به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
وای.خیلی قشنگ بود.
نواده ی روح الله است دیگر…
اول؟ایا؟
فکر کنم اول :دی
نخست؟ایا؟
الان میخونم
وای سلااااااااااااااام
داشتم میپکیدم….خسته شدم هی رفرش کردم..مطمئن بودم نیستید.چقدر خوشحال شدم..بریم مطلب جدید.
اول؟ آیا؟
یه ساعته دارم رفرش می زنم هیچ خبری نیست.
دو دقیقه رفتم مطلب جدید اومد.
هــــــــــــــــــــــــــــــــــی روزگار
سلام . الان میرم میخونم 🙂
اول آیا؟
من پنج بار این قسمتو خوندم:”من روزی به تو رای خواهم داد، حتی اگر ایرانی نباشی. آن روز همه از یک نژادیم و داریم برای دنیا برای کل دنیا، دنبال یک رئیس جمهور مکتبی می گردیم. آن روز امام ما خورشید است و ماه هم سفیر نور است در سفینه نجات. عجب دنیای قشنگی است.”
فکر کنم به پنجاه بار هم برسه.
چرا آخر تمام نوشته های شما کولاکه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
عجب تیتری
احسنت
به به
بریم بخونیم
سلام
اومدید بالاخره!
یکی میشه سید حسن نصرالله.یکی هم میشه سید حسن خمینی
هییییییییییییییییییییییییی
تو درس خارج را داخل سنگرهای جنوب خوانده ای و در حوزه علقمه به درجه اجتهاد رسیده ای.
چه درجه رفیعی، در چه جای غریبی گرفته این سید.
ایول
دم سید گرم.
خدا حفظش کنه. و خدا آقای ما رو هم حفظ کنه و امام زمانمون رو زودتر برسونه.
ممنون داداش حسین.
ایول
” من به تو حق می دهم خامنه ای را امام صدا کنی و مرجع تقلیدت مولای ما باشد.
من به تو حق می دهم ببوسی شانه های ماه را.
من به تو حق می دهم جنگ ۳۳ روزه را بنویسی به حساب علی.
من به تو حق می دهم عاشق مولای ما باشی.
من به تو حق می دهم که رنگ پرده پشت سرت را با لباده ای که می پوشی، همانطور تنظیم کنی، که پرده بیت رهبری با قبای مولای ما تنظیم است.
من به تو حق می دهم که در ریزه کاریها هم از علی تقلید کنی. ”
سید علی یه دونس!….سید علی خامنه ای دلبر دلم.
یه ساعته اینجام رفرش میزنم خبری نیست.نشد یه بار اول بشیم.هیییییییییییییییییییییی
بریم متن رو بخونیم
بگذار تاریکی آخرین زور خود را هم بزند .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .
تو درس خارج را داخل سنگرهای جنوب خوانده ای و در حوزه علقمه به درجه اجتهاد رسیده ای
داداش دستت درد نکنه
به به
عجب متنی ، سه بار خوندمش اما سیر نشدم
این دو تا عکس فوق العاده از سیدحسن در جنگ سی و سه روزه رو ببین
http://www.naghdnews.ir/uploadcenter/uploads/1352025274.jpg
http://www.naghdnews.ir/uploadcenter/uploads/1328801070.jpg
برم یه بار دیگه بخونمش
بی ربط
ارمیا رو تازه تموم کردم و الان دارم بیوتن رو می خونم. نمی دونم چرا اینقدر دوستشون دارم.
دم آقای امیرخانی هم گرم.
تقدیم به داداش حسین قطعه ۲۶ :امیدوارم بخونیدش.اینجاست قطعه۲۶ میزبان افلاکیان بوی بهشت میدهد اینجا ایستگاه بهشت است سکوی پرواز قتلگاه منافقان اینجا دروازه کربلاست. همه در اینجا به خدا نزدیک ترند و هر چه روح به خدا نزدیک تر باشدآشفتگی اش کمتر است زیرا نزدیک ترین نقطه به دایره کم ترین تکان را دارداینجا همه یک خدا.یک هدف یک شکل یک قبله یک دل یک فرمانده یک صف یک حرکت هستند درست مثل جبهه بچه ها مواظب باشیدکجایید کجا قدم میذاریداینجا قطعه۲۶است بوی خوش میدهد… اینجاست که میفهمیم الکی نمیگویند در باغ شهادت باز باز است…اینجا ایستگاهی از بهشته بعضی موقع ها ترکش های ولگرد سرو کلشون پیدامیشه اما امدادگرای قطعه زیادن خودشونو میرسونن همراه با تزریق معنویت و چاشنی.چاشنی قطعه ایناست:شعار تکبیر صلوات اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعا بترکه چشم دشمن بگو ماشالله و….. فانوس قطعه همیشه روشنه..راوی قطعه داداش حسینه…ما تو قطعه بیسیم چی هم داریم با پیام های بی زرگانیش…اینجا علمداری به نام داداش حسین سالاراهل قلم داره…اینجا همه دنبال یک هویت هستند رهبرمان خامنه ای هویت یک امت است دنیا و اخرت ماست بچه های اینجا بسیجیان خامنه ای هستن خداوند درآسمان ها ملائک را دارد و در زمین بسیجیان را…لعنت خدا به جداشونده از رهبری لعنت خدا بر کسی که مطیع رهبری نیست.داداش حسین به بچه های اینجا بگویید کربلایی.. همیشه بچه های اینجا بر زبانشان دارند تا زنده ایم رزمنده ایم در اینجا فرماندهی ازآن حسین ع است شهدا به لب عطشان حسین ع قسمتون میدم دعا کنید آقامون زودتر بیادآنانکه رفتند کاری حسینی کردند حال برادرم خواهرم آیا ماداریم کاری زینبی میکنیم؟
گفتا به ره عشق تو باید کرد
ره پر ز حرامی ست خطر باید کرد
یا ذوق ز سر بدر باید کرد
یا در ره دوست ترک سر باید کرد….
پس هرکس پیمان ولا دارد بیاید هرکس هوای کربلا دارد بیاید….
