حرف‌هایی که تو با من زدی …(نوشته ای از خواهر بسیجی مریم وکیلی/ وبلاگ اندیشه روشن)

بسم رب الشهدا و الصدیقین

خیلی نمی‌شناختمش، اما نمی‌دانم چرا احساس می‌کردم مدت‌هاست با او آشنایم … چیزی در درونم مرا به سمتش می‌کشاند. چشمانش از پشت آن قاب شیشه‌ای جوری بهم زل زده بود که انگار حرف نگفته‌ای دارد … حرف که نه حرف‌ها داشت برای گفتن!

***

سردرگم و حیران دنبال حقیقت می‌گشتم، حقیقتی که لابه‌لای برگ برگ خونش آن را فتح کرده بود:

“بیایید … من سرچشمه را یافته‌ام. وااسفا! باطن قبله را رها کرده‌اید و برگرد دیوارهای سنگی می‌چرخید؟! بیایید … باطن قبله اینجاست.”

***

برخی می‌گویند جنگ تمام شده است و ما نباید دشمن‌تراشی کنیم، تهاجمی در کار نیست! ما باید همسو با فرهنگ غرب حرکت کنیم، با صراحت گفت:

“همه آنان که این هجوم فرهنگی را با تبادل فرهنگی اشتباه گرفته‌اند، هرچند خودشان بر این حقیقت که می‌گویم آگاه نباشند، انقلاب اسلامی را با یک صورت وهمی از انقلاب که در ذهن خویش ساخته‌اند، اشتباه گرفته‌اند و چون میان فرهنگ غرب با آن صورت وهمی از انقلاب که در مخیله خویش دارند، تعارضی نمی‌بینند، می‌انگارند که هجومی صورت نگرفته است.”

***

پرسیدم بعد از امام چه کردید با فراق او؟ چه زیبا ولایت‌مداریش را به تصویر کشید:

“دیری نپایید که ماه برآمد و در آیینه دریاچه خود را نگریست و شب‌پرک‌ها بال به شیشه کوفتند تا راهی به دشت شناور در ماه‌تاب بیابند …” “و اکنون این ماییم و امانت او…

***

و تو چه جامع الاطرافی سید مرتضی! از هزار توی پیچ در پیچ فلسفه تا صراط مستقیم عشق و عرفان را چه خوب پیموده‌ای!  این همه اضداد را چگونه در خود جای داده بودی؟!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. مرادی می‌گوید:

    امسال بیشتر دلم می خواست به جای سوریه بروم راهیان نور
    هر جند ۲ بار قبلا رفته ام. امسال میطلبید.

  2. فرید می‌گوید:

    ما می پنداریم که شهدا رفته اند وما مانده ایم در حالی که زمان ما را با خود برده است وشهدا مانده اند.شهید اوینی
    بهش شدیدا ارادت واعتقاد دارم همین دوباری که رفتم واقعا شبیه معجزه بود مخصوصا دفعه اخری

  3. حسن می‌گوید:

    انشاالله که این مجله سر وقت چاپ بشه و دوباره به تاخیر نیفته
    شما هم حتما اطلاع رسانی کن

    ممنون

  4. پرنده می‌گوید:

    باشه حالا اینطوریه من ادامشو میخوام

  5. محمد می‌گوید:

    همچین نوشتی که به دکتر رای ندادی بعد گفتی که حتی به لاریجانی توکلی هم رای ندادی گفتم شاید تو ذهنت لاریجانی و توکلی و…برات بهترن!!!اینم بخونی بد نیست یه کامنته در جواب ۳تایی های خاکریزیسم که گفته دکتر رو با ارفاق قبول داره:

    شما کی هستید که دکتر ما رو با ارفاق بپذیرید. آره برادر شما قطعا تا به حال پی فقرو فساد تبعیض حسابی به تنت نخورده تا بفهمی اسم احمدی نژاد برای مستضعفین چه معنایی داره. تو این زمونه «سوسولها و تیتیش مامانی های حزب اللهی شده» هم داریم. نشستید کنج چهار تا روزنامه و سایت مقاله در می کنید اسم خودتون رو میذارید سرباز جنگ نرم با خودتون هم کلی حال میکنین. کجا دانید حال ما …. یادم نرفته همین چند وقت پیش اون سرباز جنگ نرم که مدالش رو هم گرفت(امید آهستان)چه طوری توکلی ولاریجانی بقیه این طایفه عقده قدرت رو به احمدی نژاد مظلوم ترجیح داد. من عاشق «گوش قرمزم» که ادعای تدین نداره اما با تمام زنیش در دفاع از مظلوم از شما مردتره.عاشق حسین درخشانم که بدون دادگاه به جرم دفاع از احمدی تو زندونه. راستی چرا شما رو نمیبرن زندون!
    http://shbesf.persianblog.ir/post/62/

  6. رمضان می‌گوید:

    سلام من هم مثل شما آشنا شدم. البته لفظ آشنایی از عهده ی این واقعه عظیم بر نمیاد! راستش رو بگم : که من چند وقتیه با یه انسان دارم زنگی میکنم. واقعا انسان! من دلم میسوزه که چرا آسید مرتضای معروف اینقدر مظلومه! مثل همه شهدا.مثل رمضانی ها! راستی رمضان رو میشناسی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.