ابراهیم بت شکن! تبر تو شیطان شده و دارد از خودت بت درست می کند و می گوید: تو حتی از نوح هم بیشتر نوحه می کردی و اگر خدا نبود، تعداد پیروانت بیشتر می شد. ابراهیم بت شکن! اسماعیل به تو اقتدا کرد و حالا تو می گویی؛ پشت سر یک تبر نماز بخواند؟ ابراهیم بت شکن! هروله هاجر از آب نیست. زمزم بصیرت کجاست؟ زمزمه کن با ما که جناب تبر، خواب بدی برایت دیده است و می خواهد هاجر و اسماعیل را به نفع تو اما علیه نوح بخرد. تبر برایت هر چقدر هم چشمه آمده باشد اما به اشک چشم هاجر و اسماعیل نمی ارزد. ابراهیم بت شکن! خدا برای تو قوچ نفرستاد که رای قوم خود را قربانی قیل و قال تبر کنی. ابراهیم بت شکن! اینکه الان دارد به چادر هاجر به ریش اسماعیل می خندد هبل است و آنکه با تبر تو بیعت کرده لات و عزی است. ابراهیم بت شکن! این بار باید با دست خالی به جای بت، تبر خودت را بشکنی. نمی بینی که لات با همین تبر افتاده به جان هاجر و اسماعیل؟ ابراهیم بت شکن! اگر این تبر، تبر توست، پس چرا در دست عزی است؟ و چرا فرود آمده بر فرق اسماعیل؟ … نه، ابراهیم بت شکن! ما به بهانه کوبیدن تبر تو، مشغول تخریب تو نیستیم. ما دعا کردیم که در مناظره با آتش، فرو آیی در گلستان. این تبر است که تو را کافر می خواهد. ما می خواهیم تو را تا ابد، البته اگر جناب تبر بگذارد، موحد و حنیف بخوانیم. ابراهیم بت شکن! بت بزرگ الان تبر خود توست و چون برای تو برای هاجر برای اسماعیل حتی برای اسحاق نقشه بدی کشیده، دارد عاقبت تو را پیش گویی می کند. ابراهیم بت شکن! برای معاد روزی از خدا خواستی، قلبت را مطمئن کند. باد این تبر معاد تو را خواهد گرفت. زمزم را به مرداب نفروش. توحید را به تبر نفروش. آنکه بت را می شکست، خدا بود. مکه را خدا آزاد کرد. تبر تو دارد نشانی غلط می دهد. بشکن این تبر را. لات دارد به بهانه دفاع از تبر، دل هاجر و اسماعیل را می شکند. ما چقدر باید هروله کنیم؟
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
سلام بر حسین*
الهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین…
سلام . من الان میرم همه ی متن هارو میخونم . 🙂
اولمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
اول؟
یعنی میشه؟
ابراهیم بت شکن ! باد این تبر معاد تو را خواهد گرفت …
مرگ بر تبری که فرود آمده بر فرق اسماعیل …
واقعا
ما چقدر با هروله کنیم ؟
ابراهیم بت شکن ! این هروله تلخ مرا بنگر و بدان که ما نمیخواهیم تو را تخریب کنیم … بشکن این تبر را …
عالی بود داداش مثل همیشه . درود بر قلم شما .
سلام آقای قدیانی، اخوی، داداش حسین
من که خیلی لذت بردم حرف دل من هم بود اما خود ابراهیم و تبر هم حرف شما رو میفهمن یعنی؟
زیاده از حد کنایی بود من حتی مطمئن نیستم در ست فهمیده باشم
اما اگه درست فهمیده باشم این بت شکن بودن هم مثل خیلی چیزای دیگه توسط مردم به ایشون اهدا شد و لازم باشه پس گرفته میشه
واقعا شاهکار بود داداش. قلمت طلاست. الهی که همیشه طلایی بنویسه واست. دست گلت هم درد نکنه.
دعای حضرت ماه (روحی له الفداه) و تایید حضرت خورشید (روحی لتراب مقدمه الفداه) همراهت.
سلامن علیکم حسین قدیانی(یه حسین قدیانی میگم یه حسین قدیانی می شنوید!)
ایول به همت و همیت و غیرت حسین قدیانی.این پست قسمتی از سفرنامه بود دیگه؟گفتین چی بود اسمش؟قرار بود عید فطر در بیاد دیگه؟با همون کتاب رمان!آره!چی بود اسمش؟(به خودم:نمکدون!)
چقدر باحال بود اون پست قبلی همطو دارم می خندم.و پست قبلی تر چقدر قشنگ بود:“سئوال را فقط از خدا بپرس. بنده خدا جوابت را نمی دهد”
و پست های دگر هم!