“آن روز عجب دنیای قشنگی است”
به به؛
احسنت داداش جان،احسنت.
گل کاشتی.
از اون نوشته های امید دهنده.
بعضی از نوشته هاتون به آدم یه دنیا انرژی مثبت میده و این یکی از همون نوشته هاست.
احسنت داداش حسین.
سید! پریشان کن خواب شب را.
معرکه بود.
سلام
اخی خیلی قشنگ بود
نواده روح الله سید حسن نصرالله
برای همینه دیگه
حالا بهشون بر بخوره!!!!
آفرین داداش.
خیلی چسبید.
چقدر دوست داشتنیه این سیدحسن نصرالله.
خیلی عزیزی داداش جان.
سلام وقت همه بخیر
جالب بود
مکتب خامنه ای
ایول
داداش نمیشه آدم نگه
بخدا خیلی خیلی عالیه ، یعنی یقین این متن با جوهر نوشته نشده ، گوهر با ارزش خون بابا اکبر در آن متجلی شده.
خدایا شکرت بابت نعمتی به نام حسین قدیانی . شکرررر.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام آقا حسین
جان هر کی که دوست داری توی متن هایی که مینویسی، یک جا هم خشتک عبدالکریم سروش و محسن کدیور رو پرچم کن که دلم خیلی ازشون پره…
انشاءالله مطالب درمورد رابطه اینا با CIA و اجلاس بیلدربرگ رو با نقل منبع توی قسمت نظرات خواهم گذاشت.
دادا جون(به قول اصفهانی ها)این حرف ها را خدا بر زبانت جاری کرده .حرف حق تعریفم داره
دادا جون(به قول اصفهانی ها)این حرف ها را خدا بر زبانت جاری کرده .حرف حق تعریفم داره
یه پیام بازرگانی برم؟ 🙂
ساعت۲:۴۸ نیمه شب
تعداد افراد آنلاین ۲۳ نفر.
فدائی داری بهترین داداش دنیا.
داداش حسین: دلم گرفته داداشی.
داداش حسن خسته .نباشید.خداقوت.
بابت مطالب ممنون.واقعا خوراک روحمونه.
ستاره ها شب خوش و التماس دعا.
یا علی
آخر؟ آیا؟
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دومیش برای سلامتی امام زمان یکم بلندتر……
احسنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.
دلنوشت شیرینی نوشتید.چند بار خوندم.
اندکی از تلخی”ای برگ! زودتر از پاییز زرد نشو …” که هنوز در کام بنده ست کم کرد.
البته تلخی متن شما به خاطر موضوعش بود که خیییییییییلی تلخه 🙁
“داداش حسین: دلم گرفته داداشی.”
دلم مچاله شد نصفه شبی…
چند شب دیگه فکر کنم اینجا خلوت تر بشه نه؟
برو بچ دیگه میرن مناجات و…….
هر کی رفت بقیه رو از یاد نبره
لعن علی عدوک یا رهبر / موسوی و خاتمی و کدیور
*کروبی هم که به حساب نمیاد!!!
الهی فدای دلت بشم.
کاملا مشخصه که دلت گرفته عزیزم.
چی شده داداش جون؟
سیداحمد فدات بشه.
سلام داداش. سرم خیلی شلوغه . احتمالا امشب هم مجبور باشم تا صبح کار کنم. شدید خوابم هم میاد. به سایت خودم سر نزدم . ولی اومدم متنت رو بخونم و برم بقیه طرح هام رو کار کنم. هر دو تا متنت رو خوندم. این یکی خیلی به دلم نشست. از اون روزی که رسانه های آمریکایی خواستند با بزرگ کردن سید حسن او را رهبر شیعیان نشان دهند و آقای ما رو فرد دوم نشان دهند ، همیشه دلهره داشتم که از سید حسن طرح کار کنم. با این متن زیبا روحیه گرفتم . خدا خیرت بده داداشی
……………………..
داداش حسین غمگینمون نکن نصف شبی چرا؟هیییییییییییییییییی
اینهمه فسفر سوزوندیم در وصف قطعه ولی هیییییییییییییییییی
داداش عالیییییییییییییییییییییییییی بود وقتی حصرت ماه رو داریم وقتی سید حسن رو داریم چرا دل داداش گرقته؟
دلم نیومد شعرو خلاصه کنم انقدر که قشنکه
بر مشامم میرسد از صور بوی نسترن
بوی سیب سرخ لبنان، یوسف گل پیرهن
بوی رحمان بر مشام مست مشتاقان دوست
اینک از بیروت میآید نه از سمت یمن
کیست نصرالله؟ تنها بوذری در ربذه
یا که روح پاک و مشتاق اویسی در قرن
کیست نصرالله؟ شیر شرزهای در بعلبک
یا چریک چابک و هشیار، در دشت و دمن
کیست نصرالله؟ آن سردار سبز سرفراز
چشم بیروت و چراغ صور و شمع انجمن
کیست نصرالله؟ سر بر سجدهای شب زندهدار
یا که آن سردار فاتح درنبرد تن به تن
این ابوهادی است یاران آن که با نصرالله
نخل اسرائیل خواهد شد به دستش ریشهکن
آن که اسماعیل خود را خود به قربانگاه برد
آن که خود پیچید بر بالای فرزندش کفن
یاسر و ناصر* زخاطر رفت تا از ره رسید
یوسف لبنان، عزیز مصر و موسای زمن
کیست نصرالله؟ موسایی که در میدان عشق
گاو اسرائیل را انداخت بر گردن رسن
کیست نصرالله؟ بازوی بلند انقلاب
آن که سیلی از صلابت زد به گوش اهرمن
میبرد اندوه را از دل تبسمهای او
تا نظر میافکنی یک دم بر آن وجه حسن
قلب پاک و مهربانش پر ز مهر اهل بیت
سینه بیکینهاش آکنده از حبالوطن
راست قامت، چون بهشتی سبز چون خامنهای
در نبرد حق و باطل چون خمینی بتشکن
کیست نصرالله؟ مردی که ربوده خواب را
از نگاه خصم بدکیش و سپاه اهرمن
گیج کرده ارتش غدار اسرائیل را
با تدابیری که آگاهند از آن اهل فن
میکند تحقیر دشمن را تبسمهای تو
