یادگارهای جهادی امسال

شخصی با نام “یک بسیجی” در وبلاگ “خصوصی نیست“، خطاب به مدیر وبلاگ گفته:

سلام آقای صفار

می خواستم نظر شما را درباره نوشته های حسین قدیانی بدانم. کمی تند نمی رود؟ ممنون از شما. البته من خودم قلم حسین را خیلی دوست دارم اما گاهی فکر کنم تند می رود. به هر حال نظر شما برای من مهم است.

و این هم جواب “سجاد“:

همه ما این یک سال اخیر را با دل نوشت های حسین زندگی کرده ایم. ممکن است در بعضی مسائل سلیقه ای برخی نوشته های او را نپسندم. (بعضاً به خودش هم گفته ام) ولی او را صدای رسای ناب ترین بچه بسیجی ها می دانم. صدای رسای موتور سوارها، فلافل خورها و …

***

و اما جدیدترین پست وبلاگ “خصوصی نیست” را با افتخار در “قطعه ۲۶” پوشش می دهم و دست و بازوی همه دوستان بسیجی شرکت کننده در اردوهای جهادی را می بوسم. این نازترین بچه هایی که جوانی خود را حتی در این “جنگ روزگار” مثل “روزگار جنگ”، “خاکی” سپری می کنند. خسته نباشید. خدا قوت. فقط این را بگویم: بچه بسیجی ها به همان دلیل که حق دارند برای من دست بزنند، حق نقد هم برای شان محفوظ است و من مفتخرم که این بچه ها منتقد من باشند. بچه بسیجی همه چیزش عشق است و دوستان پای ثابت “قطعه ۲۶” بدانند، اگر روز اولی که  کلید فعالیت این وبلاگ در فضای سایبر زده شد، امثال سجاد و وحید اشتری و ثابتی و مهند حامد و … (اسم همه را ببرم کل اینترنت پر می شود! یک چیزی در مایه های غلط کردید بی شمارید!)، “قطعه ۲۶” شما را پیوند وبلاگ خود نمی کردند، این کلبه نه رونق داشت نه صفا. راضی نیستم از دوستان اگر به بهانه خواندن مطالب من، به وبلاگ این عزیزان نروند و ایشان را دست مریزاد نگویند. ما اهالی این قطعه، همه و همه مدیون این بچه ها هستیم. مدیون قلم زیبا و قدم دل ربای شان که ستاره ها در آسمان ولایت، همه برای “ماه” عزیزند. این را هم اضافه کنم؛ به عشق همان موتور سوارها و فلافل خورهایی که سجاد گفت، دارم متنی را می نویسم که چهارشنبه در روزنامه وطن امروز کار خواهد شد. متنی پر از مسجد ارک، مملو از دود اگزوز موتور قراضه بچه بسیجی ها، سرشار از حاج منصور، فقط ۸۰۰ کلمه اش درباره کوچه کثیف و فلافل خوردن در ساعت ۳ نیمه شب است. به هر حال من عاشق باتوم دانیال های میدان شوش هستم. من دوست دارم اتفاقا بچه بسیجی در رکاب مالک خودش را برساند دم خیمه معاویه و علی به آنها بگوید برگرد. این شرف دارد که علی به عده ای بگوید؛ مرد نامرد. ما خوب است مرد خطر باشیم و سید علی به ما بگوید؛ به احدی ظلم نکنید. این شرف دارد که مولای ما به خواص بی بصیرت به یاران بی خاصیت به ناطقان ساکت به مالکان ملک و املاک به این جدا شده های از افلاک بگوید؛ “این عمار”. من اتفاقا عاشق تندرو ترین بچه بسیجی ها هستم. ریش توپی ها. عشق بیسیم ها. ستاره هایی که برای دفاع از خامنه ای و خلق حماسه “نه ده” سال هشتاد و اشک، منتظر دعوت شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی نمی مانند. بچه هایی که سرشان درد می کند برای دعوا. بچه هایی که این بار منتظر محرم نمی مانند. عاشورا را جلو می اندازند و عرق گیر سران فتنه را پرچم می کنند. بچه هایی که اگر آمریکا ما را تهدید کند، می گویند؛ آخ جون، جنگ! خرخره آمریکا را می جویم و نمی گذاریم حتی یک مو فقط یک مو ز سر علی کم گردد. ما خامنه ای را بیش از آن دوست داریم که پدران مان خمینی را دوست داشتند. نه، ما خامنه ای را نمی پرستیم اما الگوی ما در پرستش خدا، خامنه ای است. عبای این مرد، خیمه حسین است. بیت رهبری خانه علی است. همه هستی ما سید علی است. ما الان دل مان برای صدای خامنه ای تنگ شده. چند روزی است که سخن نگفته با ما. چند روزی است که سخن نگفته بابا. هزاران “بابا اکبر” فدای یک لحظه زندگی “آقا”. تا علی هست ما را غم بی پدری نیست. بابای ماست خامنه ای. تملق ماه هم لیاقت می خواهد. اینجا ریا هم ثواب دارد. عشق به خامنه ای مثل گریه برای حسین است که ایشان در این زمانه همان حسین است. هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم. لعن علی عدوک یا علی. از اولی بگیر بیا جلو اما زیاد به شیخ نزدیک نشو. نامرد ادعای تجاوز می کند!! این چند خط را تقدیم می کنم به وحید اشتری و آن نوشته را به تندرو ترین بسیجی های این مرزو بوم. بس کنم. نوشته سجاد را بخوانید.

یادگارهای جهادی امسال

تابستان پارسال را با صفتی جز «کوفتی» نمی­توانم توصیف کنم! نوعی احساس کدری و سنگینی خیلی آزاردهنده در فضا منتشر بود. از اوایل مرداد مضاعف هم شد. از تهران بدم می آمد. دلم می خواست از تهران بکَنم. حسرت این را می خوردم که با بچه ها بروم قوشخانه. اردوی جهادی (یا به قول بسیج دانشگاه تهران خدمت رسانی). ولی پایان نامه اجازه نمی­داد. با یک چنین حال گرفته ای پایان نامه نوشتن آخر عذاب بود.

به خودم سپرده بودم که سال بعد هر طور که شده باید جهادی را بروی. بحمدالله طور خاصی نشد؛ یک هفته کندم و رفتم اردوی جهادی. روستای (…) از توابع شهرستان (…) استان (یکی از استانهای غربی کشور).۱

***

اردوی خدمت رسانی بسیج دانشگاه تهران از جهت تنوع خدماتی که به منطقه ارائه می دهد، در نوع خود کم نظیر است. امسال که به دلایلی اردو جمع و جورتر از سالهای قبل برگزار می­شود، این گروهها فعّال هستند: «گروه عمران» ساختمان نیمه تمام مسجد روستایی در نزدیکی (…) را تکمیل می کند. گروه های پزشکی و دندانپزشکی خدمات درمانی و ترمیمی رایگان می دهند. گروه «آموزش بهداشت» برای خانمها و بچه ها آموزش های متناسب می­دهد. گروه «آموزش» با بچه­ های دبستانی و راهنمایی در زمینه قرآن و احکام و اخلاق دینی کار می­کند. گروه دامپزشکی در کنار کار درمانی، فعالیت ترویجی و آموزشی انجام می­دهد. گروه کشاورزی هم علاوه بر آموزشهای موردی به کشاورزان و باغداران، با تهیه گزارشی از وضعیت، مشکلات و استعدادات منطقه، پیشنهادات و راهکارهایی برای مسئولین محلی ارائه می­دهد.

***

جمعیت منطقه (…) که روستای محل اسکان ما در آن واقع شده همگی کرد هستند. تقریباً هفتاد تا هشتاد درصد شیعه و سایرین اهل سنت. البته مردم هیچ علاقه ای به سؤال و چند و چون راجع به شیعه و سنی ندارند و غالباً پاسخ هایی می­دهند از قبیل «ما همه مسلمانیم و …». این فضا برای ذهنیت­های کلیشه ای ما به شدت عجیب بود. مثلاً وقتی بچه ها شب نیمه شعبان جشنی در مسجد روستا برگزار کردند، اهل سنت هم مثل شیعیان در جشن شرکت کردند، با همان دستهای بسته به روحانی شیعه در نماز اقتدا کردند و برای تعجیل در فرج منجی واپسین آمین گفتند. همان اولین روزهای ورودمان به منطقه یکی از بچه ها از مسئول پایگاه بسیج و صاحب نانوایی روستا (که پسرش هم طلبه حوزه بود و در طول اردو مدام مشغول کمک به بچه ها و راه انداختن کار ما) پرسیده بود: اینجا مشکلی بین شیعه و سنّی وجود ندارد؟ جواب این بود: نه! مشکلی وجود ندارد. زن خود من سنّی است …!

