به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
سلام
احسنت. دمت گرم. این حرفها حرف دل همه ما است.همه بچه بسیجی ها همه حزب اللهی ها و همه اونهایی که با رأی شون دکتر رو رییس جمهور کردن.خدا عافبت دکتر رو به خیر کنه با این یار غارش…
راجع به مطلب قبلیت هم که دیگه واقعا چشممون روشن از این همه دسته گل هایی که یاران احمدی نژاد یکی یکی دارند آب میدن. اون از مشایی اون از جوانفکر این از زریبافان. خدا به دادمون برسه با این انسان های مخلص و خدمتکار مردم!!!
ای کاش راجع به اون فلانی هم یک مطلب بنویسی دلمون خنک بشه همون که تو الان داره آب خنک می خوره و اصلا نمی خوام اسمشو ببرم چون اگه ببرم باید استغفار کنم.
دمت گرم یاعلی
آیا مشایی دقیقا همان جایی را نشانه نگرفته که سران فتنه نشانه گرفته اند؟
*پلاکی که رهبر بوسید*
چه کنیم که دلمان از دست چپ و راست رئیسجمهور خون است.” رهبر لبخند میزند. جمعیت با صدای بلند میخندد. صدای “احسنت” از هرگوشه بلند میشود. دیگر کسی خمیازه نمیکشد. افکانه با آرامش ادامه میدهد. حتما حرفهای بعدیاش مهمتر است.
“رئیسجمهور بداند که مردم با کسی عقد اخوت نبستهاند و تا زمانی پشتیبان شما هستند که در راه امام و رهبری باشید.” جمعیت تکبیر میفرستد. از همان تکبیرهای ۲۹ خرداد ۸۸٫
یک تکبیر دیگر هم از حضار گرفت. وقتی که خطاب به برخی مسوولین گفت که دانشجو با تهدید و توهین دست از حقیقت برنمیدارد: “چه خیال باطلی! ما تا آخر ایستادهایم”
خیلیها را سر وجد آورد وقتی با رهبر تجدید میثاق کرد: “مشتاق بذل جانیم؛ سر ما و فرمان شما”
خیلیها را به اشتباه انداخت، وقتی چفیهاش را به رهبر داد تا تبرکش کند.
بر خلاف خیلیها رفتار کرد، وقتی از رهبر اجازه خواست که به جای دریافت هدیه، انگشتری را به رهبر هدیه کند.
اما احتمالا دل رهبر را وقتی خیلی شاد کرد که پلاک گردنش را به رهبر داد تا تبرکش کند. پلاکی که رویش حک شدهبود:
“افســــــــــــــــــــر جوان جنـــــــگ نرم.” پلاکی که رهبـــر بوسید.
“برداشت آزاد از خبرنامه دانشجویان”
۱-اول که نشدم مطمئنا
۲-سلام!
۳-خوشم میاد که ادبیات جدید رو همین طور داری جا میندازی،یعنی که یعنی!
۴-خیلی آقایی داش حسین به …
ایول داداش . کاش همه خودی ها اینقدر بصیرت داشتند که وقتی آقا به سوی ماه اشاره می کنند چشمشون نوک انگشت آقا رو نبینه . نمی دونم انگار بعضی از خودی ها خودشون رو به خواب زدند. و شاید هم اینقدر احمقند که این مفاهیم ساده رو نمی تونن درک کنند.
این شمشیر وقتی می خوندم متن رو نبود . این از کجا اومد؟
به نام خدای زهرا .
سلام
دمت گرم درسته : نه “سکوت”، نه “فریاد”؛ به پیروی از ولایت، حرف مان را می زنیم
امــــا داداش جان فعلا برای مشایی در نظر بودن و بر سطر خبرها بودن مهم است تفاوتی نمی کند به ضدش بنویسند یا به دفاع از او …
همانند آنکه به قول آن استاد برایش دیدار کردن مهم است فرد دیدار شونده مهم نیست .