سر کامنت حبیبی(پیشوند ندارد)چه غوغایی به پا شده ها!ولی خوبه هرازگاهی تایید کامنت هایی از این دست.یادم میندازه که چقدر قطعه ۲۶ رو دوست دارم.اگه لیاقتشو داشته باشم هر شب میام و میرم یه گوشه خلوت قطعه می شینم(اگه این رفقا بذارن:)) و تماشا می کنم عزت کسانی رو که خدا عزیزشون کرد.من با پای دل میام.کلا جایی رو هم که آدم با دلش بره وقتی ببینه خلاف مصلحت دل داره اتفاق میفته با نهیب همون دل میره بیرون.اصلا میگم پایه دین و ایمان آدم هم با دله. پس نتیجه می گیریم که
“این قطعه با صفای پر آمد و دید
با راز و نیاز و دود اسپند و حدید
شد بیمه به نام علی و آل علی
تا کور شود هر آنکه نتواند دید”
ممنون از امین ۲۰۶۰ گرامی
و ایول به فرص الخیر عزیز با اون جوابی که داده بودن . ایول به همه ستاره های ماه.ایشالله خدا برکت بده به کمیت و کیفیتشون:آآآآآآآآآآآآآآآآآامین.
انشاالله احمدی نژاد از سران فقنه ی شیطون! پایین میاد و این تبر رو می ده به شیخ به درد نخور برای مقابله با تجاوز!
وصیت یک شهید به بسیجیان
مومن! نامی باش………………
……………….
سلام منم اومدم
“ابراهیم! بت بزرگ، تبر خود توست”
“هروله هاجر از آب نیست”
“زمزم بصیرت کجاست؟
“ما چقدر باید هروله کنیم؟
حرفی برای گفتن ندارم
عجب متنی بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
خدا قوت داداش حسین
خدا رو شکر که در روزگار ما مردم اهل کوفه نیستند و اجازه نمی دهند علی تنها بماند و گرنه
……………………………
آقای قدیانی! حق با اون بنده خدایی بود که شما را نقد کرد. شما فقط داری از آقا مایه می گذاری و داری از احساسات این بچه های مردم سوء استفاده می کنی. شما خیال کردی کی هستی که درباره همه جی نظر میدی؟ حرف نزنی کسی به شما نمیگه لال ها! اگر آقا به شما گفته نی ساندیستون معروف شده من یکی که ولایت رو بی خیال میشم. اصلا آقا شما را آدم حساب می کنه بچه پررو؟
ای بابا . حالا ما هیچی نمی گیم هی میرن روی اعصابمونا !
جناب علی
شما هم حرف نزنی کسی فکر نمی کنه چیزی بارت نیست ! شما بذار عرقت خشک شه بعد بیا اظهار فضل کن ! اصلا داداش حسین رو می شناسی ؟ حداقل انقدر معرفت داشته باش که بری ۴ تا مطلبشو بخونی بعد اظهار نظر کنی !
تا همینجا هم به احترام داداش حسین که بزرگ ما هستن چیزی نگفتیم وگرنه بلدیم چطور با افرادی امثال شما صحبت کنیم !
……………………..
دیگه با چه زبونی میشه با محمود خان حرف زد؟
یعنی می خونه اینارو؟؟؟
بگوشش می رسه؟؟؟
من عمو محمود خودمو می خوام ): همون ک با تبر فقط بت می شکست ):
بچه ها دعا کنیم براش
نذر کنیم براش
……………………
سلام داداش
لطفا نظر این بی مصرفارو تایید نکن
حالم از حرفاشون به هم می خوره
به این علی که نظرش بالا تایید شده:
اگه اینطوری می خوای بی خیال ولایت بشی پس منتظر اثبات این جمله آقا خطاب به داداش حسین نمون.بی خیال شو
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه و احفظ قائدنا امام الخامنه ای
کاشکی راهنماییم میکردی داداش
ای خدا بازم این جلبکها اومدن اینجا مثل اینکه .
غلــــــــــــــــــــــــط کردیـــــــــــــــــــــــــــد بیشمارید .
این نظرا ی بیخودتون رو هم با خودتون ببرید به جهنم .
” تبر تو دارد نشانی غلط می دهد. بشکن این تبر را.”
تکبیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر…
به علی
(اگر آقا به شما اگفته نی ساندیستون معروف شده من یکی که ولایت رو بی خیال میشم )
آره گفتن آقا
حالا بـــــــــــــــــــــــــــــــرو و بی خیال شو
شــــــــــــرت کم
سلام و خسته نباشید!
قلمتون جالبه! تشکر!
السلام علی المهدی و علی آبائه
زخم زبان ها، شعری از علیرضا قزوه
خدایا تلخ می بینم سرانجام جوان ها را
زمانه سرمه می ساید شکست استخوان ها را
چقدر ای روزگاران ، زخم از تیغ خودی خوردن
میان خون و خنجر بازی زخم زبان ها را
خمیر و نانوا دیوانه شد از این همه هیزم
خدایا شور این آتش فروشان سوخت نان ها را
به نام نامی طوفان و دریا بال خواهم زد
کلاغانی که می بندید راه آسمان ها را!