پس تبسم کن، بخند، ای خندهات دشمنشکن
با تبسمهای تو کوچید یاس از سینهها
از تبسمهای تو رویید یاس و یاسمن
کیست نصرالله؟ نور دیده اهل دمشق
شمع شبعا، غازی غزه، شهاب شبشکن
نور صور، امید صیدا، راحت و روح رفح
حامی قدس و هوادار فلسطین کهن
قلب عالم را مسخر کرد از آن رو که او
در جهاد فی سبیلالله گذشت از خویشتن
از شگفتی، دوستان انگشت حیرت میگزند
باز مانده از تعجب، دشمنانت را دهن
شاهد شورآفرینی های تو، بنت جبیل
مرجعیون و بقاع و صور و من فیهم سکن
فحل قانا، فر قبله، ماه قم، مهر نجف
نور چشم ملت ایران، امید نسل من
مرد مردستان شیعه، افتخار اهل بیت
آن که از خوف خروشش، بوش را لرزد بدن
هیبت نام مهیبش بنگرید انداخته است
لرزه بر کاخ سفید و رعشه بر خصم غبن
صخره پوی و تیزپای و دوربین و سخت عزم
دشتسوز و دره در، دریا شکاف و کوهکن
ای عرب را کرده سرافراز، بر دل غم مگیر
ژاژ اگر خائید شیخ مکه چون زاغ و زغن
یا اگر در لندن و پاریس و روم و نیویورک
حرف مفتی زد ز روی غیظ، مشتی پیرزن
آفتابت با سر انگشت، پنهان کی شود
آتشت کی میشود خاموش با این فوت وفن
این همان خشم خداوند است بر قوم یهود
یا که دست نصرت حق است سوی قوم من
حبس میگردد نفس در سینه دشمن را ز ترس
هر زمان با خلق، نصرالله میگوید سخن
داد درس عبرت از غیرت به اسرائیلیان
تا که بر دارند دست از امتحان ممتحن
پاسدار راستی، دست خدا در آستین
یوسف لبنان و شمشیر خدا، سید حسن
سید عبدالله حسینی
سلام
بسیار زیبا بود . خصوصا پاراگراف آخر . انصافا مردانگی وصف نشدنی دارند این سید . خدا حفظشون کنه انشاالله .
.
چون دلتون گرفته جواب نمی دادید ؟
شما هم حق دارید از بعضی مسائل دلگیر بشید. سعی کنید شاد باشید آقا قدیانی . تو روخدا افسردگی رو تزریق نکنید . بالاخره هیچی نباشه شما بابابزرگ مایی ( نیشخند)
حالا این جوکو بخونید انشاالله روحیتون عوض میشه .
غضنفر میره بنگاه معاملات ملکی بهش میگن : ما یه خونه داریم کنار راه آهنه سر و صداش زیاده ولی بعد از یه هفته عادت میکنی .
میگه : ایرادی نداره ، این یه هفته رو میرم خونه ی داداشم !
مطلبت محشر بود
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد – گفتا شراب نوش وغم دل ببر ز یاد
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ – گفتا قبول کن سخن و هرچه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست – گو بهر این معمله غمگین مباش و شاد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملامت است – کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
اینا رو الآن جناب حافظ فرمودن!
داداش جان امیدوارم هر چی غمه ازت دور باشه.
عزیزمی.
سید حسن نصرالله:
گفتم کسی که آقا (آیتالله خامنهای) را بشناسد نگران نمیشود. شما هم بدانید آینده بهتر از این خواهد بود. «عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم».
من خیلی با حضرت آقا محشور بوده ام .مسایل زیادی دارد که اگر بگویم تا صبح تمام نمیشوند، بعد از حادثه یازده سپتامبر آقا فرمودند: نگران نباشید. یازده سپتامبر شروع نزول آمریکا است. آمریکا به اوج خود رسیده است و آغاز نزول آن است. اینها از کجا است؟ اینها از هدایت الهی است. همیشه آقا به آینده خوشبین است. قدر آقا را بدانید
سید حسن نصرالله:
در جنگ تموز (جنگ سیوسه روزه)، تحلیلها حاکی از یک جنگ محدود بود. فکر میکردند چند تا ساختمان را میزنند، حملات محدودی برای آزادی اسرا انجام میدهند و تمام میشود، لکن از روز دوم تهاجم وسیعی را آغاز کردند و تقریبا همهجا را زدند. در اتاق عملیات بودیم و مقابله میکردیم. وضعیتمان خوب بود، ولی چند نفر از دوستان از نظر روحی و عاطفی ناراحت بودند. آیا اسیر گرفتن امل باعث این تهاجم و جنگ شده است؟ این سؤال ذهنمان را آزار میداد و بچهها را در فشار روحی قرار میداد. هرچند این مسئله در اصل اداره جنگ و مقاومت تأثیری نداشت. در این شرایط حساس بود که پیام الهام بخش آقا، رسید: «این حمله از قبل تدارک دیده شده است. میخواستند در غفلت حزب الله تهاجم وسیع داشته باشند. همهجا را بزنند و بعد حمله زمینی بکنند و مسلط بشوند و شروط خود را تحمیل کنند. اینهایی که رفتند اسیر گرفتند، لطف خدا بود، این جنگ احزاب است «ستبلغ القلوب الحناجر» اگر به خدا توکل کنند و مقاومت کنند پیروزند به آقای سید حسن نصرا… بگویید پیروزید و اگر در این جنگ پیروز شوید قدرتی میشوید که هیچ قدرتی در مقابلتان نمیایستد. این را هم بگویید که آنها میخواستند حمله کنند. اسیر گرفتیم جنگ را جلو انداختند و آخرین سفارششان هم این بود که به امام زمان (ع) توسل کنید.
