بگذار “حسین” یک سلامی هم به ما بکند

جانباز ویلچری از همان اول که ویلچری نبود. آن اوایل سینه اش سالم بود. می توانست راه برود. مادرزاد که فلان درصد به دنیا نیامده بود. حالا ویلچری شده. درصدی شده. حالای حالا هم که نه. قصه بر می گردد به شرق ابوالخصیب. عملیات کربلای ۵ به موانع نونی شکل. به خاک شلمچه. به سه راهی شهادت. به شهید امیر حاج امینی. به شهید حسین خرازی. قصه بر می گردد به دی ماه سال ۶۵ وقتی تیر خورد، فکر کرد الان لحظاتی قبل از شهادت است اما وقتی در بیمارستان به هوش آمد فهمید از این پس زندگی اش لحظاتی حین و عین اسارت است. فهمید که جامانده از شهدا. فهمید که حالا حالاها باید زندگی کند در میان مرده ها. چرا دروغ بگویم؛ از همه ما بدش می آید. زنش فقط تا ۲ سال او را تحمل کرد و بعد رفت و با یکی دیگر ازدواج کرد. بچه هم که نداشت اما الان بنیاد خیلی به او می رسد. بنیاد به او سهمیه داده که سالی ۲ بار برود شمال اما با ویلچر که نمی شود وارد دریا شد. می خندند به آدم. بنیاد به او سهمیه داده که برای هر بازی تیم ملی برود مجانی استادیوم و برای قهرمانان ملی دست بزند و با این سینه خسته اش برای “الاغ آسیا” هورا بکشد. شما هیچ فکر کرده اید جانباز ویلچری چه کارهایی نمی تواند بکند؟ او نمی تواند راه برود روی خون شهدا. او نمی تواند جز ویلچر صندلی دیگری اشغال کند. او نمی تواند روی پای خودش بایستد وقتی که می خواهد به امام زمان سلام بدهد. رسم ادب را بلد است اما فکر رسم روزگار را نمی کرد…
• این رسمش نبود روزگار. باز هم ماه رمضان آمد و من نمی توانم روزه بگیرم. کلیه هایم به من این اجازه را نمی دهد. کاری با حرف دکتر ندارم. کجا بروم، کجا نروم؟ بهتر است بروم بهشت زهرا. ۵ شنبه اول ماه مبارک است. بهتر است بروم سر مزار دوست شهیدم امیر حاج امینی. یک بار اما داشتم می رفتم بهشت زهرا که افسر از دماغم در آورد. گفت: کارت ماشین، گواهینامه. نشانش دادم اما گفت: پیاده می شدی بد نبودها. به او گفتم: کوری، نمی بینی، ویلچر را بالای ماشین؟ گفت: من حاضرم قطع نخاع بودم اما زندگی شما را داشتم. کم خوردید؟ گفتم: بیا بزن تو گوشم. گفت: فشنگ جنگ شما به اندازه کافی گوش ما را نوازش داده. گفتم: تو افسر نیروی انتظامی جمهوری اسلامی هستی؟ زرشک!
رسید بهشت زهرا قهرمان قصه ما. یکی در میان قبرها را رد کرد و رسید به سرمنزل مقصود. بعد از جنگ هر وقت که دلش می گیرد می آید و با دوستش شهید امیر حاج امینی شروع می کند به نجوا…
• ببین امیر! کربلای ۵ من از تو زودتر تیر خوردمها. فرشته ها دیر رسیدند و الا من را هم باید می بردند آسمان. یادت هست آمدی بالای سرم و شروع کردی به خندیدن. گفتی: تو شهید نمی شوی. الکی زور نزن. من گفتم: خفه! البته ببخشیدها، تو هنوز آن زمان به شهادت نرسیده بودی. بعدها احترام تو واجب شد اما هنوز احترام من واجب نشده. واجب نشده، یعنی واجب نشده. می فهمی که. دلتنگم. طبق قانون دقیقا ۶۸ درصد جانبازی دارم. یعنی ۳۲ درصد پرونده ام باید در بنیاد مستضعفان و جانبازان باشد و ۶۸ درصد پرونده ام در بنیاد شهید. یکی نیست برای این ۶۸ درصد من که شهید شده، فاتحه بخواند. بگذریم که الان هر ۲ بنیاد را ادغام کرده اند. خوش به حالت امیر که رفتی. برد را تو کردی. ما الان مانده ایم روی دست نظام. بنده های خدا مانده اند با ما چه کار کنند. آنها که هیچ، خود ما هم آویزان مانده ایم. راستی، یادت می آید شب حنابندان را. من به تو گفتم: این کارها قرتی بازی است و تو داشتی برای دوستت حنا می گذاشتی. من به تو گفتم: اینقدر حنا نمال به دست و پای مجتبی. راستی مجتبی، جلوی همین چشم خودم شهید شد. تیر خورد به پهلویش. آمدم بالای سرش. دیدم دارد می خندد. گفتم: به من می خندی حالا؟ گفت: نه، حالا دارم به حسین می خندم و بعد رفت که رفت. یا مثلا فرهاد. در شهرک دوئیجی پر کشید. تو هم بودی. تیر خمپاره بود، چی بود اما هر چی بود هیچی از فرهاد باقی نگذاشت. هیچی. خدایی چه قیافه با نمکی هم داشت. یکی دیگر هم بود. آهان؛ مسعود. بنده خدا داشت با زیرپیراهن می جنگید. از بس لباسش پاره پوره بود، کلا لباس را بی خیالش شده بود. اعجوبه ای بود. حافظ کل قرآن. دانشجو. نماز شب خوان. چه اشک چشمی داشت. یادت هست شب آخر در سنگر گفت: بچه ها! من فردا شهید می شوم، سر جدتان امشب را بگذارید راحت بخوابم! و بعد که همه خوابیدند من داشتم زیر چشمی نگاهش می کردم. رفت بیرون از سنگر. رفتم بیرون. رفت کنار تانکر آب، وضو گرفت. مراقبش بودم. رفت کمی آنطرفتر و داخل قبری که چند شب پیش برای خودش کنده بود، شروع کرد به نماز. عجب نمازی. دعای قنوتش خوب یادم هست، شهادت بود. خوب یادم هست سجده اش یک ساعت طول کشید. کل این یک ساعت را داشت اشک می ریخت. وسطای گریه اش بود که سر و کله تو هم پیدا شد و من که خسته شده بودم، برگشتم سنگر اما هیچ کس، هیچ کس در سنگر نبود. همه ۱۳ نفرتان داشتید بیرون سنگر نماز می خواندید. خدای بندگی بودید شما. امیر! من دیگر نمی کشم. خسته شدم. حالم را این شهر به هم می زند. دست ما را هم بگیر. ناسلامتی، یک عمر نان و نمک همدیگر را خورده بودیم. یادت رفته؟ یادت رفته به من می گفتی؛ اگر زودتر از تو شهید شدم، بهشت نمی روم تا تو هم بیایی؟ من که رفیق! با این پا نای حرکت ندارم. زحمت بردن من هم افتاده روی دوش خودت. وزنی هم که نداریم. کلا ۳۲ درصد ما را می خواهی هل بدهی تا دم در بهشت. اینکه برای تو کاری ندارد. بیا و در حق ما مردانگی کن. قول می دهم در بهشت بچه خوبی باشم. جوک تعطیل، لطیفه حرام. قول می دهم. بیا و در حق ما مردانگی کن. زمین نگذار روی ما را. بگذار “حسین” یک سلامی هم به ما بکند.   

