یک شب گذشت از ماه الله. چشم بر هم بگذاریم “شهر رمضان” تمام می شود و عمر ما نیز. به سرعت برق و باد داریم به مرگ نزدیک می شویم و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل … آه!
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
دلم هواتو کرده آقای من کجایی
چشم انتظار می مونم تا که یک روز بیایی
صبح تا غروب میشینم دیده به ره می دوزم
از آتیش جدایی مثل یه شمع می سوزم
از آسمون چشمام بارون غم میباره
به شوق یک نگاهت دلم بهونه داره
کی میشه یا بن زهرا یه بار تو رو ببینم
من نوکر و تو مولا بزار پیشت بشینم
خیلی دلم گرفته یه بار منو صدا کن
این شب جمعه آقا برای من دعا کن
اللهم عجل لولیک الفرج
داش حسین نوکرتم
ایشالا جزء خونی بیت ببینیمتون
رسول خدا (ص) :رمضان ماهی است که ابتدایش رحمت،میانه اش مغفرت وپایانش رهائی از اتش جهنم است.
لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است
سلام
کاش وقتی خدا ازمون میپرسه؟”عبدی اُحَدوک؟”
“در ادامه ش بشنویم “من کنارتم ؛ نترس بنده ی من….”
کاش…
سســـــــــــــــــــــــــــوم!
ولی داداش حسین ما می تونیم از هر لحظه ی این ماه به اندازه ی ده ها و بلکه صدها و هزاران ماه رمضان توشه جمع کنیم و لبخند بر لب خدا بنشونیم . همه ی ماه های خدا عزیزن . ولی خب ماه رمضان آسمون به زمین نزدیک تره .
مرگ هم زیباست داداش حسین . مرگ معبری هست به عالم باقی … به عالمی که خیلی از اونایی که دوستشون داریم و تنهامون گذاشتن چشم انتظارمون هستن …
به من نیومده یک تا ده باشه
دو ماه که من دوست دارم تموم نشن زود می گذرن.یکی ماه رمضان یکی محرم
سلام نماز روزه تون قبول. پلاکفا پریده شما نمی دونید چرا ؟
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه و احفظ قائدنا امام الخامنه ای
سلام علیکم داداش راز و نیاز ها و عباداتت قبول حق باشه
آی گفتی همه ترس ما شیعیان هم اینه که بریم و آقا مونو نبینیم
اسلام علی المهدی و علی آبائه
دعا می کنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
چو یاران مهدی شمارش کنند
دعا می کنم جزء یاران شوی
برای تعجیل در ظهورش، قرائت صلوات حضرت در روز جمعه فراموش نشود
….آه
سلام!
خدایا هنگامى که غم و دلتنگى سخت رو آرد جز تو کسى گشایش آن نتواند تو را به دعا مىخوانم و آن رحمت بىانتها که جز به لطف تو کس به آن نایل نشود
سلام .راستش خیلی وقت بود که میخواستم این متن رو بذارم اما توفیق نمی شد ،حالا خودتون می دونید اگر صلاح نمی بینید تآییدش نکنید:
به نام حضرت دوست
اول:سلام میکنم به همه بچه بسیجی ها ، (مخصوصا بچه های پای ثابت قطعه ۲۶ ،چه اونهایی که نظر می دهند و چه اونهایی که به خوندن این نوشته های عاشقانه کفایت می کنند )و یه سلام مخصوص به داداش حسین بچه بسیجی ها که الحق شایسته برادری است.
دوم:یه تشکر مخصوص دارم از حسین قدیانی و همه ی بچه های خامه به دست فضای مجازی و غیر مجازی که حضورشون واقعا نیاز بود و حالا که هستند برای عاشقان حضرت ماه دلگرمی و برای دشمنانشون چیزی شبیه به رخت شستن در دل رو بوجود آوردند؛خدا قوت بسیجی!