این پیغام، بسیار الهامبخش بود. مشکل روحی و عاطفی ما را حل کرد. آن را لطف الهی دانستیم و امیدوار به پیروزی شدیم. در سخنرانیها هم گفتیم که دشمن از قبل برنامهریزی برای حمله داشته و میخواستند در پاییز حمله کنند و لکن بعد از حادثه اسیرگیری حمله را به تابستان آوردند، وقتی ما این حرف را زدیم، خیلی از تحلیلگران سیاسی جهان عرب آمدند آن را تأیید کردند. آقای حسین هیکل در حمایت از این حرف مصاحبه کرد و گفت من هم اطلاع داشتم و در تحلیل به آن رسیده بودم. روزنامههای معروف جهان عرب هم این تحلیل را واقعبینانه معرفی کردند. از سیاسیون لبنان افرادی مثل میشل عون هم آن را تأیید کردند. اما یک چیز برای خود من سؤال بود که آقا، این حرف را از کجا میدانسته و با چه دلیلی گفته است؟ بعد از جنگ، از طریق یکی از دوستان آن را از آقا پرسیدم. آیت الله خامنهای فرموده بودند اطلاعات خاصی در اینباره نداشتم. به ذهنم خطور کرد. گفتم این الهام خدایی است که به ذهن بندهاش جاری کرد
نماز شب فراموش نشه
شده باشه دو رکعت ولی حتما بخونین
خیلی کمکتون میکنه
دو رکعت ۱ دقیقه بیشتر وفتتونو نمیره
حتی میتونید خوابیده و تو رختخواب بخونیدش
ولی خیلی پیش خدا عزیزتون میکنه
و خیلی میتونه کمک باشه برای ترک گناهاتون
ساعت بزارید
بیشتر از یک دقیقه شد
دیگه نخونید
بچه های قطعه ۲۶ و مولاشون حضرت ماه فراموش نشه
التماس دعا
.. گفت بر می گردم
سحر که صدای در می اومد از جا می پریدم و می گفتم: «خودشه»!
گاهی وقتام که از سر شب بهم سر الهام می شد که امشب میاد!
چادر نماز گلبهی مادر خدابیامرزمو سر می کردم و پا سجاده زبون می گرفتم. اونوقت اگه صدای در می اومد!… سبکتر از پرنده ها به در می رسیدم… و …
گاهی وقتا ، تو اولین برخورد با خنده می گفت: «تویی که نمیذاری شهید بشم! همین دعاهاته که کار دستم داده!»
اما گاهی وقتا تو همون نگاه اولش ، آتیش خط مقدمو می دیدم! آتیشی که خدا می دونه چندتا ابراهیمو به گلستون برده!
اونوقت دیگه دل و دماغ احوالپرسی درست و حسابی رو نداشت! منم گیر نمی دادم!
کافی بود تا سراغ چند تا از رفیقاشو بگیرم تا با شنیدن اسم یکی از اونا عکس العمل نشون بده و… همیشه دم دمای سحر می اومد! خوب کارش اینطور ایجاب می کرد!
خودش هم هروقت می خواست بره، تا می پرسیدم کی میای ، می گفت: « تو که می دونی من هر موقع میام وقتیه که ستاره تازه خوابش برده و دم دمای سحره»!
***
ستاره از اولش هم سوسو می زد!
بچم هیچوقت حال خوشی نداشت.
انگار داغ همه رفیقای ابراهیم به دل اون نشسته بود که همیشه تا نزدیکای صبح می سوخت و هیچوقت ضربان قلبش میزون نبود.
بچم شب که می شد، آتیش دردش گر می گرفت و خونمونو روشن می کرد.
اگر چه خوابوندنش کار سختی بود اما برامون عادت شده بود.
دکترا می گفتن به هیجده سالگی نمی رسه.
راست می گفتن.
هر نوع عمل جراحی فقط باعث می شد که اجل اون زودتر برسه.
بچم ، آه بچم!
یه صبح هر چی صداش کردم بلند نشد.
انگار سالهاست که همینطور آروم و بی صدا خوابش برده!
دوشب قبل از اون خواب باباشو دیده بود.
می گفت: « بابا همون جور که تو عکس سینه دیوار اتاقمونه، می خندید و برام دست تکون می داد.»
اومد جلو بغلم کنه که…
***
حالا دیگه سحر هم قد باباش شده!
قد اون روزایی که کوله بار تنهائیشو رو شونه اش مینداخت و با سبکترین نسیمها از سر کوچه می پیچید و …
حالا دیگه سحر هم قد باباش شده!
قد اون روزایی که باباش دنبال گمشده خودش از نوک شاخ شمرون تا لب اروند رود، همه جا رو زیر و رو می کرد.
قد اون روزایی که دل تو سینه ش نبود و…
***
امروز داداش مجید از اهواز زنگ زد!
گفت: « آرزو!… مژدگونی بده که بالاخره گمشدت پیدا شد.»
ابراهیم با کاروان بعدی داره میاد!
میدونی چطور شناسایی شد؟
از همون عکس که با تو و ستاره انداخته بود!
می گفت: ستاره خفت ، بر می گردم
وقتی که سحر شکفت بر می گردم
سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت
دنبال کسی که گفت : بر می گردم
داداش چرا تیکه آخر کامنت من نقطه چین شده؟ یعنی من توهم زدم. یعنی اونها نقطه چین بودند . یعنی من دارم اشتباه می کنم. شاید خیلی خوابم میاد دارم سراب می بینم.
مخلص داداشمون هم هستیم . به قول هپلی: الاغتیم داداش
یا حق
داداشی به حال و هوای ما رمضان فکر کن دلت باز میشه.
حتما شما هم مثل همه ما عاشق این ماهی.
به لحظه های شیرین افطار و سحر فکر کن؛ تو رو جد سیداحمد غمگین نباش.
جوک هم بلد نیستم برات تعریف کنم یه کم بخندی.
!!!
