنی جلبکی)
وای ارسال نمیشدا
ماشاالله به ستاره های حضرت ماه
ماشاالله به بسیجی های امام خامنه ای
ماشاالله حزب الله
اینم پیامی که به من داده شد!!!
خیلی تند تند دیدگاهتان را مینویسید، کمی آرامتر…
ماشاالله سرعت عمل
بازدید امروز: ۷۱۰۷
حالا این فقط تا الان ها
فوق العاده بود…پس براشون سخنرانی هم میکنید؟!…چه خوش به حالشونه!
این متن دومی مال الانه؟….من فکر میکنم اینو قبلا هم خونده بودم…جمله هاش خیلی آشنا بود…تو کذوم وبلاگ یادم نیست.
طرح ها خیلی خوبن…خسته نباشن…آبی با اینکه آدم رو شاد میکنه ولی اولی به حال و هوای کتاب بیشتر میاد انگار…شاید.در کل هر جفتش قشنگه.
سلام خداخیر تون بده طرحای دانشجوی گرافیک زیباست
سلام داداش حسین
در مورد سمفونی مورچه ها هیچی نمیگم که منتظرم بیاد به بازار.
ولی این متن آقا مهدی خیلی باحال بود. تا حالا بهش فکر نکرده بودم. قرآن سر نیزه این دفعه غرور شماست. معلومه آقا مهدی هم بابصیرته.
دمش گرم
اصلاحیه:غلط کردید بیشمارید باید بشه “الغلططططططططططططططط کردید بیشمارید ایزی لایفای سبز کثیف…….”
فدای حاجی.
سلام ممنون از لطف و توجه تون!
اجرکم عندالله
انشاءالله در آینده با طرح های بهتری در خدمت باشم!
راستی
سلام ممنون از لطف و توجه تون!
اجرکم عندالله
انشاءالله در آینده با طرح های بهتری در خدمت باشم!
سلام به همه ی ستاره ها
طرح های روی جلد زیبا و از ظرافت خاصی برخوردارند، منم نظرم بیشتر به طرح آبی رنگ هست.
امیدوارم طرح های بیشتر و بهتری ارائه بدید.
خداقوت
سلام علیکم
آقای قدیانی اگر اشکالی نداره میخوام در مورد طرح روی جلد کتابتون یه نظری بدم .
طرح ها زیباست اما چون از رنگ های سرد استفاده شده جذابیت ایجاد نمی کنه و تمایل خواننده برای خواندن کم میشه .
البته منظورم این نیست که کتاب رو از روی جلدش انتخاب کنند اما بالاخره ترکیب رنگ رو نمی شه در نظر نگرفت .
طرح جلد کتاب نه ده به خاطر رنگ قرمزش بسیار جذابه سعی کنید ازرنگهای گرم خصوصا” قرمز توی این طرح ها هم استفاده کنید .
با تشکر
سلام
ممنونم از همه دوستانی که در مورد طرح اظهار نظر کردند
اما یه توضیح کوچولو در مورد طرح ها، که به نظرم بد نیست بگم:
رنگ های طرح اول با حال و هوای لونه مورچه ای استفاده شده و توی طرح دوم به خاطر بال دارشدن مورچه ها از رنگ آبی و سفیداستفاده کردم که مانویت جایی که دارن توش زندگی میکنن نشون داده بشه
خیلی طرح های عالیی زده.
خیلی حال کردم.
خیلیی خیلی خیلی خیلی…
آخ جون : هوووووووووووووو رااااااااااااااااااااااا
سلام جناب قدیانی عزیز
از اینکه مطلب وبلاگ من را کار کردید تشکر میکنم
اما بیشتر خوشحال شدم که شما دوست عزیز پیام خسته نباشید من را دریافت کردید
درضمن من یک سایت هم دارم با نام طلوع نیوز،با این آدرس:http://www.tolouenews.ir/
که اگر در این مورد هم نظر داشتید خوشحال میشوم از شنیدن نظرات شما
امیدوارم همیشه موفق و موید باشید
برادر شما
خوشنویس
باعرض سلام خدمت آقاحسین قدیانی.طرح هایی که مطرح کردی خیلی درجه۱است.
جلد آبیه قشنگتره
عالی
ولی دوربینش هم ۸ مگاپیکسله
به نام خدا
سلام
طرح جلد ها عالی هستند به امیدروزی که همه به ارزش هنر چی ببرند
از دانشجوی گرافیک صمیمانه سپاس گذاری می کنم
واز شما آقای قدیانی که انجام این نوع کار ها را به افراد متخصص می سپارید بسیار تشکر می کنم
کتاب خوب جلد خوب می خواهد