به ملاحان بگو وقت ملاحت نیست این شب ها
بگو طوفان – بگو پایین نیاور بادبان ها را-
دهان موج را باید ببندد تربت مولا
بگو باید تحمل کرد یک چند این تکان ها را
چرا اهل سیاست منطق حکمت نمی دانند
خدایا بار دیگر بعثتی بخشا شبان ها را//
در حال حاضر برای پاسخگویی به، به اصطلاح منتقدان جدیدالورود، ذکر همین شعر کافی است؛ اما در صورت تکرار(با اجازه از آقای قدیانی) آنچه شایسته است، نثارشان خواهد شد…
“تبر تو شیطان شده و دارد از خودت بت درست می کند و می گوید: و اگر خدا نبود، تعداد پیروانت بیشتر می شد…”
سلام؛
چند وقتی بود که این حرف خیلی دلمو می سوزوند ،منتظر بودم ببینم کی حرف دل ما رو میزنید.بالآخره گفتید.
ممنون
این علی کیه که به خودش اجازه داده به داداش ما حرف مفت بزنه؟
داداش چرا نظرشو تایید کردی؟ قطعه ۲۶ مقدسه جای این جور آدما نیست.
اوهوی علی کوچولو
چته داری تند می ری. حواست هست چی می گی؟ کسی که به این راحتی بخواد ولایت رو بی خیال شه از پهن هم پست تره. خیلی فکر کردی آدمی؟
آخه یه چیزی بهت می خوام بگم می دون سانسور می شه کل کامنتم.
ولی …….. استغفرالله. داداش حسین نمی ذاری یه دو کلوم فحش بدیم ها.
برو بچه. برو با بزرگ ترت بیا.
داداش حسین کی ناراحتت کرده بگو بریم محوش ! کنیم 🙂
سلام
عجیب و درلفافه.
……………
تا حالا بچه پررو خطاب نشده بودی که شدی !
بنده خدا اونجاش داره مس یوزه وقتی این شور و همبستگی بچه های این قطعه رو می بینه.
ساعت ۱ بامداد ، افراد آنلاین ۴۸ !!!
تا حالا بچه پررو خطاب نشده بودی که شدی !
بنده خدا اونجاش داره می سوزه وقتی این شور و همبستگی بچه های قطعه۲۶ رو می بینه.
ساعت ۱ بامداد ، افراد آنلاین ۴۸ !!!
به علی مورخ ۲۵ مرداد ۱۳۸۹ ساعت۰۰:۴۱
“این قطعه با صفای پر آمد و دید
با راز و نیاز و دود اسپند و حدید
شد بیمه به نام علی و آل علی
تا کور شود هر آنکه نتواند دید”
با سپاس از ۲۰۶۰
کامنت ایشون به عنوان جک سال پذیرفته شد.البته اگه رای بیاره از هیئت داروان!
ســـــــــــــــلام
داداش جون نبینم گرفته ای
خدا همه رو شفا بده مخصوصاً این آقای حبیبی رو
خدا بهت صبر بده داداشی
عزیزی داداش حسین
حرفی هست؟
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
ای بت شکن ای مرد به پا خیز امروز
روز محک ولایت و ایمان است
بشکن بت آخر که همانا تبر است
زیرا تبر امروز خود شیطان است
اعوذ باالله من الشیطان الرجیم
می گویند هروقت آب می نوشی بگو یا حسین(علیه السلام)، این روزها که آب می بینی و نمی نوشی آرام بگو یااباالفضل (علیه السلام).
متنتون عالی بود،خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی
خدایا این ابراهیمو برا حضرت ماه نگه دار
خطاب به علی
لال ؟؟ از اینکه میزنه تو برجکتون بر نمی تابید ؟؟؟
من یکی از اون بچه هایی هستم که به زعم شما از احساساتم سوء استفاده میشه .
شما کی باشی که جای بنده بخوای نظر بدی .
ضمنا بهت آفرین میگم . تویی که مرز بین عقل و احساست مشخصه در عجبم چرا دنبال دجالی مثل میرحسین و احمقی مثل کروبی راه افتادی . شما نگران خودت باش که با سر رفتید تو لنجزار فتنه . میدونی چرا؟ همون قضیه سوأ استفاده از احساسات دیگه .
بار آخرت باشه وضو نگرفته اومدی اینجا . تفهمیم شد ؟
…………….
زمزم بصیرت کجاست؟
بسم الله
ما چقدر باید هروله کنیم ؟ گویی دیگر ابراهیم به هیچ چیز گوش نمی دهد . ما ابراهیم را برای رسیدن به امامت می خواستیم ولی … . جز دعا برای ابراهیم کاری از دستمان نمی آید . خدایا ابراهیم را همچنان بت شکن نگه دار . الهی آمین
درسته که میگن جواب ابلهان خاموشیست – ولی حسین آقااگه ازخودت دفاع نکنی فکرمیکنندکم آوردی .هرچند مطمئنم که اونقدرپرشون کردندکه هرچی بگی بازم یه ایرادبنی اسرائیلی دیگه میارند.