http://sayehgraph.persiangig.com/image/bishomar_low.jpg

http://aks98.com/images/k6ka8901e1rourvm3gi.jpg

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. آذرخش می‌گوید:

    الان می خونمش
    اول؟

  2. آذرخش می‌گوید:

    درک حس جانبازان جا مانده از شهادت شاید برای من غیرممکن باشه.
    اما می تونم تصور کنم چه دوران وحشتناکی رو می گذرونن. مخصوصا وقتی خاطرات به سراغشون میاد. همرزما. همسنگری ها. خمپاره. ترکش. شهادت…. جا ماندن

  3. هیئت گرافیک می‌گوید:

    نمیدونم اولم آیا یا نه. ولی هر کجا هستم خدا پشت و پناهم باشه.

  4. زهرا رمضانپور می‌گوید:

    آخ جون مطلب جدید. برم بخونم

  5. ریحانه می‌گوید:

    سلااااام

  6. آذرخش می‌گوید:

    الاغ آسیا رو خوب اومدین.

  7. 12221157 می‌گوید:

    حالم را این شهر به هم می زند . دست مارا هم بگیر . . .

  8. دیوونه داداشی می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  9. علیرضا کیانی می‌گوید:

    ………………

    سلام داداش حسین
    امروز یه جایی رفتم که شد یه پست واسه خودش… البته ۱۰۰ تا پست هم بشه کمه…
    این مطلب رو می خونی؟
    http://bayanche.ir/?p=326

    اجرکم عندالله… حسین قدیانی اصلا همزاد با یاد شهداست… عشق ماست… “سالار اهل قلم” ماست…

  10. آبجی زهرا می‌گوید:

    چندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  11. فرص الخیر می‌گوید:

    { خصوصی: داداش حسین اگه دوست داشتین تاییدش کنین.نمیخوام چیزی بگم که مایه رنجش بچه های جانبازا بشه}
    سلام
    این صحنه رو هیچ وقت یادم نمیره
    با اتوبوس داشتم توی خیابون طالقانی می رفتم رسیدم روبروی ساختمان وزات نفت، نمیدونم چرا روبروی ساختمون از این موانع فلزی گذاشتن!….مردی با ویلچیر میومد تا رسید به این موانع.یه نگاه کرد.سمت چپش پله های متعدد جلوی سساختمان بود و سمت راستش جوی پهنی که پل هم نداشت…حس کردم که خیلی خسته شد یک مرتبه ،اینو از وارفتنش روی ویلچیر فهمیدم. همه این صحنه هارو از توی اتوبوس دیدم. شاید بگید که چه کار به اطرافت داری اما من میگم ما همه محافظای نامحسوس جانبازاییم… به ذهنم رسید که از مسئولینی که حتی ساده ترین نیازهای جانبازا رو برای رفت و آمد تو شهر نادیده میگیره چه طور باید توقع داشت که از امانت رسیدگی به جانبازا خوب مراقبت کنن؟
    توی شهری که این همه جانباز (و معلول ) داره فلسفه وجودی این موانع رو نمی فهمم….اما خستگی اون عزیز ویلیچر نشین رو خوب فهمیدم