باید مراقب باشیم
کشورهای استکباری + محصولات داخلشیان + اراذل و اوباش اجاره ای + کل اپزوسیون در فتنه ۸۸ از پس این ملت ولایی برنیامدند حالا یک میرزا بنویس هم روش … هیچ غلطی نمی توانند بکند .
باورم این است که این مشکل فقط با یک اقدام انقلابی حاج محمود حل خواهد شد و لا غیر و پرداختن به آن به نظرم سودی ندارد .
فدایی داری داداش جون
جناب قدیانی!سخن از زبان ما می گویید.
متن زیبائی بود داداش جان.
دقیقا همینطوره.
متاسفانه بنده خیلی از افراد ضد انقلاب و نظامو میشناسم که به شدت طرفدار مشائی و عملکردش هستن.
باید از شر این شخص به خدا پناه ببریم.
ای آبروی دولت خدمتگــــــــــــــــــــــــــذار اسفندیــــار !
ای مایه ی خوشحالی اغیـــــــــــــــــــــــــار اسفندیــــار !
ای رستم دستان ز مرگت نامــــــــــــــــدار اسفندیـــــار !
ای گاو نه من شیر کوی یــــــــــــــــــــــــار اسفندیــــــار !
۱۱۱۱۱ AYA???????
ای کلامت روحبخش محفل بیگانگان !
ای سکوتت آبروی دولت خدمتگـــــزار !
ای غضنفر! ای آقای گل بعد از آن سه تن!
از لجاجت دست بردار
ای اسفندیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار!
سلام.
بدبختانه هر چی بیشتر می گیم، بدتر می شه که بهتر نمی شه. اینهمه گفته شد، چی شد؟ نمی گم نباید بگیم. باید بگیم. اتّفاقاً من با تمام حرفای شما در این مطلب کاملاً موافقم. ولی دارم به این فکر می کنم ما، یا بهتر بگم شما و امثال شما هر کار که باید کردید، حالا نوبت دکتر احمدی نژاد عزیزه که یه کاری بکنه. همین الآن یاد یه سخنی از امام خامنه ای افتادم که در جمع دانشجویان در یه دانشگاهی در مورد نهی از منکر می فرمودند:«اینطور نیست که یک بار بگید و همه چیز درست بشه. باید اونقدر بگید و بگید و بگید تا اثر بکنه.» امیدوارم اثر بکنه.
موفّق باشید.
میدونم نفر اول بودم بعد عمری، اونم شما تأیید نکردید که ریا نشه!.
خب منم نمیگم:
“اول آیا؟؟”:)
سلام علیکم
یادم است دولت نهم را دولت کریمه می خواندند اما چه زود در دولت دهم بعضی ها استخوان در گلو شدن . و بزرگترین دردشان این بود که روزنامه ایران که خودی است مگر برای بنده چه کرده است . فقط یه عکس کوچک از من انداخته .
.
چه بد که روزنامه ایران نتوانسته عقده های روانی این استخوانها را ارضا کند.
و اما …
همانهایی که برای شکستن خیمه ولایت از میرحسین موسوی عبور کردند و اینک او را حتی ایزی لایف هم به حساب نمی آورند از مشایی نیز خواهند گذشت .
دستی که سمت عبای علی دراز شود از لبه ی تیز ذوالفقار می گذرد.
شعر طنز ناصر فیض در حضور رهبر انقلاب
: ناصر فیض، طنزپرداز معاصر در جلسه شب گذشته شاعران جوان و پیشکسوت با رهبر انقلاب، شعر طنزی در وصف «علیرضا قزوه» مجری برنامه شب شعر شاعران با رهبر انقلاب خواند که مورد توجه حضار قرار گرفت.