***

شکر خدا امسال بارندگی فراوان باعث شده که وضعیت محصول (گندم) بسیار عالی باشد. این البته اختصاصی به یک استان و منطقه ندارد. در مسیر تهران تا (…) به هر شهری که رسیدیم، اول صف طولانی کامیونهایی که منتظر تخلیه گندم در سیلوها بودند، به چشم می خورد. پیرمرد کشاورز ۷۹ ساله­­ ای می­گفت که به عمرم چنین محصول فراوانی را به یاد ندارم. البته «ذهن توسعه­ ای» ممکن است فوری توجهش به دیم بودن کشت گندم معطوف شود و بگوید: «چه فایده؟! سال دیگر، نه؟ سال بعدش که باز بارندگی کم شد، دوباره آش همان آش و کاسه همان کاسه واردات خواهد بود.» اما چه بسا «ذهن ایمانی» در این گیر و دار بالا گرفتن بحث تحریم و …، نشانه آشکاری از لطف و فضل رحمانی در این فراوانی بی سابقه بیابد. ذهن ایمانی را عشق است!

***

اردوی جهادی جدا از میزان یحتمل اندک و ناچیز خدمتی که می­تواند به منطقه محروم ارائه دهد، ممکن است فایده مهم دیگری برای منطقه داشته باشد که از نفس آن خدمات مهم­تر است. جهادی ممکن است برای مردم منطقه منشأ یک «خاطره» بشود که تا مدتها از آن نیرو بگیرند. جهادی می تواند مسیرهای جدید باز کند.

روز اول کار گروه عمران در منطقه یکی از اعضای گروه که کردی می­دانست، شنیده بود که بین اهالی مطرح است: «اینها برای کار حقوق می­گیرند و هر وعده غذایی به هر چهار نفر شان یک ران گوساله می­دهند!!» اما کمی از کار و حضور در منطقه که گذشت و حقیقت ماجرا که معلوم شد، ورق برگشت. مردهای روستا به کمک آمدند. کار را از دست بچه­ های ما می­گرفتند. هر کس در حد مقدوراتش چیزی برای پذیرایی می­آورد. گاهی مهمان نوازی کریمانه کردی شان آدم را شرمنده می­کرد. حتی اصرار که ناهار شما هم با ما! نشان به آن نشان، که روز چهارشنبه که من همراه بچه­ های عمران بودم، ده-دوازده نفر از مردهای روستا در کنار ما مشغول کار برای تکمیل مسجدی بودند که مدتها در روستایشان نیمه کاره مانده بود.

مشابه همین، اتفاقی بود که سر جشن میلاد امام زمان در مسجد روستا افتاد. جوانهای روستا عملاً کارهای اجرایی جشن و پذیرایی و … را از دست ما گرفتند. جشن شد، جشن خودشان! یکی­ شان که او هم طلبه بود با شعف غیر قابل وصفی می­گفت: «الان دو سال است که این مسجد ساخته شده ولی تا به حال در آن “جشن” برگزار نشده بود.»

***

روز پنج­شنبه با چند نفر از بچه ­ها و به همراه بخشدار منطقه به دیدن چند خانواده شهید رفتیم و شرمنده مهمان نوازی بزرگوارانه­ شان شدیم. در حالی که ساعت نه و نیم صبح (البته آنها چون تغییر ساعت را به رسمیت نمی­ شناسند، ساعتشان هشت و نیم بود!) به خانه اولین شهید وارد شدیم، هنوز نرسیده سفره صبحانه جلویمان پهن بود. و چه صبحانه هفت رنگی! نان و پنیر و ماست محلی، مربا، خیار و هلوی دستچین شده از باغ! معلوم بود میزبان هر چه داشته بر سر سفره گذاشته.

منطقه نسبت به مساحت و جمعیت نه چندان زیادش شهدای قابل توجهی دارد. بعضی از آنها در غائله تجزیه طلبی و توسط کومله و دموکرات شهید شده اند. از جمله بانویی به نام شهید شرافت کهریزی که البته نرسیدیم به خانواده اش سر بزنیم. ظاهراً او در خانه اش مشغول پخت نان بوده که متوجه می­شود بچه­ های سپاه در حال نزدیک شدن به روستا و افتادن در کمین دموکراتها هستند. شرافت بالای بام خانه می رود و با دستان آغشته به خمیر به سپاهی ها علامت می دهد که سمت روستا نیایند. دموکراتها بدون درنگ او را به رگبار می بندند و ساج نانش را به خونش آغشته می­کنند.

***

آقای بخشدار در همان چند سکانسی که ما دیدیم و همراهش بودیم، آدمی دوست داشتنی بود. به نظرم کسی که اندکی با فضاهای این چنینی آشنا باشد، می تواند تفاوت احترام رسمی که مردم به یک مقام مسئول می­گذارند با احترام حاصل از یک محبت عمیق درونی را بفهمد. احترامی که مردم به آقای بخشدار می­گذاشتند، با اشتیاق به استقبالش می آمدند، گرم بغلش می کردند و اصرار می کردند که به خانه ببرندش تا یک چایی مهمانشان باشد، از این نوع دوم بود. آقای بخشدار رابطه مستقیم و رودررویی با مردم برقرار کرده است و احتمالاً کار چنین مناطقی جز به چنین تعاملی راست نیاید. آقای بخشدار خودش برادر شهید و بومی منطقه است و قبل از بخشداری تجربه سالها مسئولیت در بنیاد شهید را داشته. همین امر رابطه اش را به ویژه با خانواده شهدا خاص کرده بود؛ وقتی می دیدندش گل از گلشان می شکفت. احوال تک ­تک اعضای خانواده را حاضر و غایب- جویا می شد و از حل شدن فلان مشکل و بهمان مسأله می پرسید.

در مسیر بازگشت، فرصتی برای گپ زدن پیش آمد. از آقای بخشدار پرسیدم که چند وقت است بخشدار شده؟ پاسخ داد که حدود یک سال و نیم قبل بخشدار شده و مسئول برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در اینجا خودش بوده است. به شوخی گفتم: «پس تقلّبها را اینجا شما انجام دادید؟!» آنقدر جدی و سرد جواب داد: «هیچ تقلبی نکردیم!» که لازم به نظر می رسید سریعاً اضافه کنم: «شوخی کردم …». باز هم به نظر می رسید دلش صاف نشده. انگار بدجوری تو اوت زده و اهانت شدیدی کرده بودم که تلخی اش از کام آقای بخشدار بیرون نمی رفت. برایم تعریف کرد که چند نفر از همکاران او در هیئت اجرایی انتخابات منطقه از قضا طرفدار موسوی بودند و همانها تأیید می­کردند که سالم­ترین انتخابات برگزار شده است. با حالتی آمیخته حسرت و شکر گفت: «ماجرای پارسال خیلی بد بود ولی این خوبی را داشت که همه چهره کریه کسی مثل موسوی را دیدند.»

در منطقه تحت سرپرستی آقای بخشدار، حدود ۹۸ درصد مردم در انتخابات ۸۸ شرکت کرده بودند که بیش از هشتاد درصدشان به احمدی نژاد رأی دادند. از دلیل رأی بالای مردم به احمدی نژاد پرسیدم. پاسخ داد که اقدامات سفر استانی، جاده کشی، ساخت مدرسه، وام کشاورزی، حذف جریمه دیرکرد و سهام عدالت و … مؤثر بوده است. اما اصل ماجرا این بود که «مردم آقای احمدی نژاد را به آقا نزدیکتر می­دانستند.» از یک پیرزن ۷۰ ساله روستایی نقل می­کرد که من نمی فهمم وقتی رهبر می­گوید این دولت دارد خوب کار می­کند، اینها (رقبای احمدی نژاد) اصلاٌ برای چی کاندیدا شدند؟!

***

یک نکته جالب این بود که بسیاری از مردم روستا در کنار احمدی نژاد یک نفر دیگر را هم می­شناختند و خیلی از اتفاقات خوبی که در منطقه شان افتاده بود را به او نسبت می­دادند: مهندس بشارتی، رئیس دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری.