  12. 12221157 می‌گوید:

    خصوصی
    خط ۴۰ یا پاراگراف چهارم خط۱۴با نمکی صحیح است ؟
    وخط ۴۸ یا پاراگراف چهارم خط ۲۲ سر و کله تو هم پیدا شد صحیح است ؟

  13. عمار می‌گوید:

    سلام بر ابوالفضل عباس

  14. ایمان می‌گوید:

    بسم الله
    دادش حسین اشکمون دراوردی ایشالله این شبها خدا بهت اشک بده اساسی به شرط این که ما رو هم دعا کنی.

  15. جابر مهابادی می‌گوید:

    «بی پدر»

    دوباره

    آسمان و زمین و زمان

    مردادی است و

    تو هنوز نیامده ای!

    تو هنوز نیستی و

    بیست و نه سال دلواپسی هست و

    مثل همیشه با من است!

    ***

    یادت هست نوزادِ نازکِ شهریور را

    در آغوش عاطفه می گرفتی

    و می گفتی که روزی،

    روزگار شما را

    از یکدیگر جدا خواهد کرد؟!

    حواست هست،

    حواست بود -مردادِ شصت و مردادِ گسست که می رفتی-

    کودک کچل و همیشه گریانِ شهریور

    تنها کمی کمتر از سه سال داشت؟!

    حالا هی نیا!

    هنوز نباش!

    حتی برای فردایِ هرگز هم

    نه نان، نه کتاب، نه علاقه بیاور!*

    اما

    بدان و ببین

    که ماه ها و سال ها و ستاره های بسیار گذشته و

    بچۀ کوچک و ناکوکِ شهریور

    برای خودش

    -اگر کس نشده-

    نارس و ناکس هم نیست!

    -شکر خدا-

    نان و نمکی می خورد و

    کتاب های بسیار دارد و

    علاقۀ بی شمار!

    می خندد و می خواند و

    «فتح الفتوح» می نویسد و

    «گزارشی از زوال جامعۀ مدنی»،

    و هر جا که می رسد

    -بی دریغ- پنبۀ دروغ را می زند!

    بی «گدار» به سینما زده است!

    قافیه و ردیف می داند و

    ماهور می خواند کوکِ کوک!

    اصلاً دو سه ماه پیش

    قیدِ پول و پُست و پرستیژ را زد و

    خلوتِ خانه نشین شد

    تا نکند نردبانی شود

    برای خوش نشینی و خود ستایی ِ

    مشتی کوتولۀ طمّاع و حرّاف و حرمت شکن!

    تا مبادا شرمندۀ آنانی گردد

    که سال ها و حتی همین روزها

    هنوز و دوباره،

    داغ تازۀ پدر و همسر و فرزند بر دل دارند!

    حالا تو حتی به خواب کودک هم نیا!

    نیا تا این بی پدرها

    که اینک میراث خوار تو شده اند

    هی بگیرند و ببرند و … گردن کلفت کنند!

    نیا تا طعم درشت و نامیرای بی پدری

    هی بیاید و بکوبد و

    در ذهن و بر زبان

    همچنان باشد!

    ***

    حالا که نمی آیی و نخواهی آمد

    بگذار

    تا دیگران بدانند که

    آن سالها

    «شریعتی» می خواندی و بی قرار «بهشتی» بودی،

    و کودک شهریور هم

    از بخت خوش

    این سالها،

    مسافر مسیر سبز «سیدِ خندان» و «آزادی» است!

    بدانند

    که پنج سر عائله را گذاشتی و

    به غرب رفتی و …

    رفتی!

    و آن کودکِ کله پوکِ شهریور شصت و

    این مدعی مرداد هشتاد و نه

    – که شرق می خواند-

    قطعاً

    وقتی به غرب خواهد رفت …

    و باز خواهد گشت!!!

  16. مریم نوری می‌گوید:

    سلام نماز وروزه همگی قبول باشه
    حقا و انصافا این جانبازان مظلومترین افراددر جامعه ما هستند با چشم خود می بینند چه بر سر اسلامی که برای آن از جان خود مایه گذاشتند می آید

  17. علیرضا کیانی می‌گوید:

    حسین دادش… خوندی؟… غمه بزرگیه نه؟.. چی بگم…

  18. سیداحمد می‌گوید:

    احسنت.
    اشک ما رو در آوردی؛ممنون.
    داداش حسین جان نمیدونیم برای بعضی جانبازها دعای سلامتی کنیم یا دعای رسیدن به آرزوشون و رفتن پیش رفقاشون.

    من که هر وقت از حاج آقامون میپرسم براتون دعای سلامتی کنیم یا دعای رفتن پیش داداشاتون میگه دعا کن برم پیش داداشام.

    دِینمون به جانبازها رو نباید فراموش کنیم.
    خیلی بهشون بدهکاریم….

    داداش جان متنتون خیلی عالی بود.