درضمن “آقای علی”شمایی که دم از ادب و حفظ احترام ماه رمضان میزنیدویه کاربردن یه لفظی راجع به کسی که باعث وبانی واردشدن ضربه به نظام وراه اندازی وپیگیری فتنه برعلیه اسلام وولایت فقیه هست؛غلط واشتباه می دونید آیااین طرزحرف زدن شمادرسته؟
گفتی :شماخیال کردی کی هستی؟
من بهت میگم :آقای قدیانی سرباز جنگ نرم -یارولایت-وداداشی ماست .هرکیم بهش چپ نگاه کنه گردنشومیشکونیم.به قول خودش:”حرفی هست؟”
ما می خواهیم تو را تا ابد، البته اگر جناب تبر بگذارد، موحد و حنیف بخوانیم.
سلام داداش عالی بود
همه با هم برای رییس جمهورمون دعا کنیم ، شاید . . .
بالاخره شد نظر بدم…نمیزارن که!
سلام
بازم از نوشتتون غم میزیزه..مثل اون یکی…”ای برگ ، زودتر از پاییز زرد نشو…”.
انشالله ابراهیم بت شکن، بت شکن باقی میمونه.
.
راستی اون سوزن بانه واقعیته؟…منظورتون چیه؟…نکته انحرافی داره؛ شایدم نداره.شایدم راسته.شایدم…………!
.
به علی:
علی آقا شما هم حرف نزنی بهت نمیگن لاله ها!
خیلی لطف میکنی ولایت رو بی خیال بشی!
اگه خواستید حذف کنید.
سلام برادر عزیزم ( آقای حبیبی ومن مثلک ، به آقای قدیانی برادر عزیز خطاب میکنم چون مثل من مسلمان وشیعه وهم فکر من است وسیدنا القائد را نماینده امام زمان میداند وحاکم بر حق حکومت الهی در زمان حال واگر روزی هرکداممان از اندیشه حق خارج شویم نه دیگر برادری باقی است ونه دیگر عزیزی )
واما بعد
برادر عزیزم باید به ابراهیم شما بفهمانیم که ما ابراهیم (ع ) را چون پیامبر خدا بود وچون موحد بود وچون از امتحانات الهی سربلند بیرون آمد دوست داریم وبه همین دلیل است که خدا اورا ابوالانبیاء قرار داد ، حال اگر ابراهیم شما مثل آن ابراهیم در خط خدا باشد و بماند که الحمدلله واجره عندالله وما هم حمایتش میکنیم اما اگر بخواهد خودش بت شود و یا بت پرست هم خودش را میشکنیم وهم بتش را و بفضل الهی نمیگذاریم که تاریخ تکرار شود وبه اسم اسلام علی را خانه نشین کنند وبعد هم شهید.
این خطاب ما فقط به ابراهیم شما نیست وبلکه به همه است از بزرگ تا کوچک و حتی به خود شما وحتی به خود خودم.
همه ما باید دائم به یاد داشته باشیم که بت “اکبر” شکست ، ما که دیگر عروسک جاکلیدی هم نیستیم
همه ما تا وقتی عزیزیم که فرزند و سرباز مطیع علی باشیم والا هیچیم ، هیچ هیچ
اسمت حیفه تو این کامنت بیاد!
“ولایت رو بیخیال میشید”
؟؟؟؟؟؟؟؟
شما چند سالته؟
برو با بزرگترت بیا…
امشب درِ اینجا باز مونده انگار!
غریبه ها برن خونشون سحری خواب میمونیدا…
بدو مامانت نگرانت میشه
برو خدا خیرت بده
برو دیگه بچه!>:(
آه.
چی بگم به این”حبیبی”.
کلی”چیز”تایپ کرده بودم و آماده ی ارسال بود ولی لحظه ی آخر منصرف شدم.
آقای قدیانی بی خیال جواب به این”حبیبی”.فقط خواهرانه با شما همدردی میکنم.
همین…
سلام
خسته نباشید
مثل همیشه نوشته هاتون عالی بود
امیدوارم همیشه موفق باشید
و برای حرفای بیخود این به ظاهر آدما یه دونه تره هم خورد نکنید
در پناه حق
یا علی
بیا اینو ببین لذت ببر.
http://iusnews.ir/?pageid=114065&عکس::کشاورزی رهبر انقلاب&1389-05-24
علی کوچولو معنی ولایت یکم برات ثقیل نیست؟
وقتی بزرگ شدی بیا من بهت بگم چی رو بی خیال شی
علی کوچولو یه نامرد کوچک…
سلام داداش حسینم.
مخلصتم داداش.