***

بارها گفته شده که یکی از اصلی­ترین نکات اردوهای جهادی «کندن» است. همانطور که اول گفتم برای من هم همین کندن و کنده شدن موضوعیت داشت. همان روز اول ورود به منطقه گوشی­ ام هم خراب شد تا ماجرای کندن تکمیل شود. فنا شدن گوشی برای من دو معنا دارد: یکی اینکه تلفن همراه ندارم و دیگر اینکه ساعت ندارم! اینجوری کیفیت تجربه زمان هم –که قبلاً این همه راجع بهش شنیده بودم- عوض شد. یک هفته خوشی بود.

اما اعتراف باید کرد که تجربه کندن در اردوی جهادی با همه خوبیها و سازندگی هایش، نهایتاً تا حد زیادی غیر اصیل و موزه­ ای و تحت کنترل است. به نظرم می آید مسیر زندگی من در ده سال اخیر، از مجموعه ای مراحل مرتبط و بهم پیوسته تشکیل شده که هر کدام از دل قبلی در آمده و انگار تنها امکان و طبیعی ترین انتخاب بوده است. این مسیر تخت و یکدست به شدت مستعد پرورش نوعی رخوت و رکود زودرس و تثبیت نوعی «میانمایگی کسالتبار» است. به نظرم می رسد گریز از این وضعیت نیازمند یک تکانه جدی و نوعی کندن واقعی است. درباره ماهیت آن هنوز چیز زیادی نمی دانم.

۱- ان­شاء الله پس از اتمام کامل طرح و بازگشت سرافرازانه دوستان جهادی نام کامل منطقه را اینجا می نویسم.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. amir می‌گوید:

    همه ما این یک سال اخیر را با دل نوشت های حسین زندگی کرده ایم. ممکن است در بعضی مسائل سلیقه ای برخی نوشته های او را نپسندم. (بعضاً به خودش هم گفته ام) ولی او را صدای رسای ناب ترین بچه بسیجی ها می دانم. صدای رسای موتورسوارها، فلافل خورها و …

  2. amir می‌گوید:

    این واقعا حرف دل من هم بود ولی در هر صورت خاطرت عزیزه

    التماس دعا

  3. amir می‌گوید:

    لعن علی عدوک یا علی. از اولی بگیر بیا جلو اما زیاد به شیخ نزدیک نشو. نامرد ادعای تجاوز می کند

    این یکی خیلی با حال بود کلی خندیدم باهاش دمت گرم سر صبحی کلی حال دادی داداش

    بچه هایی که اگر آمریکا ما را تهدید کند، می گویند؛ آخ جون، جنگ! خرخره آمریکا را می جویم و نمی گذاریم حتی یک مو فقط یک مو ز سر علی کم گردد. ما خامنه ای را بیش از آن دوست داریم که پدران مان خمینی را دوست داشتند. نه، ما خامنه ای را نمی پرستیم. الگوی ما در پرستش خدا، خامنه ای است. عبای این مرد، خیمه حسین است. بیت رهبری خانه علی است
    خیلی اقایی التماس دعاااااااااااااااااااااا

  4. خان باجی می‌گوید:

    سلام
    کاش دوستانتون رو لینک میدادید که بتونیم بهشون سر بزنیم .
    آقای قدیانی روحیه نقدپذیریتون قابل تحسینه . که اگر نبود این روحیه بی شک به رشد و تعالی نمی رسیدید . صرفا به به و چهچه انسان رو به ورطه نابودی میکشونه ( البته این نظر منه )
    .
    خوش به سعادت این دوست عزیز . چه سفر پر باری داشتند و چه اجری بردند .
    خدا لعنت کنه ریگی و امثال ریگی رو که به امثال این دسته گل ها هم رحم نکرد .
    به کدامین گناه ؟

  5. amir می‌گوید:

    با مدعی مگویید، اسرار عشق و مستی
    زیرا که طعم ساندیس، شهد است راستی راستی!

    ای کاش میر میدید، انبوه عاشقان را
    تا بی خبر نمیرد، از درد خود پرستی

    جانباز شیمیایی، با شیخ گفت: «جانا!
    با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی»

    دندان گرگها را، هر کودکی ببیند
    ای پیر انقلابی! چشمت چرا تو بستی؟

    عاشق شو ارنه روزی، این صبر هم سرآید
    اذن ولی نباشد، پنداشتی که جستی؟

    یارب شکسته حالان، طاقت دگر ندارند
    تا کی کنند اجانب، چندین دراز دستی

    گویی ولی شناسان، رفتند از این ولایت
    خط امام گم گشت، زین کارگاه هستی

    آن روز دیده بودم، این فتنه ها که برخاست
    کز بغضِ رایِ ملت، یک دم نمی نشستی!

    این عشق دست طوفان، خواهد سپردت ای میر!
    بازآ به نزد ملت، وآن روزگار مستی

    با اجازه از حضرت حافظ
    محمد صادق باطنی
    ۱۵ دی ۱۳۸۸

    التماس دعا

  6. amir می‌گوید:

    ما الان دل مان برای صدای خامنه ای تنگ شده. چند روزی است که سخن نگفته با ما. چند روزی است که سخن نگفته بابا. هزاران “بابا اکبر” فدای یک لحظه زندگی “آقا”.

    ای گفتی اقا چند روزه صحبتی نکرده اند هر بار که اخبار را مرور میکنیم به دنبال خبری از اقا میگردیم
    سلامتی خورشید وماه صلوات

  7. نسیبه می‌گوید:

    سلام جناب قدیانی
    اسم جهاد که اومد یاد فرمایش حضرت امام (رحمة الله علیه) در مورد جهادی های زمان جنگ افتادم:
    “سنگرسازان بی سنگر”

  8. نسیبه می‌گوید:

    حافظ اگه میدونست غَزَلاش حکومتی میشه،
    اونم حکومت اسلامی،
    احتمالا خودش ساندیس می آورد پخش میکرد۲۲بهمن!!!
    که بهش تهمت نزن ساندیس خوره

  9. حقانی می‌گوید:

    دیشب شبکه ۲ مشایی رو دعوت کرده بود. جا داره یه اعتراض همگانی به حضور اوشان در صداوسیما علم کنیم.

  10. سلام داداشی
    پس چی شد؟
    چشممون به در سفید شد
    کجاست پیرهن یوسف ما
    خیلی دوست دارم نظر از شما داشته باشم

    ما به انتظار خو گرفتیم، داداش گلم
    http://sayehgraph.blogfa.com

  11. این هم قطعه ای از آخرین قلمم با عنوان “آقازاده ما”

    «داشتم می گفتم، راستی چه می گفتم؟ آهان!نمی گفتم داشتم فکر می کردم که آب مایه حیات است، نه مایع شستن حیاط و زندگی ما بسته به این مایع خدایی است ولی بعضی وقتها همین مایه حیات می شود مایه ممات!

    درست مثل قصه “ولایت”. آب همان ولایت است که اگر درست آنرا فهمیدی زنده می شوی، “حر” میگردی و “حبیب” محبوب می شوی ولی اگر شرط و شروط تعیین کردی، “ابن ملجم” بازی درآوردی و یا “عمرسعد” شدی و ولایت حسین علیه السلام را نپذیرفتی ، مرده ای!»

  12. شیعه علی می‌گوید:

    سلام خامنه ای رهبرم از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن
    رهبر مظلومم بهتون تبریک می گم که طرفداری چون قدیانی دارین ما بچه بسیجی ها تا شما حضرت ماه و ستاره ای پر فروغ چون حاج حسین داریم آمریکا که در غلط کردن سهل است کل دنیا هم حریف ما نمی شود
    ما اجازه نمی دیم خون بابا اکبر ها پایمال شود
    لبیک یا خامنه ای لبیک یا امام است

  13. سلام به همه ی ساکنان قطعه ۲۶
    از قطعه ۲۶ بهشت زهرا گرفته
    تا این قطعه ۲۶ (دوست ندارم بگم مجازی)
    التماس دعا
    به دلایلی نمیتوانم راجع به متن ها نظر بدم . فقط آمدم سلام کنم

  14. کوثر می‌گوید:

    سلام حاجی این تیکه را خیلی خوب اومدی اسم همه را ببرم کل اینترنت پر می شود! یک چیزی در مایه های غلط کردید بی شمارید. راستی شنیدی بچه های کوچک شهدای بزرگ به دیدار بعضی ها ر فتند

  15. سید علیرضا شاهنگیان می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    اونجا که نوشتی ((… هزاران “بابا اکبر” فدای یک لحظه زندگی “آقا”. تا علی هست ما را غم بی پدری نیست. بابای ماست خامنه ای. تملق ماه هم لیاقت می خواهد. اینجا ریا هم ثواب دارد. عشق به خامنه ای مثل گریه برای حسین است که ایشان در این زمانه همان حسین است. هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم. لعن علی عدوک یا علی …)) یاد این دَم ، تو روز عاشورا افتادم : (( بابی انت و امی یا حسین،،،، به فدای لب عطشان حسین )) چه کنیم که همیشه باید به یاد عاشورا باشیم ، اصلا خود ائمه اینجور خواستند . هر روز مهم ، هر روز عید ، هر مکان زیارتی ، زیارت مخصوص امام حسین را دارد .
    من که طبع شعری خوبی ندارم ولی به ذهنم رسید (( بابی انت و امی یا علی ،،،، به فدای امر و فرمانِ سید علی ))

  16. ترنم می‌گوید:

    سلام.
    همین!