سوم:«خانه ام بیت رهبری است»،این اولین متنی بود که از حسین قدیانی خواندم و با اولین بار دیدن این جمله ،این عبارت در ذهنم نقش بست :« خانه ام بیت رهبری است حتی اگر هیچ وقت به داخل خانه راهم ندهند.» اگر این سطور را می نویسم نه فقط به خاطر این که گفته بودم که جریان این جمله را می گویم بلکه بیشتر به این خاطر است که این ها را کسانی بخوانند که باید بخوانند تا بدانند ما هنوز هستیم و علی تنها نمی ماند!این ها را می نوسم تا بدانند عشق به حضرت ماه از بچه گی در تک تک سلول هایمان جوانه زده وحالا که جزو آینده سازان این انقلاب شده ایم مثل یک درخت تنومند در تمام اعضا و جوارحمان ریشه دوانده است.
القصه:بچه ی ۵،۶ساله ای بیشتر نبودم که آقا به شهرمان آمدند و خبردار شدیم که رهبرمان دیدار خصوصی دارند با مردم عمومی(یا عامی)،صف طویلی بود و از شانس بد ما وقتی به نزدیکی های در ورودی رسیدیم ،زمان دیدار تمام شد.
چندی بعد وقتی دبستانی بودم آقا تشریف آوردند شهرمان در بیت خودشان که بازهم تا نوبت ما رسید در را بستند و در حالی که دیواری آجری فاصله بین ما و حضرت ماه بود ،باز هم از دیدار روی ماه محروم شدیم.هنوز هم گریه و التماس ها و کل کل کردن با محافظین حضرت آقا را پشت آن در، فراموش نکرده ام و نمی کنم.
اما انگار قرار بود که به صحت این جمله پی ببرم که «تا ۳ نشه ، بازی نشه!»
بار سوم ما رفتیم خدمت آقا!تهران،بیت رهبری!و ترس از اینکه مبادا باز هم……؛اما اینبار آقا رو دیدم،چهره به چهره؛درسته فاصله زیاد بود ولی واضح بود و دلنشین؛
این جملات رو هرکسی نمی فهمه ،فقط بچه های ولایی می فهمن که یک لحظه دیدار حضرت ماه چه عالمی داره!
خانه ام بیت رهبری است حتی اگر هیچ وقت به داخل خانه راهم نمی دادند.
سلام!
این آه شما مرا یاد حضرت ماه انداخت
و مگر می شود که شما مطلب بنویسید و یادی از ماه نکنید…
سلام
امروز ماه متجلی شد
سلام!
اخبار …
از شروع این روز ۱۵ دقیقه گذشته و تعداد بازدید کننده های امروز تقریبا ۱۵۰ نفر است
سلام
ایشالا که این پربار ترین ماه مبارک شما باشه و آخرین ماه مبارک نباشه
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
التماس دعا
سلام داداش.
نماز روزه ها قبول.
التماس دعا دارم ازتون.
اگر گذشت مشکلی نیست، خدا کند معرفتمان زیاد شود یا گناهانمان بخشیده شود.
سلام!
ستاره جان ! آقا حسین
داداش ما
گاهی که ساکت می شوی
خیال ما را پریشان می کنی
دلمان را نگران می کنی
حرفی بزن
بگو
ما به گفتن تو زنده ایم
یس بگو
گاهی که ساکت می شوی
ما را نگران می کنی
قطعه را هم
این صفحه را هم
همه را هم
حرفی بزن
حتی اگر در حد یک سلام
حتی اگر تایید یک نظر برای سید احمد
ستاره جان!حسین جان !
وقتی ستاره می شوی
وقتی که نور می دهی
وقتی که بر خیالمان
دست ظهور می دهی
دیگر توان نگفتنت
دیگر توان نبودنت
نداریم
پس بگو
آقا حسین!
سلام. پس کجابودیدداداش حسین .مهمونو که اینقدر منتظرنمی ذارند.همونیم که دیشب بهتون گفتم تازه واردم.اومدم که از امشب حاضریم روبزنید.راستی به” فدایی حضرت ماه “بگید.من اسممو عوض کردم هرچی باشه ایشون پیش کسوتندومن تازه وارد.امیدوارم این اسم جدیدم دیگه غصبی نباشه.