با سر آمد علیرضا قزوه
شد سر آمد علیرضا قزوه
همه باید به یک طرف بروند
تا شود رد علیرضا قزوه
شعرهایش در ابتدا بودند
یک مجلد علیرضا قزوه
چاپ آثار او پس از چندی
شد مجدد علیرضا قزوه
نیست جایی و نیست ارگانی
که نباشد علیرضا قزوه
شک ندارم که بیش تر از صد
شغل دارد علیرضا قزوه
بیت رهبر علیرضا قزوه
توی مرقد علیرضا قزوه
هر کجا می روی پی کاری
می رسد عد! علیرضا قزوه
کنگره نیست کنگره، وقتی
که ندارد علیرضا قزوه
هیچکس مصرعی نخواهد خواند
تا نیاید علیرضا قزوه
نمره ی دیگران اگر شد بیست
شد ولی صد علیرضا قزوه
به یقین رشد کرده از هر حیث
خاصه از قد علیرضا قزوه
شکر ایزد که زن گرفت و نماند
یک مجرد علیرضا قزوه
بوق تک تک تمام شاعر ها
بوق ممتد علیرضا قزوه
یک نفر گفت:مخلصیم آقا
گفت:باشد،علیرضا قزوه
وای بر حال تو اگر با تو
بشود بد علیرضا قزوه!
من که می ترسم از عواقب آن
به محمد، علیرضا قزوه!
قزوه یک شاعر است اما، کاش…!
هیس! آمد علیرضا قزوه
سلام قولا من رب الرحیم
یا علی
سلام علیکم
یادم هست دولت نهم را دولت کریمه می خواندند اما چه زود در دولت دهم بعضی ها استخوان در گلو شدند و همه ی دردشان این بود که روزنامه ایران که مال خودمان است مگر برای بنده چه کرده ؟ جز اینکه عکس اینجانب رو به این کوچکی انداخته (!).. اندازه عکس ( ۳×۴ ) بود .
و اما …
آنان که قصد شکستن عمود خیمه ولایت را داشتند و از میرحسین موسوی عبور کردند و وی را حتی ایزی لایف هم به حساب نمی آورند از مشایی نیز خواهند گذشت .
گذر زمان گواه بر این مسئله خواهد بود .
بالا خره اوللللللللللللللللللللللللللللللللللل شدم
ای بابا کامنت دونی وب سایت بازی در آورده ها !!!!!
سلام
عید همه مبارک
هنوز این متن رو نخوندم ولی نامه تون به بنیاد خیلی کار درستی بود
سلام
تا راه بر هست جای هیچ نگرانی نیست
ما مسائل بزرگتر از این رو با ولایت پذیری حل کردیم……
التماس دعا
سلام
حرف دل ما رو زدی.
بسم الله الرحمن الرحیم
۱- حضرت آیت الله خامنه ای در پاسخ به سؤالی در زمینه مواضع رسمی و غیررسمی رهبری تأکید کردند: مبادا کسی تصور کند که رهبری برخلاف آنچه به عنوان نظر رسمی مطرح می کند، مواضع دیگری دارد که به برخی خواص می گوید چرا که این تصور مطلقاً درست نیست و اگر کسی چنین نسبتی بدهد گناه کبیره کرده است.
ایشان در همین زمینه افزودند: نظرها و مواضع اینجانب صریحاً اعلام می شود چرا که نه جایز و نه شایسته است که رهبری مواضع دیگری جز این مواضع علنی و صریح داشته باشد.
عباس :
مطلب قابل توجه :
در اینجا و در فرمایشات حضرت آقا به وضوح و صراحت میبینیم که ایشان قول رسمی و غیر رسمی ندارند و به قول ایشان جایز نیست رهبری (ولی امر ) مواضع دیگری جز صراحت ابراز کنند .