خدا بهت صبر بده در مقابل کامنت بعضیها.
یه چند ساعت من نبودم ببین چه خبر شده!
داداش جان بذار یه چند تا جمله به این حبیبی بگم؛اگه نگم میترکم 🙂
جناب حبیبی؛
سلام.
جناب اول تکلیفتو با خودت روشن کن بعدش بیا برای من جانماز آب بکش.
وقتی طرفتو نمیشناسی سعی کن حرف نزنی،باشه؟
بنده خدا کامنتای منو هم گذاشتی وسط کامنت خواهرا؟
من کاری به کامنت خواهرا ندارم ولی میخوام بدونم اینکه من به داداشم ابراز علاقه کنم چه مشکلی داره؟
از اونجائی که پدر و پدر بزرگ و ۷جد پدریه بنده روحانی هستن؛تا جائی که من اطلاع دارم این کار بنده هیچ ایراد شرعی و عرفی نداره.
احیانا اگه من این کامنتها رو تو وبلاگ محمدرضا گلزار و علی کریمی میذاشتم هم شما بهتون برمیخورد؟
بنده خدا اگه داری انتقاد میکنی مثل آدم انتقاد کن چرا خرابش میکنی؟
رئیس بسیج دانشجوئی دیگه کیه؟
انتظار داری آقای قدیانی چه جوابی به این مزخرفاتت بده؟
اگه به کامنت گذاشتن خواهرا اعتراض داری بیا بگو شاید خود آقای قدیانی هم یه جاهائی با شما موافق باشه.
حسین قدیانی که اسم حضرت آقا رو نبره بقیه هم که نمیبرن پس شما بگو چکار کنیم؟
از کی تا حالا ابراز عشق و فدائی رهبر بودن ایراد داره؟
به جدم قسم اصلا نمیتونم از کامنت شما برداشت خوب داشته باشم.
اصلا حس نمیکنم که نیت خیری دارید.
و در پایان
و مهمترین نکته اینکه
داداش حسین بسیجیها یادت باشه فدائی داری،( تا کور شود هر آنکه نتواند دید.)
در جواب علی
اگر بی خیال شدن ولایت با یک چنین جمله ای است که همان بهتر که نگویید من ولایتی هستم
ولی شما ظاهرا عقایدی هست که ذهنتان را مشغول کرده است مثلا اگر فکر می کنید که احمدی نژاد بسیار عالی است و نقد او کار غلطی هست پس چون فکرتان ولی تان هست هر کس که مخالف این نظر را دارد از دایره خوبهای ذهن شما خارج است جالب اینجاست که منحرفان و واردین به فتنه از بدو خلقت بشر تا کنون ولی شان عموما فکر و تصوراتشان که شیطان در آن به راحتی نفوذ می کند بوده و انحراف از خط بندگی را نیز همین مساله باعث می شده و وجود همین مساله “من ” بوده که شیطان توانسته قسم یاد کند که تعداد زیادی از ادم ها منحرف می کند
سلام مجدد
تکمله بعد از خواندن کامنتها:
بنده خدا سیدنا القائد، بعضیها به چه کشکی ولایت رو بیخیال میشن
البته به این بنده خدا عرض میکنم افرادی مثل شما که اینقدر عقیدشون به ولایت، آبکیه هیچ وقت به درد ولایت نخورده ونخواهند خورد،لذا خب احتمالا اینا همونائین که با فتنه بعدی میریزن ،اگر همین الآن بی دردسر بریزید متشکر میشویم البته این رو هم بگم که همین الان عاجزانه از خداوند تبارک وتعالی درخواست میکنم به همه ما قدرت وبصیرت وصلابت وراسخ بودن در عقیده حق مرحمت بفرماید ومارا به صراط مستقیم هدایت ودر آن ثابت قدم بدارد
به علی بهتره ولایت را بی خیال شی البته اگر قبلا قبول داشتی
در ضمن تو هم اگه …………………. نزنی نمیگن لالی میگن؟ در مورد احساسات ما هم بهتره فضولی نکنی
فکر کنم عقلمون بیشتر از تو برسه و در اخر
غلط کردید بیشمارید یه چیزی هم روش
شرمنده داداش بابت متن قبلی
در ضمن اگر یادت بود و باران گرفت بدون بدجور محتاج دعایم
سلام علیکم
قبول باشه طاعات و عباداتتون
عالی بود فوق العاده بود حرف دل هاجرها و اسماعیل های این زمان را که به ابراهیم بت شکن دل بسته اند چقدر قشنگ به تصویر کشیدید …
ابراهیم بت شکن برگرد و تبر خود را بشکن این روزها و شبها باید این جمله را فریاد بزنیم با اشک چشم …
به شدت محتاج دعاییم یادمان باشید
یاعلی
امیدوارم دکترم از خر شیطون پیاده شه و این اسفندیار را بی خیال شه
…………………
سلام
بر حسین جان قدیانی
علی جان یه قرص “کلر دیاز پکساید “بخور آرومشی بعد پیام بزار.