سلام خوش اومدین
روز اول رفت از ماه خدا
فرصت ادراک آن باشد قلیل
بگذرد آخر دو روز عمر هم
“دست ما کوتاه و خرما بر نخیل”
سلام
انشاءالله طاعات همگی قبول باشه
امشب هم از همه التماس دعا دارم
یا علی
جز اول تا دهم هم باشم خیلیه.
سلام
آه مکش داداش حسین قلبمون میگیره
سلام داداش حاجی.
خوبین انشاالله؟
حاجی برای سحر برنامه ویژه ای نداری؟
اگه واسه ما دعا نکرده باشین خیلی بدین. خوش به حالتون…
دلم گرفته. کاش من هم می تونستم بیام مجلس حاجی.
سلام حسین جان! مشتاق دیدار. شب سوم حاج منصور مسجد ارک یادت نره!
به امید دیدار
سلام
اگه این شب ها دستت رسید به دامان خدا ، من رو هم یاد کن
پیش حاجی رفتی جای ما رو هم حالی کن
من معذورم از حضور ، تو به جای من عاشق شو … بوی خدا رو بکش بالا 🙂
آه … اگر زیر باران رحمت با چتر بروم
آه … اگر شب قدر بیاید و برود ومن همین که هستم بمانم
آه … اگر فردا نامه عملم دست آقا برسد و او…
آه … اگر بی ولایتی تقدیر شب قدرم باشد به خاطر بی لیاقتی
آه… اگر چشم گریان و قلب پشیمان از من دریغ شود
خداااااااااااااااااااااااااا! تو رو به جان مهدی مثل همیشه هوامو داشته باش
بسم رب الزهراء
خسته نباشی داداش .
نشنو از نی کان نوای بینواست
بشنو از دل کان حریم کبریاست
نی بسوزد تل خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود
ایشا الله دلت خانه ی دلبر داداش
سلامتی و سرحالی حاجی :
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط بهی علمک
یه سوال خواهشا جواب بدین:
شما از کجا می فهمین داداش حسین اومده یا نه؟ یهو می ریزین اینجا.
دو سه ساعته که ما این جاییم.۱۰نفر بیشتر نبودیم حالا یه دفعه ۴۰ نفر دیگه هم اومدن.
سلام
امروز تو قرآن خوندم که بنده های خوب خدا به خاطر ذخیره ای که واسه آخرتشون فرستادن آرزوی مرگ می کنن.خوش به حالشون.
به قول دعای آخر روضه ها:خدایا تا ما رو نیامرزیده ای از دنیا مبر!(آه خدایا٬ما رو زود بیامرز!)
باورم نمی شه یعنی امشب واسه اولین بار جز نفرات اول شدم؟
آخ جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون!
چندم آیا؟
نوشته تون واقعاً آه آدمو در میاره
شنیدم تو ماه رمضون خدا دست و پای شیطون رو می بنده و آدما هر گناهی می کنن از نفسشونه. انشاالله خدا گناهامونو ببخشه و کمکمون کنه پاک بمونیم.
التماس دعا از همه ستاره های منور مخصوصا داداش حسین عزیزم. انشاالله ماه رمضون پر خیر و برکتی داشته باشید.
اللّهمَ عِجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
حسین حسین …
سلام . قبول باشه . روزه . زیارت ماه .
التماس دعا
بگوشی؟!!
سلام علیکم
طاعات و عبادات همگی قبول درگاه حق انشاالله .
شاه نعمت الله ولی میگه :
رمضان آمد و روان بگذشت
بود ماهی به یک زمان بگذشت
شب قدری به عارفان بنمود
این معانی از آن بیان بگذشت …
التماس دعای مخصوص
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه
سلام داداش حسین.
اینشاالله همیشه موفق باشید.مارو از دعاهاتون بی نصیب نذارید.