حال عده ای راهبرد و استراتژی ایشان را در قبال بعض مسایل سیاسی و افراد ؛ راهبرد تفکر دیگر در خفا و عملی دیگر در جلا میدانند که ” این تصور مطلقاً درست نیست و اگر کسی چنین نسبتی بدهد گناه کبیره کرده است. ”
این نکته ایست که اساس تفکرات بعضی افراد که ایشان را هم در بازی موج افکنی و تقیه دانستن مشایی دخیل دانسته و این موضوع را یک راهبرد دانسته اند نه تنها نفی بلکه از گناهان کبیره دانسته اند .(فتدبروا)
۲- حضرت آیت الله خامنه ای منظور خود از تأکید بر وحدت را “اتحاد بر مبنای اصول ” خواندند و خاطرنشان کردند: بر این مبنا، با هرکسی به همان اندازه که اصول را قبول دارد متصل و متحدیم و هرکسی اصول را قبول ندارد طبعاً از این دایره وحدت خارج است.
عباس :
این سوال پیش میاید که این اصول چیست ؟
آیا ولایت مداری و ولایت پذیری و تبعیت از آن از اصول است یا خیر ؟
اگر اصل هست که هست میتوان مرور کرد مواضع دکتر را :
۲٫۱- در اجرای حکم حکومتی آقا در خصوص مشایی و معطل ماندن آن توسط دکتر که آدمی را به یاد مواجهات هاشمی با امام میاندازد که بر سر بعضی مسایل هاشمی با علم به اینکه امام مخالف موضوعی است به دنبال این بود که امام را قانع کرده و به مراد و منظور خود برسد .
۲٫۲- در خصوص اسراییل و اظهارات مشایی مبنی بر دوستی با مردم اسراییل که بعد از فرمایشات آقا که “یکی حرف غلطی زده و …”و بدنبال آن سرباز ولایت خواندن مشایی خود را و اظهار تبعیت از آقا و سپس بعد از گذشت چندین ماه مجددا بر این موضع که نظر احمدی نژاد حذف اسراییل از جغرافیا نیست و پیرو آن سخنان دکتر که حرف مشایی حرف من است .
حال آیا دکتر اصول را زیر پا گذاشته است یا خیر ؟
و اگر اصل ولایت مداری را پایمال کرده است لذا :
” بر این مبنا، با هرکسی به همان اندازه که اصول را قبول دارد متصل و متحدیم و هرکسی اصول را قبول ندارد طبعاً از این دایره وحدت خارج است.”
۳- رهبر انقلاب در ادامه سخنان خود هر دو مقوله وحدت و خلوص را مورد تأکید قرار دادند و افزودند: خالص کردن جامعه با فشار و حرکتهای تند به وجود نمی آید و اسلام نیز کسی را مأمور نکرده است که اشخاص ضعیف الایمان را به بهانه خالص کردن جامعه، از دایره خارج کنند.
ایشان افزایش خلوص فردی، خانوادگی، گروهی و جمعی را راه صحیح خالص کردن جامعه برشمردند و افزودند: باید دایره مخلصان را هرچه ممکن است گسترده کرد و این هدف هنگامی محقق می شود که هرکسی، افزایش خلوص را از خود، خانواده، دوستان و همراهان سیاسی و اجتماعی آغاز کند.
عباس :
آیا دکتر و اصرار بر اینکه “حرف مشایی حرف من است “و استدلال برخی دوستان براینکه باید استراتژی !! را پیش برد حتی اگر عده ای منحرف شوند با فرمایشات آقا سنخیت دارد .
۴- رهبر انقلاب اسلامی درباره سخنان یکی از دانشجویان در انتقاد از عملکرد برخی همکاران رئیس جمهور (مشایی)افزودند: من در این زمینه ورود و قضاوتی نمی کنم البته ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی – فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم، جای مسائل اصلی و تعیین کننده را نگیرد.