  17. امین می‌گوید:

    سلام
    وقتی بچه ها از خاطرات اردو جهادی صحبت می کنن دلم بدجوری برای خودم می سوزه
    امسال یکی از بچه ها اسم ما رو هم نوشته بود که سعادت نداشتیم
    کلا این چند وقت حال روحیم زیاد خوب نیست
    برام دعا کنید
    یا علی

  18. یه ستاره می‌گوید:

    سلام
    واقعا خسته نباشید.وبلاگ پر باری دارید قلمتون پایدار و التماس دعا.

  19. هادی می‌گوید:

    برادرم تندروی در هیچ زمینه ای جایز نیست.این حرف خدا و رسولشه.
    همین تندروی بعضی بچه های بسیجی ،مدبربودنشون رو زیر سوال برده.
    خیرالامور اوسطها

  20. منتظر خورشید می‌گوید:

    به نام خدا
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه و حفظ قائدنا امام الخامنه ای
    سلام علیکم
    آخه برادر من شما پیوندها را حذف کرده اید بعد میگید ناراضی نیستم کسی به وبلاگ آنها نرود آخه ما چه جوری باید پیدا کنیم آنها را مرد مومن یک نشانی، آدرسی، پیوندی،

  21. منتظر خورشید می‌گوید:

    به نام خدا
    نمیشه من یک نظر بدم توش غلط نداشته باشم چو سوتی دادم ببخشید میخواستم بگم شما گفتید راضی نیستم

  22. منتظر خورشید می‌گوید:

    ای بابا این چو از کجا پیداش شد

  23. مسعودساس می‌گوید:

    سلام
    چی بگم؟
    همه ما این یک سال اخیر را با دل نوشت های داداش حسین زندگی کرده ایم.و او را صدای رسای ناب ترین بچه بسیجی ها می دانیم
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  24. سجاد می‌گوید:

    سلام
    دم آقا سجاد گرم واقعا مصداق این سخن بود ” بسیج لشکر مخلص خداست ”
    با اون حرف پیرزن ۷۰ ساله واقعا گریه ام گرفت برای خودم.
    در ضمن ما مخلص حاجی هم هستیم.

  25. مسعودساس می‌گوید:

    این مسیر تخت و یکدست به شدت مستعد پرورش نوعی رخوت و رکود زودرس و تثبیت نوعی «میانمایگی کسالتبار» است. به نظرم می رسد گریز از این وضعیت نیازمند یک تکانه جدی و نوعی کندن واقعی است. درباره ماهیت آن هنوز چیز زیادی نمی دانم
    از این یه تیکی که من چیزی حالیم نشد!!
    هر کی فهمید به ما هم بگه!
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  26. sara می‌گوید:

    خوش به حال آقا سجاد
    چند ساله به هر دری می زنم تا بتونم برم اردو جهادی اما خوب به هر کس ندهندش !
    دعا کنید باب جهاد به روی من هم باز بشه…

  27. پارسا می‌گوید:

    بیت رهبری خانه ی علی است همه ی هستی ما سید علی است ما الآن دلمان برای صدای خامنه ای تنگ شده چند روزی است که سخن نگفته با ما…
    عشق به خامنه ای مثل گریه برای حسین است که ایشان در این زمانه همان حسین است
    لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است
    سلام داداش گلم
    با همون چند خط سبزی که نوشتی یه حال اساسی بهم دادی انشاءالله همیشه فرزند و یار و یاور و سرباز سید علی باشی خوش به حال سید علی که همچین فرزندانی داره و بیشتر از اون خوش به حال ما که همچین امام و سرور و سالار و دلبر و دلداری رو داریم خدایا شکر
    اللهم احفظ قائدنا و مرجعنا و سیدنا و امامنا سید علی الحسینی الخامنه ای

  28. یه نفر می‌گوید:

    وقتی نظراتی که گذاشتم روحذف کردید انقدر دلگیر شدم ………که بغض…دلم…مطمئن شدم بی کس وکارو ..ولش کن سوالایی که پرسیدم جدی بود دلم میخواست از شما بپرسم وذهنم رو سامان بدم کلاس گذاشتید یانه نمیدونم به هر حال متاسفم!

  29. بیناب می‌گوید:

    میل به جبران….؟!

  30. bangejaras می‌گوید:

    خیلی حال کردم دمتون گرم

  31. مسعودساس می‌گوید:

    هر چی بسیجی بی ترمزه عشقه
    هر چی بسیجی ریش بلنده عشقه
    هر چی بسیجی باتوم به دسته عشقه
    هر چی بسیجی ساندیس خوره عشقه
    هر چی بسیجی عشق بیسیمه عشقه
    هر چی بسیجی ۱۲۵ سواره عشقه
    هر چی بسیجی عشق فلافل عشقه
    هر چی بسیجی خرخره جو عشقه
    هر چی بسیجی عشق کلاه عماد مغنیه عشقه
    ((خلاصه هر چی بسیجی عشقه))
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  32. حسین مورچه می‌گوید:

    سلام
    همه بچه بسیجیا فدای یه تار موی شما

    چندین روزی بود قهر بودم با این وب .حمایت چیز گمشده ای توی این دوران وانفسای هست که بهتره بچه بسیجیا بیشتر حواسشون بهش باشه نمیخوام دوباره غافلگیر یه فتنه بزرگ باشیم 🙁

  33. م می‌گوید:

    من هم واقعاً دق کردم راستی آقا کجاس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    دلم برای صداش تنگ شده

  34. مسعودساس می‌گوید:

    این یه دونه جا موند:
    هر چی بسیجی عشق ((داداش حسین)) عشقه
    ما بیشمار عاشقتیم داداش حسین
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  35. زهرا رمضانپور می‌گوید:

    سلام.
    متن خودتون خیلی قشنگ بود و بعضاً خنده دار، امّا تفکّر برانگیز. مخصوصاً توصیف شخصیت بسیجی ها عالیست.
    موفّق باشید

  36. پیام فضلی می‌گوید:

    سلام داش حسین-
    اشداء علی الکفار رحماء بینهم…
    خدا رو شکر که خودت و خانواده ات به سلامتی و خوشی از سفر بازگشتید.

  37. امیر حسین می‌گوید:

    ماشالله ماشالله خدا شما رو حفظ کنه

  38. حمد می‌گوید:

    همیشه دوست داشتم برم یکی از این اردوهای جهادی
    ولی نمیدونم بهونه ی درس یا چیز دیگه ای مانعم شده

  39. محمدحسن می‌گوید:

    سلامی گرم به داداش حسین بچه بسیجی ها…
    خوشحال میشم سری بزنید… با طرحی برای سردار جاوید نشان
    http://grenade.pelakfa.com

  40. ساندیس پور می‌گوید:

    اقا من اعتراض دارم اعتراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااض
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    حسین صدای رسای موتور سوارها، فلافل خورها و … مهمتر از همه ساندیس خورها است

  41. یکی از پروانه ها می‌گوید:

    سلام داداش این ها را که خواندم به یاد کتاب ماه عسل مجردها وشخصیت جالبش حاج عبدالله والی افتادم .
    برایم تعریف کرد که چند نفر از همکاران او در هیئت اجرایی انتخابات منطقه از قضا طرفدار موسوی بودند و همانها تأیید می­کردند که سالم­ترین انتخابات برگزار شده است. با حالتی آمیخته حسرت و شکر گفت: «ماجرای پارسال خیلی بد بود ولی این خوبی را داشت که همه چهره کریه کسی مثل موسوی را دیدند.»