زشته توهین میکنی
لاته بودی یا عزا یا تبره اینقدر ناراحت شدی .
در مورد آقا هم سعی کن درست صحبت کنی .
حسین جان معذرت
یا علی
دستورالعمل -گفت و شنود
گفت: بالاخره متوجه نشدیم که ماجرای شکایت ۷ نفر از اعضای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین علیه یکی از سرداران سپاه چه بوده است؟!
گفتم: به افشاگری سردار مشفق درباره پشت صحنه فتنه گران و روابط آنها با بیگانگان اعتراض داشته اند.
گفت: یعنی می گویند اطلاعاتی که سردار مشفق ارائه کرده واقعیت ندارد؟
گفتم: با وجود آنهمه اسناد و مدارک موجود، معلوم است که کاسه لیسی خود و سران فتنه برای بیگانگان را نفی نمی کنند.
گفت: پس علت اصلی شکایتشان چیست؟
گفتم: اینگونه شکایت کردن ها یکی از دستورالعمل های «جین شارپ» به عوامل کودتای مخملی است(دستورالعمل بند ۱۴۰).
گفت: پس چرا حالا که فتنه شکست خورده به فکر استفاده از این دستورالعمل افتاده اند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! بدجوری دچار توهم شده اند…. از دیوانه ای پرسیدند برای مقابله با گرمی هوا چه دستورالعملی دارید؟ گفت؛ باید دستجمعی به طرف خورشید فوت کنیم!!
اگه ابراهیم گوش شنوااااااااااااااااا داشت حتی با یه هروله هم تبر رو میشکست
هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خدا رحم کنه
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى فِیهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ
وَ اجْعَلْنِى فِیهِ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الْقَانِتِینَ
وَ اجْعَلْنِى فِیهِ مِنْ أَوْلِیَائِکَ الْمُقَرَّبِینَ
بِرَأْفَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
خدایا در این روز مرا از آمرزش جویان درگاهت قرار ده
و قرار ده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت
و در این روز مرا از دوستان نزدیکت قرار ده
به حق مهربانى ات، اى مهربانترین مهربانان
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8905241425
شرح دعای روز پنجم ماه رمضان از زبان مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی
سلام
قلمت طلاست ونفست حق
یا حق
……………………..
بسم رب الشهدا
سلام
خداقوت. قاطی اون چیزایی که به نیتشون مینویسید، عاقبت بخیری ماروهم از اهالی قطعه بابا اکبر بخواید
.
.
.
هرچی بیشتر میگذره بیشتر از عاقبتم میترسم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یادتون نره دعا….
الان که کامنتای قبلی رو خوندم فهمیدم که حرفای این علی از کجا نشات گرفته.
ظاهرا امثال این جور آدما زیادن که اگه درکی از مسئله ای ندارن کل موضوع رو زیر سوال می برن.
عاشق حضرت ماه (روحی له الفداه) بودن و قربون صدقه رفتنش لیاقت می خواد که هر کسی نداره. خوش به حال ما که ستاره ایم و دور ماهمون می گردیم تا کور شود هر آنکه نتواند دید!
آقای نامحترم!
داداش حسین ما در مورد همه چیز نظر میده، از احساسات ما هم سوئ استفاده می کنه، از عشق ما به آقا هم مایه میذاره، آقا هم آدم حسابش می کنه، تازه! نی ساندیسش هم خیلی معروف شده ؛
حرفی هست؟
امشب حاج مهدی مختاری شیراز بود
جلسه کانون رهپویان وصال حاج آقای انجوی نژاد افتاده بود حرم حضرت احمد ابن موسی شاهچراغ (برادر بزرگ امام رضا) که حاج مهدی مختاری هم اومد
خیلی جلسه باحالی شد
صوتشو هم میزارم هر کی خواست گوش کنه
http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ermya110.persiangig.com/audio/mokhtari.shahcheragh.amr
فکر نکنم کل اشکای امسالم اندازه این جلسه شده باشه
خیلی حال داد
التماس دعا
سلام التماس دعاا
دانشجوی دانشگاه تهرانم و باور کن حاج حسین از متنت هیچ نگرفتم
منظورت البته که گنگ است
مقصر منم؟
بسم رب الحسین
سلام …تازه از مسجد ارک برگشتم.داداشی شما بیرون می شینی یا تو؟اگه بیرون بشینی باید اون مردی رو که فال و دستمال کاغذی می فروشه رو دیده باشید…مردم از شرم و غصه از این همه التماس هاش…حیف که همه ی پول من و دوستم رو هم از ۸۰تومان یا ۸۰۰ریال ناقابل تجاوز نمی کرد…مردم از شرم از غصه….دیگه این که فقط تقصیر سران فتنه نیست تقصیر عمار و مالک هم نیست اینا شیعه ی علی (ع) اند بی خبر از محرومین سر به بالین نمیذارن…تقصیر من غافله…تقصیر منه که خیلی یادم بمونه این اتفاق رو تا فرداست…
تقصیر منه که یادم رفت ماجرای اون پیرزنی رو که وقتی محرم تو روستای محرومشون غذا پخش می کردند چون پا درد داشت دیر تر از بقیه به ماشینی که غذا ها توش بود رسید و وقتی رسید غذاها تموم شده بود…درد دیدن این صحنه یه طرف این که آدم وقتی بر میگرده خونه ببینه دو تا ظرف غذای دیگه تو ماشین بوده و اونارو ندیده یه طرف…
اون آقا رو هردوشبی که در عمرم(امسال) رفتم حج منصور دیدمش …
خدارا خدا را در حق یتیمان !مبادا که گاه گرسنه و گاه سیر باشند…مولا علی علیه السلام
چقدر درد و دلم طولانی شد داداش حسین وقتتو گرفتم….