  19. سحر می‌گوید:

    سلام
    بابا رحم کنید…سه تا مطلب……………

  20. پلاک شهادت می‌گوید:

    از جانبازان گفتی داداش . درد جانباز را فقط خودش می داند و خانواده اش و بس . نیمی از اون بخاطر برخورد آدماهایی مثل اون پلیس ببخشیدا احمق هست بخشیش بخاطر دیدن از دست رفتن اون چیزایی هست که بخاطرش رفتن و جنگیدن . متاسفانه خیلی از آدمایی که بالش زیر سرشون عوض شه خوابشون نمی بره یک هزارم مشکلات جانبازان رو نمی دونن . نمی دونن وقتی جانباز شیمیایی به سرفه می فته زمین و زمان براش تار میشه . نمی فهمن وقتی همسرش کپسول به اون سنگینی رو کولش میگیره چه زجری میکشه همون جانباز . نمیدونن دنبال دارو دویدن یعنی چی ؟ نمی دونن جانبازی که موج خمپاره گرفتتش وقتی از خود بیخود میشه حالش رو نمی فهمه . نمی دونن خانواده شون چی میکشن . نمی دونن بعدا که حالش بهتر میشه چقدر شرمنده ی خانواده ش میشه . همه فکر میکنن اونایی که جانبازن یا خانواده ی شهیدن در اوج خوشبختی به سر می برن . کی باید اینا رو بفهمن ؟ کی باید جانباز ما سر راحت به بالش بذاره ؟ ببخشید داداش دلم پر بود . اگه صلاح ندونستی تایید نکن .

  21. برادرحسین می‌گوید:

    یواش یواش سایتو تغییر کاربری بدین خودتونم طراحی کنید دیگه !

  22. علیرضا کیانی می‌گوید:

    حاج حسین لب باز کن… نقطه ای … خطی… علامتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  23. علیرضا کیانی می‌گوید:

    …………………………………………………….
    الهی به حق این شبهای عزیز، داد مظلومین رو از ظالمین بگیر…الهی آمین!

  24. علیرضا کیانی می‌گوید:

    فدات بشم داداش…. قربون همین علامتت: !!!!!!!!!!!!!!!!!

  25. آذرخش می‌گوید:

    داداش حسین
    انگار بازم دلتون گرفته. چی کار کنیم دلتون وا شه؟ 🙁

  26. سیداحمد می‌گوید:

    داداش جان تو دلت چه خبره؟

  27. ریحانه می‌گوید:

    داداش حسین خدا نکنه دلتون بگیره

  28. مریم نوری می‌گوید:

    بچه ها کسی نمی دونه پلاکفا دیگه چرا مسدوده

  29. امید می‌گوید:

    السلام علی المهدی و علی آبائه
    به تعداد شهدا اضافه شد؛
    http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=49899

  30. دوستدار ولایت می‌گوید:

    سلام برادر حسین
    اینقدر کامنت میذارم تا یه روزی متقاعد بشی و شرف سروش و کدیور رو به باد بدی…
    بابا بی انصاف ۲سطر!!!

    لعن علی عدوک یا رهبر / خاتمی و موسوی و کدیور

  31. آنتی بالاترین می‌گوید:

    حاجی خیلی باحالی . . .،
    بابا آخه نوکرتم ،تو فکر این دل خسته ما رو نمیکنی ؟
    راستی راستی کمر به شهادت ما بستی ؟
    بابا آخرش تو مارو میکشی با این قلمت ،
    دق کردم . . .

  32. داداش جون . درگیر دل گرفتن هاتیم .
    اگر “مدینه” یعنی “شهر”، پس چرا قبرستان بقیع، سوت و کور است و به جای چراغ، این همه داغ این همه شلاق دارد؟ اگر مدینه یعنی شهر، پس چرا شیوخ عرب، به فرزندان بنی هاشم حق شهروندی نمی دهند ؟ اگر مدینه یعنی شهر ، پس چرا این سنگ دلان برای مزار ام البنین سنگ نمیگذارند؟
    اگر مدینه یعنی شهر ، پس چرا قبر مادرم زهرا گمنام است ؟
    اگر مدینه یعنی شهر ، پس چرا شیعه علی در شهر پیامبر غریب است؟
    اگر مدینه یعنی شهر ،پس چرا آخرین پیام پیامبر در این شهر غریب افتاده؟
    اگر مدینه یعنی شهر، پس چرا هنوز از مدینه صدای ناله زهرای مرضیه به گوش می رسد.
    نه ده.ص۱۸۰
    ************
    چه غم قشنگی است این غم

  33. پلاک شهادت می‌گوید:

    لبخند شما را خریداریم … لبخند بزن بسیجی … !