  42. رضا می‌گوید:

    داشتم مطلبی رو می خوندم به قسمتی از اون رسیدم که می گفت : آیت الله جنتی در مسجد جمکران اعلام کرده :

    ” سندی به‌دست آورده مبنی بر اینکه “آمریکایی‌ها یک میلیارد دلار از طریق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمریکا در کشورهای منطقه هستند، به سران فتنه دادند و …. ”

    و در ادامه نوشته بود :

    مهدی کروبی که خود را مخاطب این سخنان فرض کرده بود، در واکنش دستپاچه‌ای ضمن توهین به دبیر شورای نگهبان اضافه کرد که از او به مراجع قضایی شکایت خواهد کرد.

    من چیزی نمی گم ، فقط :

    خدا رو شکر که دشمن های آقا رو از احمق ها قرار داد

    آخه بی سواد تو که نماینده مدعی العموم دادگستری یعنی دادستان نیستی تا بتوانی از کسی در دادگاه طرح شکایت کنی. پس باید خودت شاکی باشی ، شکایت تو توی دادگاه یعنی اقرار تو به فتنه گری

    تو تاریخ جایی سراغ ندارم کسی به فتنه گری افتخار کرده باشه و خودش رو فتنه گر خونده باشه

  43. آیه می‌گوید:

    “دارم متنی را می نویسم که چهارشنبه در روزنامه وطن امروز کار خواهد شد. متنی پر از مسجد ارک، مملو از دود اگزوز موتور قراضه بچه بسیجی ها، سرشار از حاج منصور، فقط ۸۰۰ کلمه اش درباره کوچه کثیف و فلافل خوردن در ساعت ۳ نیمه شب است. به هر حال من عاشق باتوم دانیال های میدان شوش هستم. ”

    آخ جوووووووووووووووووووووووووووووون

  44. ساندیس خور می‌گوید:

    التمس دعا .
    همین!

  45. سجاد می‌گوید:

    سلام .حاج حسین حال کردم با این جملت که” بچه هایی که اگر آمریکا ما را تهدید کند، می گویند؛ آخ جون، جنگ! خرخره آمریکا را می جویم و نمی گذاریم حتی یک مو فقط یک مو ز سر علی کم گردد”

    دمت قیژ.

  46. yarehojat می‌گوید:

    هوالحبیب
    سلام
    خیلی قشنگ بود و تاثیر گذار اما در مورد تعجبی که برای دوستی بین شیعه و سنی تو اینطور مناطق شما رو در بر گرفته باید خدمتتون عرض کنم که ما هم برای یه پروژه درسی به یکی از روستاها رفته بودیم که شیعه و سنی با هم زندگی می کردند با اکثریت اهل تسنن ، اما هیچ مشکلی نداشتند و باهم خیلی راحتتر از اون چیزی که فکرشو بکنین فامیل می شدن مخصوصا شیعه ها می گفتن هر کی میاد اینجا فکر می کنه که اهل تسنن ما رو اذیت می کنن ولی اون خانم می گفت که از شیعه ها هم مهربان تر هستن و خودش شیعه بود و عروس یه خانواده اهل تسنن شده بود و بعد از گذشت بیشتر از ده سال اصلا ناراضی نبود.
    همین!
    یا حق
    آگاه باشید که حسین (ع) را منتظرانش کشتند

  47. آیه می‌گوید:

    آدرس وبلاگ “خصوصی نیست!”:
    http://sajjadsaffar.blogfa.com

  48. کبوتر می‌گوید:

    سلام!
    آخ جون ! جنگ…

  49. لجمن می‌گوید:

    سلام
    یه چند وقتیه خوشحالم و لحظه شماری برای نابود کردن آمریکا می کنم . یعنی می شه حمله کنه؟!
    ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم
    برگرد تا سربند یا زهرا نبستیم
    یاعلی . برای نابودیش صلوات !

  50. آیه می‌گوید:

    “اما اصل ماجرا این بود که «مردم آقای احمدی نژاد را به آقا نزدیکتر می­دانستند.» از یک پیرزن ۷۰ ساله روستایی نقل می­کرد که من نمی فهمم وقتی رهبر می­گوید این دولت دارد خوب کار می­کند، اینها (رقبای احمدی نژاد) اصلاٌ برای چی کاندیدا شدند؟!”
    ایول به بصیرت این پیرزن ۷۰ ساله

  51. آیه می‌گوید:

    این مطلب وبلاگ خصوصی نیست برای من خیلی تامل برانگیز بود(مربوط به سالگرد انتخاباته ولی اگه کسی نخونده الان بخونه .با اجازه داداش حسین من یه تیکه احتمالای آخرشو اینجا میذارم):

    مسأله بیست و دوم خرداد نبود، مسأله بیست و سوم خرداد بود!
    ……..
    …….

    حتی اگر این کار را نمی­کرد، تصور کنید سه روز بعد در نماز جمعه تهران به امامت رهبری شرکت می­کرد، و بعد از دعوت ایشان به ترک اردوکشی خیابانی، اکیداً از هوادارانش می­خواست که شنبه سی خرداد به خیابان نیایند و بعد مدارک و مستندات تقلب را به شورای نگهبان و کمیته متشکل از آقای ابوترابی و حداد و … می‌داد و در رسانه‌ها منتشر می کرد. تصور کنید که حتی می‌توانست بعد از اینها هم به احمدی نژاد تبریک پیروزی نگوید ولی … .

    و این «اگر»ها و «تصور کنید»ها تا کجا می‌تواند ادامه یابد؟

    مهم نیست. مهم این است که در این صورت؛

    – احتمالاً ندا آقا سلطان و محسن روح الامینی و سهراب و اشکان و یعقوب و کیانوش و … الان پیش خانواده شان مشغول مرور خاطرات انتخابات هیجان انگیز پارسال و رقابت دراماتیک موسوی – احمدی بودند.

    – احتمالاً اعضای کنگره آمریکا هرگز با نام ترانه موسوی آشنا نمی‌شدند.

    – احتمالاً شبکه العربیه امکان این را نمی‌یافت که برای بیش از ۲۴ ساعت صدر اخبار خود را به «تجاوز در زندان‌های ایران» اختصاص دهد و یک هفته در این مورد تحلیل و میزگرد پخش کند.

    – احتمالاً اولین نماز جمعه مختلط تاریخ (!) برگزار نمی‌شد.

    – احتمالاً روز قدس از خیابان‌های تهران شعار «نه غزه، نه لبنان …» شنیده نمی‌شد.

    – احتمالاً صدای آمریکا از دو هفته قبل به استقبال روز ۱۳ آبان نمی‌رفت.

    – احتمالاً لازم نبود محسن بان‍‍ژاد عکس پاره شده امام را از جلوی در دانشکده فنی بردارد تا زیر دست و پای جماعت نباشد.

    – احتمالاً روز عاشورا حجاب هیچ بانوی محجبه‌ای مورد تعرض قرار نمی‌گرفت.

    – همچنان که احتمالاً نه دی یک روز معمولی در تقویم بود.

    – احتمالاً موسوی و کروبی به جای «سران فتنه»، شخصیت‌های مؤثر و برجسته جریان منتقد دولت بودند.

    – احتمالاً درخواست آنها برای مجوز تجمع در سالگرد انتخابات این قدر مضحک به نظر نمی‌رسید.

    – احتمالاً برنامه «شاخص» ساخته نمی‌شد.

    – احتمالاً هاشمی ماهی یکبار خطبه نماز جمعه می‌خواند.

    – احتمالاً شبهه تقلب در انتخابات نسبت به آنچه الان هست طرفداران و مدافعان بیشتری داشت و دستگاه کند و تنبل تبلیغی – اقناعی نظام احساس نیازی به توضیح و اثبات این نتیجه نمی‌کرد.

    – احتمالاً خیلی از آنها که حبس و انفرادی را برای اولین بار تجربه کردند، تجربه نمی‌کردند.

    – احتمالاً بعضی از طرفداران موسوی او را به سازش و خیانت متهم می‌کردند. شاید تا چند ماه عصبانی بودند. کمی بعد احساس سرخوردگی می‌کردند. خدا را چه دیدید؟! احتمالاً کمی بعد هم ماجرا کم و بیش یادشان می‌رفت و مشغول راه اندازی کمپین دعوت از خاتمی به انتخابات ۹۲ می‌شدند!