عباس :
حال چرا دکتر با اینکه مسئله مشایی مسئله ای درجه دوم است آن را جزء مواضع رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران میخواند و موجب انحراف اذهان از موضوعات درجه اول میگردد ؟
سلام داداش حسین،طاعات قبول ،چرا تو پست قبلی جواب مهدی ،س ز و فریادو ندادید؟توهین به شما توهین به تمام خوانندگان قطعه ۲۶ است.و بعد خواهشا پیگیر افتضاح بنیاد شهید باشید و بدونید ما همه با شماییم.
“اگر حرفهای ارزشی نمی زدی، بیشتر رای می آوردی”، “حمایت حزب اللهی ها اگر نبود رای شما بیشتر می شد”، “من بدون واسطه ماه، شما را به خورشید وصل می کنم”؟!
“آیا مشایی دقیقا همان جایی را نشانه نگرفته که سران فتنه نشانه گرفته اند؟”
دو تا فایل صوتی براتون می ذارم که با این صدای آسمانی و تکرار نشدنی و زیبا، انرژی بگیرید.
http://islamupload.ir/images/zqu5s1s7om7thblgr1t.mp3
http://islamupload.ir/images/wp55oborc700hkmiugen.mp3
“حرف ما این است;
” مشایی را در حد تیتر یک نباید تحویل گرفت اما در حد خبر ویژه، چرا ”
دممممممممممممممممممممممممممممممممممت گرم
واقعا موندم دعا کنم برای بصیرت بعضی ها یا بگم مرگ بر منافق! آخه وقتی یه نوجوان ۱۴ ساله میفهمه این مرد اراجیف میگه چطور خواص متوجه نمیشن؟؟
عالی بود
قضیه حضرت عیسی(ع) را شنیدید که در حال معراج بود ، به آسمان چهارم که رسید گفتند ایست.
عرض کرد چه شده است که از این بالاتر نمی توانم بروم.
گفته شد که تو در یقه خود سوزنی داری که به آن دلبستگی پیدا کرده ای و به این جهت از عروج و رسیدن به سایر طبقات آسمان باز مانده ای.
این ماجرا را وقتی در ذهنم مرور می کنم ، ناخودآگاه یاد ماجرای اسفندیار می افتم و نگران از اینکه آیا این سوزن ارزشش را دارد تا رئیس جمهور عزیزمان را از سیر و سلوک و عروج در آسمان ولایت و امامت باز دارد.
دعا کنیم اینگونه نشود.
اسلام علیک یا داداش.
شاید به نظر تند بیاد این حرفم.ولی قضیه ی این آقای مشایی مثل قضیه ی مروان حکم میمونه.پیامبر این مروان رو تبعید کرد.مثل آقا که به دکتر گفت مشایی رو نیار.عثمان ورداشت مروان رو اورد کلی هم بهش لطف کرد.
نمی خوام بگم دکتر مثل عثمانه یا مشایی در حد مروان حکم افتضاحه ولی ولایت مداری کجا معنا پیدا میکنه؟؟؟
وقتی رهبرمون ازمون یه درخواست میکنه و ما نامشو بی جواب میذاریم؟؟؟؟
اهدنا الصراط المستقیم….
قلمت پر جوهر.
سلام به همه
وبلاگم
http://www.tafaccor.blogfa.com
جواب امام خمینی(ره) به صحبتای اخیر مشایی
باید جوانان غیور اسلامى ما بدانند که تا دست اتحاد به هم ندهند و هدف خود را اسلام که تنها مکتب نجات بخش بشر است و یگانه کفیل آزادى و استقلال ملتهاى مستضعف است، قرار ندهند، امید پیروزى را نباید داشته باشند.
صحیفه امام، ج۳، ص: ۳۱۸
باید قشرهاى غیراسلامى را که عقیده و عملشان برخلاف اسلام است و داراى گرایش به مکتبهاى دیگرند، هر نوع از آن باشد، به مکتب مترقى عدالتپرور اسلام دعوت کنید و در صورت نپذیرفتن، از آنها هر نوع که باشد و هر شخصیت که هست تبرّا یا لااقل احتراز کنید. و باید جوانان ما بدانند تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در کسى نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد. و باید بدانند که تبلیغات دامنه دار کمونیسم بین المللى همانند تبلیغات پر سروصداى امپریالیسم جهانى جز براى اغفال و استثمار تودههاى مستضعف نیست. باید این بوقهاى استثمارى شکسته شود.