ماه رمضون امسال با نوشته های شما و ستاره ها یه عالم دیگه ای داره .والا
التماس دعا
یاعلی***
سلام
نه خسته دلاور
سلاااااام داداش حسین ممنونم.اینم تقدیم به شما که خوشحالم کردید
. . . . . . . . . .*. . . . . . . ** *
. . . . .. . . . . .*** . . * . . *****
. . . . . . . . . . .** . . **. . . . .*
. . . . . . . . . . ***.*. . *. . . . .*
. . . . . . . . . .****. . . .** . . . ******
. . . . . . . . . ***** . . . . . .**.*. . . . . **
. . . . . . . . .*****. . . . . **. . . . . . *.**
. . . . . . . .*****. . . . . .*. . . . . . *
. . . . . . . .******. . . . .*. . . . . *
. . . . . . . .******* . . .*. . . . .*
. . . . . . . . .*********. . . . . *
. . . . . . . . . .******* . ***
*******. . . . . . . . .**
.*******. . . . . . . . *
. ******. . . . . . . . * *
. .***. . *. . . . . . .**
. . . . . . .*. . . . . *
. . . . .****.*. . . .*
. . . *******. .*. .*
. . .*******. . . *.
. . .*****. . . . *
. . .**. . . . . .*
. . .*. . . . . . **.*
. . . . . . . . . **
. . . . . . . . .*
. . . . . . . . .*
. . . . . . . . .*
. . . . . . . . *
. . . . . . . . *
. . . . . . . . *
التماس دعاااا
داداش حسین از طرف بچه محلهای ما به حضرت ماه بگو ,شایدما استعدادوبیان حسین قدیانی رونداشته باشیم تاباقلم ازحریم ولایت دفاع کنیم ولی به احدی اجازه نمی دیم به آقامون چپ نگاه کنه.برای انجام دستورات آقاهم ازجون ودل مایه میذاریم. یه جون ناقابل هم داریم که هروقت آقااراده کنه تقدیمش می کنیم.
……………………………..
انشا الله دست پر
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل…
برا من یکی که عین حقیقته به مولا
چند نکته پیرامون مشایی
http://www.amirihosain.blogfa.com/
نوشته جدید امیرحسین ثابتی
بزرگی گفته این که چقدر زمان داری مهم نیست چگونه میگذرانی مهم است …
داداش حسین شما که بزرگ مایید و استاد . حرف از آه نزنید … بسیجی همیشه امیدواره داداش
به قول بچه های جنگ : لبخندهای شما را خریداریم.
دعای روز اول ماه رمضان در آنتی بی بی سی
وصیتنامه شهیدی که نامش رمضان است، در ماه رمضان متولد شد، در ماه رمضان و در عملیات رمضان به شهادت رسید و دفن وی نیز در ماه رمضان انجام شد:
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب رمضان آقایی متولد ۱۳۳۹ دارای شماره شناسنامه یک صادره از کندر نام پدر حسن.
وصیت می کنم موضوع در اثر اینکه به درجه شهادت که خیلی علاقه دارم وصیت می کنم از ملکی که من دارم می توانند مادر ،خواهر ،و برادر کو چکم بین خودشان تقسیم کنند اگر به دستور شرعی مال و اموال من به مادر نمی رسد اگر توانستند مادر را به زیارت خانه خدا بفرستند و اگر احتمالا نتوانستند کربلا بفرستند آنقدری که می خواهند بعداز فوت من خرج نماینددر راه اسلام خرج کنند وآن این است مثلا یک خانم مومن و محترم که از اسلام چیزی وارد باشد یک ماه الی دو ماه آنرا بیاورند در خانه خودم تا به مادران و خواهران هم محله خودم درس قرآن بدهند و راه و روش اسلام را به آنها بیا موزند.وصیت دیگر من این است مادر به دایی خود بگو به شما و خانواده رسیدگی کامل بنماید .و من از پدر بزرگ گرامی و دایی های عزیزم تقا ضا دارم که به این عمل که در بالا ذکر شد رسیدگی کامل بکنند و من دیگر راضی نیستم که مادر در باغ کار بکند به وصیت من رسیدگی کامل بکنید و باغ را به دست یکی از بستگان نزدیک خود بدهید تا باغ را نگهداری بکند
ای مادر عزیزم قربانت بروم خیلی ممنون از شما که جوانی خودت را برای من و برادر کوچکم زیر پا گذاشتی می بخشید که درجه شهادت نگذاشت برایت جان فدا کنم و من وظیفه خود دانستم که به کار انقلابی بشتابم و من خوشحالم که شما هم خوشحال باشید من خیلی دوست دارم که بعد از فوت مرا به بهشت زهرا ببرند تا پیش شهدای که در راه اسلام خون ریخته اند باشم ولی افسوس که مردم کندر خیلی بی اتحاد هستند و وحدت کلمه ندارند از کارهای انقلابی چیزی نمی دانند تا حتی هم یک چیزی هم بهشان بگوییم به صورت مسخره به آن می نگرند حالا من می خواهم که جنازه مرا به کندر بیاورند بلکه به جنازه من آسیب بیشتری رسیده باشد و بعد از آن مردم کار های انقلابی را جدی بگیرند.