داداشی باز برگشتم . می خوام پا تو کفش بزرگتر ها کنم:
ساعت ۵:۱۲ بامداد
آنلاین : ۷ نفر
خبر مهم
خبرگزاری فارس: دبیرکل حزب الله لبنان دیشب در کنفرانسی خبری با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی ، جزئیات دخالت صهیونیستها در ترور رفیق حریری نخست وزیر پیشین لبنان را فاش کرد
ایشان در این کنفرانس مهم گفتند: در طول سالهای اخیر ابتدا انگشت اتهام به سوی سوریه رفت، سپس ۴ افسر لبنانی دستگیر شدند و مدتی بعد آزاد شدند و بعد نیز انگشت اتهام به سوی دیگر نشانه گیری شد. همانطور که در سخنرانی قبلی گفتم،ما یک گروه ویژه در حزبالله لبنان تشکیل دادیم. بعد از دستیابی به اطلاعات از طریق جاسوسان، فرضیه دست داشتن اسرائیل در ترور رفیقحریری تقویت شد. بعد از شناسایی و دستگیری عوامل جاسوسی رژیمصهیونیستی، این رژیم اقدام به اتخاد اقدامات احتیاطی بیشتری کرد و حتی تعدادی از جاسوسان رژیمصهیونیستی نیز از دست نیروهای امنیت فرار کردند. حزبالله دارای بایگانی است که در آن اسناد و مدارک را نگهداری میکند.
اول سلام
دوست عزیز آقای حسین آقای قدیانی مطلبتون جالب بود و زیبا و قابل تامل
راستش داشتم فکر می کنم این سید حسن نصرالله هم ماه لبنان است و چه ماه زیبایی هم هست دست پرورده ماه خودمان
یک چیز دیگر هم می خواهم بگو یم و با اکراه و در گوشی …. !!!
… خدایی اش ببینید ، ما سید حسن داریم و لبنان هم سید حسن دارد !!!!!!!!!
…………………..
سلام داداش حسین
مطلب بسیار بسیار زیبایی بود
(تو از ما ایرانی تری و از قدس، مقدس تر. شناسنامه تو را باید جهانی کنند. مهم نیست تو در کجا به دنیا آمده باشی. مهم مادر توست که فاطمه است. مهم ملیت تو نیست. حریت توست.)
خدا حفظ کند این شیر عرب فرزند شیر خدا را
زت زیاد
سلام
عالی بود داداشی
سلام داداشیییییییییییییییییییییی
میخوامت !
اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست.
اللهم عجل لولیک الفرج.
کوله بارت بر بند!
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد!
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا،
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم.
میشود آسان رفت،
میشود کاری کرد که رضا باشد او!
ای سبک بال در این راه شگرف،
در دعای سحرت
در مناجاتن خدایی شدنت،
هرگز از یاد نبر
من جا مانده بشی محتاجم!
التماس دعا.
خدا حفظ کنه این دو سید بزرگوار را! حظور سید حسن نصرالله دلگرمیه آقاست! کسی که درک کنه لبیک یا حسین یعنی چه میشه سایه آقا! http://www.netiran.net/JAVAD110/videos/4363
تو مرا یاد جوانی های “آقا” می اندازی و انگار خامنه ای، جوان شده، وقتی تو سخن می گویی. سید! از راه دور چه خوب شاگردی می کنی ماه را
خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی زیبا بود. بنویس برادر… بنویس که بغض ما را مینویسی. اشک شوق از افتخار همچین سیدی
اصلاحیه: حضور درسته گویا 🙂
سلام
بیاییم سه صلوات محمدی بفرستیم .
اولی برای سلامتی خورشید دومی برای سلامتی ماه سومی برای سلامتی مرید ماه
این کلیپ رو ببینید عالی بود! عشق ماه به مولایش! http://www.netiran.net/tebyan/videos/4346
اِاِاِاِی ! بدک نبود
داداش حسین اینجا لبخند حضرت ماه را ببین تا انشاالله دیگه دلتون هم نگیره
http://www.netiran.net/tebyan/videos/4344
به قول لبنانی ها:
امین الروح سیدنا، حقا وعدک الصادق،الصادق،الصادق…
سلام . فقط یه کلام : عالی بود و حرف دل ما
یا حق
شیعیان لبنان واقعا دوست داشتنین..سید که جای خود داره
ایول داری داداش!!!
تو اگر حتی ایرانی نباشی اما داری به جای ما می جنگی و اگر اسلحه را زمین بگذاری، اسرائیل برای از نیل تا فرات خواب بدی دیده است..
سلام داداش حسین خوب . خدا نکنه دلت بگیره . امیدوارم الان خوب خوب باشی .
اما سید حسن نصر الله سالاره ! مرد میدونه ! مکتبش هم جهانیه ! خیلی قشنگ نوشتی داداش . بغض گرفته گلومو . خدا حفظش کنه سرباز ماه و فرمانده ستاره ها رو .
سلمان امام خامنه ای ماست این سید حسن نصرالله
سلام بر دوستان.بسیار زیبا بود.
آفرین بر شما.
هی میگم برم بعدی رو بخونم نمیشه
هر کدوم از اون یکی قشنگتر و دلچسبتر
از هیچکدومش نمیشه گذشت
واقعا جای سید حسن البته از نوع نصراللهش توی متنهاتون خالی بود.
خدا خیرت بده. حال کردیم.
التماس دعا
سلام داداش حسین
چقدر خوب مینویسی حرف دل مارو میزنی ما که زبون نداریم تو زبون ما باش
“خامنه ای زنده باد نصرالله پاینده باد”
بسیار زیبا بود شیر مرد بیشه های لبنان به گردن ایران و همه ایرانی ها هم حق بسیار دارد اگر او و گروهش نبودند ترس دشمنان از حمله به ایران بسیار بسیار کمتر از این می شد که هست و آن وقت است که این جلبک ها و دهن بینهایی که چشمشان به دهان همین جلبکهاست از حمایت ایران از حزب الله گلایه می کنند
سلام به داداش حسین و تمام ستاره های حضرت ماه
احسنت و تبارک ا… به شما ، احسنت به این قلم .