صحیفه امام، ج۳، ص: ۳۲۲
لازم است با کمال قدرت و هوشیارى اشخاص یا گروههایى که گرایش به مکتبهاى غیراسلامى دارند و به خوى فرصت طلبى مىخواهند در این اوقات از فرصت استفاده نموده خود را در صفوف شما داخل کنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند از خود دور کنید و به آنها مجال تحرک ندهید. به غیر مکتب اسلام و شعار اسلامى، کشور از خطر نجات پیدا نمىکند.
صحیفه امام، ج۳، ص: ۳۶۱
در هر صورت، مىخواستم این سفارش را به همه محصلینى که در اروپا [هستند]- خداوند همه را توفیق بدهد- بکنم که اسلام را محصورش نکنید در یک محفظهاى که خیال کنید مکتبْ مثل مکتب کمونیست است، مطلبْ مثل مکتب مارکسیست است، مکتبْ مثل مکاتب دیگر است؛ این جورها نیست در کار. کسانى که نمىدانند اسلام چیست، خیال مىکنند یک همچو مطلبى است ..
صحیفه امام، ج۴، ص: ۱۱
امام خمینی رحمه الله علیه:برادران شجاع من که براى آزادى وطنهاى خود قیام کردهاید، ملتهاى خود را هشدار دهید و مغزها را از آثار تبلیغات چند صد ساله و خود باختگى در مقابل غرب و مستکبرین شستشو دهید؛ و به نهضت ما که نهضت اسلامى و مستضعفین است بپیوندید؛ که امروز اسلام عزیز در مقابل کفر، و منطق در برابر زور واقع شده است. نهضت ما اسلامى است قبل از آنکه ایرانى باشد؛ نهضت مستضعفین سراسر جهان است قبل از آنکه به منطقهاى خاص متعلق باشد.
صحیفه امام، ج۱۱، ص: ۱۱۱
امام خمینی:چند روز پیش از این در یک نوشتهاى دیدم که مىگوید که چرا از ملى مىترسید شماها؟ من به آن آقا مىگویم، شما چرا از اسلامى مىترسید؟! …ما مىخواهیم ببینیم خواست این ۳۵ میلیون جمعیت چى است. ما دیدیم که خواست این ۳۵ میلیون جمعیت این بود که ما اسلام را مىخواهیم. در تمام صحبتها از اول تا آخر این نبود که ما ملى گرا هستیم. ملى گرایى برخلاف اسلام است. … ملى گرایى برخلاف دستور خداست و برخلاف قرآن مجید است.