  34. پسرشهید می‌گوید:

    ترا دوست دارییم اخوی

    چهارشنبه / اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی/ همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه/ پلاک اتوبوس / ایران ۱۱ نبود/ نه از آن قدیمی‌ها بود/ نه از این لیزری‌ها / پـــلاک اتوبــــوس «BB-C068028H» بود/ و پلاک پدرم در جبهه«AK-S022-91H» / من با همین اتوبوس / رفتم راهی سرزمین نور شدم و / بوسه زدم بر خاک کرخه نور/ امسال عید / باز هم با همین اتوبوس می‌خواهم بروم جنوب/ من هنوز هم سوار هوندا ۱۲۵ پدرم می‌شوم / پدرم روی همین موتور/ موتور ضدانقلاب را در همین خیابان‌های تهران پایین آورد/ ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای اسرائیل/ حریف هوندا ۱۲۵ پدر من نشده‌اند! / پدر من/ روی همین موتور/ به شهادت رسید ولی/ اجازه نداد که آبادان «عبادان» شود/ و خرمشهر «المحمره»/ زیر لاستیک هوندا ۱۲۵ پدر من/ هنوز هم دارد استخوان‌های آمریکا خرد می‌شود/ امروز هم فتنه‌گران / از صدای هوندا ۱۲۵ «بابااکبر»/ بیشتر از هیبت ماشین‌های ضدشورش نیروی انتظامی می‌ترسند.

  35. امید می‌گوید:

    احسان پارسامهر مدیر پلاکفا در گفتگوی کوتاهی با خبرنگار صراط گفت: طی رای زنی های صورت گرفته ان شاءالله این سایت دوباره از روز شنبه راه اندازی خواهد شد . وی از مخاطبان پلاکفا بابت مشکل ایجاد شده عذرخواهی کرد .
    پارسا مهر به دلایل تعطیل شدن این سایت اشاره ای نکرد .

  36. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام
    فقط اومدم برای ظهور مولا، سلامتی حضرت ماه و بعدش شما و بعدش همه ستاره ها یه صلوات بفرستم و برم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  37. م.طاهری(ظهور منجی نزدیک است) می‌گوید:

    جمعه ۲۵ تیر ماه ۱۳۸۸-ولادت حضرت عباس (ع) و روز جانباز

    جانباز شهید زنده است،معنای ایثار.جانباز اسطوره معاصر است در همسایگی ما.مرارت ها و جان فشانی هایشان را ارج می نهیم و تا ابد منت دار این عزیزانیم.همان ها که اسایش و ارامش این روزها را مدیونشان هستیم… و چند تا از این جمله های تکراری و کلیشه ای دیگر و در اخر هم “روز جانباز مبارک باد”

    خب تمام شد.روز ولادت حضرت ابوالفضل گذشت و میریم سر کار خودمون
    اینه داستان ما

  38. سحر می‌گوید:

    هر سه تاشم دلمونو آب کرد. امان از زخم زبون و حرف مفت و چشم تنگ..” گفتم: تو افسر نیروی انتظامی جمهوری اسلامی هستی؟ زرشک! “

  39. پلاک شهادت می‌گوید:

    برای باز شدن دل داداش حسین ۳ تا صلوات بفرستید !
    * از شما که صلوات می‌فرستید ، متشکرم *
    مسئول واحد تبلیغات قطعه ی ۲۶ !

  40. داداش رسول می‌گوید:

    من پدرم جانبازه
    خیلی افتاده شده
    برای اینکه ما بلند شیم
    خدا کنه فردا شرمنده ی اونو دوستاش نشیم

  41. سحر می‌گوید:

    چرا نقطه چین؟.ما هم شاملش شدیم.شما خیلی غیر قابل پیش بینی هستی!
    فکر کنم اینم شاملش بشه!..

  42. سیداحمد می‌گوید:

    داداش جانم؛
    غمگین نباش…….

    آه…..

  43. شهاب سنگ می‌گوید:

    نباشم که ببینم داداشم دلش گرفته.

  44. صبا می‌گوید:

    یادت هست شب آخر در سنگر گفت: بچه ها! من فردا شهید می شوم، سر جدتان امشب را بگذارید راحت بخوابم!

    همیشه تو اردوهای جنوب این حرف رو دلم می موند که از راوی ها بپرسم چه حسی دارین الان که دوستاتون رفتند و شما موندین؟!چطوری با این درد میسازین؟
    میگم شهدای زنده مصداق همون آیه قرآنن که آرزوی رفتن رو دارن؛به خاطر ذخیره ای که از پیش فرستادن؟!آره میون مرده های زمین ۶۸ درصد این جانباز زنده ست…

  45. م.طاهری(ظهور منجی نزدیک است) می‌گوید:

    سبک بالان خرامیدند و رفتند
    مرا بیچاره نامیدند و رفتند
    سواران لحظه ای تمکین نکردند
    ترحم بر من مسکین نکردند
    سواران از سر نئشم گذشتند
    فغان ها کردم، اما برنگشتند
    اسیر و زخمی و بی دست و پا من
    رفیقان، این چه سودا بود با من؟
    رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت؟
    جوان مردان، جوان مردی کجا رفت؟
    اگر دیر آمدم مجروح بودم
    اسیر قبض و بست روح بودم
    در باغ شهادت را نبندید
    به ما بیچارگان زان سو نخندید
    رفیقانم دعا کردند و رفتند
    مرا زخمی رها کردند و رفتند
    رها کردند در زندان بمانم
    دعا کردند سرگردان بمانم
    دلم تا دست بر دامان در زد
    دو دستی سنگ شیون را به سر زد
    امیدم مشت نومیدی به در کوفت
    نگاهم قفل در، میخ قدر کوفت
    چه درد است این که در فصل اقاقی
    به روی عاشقان در بسته ساقی
    بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است
    بجوش ای اشک هنگام خروج است
    در میخانه را گیرم که بستند
    کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!