    – احتمالاً محمد نوریزاد مشغول رایزنی با نهادهای فرهنگی برای یک پروژه جدید سینمایی چندمیلیادری راجع به رابطه فریدون و مالک اشتر و شهید صیاد شیرازی بود!

    – احتمالاً ماجراهای مربوط به انتصاب و عزل معاون اول، برای دکتر احمدی نژاد گران‌تر تمام می‌شد.

    – احتمالاً اغلب ما این قدر که حالا از تاریخ انقلاب می‌دانیم، نمی‌دانستیم.

    – و احتمالاً دموکراسی خواهان ایرانی تا سالها دلیل مهمی برای جدل با ما، طالبان استقلال و امنیت، داشتند: «یک رقابت انتخاباتی تمام عیار برگزار شد، سنگین‌ترین و بیرحمانه ترین رقابت ممکن، یک ماه کارناوال‌های انتخاباتی و بحث‌های داغ خیابانی، میتینگ‌های صدها هزار نفری ولیعصر و مصلّی، مناظره زنده تلویزیونی و … . تازه بعدش هم مجادله بر سر نتیجه انتخابات. دیدید که در چنین فضای باز و پرنشاطی آب از آب تکان نخورد؟ دیدید که فضایی برای سوء استفاده دشمن ایجاد نشد؟ دیدید که فضای باز امنیت ملی را خطر نینداخت؟ دیدید که موجودیت نظام تهدید نشد؟ …»

  52. مهدی(لباس شخصی) می‌گوید:

    « من اتفاقا عاشق تندرو ترین بچه بسیجی ها هستم. ریش توپی ها. عشق بیسیم ها. ستاره هایی که برای دفاع از خامنه ای و خلق حماسه “نه ده” سال هشتاد و اشک، منتظر دعوت شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی نمی مانند. بچه هایی که سرشان درد می کند برای دعوا. بچه هایی که این بار منتظر محرم نمی مانند. عاشورا را جلو می اندازند و عرق گیر سران فتنه را پرچم می کنند. بچه هایی که اگر آمریکا ما را تهدید کند، می گویند؛ آخ جون، جنگ! خرخره آمریکا را می جویم و نمی گذاریم حتی یک مو فقط یک مو ز سر علی کم گردد. »

    ما هم عاشق توییم داداش…

  53. یه دختر بسیجی می‌گوید:

    سلام داداش
    دیشب داشتم با یکی از همین اغتشاش گران خداجو صحبت میکردم…
    سوالی رو مطرح کرد که ذهنم رو مشغول کرد.گفتم از شما بپرسم شاید بدونید.هر چی باشه من ۱۵ سالمه و شما حداقل ۳۰ سالی دارین و اطلاعاتتون از ما بیشتره…
    این شخص که گفتم راجع به شهید باکری صحبت میکرد و میگفت یکی از مخالفین شهید باکری ، صادق محصولی بوده
    و صادق محصولی هم وزیر رفاه احمدی نژاده
    جوابی برای این شبهه وجود داره؟
    خیلی ممنون میشم اگه جواب بدین

  54. 12221157 می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    ذهن ایمانی رو عشق است !
    ۱٫من یه جورایی کشاورزم !وتوی این فصل برداشت !همه ش منتظر یه اشاره به این نکته بودم که دریغ . . .
    وحالا ذهن ایمانی رو عشق است . . .
    ۲٫چون خوش قولیتون رو توی چند پست قبلتر به اثبات رسوندین اینجا هم منتظر نام کامل منطقه و . . . هستیم هرچند من تقریبا اسم شهرشو حدس می زنم
    ۳٫اردوهای جهادی و یادگارهای جهادی امسال رو هم عشق ست

  55. تکخال می‌گوید:

    «کروبی و سه کاف»
    http://takkhaal.parsiblog.com

  56. کمیل می‌گوید:

    سلام ممنون از آقای قدیانی به خاطر متن زیباشون و ممنون از amir که شعر خیلی زیبایی گذاشتن در ۲۶ ……یا علی

  57. فدایی حضرت ماه می‌گوید:

    یادتونه چند وقت پیش یکی دو تا از بچه ها کامنت گذاشته بودند با این مضمون که نگرانند از اینکه آخر و عاقبت داداش حسین ما ، مثل برخی از سران فتنه و نوری زاده و …. بشه . در جواب این عزیزان و بقیه کسانی که ممکنه این دل نگرانی رو داشته باشند باید بگیم :
    ما خامنه ای را نمی پرستیم اما الگوی ما در پرستش خدا خامنه ای است ،
    اتفاقاً فرق داداش حسین ما با اون کسانی که نام بردم در همین اعتقاد به اصل ولایت فقیه هست .
    صراط مستقیم ما خامنه ایست ، راهی که ما را به خدا می رساند خامنه ایست ….
    به نظر ما اون صراط مستقیمی که توی قرآن اومده همین اصل ولایته . ما تا زمانی که محب علی باشیم در صراط مستقیم قرار داریم . شاید خیلی ها فکر کنند که سران فتنه یک زمانی در صراط مستقیم بودند و الان به بیراهه رفتند . در صورتی که اصلاً چنین چیزی نیست . اونها همون موقع هم یه ناخالصی هایی در وجودشون بودو هرچند کم و هرچند به اندازه یک هزارم درجه از صراط مستقیم فاصله داشتند و هرچی که به جلو رفتند فاصله شون از صراط مستقیم بیشتر و بیشتر شد تا جایی که الان دیگه همه چی رو انکار می کنند .
    اونها با این شتابی که در مسیر انحرافی خودشون به جلو می رن اصلاً راه بازگشتی ندارند و انشاءالله که ختم عمر پر از نکبت شون درک اسفل السافلین خواهد بود .
    اما داداش حسین ما و ما قطعه بیست و ششی ها تا زمانی که حب علی و عشق حضرت ماه رو در سینه داریم ، نتنها آینده مون هیچ شباهتی با حال سران فتنه نخواهد داشت ، بلکه در مسیر نور قدم برمی داریم و انشاءالله ختم عمرمون ختم به شهادت خواهد شد .

  58. شیعه علی می‌گوید:

    به شما که عرض کنم می بینم که هنوز نظرات تایید نشدن…

  59. خان باجی می‌گوید:

    کی قراره با مامان اینا بری پیش مهدی ؟؟
    http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2010/07/559521_orig.jpg

  60. ح.ق می‌گوید:

    سلام
    یادتون میاد گفتم نمی تونم شما رو لینک کنم ؟ راه حل چیه اگه میشه خودتون بهم بگید؟ شما افتخار ندادید اما من پرسیدم و راه حل اسباب کشی از بلاگفا بود که این کار رو کردم و حالا هم لینکتون کردم اگر دوست داشتید منو با نام قانون و بی قانونی سیاسی لینک بفرمایید .
    سلام
    _ ۰۰۰۰۰۰۰___۰۰۰۰۰
    _۰۰۰۰۰۰۰۰آپم۰۰۰۰۰۰۰
    _۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    __۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    ____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    _______۰۰۰۰۰
    _________۰
    ________*__۰۰۰۰۰۰___۰۰۰۰۰
    _______*__۰۰۰۰۰۰۰۰آپم۰۰۰۰۰۰۰
    ______*___۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    ______*____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    _______*_____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    ________*_______۰۰۰۰۰
    _________?________۰
    _۰۰۰۰۰۰___۰۰۰۰۰___*
    ۰۰۰۰۰۰۰۰آپم۰۰۰۰۰۰۰___*
    ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰____*
    _۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰_____*
    ___۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰_____*
    ______۰۰۰۰۰_______*
    ________۰________*
    ________*__۰۰۰۰۰۰___۰۰۰۰۰
    _______*__۰۰۰۰۰۰۰۰آپم۰۰۰۰۰۰۰
    ______*___۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    ______*____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    ______*______۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
    _______*________۰۰۰۰۰
    ________*_________۰
    _________*________*
    _________*_______*
    __________*______*
    ___________*____*
    ____________*___*
    _____________*__*
    ______________*

    بیا نظرتم بگو که خوشحالم کنی

  61. mahdi می‌گوید:

    نمی دونم چطور میتونین این قدر قشنگ با مخاطب ارتباط برقرار کنین….
    میدونم خیلی وقت ندارین ولی اگه سر بزنین خوشحال میشم