صحیفه امام، ج۱۲، ص: ۳۳۵
السلام علی المهدی و علی آبائه
به سوالات آخر متن، این مسئله را هم اضافه کنید که؛
چرا در سی دی معروف به «نود سیاسی» که نهایت هنر سبزها در انتقاد به دولت نهم بود؛ در مورد همه چیز و همه کس صحبت شد ، الا مشایی؟
باور کنیم سازندگان این فیلم، با مشایی هم کاسه نبوده اند؟
آقای رسایی حرف های جالبی در این باره دارند:
« من شاید از صریح ترین منتقدان آقای مشایی هستم و بارها به او گفته ام که اگر ولایت پذیر هستی به توصیه آقا عمل کن که به شما گفت اتقوا من مواضع التهم ولی ایشان همواره سعی می کند در موضع تهمت خودش را قرار دهد و همین هم به ما هزینه وارد می کند. باضافه این که برخی سئوالاتم در باره او و رفتارهای جریان فتنه نسبت به او برایم حل نشده است… در دوره انتخابات دهم یک سیدی بین مردم توزیع شد با نام ۹۰ سیاسی. این سیدی ملغمهای بود از راست و دروغ که سعی کرده بود به اشکالات و نقطه ضعفهای آقای احمدینژاد بپردازد. شما در ۹۰ سیاسی هر موضوعی را می دیدیدالا یک موضوع !… موضوع مشایی ! در ۹۰ سیاسی به همه چیز پرداخته شده بود الا موضوع مشایی در حالی که نسبت به این موضوع حساسیت بالایی در جامعه وجود داشت و طرح و یادآوری آن می توانست برای جریان فتنه ثمر داشته باشد… نمیدانم اما این برای من سوال است و حتی از خودش هم سوال کردم که فلانی! راستی چرا جای تو در ۹۰ سیاسی خالی بود؟!..گفت از خودشان بپرسید! من هنوز جوابی برای این سوالم پیدا نکردهام و از طرفی هم نمیتوانم باور کنم که جریان مخالف دولت همه همت خود را برای تخریب احمدینژاد در ۹۰ سیاسی به کار گرفت اما شخص مورد نظرمان را ندید و یادش رفت !؟ این در حالی است که این آقا اکنون نقش مؤثری را در عزل و نصبها بازی میکند و عمدتا کسانی که با توصیه او نصب می شوند از حاشیه هایی برخوردارند! همین که ما می بینیم برخی از معاونین وی در دوره میراث فرهنگی رابطه محکمی با دانشگاه آزاد دارند در حالی که مدیریت آن سایه احمدی نژاد را با تیر می زند!… ما مشایی را در دوره دوم خرداد ندیدیم ، هیچ تحرکی ، تلاشی و هیچ اثری ، حداقل من که با بسیاری از فعالان جبهه ولایی آن دوره ارتباط داشتم، اسم مشایی را هم نشنیدم، آن وقت امروز که می بینم آقای مشایی نسبت به حاج حسین شریعتمدار تعرض می کند و او را کسی می داند که در آینده معلوم می شود که از ابتدا با جریان اصولگرایی نبوده ، برایم شنیدن این حرف سخت خواهد بود ! حاج حسین شریعتمدار با این سابقه دیروز و عمار بودن امروز کجا ، مشایی با این سابقه پر ابهام دیروز و علامت سئوال های امروز کجا !؟…از همان ابتدا که حرف های چندپهلوی دینی می زد نسبت به مواضع ایشان علامت سئوال داشتیم اما بد نیست بدانید یک سال بعد از تشکیل دولت نهم ، آیت الله مصباح از بحران آفرینی مشایی برای جریان عدالت طلبی خبر داد و ما را هوشیار کرد و برای ما به تجربه ثابت شده حساسیت های آیت الله مصباح نسبت به یک نفر مانند حساسیت یک پزشک نسبت به یک بیماری است که جامعه علائم آن را نمی فهمد اما آن پزشک تشخیص می دهد. شما دقت کنید مشایی هر وقت آبی ریخته در جوب دشمنان احمدی نژاد رفته …»
http://rasaee.ir/Interview.php?ID=894
ضمنا اخیرا شنیده شده اعضای یک گروه انحرافی نزدیک به انجمن حجتیه (گروه : ع.ی) در جلسات خود به شدت از مشایی حمایت می کنند، و اتفاقا!! نوع ادبیات و حرف های مشایی نیز شبیه تفکرات این گروه منحرف است.
اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین…
السلام علی المهدی و علی آبائه
قال الرضا (علیه السلام):
«من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»
«کسی که از مخلوقات کمک گزار تشکر نمیکند، از خدا هم (به خاطر کمکها و نعمت هایش) تشکر نمیکند»
محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۴۹۳، حدیث ۹۶۳۸
از تمامی عزیزانی که حقیر را آدم حساب کرده و در طرح ها ستاره محسوب می کنند، تشکر واجب است. ممنون.