  46. ندا می‌گوید:

    ما تا دو روز میریم جنوب حالمون از این شهر و آدماش به هم میخوره چه برسه به اینا که روزای جنگ رو با همه وجودشون درک کردن
    خیلی بدهکارشونیم خیلی…
    وقتی به یکیشون که رو ویلچر نشسه میرسیم و از بالا بهشون نگاه می کنیم خدا می دونه که یادمون میره بدهیمون رو…

  47. خان باجی می‌گوید:

    …………..

  48. مسعودساس می‌گوید:

    ســـــــــــــــــــــــــــــلام داداش
    به خدا من که هر وقت یه جانباز رو می بینم از شرمندگی دق می کنم
    خیلی شرمنده ایم
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  49. مسعودساس می‌گوید:

    کاش باز برسه از اون شب هایی که داداش جواب همه رو می داد
    آرزو که بر جوانان عیب نیست
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  50. amir می‌گوید:

    گفتم: تو افسر نیروی انتظامی جمهوری اسلامی هستی؟ زرشک

  51. خان باجی می‌گوید:

    والا آقای قدیانی آخرین باری که من رفتم بهشت زهرا (س) دیگه کارت ازمون نخواستن برای ورود به قطعه شهدا !! چون دیگه برای عموم آزاد شده و تقریبا شده محل عشاق . دخترها و پسرها از پشت درخت مدل هندی بهم نگاه میکن .
    نمی دونم شهدا اگر میدونستند قراره مزارشون تبدیل بشه به محل دنجی برای نامحرمان جونشونو کف دستشون میگرفتن یانه ؟ از خیر زن گرفتن و بچه دار شدن میگذشتن یا نه ؟
    .
    این بنیاد شهید و بنیاد جانبازان تصدق سر شهدا و جانبازان احداث شد که خدمات بدن . اما متاسفانه اونها بشکن زنان در حال میز عوض کردن هستن و به ریش هر چی شهید و جانبازه میخندن . یارو تا دیروز جلوی در بنیاد شهید کارش کارت زنی پرسنل بود امروز دیگه خدا رو بنده نیست . ( البته ناگفته نمونه که بنده حق این آقا رو جانانه گذاشتم کف دستش ) ودیگر هیچ نداشت که بگوید گویی که قفل بر زبانش زده بودند .

  52. بچه حزب اللهی می‌گوید:

    -سلام به داداش حسین گل-حتما بهم می خندی که این قدر زود پسرخاله شدم.باور کن همش تقصیرخودته وصمیمیتی که اینجا حاکمه .فکر نمی کنم هیچ تازه واردی اینجا احساس غریبی کنه.
    -آقامعلم اگه میشه وقتی مسئله مطرح می کنی بعدش خودت حلش کن شاید بعضی از شاگردات توان حلش رونداشته باشن.
    حدود یه ماه پیش ؛توصحن جامع رضوی امام رضا؛چندروز پیاپی باخونواده ای روبه رو می شدم که به نوبت صندلی چرخدار پدر جانبازشون روهل می دادن.نمی دونم چرایه هودلم لرزیدواشک توچشمام حلقه زد.روز آخر تصمیم گرفتم اگه دوباره دیدمش برم جلووبهش بگم شایدیه عده اونا روفراموش کردن, شایدسهمیه بچه شهداوجانبازاوامکانات بنیاد شهید که اصلامعلوم نیست چه قدرش واقعیت داره,شده نقل مجالس خونوادگی ووسیله ای شده برای دشمنی بعضی آدمای دنیاپرست بااوناو شلید……….درعوض یه عده دیگه ازمردم اوناروفراموش نکردن وهمه هستیشون رومدیونشون می دونن و…….اما وقتی رفتم جلو معصومیت نگاهش اون قدر مجذوبم کردکه همه چی ازیادم رفت.اون قدر بغض گلوم روگرفته بودکه به زورتونستم بهش التماس دعابگم وبرم.
    حسین اقابگو ماکه این قشروعاشقانه دوست داریم چه طوری می تونیم دلشون روبه دست بیاریم تابه فرض مثال جانباز قصه تو خاطره تلخ اون روزش باافسر راهنمایی ورانندگی روازیادببره؟

  53. gomnam124 می‌گوید:

    داداش حسیننننننننننننننننن نظرام نمی یاد یا یعنی برم از اینجا 🙁

  54. نغمه می‌گوید:

    من تنهایی این متنو نخوندم .کسی کنارم نشسته بود و این متنو خوند.نظر هر دومونو مینویسم
    من:چه زیبا نوشته بودید.خداوکیلی حرف ها حدیثایی که پشت سر این عزیزان میزنن و صبری که از خودشون نشون میدن ثوابی چندین برابر شهید شدن داره.
    کناریم:افسر نیرو انتظامی حق داشته یا نداشته .ما تو ذهنمون همین تفکرو از اینان داریم.
    .
    .
    شما قضاوت کنین.بزنم لت و پارش کنم یا نه؟

  55. سهراب می‌گوید:

    سلام برادر.متن تون مثل همیشه عالیه ، جای جواباتون هم خالیه.

  56. زینب می‌گوید:

    سلام ………………..