سلام و عرض ادب خدمت بهترین داداش دنیا.
رفتی پیش حاجی؟
التماس دعا داداشی.
مراقب داداش حسین بسیجیها باشید.
نوکرتم دربست.
سلام رمضان گذشتنی است حق همین است مهم استفاده در ست ماست چون لازمه این دنیا گذر کردن است ناجح کسی است که از این چند صباح استفاده کند.
((خیلی پررو ام؟))
قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
اینهمه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که (سرباز) کم است
اللهم عجل لولیک الفرج
انجوی نژاد-خاطرات خنده دار و طنز جبهه
این خیلی جالبه از دست ندید
http://mobarezclip.com/1646829.htm
آه نام خداست
سلام برادر
امروز “نماز” خواندم! اگر آن چیزی که در سالهای تکلیف به بعد خواندم نامش نماز است چیزی که امروز خواندم نماز نبود
و اگر آنچه امروز پشت سر حضرت ماه در بیت(خانه ی همه ی ما) خواندم نماز بود پس در تمام عمرم نماز نخوانده بودم!! گرچه بارها شده پشت آقایمان نماز خواندم (مثل ۲۹خرداد۸۸ و اعیاد فطر و همین ۱۴خردادگذشته و و و) ولی این یکی….امروز حتی نماز اول و دوم باهم فرق داشت
فامت رعنای آقایم….
واقعا آقا از پشت سر آن قدر جوان می نمود که اگر “دست ابالفضلی”شان نبود شک کرده بودم از پشت پرده ی اشک که این آقای خودمان است که نافله می خواند یا ….
من معنای “در عرش” بودن را نمی دانم ولی اگر به احسن احوال می گویند “عرش”….من امروز در عرش بودم وقتی نماز ظهر و عصرم را به نائب امام عصرم اقتدا کردم
….
سینه مو سپر می کنم/می گم آقام علی ِ
راستی! وقتی تو جز خوانی به اون آیه رسید که ای بنی اسرائیل! نعمتی از فضل خود به شما ارزانی کردیم که اگر بدانید شکر می کنید…..یا یه هم چین مضمونی…. اشک امونم رو برید
انگار برام روضه بخونن….
زار می زدم….
وقتی آقا رو دیدم ایستاده بودم از پشت سر بهم گفتن بشین….ریا نمی شه چون کسی من رو اینجا نمی شه(احتمال زیاد هیچ کس!حتی خود شما)من ننشستم….بلکه افتادم به سجده
.
.
بگو بالا ماذنه ها فقط “علی ” امیر ِ
.
التماس دعا
یاحسین
امشب شب زیارتی امام حسین ِ
من ….
می دونم لایق نیستم “روضه” بخونم ولی اینجا خوب جایی ِ که برای این که شناخته نشی حرفهایی رو بزنی که اگر تو آدم ها خریدار نداشته باشه فرشته ها خریدارشند و خود ِ الله….
.
می گن ….یعنی “گفتن” که زیر ِ سقف نباید خوندش….من می خوام امشب بخونمش/اونم زیر ِ سقف . چون خیلی وقته سقف گناه رو سرم خراب شده. این بار می خوام با “ناحیه مقدسه” زیر آوار عشق حسین بمونم.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست؟!؟؟؟
.
فکر کنم /اطمینان دارم …. به اسم تون افتخار می کنید.
منم سعی کردم اسمم رو عوض کنم ولی….
ای کاش اسم من هم….
.
به یاد حاج منصور که دلم می خواد برم محفلش رو ولی نمی شه….التماس دعا:
.
أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَةِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ…..
التماس دعا
آخر این ماه رمضان می گذرد
اما خدا کند که ما از خودمان بگذریم
چیزی از تأسیس سایت هلوکاست میدونید؟
http://khakriz.com/main/index.php?cmd=products_desc&products_id=36
بچه های خاکریز رو تنها نذارید!
واقعا آه.
هر چند که بر پیکر ما تاخته اید
از جمجمه های ما بنا ساخته اید
هر چند زخون پهلوانان امروز
دیریست به ضرب سکه پرداخته اید
هر چند که از رگ رگ برّیده ما
زنجیر طلا به گردن آویخته اید
هر چند که در باغ شقایق هامان
چونان علف هرز، قد افراخته اید
غم نیست اگر به اشک ما طعنه زنید
تاریخ قبیله را، چو نشناخته اید
اما به همان که رفت و نامد خبرش
سوگند که ای قوم هُبَل باخته اید
ابوالفضل سپهر
ای گفتی اخوی .همه با هم با یک طبع شاعرانه (آه)
سلام همانا امام صادق (علیه السلام )چون حاجتی مهم داشت بدون نماز ورکوع به سجده می رفت وهفت بار می گفت یا ارحم الراحمین سپس حاجت خود را از خدا درخواست میکرد .
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
حاجی حسین ما را از دعا خیرتان فراموش نکن .اللهم عجل لولیک الفرج
به.سلام .داش حسین با پستی متفاوت.
ببین داداش میری مسجد ارگ به یاد ما هم باشی .
اخ گفتی
سلام داداش حسین تو دعاهای آسمونیتون فراموش نشیم ایشالله…
خوب حالا هیچ نظری منتظر تایید نیست الا نظر خودم
خوب حالا هیچ نظری منتظر تایید نیست الا نظر خودم یعنی داداش حسین تازه از ارگ ومده نشسته پای تایید نظرات… ما هم که با فلافلای ارگ جایی برا سحری نذاشتیم
بسمه تعالی
التماس دعا
یا حق!!!!!!!
صبح بخیر.اینجا همه دارن به من میخندن که این داداش حسین کیه که اینقدر تو تحویلش میگیری……….
واقعا نمیدونن تو کی هستی براشون تعریف کردم ولی نوشته هاتو نخوندن که بشناسنت.
منم گفتم ستاره حضرت ماهه مثله همه ما.ولی پرنورترو جذابتر از ما…
نمیدونن ما اینجا میایم التماس میکنیم که شما مارو تحویل بگیری….
التماس دعا.آهههههههههههههههههههههههههههههههههههه.
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام به ماه مبارک رمضان ،سلام به همه عابدان این روز که حتی خواب و نفس کشیدنشان هم ثواب است.
سلام بر داداش حسین وهمه بروبچه های قطعه ۲۶
امام صادق می فرمایند:
«هرکسی که یک روز در گرما روزه بگیرد و تشنه شود، خدای عزوجل هزار فرشته را وکیل می کند که دست به صورت او بکشند و او را مژده دهند و زمانی که افطار کند، خدای متعال می فرماید، چقدر خوشبو هستی. فرشتگانم گواه باشید که من قطعاً او را آمرزیدم»
آیا این عشق بازی خدا با بنده روزه دارش جای شکرگزاری ندارد؟
التماس دعا
داداش حسین عزیز
ماه مبارک رمضان را به شما و دوستان قطعه ۲۶ تبریک می گویم و آرزومندم که ساده این ماه عزیز را از دست ندهیم و به حرمت این ماه حالا حالاها سایه ماه برسرما باشد.انشاءالله
داداش حسین اه نکش اتیش گرفتیم
سلام داداش حسین
نماز و روزه خودت واهل خونه واهالی قطعه ۲۶ قبول
من این مطلب را شب ششم ماه مبارک خوندم(خیلی زودتر از اون چیزی که فکر کنیم این ماه عزیز تموم میشه به حق صاحب این ماه هیچ کس دست خالی از این ماه بیرون نره)
داداش حسین واهالی قطعه ۲۶ من را از دعا فرامش نکنید.