غریب آشنا ما را صدا کن / زدست غصّه دلها را رها کن
اسیر دردهای انتظاریم / به لطفی دردهامان را دوا کن . . .
سلام
با مطلب “این خون دل است که املا میکند …” نامه ای به دکتر احمدی نژاد به روزیم
التماس دعا
با همه ی غم و غصم داداشی!این علی آقا کیه اظهار فضل کرده این وسط؟!!ایشون باید بدونن داداشی “عزیز” ما اگه هوادار داره همش به خاطر حضرت ماهه به خاطر اینکه داداشی”عزیز” با همون “نی ساندیس”اش دل آقا رو شاد کرده قطعه ۲۶ و بسیجی هاش هر دو پشت همند!مگه نه داداشی؟!
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم/هواخواهان کویش را چو جان خویشتن دانم!!!
سلام
چقدر این روزها زیبا حرف دلمون رو به قلم می کشید اجرتون با حضرت خورشید
خدانگهداره حضرت ماه رو که خیلی بهشون احتیاج داریم و خدا لعنت کنه دشمنان اسلام و مسلمین رو
علی آقا این بچه که دیدی تا حالا هیچی نگقتن به خاطر حضرت ماه و داداش حسین بسیجی ها و بخاطر اینکه خون ایرانی بودن تو رگشونه
حالا شما هم برو چون جوش بیارن بد جوش میارن خودتو و هرچی داری نابود میشه و به فنا میره برو و هر وقت عقلت رسید و منطق رو فهمیدی بیا قد علم کن
یا حسین
راستی داداشی خواهش خواهش خواهش اگه خودتون خبر دارید کجا نه ده هاش هنوز تموم نکرده بگید آدرسی چیزی… داداشی اگه جواب ندی شک می کنم به اینکه کامنت رو خونده باشی…بگید دیگه!
داداش جان خوبی؟
با عرض پوزش از خواهران عزیز میخوام کامنت بنده رو بدبینانه نخونن.
لطفا دچار سوءتفاهم نشید.
داداش دلمون ترکید بخدا.
هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییـــــــــــــــــــــــــــــیییییییییییییی
بنام خدا. با مطلبی تحت عنوان” اصول نمایان انکارطلب” به روزم .بخوانید و نظر دهید. یا علی
به علی کوچولو:ما دلمون میخواد داداشمون از احساساتمون سو استفاده کنه حرفی هست؟
سلام داداش حسین
سلام عزیزم خسته نباشی
توی دلت نیستم بدونم چه خبره
قلبم درد گرفت وقتی این حرف ها زده شد.
از ما راضی باش دل تنگتم
بت شکن قرار بود بت بزرگ را بشکند نه تبر دست بان بزرگتر بشود… خدا خیرت بده پسر بابا اکبر
گوش اگر گوش او و ناله اگر ناله ماست اخوی
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
خیلی عالی بود.
زیباترین و پر معناترین متنت بود.
سلام داداش حسین
فکر کنم از این مطلب منظور خاصی داشتی برای چند نفر
نمیدونم برداشتم درسته یا نه؟
.
یا علی مدد
…………………..
داداش حسین قلمت طلاست و واقعا جوهرش از خون شهداست
ستاره ها بییاید به قول حاج منصور تو این ماه مبارک برای احمدی نژاد دعا کنیم که برگرده واقعا نگرانشم
ودر آخر علی کوچولو آدمی که بخاطر یک ستاره (آنهم از سر نفهمی و خریت)ماه و انکار کنه لیاقتش که پهن بارش کنیم
و باز هم فریاد میزنیم که:
غلط کردید بیشمارید یه چیز هم روش
تعجیل در فرج خورشید صلوات
سلام
“ظاهرا امثال این جور آدما زیادن که اگه درکی از مسئله ای ندارن کل موضوع رو زیر سوال می برن.”