  62. سالک مبارز می‌گوید:

    سلام داداش حسین روز بخیر کم سعادتی منو حال کردی؟اصئلا شرمنده دلتنگی یه سمت گرفتاری سمت دیگه الان متنو می خونم بعدا نظر میدم شاید هم ندم اخه نظرای من که جزونظرات نیست…
    التماس دعا ستاره ی نزدیک حضرت ماه.
    یاحق

  63. بنده خدا می‌گوید:

    سلام
    علت حمایت ما از اقای احمدی نژاد:
    امام خامنه ای – مراسم تنفیذ حکم آقای احمدى‏نژاد‏ سال ۸۴/۰۵/۱۲

    ملت ما با اکثریتى قاطع، شخصیتى انقلابى و دانشمند و مدیرى شایسته و کارآزموده و داراى سوابق مجاهدت صادقانه در صحنه‌هاى گوناگون را، به ریاست جمهورى برگزیده است. سخن صریح و قاطع و صادقانه‌ى ایشان در تعهد به خدمتگزارى و رفع محرومیت و مبارزه با فساد، و لحن افتخارآمیز ایشان در پایبندى به اسلام و آرمان‌هاى انقلاب، که با منش مردمى و ساده‌زیستى همراه بود، دلها و آراء مردم را متوجه ایشان کرد و مسؤولیت مهم ریاست جمهورى را بر دوش ایشان نهاد.

    این‌جانب ضمن تبریک به ملت شریف و آزاده، رأى آنان را تنفیذ و جناب آقاى دکتر محمود احمدى‌نژاد را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مى‌کنم. بدیهى است که رأى ملت و تنفیذ این‌جانب تا هنگامى است که ایشان به تعهد خود و صراط مستقیمى که تاکنون در آن حرکت کرده‌اند یعنى راه اسلام و آرمان‌هاى نظام اسلامى و دفاع از حقوق ملت و ایستادگى در برابر مستکبران و زورگویان پایبند باشند که به توفیق الهى همواره چنین خواهد بود ان‌شاءالله.

  64. بنده خدا می‌گوید:

    سلام
    علت حمایت ما از اقای احمدی نژاد:

    ملت ما با اکثریتى قاطع، شخصیتى انقلابى و دانشمند و مدیرى شایسته و کارآزموده و داراى سوابق مجاهدت صادقانه در صحنه‌هاى گوناگون را، به ریاست جمهورى برگزیده است. سخن صریح و قاطع و صادقانه‌ى ایشان در تعهد به خدمتگزارى و رفع محرومیت و مبارزه با فساد، و لحن افتخارآمیز ایشان در پایبندى به اسلام و آرمان‌هاى انقلاب، که با منش مردمى و ساده‌زیستى همراه بود، دلها و آراء مردم را متوجه ایشان کرد و مسؤولیت مهم ریاست جمهورى را بر دوش ایشان نهاد.

    این‌جانب ضمن تبریک به ملت شریف و آزاده، رأى آنان را تنفیذ و جناب آقاى دکتر محمود احمدى‌نژاد را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مى‌کنم. بدیهى است که رأى ملت و تنفیذ این‌جانب تا هنگامى است که ایشان به تعهد خود و صراط مستقیمى که تاکنون در آن حرکت کرده‌اند یعنى راه اسلام و آرمان‌هاى نظام اسلامى و دفاع از حقوق ملت و ایستادگى در برابر مستکبران و زورگویان پایبند باشند که به توفیق الهى همواره چنین خواهد بود ان‌شاءالله.

    امام خامنه ای – مراسم تنفیذ حکم آقای احمدى‏نژاد‏ سال ۸۴/۰۵/۱۲

  65. دل آرام می‌گوید:

    ذهن ایمانی را عشق است.
    تعبیر عالی بود.

  66. سالک مبارز می‌گوید:

    داداش شرمنده بااجازه من می تونم یه توضیحی اینجا بدم که سوءتفاهم پیش نیاد بین دوستان به دلیل عدم حضورم؟
    بااجازه از داداش حسین که اگه صلاح بدونن تایید می کنند درغیر این صورت صلاح مملکت خویش…
    متاسفانه به علت پاره ای از مسائل وگرفتاری های شخصی نمی تونستم به داداش سر بزنم بهتر بگم نظربدم والا زندگی بدون متنای داداش…خواهشا موضوع رو سیاسی نکنیدفکرکنم همین مقدار توضیح کافی باشه یاحق
    نوکرداداش حسین تادم دربهشت هم هستیم اگه افتخاربدن!!!

  67. ره گذر می‌گوید:

    مثل همیشه خوب نوشتی

    قلمت توانا
    یا علی

  68. مسافر می‌گوید:

    سلام
    من هم با اقای صفار موافقم
    ادم وفتی میاد اینجا دلش باز میشه از بس آقا و بچه بسیجی هایش غریبند
    احساس میکنم یکی حرف دل(نه هوای نفس) ما رو راحت می زنه واین خیلی عجیب نیست که در معدود مواردی باهم اختلاف داریم اگر کاملا غرق در ولایت شویم یکی می شویم یکی ویکی.
    دعا میکنم از خالص ترین بنده های خدا شوید

  69. طهورا می‌گوید:

    سلام قولا من رب الرحیم

  70. عطا می‌گوید:

    عمیقا خدا حفظتون کنه تو خط ولایت…
    نوشته هاتون همیشه تازه ونابن،واقعا امیدوارم برقرار باشه خونی که از قلمتون میچکه تا…
    دو متن قبلیتون که در مورد مشایی بود فوق العاده بود.

  71. ترگل می‌گوید:

    منم می خواستم از تهران ببرم و برم اما دست خودم نبود
    خانواده اجازه نمی دادند می گفتن میری یه بلایی سر خودت میاری
    تازه من عاشق بنایی بودم اما بم گفتن بری اونجا باید آشپزی کنی

  72. ندا می‌گوید:

    چقدر جالب و دوست داشتنیه این اردوهای جهادی که این دوستان تعریف می کنند
    اما من نمی دونم خانما هم واقعا می تونن کار خاصی انجام بدن یا نه؟ به نظر می رسه برا دل خوش کردنشون یه کارایی مثل آموزش اهالی روستا و از این قبیل فعالیتها بهشون می دن که سرشون گرم باشه. دارم اشتباه می کنم؟؟؟

  73. نسیبه می‌گوید:

    سلام
    الان از پیش داداش حسینم میآم،چند ساعتی اونجا بودم.
    گفته بود بهم:”شنیدم داداش حسین،دیگه فقط من نیستم!آره؟”
    رفتم و حضوری توضیح دادم که شما فقط باهم تشابه اسمی ندارید؛رسمتون هم به هم نزدیکه…
    لبخندشو دیدم.

  74. ترگل می‌گوید:

    راستی یه بلایی سر چشام اومده دکی گفت مال زل زدن به مانیتوره باید قطره بریزم توی چشم
    شما ها چشاتون چیزیش نشده؟؟

  75. شوق پرواز می‌گوید:

    سلام جناب قدیانی
    من همیشه نوشته های شمارو میخونم و باهاشون زندگی میکنم.
    یه چیز عجیب امروز بهش برخوردم.. خواستم شمارو توی وبلاگم لینک کنم میدونین چه پیغامی میده؟
    خطا
    امکان درج لینکهای تبلیغاتی ،اسپم یا غیر اخلاقی وجود ندارد
    بازگشت
    هرکار کردم نشد که نشد
    دارم از تعجب شاخ در میارم .

  76. ترگل می‌گوید:

    از بعد جریان انتخابات و خوردن چند تا آجر از تهران بدم می اد به بعضی از این مردم که نگاه می کنم با خودم می گم این هم از هموناییه که بم آجر زده شاید برم یه شهر دیگه بدبین شدم به خیلی از این آدما شایدم حق دارم

  77. ترگل می‌گوید:

    هر چی بیشتر می خونم بیش تر میزنه به کلم از این تهران برم

  78. ترگل می‌گوید:

    آقای قدیانی نیستید فعلا منم برم این فیلمه رو ببینم

  79. فاطمه می‌گوید:

    سلا خدمت همه ی همسنگرای گرام خوبین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    برادر قدیانی قبل از اینکه با وبتون آشنا شم تو دلم ÷ر از غم و درد بود از آدمایی که فقط دم از اسلام میزدند و هیچ کار با کسایی که به حضرت ماه توهین میکردند نداشتن از مسخره شدن به خاطر عکس رو ÷شت ضمینه موبایلم به خاطر عکس آقا ولی اینجا با آدمای هم فکرم آشنا شدم با نوشته هایی که بهم شور مبارزه می داد !!!!!!!!!!
    برادر قدیانی ممنون همسنگرای خوبم ممنون !