  57. amir می‌گوید:

    طبق قانون دقیقا ۶۸ درصد جانبازی دارم. یعنی ۳۲ درصد پرونده ام باید در بنیاد مستضعفان و جانبازان باشد و ۶۸ درصد پرونده ام در بنیاد شهید. یکی نیست برای این ۶۸ درصد من که شهید شده، فاتحه بخونه

    خیلی مشکله که ادم اینو بخونه واز خودش بدش نیاد به خاطر کوتاهیهایی که کرده
    حاجی التماس دعا

  58. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    سلام … نماز و روزه های همه تون قبول خدا باشه
    والله من خودم به شخصه خیلی به جانبازها ظلم کردم که نشناختمشون اما خودشون هم ظلم می کنند که برای من نمی گویند خاطراتشان را و اگر هم بگویند من ظلم می کنم و گوش به فریادشان نمی دهم… مثالش پدر خودم
    والله که حق دارند یادگاران هشت سال دفاع مقدس از امثال من بدشان بیاید که چرا ۸ ماه صبر کردید تا عاشورا برسد

    کلا با این متن داداش حسین از خودم بدم اومد … از اینکه چقدر دورم

  59. زینب می‌گوید:

    ………………..

  60. یه کاربر جدید می‌گوید:

    سلام
    هر بار جانبازی را می بینم وسوختنش را دلم می خواهد برایش دعای شهادت کنم اما انوقت دلم برای خودمان می سوزد که بدون انها دگر این شهر را چگونه تحمل توان کردن
    وانوقت است که خود خواه می شوم واز خدا می خواهم که تا همیشه آنها را برای ما نگه دارد

  61. سجاد می‌گوید:

    کاش “حسین” یک سلامی هم به ما بکند….

  62. فطرس ملک می‌گوید:

    داداش حسین
    ممنون از متن زیبات
    تو خوب دینتو ادا میکنی
    شاید ما آدما تو این همهمه و دغدغه های زندگی کمتر یادی از جانبازا بکنیم
    ولی تو با این متنت هم دین خودتو به اونا ادا کردی هم دل ما رو بردی پیش اونا
    تا یه ذره یادمون بیاد که کجائیم و چه می کنیم
    که شاید شهدا به ظاهر رفتند ولی جانبازا که باقیمانده جنگ هستند زنده اند و دارند به سختی نفس می کشن
    انشاءالله درجاتشونو بفهمیم و درک کنیم

  63. گلابی می‌گوید:

    بابا ما این متن های تو رو هرجا کپی می کنیم آخرش یکی می ناله. پست بعدی(!) رو هم که درباره شیخ تجاوز بود یه جا کپی کردیم همین طور شد. منم بهشون گفتم همینه که هست. حرفی هست؟!

  64. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    حالا بلیط ورزشگاه به چه دردشون میخوره؟…..چه زن بی معرفتی….

  65. آبجیه داداشی می‌گوید:

    حضرت ماه ای جانباز خد فدای دست مصنوعیت آقا…
    نمیدونم باید چه طوری دینمون روبه جانبازا ادا کنیم…

  66. دوستدار ولایت می‌گوید:

    .
    ..

    لعن علی عدوک یا رهبر / خاتمی و موسوی و کدیور
    کروبی هم که به حساب نمیاد!

  67. مرتضی می‌گوید:

    داداش همیشه از خدا شهادت رو بخوایم که جانبازی صبر میخواد……صبر

    به قول حضرت آقا (خطاب به جانبازان) : حق شما بر گردن ایران و ایرانی تا ابد باقیست…..سلام بر شما. رحمت خدا بر شما
    هر وقت این جمله اقا یادم میاد ، منقلب میشم

  68. مرتضی می‌گوید:

    البته منظورم این نبود که جانبازی بد هستا…اتفاقا جانباز اسلام بودن یکی از والاترین افتخارات هست….-علمدار کربلا هم جانباز اسلام بود و شهید شد. حضرت آقا ( روحی له الفدا) هم جانباز اسلام هست – منظورم این بود که سخته و صبر میخواد.وگرنه من که لیاقت همون جانبازی رو هم ندارم

  69. هرچی می‌گوید:

    سلام.
    الاغ آسیا…
    خیلی با حال بود….
    انصافا … خوب اومدی در حد المپیک…

  70. تازه وارد می‌گوید:

    سلام، صاعاتتون مقبول
    متن بعدی رو هم خوندم ولی دلم نیومد واسه این متن نظر نذارم.
    حقیقتا اشکم دراومد از ظلمی که به این افراد می کنیم آخه به من هم می گن انسان و هم وطن! نا سلامتی اسنا واسه آرامش ما رفتن و دنهاشون رو اونجا جا گذاشتن و اومدن!
    اگه یه کم فقط یه کم معرفت داشتیم حالمون خیلی بهتر از این بود.
    دست شما درد نکنه که دلای ما رو هوایی می کنید.
    اجرکم عند الله
    نفستون حق،قلمتون پر شور
    یا علی

  71. تازه وارد می‌گوید:

    منظور طاعات بود البته

  72. داش سجاد می‌گوید:

    خدا حفظت کنه حسین .