حداقل یکی دیگه از این آدمها وجود داره ، البته من با “نی ساندیس” مشکل نداشتم
مهجور گرامی
منم دانشجوی دانشگاه تهران بودم ،
خب منم یکی دو دقیقه نفهمیدم تا وقتی متن رو خوندم
ان شاءالله با قرآن مانوسی ، اینطوری حرف خیلی از بنی بشر رو میفهمی یه علم دیگه ای هست که علم لدنی هست و بزرگترین سازندگان بمب اتم از اون بی بهره هستن ، اصلا سوادش رو ممکنه نداشته باشن
حضرت نوح به ایمان مردم توجه داشت ، و کوچکترین و به ظاهر پست ترین افراد قومش رو بزرگ میداشت چون ایمان داشتن و از پروتمندان بی ایمان قوم نمی ترسید …
د.احمدی نژاد کسی است که تصمیم گرفت بت های زمان رو بشکند و البته مردم هم بهش رای دادن . بت زمان ما صهیونیسم و قوم برگزیده هست ، همینطور هولوکاست (بت های دیگه هم هست البته)
توضیح :
شهر آشوینچیم در حال حاضر حدود ۵۰۰۰۰ نفر جمعیت داره شهر بزرگ نزدیکش کراکو تا جاییکه میدونم حدود یک میلیون
چطور ممکنه توی یه اردوگاه که بخشی از یه شهر کوچیکه ۶ میلیون نفر ظرف ۴- ۵ سال به طرز فجیع به قتل برسن و حتی صلیب سرخ جهانی هردفعه از اونجا بازدید کنه و هیچ چیزی نبینه در حالیکه از انگلیس و آمریکا و فرانسه و کلا متفقین هم در صلیب سرخ بودن؟ این دروغیه که خیلی از اروپایی ها به عنوان اصل اساسی پذیرفتن
تبر احتمالا کنایه از کمک کار رییس جمهور محترم هست که ازش اسم نمیارم
هردفعه حرف های عجیبی میزنه که …و واقعا باید خیلی وقت پیش کنار گذاشته میشد
ان شاءالله با قرآن مانوسی ، اینطوری حرف خیلی از بنی بشر رو میفهمی یه علم دیگه ای هست که علم لدنی هست
ایکاش در طول عمرمون بهمون داده بشه که رستگار میشیم (امتحان آخرت رو قبولیم)
درپناه خدا
جناب آقای نیما.
فرمودین دانشجوی دانشگاه تهرانید و از متن هیچ نگرفتید.
یعنی می خواید بگید این دو مقوله به هم مربوطه؟
یعنی دانشجوی دانشگاه تهران باید همه چیزو بفهمه؟ پس اگه نفهمید مطلب گنگه؟
آخه برادر من مطلب دیگه از این واضح تر؟
چی بگم آخه
باد این تبر معاد تو را خواهد گرفت ، تبر خود را بشکن .
خدایا این تبر پوسیده را از ما بگیر. الهی آمین.
علی کوچولو
جوابتو ستاره های حضرت ماه دادن ، پس بهتره دیگه چی ؟ اینطرفا پیدات نشه ، خونه خاله از اون وره ، وگرنه فک مک برات باقی نمیمونه .
اللهم عجل لولیک الفرج
هی….محمودی!
کجایی که یادت بخیر…!
در این دل شب از خدا می خواهم که به دل ابراهیم بت شکن بیاندازد و بیاید دلنوشته داداش حسین که دلنوشته ما و همه سربازان ماه است بخواند و دل کسانی که دوستش دارند را شاد کند و بار دیگر خون به دل فتنه گران کند و به حول و قوه الهی فتنه فتنه گران به خودشان بازگردد.انشاء الله
داداش حسین این دلنوشته است حرف نداشت.
به علی آقا
علی آقا شما اول برادریتو ثابت کن بعد …
شما اگه مردی اول ولایتمداری خودتو ثابت کن بعد از ستاره های ماه ایراد بگیر
درضمن آره رهبر از داداش حسین ما تعریف کرده حرفی هست؟
حالا جاش هست بهت بگیم غلط کردید بیشمارید؟
لعنت خدا بردل سیاه شیطان…
بچه پررو دفعه آخرت باشه به داداش حسین بسیجیها چیزی گفتی ها
خوشم میاد اصلا محل نمیذاری باشه داداشی شما چه محل بذاری چه نذاری عزیزی!
سلام حال کردم حسابی .هروله هاجر از آب نیست. زمزم بصیرت کجاست؟ ما دعا کردیم که در مناظره با آتش، فرو آیی در گلستان (خدایا به برکت محمد وال محمد کسانی که قابل هدایتند به درگاهت را هدایت کن )
حاجی قلمت در پناه حضرت ابوالفضل العباس اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
با سلام فوق العاده بود
ابراهیم و تبر و کفر و هبل
فوق العاده بود
عالی بود
سلام عالی بود لطفا به من هم یه سری بزنین
یا علی