  80. آسمان می‌گوید:

    با تک تک کلمات این نوشته ارتباط برقرار کردم، نوشته شما همون حرف هاییه که ماها بلد نیستیم بیانشون کنیم ولی از عمق وجودمون درکشون می کنیم و از شنیدنشون یا خوندنشون مخصوصا اینجا حالمون جا میاد.
    خیلی ممنون

  81. طهورا135 می‌گوید:

    سلام اقای قدیانی.
    در مورد نظر این دوست باید گفت:قلم حسین قدیانی رسا ترین صدای حنجره ی ماست.

  82. محمد اسلامی ایرانی می‌گوید:

    ای قوم که بی عشق علی محو نمازید بی عشق علی بیهوده ترین کار نماز است

  83. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    جدای از تمجیدها سلیقه شما شدیدا مورد پسند ماست.کلا ما چاکر ادمای محکمیم که حکومتی باشن حتی وقتی ساندیس میخورن یا مورچه میشن .از این به بعد خصوصی داداش حسین یه اقایی کن واسه ما اسم بذار هر اسمی انتخاب میکنم اشغالگر از اب درمیام…..دربست چاکر سلیقتم

  84. حامد آزادی می‌گوید:

    سلام
    این رومی گم برا دل خودم:
    حضرت موسی وقتی دید خدا با اوصحبت می کنه از روی خوشحالی حرف یه کلامی چندتا کرد .تاحالا براشما اتفاق افتاده .
    من چند بار برام اتفاق افتاده یه جاش پیش اقا مصباح بود جای دومی ازاولی مهمتره ازدومی بگذریم .
    یه جاهم پیش شماست چند وقته یه جوری مینوسم برات که یه جوابی بدی ماهم مثل موسی بشیم

  85. خادم الشهدا می‌گوید:

    ای کور بشن الهی اونایی که میگن این داداش حاجی ما انتقاد پذیر نیست و فقط حرفهای خودش رو قبول داره.الان کجا هستن او منتقدهایی که فقط از سر ابراز وجود، نوشته ها رو به قول خودشون نقد میکنن؟
    داداش دمت گرم کورشون کردی، با چی؟ نه با نی ساندیس که با نوک قلم.

  86. خادم الشهدا می‌گوید:

    اتفاقا من با یکی از اساتیدم سر همین موضوع انتقادپذیری شما کلی بحث کردم که آخرشم چون کم آوورد شروع کرد به اهانت و نتیجتا من رو توی امتحان رد کرد.
    جناب استاد مملکت،شما که بجای دو تا چشم چهار تاشو داری توصیه میکنم این پست رو بخونی تا ببینم دیگه چی میگی.
    اصلا اگه زحمتت میشه عیبی نداره خودم برات میفرستمش.
    زنده باشی داداش حاجی و همواره استوار.

  87. فاطیما می‌گوید:

    برای کامنت حامد آزادی
    مناظره ۲شاعر:
    شاعر اول:
    چو رسی به موه سینا آَرِنی «نگو»وبگذر
    که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
    شاعر دوم:
    چورسی به کوه سینا اَرِنی «بگو»وبگذر
    توصدای دوست بشنو،چه اَری،چه لن ترانی

  88. yarehojat می‌گوید:

    هوالحبیب
    سلام
    اومدم بگم یادتون نره ایمیله منو جواب بدین
    منتظره جوابتون هستم

    یا حق
    آگاه باشید که حسین(ع) را منتظرانش کشتند

  89. چیز نیوز می‌گوید:

    سلام به همه قطعه ۲۶ ها مخصوصا داداش حسین خودم

    با مطلب

    ابراز نگرانی موسوی برای کرم‌های بی‌گناه!

    به روزم . امیدوارم خوشتون بیاد .
    نظر فراموش نشه

  90. در بند می‌گوید:

    چند وقتی است سعادت کم لطف شده، کمتر به ما سر می زند.

  91. در بند می‌گوید:

    من ندیدیم دو صنوبر را با هم دشمن

  92. در بند می‌گوید:

    آیا کسی روده درازی کرده ؟
    آیا روده درازی کی ، کجا، چرا کرده ؟
    آیا اصولاً روده مگر نباید دراز باشد ؟
    آیا روده ی من دراز است ؟
    آیا رودهه هر چه دراز تر جنسش مرغوب تر ؟
    آیا روده درازی همان زبان درازی است ؟
    آیا روده چیز خوبی است ؟
    آیا من آخر دیشب شام نخوردم ؟
    آیا من کمی نگران شدم ؟
    آیا زبانم دگر قوت روده درازی ندارد ؟
    آیا معده ی بزرگم، روده ی درازم را خورده ؟
    آیا او که روده اش دراز تر بود ؟
    آیا هر چه قد درازتر باشد روده دراز تر است ؟
    آیا روده همان معده است ؟
    آیا چی گفتم ؟
    آیا من اصلا روده دارم ؟
    آیا نکند من روده ندارم ؟
    آیا به ما چه مربوط ؟
    آیا هنوز در کتاب اول دبستان باران می بارد ؟
    آیا باران بند آمد ؟
    آیا نوای من نوای بینوایی است ؟
    آیا من ؟
    آیا تو ؟
    آیا این موضوع را می توانید جدی نگیرید ؟ آیا ؟

    فقط ستاره ها از چشمک زدنشان منظوری ندارند

  93. در بند می‌گوید:

    آنقدر دل همه را می سوزاند که آتش نشانی از دستش شکایت کرد

  94. در بند می‌گوید:

    درد دل:

    به نظر شما یه آدم تا چه اندازه می تونه یه دنده باشه ؟
    اندازه یک لیوان – یه پارچ – یه قوری گل گل گرمزی ؟

    آیا آدم یه دنده باشه خوبه؟

    آیا برای یه دنده بودن حد و اندازه وجود نداره؟

    آیا یه دندگی همون مرغیه که فقط یه پا داره ؟

    ایا یه دندگی به هر قیمتی ارزش داره؟

    آیا بازهم پای یک زن در میان است ؟

    ایا یه دندگی چیز خوفیه ؟

    ایا به قول کلاه قرمزی خوفه یعنی خوبه؟

    ایا تو آدم یه دنده ای هستی؟

    آیا منم ؟

    آیا تو مجبوری که مارا بکــُــشی ؟

    آیا نکنه من تکراری شدم ؟

    ایا تکراری بودن فیلم آی سینمایی خوبه؟

    ایا گزینه انتخابی زیاد است؟

    ایا نکند اشتباه کرده ایم ما ؟

    ایا ما را گول زدند؟

    ایا این قضیه تاکی ادامه دارد؟

    وای باز پای یک ظن در میان است؟

    سخن درست بگویم نمی توانم دید
    که مِــــــی خورند حریفان و من نظاره کنم

  95. ماورا می‌گوید:

    خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان

    باید از جان گذرد هر که شود همدمشان

    روزی که سرشتند ز گٍل پیکرشان

    سنگی اندر گٍلشان بود و همان شد دلشان

    داداش حسین سنگ دل و بی مروت

  96. ماورا می‌گوید:

    به قول همون داداش حسین عزیزم که خیلی خیلی دوسش دارم :

    اینجا برای هر پروانه ای که گرد شمع ولایت می گردد، یک حرف در می آورند
    مقصر گوش ماست که بدهکار اراجیف نیست

    عشقـــــــــــــــــما بهــــــــــشما ماوراییــــــــــــــس

  97. ماورا یا دربند مسئله این است ؟ می‌گوید:

    ما

    ارادتمنیدم حسابی و دربست

    ممنون که ما رو رها کردی از بند

    ماورا بودن را بیشتر از در بند بودن دوست دارم

    سپاس

  98. محمدحسن می‌گوید:

    حسین کاش میدیدمتو یه دل سیر بغلت میکردم

  99. رها می‌گوید:

    دلم برابچه های روستا تنگ شده ،هیچ وقت یادم نمیره گریه بچه هاروروزآخراردو،راست گفتن بعضی حرف هابرانگفتنه دوست دارم خاطرات جهادی براخودم بمونه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.