  73. عزیز می‌گوید:

    فدای دل غمگین همه جانبازان . دست عباس علی پشت و پناه همتون. واقعاً از اینکه شما اینقدر غریبید شرمنده ایم.
    داداش حسین هم که هر متنی می نویسد حقش را ادا می کند.
    داداش حاجی من پارسال این موقع مکه بودم خیلی دلم برای دیار یار تنگ شده لطفاً یک متنی هم دراین خصوص بنویس

  74. ... می‌گوید:

    به نام خدای شهدا…
    من میگم اگه تو این دنیا زخم زبون میشنون عوضش اون دنیا پای درد و دل ابی عبدالله و سر سفره ی ایشون همه ی غم های این دنیا از یادشون میره !
    نمیره؟
    مگه آقا کم زخم زبون شنید؟با بزرگواریی که من از این بزرگواران سراغ دارم با هر حرف اضافه وهر نیشخندی یا کربلا می افتن و به خاطر اینه که می شکنن نه به خاطر حرفایی که پشت خودشون و خونوادشون هست!!!
    برای سلامتی امام خامنه ای عزیز و شادی روح امام و شهدا و البته برای شادی دل برادر حسین ۳ تا صلوات ستاره گون بفرست…

    یا حسین

  75. یک بنده خدا می‌گوید:

    be ghorbane salame ” hossein”

  76. طهورا می‌گوید:

    سلام قولا من رب الرحیم
    الهی جان به لب رسید تا جام به لب رسید.(علامه حسن زاده املی حفظه الله)
    این بیان علامه وصف حال بزرگواری است که شرح کوتاهی از یکی از لحظه های دل بخونی اش را برایمان بازگو کردید و ما نیز دل بخون تر شدیم.
    انشاءالله جام عطش عشق حسینی بر لبان این بزرگوار هم میرسد. همجنین بر لبان همه ستارگان حضرت ماه
    یا علی

  77. یه منتظر می‌گوید:

    چنین که بوی تنت در رواق ها جاریست
    چگونه گل نکند بغض جمکرانی من
    اللهم عجل لولیک الفرج

  78. عماد می‌گوید:

    اشکمان را درآوردی حاج حسین

  79. یک موتورسوار ریش توپی بسیجی می‌گوید:

    صلی الله علیک یا اباعبدالله

    گــــــــاه افطـــار که هـر بنـده کنـد رفـع عطـــش
    با سلامی به حسین(ع) زنده شود جان و تنش

  80. کمیل می‌گوید:

    مدد داری داداش حسین
    خیلی عالی بود
    دعام کن
    یاعلی

  81. مدافع کلیپ می‌گوید:

    سلام داداش حسین عزیز امیدوارم که حالت خوب باشه
    کلیپ های امروز مدافع کلیپ:
    طلحه وزیبر گفتند تو چشمهای علی نگاه نکنی ؟ …
    آقای صانعی فتوا داده که لفظ آقا رو براش به کار نبرند….

    قرائت سوره عادیات توسط امام خامنه ای

    ماه رمضان که تموم شد شما رسوندین این فریضه رو به مرز خودش…

    امام خامنه ای -امام خمینی وشهید اندرزگو

    فوق العاده هست
    http://www.modafeclip.parsiblog.com

  82. عزیز می‌گوید:

    سلام داداش حسین نیستی؟
    نکنه در ماه مبارک رمضان سکوت هم عبادته؟
    چشم به راه یک مطلب جدید هستیم. بسم الله

  83. یکی از پروانه ها می‌گوید:

    سلام . اینجا قطعه ای از بهشت است نه با قلم که با خون باید نوشت :در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سونخندید
    شهدا زنده اند ونزد پروردگارشان روزی می خورند
    وای بر احوال ما ،ما کجاییم به کدام سو در حال حرکتیم کدام چراغ سبز را باید هدف ومقصد قرار دهیم آخه این روزها چراغ سبز ها زیادی زیاد شدهاند مثل سراب هایی که در جاده آب می نمایند اما آب نیستند .
    الهی چون تو حاضری چه جویم وچون تو ناظری چه گویم
    الهی از من آهی و از تو نگاهی

  84. محمد می‌گوید:

    تا کی می خواهی بنویسی؟
    دلم برایت می سوزد که اینقدر تنهایی؟
    کاش تو هم شهید شوی؟
    و از تو چه روایت های حماسی که نمی شود نوشت
    اما خدایی اش به چه دردی می خورد.
    فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه.

  85. دست و پا غیب می‌گوید:

    سلام
    اینو تا آخرش بخونید
    من خودم جانبازم
    اما خداییش تا حالا ندیدم کسی بی احترامی از اون نوعی که شما به نیروی انتظامی نسبت دادید به جانبازا کرده باشه
    همه مردم ایران با هر گرایش سیاسی و تیپ و رفتار و قیافه جون و پیر قاچاق فروش و خلاف کار و هرکی هر کی
    هر کی که شما فکر کنید ندیدم به جانبازا اهانت کنند و بی احترامی
    جز یک گروه از آدمها که اصلا باورتون شاید نشه البته شاید هم بشه
    و اون هم کارمندای خود بنیاد شهید و امور ایثارگرانند که بعضی هاشون رفتارشون با جانبازا در حد کسی که ارث باباشونو خورده زننده و غیر اخلاقیه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.