سید حسن نصرا… باید شبیه امام خامنه ای ما باشه . چرا ما از سید حسن مصطفوی توقع نداریم شبیه حضرت ماه باشه ؟! سیدحسن مصطفوی باید شبیه مرادهای خودش باشه .
هر کدوم از ما ، باید خودمون را شبیه امام و مقتدامون کنیم . آره درسته ، شباهت کامل محاله ، اما همین که وقتی یکی ما رو ببینه و متوجه بشه که یه ولایی هستیم ، یعنی که به ایشون شبیه ایم . یعنی که نور ایشون به ما هم تزریق شده .
آفرین بر ذوقت بابت اون جمله که گفتی «من روزی به تو رای خواهم داد، حتی اگر ایرانی نباشی.»
شیر مادرت حلالت باشه
خدا پدرت رو با سید الشهدا محشور کنه
خدا دلتو شاد کنه که دل محبای حضرت زهرا رو شاد می کنی و دل دشمناش رو غمناک
نمی دونم چی چی بنویسم!!
خیلی بی نظیر بود داش حسین
واقعا لذت بردم
سید چشم امید زنان و کودکان مظلوم فلسطینی و لبنانی به توست
سید محشری
حسین محشری
بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار زیبا بود
ممنون حاج حسین قدیانی
” سید! تو همان خامنه ای هستی؛ چند سال جوانتر ”
عجب تیتری دمت گرم حسین قدیانی که یدونه ای
ارزومه ۱ بار سید حسن نصرالله را از نزدیک ببینم
اون بوسه زد به دستای ماه منم بوسه بزنم به دستای سید حسن نصرالله.
اگه میشد چی میشد؟
زیبا مینویسی حسین
سید حسن نصرالله بواقع فرزند خمینی کبیر است
کاش خمینی بود و این فرزند دلیرش را میدید که چه استوار راه خمینی را ادامه میده
دادش حسین بخدا دیوانتم
داش حسین نگو دلم گرفته که میمیرم.
یکهو یاد گریه های نیمه شب ه امام علی افتادم که سر در چاه میکرد و گریه میکرد
چه گذشت بر علی؟
کاش منم یه هواخواه مثل سید احمد داشتم
خدا هر دوتون رو حفظ کنه
بابا ایول که ایول داره کارت
همیشه خوب و خرم روزگارت
بابا ایول زدی تو قلب صهیون
تشکر داش حسین جون خیلی ممنون
گمونم خر مگس ها رو تاروندی
بساط خنگ بازی رو پاشوندی
حسین جون قصه ای از ماه گفتی
بازم از عشق نصرالله گفتی
پروندی چرت مش اسفندیار رو
شکوندی شاخ مش اسفندیار رو
زدی پوز همه گاله دهن ها
نشستی صدر صدر انجمن ها
الهی پر ثمر شه کار و بارت
خوش و خرم بچرخه روزگارت
سلام داداش حسین خوبم
سلامممممممممممممممممممممم
داداش حسین خیلی شادم کردی با این مطلبی که از عشقم سید حسن نصرالله نوشتی الهی که خدا بحق خوبانش دلت را شاد کنه که شادم کردی
این مطلب را پرینت گرفتم که ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ بار بخونمش اخه بخدا خیلی قشنگ نوشتی
خیلی قشنگ نوشتی داداش خوب و مهربونم
ایشالا امام زمان دعاگوت باشه
سلامتی داداش حسین خوبم صلوات محمدی پسند
اللهم صل علی محمد و ال محمد
خدا جونم بخاط افرینش داداش حسین قدیانی که بهترین داداش دنیاست هزاران هزار بار شکرت میکنیم
خدایا شب و روز بخاطر افرینش داداش حسینمون ازت تشکر کنیم کمه
خدایا خودت مارا عفو کن
خداجونم مرسی.
شناسنامه تو را باید جهانی کنند. مهم نیست تو در کجا به دنیا آمده باشی. مهم مادر توست که فاطمه است.
خیلی قشنگههههههههههه
خیلی
هرجمله از این متن را هزاربارم بخونیم هربار بیشتر لذت میبریم
بابا اکبر ایشالا سر سفره امام حسین (ع) مهمون باشی با این پسری که یادگار گذاشتی بین ما و رفتی
سلام داداش حسین
فکر کنم فهمیدم هدف اصلی این نوشته رو
از اول هم معلوم بود اون شخص تا آخرش با ما نیست بنا به مصلحت در قسمتی از مسیر با ما فداییان رهبری همراه شد !!!
راستی چرا آقای صفار هرندی در مورد اتفاقات پیش آمده در پایان مسئولیتش در کابینه به طور شفاف صحبت نمی کنند ؟
شاید هم بنا به مصلحتی سکوت کرده اند !
سلام داداش حسین
خیر از جوونیت ببینی
سلام داداشی
خیلی خوب بود فقط همینو دارم بگم….
سلام . آن روز امام ما خورشید است و ماه هم سفیر نور است در سفینه نجات. آن روز عجب دنیای قشنگی است.
بنازم نفس حقت را این نفس در پناه مولا علی باشد
بنازم کلام حقت را این کلام در پناه سفینه النجاه باشد
بنازم قلم حقت را این قلم در پناه حضرت خورشید باشد
سلام
واقعا دلنشین نوشتی
بنظرم عنایت الهی است که انقدر زیبا مینویسی.
خامنه ای زنده باد …. نصرالله پاینده باد
انشا الله
انشاالله این دویار صدیق حضرت مهدی (عج) زنده و پاینده تا ظهور حضرت این پرچم را به حضرت قائم تحویل بدن
شب های ماه مبارک را دریابیم
شب های مهمانی خدا را دریابیم
به قول یکی از دوستان که گفته بود ایشالا هممون توفیق نماز شب داشته باشیم که نور عجیبی به چهره میده و قلب را خیلی ارام میکنه
ظهور اقا امام زمان صلوات
سید حسن نصرالله عزیزی.
بیست بیست بود حسین جان.