امید در نظر گذاشتن اول نیست اما در سانسور نظرات جزء نفرات برتر است.
هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.والا
اینجا محل پیروزی حق بر باطل،سفیدی بر سیاهی،روشنایی بر تاریکی،حسینی بر یزیدی است.تاهمه عالم بفهمد که حسین چه با سری بر نیزه ها و چه با سری در آغوش پیامبر برای ما مولا است،ونائب بر حق فرزندش چه با خواص با بصیرت و چه بی خواص بی بصیرت امام و رهبر ماست.
هواالحبیب
سلام
طاعات قبول
التماس دعا
یا حق
سلام من تازه وارد سایتتون شدم و از مطالبش لذت بردم.
امیدوارم با امید حق تعالی موفق باشید.
سلام
به نظر من مشایی را تاریخ باید بشناسوند چون الآن در شرایطی است که در رسانه و دیگر جاها خیلی پشت سرش حرف هست چه راست چه دروغ ولی می تواند مصداق کشمیری و شهید رجایی باشد اما هرچه باشد از این دو حالت خارج نیست
۱- یا آدمی است که الکی بزرگش کرده اند و الآن چماق بر سر شده
۲- یا واقعا نفوذی است که باید مراقب بود و دعا کرد
سلام
عالی بود
حرف دل هممونه
فقط یادت باشد کافیست دستانت را به سمت یقه حسین ببری . . . مطمئن باش مثل فیلم مشکوک قتل عجیب و غریب ندا از چار جهت و شش سو فیلمت را می گیرند و می گذارند توی اینترنت تا همه دشمنان ببینند و از زور خوشحالی کیفشان کوک شود.
آری حالا خودت می دانی. . .
بقیه مطلب رو بخوانید در. . . .
http://afaghezohoor.blogfa.com
سلام. می دونم سرتون شلوغه.لابد وقت نکردین کامنت منو تایید کنین.در غیر اینصورت متاسفم.چون یه ادم انتقاد پذیر(به قول خودتون) باید تحمل شنیدن حرف مخالف رو داشته باشه.من هم مخالف متنتون نوشتم. بهش هم اعتقاد دارم.یه مدتی بود تو یه وبی که نویسندش مطالب کاملا ضد اسلامی (شیعی)می نویسه و مخالف چند اتیشه ی نظام ودولته،(یه دانشجوی خانم که در کانادا هم تحصیل می کنه)،کامنتهای مخالف می ذاشتیم (من وخواهرم).همه ی کامنتها رو تایید می کرد تا زمانیکه وارد بحثهای دینی نشده بودیم. بعد از اون دیگه تاییدمون نکرد.ولی شما ظاهرا از همین اول تایید نکردین کامنتم رو. ظاهرا اون خانم با همه ی تنفری که از ما داره تحمل حرف و نوشته ی مخالف رو بیشتر داره.من تازه با قطعه ی ۲۶ اشنا شدم .مطالبش جالب به نظر می رسه. البته فقط یه نگاه کلی بهش انداختم .بعدا سر فرصت می خونم. تو همون نگاه کلی فهمیدم خوب و جالبه. ولی هنوز هم اعتقاد دارم شما یه جاهایی تند می ری و زود قضاوت می کنی.شاید بعضی از دیدگاههاتون درست نباشه و اگه یه جور دیگه به بعضی قضایا نگاه کنی قضاوت درست تری داشته باشی.در هر حال خیلی معتقدم به اینکه اگه افراط نباشه،تفریط هم نمیاد.شاید یه علت(فقط یه علت) اینکه امثال اون خانم اینقد دشمنن با دین (اسلام)افراط بعضی دیگه باشه.در هر حال مشکلات همیشه و همه جا بوده و هست تا ظهور منجیان عالم.(مهدی (ع)-عیسی(ع)-خضر نبی و حضرت الیاس).