عالی بود
برای سید حسن نصرالله ی که دوستش داریم و بوی رهبرمان را میدهد
به نام خدا
به بهانه قرار گرفتن در آستانه حلول ماه مبارک رمضان، ضمن تبریک این ماه عزیز مطالبی را که برگرفته از سخنان پاکان است خدمت دوستان عزیزم عرضه میدارم. البته مخاطب اصلی این مطالب، خودم هستم که در چاه خودخواهی و دوری از خداوند گرفتارم. در این ماه شریف به ضیافت حق تعالى دعوت شدهایم. خود را براى مهمانى باشکوه حضرت حق آماده سازیم. لا اقل به آداب صورى و ظاهرى روزه پایبند باشیم. (آداب حقیقى باب دیگرى است که به زحمت و مراقبت دائم نیاز دارد.) معناى روزه فقط خوددارى و امساک از خوردن و آشامیدن نمىباشد از معاصى هم باید خوددارى کرد. این از آداب اولیه روزه مىباشد که براى مبتدیهاست. (آداب روزه براى مردان الهى که مىخواهند به معدن عظمت برسند غیر از این مىباشد.) ما اقلاً به آداب اولیه روزه عمل نماییم و همان طور که شکم را از خوردن و آشامیدن نگه مىداریم، چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز داریم. از هم اکنون بنا بگذاریم که زبان را از غیبت، تهمت، بدگویى و دروغ نگه داشته، کینه، حسد، و دیگر صفات زشت شیطانى را از دل بیرون کنیم. اعمال خود را خالص و بىریا انجام دهیم از شیاطین انس و جن منقطع شویم البته چون به حسب ظاهر ما از رسیدن و دست یافتن به چنین سعادت ارزندهاى مأیوس مىباشیم اقلا سعى کنیم روزه ما مشفوع به محرمات نباشد. در غیر این صورت اگر روزه ما صحیح شرعى هم باشد، مقبول الهى نبوده بالا نمىرود. بالا رفتن عمل و مقبولیت آن، با صحت شرعى خیلى تفاوت دارد. اگر با پایان یافتن ماه مبارک رمضان، در اعمال و کردار ما هیچ گونه تغییرى پدید نیامد و راه و روش ما با قبل از ماه صیام فرقى نکرد، معلوم مىشود روزهاى که از ما خواستهاند محقق نشده است آنچه انجام دادهایم روزه عامه حیوانى بوده است. در این ماه شریف، که به مهمانسراى الهى دعوت شدهایم، اگر به حق تعالى معرفت پیدا نکردیم یا معرفت ما زیادتر نشد، بدانیم در ضیافةاله درست وارد نشدیم و حق ضیافت را به جا نیاوردیم. نباید فراموش کنیم که در ماه مبارک، که «شهر اللّه» مىباشد و درهاى رحمت الهى به روى بندگان باز است و شیاطین و اهریمنان به حسب روایت در غل و زنجیر به سر مىبرند، اگر ما نتوانیم خود را اصلاح و مهذب نماییم، نفس اماره را تحت مراقبت و کنترل خود درآوریم، هواهاى نفسانیه را زیر پا گذاشته علاقه و ارتباط خویش را با دنیا و مادیت قطع کنیم، بعد از پایان یافتن شهر صیام مشکل است بتوانیم این مسائل را به مرحله عمل درآوریم. بنابراین، از فرصت استفاده کنیم و پیش از آنکه این فیض عظمى سپرى گردد، در مقام اصلاح، تزکیه و تصفیه امور خود برآییم و خود را براى انجام وظایف ماه صیام آماده و مهیا سازیم. طورى نباشد که پیش از فرارسیدن شهر رمضان همانند ساعت به دست شیطان کوک شده در این یک ماه که شیاطین در زنجیرند ما به طور خودکار به معاصى و اعمال خلاف دستورات اسلام مشغول گردیم گاهى انسان عاصى و گناهکار بر اثر دورى از حق و کثرت معصیت آنچنان در تاریکى و نادانى فرو مىرود که دیگر نیازى به وسوسه شیطان ندارد، خود به رنگ شیطان در مىآید. کسى که دنبال هواى نفس رفت و از شیطان متابعت کرد، بتدریج به رنگ او درمىآید. تصمیم بگیریم لا اقل در این یک ماه از خود مراقبت به عمل آورده، از گفتار و کردارى که خداوند تبارک و تعالى راضى نیست اجتناب ورزیم. از هم اکنون با خداى خود عهد ببندیم که در ماه مبارک رمضان از غیبت، تهمت، و بدگویى نسبت به دیگران، خوددارى کنیم و زبان، چشم، ، گوش، و سایر اعضا و جوارح، را تحت اراده خود درآوریم. اعمال و اقوال خود را مراقبت نماییم، شاید همین عمل شایسته موجب گردد که خداوند تبارک و تعالى به ما توجه فرموده توفیق عنایت کند و پس از سپرى شدن شهر صیام که شیاطین از زنجیر رها مىگردند ما اصلاح شده باشیم و دیگر فریب شیطان را نخوریم و مهذب گردیم. دائما متوجه باشیم این عملى که مىخواهیم انجام دهیم، این سخنى که مىخواهیم بر زبان آوریم، این مطلبى که داریم استماع مىکنیم، از نظر شرع چه حکمى دارد؟. اگر دیدیم کسى مىخواهد غیبت کند، جلوگیرى کنیم و به او بگوییم ما متعهد شدهایم که در این سى روز رمضان از امور محرمه خوددارى ورزیم. و اگر نمىتوانیم او را از غیبت باز داریم، از آن مجلس خارج شویم. ننشینیم و گوش کنیم. مسلمین باید از ما در امان باشند. کسى که دیگر مسلمانان از دست و زبان و چشم او در امان نباشند، در حقیقت مسلمان نیست مسلمان ظاهرى و صورى مىباشد لا اله الا اللّه صورى گفته است. اگر، خداى نخواسته، خواستیم به کسى جسارت کنیم، اهانت نماییم، مرتکب غیبت شویم، بدانیم که در محضر ربوبى هستیم مهمان خداى متعال مىباشیم، و در حضور حق تعالى به بندگان او اسائه ادب مىکنیم و اهانت به بنده خدا اهانت به خداست. اینان بندگان خدا هستند خصوصا اگر اهل علم بوده در صراط علم و تقوى باشند. گاهى مىبینم که انسان به واسطه این امور به جایى مىرسد که در وقت مرگ خدا را تکذیب مىکند آیات الهى را منکر مىگردد. امروز یک نظر غیر صحیح، فردا یک کلمه غیبت، و روز دیگر اهانتى به مسلمان و… کم کم این معاصى در قلب انباشته مىگردد، و قلب را سیاه کرده انسان را از معرفةاله باز مىدارد تا به آنجا مىرسد که همه چیز را انکار کرده حقایق را تکذیب مىنماید. طبق بعضى آیات، به تفسیر برخى از روایات، اعمال انسان به رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین (ع) عرضه مىشود و از نظر مبارک آنان مىگذرد. وقتى که آن حضرت به اعمال ما نظر کنند و ببینند که از خطا و گناه انباشته است، چه قدر ناراحت و متأثر مىگردند؟ نخواهیم که رسول خدا ناراحت و متأثر شوند راضى نشویم که قلب مبارک آن حضرت شکسته و محزون گردد. وقتى آن حضرت مشاهده کنند که صفحه اعمال ما مملو از غیبت و تهمت و بدگویى نسبت به مسلمان مىباشد و تمام توجه ما هم به دنیا و مادیت است و قلوب ما از بغض، حسد، کینه و بدبینى به یکدیگر لبریز شده، ممکن است در حضور خداى تبارک و تعالى و ملائکة اللّه خجل گردد که امت و پیروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و این گونه افسار گسیخته و بىپروا به امانات خداوند تبارک و تعالى خیانت مىکنند. فردى که به انسان مربوط است، اگر چه نوکر انسان باشد، اگر خلافى مرتکب شد، مایه خجلت انسان مىگردد. همه ما مربوط به رسولاله (ص) هستیم. قلب انسان مانند آینه صاف و روشن است، و بر اثر توجه فوقالعاده به دنیا و کثرت معاصى کدر مىشود ولى اگر انسان لا اقل روزه را براى حق تعالى خالص و بىریا انجام دهد (نمىگویم عبادات دیگر خالص نباشد، همه عبادات لازم است خالص و بىریا انجام گیرد.) این عبادت را که اعراض از شهوات، اجتناب از لذات، و انقطاع از غیر خداست در این یک ماه بخوبى انجام دهد، شاید تفضل الهى شامل حال او شده آینه قلبش از سیاهى و کدورت زدوده گردد و امید است که او را از عالم طبیعت و لذات دنیوى منحرف و منصرف سازد و آن گاه که مىخواهد وارد «شب قدر» شود، نورانیتهایى که در آن شب براى اولیاء و مؤمنین حاصل مىشود به دست آورد.
یا علی
دمت گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم…
یا علی به عشق سید علی حسینی خامنه ای
یاحسن به عشق سید حسن نصرالله
دوست دارم حسین.
داداشی خیلی قشنگ می نویسد.
داداشی…
سید! پریشان کن خواب شب را. چشم ستاره ها به دستان توست.
داداشی…
داداش حسین به نیت همه برو بچ بسیجی میری نماز اقا؟
چقدر دلنشین بود.همیشه فکر می کردم به نظر من این سید شبیه اقاست حالا دیدم نه مثل اینکه این سرباز خورشید و فرمانده ماه واقعا به حضرت اقا شباهت داره.خدا حفظش کنه
حال کردم+دو قطره اشک
در هرکجای جهان گوینده کلمه لا اله الا الله است همانجا مرز اسلامی ماست (حاج احمد متوسلیان)
من فقط یه مرز می شناسم و به آن معتقدم آنهم مرز بین حق و باطل است
در اسلام چیزی به اسم مرز و ایرانی و لبنانی و…. نداریم
مرز ما مرز اسلام ناب محمدی است با باقی اسلامها و با مشرکین و منافقین
خیلی عالی بود
………………….
سلام
مبدونم که سرتون شلوغ و گرفتارید. و نمیدونم چقدر با دنیای مجازی کلوب آشنایی دارید؟
تصمیم گرفته ایم بچه های ولایی کلوب رو در فضاای واقعی برای ساماندهی فعالیتهای سایبری دور هم جمع کنیم.
به همین خاطر یک اردوی ۴ روزه مشهد مقدس به نام “جهادگران عرصه مجازی” از فعالین ولایی کلوب داشتیم و برنامه های فرهنگی و روشنگرانه قابل قبولی هم ارائه شد. حلقه های فکر با حضور دو روحانی جانباز و یک خانم جانباز تشکیل شد و تصمیماتی در باره هماهنگی نوع فعاالیت سایبری خصوصا برای نیروهای جوان و پر انگیزه گرفته شد.
و همانجا تصمیم گرفته شد که تشکلی واقعی با شاخه های استانی داشته باشیم . وبلاگ گروهی هم در دست ساخت هست.
کلوبی به نام “جبهه جهادگران مجازی” در سایت کلوب تشکیل داده ایم تا نقطه شروع ارتباط دوستان باشه. اعضای این کلوب همه حقیقی و در دنیای واقعی شناخته شده هستند.
خوشحال میشیم شما هم با قدوم خود کلوب ما را مزین کرده و حضوری هر چند کمرنگ داشته باشید.
آدرس:
http://www.cloob.com/clubname/Cyber_Jihad_Front
…………………
حسین واسه سیدحسن باید بیشتراز اینا نوشت.میدونی کسی که اهالی اسراییل حرفشو ببیشتراز دولتمردای خودشون قبول دارن یا خانواده سران عرب جاهلی وقت سخنرانی سید هورا میکشن بیشتر از اینا جای کارداره.وقتی که تو جنگ ۳۴ روزه به پیروی از ماه ما متهمش می کنن با افتخار میاد میگه بله ما سرباز ولی فقیه هستیم ما سرباز خامنه ای هستیم باید بیشتراز اینا بهش پرداخته بشه………..